بالدوین چهارم اورشلیم

(تغییرمسیر از بالدوین چهارم)

بالدوین چهارم اورشلیم (انگلیسی: Baldwin IV of Jerusalem؛ ۱۱۶۱–۱۱۸۵) که با نام پادشاه جذامی (Leper King) نیز شناخته می‌شود، پادشاه اورشلیم در میان سال‌های ۱۱۷۴ تا هنگام مرگش در ۱۱۸۵ میلادی بود.

بالدوین چهارم اورشلیم
پادشاه اورشلیم
سلطنت۱۱ ژوئیه ۱۱۷۴ – مارس ۱۱۸۵
تاج‌گذاری۱۵ ژوئیه ۱۱۷۴
پیشینامالریک
جانشینبالدوین پنجم (به‌عنوان شاه تکی)
پادشاه مشترکبالدوین پنجم (۱۱۸۳–۱۱۸۵)
زادهمیانهٔ ۱۱۶۱
پادشاهی اورشلیم
درگذشتهمیان مارس و مهٔ ۱۱۸۵ (۲۴ سال)
پادشاهی اورشلیم
آرامگاه
خاندانآنژو
پدرامالریک اورشلیم
مادرآگنس کورتنی

او پسر امالریک یکم، پادشاه اورشلیم، و آگنس کورتنی بود که در میانه ۱۱۶۱ میلادی به دنیا آمد. اگرچه ازدواج امالریک و آگنس در سال ۱۱۶۳ باطل اعلام شد اما بالدون و خواهرش سیبلا هر دو از جانب پاپ الکساندر سوم فرزندان قانونی و شرعی آمالریک به‌شمار آمدند. در ایام کودکی بود که نخستین نشانه جذامی او توسط ویلیام صوری بر همگان آشکار شد. با مرگ آمالریک در سال ۱۱۷۴ او به عنوان جانشین پدرش تاج‌گذاری کرد اما به علت اینکه هنوز به سن قانونی نرسیده بود، ریموند کنت طرابلس نایب حکومت او شد تا یک سال بعد خود بالدوین زمام حکومت را در دست بگیرد.

او در ۱۶ سالگی و در سال ۱۱۷۷ صلاح‌الدین ایوبی، سلطان مصر و شام را در نبرد مونتگیسارد شکست داد؛ با این حال پس از شکست نیروهایش در نبرد مرج العیون، با صلاح‌الدین توافق صلحی را برقرار کرد. در سال ۱۱۸۰ ریموند با سپاهی به سمت اورشلیم لشکر کشید تا بالدوین را خلع و خواهرش سیبلا را به ازدواج فرد مدنظرش درآورد. اما پیش از این، بالدوین سیبلا را با اصرار مادرش به ازدواج گی لوزینیان درآورده بود. از سال ۱۱۸۳ بیماری او شدت یافت به گونه‌ای قادر به سوار شدن بر اسب نبود و قدرت بینایی او نیز به شدت آسیب دیده بود. او پیش از مرگ، خواهرزاده خویش را به عنوان جانشین خود انتخاب و ریموند را به عنوان نایب حکومت او برگزید. او سرانجام در ۱۱۸۵ درگذشت و خواهرزاده‌اش با عنوان بالدوین پنجم جانشین او شد.

اوایل زندگی ویرایش

بالدوین در میانهٔ سال ۱۱۶۱ به دنیا آمد. پدر و مادرش امالریک (آن‌گاه کنت یافا و اشکلون) و آگنس کورتنی بودند. پدرخوانده بالدوین عموی او، پادشاه بالدوین سوم بود که به شوخی گفت هدیه غسل تعمید او پادشاهی اورشلیم بود. پادشاهِ جوان اخیراً ازدواج کرده بود، و بعید به نظر می‌رسد که برادرزاده‌اش به پادشاهی برسد. با این حال بالدوین سوم در سال ۱۱۶۳ بدون فرزند درگذشت.[۱] امالریک وارث او بود، اما اشراف‌زادگان پادشاهی شدیداً ضدِ همسر امالریک، آگنس، بودند. اشراف‌زادگان احتمالاً به‌وسیلهٔ نفوذ روزافزون او مورد تهدید قرار گرفته بود.[۲] دیوان عالی امالریک را مجبور کرد که با فسخ نکاح خود به دلیل هم‌خونی موافقت کند تا به‌عنوان پادشاه پذیرفته شود.[۱] امالریک موفق شد فرزندان خود و اگنس، یعنی سیبیل و بالدوین را علی‌رغم فسخ نکاح، مشروع اعلام کند. بالدوین بدون مادر بزرگ شد، زیرا مادرش خیلی زود مجدداً ازدواج کرد (نخست با هیو ایبلین[۲] و سپس با رینالد صیدا[۳]) و فقط بالدوین را در مناسبت‌های عمومی می‌دید.[۲] بالدوین همچنین به ندرت خواهرش سیبیل را می‌دید که در صومعهٔ سنت لازاروس به‌وسیلهٔ پدربزرگشان آیووتا بزرگ شده بود.[۲] بالدوین در شش سالگی صاحب یک نامادری به‌نام ماریا کومننه شد که با او صمیمی نبود. ملکه زن جاه‌طلبی بود و احتمالاً بالدوین را مانعی برای فرزندان خود می‌دید.[۴]

پادشاهی اورشلیم و دیگر دولت‌های صلیبی توسط فرانک‌ها و کاتولیک‌های فرانسوی‌زبان که از اروپای غربی به شام وارد شده بودند و همچنان فرهنگ غربی داشتند، اداره می‌شدند. قلمروی آن‌ها به‌وسیلهٔ دولت‌های مسلمان عرب احاطه شده بودند.[۵] امالریک برای بالدوین، به عنوان وارث بلافصل پادشاهی، تحصیلات خوبی فراهم کرد. شاهزادهٔ نه ساله برای زندگی نزد ویلیام صوری فرستاده شد. ویلیام متوجه شد بالدوین بر خلاف سایر کودکان در زمین بازی، هنگامی توسط همسالانش مورد نیشگون قرار می‌گیرد، گریه نمی‌کند. پس از مدتی معلم فهمید که بالدوین نمی‌تواند در بازوی راست خود احساس درد کند.[۴] پادشاه اعراب را به‌کار گرفت تا بالدوین را معالجه کنند و به او اسب‌سواری بیاموزند برای اشراف فرانکی ضروری بود. بالدوین فقط در یک دست حس داشت، و ملزم بود کنترل اسب در نبرد را تنها با استفاده از زانوهای خود یاد بگیرد. او علی‌رغم داشتن نقص، در سوارکاری مهارت داشت. جذام مشکوک بود، اما هنوز هیچ علائم قابل مشاهده ای وجود نداشت و پزشکان در تشخیص آن تردید داشتند، زیرا باعث بدنامی بالدوین می‌شد.[۶] اگر بیماری در کودکی تشخیص داده می‌شد، ممکن بود بالدوین به ورود به فرقه سنت لوزارس ملزم شود.[۷]

در دوران نوجوانی، بالدوین در رویارویی با بیماری، نسبت به سن خود باهوش، مصمم و خوش‌بین بود. او از نظر خوش‌سیمایی، شکل اندام و طرز راه رفتن به پدرش شباهت داشت. بالدوین سریع می‌آموخت، اما لکنت داشت. او از گوش دادن به داستان‌ها و درس‌های تاریخ لذت می‌برد. مربی او، ویلیام، به حافظهٔ ممتاز بالدوین اشاره کرد و بیان داشت که او مهربانی و بی‌احترامی‌هایی که دیگران به او کرده بودند را فراموش نکرده است.[۸]

امالریک تلاش کرد سیبیل با کنت فرانسوی استفان یکم سانسر ازدواج کند، که در صورت مرگ زودهنگام امالریک، به‌عنوان نایب‌السلطنه از طرف بالدوین بر پادشاهی حکومت می‌کرد. زمانی که پزشکان به او اطلاع دادند بالدوین ممکن است به جذام مبتلا شود، امالریک ممکن است به جای بالدوین، سیبیل و استفان را به‌عنوان حاکمان نهایی در نظر بگیرد، اما این ازدواج صورت نپذیرفتن.[۹] در ژوئن ۱۱۷۴ پادشاه به دیسانتری مبتلا شد. او در همان سال درگذشت و وارثی زیر سن قانونی بر جای گذاشت، همان‌طور که می‌ترسید این اتفاق بیفتد.[۱۰]

میراث ویرایش

شکست مسیحیان در نبرد حطین دو سال پس از مرگ بالدوین، میراث پادشاه را خدشه‌دار کرد، به‌طوری که مورخان منشأ پیدایش اختلاف نظرهای مصیبت‌آمیز دوران پادشاهی بالدوین را پیگیری کردند.[۱۱] با این حال، هنگامی که بالدوین بر تخت نشسته بود، پادشاهی هیچ قلمرویی را از دست نداد[۱۱] و از نظر اقتصادی و معنوی شکوفا شد.[۱۲] بالدوین اهمیت بازدارندگی قدرت صلاح‌الدین را درک کرد و این کار منجر به گزینش صحیح وزیران شد. او استراتژی یا دیپلماسی را به تنهایی تدارک ندید و پشتیبانی کلیسا و امور مالی را به‌ترتیب به مادرش اگنس و عموی خود جوسلین سپرد.[۱۳] نقش عمدهٔ بالدوین، عزم راسخ او به‌منظور عدم کناره‌گیری پیش از یافتن جانشین شایسته بود، به رغم آنکه جذام مسئولیت حکمرانی را طاقت‌فرسا می‌کرد.[۱۴] همان‌طور که جنگ در دوران پادشاهی او و به‌ویژه در پیامدهای فاجعه‌بار آن آشکار بود، بالدوین به تنهایی وحدت را در پادشاهی حفظ کرد.[۱۵]

خداشناسان مسیحی معاصر دربارهٔ موضوع جذام اختلاف نظر داشتند. پاپ الکساندر سوم هنگام نگارش در مورد بالدوین، ابراز همدردی چندانی نکرد و جذام را «قضاوت عادلانه خدا» عنوان کرد، اما مکتب فکری دیگری، مؤمنان را تشویق می‌کرد که مسیح را در افراد فلاکت‌زده ببینند.[۱۶] پادشاهی بالدوین ممکن است منجر به بدنام‌سازی کمتر این بیماری در پادشاهی اورشلیم طی سدهٔ سیزدهم شود.[۱۷] پذیرش بیماری او، برخی از مسلمانان را سردرگم کرد. عمادالدین اصفهانی، تاریخ‌نگار مسلمان، نوشت:

با وجود بیماری، فرانک‌ها به او وفادار بودند؛ آن‌ها به او دلگرمی می‌دادند … به حاکمیت او راضی بودند؛ او را تجلیل کردند … مشتاق بودند که او را بر مسند قدرت نگه دارند، اما به جذام او اهمیت ندادند.[۱۵]

عفت بالدوین که گواهی بر قداست فراتر از انتظار او دیده می‌شود، ممکن است در وجههٔ عمومی او نقش داشته باشد،[۱۸] و موفقیت او در برابر صلاح‌الدین، نشانه‌ای از لطف خدا تفسیر شد.[۱۸] پس از جنگ مصیبت‌بار صلیبی هفتم، پیرمردی در دمشق به یک مبارز صلیبی گفت:

زمانی را دیده‌ام که بالدوین پادشاه اورشلیم، همانی که جذامی بود، صلاح‌الدین را کوبید، اگرچه او فقط ۳۰۰ مرد مسلح در برابر ۳۰۰۰ مرد مسلح صلاح‌الدین داشت. اما اکنون گناهانتان به چنین حدی رسیده که شما را مانند چهارپایان در زمین جمع‌آوری می‌کنیم.[۱۸]

علی‌رغم جایگاه رفیعی که از بالدوین در نظر گرفته شده، او ایمان خاصی نداشت. او در درجه اول هم در شخصیت و هم در تربیت یک شوالیه بود، و از نظر معاصران، متمایزترین صفات او شجاعت و شرافت بود.[۱۸]

جستارهای وابسته ویرایش

منابع ویرایش

  • Hamilton, Bernard (2000). The Leper King and His Heirs: Baldwin IV and the Crusader Kingdom of Jerusalem. Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-01747-3.

پیوند به بیرون ویرایش

عنوان سلطنتی
پیشین:
امالریک
پادشاه اورشلیم
۱۱۷۴–۱۱۸۵
با بالدوین پنجم (۱۱۸۳–۱۱۸۵)
پسین:
بالدوین پنجم