درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده

زندگی‌نامه برگزیده ۱

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۱

رضاشاه (۲۴ اسفند ۱۲۵۶ خورشیدی آلاشت، مازندران – ۴ مرداد ۱۳۲۳ خورشیدی ژوهانسبورگ، آفریقای جنوبی) سرشناس به رضاخان سردارسپه و پس از آن رضاشاه، شاه ایران (از ۱۳۰۴ خورشیدی تا ۱۳۲۰ خورشیدی) و بنیانگذار دودمان پهلوی بود. پادشاهی رضاشاه پایان فرمانروایی قاجاریان و آغاز دوران پهلوی بود که با انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ به پایان رسید.

رضا که کودکی یتیم بود دوران خردسالی را در فقر گذراند. از نوجوانی به نظام پیوست و مدارج ترقی را طی نمود. در کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان تهران را اشغال کردند. رضاخان ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامی‌ها و راهزنی‌ها را از بین برد. در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخست‌وزیری منصوب شد و ابتدا تلاشی در جهت جمهوری‌خواهی کرد. ولی در سال ۱۳۰۴ به پادشاهی رسید. وی سرانجام در سال ۱۳۲۰، پس از اشغال‌شدن ایران به دست متفقین، تحت فشار بریتانیا مجبور به ترک سلطنت گردید و سه سال بعد در شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی به مرگ طبیعی درگذشت.

زندگی‌نامه برگزیده ۲

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۲

قلمرو علویان تبرستان و گیلان
قلمرو علویان تبرستان و گیلان

حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن علی بن ابی‌طالب ملقب به داعی اول و داعی کبیر (زادهٔ نیمهٔ یکم قرن سوم قمری، مدینه – درگذشتهٔ ۳ رجب ۲۷۰ قمری، آمل) از سادات حسنی بود که حکومت علویان طبرستان را در ۲۵۰ هجری بنیان نهاد. وی پس از چندین نبرد علیه طاهریان توانست بر سراسر کوهستان و دشت‌های طبرستان مسلط شود، پس از آن نیز در جنگ‌هایی با عباسیان و صفاریان مواجه شد.

در میان این نبردها، حسن بن زید سه بار توسط مهاجمان از طبرستان اخراج شد، نخستین‌بار در سال ۲۵۱ در پی حمله‌ای از سلیمان طاهری، سپس در سال ۲۵۵ توسط مفلح، سردار عباسی و آخرین‌بار در سال ۲۶۰ توسط یعقوب لیث صفاری. داعی هربار در کوه‌های غیرقابل دسترسی دیلمیان پناه می‌گرفت و با حمایت آنان، به زودی قلمروش را بازمی‌یافت.

وی همچنین قلمرو طبرستان را گسترش داد. گرگان را در سال ۲۵۳ فتح کرد. سپس چندین‌بار این شهر دست به دست شد ولی نهایتاً، کاملاً تحت حکومت او درآمد. وی به سوی البرز جنوبی نیز تاخت و ری، قزوین، زنجان، و قومس را تصرف نمود.

زندگی‌نامه برگزیده ۳

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۳

تصویر اسپهبد بروی سکه‌ای از درهم‌های طبری
تصویر اسپهبد بروی سکه‌ای از درهم‌های طبری

اسپهبد خورشید آخرین اسپهبد دودمان دابویگان طبرستان بود. خورشید هنگامی پدرش، دادمهر، وفات یافت شش سال داشت و با مرگ دادمهر عموی خورشید، فرخان کوچک، به مدت هشت سال نیابت و قیومیت او را برعهده گرفت و در سال ۷۴۸ با رسیدن خورشید به سن چهارده‌سالگی حکومت را به وی سپرد. خورشید پس از تحویل گرفتن مقام اسپهبدی از فرخان کوچک، با توطئه فرزندان او روبرو شد و برهمین اساس در تمیشه تاجگذاری کرد ولی مدتی بعد در نبردی فرزندان فرخان را شکست داده و در سارویه، پایتخت طبرستان، مستقر شد.

از مهم‌ترین رخدادهای دوران فرمانروایی خورشید، پناه بردن یک شورشی به نام سنباد به او می‌باشد. سنباد در میان قومس و طبرستان توسط پسرعموی خورشید کشته شد و اسپهبد سرش را به بغداد، نزد خلیفه عباسی، منصور دوانیقی، فرستاد. بعدها ولیعهد منصور، المهدی، موفق شد با اجازه گرفتن از اسپهبد برای ورود سپاهیانش به طبرستان، این ناحیه را فتح کند.

اسپهبد خورشید پس از فتح طبرستان زن و فرزندان خود را به همراه اموالش در غاری گذاشته و به سوی پلام در دیلم رفت. زمانی که خورشید خبر آن‌که اعراب توانستند پناهندگان غار را شکست دهند و خانواده‌اش را دستگیر کنند، را شنید، خودکشی نمود. این درحالی بود که حدود پنجاه هزار سرباز در دیلمستان به او پیوسته بودند و همچنین از سوی دیگر، منصور عباسی راضی شده‌بود برایش امان‌نامه بفرستد.

زندگی‌نامه برگزیده ۴

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۴

قلمرو سرزمین‌های وشمگیر
قلمرو سرزمین‌های وشمگیر

وُشمگیر پسر زیار دومین فرمانروای زیاریان است که پس از کشته شدن برادرش مرداویج به حکومت رسید. وی پیش از مرگ مرداویج، از جانب او فرمانروای ری بود. وشمگیر پس از بر تخت نشستن دچار درگیری با سامانیان و بوییان شد. در این درگیری‌ها و نبردها سرزمین‌های ری، گرگان و اصفهان را از دست داد و تنها منطقهٔ طبرستان در قلمروش باقی ماند.

وشمگیر جنگ‌های بسیاری خصوصاً با بوییان داشت که بیشتر حالت دفاعی و حفظ حدود پایتختش را داشتند. بوییان نیز با سماجت برای تسخیر سرزمین‌های اندک وشمگیر می‌جنگیدند. وشمگیر خیلی زود تبعیت از سامانیان را پذیرفت و در ۹۳۶ میلادی گرگان را به ماکان بن کاکی سپرد. پس از مرگ ماکان در یکی از درگیری‌ها، حسن فیروزان نیز به دشمنان او افزوده شد.

دلیل تغییر موضع سامانیان ترس از قدرت یافتن بوییان بود. آن‌ها سعی می‌کردند بوییان را سرگرم مبارزه با وشمگیر کنند تا از پیشرفت به مرزهای شرقی فارغ باشند و به عبارتی دولت زیاری دیوار حایلی بین دو دودمان دیگر بود بدین جهت وشمگیر تا پایان زندگیش در حال دفاع در برابر بوییان بود و طبرستان و گرگان بارها بین این دو دست به دست شد. وشمگیر برای در امان ماندن از این جنگ‌ها حتی حاضر شد با خلیفه عباسیان رابطه برقرار کند. او به واسطهٔ سامانیان از خلیفه خواست که وساطت کند و از بوییان بخواهد که از تعرض به سرزمین‌هایش دست بردارند. وی سرانجام در سال ۳۵۶ هجری در حالی که مشغول آماده شدن برای یکی دیگر از این‌گونه نبردها بود، توسط یک گراز کشته شد و پسرش بیستون به جای او نشست.

زندگی‌نامه برگزیده ۵

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۵

یک دو بیتی طبری (مازنی) از کیا افراسیاب چلاوی
یک دو بیتی طبری (مازنی) از کیا افراسیاب چلاوی

کیا افراسیاب چلاوی سیاست‌مدار، شاعر، سپهسالار و فرمانروای طبرستانی از خاندان چلاویان بود. افراسیاب در ابتدا توسط حسن دوم، حاکم دودمان باوندیان، به مقام سپهسالاری رسید ولی مدتی بعد با به قتل رساندن او حکومت چلاویان را تأسیس کرد و بین سال‌های ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۹ میلادی حاکم طبرستان بود.

کیا افراسیاب برای سرپا نگهداشتن حکومتش به یکی از واعظین متنفذ به نام میرقوام‌الدین مرعشی، ملقب به میربزرگ، روی آورد و توانست رقبا را از پیش روی بردارد. اما مدتی پس از برپایی حکومتش با میربزرگ اختلافاتی یافت که منجر به رویارویی این دو شد. وی پس از شکست خوردن از هواداران میربزرگ در نبرد جلالک مارپرچین کشته شد و قلمروش به دست مرعشیان افتاد.

کیا افراسیاب در ادبیات زبان مازندرانی نیز شاعری تأثیرگزار است. وی دارای اشعاری قابل توجه به این زبان می‌باشد که بخشی از آن‌ها در کتاب ظهیرالدین مرعشی و بخشی دیگر به صورت الحاقی در میان اشعار اسکندرنامه باقی مانده‌است.

فرزندان کیا افراسیاب، پس از مرگ او، از طبرستان گریختند. اسکندر شیخی، یکی از این فرزندان افراسیاب، مدتی بعد توانست با کمک تیمور گورکانی به آمل برگردد و حکومت این شهر را تحت نظر تیموریان به کنترل خود درآورد.

زندگی‌نامه برگزیده ۶

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۶

کیوس گوران اوریمی شناخته شده با نام‌های میرزعمو و کیوس ( زاده ۷ خرداد ۱۳۱۷) شاعر و روزنامه‌نگار ایرانی اهل مازندران و پایه‌گذار شعرهای انتقادی و اجتماعی زبان مازندرانی در عصر معاصر است. پدر کیوس میرزداش نام داشت و از مخالفان حکومت پهلوی در مازندران بود و در دوران کودکی او،زندانی سیاسی بود.

کیوس پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان در مازندران، به تهران کوچید و برای گرفتن مدرک پزشکی در تبریز امتحان داد که مردود اعلام شد. سپس جلوی ادامهٔ تحصیلش را گرفتند و گفتند که تا ۱۰ سال نمی‌تواند درسش را در ایران ادامه دهد؛ به همین خاطر به هلند رفت ولی پس از مدتی اعلام شد که وزارت علوم مدرک صادر شده از دانشگاه هلندی را هم قبول ندارد. در نتیجه کیوس به ایران بازگشت. او کار مطبوعاتی را با روزنامهٔ اقتصادی بورس در تهران شروع کرد و سپس به روزنامهٔ تهران جورنال، که روزنامهٔ انگلیسی‌زبان مؤسسهٔ اطلاعات بود، رفت. پس از مدتی محرمعلی خان (مأمور سانسور اخبار در زمان پهلوی دوم) از انتشار نویسه‌هایش در روزنامه‌ها جلوگیری نمود. کیوس پس از مدتی مجبور به ترک تحصیل شده و به علت شغلش به جنوب کشور رفت.

وی هم‌اکنون به زبان‌های مازندرانی و فارسی شعر می‌گوید. کیوس شعرهای مازندرانی‌اش را دکلمه کرده و در چندین آلبوم با نام‌های مازرون، مازرون ۲، چهل سال عاشقی، پس تو کجایی؟ و یاد آن روزها به خیر منتشر نموده‌است. وی در برخی آلبوم‌های استودیویی دیگر نظیر سوزگلام و شبی به نغمه و نوا نیز همکاری داشته‌است. کیوس گوران به موازات سرایش شعر، با نشریات محلی مازندران هم همکاری کرده و سرمقاله‌های برخی هفته‌نامه‌ها را می‌نویسد. وی بر اثر بیماری گوش-مغزی، ناشنوا شد و هم‌اکنون به کمک لب‌خوانی با دیگران ارتباط کلامی دارد.

زندگی‌نامه برگزیده ۷

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۷

اسپهبد نصیرالدوله شاه غازی رستم چهارم باوندی
اسپهبد نصیرالدوله شاه غازی رستم چهارم باوندی

نصیرالدوله شاه غازی رستم، رستم شاه غازی یا رستم چهارم یکی از اسپهبدان شاخهٔ اسپهبدیه باوندیان طبرستان بود. او معروف‌ترین حاکم در باوندیان شاخهٔ اسپهبدیه است. شاه غازی رستم در زمان حکومت پدرش، علاءالدوله علی، در نبردهای بسیاری شرکت کرد و شهرت بسیاری یافت؛ چنان‌که در اواخر عمر اسپهبد علاءالدوله، بدون اجازهٔ او به لشکرکشی می‌پرداخت و تصمیمات حکومتی می‌گرفت. پس از مرگ علاءالدوله، برادر شاه غازی، به نام تاج‌الملوک مرداویج، که نزد احمد سنجر، در دربار سلجوقیان می‌زیست، ادعای جانشینی کرد و موجب لشکرکشی ارتش سلجوقی به طبرستان شد. شاه غازی رستم ابتدا به قلعه‌ای گریخت و در آن محاصره شد ولی با طولانی شدن محاصره، سلجوقیان عقب‌نشینی کردند و او مجدداً امور مملکت را به دست گرفت. او با سنجر صلح نمود و ولیعهدش، گردبازو، را به دربار سلجوقی فرستاد. با ترور گردبازو توسط اسماعیلیان، روابط شاه غازی رستم و سلطان سنجر سلجوقی تیره شد. پس از سقوط سلطنت سنجر، به قدرت شاه غازی رستم افزوده شد و او کشورگشایی‌های خود را افزود اما اتحاد او با خوارزمشاهیان علیه قبایل غُز شکست خورد.

شاه غازی در دوران اسپهبدی خود بر قلمرو باوندیان افزود و علاوه بر طبرستان، کومس و گیلان بر جرجان و استرآباد، جاجرم، فیروزکوه، دماوند، ری، بسطام و دامغان نیز تسلط داشت. او برخلاف دیگر اسپهبدان باوندی، اهل تسامح نبود و رویکرد متعصبانه‌ای در مذهب داشت. او پیرو تشیع امامیه بود و دشمنی ویژه‌ای با اسماعیلیان داشت و در چند وهله دست به کشتار گستردهٔ آنان زد. رستم برخلاف اسپهبدان پیش از خود، دوران حکومتش را تنها صرف نبردهای داخلی و خارجی و نزاع‌های سیاسی نکرد. شاخصهٔ اصلی حکومت شاه غازی توسعهٔ اقتصادی و فرهنگی قلمروش است، که در سایهٔ امنیت کاذب و رویکرد نظامی شاه غازی به دست آمد. رونق تجارت، ساخت بناهای عام‌المنفعهٔ گوناگون، ساخت مسیرهای تجارت زمینی و دریایی، دعوت از صنعت‌گران و نظامیان خارجی و وجود امنیت در طبرستان، موجب پیشرفت شهرنشینی و شکوفایی اقتصادی در قلمرو شاه غازی شدند؛ چنان‌که او را «مصلح اقتصادی» طبرستان در سده‌های میانه دانسته‌اند.

شاه غازی رستم در ۵۵۸ هجری (۱۱۶۳ میلادی) یا ربیع‌الاول ۵۶۰ هجری (۲۳ ژانویه ۱۱۶۵) درگذشت. از آنجا که ولیعهد نخست او، گردبازو، پیش‌تر توسط اسماعیلیان ترور شده‌بود، پس از رستم، پسر دیگرش علاءالدوله حسن، به مقام اسپهبدی باوندیان دست یافت. حسن رویکرد خشن‌تری نسبت به رستم داشت و موجب قتل بسیاری از درباریان پیشین شد.

زندگی‌نامه برگزیده ۸

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۸

قابوس بن وشمگیر ملقب به شمس‌المعالی، چهارمین پادشاه زیاریان بود که بعد از برادرش بیستون در سال ۳۶۷ هجری، در گرگان به تخت نشست. او آن هنگام در شهریارکوه طبرستان بود. قابوس دو دوره حکومت کرد. دورهٔ نخست به آرامی گذشت، اما بعد از مرگ رکن‌الدوله، فرمانروای آل‌بویه، سرزمین‌های تحت حکومت او میان سه پسرش عضدالدوله، مویدالدوله و فخرالدوله تقسیم شد. عضدالدوله و مویدالدوله با فخرالدوله اختلاف پیدا کردند و بین آن‌ها جنگ درگرفت. فخرالدوله به قابوس پناه برد. قابوس از تسلیم فخرالدوله به برادرانش امتناع کرد و میان آن‌ها جنگی درگرفت که قابوس و فخرالدوله شکست خوردند و او به خراسان پناه بردند. قابوس قریب ۱۸ سال از حکومت محروم بود و در پناه دربار دیگر شاهان می‌زیست؛ اما با مرگ عضدالدوله و تضعیف آل‌بویه، وی با کمک یاران طبری و دیلمی خود، به گرگان حمله کرد و توانست آن را از آل‌بویه پس بگیرد و مجدد بر تخت بنشیند. قابوس تا سال ۴۰۳ هجری حکومت کرد و بر دامنهٔ متصرفات خود از سوی مغرب افزود و گرگان، چالوس و رویان و دیلم را ضمیمهٔ قلمرو خود کرد و برخی قلاع قومس را فتح نمود.

وی مردی ادیب و شاعر و خوشنویس بود و اشعاری را به فارسی و عربی می‌سرود و دربارش به مرکزی برای حمایت از دانشمندان بدل شده‌بود، اما از سویی در اواخر عمرش سنگدل و خشن شده بود و قتل پرده‌دار مخصوص خود، نعیم، که مرد درستکاری بود، موجب شورش لشکریان و عزل وی از حکومت شد. بعد از قابوس، فرزندش منوچهر به حکومت رسید و کسانی را که برای قتل پدرش توطئه کرده‌بودند، را اسیر کرد و آن‌ها را کشت. آرامگاه وی در برج گنبد قابوس است، که در زمان حیات، به دستور خودش ساخته شده‌بود.

زندگی‌نامه برگزیده ۹

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۹

ایرن زازیانس (ارمنی: Իրեն Զազյանց; با نام هنری ایرن زادهٔ ۲۰ مرداد ۱۳۰۶ – درگذشته ۷ مرداد ۱۳۹۱) هنرپیشهٔ ایرانی ارمنی‌تبار تئاتر، سینما و تلویزیون بود. ایرن اهل بابلسر در استان مازندران بود. او بازیگری را از تئاتر فردوسی آغاز کرد. در سال ۱۳۲۹، به دعوت نوشین و لرتا، ایرن به جمع بازیگران تئاتر سعدی در برنامه افتتاحیه این تئاتر پیوست و در نمایش‌های شنل قرمز، بادبزن خانم ویندرمیر و چراغ گاز بازی کرد. وی سپس به سینمای ایران راه یافت و تا زمان انقلاب در حدود ۳۰ فیلم سینمایی بازی کرد که از بین آنها می توان به فیلم‌هایی همچون چشم به راه، قاصد بهشت، چشمه آب حیات و مروارید سیاه، محلل، بلوچ، برهنه تا ظهر با سرعت و خروس اشاره کرد. وی با کارگردانانی چون خسرو هریتاش، ساموئل خاچیکیان، اسماعیل کوشان، مسعود کیمیایی، امیر نادری و شاپور قریب کار کرد. او در سریال‌هایی چون «سلطان صاحبقران» و «هزاردستان» هر دو ساخته علی حاتمی هم نقش‌آفرینی کرد. ایرن پس از انقلاب در سال‌های ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ در دو فیلم «خط قرمز» کیمیایی و «جایزه» علیرضا داودنژاد بازی کرد. آخرین تصویر ایرن در فیلم «شیرین» (عباس کیارستمی، ۱۳۸۷) بر پرده نشست. بسیاری از ایرانیان بازیگری او در سریال تلویزیونی سلطان صاحبقران و تخت ابونصر را به خاطر دارند. وی پس از انقلاب ۱۳۵۷ از ادامه فعالیت‌های هنری خود بازماند و اجازه نیافت که بر پرده سینما دوباره ظاهر شود. این هنرمند که سابقه نقش آفرینی در ۲۶ فیلم سینمایی، چهار سریال تلویزیونی و چندین تئاتر را در کارنامه خود داشت، پس از ناامید شدن از بازگشت به بازیگری، در دوره‌های آموزشی زیبایی و پوست شرکت کرد و این کار را برای امرار معاش در پیش گرفت.

زندگی‌نامه برگزیده ۱۰

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۱۰ مرداویج بنیادگذار سلسله زیاریان در سده چهارم هجری و دهم میلادی است. وی پایه‌های حکومتی را پی نهاد که فرمانروایانش میان سال‌های ۳۱۶ تا ۴۳۵ هجری بر بخش‌هایی از سرزمین‌های گرگان، قومس، طبرستان، دیلم، گیلان، قزوین، ری، اصفهان و خوزستان فرمان راندند. زیاریان به همراه دیگر شاخه‌های دیلمی در غرب و شرق ایران به یاری گروهی از سلسله‌های محلی کوچک و بزرگ ایرانی، حدود دو سده بر ایران فرمان‌روایی کردند.

مرداویج خواهرزادهٔ هروسندان بن تیرداد، از اشراف گیلان، بود که تبارنامهٔ او به شاهان ساسانی می‌رسد. او همراه دایی خود در ابتدا به سپاه علویان طبرستان پیوست و پس از آن در میان سپاهیان سامانیان و علویان طبرستان مشهور شد و به فرماندهی بخشی از لشکریان آن‌ها رسید. وقتی در میان علویان بود، با اختلاف افتادن میان سرداران این جبهه، حسن بن قاسم (حاکم علوی) دایی او را همراه چند تن دیگر به قتل رساند و این موجب شورش بزرگان دیلم بر داعی شد. پس از آن اسفار بن شیرویه توسط دیلمیان ریاست یافت و مرداویج پس از کشتن داعی، مدتی در خدمت او بود.

فتوحات اسفار روند مثبتی داشت و قدرت او هر روز بیشتر می‌شد. وی مناطق بسیاری را به قلمرو خود افزود و در نبردهایی علیه سامانیان و خلافت عباسی به پیروزی رسید ولی مرداویج علیه او ائتلافی تشکیل داد که شامل محمد بن مسافر و ماکان بن کاکی می‌شد. مرداویج با از میدان خارج کردن اسفار توانست تمامی قلمرو او را خود به دست آورد. وی پس از آن در سال ۳۱۹ هجری با لشکرکشی به همدان توانست پیروزی بزرگی به دست آورد. پس از آن خوزستان و اصفهان را هم به قلمرو خود افزود.

وی گرچه در ابتدا از خلافت عباسی اعلان اطاعت کرد، ولی اواخر قصد داشت حکومت ساسانیان را احیا کند. وی در نامه‌ای به ابن وهبان از قصد خود برای فتح بغداد و به تخت نشستن در تیسفون خبر داده‌است. وی با برتر دانستن ایرانیان از عرب‌ها و ترک‌ها موجب اختلاف‌افکنی میان سربازان ترک و دیلمی خود شد که در نهایت منجر به قتل او توسط سربازان ترکش شد.

زندگی‌نامه برگزیده ۱۱

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۱۱

فلک‌المعالی ابومنصور منوچهر بن قابوس زیاری پنجمین فرمانروای آل زیار بود که میان سال‌ها ۴۰۳ تا ۴۲۰ هجری قمری بر جرجان، طبرستان، قومس و گیلان حکومت می‌کرد. او پسر قابوس بن وشمگیر بود ولی مدتی در لشکر مخالف او، برای مجدالدوله دیلمی، به سر برد ولی پس از آن که قابوس بر مخالفان فائق آمد، او را به حکومت گیلان گماشت. قابوس در اواخر عمر بدگمان شده و بسیاری از اطرافیان خود را به قتل رساند، به همین خاطر چند تن از سردارانش او را به قتل رساندند و از منوچهر دعوت کردند که حکومت را بپذیرد. منوچهر پس از پذیرش امارت زیاری، قاتلان اصلی پدر را دستگیر کرده و قصاص نمود.

منوچهر زیاری نخستین امیر از این دودمان است که حکومت مستقل نداشت. او در همان ابتدای امارتش مطیع سلطان محمود غزنوی شد و با دختر او ازدواج کرد. بدین ترتیب منوچهر و جانشینان او مجبور به پرداخت باج‌های سالیانه به درگاه سلطان شدند. منوچهر در دوران نسبتاً طولانی خود جنگ قابل توجهی انجام نداد و هیچگاه با لشکریان خود از قلمروش خارج نشد گرچه به مخالفان شورشی علیه آل بویه کمک‌های نظامی می‌نمود.

منوچهر در ابتدای حکومت به مذهب زیدیه توجه داشت و ارتباطاتی با شیعیان گیلان برقرار نمود. سلطان محمود غزنوی پس از فتح ری، احتمالاً به خاطر حمایت منوچهر از شیعیان، به قلمرو او دست‌اندازی کرد و منوچهر را وادار نمود مبالغی را جهت در امان ماندن از حملهٔ سلطان، بپردازد. منوچهر نسبت به قابوس به ادیبان و شعرا وقعی نمی‌نهاد و ادبای دربار زیاری در این دوره به درگاه غزنوی کوچیدند.

جانشین منوچهر پسرش، انوشیروان، بود که در سنین خردسالی به حکومت رسید ولی باکالیجار کوهی، سپهسالار او، موفق شد با همسر بیوهٔ منوچهر ازدواج کرده و قدرت را قضب کند. او خود را امیر طبرستان و جرجان نامید و در پناه سلطان مسعود غزنوی حکومت نمود ولی با افول قدرت غزنویان، انوشیروان مجدداً به عرصهٔ قدرت بازگشت.

زندگی‌نامه برگزیده ۱۲

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۱۲

قلمرو زیاری
قلمرو زیاری

باکالیجار کوهی یا باکالنجار قوهی وزیر، سپهسالار، نایب‌السلطنه و حاکم دورهٔ زیاریان در قرن پنجم هجری بود. منابع اولیه دربارهٔ او اختلافات بسیاری دارند. این احتمال وجود دارد که اشراف‌زاده‌ای باوندی بوده باشد. همچنین در منابع بر سر این که پدر ناتنی یا دایی انوشیروان بوده، اختلاف نظر است. حتی گرچه نام پدر وی اغلب «ویهان کوهی» ثبت شده، منابعی آن را «سرخاب دیلمی» ذکر کردند.

باکالیجار در زمان امارت منوچهر زیاری سپهسالار و وزیر او بوده‌است. پس از درگذشت منوچهر، فرزند خردسال او، انوشیروان، به امارات طبرستان و گرگان رسید و در پی این جانشینی، زمام امور مملکت به دست باکالیجار افتاد و او که به نظر می‌رسد با مادر انوشیروان ازدواج کرده بود، تدریجاً خود را امیر سرزمین طبرستان و گرگان معرفی کرد و منشور فرمانروایی به نام او نوشته شد. باکالیجار اعلام کرد انوشیروان را به قتل رسانده‌است ولی یحتمل تنها او را حبس کرده باشد؛ چنان‌که پس از خلع قدرت باکالیجار، او مجدداً به صحنه بازگشت. باکالیجار حاکمی بدون استقلال بود. او بیشتر دوران فرمانروایی خود را تحت‌الامر سلطان مسعود، فرمانروای غزنویان، بود و دختر خود را به عقد مسعود درآورده بود. باکالیجار یک‌بار در غیاب مسعود، که به هندوستان رفته بود، شورش کرد و به حمایت آل کاکویه رأیت افروخت ولی با بازگشت مسعود از هند، شورش آنان شدیداً سرکوب شد. با این‌که مسعود و باکالیجار دوباره متحد شدند، ولی این اتفاق از عوامل تضعیف سلطنت مسعود بود و باعث شد او در دفع حملات گروهی از ترک‌های مهاجم، به نام سلجوقیان، ناکام بماند و بدین ترتیب هم مسعود و هم باکالیجار قدرتشان را از دست دادند. با افول قدرت مسعود غزنوی، باکالیجار هم از حکومت دست کشید و انوشیروان زیاری مجدداً برای مدتی به تخت امارت نشست. اما با ورود طغرل بیک به طبرستان سلجوقیان مرداویج بن بسو را عامل خود در منطقه قرار دادند و انوشیروان تابع او شد. باکالیجار نیز تا پایان عمر در قلعه‌ای زندگی خود را ادامه داد و وارد سیاست نشد. گمانه‌هایی دربارهٔ قتل او توسط انوشیروان نیز وجود دارد.

زندگی‌نامه برگزیده ۱۳

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۱۳ بیستون یا بهستون سومین امیر زیاریان بود. او پیش از به قدرت رسیدن در زمان امارت پدرش، وشمگیر، فرماندار طبرستان بود. بعد از مرگ وشمگیر در سال ۳۵۷ هجری (برابر ۹۶۷ میلادی) به پایتخت وقت، گرگان، رفت و قدرت را به دست گرفت. البته به قدرت رسیدن او چالش‌برانگیز بوده و لشکر سامانی (که اندکی قبل از مرگ وشمگیر و برای جنگ با رکن‌الدوله آل‌بویه عازم شده بودند) با او مقابله کرد و فرمانده لشکر از برادر کوچک‌تر بیستون، قابوس، برای حکومت بر آل‌زیار حمایت کرد. بیستون برای جلب حمایت رکن‌الدوله، اتحاد و تبعیت او را پذیرفت. ارتش سامانی مجبور به ترک گرگان به مقصد خراسان شد و قابوس با حمایت حسن بن فیروزان (حاکم وقت کومس) سر به شورش برآورد؛ ولی بیستون توانست سمنان و گرگان را به کنترل خود درآورد و قابوس را از ادعایش بر حکومت منصرف کند.

بیستون در سراسر سال‌های امارتش رابطهٔ خوبی با آل‌بویه داشت. او با یکی از دخترهای عضدالدوله، پسر ارشد رکن‌الدوله، ازدواج کرد و در سال ۳۶۰ هجری قمری خلیفه عباسی، المطیع، به بیستون لقب ظهیرالدوله داد. بیستون همچنین به مرزهای غربی خود نیز توجه داشت. او ابوالفضل الثائر از خاندان علوی، که توسط وشمگیر زندانی شده بود، را آزاد کرد و از او حمایت مالی کرد تا بتواند حکومت شهر هوسم را سرنگون کند. اما ابومحمد الناصر او را شکست داده و به قتل رساند. پسر الثائر، ابوحسن علی، بعداً ابومحمد را از هوسم تبعید کرد و حکومت زیاری را به عنوان حکومت ارشد خود پذیرفت. بیستون در سال ۳۶۶ قمری (۹۷۷ میلادی) از دنیا رفت.

زندگی‌نامه برگزیده ۱۴

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۱۴

انوشیروان ملقب به شرف‌المعالی از امیران آل زیار بود. او در کودکی حکومت را بعد از پدرش منوچهر در سال ۴۲۳ هجری و به شرط دادن خراج به محمود غزنوی به دست گرفت. اما قدرت عملاً در اختیار سپهسالارش، باکالیجار کوهی بود. باکالیجار فرمانروای گرگان و طبرستان بود و مسعود غزنوی، جانشین محمود، به شرط ادامه پرداخت خراج حکومت او را ابقا کرد. جز این، دیگر نامی از انوشیروان در تاریخ نیست تا آن که پس از بالا گرفتن درگیری میان باکالیجار و مسعود غزنوی، در سال ۴۲۶ قمری مسعود به گرگان و طبرستان حمله کرد. در این هنگام، باکالیجار در نامه‌ای، از انوشیروان و خودش به عنوان فرمانروایان گرگان و طبرستان نام برده‌است. باکالیجار توانست برابر حملهٔ مسعود مقاومت کند و با خروج او، مجدداً در گرگان به تخت نشیند و اعلام اطاعت او را کند. با ضعیف شدن مسعود غزنوی و شکست او از طغرل بیگ در جنگ دندانقان، در گرگان هم انوشیروان بر باکالیجار غلبه کرد و خود بر حکومت نشست. ولی طغرل کمی بعد به قلمروش تاخت و او را مطیع خود ساخت و مرداویج بن بسو را شریک او در حکومت گرگان و طبرستان نمود.

زندگی‌نامه برگزیده ۱۵

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۱۵ دارا از امیرزادگان خاندان آل زیار است. در منابع اولیه نام دارا از خاندان زیاری را به صورتی پراکنده آورده‌اند. در برهه‌ای مشخصاً فرزند قابوس بن وشمگیر، چهارمین امیر آل زیار است، و در برهه‌ای دیگر به فرمانروایی قلاع زیاری در طبرستان دست می‌یابد و میان سال‌های ۴۳۶ تا ۴۴۱ هجری امیر زیاریان است.

دارا پسر قابوس از ملازمان امیر سامانی بود. او پس از تسلط قابوس بر قلمرو زیاری، مدتی زیر نظر پدرش در طبرستان حکومت کرد؛ ولی اختلاف با پدر، منجر به پناه بردنش به محمود غزنوی شد. سلطان محمود پس از قتل قابوس، او را نامزد امارت آل زیار نمود؛ ولی منوچهر، برادر دارا، این فرصت را بدو نداد و توانست موقعیت خود را به عنوان امیر زیاریان تثبیت کند. دارا پس از آن در دربار غزنوی باقی ماند و در جلسات سلطان محمود، هم‌نشین وی بود، تا آن که سلطان وی را به خاطر گستاخی در مجالس محبوس ساخت. پس از این ادامهٔ زندگی دارا در هاله‌ای از ابهام قرار دارد و مورخان معاصر سناریوهای مختلفی برای آن در نظر گرفته‌اند.

برخی درگذشت او را در زندان محمود غزنوی دانسته و مشکل را در این می‌دانند که انوشیروان، ششمین امیر زیاری، به دارا ملقب بوده. عده‌ای دیگر دارایی که در منابع به حکومت رسیده را همان فرزند قابوس دانسته‌اند که پس از مرگ انوشیروان، به طبرستان بازگشته و میان سال‌های ۴۳۶ تا ۴۴۱ هجری در قلاع زیاری به جانشینی انوشیروان، بر تختگاه زیاریان نشسته‌است. همچنین گمانه‌هایی از یکی بودن دارا و اسکندر، پدر کیکاووس، وجود دارد.

زندگی‌نامه برگزیده ۱۶

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۱۶ ملک جلال‌الدوله کیومرث سی و ششمین فرمانروای دودمان پادوسپانیان بود که میان سال‌های ۸۰۷ تا ۸۵۷ هجری بر رستمدار حکومت داشت.

کیومرث در زمان حملهٔ تیمور گورکانی به طبرستان، یکی از قلعه‌های قلمرو عمویش، ملک طوس، را دست داشت. در جنگ میان رستم میرزا تیموری و اسکندر شیخی، کیومرث به طرفداری از رستم میرزا قلعه نور را ترک کرد و به خدمت او رسید ولی رستم میرزا او را دستگیر کرد و به عنوان هدیه نزد اسکندر شیخی فرستاد. اسکندر، که پیش‌تر با کیومرث اختلاف داشت، او را آزاد کرد و اسب و پولی به او سپرد تا هر جا می‌خواهد برود. ملک کیومرث برای شکایت از رفتار رستم میرزا نزد برادر او، پیرمحمد، رفت؛ ولی پیرمحمد هم او را در شیراز به زندان انداخت. پس از درگذشت تیمور گورکانی، اوضاع قلمرو تیموریان به هم ریخت و ملک کیومرث با استفاده از فرصت خودش را با لباس مبدل قلندرها به طبرستان رساند. او به شکل یک گدا وارد قلعه نور شد و توانست با کمک اهالی قلعه، قدرت پیشین خود را بازیابد.

زمانی که ملک کیومرث در سال ۸۰۷ هجری به قلعهٔ نور بازگشت، فرمانروای پادوسپانیان (ملک طوس) به تازگی درگذشته بود و کیومرث توانست در مدت کوتاهی سراسر رستمدار را تحت کنترل خود درآورد. کیومرث پس از به قدرت رسیدن شیعه امامیه را مذهب رسمی پادوسپانیان نمود. او در دوران حکومتش روابط پر فراز و نشیبی با مرعشیان، کیاییان و والیان تیموری داشت و لشکرکشی‌های زیادی برای گسترش قلمرو خود انجام داد. کیومرث همواره از اختلافات داخلی سادات مرعشی برای تضعیف این دودمان بهره می‌برد و با حمایت از طرفین این درگیری‌ها به قدرت و تسلط خود می‌افزود. وی بر سر مناطق طالقان و الموت با کیاییان رقابت داشت و چند بار به امیران تعیین شده از سوی شاهرخ تیموری، در قومس، شمیرانات، ری، دماوند و… حمله کرد.

ملک کیومرث در ۸۵۷ هجری، پس از حدود پنجاه سال حکومت، درگذشت و او را در جوار امامزاده طاهر مطهر در کجور دفن کردند. پسران کیومرث بر سر جانشینی او به نزاع برخاستند و قلمرو پیشین او به دو ناحیه تجزیه شد. در پایان درگیری میان شاهزادگان پادوسپانی، ملک کاووس و اخلافش در نور و ملک اسکندر و پسرانش در کجور مستقر شدند و این شیوهٔ تقسیم تا زمان برافتادن پادوسپانیان ادامه داشت.

زندگی‌نامه برگزیده ۱۷

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۱۷

برگی از قابوس نامه موزه ملک
برگی از قابوس نامه

عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس زیاری (۴۱۲–۴۸۰ هجری قمری) از امیرزادگان دودمان زیاریان و نویسندهٔ کتاب قابوس‌نامه بود. تبار کیکاووس از خاندانی است که در نواحی طبرستان و گرگان سال‌ها حکومت و امارت داشتند؛ اما در به حکومت رسیدن خود او تردید وجود دارد. کیکاووس بیشتر عمر خود را به عنوان ندیم، در خدمت سلاطین معاصر گذراند. او در رکاب سلطان مودود و ابوالسوار شاوور در جنگ‌هایی علیه نامسلمانان هندوستان و ماورای قفقاز شرکت کرد و سرانجام یکی از این جنگ‌ها، در گرجستان، موجب درگذشت او گردید.

عنصرالمعالی کیکاووس بیش از هر چیز، به خاطر نگارش پندنامه‌ای به زبان فارسی شناخته می‌شود که برای نصیحت پسر و جانشینش، گیلانشاه زیاری، به رشتهٔ تحریر درآورد و قابوس‌نامه نامیده می‌شود. قابوس‌نامه کتاب مهمی در ادبیات فارسی برشمرده می‌شود که پر از حکایت‌های گوناگون عبرت‌دهنده است و با متنی ساده و نزدیک به فارسی معیار امروزی نوشته شده‌است. حکایات قابوس‌نامه در چهل و چهار باب آمده و در هر یک از این ابواب دربارهٔ حرفه‌ای یا مسائل خاصی در مورد زندگی صحبت می‌شود که نشانگر دانش بالای نویسنده و آگاهی او از محیط زندگی و جامعه‌اش می‌باشد و نشان‌دهندهٔ دریچه‌ای از منظر یک نجیب‌زاده بر جامعهٔ ایران زمین در قرن پنجم هجری است.

زندگی‌نامه برگزیده ۱۸

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۱۸

ابوالحسن علی بن سهل الطبری یا به اختصار، اِبْنِ رَبَّن دانشمند و طبیب مسلمان در قرن سوم ه‍.ق، کاشف مسری بودن سل ریوی و به روایتی استاد زکریای رازی بوده‌است. برخی وی را در کنار رازی و ابن سینا و مجوسی، از چهار دانشمند و طبیب بزرگ مسلمان دانسته‌اند؛ گرچه برخی نیز با این نظر مخالفند.

به‌طور کلی، از زندگی ابن ربن اطلاعات زیادی موجود نیست و حتی تاریخ دقیق تولد و مرگش نیز روشن نیستند. بنظر می‌رسد در کودکی شاهد شورش طبرستان بوده و فوتش هم در حوالی نیمه قرن سوم رخ داده‌است. خاندان او در علم شهرت داشتند و شخص ابن ربن نیز ابتدا در طبرستان بعنوان دبیر نزد مازیار بن قارن کار می‌کرد و پس از اعدام مازیار توسط خلیفه، به بغداد رفت و از نزدیکان خلفا شد. ابن ربن ابتدا مسیحی بود و بدست معتصم مسلمان شد؛ سپس حتی کتابی نیز در باب برتری‌های اسلام نسبت‌به سایر ادیان نوشت. ابن ربن در علوم دینی، کلام و داروشناسی نیز مهارت داشت و کشف مسری بودن سل را هم به او نسبت می‌دهند. از کتبی که به ابن ربن نسبت داده شده، تعداد کمی باقی مانده‌اند؛ مهم‌ترین آنها فردوس الحکمة است که دائرةالمعارفی در زمینهٔ طب است.

زندگی‌نامه برگزیده ۱۹

درگاه:طبرستان/زندگی‌نامه برگزیده/۱۹

نقاشی بی‌بی‌خانم
نقاشی بی‌بی‌خانم

بی‌بی‌خانم استرآبادی یا بی‌بی‌فاطمه استرآبادی از نویسندگان و فعالان حقوق زنان در دوران مشروطه است. بی‌بی‌خانم فرزند محمدباقرخان استرآبادی (ایشیک آقاسی باشی و بزرگ ایل انزاب) و خدیجه خانم (ملاباجی دربار شاه) بود و در نوکنده به دنیا آمد. مادر بی‌بی‌خانم به بهانهٔ زیارت، نوکنده را ترک کرد و به دربار شاه در تهران بازگشت و به کودکان درباری تدریس می‌کرد. این گونه بی‌بی‌خانم که همراه مادرش به این سفر رفته بود، هم از مادرش سواد آموخت و هم توانست محیط حرمسرای شاه و دنیای بیرون را توأمان تجربه کند. او علی‌رغم مخالفت خانواده، با یک نظامی اهل قفقاز به نام موسی‌خان وزیری ازدواج کرد و از این پیوند صاحب هفت فرزند شد.

بی‌بی‌خانم در روزنامه‌های حبل المتین، تمدن و نشریه مجلس مقاله می‌نوشت. بیشتر مقالات او در دفاع از آموزش دختران است. بی‌بی‌خانم همچنین اولین دبستان دخترانه ایران را به نام «مدرسه دوشیزگان» بنیان گذاشت و در این راه با مشکلات و موانع مواجه گردید. گروه‌های مذهبی علیه او فتوا صادر کرده، به توهین و فحاشی پرداخته و خانه‌اش را به آتش کشیدند. گرچه این مدرسه در اثر فشارهای علما مدتی تعطیل شد ولی مجدداً با رعایت محدودیت‌هایی، بازگشایی شد.

اثر مهم بی‌بی‌خانم استرآبادی کتابی به نام معایب الرجال است که آن را در پاسخ به رسالهٔ تأدیب النسوان نوشت و از دیدگاه مردسالارانه نویسندهٔ ناشناس رسالهٔ مذکور انتقاد نمود. این کتاب دیدگاه‌های اسلامی و غربی دربارهٔ زنان را در هم آمیخته و با لحنی گاه طنز و گاه با آوردن آیات و احادیث، یکی از نخستین بیانیه‌های فمینیستی در ایران را ثبت کرد.

زندگی‌نامه برگزیده ۲۰

زندگی‌نامه برگزیده ۲۱

زندگی‌نامه برگزیده ۲۲

زندگی‌نامه برگزیده ۲۳

زندگی‌نامه برگزیده ۲۴

زندگی‌نامه برگزیده ۲۵

زندگی‌نامه برگزیده ۲۶

زندگی‌نامه برگزیده ۲۷

زندگی‌نامه برگزیده ۲۸

زندگی‌نامه برگزیده ۲۹

زندگی‌نامه برگزیده ۳۰

زندگی‌نامه برگزیده ۳۱

زندگی‌نامه برگزیده ۳۲

زندگی‌نامه برگزیده ۳۳

زندگی‌نامه برگزیده ۳۴

زندگی‌نامه برگزیده ۳۵

زندگی‌نامه برگزیده ۳۶

زندگی‌نامه برگزیده ۳۷

زندگی‌نامه برگزیده ۳۸

زندگی‌نامه برگزیده ۳۹

زندگی‌نامه برگزیده ۴۰

زندگی‌نامه برگزیده ۴۱

زندگی‌نامه برگزیده ۴۲

زندگی‌نامه برگزیده ۴۳

زندگی‌نامه برگزیده ۴۴

زندگی‌نامه برگزیده ۴۵

زندگی‌نامه برگزیده ۴۶

زندگی‌نامه برگزیده ۴۷

زندگی‌نامه برگزیده ۴۸

زندگی‌نامه برگزیده ۴۹

زندگی‌نامه برگزیده ۵۰

زندگی‌نامه برگزیده ۵۱

زندگی‌نامه برگزیده ۵۲

زندگی‌نامه برگزیده ۵۳

زندگی‌نامه برگزیده ۵۴

زندگی‌نامه برگزیده ۵۵

زندگی‌نامه برگزیده ۵۶

زندگی‌نامه برگزیده ۵۷

زندگی‌نامه برگزیده ۵۸

زندگی‌نامه برگزیده ۵۹

زندگی‌نامه برگزیده ۶۰

زندگی‌نامه برگزیده ۶۱

زندگی‌نامه برگزیده ۶۲

زندگی‌نامه برگزیده ۶۳

زندگی‌نامه برگزیده ۶۴

زندگی‌نامه برگزیده ۶۵

زندگی‌نامه برگزیده ۶۶

زندگی‌نامه برگزیده ۶۷

زندگی‌نامه برگزیده ۶۸

زندگی‌نامه برگزیده ۶۹

زندگی‌نامه برگزیده ۷۰

زندگی‌نامه برگزیده ۷۱

زندگی‌نامه برگزیده ۷۲

زندگی‌نامه برگزیده ۷۳

زندگی‌نامه برگزیده ۷۴

زندگی‌نامه برگزیده ۷۵

زندگی‌نامه برگزیده ۷۶

زندگی‌نامه برگزیده ۷۷

زندگی‌نامه برگزیده ۷۸

زندگی‌نامه برگزیده ۷۹

زندگی‌نامه برگزیده ۸۰

زندگی‌نامه برگزیده ۸۱

زندگی‌نامه برگزیده ۸۲

زندگی‌نامه برگزیده ۸۳

زندگی‌نامه برگزیده ۸۴

زندگی‌نامه برگزیده ۸۵

زندگی‌نامه برگزیده ۸۶

زندگی‌نامه برگزیده ۸۷

زندگی‌نامه برگزیده ۸۸

زندگی‌نامه برگزیده ۸۹

زندگی‌نامه برگزیده ۹۰

زندگی‌نامه برگزیده ۹۱

زندگی‌نامه برگزیده ۹۲

زندگی‌نامه برگزیده ۹۳

زندگی‌نامه برگزیده ۹۴

زندگی‌نامه برگزیده ۹۵

زندگی‌نامه برگزیده ۹۶

زندگی‌نامه برگزیده ۹۷

زندگی‌نامه برگزیده ۹۸

زندگی‌نامه برگزیده ۹۹