یوزف برویر

(تغییرمسیر از جوزف برویر)

یوزف برویر (به آلمانی: Jozef Breuer) روان‌شناس اهل اتریش و جزو بهترین پزشکان اتریش بود که نقش کلیدی در کشف فیزیولوژی اعصاب داشت. برویر در دهه ۸۰ با بیماری به اسم آنا او روان‌کاوی کرد. او شیوه روان‌کاوی را با کمک همکارش زیگموند فروید توسعه داد.

یوزف برویر
زادهٔ۱۵ ژانویه ۱۸۴۲
وین، اتریش
درگذشت۲۰ ژوئن ۱۹۲۵ (۸۳ سال)
وین، اتریش
ملیتامپراتوری اتریش اتریشی
شهروندیوین
پیشینه علمی
شاخه(ها)پزشکی

زندگی‌نامه ویرایش

یوزف برویر در ۱۵ ژانویه سال ۱۸۴۲ در وین، اتریش به دنیا آمد، پدرش لوپارد برویر در جامعه یهودیان وین تدریس می‌کرد. وقتی سه ساله بود مادرش را از دست داد و تحت سرپرستی مادر بزرگ مادریش رشد کرد و پدرش تا سن ۸ سالگی به او تعلیم می‌داد. او از آکادمی ژیمناستیک در سال ۱۸۵۸ فارغ‌التحصیل شد و پس از یک سال در دانشکده پزشکی وین ثبت نام کرد و به تحصیل در دانشگاه وین پرداخت. او در سال ۱۸۶۷ در امتحانات دانشگاهی قبول شد و به عنوان دستیار ژوان اوپولزر شروع به کار کرد.

یوزف برویر یکی از دو شخصیت اصلی رمان وقتی نیچه گریست اثر اروین د. یالوم است.

آنا او ویرایش

آنا او که نام اصلی‌اش برتا پاپن‌هایم بود. در سال ۱۸۵۹ در وین به دنیا آمد و در یک خانواده ثروتمند یهودی بزرگ شد. به دلیل ناراحتی‌های هیستریکی که در اثر مرگ پدر برایش به وجود آمده بود، از سال ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۲ تحت درمان یوزف برویر قرار داشت.

یوزف برویر برای حفظ حریم شخصی او، وی را با نام مستعار آنا او خطاب می‌کرد. برتا پاپن‌هایم یکی از پایه‌گذاران اتحادیه زنان یهودی بود و سال‌های زیادی سمت مدیریت اتحادیه زنان آلمان را بر عهده داشت. او برای روسپیان جوان سرپناه تهیه می‌کرد و علیه معامله بر سر ایشان مبارزه می‌کرد. در کنار این فعالیت‌ها داستان می‌نوشت و تحقیقاتش در مورد مسائل تئوریک زنان را به رشته تحریر درمی‌آورد.

او در سال ۱۹۳۶ در گذشت.

فیزیولوژی اعصاب ویرایش

برویر، زیر دست اولد هرینگ در مدرسه پزشکی نظامی وین کار می‌کرد، او اولین کسی بود که طبیعت رفلکس تنفس عصب واگ را اثبات کرد. این یک خروجی از مبحث روانشناسی قبلی بود و این تحولی بود در دید دانشمندان در رابطه با ارتباط سیستم عصبی با ریه‌ها بود. این مکانیزم هم‌اکنون به اسم رفلکس هرینگ-برویر شناخته می‌شود.

خانواده ویرایش

یوزف برویر در سال ۱۸۶۸ با ماتیلدا آلتمن ازدواج کرد و پنج بچه داشت. دختر او دورا خودکشی کردن را به اخراج شدن توسط نازی ترجیح داد. دختر دیگر او مارگارت شیف در اردوگاه کار اجباری ترزینشتات در ۹ سپتامبر درگذشت. نوهٔ دختری او هانا شیف در حالی که زندانی نازی‌ها بود جان سپرد.

منابع ویرایش

  1. en.wikipedia.org/wiki/Josef_Breuer
  2. اروین یالوم، و نیچه گریست

روان‌درمانی (همچنین به عنوان روان‌درمانیِ روان‌شناختی، درمان گفتاری، یا درمان با صحبت شناخته می‌شود) به کارگیری شیوه‌های روان‌شناختی است، به ویژه هنگامی که بر پایه تعامل فردی منظم بنا شده باشد، تا به فرد در تغییر رفتار، افزایش شادمانی، و غلبه بر مشکلات کمک کند. هدف روان‌درمانی، بهبود بهروزی و سلامت روان فرد، حل و تعدیل رفتارها، باورها، اجبارها، افکار یا احساسات آزاردهنده، و ارتقای روابط و مهارت‌های اجتماعی اوست. انواع متعددی از روان‌درمانی برای بزرگسالان به صورت انفرادی، خانواده‌ها یا کودکان و نوجوانان طراحی شده است. برخی انواع روان‌درمانی برای درمان برخی اختلالات روانی تشخیص داده شده، "مبتنی بر شواهد" تلقی می‌شوند؛ در حالی که انواع دیگر به عنوان "شبه‌علم" مورد انتقاد قرار گرفته‌اند.

صدها تکنیک روان‌درمانی وجود دارد که برخی از آن‌ها تغییرات جزئی در دیگر تکنیک‌ها هستند و برخی دیگر بر مبنای درک‌های کاملاً متفاوتی از روان‌شناسی بنا شده‌اند. اغلب این تکنیک‌ها شامل جلسات فردی بین مراجع و درمانگر است، اما گاه به صورت گروهی و حتی با حضور خانواده‌ها برگزار می‌گردد.

روان‌درمانگران می‌توانند متخصصان بهداشت روان مانند روان‌پزشکان، روان‌شناسان، پرستاران سلامت روان، مددکاران اجتماعی بالینی، درمانگران زوجین و خانواده یا مشاوران حرفه‌ای باشند. گاه، روان‌درمانگران از سوابق تحصیلی و تجربیات دیگری برخوردارند و بسته به محدوده قضایی، فعالیت آن‌ها ممکن است تحت نظارت قانونی، نظام‌های خودجوش یا هیچ‌کدام قرار گیرد (همچنین، خود اصطلاح «روان‌درمانگر» ممکن است تحت حفاظت قانونی باشد یا نباشد).

تعاریف: اصطلاح روان‌درمانی برگرفته از دو واژه یونانی باستان : "psyche" (ψυχή) به معنای "نفس؛ روح" و "therapeia" (θεραπεία) به معنای "درمان؛ معالجه‌ی پزشکی" است. فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد، روان‌درمانی را به عنوان "درمان اختلالات ذهنی یا شخصیتی از طریق روش‌های روان‌شناختی..." تعریف می‌کند؛ با این حال، در کاربردهای اولیه‌تر، این اصطلاح به معنای درمان بیماری از طریق القاء هیپنوتیزم بوده است. روان‌درمانی، به ویژه برای مخاطب عام، اغلب با عناوین "درمان گفتاری" یا "درمان با صحبت" شناخته می‌شود، با وجود این، همه اشکال روان‌درمانی متکی به ارتباط کلامی نیستند. کودکان یا بزرگسالانی که توانایی برقراری ارتباط کلامی به شیوه معمول را ندارند، از روان‌درمانی کنار گذاشته نمی‌شوند؛ در واقع، برخی از انواع روان‌درمانی برای چنین مواردی طراحی شده‌اند. انجمن روان‌شناسی آمریکا و تعریفی از روان‌درمانی: انجمن روان‌شناسی آمریکا در سال ۲۰۱۲ بر اساس تعریفی که روان‌شناس آمریکایی جان سی. نورکراس ارائه کرده بود، قطعنامه‌ای در مورد اثربخشی روان‌درمانی به تصویب رساند: "روان‌درمانی به کارگیری آگاهانه و هدفمندِ روش‌های بالینی و نگرش‌های بین فردی است که از اصول روان‌شناختی تثبیت‌شده استخراج گردیده و با هدف کمک به افراد برای تغییر رفتارها، شناخت‌ها، احساسات و یا سایر ویژگی‌های شخصی در جهت مطلوبِ مراجع، صورت می‌پذیرد.

تعاریف دیگر: جرالد فرانک، روان‌پزشک برجسته، در نسخه‌‌های تاثیرگذار اثر خود، روان‌درمانی را به عنوان "رابطه‌ای شفابخش" تعریف کرده است که از روش‌های مبتنی بر مجوزهای اجتماعی در مجموعه‌ای از جلسات استفاده می‌کند و عمدتاً بر کلمات، اعمال و آیین‌ها متکی است - که فرانک آن‌ها را صورت‌هایی از اقناع و بلاغت می‌داند.

کاربرد تاریخی اصطلاح: از لحاظ تاریخی، گاهی اوقات مراد از روان‌درمانی، روش‌های "تفسیرگرا" (به عنوان مثال، فرویدی)، به ویژه روانکاوی، در تقابل با سایر روش‌های درمان اختلالات روانی مانند رفتاردرمانی بوده است.

تعریف مشاوره و ارتباط آن با روان‌درمانی: برخی از تعاریف مشاوره با روان‌درمانی همپوشانی دارند (به ویژه در رویکردهای غیرهدایتی و مراجع-محور)، یا ممکن است مشاوره به معنای راهنمایی برای مشکلات روزمره در حوزه‌های خاص باشد، که معمولاً برای مدت زمان کوتاه‌تری و با تمرکز کمتر بر جنبه‌های پزشکی یا "حرفه‌ای" ارائه می‌شود.

انواع دیگر درمان‌های مرتبط: سوماتوتراپی (فرادرمانی بدنی): به استفاده از تغییرات فیزیکی مانند آسیب‌ها و بیماری‌ها برای ایجاد تغییر درمانی اشاره دارد.

جامعه‌درمانی: به استفاده از محیط اجتماعی فرد برای ایجاد تغییر درمانی اطلاق می‌گردد.

معنویت و روان‌درمانی: روان‌درمانی ممکن است به معنویت به عنوان بخش مهمی از زندگی روانی / روان‌شناختی فرد بپردازد و برخی اشکال آن از فلسفه‌های معنوی سرچشمه می‌گیرند. با این حال، روش‌هایی که بر درمان معنویت به عنوان یک بعد جداگانه تمرکز دارند، لزوماً به عنوان اشکال سنتی یا «مشروع» روان‌درمانی در نظر گرفته نمی‌شوند.

شیوه‌های ارائه روان‌درمانی: روان‌درمانی می‌تواند به صورت حضوری (فردی، زوجی یا گروهی) و همچنین از طریق مشاوره تلفنی یا مشاوره آنلاین ارائه شود. پیشرفت‌هایی نیز در زمینه درمان به کمک رایانه صورت گرفته است، مانند درمان واقعیت مجازی برای مواجه‌سازی رفتاری، برنامه‌های چندرسانه‌ای برای آموزش تکنیک‌های شناختی و دستگاه‌های قابل حمل برای بهبود پایش و به کارگیری آموخته‌ها.

در اغلب اشکال روان‌درمانی از گفتگوی شفاهی استفاده می‌شود. برخی از آن‌ها همچنین از اشکال مختلف دیگری از ارتباط مانند نوشته، اثر هنری، نمایش، داستان روایی یا موسیقی بهره می‌گیرند. روان‌درمانی با کودکان و والدین آن‌ها اغلب بازی، نمایش (به‌عنوان مثال، نقش‌آفرینی) و نقاشی را در بر می‌گیرد و روایت مشترکی از این شیوه‌های غیرکلامی و جانشین برای تعامل ایجاد می‌کند.

مقررات و الزامات روان‌درمانی: به طور معمول، روان‌درمانگران می‌توانند متخصصان بهداشت روان مانند روان‌شناسان و روان‌پزشکان باشند؛ متخصصان دارای سوابق تحصیلی و تجربیات دیگر (درمانگران خانواده، مددکاران اجتماعی، پرستاران و غیره) که در یک روش خاص روان‌درمانی آموزش دیده‌اند؛ یا (در برخی موارد) متخصصان با تحصیلات دانشگاهی یا علمی.

روان‌پزشکان ابتدا به عنوان پزشک آموزش می‌بینند و به همین دلیل مجاز به تجویز دارو هستند؛ و آموزش تخصصی روان‌پزشکی پس از دانشکده پزشکی در رزیدنتی‌های روان‌پزشکی آغاز می‌شود: با این حال، تخصص آن‌ها در اختلالات روانی یا اشکال مختلف بیماری روانی است.

روان‌شناسان بالینی دارای مدرک دکترای تخصصی در روان‌شناسی با برخی مؤلفه‌های بالینی و پژوهشی هستند. سایر متخصصان بالینی، مددکاران اجتماعی، مشاوران بهداشت روان، مشاوران مذهبی و پرستاران با تخصص در سلامت روان نیز اغلب به روان‌درمانی می‌پردازند. بسیاری از برنامه‌های آموزشی متنوع روان‌درمانی و محیط‌های نهادی چندحرفه‌ای هستند.

در اکثر کشورها، آموزش روان‌درمانی در مقطع تحصیلات تکمیلی، اغلب در مقطع کارشناسی ارشد (یا دکترا) و به مدت چهار سال، با کارآموزی و کارورزی بالینی قابل توجه تکمیل می‌شود. متخصصان بهداشت روان که قصد تخصص در کار روان‌درمانی را دارند، پس از آموزش حرفه‌ای اولیه، نیاز به برنامه‌ای برای آموزش مداوم حرفه‌ای نیز دارند.

صلاحیت‌های حرفه‌ای و محرمانگی در روان‌درمانی: انجمن اروپایی روان‌درمانی (EAP) در سال ۲۰۱۳ فهرستی از صلاحیت‌های حرفه‌ای گسترده برای یک روان‌درمانگر اروپایی تدوین کرد. با توجه به مباحثه در مورد موضوعات حساس و عمیقاً شخصی در طول جلسات روان‌درمانی، از درمانگران انتظار می‌رود و معمولاً از نظر قانونی ملزم هستند که به اصل محرمانگی مراجع یا بیمار احترام بگذارند. اهمیت حیاتی محرمانگی مراجع - و شرایط محدودی که در آن برای حمایت از مراجع یا دیگران ممکن است نیاز به نقض آن باشد - در کدهای اخلاق حرفه‌ای سازمان‌های نظارتی روان‌درمانی گنجانده شده است.

نمونه‌هایی از مواردی که معمولاً شکستن محرمانگی پذیرفته می‌شود عبارتند از: زمانی که درمانگر از آزار جسمی کودک یا سالمند مطلع باشد؛ یا زمانی که تهدید مستقیم، روشن و قریب‌الوقوع آسیب جسمی جدی به خود یا فرد خاصی وجود داشته باشد.

اروپا: تا سال ۲۰۱۵، همچنان تفاوت‌های زیادی بین کشورهای مختلف اروپایی در مورد قوانین و شیوه‌های ارائه روان‌درمانی وجود داشت. در چندین کشور هیچ قانونی برای این کار وجود ندارد یا از عنوان «روان‌درمانگر» محافظت نمی‌شود. برخی کشورها دارای سیستم ثبت داوطلبانه با سازمان‌های حرفه‌ای مستقل هستند، در حالی که کشورهای دیگر سعی دارند فعالیت روان‌درمانی را به «متخصصان بهداشت روان» (روان‌شناسان و روان‌پزشکان) با آموزش دولتی محدود کنند. عناوین تحت حفاظت نیز در این کشورها متفاوت است.

انجمن اروپایی روان‌درمانی (EAP) در سال ۱۹۹۰ اعلامیه استراسبورگ در مورد روان‌درمانی را تدوین کرد که به ایجاد یک حرفه مستقل روان‌درمانی در اروپا با استانداردهای سراسری اروپا اختصاص دارد. انجمن مذکور برای رسیدن به این هدف، تماس‌های قابل توجهی با اتحادیه اروپا و کمیسیون اروپا برقرار کرده است.

با توجه به اینکه اتحادیه اروپا سیاست محوری در مورد آزادی جابجایی نیروی کار در اروپا دارد، قوانین اتحادیه اروپا می‌تواند بر قوانین ملی که در اصل شکلی از محدودیت‌های کار هستند، غالب شود.

آلمان: در آلمان، فعالیت روان‌درمانی برای بزرگسالان به روان‌شناسان و پزشکان (از جمله روان‌پزشکان) واجد شرایطی که دوره‌های چند ساله آموزش عملی تخصصی و گواهینامه روان‌درمانی را گذرانده‌اند، محدود می‌شود.

از آنجایی که روانکاوی، درمان روان‌پویشی و رفتاردرمانی شناختی مطابق با الزامات شرکت‌های بیمه سلامت آلمان هستند، متخصصان بهداشت روان به طور منظم در دوران تحصیلات تکمیلی خود یکی از این سه تخصص را انتخاب می‌کنند. برای روان‌شناسان، این دوره شامل سه سال آموزش عملی تمام‌وقت (۴۲۰۰ ساعت) می‌شود که یک سال کارآموزی در یک مؤسسه معتبر روان‌پزشکی، شش ماه کار بالینی در یک مرکز سرپایی، ۶۰۰ ساعت روان‌درمانی تحت نظارت در یک محیط سرپایی و حداقل ۶۰۰ ساعت سمینار تئوری را در بر می‌گیرد. مددکاران اجتماعی ممکن است دوره آموزشی تخصصی را برای کودکان و نوجوانان تکمیل کنند.

ایتالیا: مشابه آلمان، در ایتالیا نیز فعالیت روان‌درمانی به فارغ‌التحصیلان رشته روان‌شناسی یا پزشکی که چهار سال دوره تخصصی شناخته‌شده را گذرانده‌اند، محدود است.

سوئد: سوئد نیز محدودیت مشابهی را برای عنوان «روان‌درمانگر» اعمال کرده است، به طوری که تنها متخصصانی می‌توانند از این عنوان استفاده کنند که دوره‌های تحصیلات تکمیلی روان‌درمانی را گذرانده و سپس برای مجوزی که توسط هیئت ملی بهداشت و رفاه صادر می‌شود، درخواست داده باشند.

فرانسه: قانون‌گذاری در فرانسه استفاده از عنوان «روان‌درمانگر» را به متخصصانی که در فهرست ملی روان‌درمانگران ثبت‌نام شده‌اند، محدود می‌کند. ثبت‌نام در این فهرست مستلزم گذراندن دوره آموزشی و دوره‌ی کارآموزی است که تنها برای پزشکان یا دارندگان مدرک کارشناسی ارشد در رشته روان‌شناسی یا روانکاوی قابل دسترسی است.

اتریش و سوئیس: قوانین اتریش و سوئیس (در سال ۲۰۱۱) رویکردهای کاربردی چندرشته‌ای را به رسمیت می‌شناسند.

بریتانیا: در انگلستان، دولت و شورای مشاغل مراقبتی و بهداشتی [Health and Care Professions Council] ثبت قانونی اجباری را بررسی کردند، اما تصمیم گرفتند که بهترین راه حل، واگذاری تنظیم‌گری به نهادهای حرفه‌ای است. بنابراین، مرجع استانداردهای حرفه‌ای برای مراقبت‌های بهداشتی و اجتماعی (PSA) طرحی برای ثبت داوطلبانه معتبر [Accredited Voluntary Registers] را راه‌اندازی کرد.

مشاوره و روان‌درمانی در بریتانیا عناوین تحت حفاظت قانونی نیستند. مشاوران و روان‌درمانگرانی که آموزش دیده‌اند و به استاندارد خاصی (معمولاً دیپلم سطح ۴) رسیده‌اند، می‌توانند برای عضویت در نهادهای حرفه‌ای که در فهرست ثبت‌های داوطلبانه معتبر PSA قرار دارند، درخواست دهند.

ایالات متحده آمریکا: در برخی ایالت‌های آمریکا، مشاوران یا درمانگران برای استفاده از کلمات و عناوین خاص در معرفی خود یا تبلیغات، نیاز به مجوز دارند. در برخی دیگر از ایالت‌ها، محدودیت‌های اعمال‌شده روی فعالیت حرفه‌ای، بیشتر با دریافت حق‌الزحمه مرتبط است. صدور مجوز و نظارت بر فعالیت حرفه‌ای توسط ایالت‌های مختلف انجام می‌شود. ارائه خدمات به عنوان فرد دارای مجوز، اما بدون داشتن مجوز واقعی، عموماً غیرقانونی است. به عنوان مثال، بدون داشتن مجوز، یک درمانگر نمی‌تواند هزینه خدمات خود را به شرکت‌های بیمه ارسال کند.

انجمن روان‌شناسی آمریکا، اطلاعات مربوط به مجوز ایالتی روان‌شناسان را ارائه می‌دهد.

علاوه بر قوانین ایالتی، انجمن روان‌شناسی آمریکا از اعضای خود می‌خواهد که به «اصول اخلاقی روان‌شناسان و کد رفتاری» منتشر‌شده توسط این انجمن پایبند باشند.

«هیئت‌مدیره روان‌شناسی حرفه‌ای آمریکا» روان‌شناسانی را که «competence» (صلاحیت) در زمینه‌های تخصصی تأیید‌شده در روان‌شناسی حرفه‌ای را نشان می‌دهند، مورد ارزیابی و صدور گواهینامه قرار می‌دهد.

کانادا: نظارت بر روان‌درمانی در حوزه اختیارات استان‌ها و قلمروها قرار دارد و در هر کدام از آن‌ها متفاوت است.

در کبک، روان‌درمانی فعالیتی تحت نظارت است که تنها به روان‌شناسان، پزشکان و دارندگان مجوز روان‌درمانی صادر شده توسط «Ordre des psychologues du Québec» (نهاد نظارت بر روان‌شناسان کبک) محدود می‌شود. اعضای برخی از مشاغل مشخص‌شده، از جمله مددکاران اجتماعی، درمانگران زوج و خانواده، کاردرمانگران، مشاوران تحصیلی، جرم‌یابان، متخصصان سکس‌تراپی، روان‌شناسان تربیتی و پرستاران ثبت‌شده، می‌توانند با تکمیل الزامات آموزشی و عملی خاصی، مجوز روان‌درمانی دریافت کنند؛ نظارت حرفه‌ای بر آن‌ها توسط نهادهای نظارتی مربوط به حرفه خودشان صورت می‌گیرد. برخی متخصصان دیگر که قبل از اجرای سیستم فعلی به کار روان‌درمانی مشغول بودند، همچنان به تنهایی مجوز روان‌درمانی دارند.

در اول جولای ۲۰۱۹، قانون افراد گمشده‌ی استان انتاریو به اجرا درآمد که هدف آن اعطای قدرت بیشتر به پلیس برای رسیدگی به پرونده‌های افراد گمشده است. این قانون به پلیس اجازه می‌دهد (برخلاف گذشته که مجوز می‌داد) از متخصصان بهداشت، از جمله روان‌درمانگران، بخواهد تا در صورت وجود دلیلی که موکل آن‌ها گم‌شده است، اسناد محرمانه مربوط به موکل را با آن‌ها به اشتراک بگذارند.

برخی ابراز نگرانی کرده‌اند که این قانون، محرمانگی روان‌درمانی را تضعیف می‌کند و ممکن است توسط پلیس به طور مخربانه مورد سوء استفاده قرار گیرد. در حالی که عده‌ای دیگر این قانون را به دلیل احترام به حریم خصوصی و داشتن سازوکارهای کنترل و توازن، ستوده‌اند.

پیشینه روان‌درمانی می‌توان گفت که روان‌درمانی در طول اعصار وجود داشته است، زیرا پزشکان، فیلسوفان، رهبران معنوی و مردم به طور کلی از روش‌های روان‌شناختی برای درمان دیگران استفاده می‌کرده‌اند.

در سنت غرب، تا قرن نوزدهم، جنبشی به نام «درمان اخلاقی» (که در آن زمان به معنای تقویت روحیه یا ذهن بود) بر اساس روش‌های درمانی غیرتهاجمی و بدون محدودیت شکل گرفت.

جنبش تأثیرگذار دیگری توسط فرانتس مسمر (۱۷۳۴-۱۸۱۵) و شاگردش آرمند-ماری-ژاک دو شاستنه، مارکی پوی‌سگور (۱۷۵۱-۱۸۲۵) آغاز شد. این جنبش که مسمر یا مغناطیس حیوانی نامیده می‌شد، تأثیر قوی بر ظهور روان‌شناسی پویشی و روان‌پزشکی و همچنین نظریه‌های مربوط به هیپنوتیزم داشت.

والتر کوپر دندی در سال ۱۸۵۳ اصطلاح «روان‌درمانی» را در رابطه با چگونگی تأثیر پزشکان بر وضعیت ذهنی بیماران و در نتیجه بیماری‌های جسمی آن‌ها، به عنوان مثال، با ایجاد احساسات مخالف برای ارتقای تعادل روانی، معرفی کرد.

دانیل هک توک در سال ۱۸۷۲ به این اصطلاح اشاره کرد و در مورد «روان‌درمانی» نوشت، که در آن او همچنین پیشنهاد ایجاد یک علم از مغناطیس حیوانی را داد.

هیپولیت برنهایم و همکارانش در «مکتب نانسی» مفهوم «روان‌درمانی» را به معنای استفاده از ذهن برای درمان بدن از طریق هیپنوتیزم، حتی به طور گسترده‌تری توسعه دادند.

اثر چارلز لوید تاکی در سال ۱۸۸۹ با عنوان «روان‌درمانی یا درمان با هیپنوتیزم و القا» به محبوبیت کار مکتب نانسی در زبان انگلیسی کمک کرد.

همچنین در سال ۱۸۸۹ برای اولین بار یک کلینیک از این کلمه در عنوان خود استفاده کرد، زمانی که فردریک فان ایدن و آلبرت ویلم ون رنترگم در آمستردام پس از بازدید از نانسی، نام کلینیک خود را به «کلینیک روان‌درمانی تلقینی» تغییر دادند.

در این دوره، نمایش‌های سیار هیپنوتیزم محبوب شد و چنین فعالیت‌هایی به بحث‌های علمی در مورد استفاده از هیپنوتیزم در پزشکی دامن زد.

همچنین در سال ۱۸۹۲، در دومین کنگره روان‌شناسی تجربی، فان ایدن تلاش کرد تا اعتبار اصطلاح «روان‌درمانی» را به خود اختصاص دهد و این اصطلاح را از هیپنوتیزم دور کند.

در سال ۱۸۹۶، مجله آلمانی Zeitschrift für Hypnotismus, Suggestionstherapie, Suggestionslehre und verwandte psychologische Forschungen نام خود را به Zeitschrift für Hypnotismus, Psychotherapie sowie andere psychophysiologische und psychopathologische Forschungen تغییر داد که احتمالاً اولین مجله‌ای است که از این اصطلاح استفاده کرد.

بنابراین، روان‌درمانی در ابتدا به معنای «درمان بیماری با تأثیر روانی یا هیپنوتیزمی یا با تلقین» بود.

زیگموند فروید و روانکاوی زیگموند فروید از مکتب نانسی بازدید کرد و در اوایل فعالیت عصب‌شناختی خود از هیپنوتیزم استفاده می‌کرد. با این حال، در پی کار همکارش جوزف بروئر - به ویژه موردی که در آن به نظر می‌رسید علائم با آنچه بیمار، برتا پاپنهایم، آن را «درمان با صحبت» می‌نامید، تا حدی برطرف شده بود - فروید شروع به تمرکز بر شرایطی کرد که به نظر می‌رسید علل روان‌شناختی ناشی از تجربیات دوران کودکی و ذهن ناخودآگاه داشته باشد. او به توسعه تکنیک‌هایی مانند تداعی آزاد، تفسیر رویا، انتقال و تحلیل نهاد، من و فرامن پرداخت. شهرت او به عنوان پدر روان‌درمانی با استفاده از اصطلاح متمایز «روانکاوی» که به یک سیستم فراگیر از نظریه‌ها و روش‌ها گره خورده بود و همچنین با کار مؤثر پیروانش در بازنویسی تاریخ تثبیت شد.

بسیاری از نظریه‌پردازان از جمله آلفرد آدلر، کارل یونگ، کارن هورنی، آنا فروید، اتو رانک، اریک اریکسون، ملانی کلاین و هاینز کوهوت بر پایه‌های اندیشه‌های بنیادین فروید بنا نهادند و اغلب سیستم‌های روان‌درمانی خود را توسعه دادند. همه این موارد بعدها به عنوان روان‌پویشی طبقه‌بندی شدند، به این معنا که هر چیزی را که به تأثیر ناخودآگاه/آگاه ذهن بر روابط بیرونی و خود مربوط می‌شد، در بر می‌گرفت. جلسات درمانی این رویکردها معمولاً به صدها جلسه در طول چندین سال می‌رسید.

رفتارگرایی و رفتاردرمانی رفتارگرایی در دهه ۱۹۲۰ توسعه یافت و تغییر رفتار به عنوان یک رویکرد درمانی در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ رواج پیدا کرد. از افراد برجسته این حوزه می‌توان به جوزف وولپ در آفریقای جنوبی، ام.بی.شاپيرو و هانس آیزنک در بریتانیا، و جان بی.واتسون و ب.ف.اسکينر در ایالات متحده اشاره کرد. رویکردهای رفتاردرمانی برای ایجاد تغییر درمانی در علائم قابل مشاهده، بر اصول شرطی‌سازی کنشگر، شرطی‌سازی کلاسیک و نظریه یادگیری اجتماعی تکیه می‌کردند. این رویکرد به طور رایج برای درمان فوبیاها و همچنین سایر اختلالات به کار گرفته شد.

روان‌درمانی اگزیستانسیال و انسان‌گرایانه برخی رویکردهای درمانی از مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم اروپا نشأت گرفته‌اند. این رویکردها در درجه اول با توانایی فرد در رشد و حفظ حس معنا و هدف در طول زندگی سروکار دارند. شخصیت‌های برجسته این حوزه در آمریکا (مانند اروین یالوم، رولو مِی) و اروپا (ویکتور فرانکل، لودویگ بینزوانگر، مدارد باس، آر.دی. لِینگ، امی فان دورزن) تلاش کرده‌اند تا درمان‌هایی را ایجاد کنند که نسبت به «بحران‌های عادی زندگی» ناشی از پوچی بنیادی خودآگاهی انسانی حساس باشند، مسائلی که پیش از این تنها از طریق نوشته‌های پیچیده فلاسفۀ اگزیستانسیالیسم (مانند سورن کیرکگارد، ژان پل سارتر، گابریل مارسل، مارتین هایدگر، فریدریش نیچه) قابل درک بود. از این رو، منحصر به فرد بودن رابطۀ بیمار-درمانگر نیز به بستر و ابزاری برای تفحص درمانی تبدیل می‌شود. جریان فکری مرتبط دیگری در روان‌درمانی با کارل راجرز در دهه ۱۹۵۰ آغاز شد. راجرز با الهام از آثار آبراهام مازلو و نظریۀ «سلسله مراتب نیازهای انسانی» او، «روان‌درمانی مراجعه‌محور» را به کانون توجه رساند. شرط اساسی این رویکرد آن است که مراجع از مشاور یا درمانگر خود سه «شرط» اصلی دریافت کند: پذیرش و احترام بی‌قید و شرط، که گاهی با «ارج نهادن» به انسانیت مراجع توصیف می‌شود؛ همخوانی [اصالت/راستی/شفافیت]؛ و درک همدلانه. بر این باور است که این نوع از تعامل به مراجعان اجازه می‌دهد تا خود را کاملاً تجربه و ابراز کنند و بدین ترتیب بر اساس پتانسیل ذاتی خود رشد یابند. چهره‌های دیگری مانند فریتز و لورا پرلز در شکل‌گیری «درمان گشتالت»، مارشال روزنبرگ بنیانگذار «ارتباط بدون خشونت» و اریک برن بنیانگذار «تحلیل رفتار متقابل» به بسط و توسعه‌ی این رویکرد پرداختند. این حوزه‌های روان‌درمانی بعدها به آن چیزی تبدیل شدند که امروزه به عنوان «روان‌درمانی انسان‌گرایانه» شناخته می‌شود. گروه‌های خودیاری و کتاب‌های حوزه روان‌درمانی نیز رواج گسترده‌ای یافتند.

ظهور رویکردهای شناختی-رفتاری در طول دهه ۱۹۵۰، آلبرت الیس «درمان رفتاری-عقلانی-هیجانی» (REBT) را ابداع کرد. چند سال بعد، روانپزشک آرون تی. بک به طور مستقل، شکلی از روان‌درمانی را با عنوان «درمان شناختی» توسعه داد. هر دو رویکرد شامل تکنیک‌های نسبتاً کوتاه‌مدت، ساختارمند و معطوف به زمان حال بودند که با هدف شناسایی و تغییر باورها، ارزیابی‌ها و الگوهای واکنش فرد طراحی شده بودند، در تضاد با رویکرد مبتنی بر بینش و درازمدت‌ترِ درمان‌های روان‌پویشی یا انسان‌گرایانه. رویکرد بک عمدتاً از روش سقراطی استفاده می‌کرد و بین این درمان‌های شناختی و فلسفه باستانِ رواقیون ارتباطاتی برقرار شده است.

ظهور درمان شناختی-رفتاری (CBT) در دهه ۱۹۷۰، رویکردهای درمان شناختی و رفتاری به طور فزاینده‌ای با هم ترکیب شدند و تحت عنوان کلی «درمان شناختی-رفتاری» (CBT) قرار گرفتند. بسیاری از رویکردهای درون CBT بر مبنای «تجربه‌گرایی فعال/هدایت‌شده اما مشارکتی» (نوعی آزمون واقعیت) و ارزیابی و اصلاح باورهای هسته‌ای و طرح‌واره‌های ناسازگار عمل می‌کنند. این رویکردها به عنوان درمان اولیه برای بسیاری از اختلالات، پذیرش گسترده‌ای یافتند.

«موج سوم» درمان‌های شناختی و رفتاری شامل «درمان پذیرش و تعهد» و «درمان رفتاری دیالکتیکی» توسعه یافت. این رویکردها علاوه بر بسط مفاهیم به سایر اختلالات، اجزای جدید و تمرینات «ذهن‌آگاهی» را نیز به کار می‌بندند. با این حال، مفهوم «موج سوم» به دلیل عدم تفاوت ماهوی با سایر روش‌های درمانی و ریشه داشتن در رویکردهای پیشین، مورد انتقاد قرار گرفته است.

همچنین روش‌های مشاوره‌ای از جمله «درمانِ متمرکز بر راه‌حل» و «مربی‌گری سیستمی» توسعه یافتند.

روان‌درمانی‌های پسامدرن و رویکردهای نوین روان‌درمانی‌های پسامدرن مانند «درمان روایت‌محور» و «درمان انسجام» به جای تحمیل تعاریف از سلامت و بیماری روانی، هدف درمان را چیزی می‌بینند که توسط مراجع و درمانگر در یک بستر اجتماعی ساخته می‌شود. همچنین «درمان سیستمی» نیز توسعه یافت که بر پویایی‌های خانواده و گروه تمرکز دارد – و «روان‌شناسی فراشخصی» که بر جنبه معنوی تجربه انسانی متمرکز است. جهت‌گیری‌های دیگری که در سه دهه گذشته توسعه یافته‌اند عبارتند از: «درمان فمینیستی»، «درمان کوتاه‌مدت»، «روان‌شناسی جسمی»، «درمان تجربی»، «روان‌شناسی مثبت کاربردی» و «رویکرد داده‌های بنیادی انسان». یک بررسی میدانی از بیش از ۲۵۰۰ درمانگر آمریکایی در سال ۲۰۰۶، پرکاربردترین الگوهای درمان و ده درمانگر تأثیرگذار در ربع قرن گذشته را نشان داد.

انواع روان‌درمانی صدها رویکرد و مکتب فکری در روان‌درمانی وجود دارد. تا سال ۱۹۸۰ بیش از ۲۵۰ رویکرد، تا سال ۱۹۹۶ بیش از ۴۵۰ رویکرد، و در ابتدای قرن بیست و یکم بیش از هزار نوع روان‌درمانی با نام‌های مختلف وجود داشت – برخی از آن‌ها تغییرات جزئی رویکردهای پیشین و برخی دیگر مبتنی بر مفاهیم بسیار متفاوتی از روانشناسی، اخلاق (نحوه‌ی زیستن) یا تکنیک هستند. در عمل، درمان اغلب از یک نوع خاص نیست، بلکه از دیدگاه‌ها و مکاتب مختلفی بهره می‌گیرد – که به آن رویکرد یکپارچه یا تلفیقی می‌گویند. اهمیت «رابطه‌ی درمانی» که به «اتحاد درمانی» بین مراجع و درمانگر نیز معروف است، اغلب به عنوان عنصری حیاتی در روان‌درمانی در نظر گرفته می‌شود. «نظریه‌ی عوامل مشترک» به این موضوع و سایر جنبه‌های هسته‌ای که تصور می‌شود برای روان‌درمانی مؤثر ضروری هستند، می‌پردازد.

زیگموند فروید (۱۸۵۶-۱۹۳۹)، عصب‌شناس اهل وین که در سال ۱۸۸۵ نزد ژان-مارتين شارکو تحصیل کرد، اغلب پدر روان‌درمانی مدرن به حساب می‌آید. روش‌های او شامل تحلیل رویاهای بیماران به منظور یافتن سرنخ‌های پنهان مهمی در مورد ناخودآگاه آن‌ها بود. سایر عناصر اصلی روش‌های او، که در طول سال‌ها تغییر می‌کردند، شامل شناسایی تمایلات جنسی دوران کودکی، نقش اضطراب به عنوان تجلیِ درگیری‌های درونی، تمایز بخش‌های روان (نهاد، من، فرامن)، انتقال و انتقال متقابل (فرافکنی‌های بیمار به درمانگر و واکنش‌های هیجانی درمانگر به آن) می‌شدند. برخی از مفاهیم او برای آزمون تجربی و ابطال‌پذیری بیش از حد وسیع بودند و یاسپرس به همین دلیل از او انتقاد کرد. چهره‌های شاخص متعددی از جمله ملانی کلاین، دونالد وینی‌کات و دیگران، تکنیک‌های درمانی فروید را بسط و توسعه دادند. با این حال، از دهه‌ی ۱۹۶۰ به بعد، استفاده از تحلیل مبتنی بر فروید برای درمان اختلالات روانی به میزان قابل توجهی کاهش یافته است.

انواع مختلفی از روان‌درمانی همزمان با ظهور کارآزمایی‌های بالینی برای سنجش علمی آن‌ها به وجود آمده‌اند. این انواع شامل درمان‌های مبتنی بر ذهنیت (به‌دنبال بِک)، درمان‌های رفتاری (به‌دنبال اسکینر و وولپه) و ساختارهای زمان‌مند و متمرکز اضافی، به عنوان مثال، روان‌درمانی بین فردی، می‌شوند. در مسائل جوانان و در اسکیزوفرنی، سیستم‌های درمان خانواده از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند. برخی از اندیشه‌های ناشی از روان‌درمانی در حال حاضر رایج هستند و برخی دیگر جزئی از مجموعه ابزارهای رایج در عمل بالینی به شمار می‌روند. آن‌ها نه تنها دارو هستند، بلکه به درک رفتارهای پیچیده نیز کمک می‌کنند.

کاربردهای روان‌درمانی روان‌درمانی می‌تواند بر درمان انواع خاصی از بیماری‌های روانی قابل تشخیص یا مشکلات روزمره در مدیریت یا حفظ روابط بین فردی و رسیدن به اهداف شخصی تمرکز داشته باشد. یک دوره درمان ممکن است قبل، در حین یا بعد از مصرف داروهای روان‌پزشکی (مانند مصرف داروهای اعصاب و روان) انجام شود.

طبقه‌بندی رویکردهای روان‌درمانی روان‌درمانی‌ها از راه‌های مختلفی طبقه‌بندی می‌شوند. یک تمایز کلیدی بین رویکردهای مبتنی بر مدل پزشکی و مدل انسان‌گرایانه وجود دارد. در مدل پزشکی، مراجع بیمار در نظر گرفته می‌شود و درمانگر از مهارت‌های خود برای کمک به بهبود او استفاده می‌کند. استفاده گسترده از «راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی» (DSM-IV) در ایالات متحده، نمونه‌ای از یک مدل منحصراً پزشکی است. در مقابل، مدل انسان‌گرایانه یا غیرپزشکی تلاش می‌کند تا ماهیت انسان را از حالت بیماری‌گونه خارج کند. درمانگر سعی می‌کند محیط رابطه‌ای ایجاد کند که به یادگیری تجربی منجر شود و به مراجع برای تقویت اعتماد به فرآیند طبیعی خود در جهت رسیدن به درک عمیق‌تری از خود کمک کند. درمانگر ممکن است خود را تسهیل‌گر یا یاری‌دهنده ببیند.

تمایزات دیگر در روان‌درمانی تمایز دیگری بین جلسات درمانی فردیِ تک‌نفره و روان‌درمانی گروهی وجود دارد که شامل زوج‌درمانی و خانواده‌درمانی نیز می‌شود. روان‌درمانی‌ها گاهی اوقات بر اساس مدت زمان‌شان طبقه‌بندی می‌شوند؛ تعداد کمی از جلسات که طی چند هفته یا ماه برگزار می‌شوند، ممکن است به عنوان «درمان کوتاه‌مدت» طبقه‌بندی شوند، در حالی که سایر درمان‌ها که جلسات منظم آن‌ها سال‌ها به طول می‌انجامد، ممکن است به عنوان «درمان بلندمدت» طبقه‌بندی شوند.

برخی از متخصصان، بین رویکردهای بیشتر «کشف‌گرایانه» (یا «عمیق») و رویکردهای بیشتر «حمایتی» در روان‌درمانی تمایز قائل می‌شوند. روان‌درمانی کشف‌گرایانه بر تسهیلِ درک مراجع از ریشه‌های مشکلاتشان تأکید می‌کند. شناخته‌شده‌ترین نمونه‌ی این رویکرد، روانکاوی کلاسیک است. در مقابل، روان‌درمانی حمایتی، بر تقویت مکانیسم‌های مقابله‌ای مراجع و اغلب ارائه‌ی تشویق و مشاوره، و همچنین در صورت لزوم، آزمون واقعیت و تعیین محدودیت‌ها تأکید می‌کند. بسته به مسائل و موقعیت مراجع، رویکرد حمایتی یا کشف‌گرایانه بیشتری ممکن است بهینه باشد.

روان‌درمانی انسان‌گرایانه این رویکردهای روان‌درمانی که همچنین به «تجربه‌گرا» معروف هستند، برپایه‌ی «روان‌شناسی انسان‌گرایانه» بنا شده‌اند و به عنوان «نیروی سوم» در واکنش به رفتارگرایی و روانکاوی ظهور کرده‌اند. تمرکز اصلی آن‌ها بر «رشد و نیازهای انسان» به‌مثابه یک فرد است، با تأکید بر «معنای ذهنی»، رد «جبرباوری»، و توجه به «رشد مثبت» به جای «بیماری‌شناسی. برخی از این رویکردها بر وجود «ظرفیت ذاتی انسان برای حداکثر کردنِ استعداد» یا «گرایش خودشکوفایی» تأکید دارند؛ وظیفه‌ی درمان ایجاد یک محیط رابطه‌ای است که در آن این گرایش بتواند شکوفا شود. روان‌شناسی انسان‌گرایانه می‌تواند به نوبه‌ی خود، ریشه در «فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم» داشته باشد – باوری که انسان‌ها فقط با خلق معنا می‌توانند آن را بیابند. این هدفِ «درمان اگزیستانسیال» است. درمان اگزیستانسیال از نظر فلسفی با «پدیدارشناسی» مرتبط است.

رویکردهای روان‌درماني انسان‌گرایانه همانطور که در بخش قبلی اشاره شد، روان‌درمانی‌های انسان‌گرایانه که با نام «تجربه‌گرا» نیز شناخته می‌شوند، بر پایه‌ی «روان‌شناسی انسان‌گرایانه» بنا شده‌اند و به عنوان «نیروی سوم» در واکنش به رفتارگرایی و روانکاوی ظهور کرده‌اند. تمرکز اصلی آن‌ها بر «رشد و نیازهای انسان» به‌مثابه یک فرد است، با تأکید بر «معنای ذهنی»، رد «جبرباوری»، و توجه به «رشد مثبت» به جای «بیماری‌شناسی».

در ادامه به برخی از رویکردهای اصلی این حوزه اشاره می‌کنیم:

درمان مراجع-محور (درمان شخص‌محور): این رویکرد بر ایجاد فضایی سرشار از «گشودگی»، «همدلی» و «احترام مثبت بدون قید و شرط» از سوی درمانگر تأکید می‌کند تا به مراجع در ابراز و توسعه‌ی «خود» خویش کمک کند. روان‌نمایشی انسان‌گرایانه (HPD): این رویکرد بر بستر انسان‌گرایی و تصویر انسان در این مکتب روانشناسی بنا شده است. از این رو، تمام قواعد و روش‌های آن بر اصول روان‌شناسی انسان‌گرایانه استوار است. روان‌نمایشی انسان‌گرایانه خود را به عنوان روان‌درمانیِ «مبتنی بر توسعه» می‌بیند و کاملاً از نظریه‌ی «کاتارسیس» فرویدی فاصله گرفته است. خودآگاهی و خودشکوفایی جنبه‌های محوری در فرایند درمانی هستند. تجربیات ذهنی، احساسات، افکار و تجربیات شخصی فرد، نقطه‌ی شروع برای تغییر یا بازسازگاری در تجربه و رفتار به سمت پذیرش و رضایت بیشتر از خویش به شمار می‌روند. پرداختن به شرح حال فرد ارتباط نزدیکی با «سنجش اجتماعی» گروه دارد.

درمان گشتالت: این رویکرد که در ابتدا «درمان متمرکز» نامیده می‌شد، شکلی از درمان اگزیستانسیال/تجربه‌گرا است که با حرکت از صحبت درباره‌ی موقعیت‌های نسبتاً دور به سمت کنش و تجربه‌ی جاری، آگاهی فرد را در بافت‌های مختلف زندگی تسهیل می‌کند. درمان گشتالت متأثر از منابع گوناگونی از جمله بازنگریِ روانکاوی است و بر چهار رکن نظری بنیادی استوار است: «روش پدیدارشناسانه»، «رابطه‌ی گفتگویی»، «راهبردهای نظریه‌ی میدان»، و «آزادی تجربی».

رویکرد داده‌های بنیادی انسان (Human Givens): این رویکردِ کوتاه‌مدت از درمان‌های انسان‌گرایانه در اواخر قرن بیستم (۱۹۹۸-۱۹۹۹) معرفی شد. این رویکرد مداخله‌ای مبتنی بر راه‌حل است که بر شناسایی نیازهای عاطفی – مانند نیاز به امنیت، استقلال و ارتباط اجتماعی – و استفاده از روش‌های مختلف آموزشی و روانشناختی برای کمک به افراد در جهت برآوردن کامل‌تر یا مناسب‌تر این نیازها تمرکز دارد.

روان‌درمانی‌های برون‌نگر روان‌درمانی‌های برون‌نگر بر آشکارسازی یا تفسیر فرایندهای ناخودآگاه تمرکز دارند. این رویکردها که اغلب به «درمان پویشی» اشاره دارند و «روانکاوی» قدیمی‌ترین و فشرده‌ترین شکل آن است، با الهام از «روان‌شناسی عمقی»، بیمار را به بیان شفاهی تمامی افکارش، از جمله «تخیلات» و «رویاها» تشویق می‌کنند. تحلیلگر بر اساس این داده‌ها ماهیت تعارضات ناخودآگاه گذشته و حال را که موجب بروز علائم و مشکلات شخصیتی بیمار شده‌اند، صورت‌بندی می‌کند.

شش مکتب اصلی روانکاوی وجود دارد که همگی بر نظریه‌ی پویشی تأثیرگذار بوده‌اند: فرویدی، روان‌شناسی خود، نظریه‌ی روابط موضوع، روان‌شناسی خود، روانکاوی میان فردی، و روانکاوی رابطه‌ای. همچنین برای «درمان گروهی تحلیلی» نیز تکنیک‌هایی توسعه یافته است.

روان‌درمانی‌های شناختی-رفتاری روان‌درمانی‌های رفتاری از تکنیک‌های رفتاری، از جمله «تجزیه و تحلیل کاربردی رفتار» (همچنین به عنوان «اصلاح رفتار» شناخته می‌شود)، برای تغییر الگوهای ناسازگار رفتاری با هدف بهبود واکنش‌های عاطفی، شناخت‌ها و تعاملات با دیگران استفاده می‌کنند. «روان‌درمانی تحلیلی کارکردی» یک شکل از این رویکرد است. ماهیتاً، درمان‌های رفتاری تجربی (داده‌محور)، زمینه‌ای (متمرکز بر محیط و بستر)، کارکردی (علاقمند به اثر نهایی یا پیامد یک رفتار)، احتمالی (نگاه به رفتار به عنوان قابل پیش‌بینی آماری)، یکپارچه (رد دوگانه‌انگاری ذهن و بدن و در نظر گرفتن فرد به عنوان یک کل)، و رابطه‌ای (تحلیل تعاملات دوسویه) هستند. درمان شناختی مستقیماً بر تغییر افکار تمرکز دارد تا بتواند احساسات و رفتارها را بهبود بخشد.

درمان شناختی-رفتاری (CBT) تلاش می‌کند تا دو رویکرد فوق را با هم ترکیب کند و بر ساخت و بازسازی «شناخت‌ها»، «احساسات» و «رفتارهای» افراد متمرکز شود. به طور کلی، در CBT، درمانگر از طریق طیف وسیعی از روش‌ها به مراجعان کمک می‌کند تا شیوه‌های مشکل‌ساز و ناکارآمد اندیشیدن، احساس کردن و رفتار کردن را ارزیابی، شناسایی و با آن‌ها مقابله کنند.

مفهوم «درمان‌های موج سوم» نشان‌دهنده‌ی تأثیر «فلسفه‌ی شرقی» در روان‌شناسی بالینی است و اصول‌هایی مانند «مدیتیشن» را در مداخلاتی مانند «درمان شناختی مبتنی بر ذهن‌آگاهی»، «درمان پذیرش و تعهد» و «درمان رفتاری دیالکتیکی» برای «اختلال شخصیت مرزی» گنجانده است.

روان‌درمانی بین‌فردی» (IPT) شکل نسبتاً کوتاهی از روان‌درمانی برگرفته از هر دو رویکرد CBT و پویشی است که به طور فزاینده‌ای مورد مطالعه و تأیید دستورالعمل‌ها برای برخی شرایط قرار گرفته است. این رویکرد بر پیوندهای میان «خلق» و شرایط اجتماعی تمرکز دارد و به تقویت مهارت‌های اجتماعی و حمایت اجتماعی کمک می‌کند. هدف آن تسهیل سازگاری با نقش‌ها و موقعیت‌های بین فردی کنونی است.

مواجهه‌سازی و پیشگیری از پاسخ» (ERP) عمدتاً توسط درمانگران در درمان «اختلال وسواسی-جبری (OCD) به کار گرفته می‌شود. «انجمن روان‌پزشکی آمریکا (APA) بیان می‌کند که CBT که عمدتاً بر تکنیک‌های رفتاری مانند (ERP) تکیه دارد، «قوی‌ترین پایه‌ی شواهد» را در میان مداخلات روانی-اجتماعی دارا است. بیماران با رویارویی با سناریوهای هراس‌انگیز (یعنی مواجهه‌سازی) و اجتناب از انجام دادن آیین‌ها (یعنی پیشگیری از پاسخ)، به تدریج در مواجهه با محرک‌های هراس‌انگیز احساس ناراحتی کمتری پیدا می‌کنند و تمایل کمتری برای استفاده از آیین‌ها برای کاهش آن ناراحتی احساس می‌کنند. به طور معمول، ERP به صورت «سلسله‌مراتبی» ارائه می‌شود، به این معنی که بیماران با پیشرفت در طول دوره درمان، با محرک‌های اضطراب‌زاتر بیشتری روبرو می‌شوند.

انواع دیگر شامل «درمان واقعیت‌گرا/نظریه‌ی انتخاب»، «درمان چندوجهی» و درمان‌های اختصاصی برای اختلالات خاص از جمله درمان‌های «اختلال استرس پس از سانحه» مانند «درمان پردازش شناختی»، درمان‌های «سوءمصرف مواد» مانند «پیشگیری از بازگشت» و «مدیریت اقتضایی» و درمان‌های «اختلالات همبود» مانند «در جستجوی ایمنی» هستند.

روان‌درمانی سیستمی در روان‌درمانی سیستمی، برخلاف بسیاری از رویکردهای دیگر که بر فرد به تنهایی تمرکز می‌کنند، هدف، پرداختن به افراد در روابطشان است. این رویکرد به تعاملات گروه‌ها، الگوها و پویایی‌های آن‌ها می‌پردازد (شامل «درمان خانواده» و «مشاوره ازدواج» می‌شود). «روان‌شناسی اجتماعی» نوعی از روان‌شناسی سیستمی است.

اصطلاح «درمان گروهی» برای اولین بار در حدود سال ۱۹۲۰ توسط «یاکوب لوی مورنو» به کار رفت که سهم اصلی او در توسعه‌ی «روان‌نمایش» بوده است. در روان‌نمایش از گروه به عنوان هم بازیگر و هم تماشاگر برای کاوش مشکلات فردی از طریق بازآفرینی (بازنمایش) تحت هدایت رهبر استفاده می‌شود.

استفاده‌ی تحلیلی و اکتشافی بیشتر از گروه‌ها در هر دو محیط بیمارستانی و سرپایی، توسط چند روانکاو اروپایی که به آمریکا مهاجرت کردند، مانند «پاول شیلدر» پایه‌گذاری شد. او بیماران سرپایی با اختلالات عصبی شدید و موارد خفیف روان‌پریشی را در گروه‌های کوچک در بیمارستان بِل‌ویو در نیویورک درمان کرد.

قدرت گروه‌ها تأثیرگذارترین نقش خود را در طول جنگ جهانی دوم در بریتانیا نشان داد، زمانی که چندین روانکاو و روان‌پزشک ارزش روش‌های گروهی را برای انتخاب افسران در هیئت‌های انتخاب اداره‌ی جنگ ثابت کردند. سپس به چند تن از این پیشگامان، به ویژه «ویلفرد بیون» و ریکمن، و در ادامه به «اس.اچ. فولکس»، مِین و بریجِر، فرصت داده شد تا یک واحد روان‌پزشکی ارتش را بر اساس الگوی گروهی اداره کنند. «بیمارستان نورث‌فیلد» در بیرمنگام نام خود را به دو «آزمایش نورث‌فیلد» داد که زمینه‌ساز توسعه‌ی «روان‌درمانی اجتماعی» یعنی جنبش «جامعه‌ی درمانی» و همچنین استفاده از گروه‌های کوچک برای درمان اختلالات عصبی و شخصیتی از زمان جنگ شد. امروزه، درمان گروهی هم در محیط‌های بالینی و هم در مطب‌های خصوصی استفاده می‌شود.

روان‌درمانیِ بیانگر روان‌درمانی بیانگر، شکلی از درمان است که از «بیان هنری» (از طریق تجاربۀ فی البداهه، آهنگسازی، بازآفرینی خلاقانه و ادراکی) به عنوان هسته‌ی اصلی درمان مراجعان استفاده می‌کند. روان‌درمانگران بیانگر از شاخه‌های مختلف هنرهای خلاقانه به عنوان مداخلات درمانی بهره می‌گیرند. این رویکرد شامل شیوه‌هایی مانند «درمان با رقص»، «درمان با نمایش»، «درمان با هنرهای تجسمی»، «درمان با موسیقی» و «درمان با نوشتن» و موارد دیگر می‌شود.

این شیوه ممکن است شامل تکنیک‌هایی مانند «برچسب‌گذاری هیجانی» باشد. روان‌درمانگران بیانگر بر این باورند که اغلب مؤثرترین راه برای درمان مراجع، ابراز تخیل از طریق کار خلاقانه و یکپارچه‌سازی و پردازش مسائلی است که در این عمل مطرح می‌شود.

روان‌درمانیِ پسامدرن این رویکرد که همچنین با عناوین «پساساختارگرا» یا «ساخت‌گرا» شناخته می‌شود، بر بازآفرینی روایت‌های شخصی و ساختار اجتماعی‌ای که بر تجربۀ ما تأثیر می‌گذارد، تأکید دارد.

درمان روایت‌محور: این شیوه از طریق گفتگوهای درمانی به «داستان غالب» هر فرد توجه می‌کند که می‌تواند شامل کاوش درباره‌ی ایده‌های ناکارآمد و چگونگی برجسته شدن آن‌ها نیز بشود. همچنین در صورت لزوم، تأثیرات احتمالی اجتماعی و فرهنگی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

درمان هم‌بافت‌گرایی»: در این رویکرد سطوح مختلفِ ساختارهای ذهنی در نظر گرفته می‌شود که به عنوان راهی برای تلاش برای خود-حمایتی یا خودشکوفایی، منجر به ایجاد علائم می‌شوند.

درمان فمینیستی»: درمان فمینیستی وجود یک شیوه‌ی واحد یا درست برای نگریستن به واقعیت را نمی‌پذیرد و از این رو، رویکردی پسامدرن تلقی می‌شود.

سایر رویکردها روان‌شناسی فراشخصی: این رویکرد به مراجع در بستر درک معنوی از آگاهی می‌پردازد.

روان‌درمانی مثبت‌نگر (PPT) (از ۱۹۶۸): روشی در حوزه‌ی روان‌درمانی انسان‌گرایانه و پویشی است که بر تصویری مثبت از انسان، با رویکردی ارتقای سلامتی، مبتنی بر منابع و متمرکز بر تعارض بنا شده است.

هیپنوتراپی: هیپنوتراپی در حالی انجام می‌شود که فرد در حالت هیپنوتیزم قرار دارد. هیپنوتراپی اغلب برای تغییر رفتار، محتوای عاطفی و نگرش‌های فرد و همچنین برای درمان طیف وسیعی از شرایط از جمله: عادات ناکارآمد، اضطراب، بیماری‌های مرتبط با استرس، مدیریت درد و توسعه‌ی شخصی به کار گرفته می‌شود.

درمان روان‌گردان: درمان‌های روان‌گردان شامل روش‌هایی با استفاده از داروهای روان‌گردان مانند LSD، سایلوسیبین، DMT و MDMA می‌شود. برخلاف داروهای روان‌پزشکی متداول که به طور منظم یا در صورت نیاز توسط بیمار مصرف می‌شود، در درمان روان‌گردان، بیماران معمولاً در طول فعالیت حاد روان‌گردان در یک جلسه‌ی طولانی روان‌درمانی با جلسات اضافی قبل و بعد برای کمک به یکپارچه‌سازی تجربیات با مواد روان‌گردان، شرکت می‌کنند. درمان روان‌گردان با آئین‌های شفابخشیِ «شمنی» مردم بومی مقایسه شده است. محققان دو تفاوت اصلی را شناسایی کرده‌اند: اولین مورد اعتقاد شمنی به وجود واقعیت‌های متعدد است که می‌تواند از طریق حالات دگرگون‌شده‌ی آگاهی کاوش شوند، و دوم باور به واقعی بودن ارواحی که در خواب و رؤیا دیده می‌شوند.

ابتکار خیرخواهانه‌ی «تعهد بنیانگذاران» گزارش تحقیقی در مورد فرصت‌های اهدای کارآمد برای تأمین مالی درمان‌های سلامت روان با کمک مواد روان‌گردان نوشته است.

روان‌درمانی بدنی روان‌درمانی بدنی، بخشی از حوزه‌ی روان‌شناسی بدنی، بر ارتباط ذهن و بدن تمرکز دارد و از طریق آگاهی عمیق‌تر از بدن فیزیکی و احساسات، سعی در دسترسی به سطوح عمیق‌تر روان دارد.

رویکردهای گوناگونی در حوزه‌ی «بافت‌محور» وجود دارد، مانند:

روان‌درمانی کاراکترآنالیتیک رویکشی (ویلهلم رایش) و ارگونومی مبتنی بر نظریه‌ی رایش (Vegetotherapy) تحلیل بیوانرژیک نئو-رایشینی تجربه بدنی (Somatic Experiencing) روان‌درمانی یکپارچه‌ی بدنی روان‌درمانی هاکومی (Hakomi) به روش ران کرتز روان‌درمانی حس-حرکتی (Sensorimotor Psychotherapy) روان‌درمانی سنتز زیستی (Biosynthesis) روان‌درمانی پویشی زیستی (Biodynamic Psychotherapy) مهم است که این رویکردها را با «کار بدنی» یا «درمان‌های بدنی» که به دنبال بهبود سلامت فیزیکی به طور مستقیم از طریق کار مستقیم (لمس و دستکاری) روی بدن هستند، اشتباه نگیریم. این رویکردها از روش‌های مستقیم روان‌شناختی استفاده می‌کنند.

رویکردهای درمانی غیرغرب برخی از جوامع غیرغربی نیز اقدام به توسعه‌ی شیوه‌های بومی درمان کرده‌اند. در کشورهای آفریقایی این موارد شامل «درمان احیای هماهنگی»، «مزون‌درمانی» و «درمان‌های سیستمی مبتنی بر فلسفه‌ی آنتو (Ubuntu)» می‌باشند.

روان‌درمانی یکپارچه روان‌درمانی یکپارچه تلاشی برای ترکیب ایده‌ها و راهبردها از بیش از یک رویکرد نظری است. [۱۲۲] این رویکردها شامل ترکیب باورهای اصلی و تلفیق تکنیک‌های اثبات‌شده است. اشکال روان‌درمانی یکپارچه شامل «درمان چندوجهی»، «مدل فرا-نظری»، «روان‌شناسی پویشی دوره‌ای»، «انتخاب درمان سیستماتیک»، «درمان تحلیلی شناختی»، «مدل سیستم‌های خانواده‌ی درونی»، «روان‌درمانی چندنظریه‌ای» و «تعامل مفهومی» می‌شود. در عمل، اکثر روان‌درمانگران باتجربه با گذشت زمان رویکرد یکپارچه‌ی خاص خود را توسعه می‌دهند.

روان‌درمانی کودک روان‌درمانی برای برآوردن نیازهای رشدی کودکان نیاز به Anpassung [Anpassung = adaptation] دارد. بر اساس سن کودک، به طور کلی پذیرفته شده است که روان‌درمانی بخشی از یک استراتژی مؤثر برای کمک به نیازهای کودک در محیط خانواده است. برنامه‌های آموزشی روان‌درمانی کودک zwangsläufig [zwangsläufig = necessarily] شامل دوره‌هایی در زمینه‌ی رشد انسان می‌شود.

از آنجایی که کودکان اغلب توانایی بیان واضح افکار و احساسات خود را ندارند، روان‌درمانگران از رسانه‌های مختلفی مانند سازهای موسیقی، شن و ماسه و اسباب‌بازی، مداد رنگی، رنگ، سفال، عروسک، کتاب‌درمانی (کتاب) یا بازی‌های رومیزی استفاده می‌کنند. استفاده از «درمان از طریق بازی» اغلب ریشه در نظریه‌ی روان‌کاوی دارد، اما رویکردهای دیگری نیز وجود دارد.

علاوه بر درمان کودک، گاهی اوقات به جای آن، ممکن است کودکان از کار والدین خود با یک درمانگر، شرکت در کلاس‌های فرزندپروری، شرکت در مشاوره‌ی سوگ یا اقدامات دیگر برای حل موقعیت‌های استرس‌زایی که بر کودک تأثیر می‌گذارد، بهره‌مند شوند. «آموزش مدیریت والدین» نوعی بسیار مؤثر از روان‌درمانی است که مهارت‌های فرزندپروری را برای کاهش مشکلات رفتاری کودک به آن‌ها آموزش می‌دهد. در بسیاری از موارد، یک روان‌درمانگر متفاوت با مراقب کودک کار خواهد کرد، در حالی که همکار او با کودک کار می‌کند.

بنابراین، تفکر معاصر در مورد کار با گروه سنی پایین‌تر، به سمت کار همزمان با والد و کودک و همچنین در صورت نیاز به صورت جداگانه تمایل پیدا کرده است.

ارزشیابی روان‌درمانی بحث‌های قابل توجهی در مورد این موضوع وجود دارد که آیا یا چه زمانی اثربخشی روان‌درمانی به بهترین شکل با «آزمایش‌های کنترل‌شده‌ی تصادفی» (randomized controlled trials) یا روش‌های «شخص‌محور» (idiographic) ارزیابی می‌شود.

یکی از مسائل مربوط به کارآزمایی‌ها، نحوه‌ی تعیین گروه «درمان دارونما» یا گروه کنترل «بدون درمان» است. اغلب، این گروه شامل بیماران در لیست انتظار یا افرادی است که نوعی تماس یا حمایت منظم اما غیر اختصاصی دریافت می‌کنند. پژوهشگران باید چگونگی بهترین تطابق با استفاده از قرص‌های خنثی یا درمان‌های فریب در مطالعات کنترل‌شده با دارونما در کارآزمایی‌های دارویی را در نظر بگیرند. تفاسیر متعدد، فرضیات و زبان متفاوت همچنان وجود دارد.

مسئله‌ی دیگر تلاش برای استانداردسازی و روشمند کردن درمان‌ها و پیوند دادن آن‌ها به علائم خاصِ دسته‌بندی‌های تشخیصی است تا قابلیت بیشتری برای پژوهش داشته باشند. برخی گزارش‌ها حاکی از آن است که این امر ممکن است اثربخشی را کاهش دهد یا نیازهای فردی را نادیده بگیرد. نظر فونگی و راث این است که منافع رویکرد مبتنی بر شواهد، بر مشکلات آن می‌چربد.

سنجش تناسب درمانگر و مراجع چارچوب‌های رسمی متعددی برای ارزیابی تناسب درمانگر با یک مراجع وجود دارد. یک نمونه، «خودارزیابی روان‌درمانی اسکارسدیل» (Scarsdale Psychotherapy Self-Evaluation - SPSE) است.

با این حال، برخی مقیاس‌ها مانند SPSE، صرفاً اطلاعات مربوط به مکاتب خاص روان‌درمانی را استخراج می‌کنند (برای مثال، مفهوم «فراخود» در روانکاوی).

بسیاری از روان‌درمانگران بر این باورند که ظرافت‌های روان‌درمانی را نمی‌توان با روش‌های مشاهده مبتنی بر پرسشنامه به طور کامل درک کرد و ترجیح می‌دهند برای حمایت از نوع درمانی که انجام می‌دهند، به تجربیات بالینی و استدلال‌های نظری خود تکیه کنند. درمانگران روان‌کاوی به طور فزاینده‌ای معتقدند که رویکردهای مبتنی بر شواهد برای روش‌ها و فرضیاتشان مناسب است و چالش اجرای رویکردهای مبتنی بر شواهد در روش‌های خود را به طور فزاینده‌ای پذیرفته‌اند.

پیشگامِ جنجالی در پژوهشِ نتایجِ درمان‌های روانشناختی یکی از پیشگامانِ بررسیِ نتایجِ درمان‌های روانشناختیِ متفاوت، روانشناس «هانس آیزنک» بود که ادعا می‌کرد روان‌درمانی منجر به هیچ بهبودی در بیماران نمی‌شود. او بر این باور بود که تنها «درمان رفتاری» مؤثر است. با این حال، فاش شد که آیزنک (که در سال ۱۹۹۷ درگذشت) در مطالعات خود درباره‌ی این موضوع، داده‌ها را جعل کرده است. او داده‌هایی ساختگی تولید کرد که نشان می‌داد درمان رفتاری به دستاوردهایی غیرقابل باور منجر می‌شود. در سال ۲۰۲۰ چهارده مقاله از او توسط ژورنال‌های علمی پس گرفته شد و ژورنال‌ها ۶۴ بیانیه‌ی نگرانی درباره‌ی انتشارات او صادر کردند. «رود بوکانان»، زندگی‌نامه‌نویس آیزنک، استدلال کرده است که ۸۷ اثر منتشرشده توسط او باید پس گرفته شود.

اثربخشیِ انواع خاصِ درمان بررسی‌های گسترده‌ی بین‌المللیِ مطالعات علمی نتیجه‌گیری کرده‌اند که روان‌درمانی برای مشکلات متعددی مؤثر است.

یک خط پژوهشی به طور مداوم نشان می‌دهد که انواع به ظاهر متفاوتِ روان‌درمانی، اثربخشیِ مشابهی دارند. طبقِ «راهنمای روان‌شناسی مشاوره»، «متاآنالیزهای (تحلیل‌های فراسنجشی) مطالعات روان‌درمانی به طور مداوم نشان داده‌اند که هیچ تفاوت قابل توجهی در نتایج بین درمان‌ها وجود ندارد». این راهنما بیان می‌کند که «شواهد کمی وجود دارد که نشان دهد یک نوعِ خاصِ درمان روان‌شناختی به طور مداوم برای هر اختلال روانیِ خاصی نسبت به سایرین برتری داشته باشد. این گاهی اوقات با الهام از صحنه‌ای در کتاب «آلیس در سرزمین عجایب» با عنوان «حکم دودو» نامیده می‌شود، جایی که در یک مسابقه، به تمام شرکت‌کنندگان لقب برنده داده می‌شود و به آن‌ها جوایز اهدا می‌شود».

تحلیل‌های بعدی به دنبال شناساییِ عوامل مشترکی هستند که به نظر می‌رسد روان‌درمانی‌ها دارا هستند و این موضوع با عنوان «نظریه‌ی عوامل مشترک» شناخته می‌شود؛ به عنوان مثال، کیفیت رابطه‌ی درمانی، تفسیر مشکل و مواجهه با احساسات دردناک. مطالعاتِ نتایجِ درمان به دلیل دوری از عملِ دنیای واقعی مورد نقد قرار گرفته‌اند. این مطالعات از درمانگران با دقت انتخاب‌شده که به طور گسترده آموزش دیده‌اند و تحت نظارت قرار گرفته‌اند، استفاده می‌کنند. همچنین بیماران ممکن است به دلیل معیارهای سخت‌گیرانه‌ی ورود/خروج، نمونه‌ی مناسبی از بیمارانِ معمولی نباشند. چنین نگرانی‌هایی بر «بازتولید» (تکرار) نتایجِ پژوهش و تواناییِ تعمیم‌یافتنِ آن‌ها به درمانگرانِ در حالِ کار، تأثیر می‌گذارد.

با این حال، درمان‌های خاصی برای استفاده با اختلالات خاص مورد بررسی قرار گرفته‌اند، و سازمان‌های نظارتی در هر دو کشورِ انگلستان و ایالات متحده، توصیه‌هایی برای شرایط مختلف ارائه می‌دهند.

«مطالعه‌ی روان‌درمانی هلسینکی» یکی از چندین کارآزمایی بالینیِ بلندمدتِ بزرگِ روان‌درمانی‌ها بود که انجام شده است. بیماران مضطرب و افسرده در دو درمان کوتاه‌مدت (مبتنی بر راه‌حل و روان‌پویشیِ کوتاه‌مدت) سریع‌تر بهبود یافتند، اما روان‌درمانی بلندمدت پنج ساله و روانکاوی منافع بیشتری به همراه داشت. به نظر می‌رسد چندین عاملِ مربوط به بیمار و درمانگر، مناسب بودن برای انواع مختلف روان‌درمانی را پیش‌بینی می‌کند.

متاآنالیزها نشان داده‌اند که «درمان شناختی-رفتاری» (CBT) و «روان‌درمانی روان‌پویشی» در درمانِ افسردگی به طور مساوی مؤثر هستند.

یک متاآنالیزِ سال ۲۰۱۴ روی بیش از ۱۱۰۰۰ بیمار نشان می‌دهد که «روان‌درمانی بین فردی» (IPT) از نظر اثربخشی برای افسردگی قابل مقایسه با CBT است، اما برای اختلالات خوردن از گزینه‌ی دوم ضعیف‌تر است. طبق یک متاآنالیز سال ۲۰۱۴ روی تقریباً ۴۰۰۰ بیمار، برای کودکان و نوجوانان، روان‌درمانی بین فردی و CBT بهترین روش‌ها هستند.

سازوکارهای تغییر هنوز به طور کامل درک نشده است که چگونه روان‌درمانی‌ها در درمانِ بیماری‌های روانی موفق عمل می‌کنند. رویکردهای درمانیِ مختلف ممکن است با نظریه‌های خاصی در مورد اینکه چه چیزی در فرد برای یک نتیجه‌ی درمانی موفق نیاز به تغییر دارد، مرتبط باشند. به طور کلی، فرآیندهای برانگیختگی هیجانی و حافظه از دیرباز نقش مهمی ایفا کرده‌اند. یک نظریه که این جنبه‌ها را با هم ترکیب می‌کند، پیشنهاد می‌کند که تغییر دائمی تا حدی رخ می‌دهد که مکانیسم نوروپסיكولوژیکیِ «باز تثبیت حافظه» تحریک شود و بتواند تجربیات هیجانی جدید را در خود جای دهد.

پایبندی به درمان یکی از مسائل اصلی در روان‌درمانی، «پایبندی بیمار به دوره‌ی درمان» است، به این معنا که بیمار به شرکت در جلسات یا تکمیل تکالیف ادامه دهد.

میزانِ «ترکِ زودهنگامِ درمان» بسته به نحوه‌ی تعریف آن، بین ۳۰ تا ۶۰ درصد متغیر است. به دلایل مختلفی از جمله انتخاب مراجعان و نحوه‌ی آشنایی آن‌ها با درمان، این میزان در محیط‌های پژوهشی پایین‌تر است. ترکِ زودهنگامِ درمان به طور متوسط با ویژگی‌های جمعیتی و بالینی مختلفِ مراجعان، درمانگران و تعاملات درمانی مرتبط است.

میزان بالای ترکِ زودهنگامِ درمان، انتقاداتی را در مورد ارتباط و اثربخشی روان‌درمانی برانگیخته است.

در کارِ کلیِ درمان، اکثر روان‌شناسان از تکالیف بین جلسات استفاده می‌کنند و به ویژه درمان‌های شناختی-رفتاری، از آن‌ها به عنوان یک «عنصر فعال» استفاده می‌کنند و آن‌ها را ضروری می‌دانند. مشخص نیست که مراجعان تا چه اندازه این تکالیف را انجام نمی‌دهند، اما تصور می‌شود که این پدیده‌ای فراگیر است.

از سوی دیگر، پایبندی درمانگران به پروتکل‌ها و تکنیک‌های درمانی - که با عنوان «یکپارچگی درمان» (treatment integrity) یا «وفاداری» (fidelity) شناخته می‌شود - نیز مورد بررسی قرار گرفته است و نتایج پیچیده و متفاوتی به دست آمده است. با این حال، به طور کلی، استفاده از «نظارت بر وفاداری» به عنوان بخشی از کارآزمایی‌های نتایج درمان و تضمین کیفیت مستمر در اجرای بالینی، از ویژگی‌های بارزِ روان‌درمانی مبتنی بر شواهد است.

عوارض جانبی روان‌درمانی تحقیقات در مورد عوارض جانبی روان‌درمانی محدود بوده است، با این حال انتظار می‌رود که بدتر شدن علائم در ۳ تا ۱۵ درصد از بیماران رخ دهد، که این میزان با توجه به ویژگی‌های بیمار و درمانگر متغیر است. مشکلات بالقوه شامل بدتر شدن علائم یا ایجاد علائم جدید، فشار در روابط دیگر، انگ اجتماعی و وابستگی به درمان است. برخی از تکنیک‌ها یا درمانگران ممکن است نسبت به سایرین خطرات بیشتری به همراه داشته باشند و برخی از ویژگی‌های مراجع ممکن است آن‌ها را آسیب‌پذیرتر کند. عوارض جانبی ناشی از درمان به درستی انجام‌شده، باید از آسیب‌های ناشی از سهل‌انگاری حرفه‌ای متمایز شود.

نقدهای کلی بر روان‌درمانی برخی منتقدان در مورد قدرت شفابخشِ روابط روان‌درمانی تردید دارند. برخی دیگر به طور کلی روان‌درمانی را به عنوان یک رشته‌ی علمی که نیازمند متخصصان حرفه‌ای است، رد می‌کنند و به جای آن، بر کمک‌های غیرحرفه‌ای یا درمان‌های زیست‌پزشکی تأکید دارند. منتقدان دیگر به روش‌هایی اشاره کرده‌اند که در آن‌ها ارزش‌ها و تکنیک‌های درمانگران می‌تواند برای مراجعان (یا به طور غیرمستقیم برای افراد دیگر در زندگی یک مراجع) هم مضر و هم مفید باشد.

بسیاری از منابع در دسترس فردی که در معرض پریشانی هیجانی قرار دارد - مانند حمایت دوستانه‌ی دوستان، همسالان، اعضای خانواده، روحانیون، مطالعه‌ی شخصی، ورزش سالم، پژوهش و مقابله‌ی مستقل - همگی ارزش قابل توجهی دارند. منتقدان خاطرنشان می‌کنند که انسان‌ها مدت‌ها قبل از ظهور روان‌درمانی، با بحران‌ها روبرو می‌شدند، مشکلات اجتماعی جدی را پشت سر می‌گذاشتند و برای مشکلات زندگی راه‌حل پیدا می‌کردند.

از سوی دیگر، برخی استدلال می‌کنند که روان‌درمانی علی‌رغم نویدبخش‌تر بودن نسبت به توسعه‌ی راکد داروها، به درستی مورد استفاده قرار نمی‌گیرد و مورد پژوهش کافی در روان‌پزشکی معاصر واقع نشده است. «مؤسسه‌ی ملی سلامت روان آمریکا» (US National Institute of Mental Health) در سال ۲۰۱۵ تنها ۵.۴ درصد از بودجه‌ی خود را به کارآزمایی‌های جدید روان‌درمانی اختصاص داد (کارآزمایی‌های دارو عمدتاً توسط شرکت‌های داروسازی تأمین مالی می‌شوند)، با وجود شواهد فراوان مبنی بر اینکه این روش‌ها می‌توانند مؤثر باشند و بیماران تمایل بیشتری به آن‌ها دارند.

نقدهای دیگری نیز از منابع «فمینیستی»، «ساخت‌گرا» و «تحلیل گفتمان» مطرح شده است. مسئله‌ی «قدرت» برای این نقدها کلیدی است. در این راستا، نگرانی وجود دارد که مراجعان - چه در درون و چه بیرون از اتاق مشاوره - متقاعد می‌شوند تا خود و مشکلاتشان را به شیوه‌هایی درک کنند که با ایده‌های درمانی سازگار است. این بدان معناست که گاهی اوقات ایده‌های جایگزین (مثلاً فمینیستی، اقتصادی، معنوی) به طور ضمنی تضعیف می‌شوند.

منتقدان پیشنهاد می‌کنند که ما زمانی که تنها به عنوان یک رابطه‌ی کمک‌کننده به درمان فکر می‌کنیم، وضعیت را ایده‌آل‌سازی می‌کنیم. آن‌ها در عوض استدلال می‌کنند که این اساساً یک عمل سیاسی است، به این معنی که برخی از ایده‌ها و شیوه‌های فرهنگی حمایت می‌شوند در حالی که برخی دیگر تضعیف یا رد صلاحیت می‌شوند، و در حالی که به ندرت چنین قصدی وجود دارد، رابطه‌ی درمانگر-مراجع همیشه در روابط قدرت و پویایی سیاسی جامعه سهیم است. «میشل فوکو» یک دانشگاهی برجسته بود که به این نقد دامن زد.

متن چپ‌چین‌شده