خلافت علی بن ابی‌طالب: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌نشده][نسخهٔ بررسی‌نشده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
AvocatoBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات: اصلاح تغییرمسیر دوتایی به نقد علی ابن ابی‌طالب
کپی کردن مطالب از مقاله اصلی به اینجا جهت کوتاه کردن آن مقاله
خط ۱:
#تغییر_مسیر [[نقد{{نوشتار اصلی|علی ابن ابی‌طالب]]ابی طالب}}
=== برگزیدگی به خلافت ===
پس از کشته شدن [[عثمان]] به دست شورشیانی از [[مصر]] و [[کوفه]] و [[بصره]]، نظرها بر علی و [[طلحه]] بود. در این میان اهالی [[مصر]]، حامیانی برای [[طلحه]] که به عنوان مشاورشان فعالیت می‌کرد و کلیدهای خزانه را در اختیار داشت، وجود داشت. در حالی که بصریان و کوفیان که به مخالفتهای علی با ظلم و بیداد توجه داشتند و اکثر [[انصار]]، آشکارا تمایل بر خلافت علی داشتند و بالاخره حرف آنان به کرسی نشست. در این میان [[مالک اشتر]] که رهبر کوفیان بود، به نظر می‌رسد که نقش اصلی را در تامین امنیت برای خلیفه شدن علی داشته‌است.<ref>{{Harvnb|Madelung|۲۰۰۱|p=۱۴۱}}</ref>
 
روایات در مورد برگزیده شدن علی برای خلافت، بعضاً گیج کننده و متناقض‌نما هستند. علقمه بن وقاص لیثی کنانی از مشاوران نزدیک [[طلحه]]، روایت می‌کند که تلاشهای بی‌ثمری برای تشکیل یک شورا از میان اصحاب برجسته [[قریش]] در مورد بحث بر سر تعیین [[خلیفه]] آتی وجود داشته‌است. علقمه جلسه‌ای در خانه مخرمه بن نوفل تشکیل می‌دهد. ابوجهم بن حذیفه در آن مجلس گفت که کسی که ما با او بیعت می‌کنیم باید قصاص خون [[عثمان]] را پی‌گیری کند. [[عمار بن یاسر]] در آن جلسه حضور داشت و با این موضوع مخالفت کرد. ابوجهم به او می‌گوید که چه طور برای شلاقهایی که خوردی قصاص می‌طلبی اما برای خون [[عثمان]] نه؟ و جلسه به هم می‌خورد. از دیگر مشارکت کنندگان در جلسه نامی برده نشده، ولی حضور ابوجهم این احتمال را در ذهن می‌آورد که [[طلحه]] در آنجا حضور داشته ولی حضور علی در آن‌جا نامحتمل است. [[ویلفرد مادلونگ]] می‌نویسد [[عمار]] احتمالاً می‌خواسته که مانع از انتخاب [[طلحه]] گردد. وی بر این باور است که [[طلحه]] که عامل عمده تحریک شورشیان بوده حال آشکارا قصاص خون [[عثمان]] را پی گیری می‌کند تا خلافت را به دست آورد.<ref>{{Harvnb|Madelung|۲۰۰۱|p=۱۴۱-۱۴۲}}</ref>
 
علی و پسرش [[محمد حنفیه]] در مسجد بودند که خبر کشته شدن [[عثمان]] به گوششان رسید. آنها سریعاً مسجد را به قصد خانه ترک کردند. بر طبق روایت [[محمد حنفیه|محمد]]، اصحاب بسیاری با علی ملاقات کرده و خواستند با وی بیعت کنند. در ابتدا علی مخالفت کرد، ولی بعداً گفت که هر گونه بیعت باید در ملا عام و در مسجد باشد. صبح روز بعد، شنبه، علی به مسجد رفت. عطیه بن سفیان ثقفی که همراه وی بود روایت می‌کند که با گروهی مواجه شد که همگی خواهان خلافت [[طلحه]] بودند، ابوجهم بن حذیفه سوی علی آمد و به او گفت که مردم بر خلافت [[طلحه]] متحد شده‌اند و تو به این موضوع توجه نداشتی. علی در پاسخش گفت که پسرعموی من کشته شده، حال من از خلافتش محروم می‌شوم؟ سپس به سمت خزانه رفت و آن را گشود. وقتی مردم این موضوع را شنیدند از [[طلحه]] روی گردانیده و به علی پیوستند.<ref>{{Harvnb|Madelung|۲۰۰۱|p=۱۴۲}}</ref>
 
[[ویلفرد مادلونگ]] معتقد است که بخش آخر روایت عطیه، غیر قابل اتکا است. وی بر این باور است که نامحتمل است که علی در این زمان، خزانه را گشوده باشد. بلکه وی با هوادارانش به سمت بازار رفت و آنها به وی اصرار کردند که خلافت را بپذیرد. علی وقتی به کنار خانه عمر بن محصن انصاری رسید، اولین بیعت‌ها را دریافت کرد. روایات کوفی حاکی از این هستند که [[مالک اشتر]] اولین کسی بود که با وی بیعت نمود.<ref>{{Harvnb|Madelung|۲۰۰۱|p=۱۴۲-۱۴۳}}</ref>
 
احتمالاً در این زمان، [[طلحه]] و [[زبیر]] طبق روایت [[مدائنی]] از ابوالملیح بن اسامه حظلی اولین بیعتهای نابه‌دلخواه خود را با علی انجام داده‌اند. [[حسن بصری]] روایت می‌کند که [[زبیر]] را به یاد می‌آورد که در باغی محصور با علی بیعت کرد. بنی ربیعه در [[بصره]] نیز نقل می‌کند که [[طلحه]] نیز در باغی محصور، در حالی که شمشیری بالای سرش بود، با علی بیعت کرد. علی بر طبق روایت زید بن اسلم، دوباره اصرار می‌کند که هرگونه بیعت باید در مسجد صورت پذیرد. سرانجام در ۱۹ ذیحجه سال ۳۵ برابر ۱۸ ژوئن ۶۵۶ علی رسماً به خلافت برگزیده شد.<ref>{{Harvnb|Madelung|۲۰۰۱|p=۱۴۳}}</ref>
 
به نظر می‌رسد که علی شخصاً از اعمال فشار بر روی دیگران برای بیعت با خودش، خودداری می‌کرد. وقتی [[سعد بن ابی‌وقاص]] برای بیعت با علی آورده شد، گفت که قبل از اینکه مردم با علی بیعت کنند، با وی بیعت نخواهدکرد. اما به علی اطمینان داد که چیزی برای ترسیدن از وی ندارد. علی دستور داد تا بگذارند که سعد برود. سپس [[عبدالله بن عمر]] آورده شد. وی نیز گفت که قبل از اجماع مردم بر علی، با وی بیعت نمی‌کند. علی از وی ضامنی خواست تا عبدالله پس از بیعت مردم، فرار نکند و عبدالله درخواست علی را رد کرد. [[مالک اشتر]] به علی گفت که عبدالله از شلاق و شمشیر تو در امان است. او را به من واگذار. علی به مالک گفت که رهایش کن که من ضامن او هستم. علی گفت که همیشه عبدالله را چه در بچگی و چه در بزرگسالی، فردی ستیزه‌رو دیده‌است. مخالفت [[عبدالله بن عمر]]، بر خلاف مخالفت [[سعد بن ابی‌وقاص]] و بر ضد علی بود. پس از برگزیدگی علی، عبدالله پیش وی آمده و گفت که علی از خدا بترس و بدون مشورت، زمام امور مسلمین را بر عهده نگیر. سپس عبدالله، به [[مکه]] رفته و به مخالفان علی پیوست.<ref name="madelung_2001_p145">{{Harvnb|Madelung|۲۰۰۱|pp=۱۴۵}}</ref>
 
الشعبی روایت می‌کند که علی کسی را به دنبال محمد بن مسلمه فرستاد تا با وی بیعت کند. اما محمد خود را معذور داشت به این دلیل که پیامبر اسلام به وی فرمان داده بود که وقتی ببیند که بین مردم مناقشه وجود دارد، شمشیرش را بشکند و در خانه بماند. وهب بن سیفی الانصاری نیز همین عذر را برای علی آورد. علی بعد از آن از [[اسامه بن زید]] دعوت کرد تا با وی بیعت کند. اسامه در حالی که اذعان می‌داشت که علی عزیزترین شخص در نزد وی است، خود را به این دلیل معذور داشت که به [[محمد]] تعهد داده بود که هیچگاه با کسی که اقرار به مسلمانی می‌کند، نجنگد.<ref name="madelung_2001_p145"/>
 
انتخاب علی به عنوان خلیفه جدید، در جوی انجام گرفت که پر از التهاب و ترس و وحشت بود. کائتانی معتقد است، این انتخاب بدون موافقت قبلی صحابیون نامدار محمد که قطعاً وقایع قتل عثمان را پیش بینی می کردند، صورت گرفت. دانشنامه اسلام معتقد است که انتخاب علی به عنوان خلیفه، به این دلیل نبود که وی و خانواده اش جایگاهی بالا داشتند یا به این دلیل که وی وفادار به محمد بوده است، بلکه بیشتر به این دلیل بوده که انصار که نفوذ دوباره خود در شهرشان مدینه را بازیافته بودند، وی را حمایت کردند و از طرف دیگر بنی امیه نیز دچار پریشانی و اغتشاش شده بودند. اما دولت نوپای علی از همان بدو تاسیس مورد حمله ی صحابیونی که به آرزوهایشان نرسیده بودند و معاویه که تنها والی از خاندان امیه بود که توانسته بود، کنترل مقر امارتش شام را حفظ کند، قرار گرفت.<ref name = "EI-Uthman">{{پک|۲۰۰۰|Khoury|Levi Della Vida|ف=ʿUt̲h̲mān b. ʿAffān|ج=۱۰|ص=۹۴۶-۹|زبان=en}}</ref>
 
علی پس از برگزیده شدن به خلافت از کشندگان [[عثمان]] و همچنین از فرقه‌ای که برای او جایگاه فوق بشری قائل بودند دوری جست.<ref name="EIs382"/>
 
هنگامی که علی به خلافت رسید، مرزهای اسلامی از غرب تا [[مصر]] و از شرق تا ارتفاعات شرقی [[ایران]] پیش رفته بود. اما اوضاع [[حجاز]] در این ایام، ناآرام بود. از اقدامات مهم علی پس از رسیدن به خلافت، عزل کردن والیانی بود که قبلاً [[عثمان]] آنها را منصوب کرده بود. او آنها را عزل کرد و به جای آنها کسانی را که از نظر وی قابل اعتماد بودند، گماشت. در هنگام عزل و نصب والیان، [[ابن‌عباس]] و [[مغیرة بن شعبه]] وی را به احتیاط و عملکرد مصلحت‌آمیز دعوت کردند. اما علی به حرف این دو عمل نکرد. [[ویلفرد مادلونگ]] معتقد است که علی عمیقاً از وظیفهٔ اسلامی خود آگاه بود و در راه حفظ شریعت اسلام، حاضر نبود که مصلحتی را بر حقی مقدم بشمارد؛ به طوری که حتی حاضر بود در این راه با مخالفانش پیکار کند.<ref>{{Harvnb|Madelung|۱۹۹۷|p=148 and 149}}</ref>
 
علی پس از رسیدن به خلافت تمامی اموال و زمینها و بخشش‌هایی که [[عثمان]] و خلفای ماقبل در زمان خلافتشان به بعضی از اشراف داده بودند، پس گرفت. وی مخالف تمرکز کنترل خلیفه بر روی درآمدهای استانی بود. او غنایم و بیت‌المال را از انحصار اشراف درآورد و به طور مساوی بین تمامی مسلمانان تقسیم کرد. او همچنین در توزیع بیت‌المال از تعصبات قومی و قبیله‌ای خودداری می‌کرد؛ به طوری که حاضر نشد به برادرش [[عقیل بن ابی طالب]] بیشتر از سهمش از بیت‌المال بدهد. در حکومت وی، تمامی مسلمانان، چه آنهایی که سابقه‌ای طولانی در اسلام داشته بودند و چه آنهایی که به تازگی مسلمان شده بودند از نقطه نظر توزیع بیت‌المال، یکسان نگریسته می‌شدند.<ref> {{Harvnb|Madelung|۱۹۹۷|p=150 and 264}}</ref> ایرا لاپیدوس معتقد است علی که بر مبنای از خودگذشتی‌اش در خدمت به [[محمد]] و اسلام ادعای خلافت کرده‌بود، حال به خاطر اینکه قاتلین [[عثمان]] وی را در رسیدن به مسند [[خلافت]] حمایت کرده‌بودند، خود را به خطر انداخته‌بود.<ref> {{Harvnb|Lapidus|۲۰۰۲|p=۴۶}} </ref> علی همچنین بر خلاف عمر، پیشنهاد داد که تمام درآمدهای دیوانی توزیع گردد و چیزی از آن اندوخته نگردد.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref>
 
پس از خلافت، بسیاری از قبیله [[قریش]] از او روی گرداندند، چون او از حقوق عشیره [[بنی‌هاشم]] که عشیره پیامبر بود دفاع می‌نمود. او همچنین متهم به این شد که از مجازات کشندگان [[عثمان]] خودداری و سمت‌های اداری را از طرفداران [[عثمان]] پاکسازی می‌کند. یکی از مهمترین مخالفان علی، [[معاویه]] بود. [[معاویه]] فرماندار [[شام]] و از خویشان عثمان بود که بدین سبب خونخواهی کشندگان [[عثمان]] را حق خود می‌دانست.<ref>{{پک|Nasr|۲۰۱۲|ک=ʿAlī|کد زبان=en}}</ref>
 
=== جنگ جمل ===
;شکل گیری اپوزیسیون عایشه
[[عایشه]] که از مخالفان عثمان حمایت می‌کرد در راه بازگشت به [[مدینه]] پس از طواف خانه کعبه، پس از آنکه خبر قتل [[عثمان]] و به خلافت رسیدن علی را شنید، به [[مکه]] بازگشت و فعالانه به کمپینی علیه علی و چهار ماه بعد<ref name="Eoi_ali"/> به طلحه و زبیر پیوست. کینه [[عایشه]] نسبت به علی از حادثه‌ای که در آن اتهامی که به [[عایشه]] زده‌بودند، نشات می‌گرفت که علی در آن حادثه به [[محمد]] توصیه کرد که [[عایشه]] را طلاق دهد. علاوه بر [[عایشه]]، افرادی از [[بنی‌امیه]] که از [[مدینه]] فرار کرده‌بودند و بر طبق نظر روبرت گلیو خلافت را در انحصار بنی امیه می‌دیدند<ref name="robert_eoi_ali">Gleave, Robert M.. "Alī b. Abī Ṭālib."Encyclopaedia of Islam, THREE. , 2012.</ref> و اهدافشان با طلحه و زبیر متفاوت بود، در [[مکه]] جمع شده و به والیان عزل شده [[بصره]] و [[یمن]] پیوستند که از [[بیت المال]] برای خود پول آورده‌بودند. [[طلحه]] و [[زبیر]] که پیشتر از آرزوهای سیاسی خود ناامید شده‌بودند، با مخالفت علی در نگهداری حکومت [[بصره]] و [[کوفه]] برای این دو، ناامیدیشان افزون‌تر گردید. این دو وقتی شنیدند که هوادارانشان در [[مکه]] جمع شده‌اند، از علی درخواست کردند که اجازه دهد که به بهانه عمره [[مدینه]] را ترک گویند. پس از آن، این دو بیعت خود با علی را شکسته و مسئولیت قتل [[عثمان]] را به گردن وی انداخته و از وی خواستند که قاتلین را محاکمه کند.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref>
 
دانشنامه اسلام می‌نویسد طلحه و زبیر و عایشه اذعان داشتند که حدود باید برای همه به طور مساوی برپا داشته شود و یک سری اصلاحات باید انجام گیرد. از آنجایی که این سه تن در سرنوشت عثمان به نوبه خود مسئول بودند، علت شورششان در راستای درخواست برای خونخواهی از عثمان و مقصودی که از اصلاحات مد نظر داشتند، مبهم به نظر می‌رسد. جنبش‌های اجتماعی و اقتصادی که به خاطر ترس از تاثیر گذاری تندرویان بر علی به وجود آمده بودند، به نظر می‌رسد که توضیح قانع کننده تری از یک احساس شخصی برای اعمال و عواقبش داشته باشند. در میان مخالفان عثمان، میانه روها بدون شک خواستار تغییر سیاستهای وی بودند. ولی هیچ کس فکر نمی‌کرد که کار به تغییرات اساسی فعلی بکشد.<ref name="Eoi_ali"/> برخی مورخین بر این باورند که این چند تن کشته شدن [[عثمان]] را بهانه‌ای برای مخالفت با علی و جاه طلبی خود قرار دادند، زیرا آنها، خلافت علی را با منافع خود، سازگار نمی‌دیدند. از سوی دیگر، شورشیان مدعی بودند که خون [[عثمان]] نیازی به قصاص ندارد، زیرا وی به خاطر عمل نکردن به [[قرآن]] و سنت [[محمد]] کشته شده‌است.<ref>{{Harvnb|Madelung|۱۹۹۷|p=147 and 148}} {{Harvnb|Lewis|۱۹۹۱|p=۲۱۴}}Tabatabaei 1979, p.191</ref> وسیا وگلییری معتقد است علت واقعی این شورشها علیه علی، رویکرد بخشایشگر علی نسبت به مقصران در این قضیه (که این تفکر را القا می کرد که آنان مجازات نخواهند شد)، عدم برخورد قاطعی از سوی علی با شورشیانی که بسیاری از مردم را به خاطر تکبر و خطرآفرین بودن شورشیان، از دست آنان فرار کرده بودند و سیاست محبوب ''ضد اشرافی گری قریش'' علی بوده است.<ref name = "EI-jamal">{{پک|Veccia Vaglieri|۱۹۹۱|ف=al-D̲j̲amal|ج=۲|ص=۴۱۴-۴۱۶|زبان=en}}</ref>
 
پس از آنکه [[طلحه]] و [[زبیر]] در جمع آوری حامیان در [[حجاز]] ناکام ماندند، به آرزوی پیداکردن نیرو و منابع لازم برای بسیج کردن حامیان عراقی، با چند صد سرباز<ref name="Eoi_ali"/> تصمیم گرفتند به [[بصره]] بروند.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref> ویلفرد مادلونگ تخمین می‌زند که این سه تن، تقریباً چهار ماه پس از خلافت علی در ربیع‌الثانی ۳۶ هجری مصادف با اکتبر ۶۵۶ میلادی، به همراه حامیانشان، مکه را به سمت عراق ترک کردند.<ref name="robert_eoi_ali"/>
 
;تعقیب سپاه عایشه توسط سپاه علی
وقتی علی از این موضوع مطلع شد، سپاه علی با استفاده از ردپایشان،<ref name="Eoi_ali"/> شروع به تعقیبشان کرد اما نتوانست که به آنها برسد.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref> علی کاملاً مجبور به جلوگیری از تصرف عراق توسط این گروه شد، چرا که شام فقط از معاویه اطاعت می‌کرد. در مصر نیز [[هرج و مرج]] وجود داشت. بنابراین با از کف رفتن عراق، عملاً استانهای شرقی وابسته به آن نیز از دست می‌رفتند.<ref name="Eoi_ali"/> شورشیان [[بصره]] را تصرف کرده و والی گماشته شده از سوی علی را اخراج کرده<ref name="robert_eoi_ali"/> و بسیاری از مردم را کشتند. علی از کوفیان درخواست یاری کرد و به خیانتهایی در [[عراق]] پی برد.<ref name="iranica_ali">Encyclopædia Iranica, Retrieved 2012-03-05 [http://www.iranicaonline.org/articles/ali-b-abi-taleb ALĪ B. ABĪ ṬĀLEB]</ref>
 
علی بر آن بود که جلوی شورش این کمپین را بگیرد اما موفق نشد. در ربذه، علی متوجه گردید که کمپین عایشه این منزل را پیشتر از علی، ترک کرده است. سپاه علی نیز به سرباز و حمایت مالی نیاز داشت، بنابراین ذهن علی متوجه عراق گردید. از طرفی دیگر سپاه عایشه به طرف بصره می شتافت. در منطقه حوئب، سگها به لشکریان عایشه پارس می کردند. عایشه با شنیدن صدای سگها، یاد سخنی از محمد افتاد که وی را از بانگ سگهای حوئب بیم داده بود و تصمیم به منصرف شدن از ادامه لشکر کشی گرفت. اما لشکریانش قسم خوردند که آنجا، منطقه حوئب نبوده و خیال عایشه آسوده شد و به مسیرش ادامه داد. لارا وسیا وگلییری معتقد است مساله پارس سگها حوئب، تنها به خاطر توجه زیادی که به آن در منابع شده، اهمیت پیدا کرده است.<ref name="EI-jamal"/>
 
;رسیدن سپاه عایشه به بصره
وقتی سپاه عایشه به بصره نزدیک شد، تبلیغات و سخنرانی هایش را شروع نمود. عایشه با فرستادن پیک و نامه به افراد سرشناس بصره، کوشید که بصریان را به کمپین خود ملحق کند. عایشه هدف خود را از این قیام، اصلاح نامید و خواستار اجرای حدود بر روی قاتلین عثمان، اعمال امنیت و نظم در جامعه درگیر هرج و مرج اسلامی و انتخاب مجدد خلیفه ای مشروع توسط شورا گردید و انتخاب مجدد علی را به عنوان خلیفه منوط به بازگشت به سنت محمد و از بین بردن امتیازات دانست.<ref name="EI-jamal"/>
 
;درگیری طرفداران عایشه با طرفداران علی در بصره
مردم بصره به دو گروه تجزیه شدند، گروهی به والی منتخب علی (عثمان بن حنیف که بر حسب وظیفه با کمپین عایشه مخالف بود و منتظر آمدن علی به بصره بود) وفادار مانده و گروهی نیز به کمپین عایشه پیوستند که هر چه می گذشت سپاهش در حال افزایش تعداد بود. در یک سخنرانی در مربد (تفرجگاهی در سه مایلی بصره) کمپین عایشه شروع به تبیلغات کرد و عملش موفقیت آمیز بود. ناآرامی ها در بصره شروع شد. غوغا و شورشی در محل دباغان مربد رخ داد و در روزهای پس از آن جنگی در دارالرزق رخ داد (منابع بر روی جزئیات این ماجرا متفق‌القول نیستند.). در همین مکان بود که حکیم بن جبله فرمانده نظامی شهر کشته شد. وی تا این زمان به خاطر اینکه از طرفداران سر سخت علی بود، دست به کاری نزده بود و منتظر آمدن علی بود. پس از آن، جنگ بر سر قدرت در شهر بصره به حالت متارکه درآمد. دو طرف به منظور تعیین حاکم بصره، پیکی را به سوی مدینه راهی نمودند تا اطلاع حاصل کند که آیا واقعاً طلحه و زبیر به زور با علی بیعت کردند یا خیر. وگلییری معتقد است که عثمان بن حنیف با این کار می خواسته برای خود زمان بخرد. در این حین، اوضاع تغییری نکرد و قصر حکومتی، مسجد جامع و بیت المال بصره در اختیار عثمان بن حنیف بود. اما به خاطر اهمیت مساله امامت نماز، توافق حاصل شد که دو گروه بصره هر کدام برای خود امام جماعت مجزا داشته باشند. امام گروه طرفدار علی، همان عثمان بن حنیف شد. اما طلحه و زبیر بر سر امام جماعت گروه عایشه با یکدیگر نزاع کردند. عایشه دستور داد که این دو به نوبت امامت را عهده دار شوند. بر طبق روایتی دیگر، عایشه دستور داد تا پسران این دو یعنی محمد بن طلحه و عبدالله بن زبیر، به نوبت امام جماعت شوند.<ref name="EI-jamal"/>
 
;درخواست یاری علی از مردم کوفه
در حالی که مذاکرات با عثمان بن حنیف به مدت ۲۶ روز به پیش می رفت، علی به ذی قار نزدیک شد. وی ترجیح داد به جای این که به بصره لشکر کشی کند، حمایت کوفه را جلب کند.<ref name="EI-jamal"/> ویلفرد مادلونگ می نویسد ظاهراً حسن مخالف سیاستهای علی در جنگیدن با مخالفان بوده است، چرا که حسن معتقد بود که این جنگها باعث بروز تفرقه در امت اسلامی می گردد. در هنگام عزیمت علی از مدینه به سمت بصره (قبل از وقوع جنگ جمل) علی در جایی توقف کرد و با قریشیان مکی بصره دیدار کرد. بلاذری می نویسد که حسن در آنجا با التماس و زاری از پدرش علی خواست که دست از جنگ بکشد تا امت اسلامی بر خلافتش متفق‌القول شوند. اما علی به توصیه حسن توجهی نکرد. در منزلگاه بعدی به نام فید، علی، حسن را به همراه عمار بن یاسر به کوفه فرستاد تا از آنجا حامی جلب کند.<ref name = "Iranica">{{پک|Madelung|۲۰۰۴|ف=ḤASAN B. ʿALI B. ABI ṬĀLEB|ص=۲۶-۲۷|ج=۱۲|زبان=en}}</ref>
 
ابوموسی اشعری والی کوفه پیش از [[جنگ جمل]] با علی بیعت نمود و با وجود اینکه با روی کار آمدن علی، اکثر حاکمان گمارده شده از سوی عثمان، عزل شدند، در مقامش ابقا شد. اما وقتی که جنگ بین طلحه و زبیر و عایشه با علی بالا گرفت، ابوموسی موضعی بی طرف اتخاذ کرد و با وجود تحت فشار گذاشتنش، از تصمیمش منصرف نشد.<ref name = "EI"/> وی مردم کوفه را بی طرفی در جنگ داخلی بین مسلمانان فرا می خواند.<ref name="EI-jamal"/> سرانجام حامیان علی وی را از کوفه بیرون کردند و علی نامه ای شدید الحن به وی نوشت و عزلش کرد.<ref name = "EI">{{پک|Veccia Vaglieri|۱۹۸۶|ف=al-As̲h̲ʿarī, Abū Mūsā|ج=۱|ص=۶۹۵-۶|زبان=en}}</ref> نمایندگان علی (مالک اشتر، ابن‌عباس، حسن و عمار بن یاسر) تلاش بسیاری برای جلب حامی برای سپاه علی انجام دادند تا بالاخره شش، هفت یا ۱۲ هزار نفر را به سپاه علی ملحق کردند. <ref name="EI-jamal"/> مادلونگ می نویسد حسن توانست لشکر شش یا هفت هزار نفره فراهم کند و آنان را به ذی قار آورد و به علی ملحق کرد.<ref name = "Iranica">{{پک|Madelung|۲۰۰۴|ف=ḤASAN B. ʿALI B. ABI ṬĀLEB|ص=۲۶-۲۷|ج=۱۲|زبان=en}}</ref>
 
;بازگشت پیک و از سرگیری جنگ در بصره
پیکی که به سوی مدینه فرستاده شده بود، به بصره بازگشت و سخن طلحه و زبیر را تایید کرد. اما نامه ای نیز به [[عثمان بن حنیف]] رسید که دقیقاً عکس این مطلب را بیان می کرد. بنابراین عثمان بن حنیف، حاضر نشد پستش را ترک کند و دو گروه درون [[مسجد جامع]] با یکدیگر به جنگ پرداختند. اما از آن مهمتر، حمله سپاه عایشه به بیت المال بصره بود. آنان محافظان بیت المال را که از قبایل زط و سیابجه بودند، کشتند (یا زندانی کرده و سپس سر بریدند) و همچنین عثمان بن حنیف را مجبور کردند که قصر حکومتی را ترک کند و موی سر و ریشش را کندند. عثمان آنان را تهدید کرد که با استفاده از برادرش سهل بن حنیف که والی مدینه بود، انتقام خود را از [[خانواده های]] سپاه عایشه خواهد گرفت و به همین علت آزادش کردند و وی به علی پیوست.<ref name="EI-jamal"/>
 
لارا وسیا وگلییری در باب اینکه چه کسی آغازگر جنگ بوده است می نویسد گرچه برخی منابع میانه روی سپاه عایشه را می ستایند و از فرمان عایشه به سپاهش مبنی بر عدم استفاده از سلاح مگر به عنوان دفاع از خود سخن می گویند، اما سپاه عایشه آغازگر جنگ است، چرا که به پول و تجهیزات نیاز داشتند و می ترسیدند که در بین سپاه علی که در حال آمدن به بصره بود و سپاه عثمان بن حنیف محصور شوند. سپاه عایشه پس از تصرف بصره، فرمانی عمومی اعلام کردند مبنی بر اینکه تمامی کسانی که در محاصره خانه عثمان شرکت داشتند باید تحویل سپاه عایشه شوند و مانند سگان کشته شوند. این گروه را در منابع، نفار می نامند. مردم اطاعت کردند و در منابع بیان شده که ۶۰۰۰ نفر در همین راستا کشته شدند. تنها حرقوص بن زهیر از این ماجرا جان سالم به در برد، چرا که قبیله اش محافظ وی شدند. این کشتار و نحوه توزیع غنایم و مزایا از سوی طلحه و زبیر که به حامیانشان تعلق می گرفت، بخشی از مردم بصره را خشمگین نمود و ۳۰۰۰ تن از آنان که جزو بنی عبدالقیس بودند، به علی در ذی قار پیوستند. قبیله بنی تمیم که مهمترین قبیله بصره و تحت امر احنف بن قیس بود، در این میان بی طرف ماند.<ref name="EI-jamal"/>
 
;رسیدن علی به بصره و مذاکره با طلحه و زبیر و عایشه
علی به بصره نزدیک شد و باب مذاکرات با طلحه و زبیر و عایشه را باز کرد. همه در حال حاضر فکر می کردند توافق بین طرفین حاصل شده است، جنگ بین دو سپاه ناگهان آغاز گردید. در منابع در مورد آغازگر جنگ روایاتی گوناگون داریم. بر طبق برخی روایات، علی به لشکریانش دستور داد که جنگی را آغاز نکنند، اما پس از آنکه برخی از حامیان علی کشته شدند، وی خود را مستحق دانست که جنگ را علیه برخی مخالفانش از اهل قبله آغاز کند.<ref name="EI-jamal"/> رسول جعفریان در باب آغازگر معتقد است چون گفتگوها بی اثر بود، علی یکی از مسلمانان را با [[قرآن]] در میان مخالفان فرستاد تا آنها را به صلح دعوت نماید. آنها شخص فرستاده شده را کشتند و با این عمل آتش جنگ شعله گرفت.<ref>زسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام</ref> طبری روایتی دیگر دارد و حاکی است که از آنجا که علی تمایل نداشت از کسانی از سپاهش که در قتل عثمان دخیل بودند، حفاظت کند، آنان سرنوشت خود را در خطر دیدند و جنگی را به طور مخفیانه از علی آغاز کردند.<ref name="EI-jamal"/> سید علی نصر در دانشنامه بریتانیکا علت تحمیل جنگ را به تندرویان هر دو طرف سپاهیان نسبت می‌دهد.<ref>{{پک|Nasr|۲۰۱۲|ک=ʿAlī|کد زبان=en}}</ref>
 
;کار جنگ
منابع در مورد جنگ جمل، حاکی یک سری نبردهای دو نفره، شجاعت جنگندگان و شعرها و رجزهای خوانده شده توسط آنان است. اما این روایات، روند ادامه جنگ را از لحاظ نظامی و تاکتیکی توضیح نمی‌دهند. آنچه از این روایات بر می آید این است که بنا به سنت عرب، جنگ بیشتر شامل نبردهای دو نفره و دوئل وار بوده و درگیری گروهی و گسترده در آن به چشم نمی‌خورد. مهمترین بخش جنگ، حول هودج عایشه و شترش در جریان بود. <ref name="EI-jamal"/> وجه تسمیه این جنگ این است که [[عایشه]] در مرکز میدان جنگ و بر روی شتری سوار بود.<ref name="iranica_ali">Encyclopædia Iranica, Retrieved 2012-03-05 [http://www.iranicaonline.org/articles/ali-b-abi-taleb ALĪ B. ABĪ ṬĀLEB]</ref> محاسبه آمار دقیق رزمندگان در این جنگ و کشته شدگان غیر ممکن است. چرا که منابع در مورد تلفات جنگ، اعدادی بین ۶۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ تن گزارش می دهند. وگلییری می نویسد عدد ۳۰۰۰۰ اغراق است، زیرا افرادی که از مدینه به همراه علی آمدند و افرادی که بعداً به وی پیوستند سر جمع به سختی به ۱۵۰۰۰ تن می رسد.<ref name="EI-jamal"/>
 
لازم به ذکر است که افرادی که در مقابل هم می جنگیدند، بعضاً عضو یک قبیله، خاندان و حتی بعضاً خانواده بودند. عایشه در هنگام جنگ سوار بر هودجش بر روی شتر بود.<ref name="EI-jamal"/> عایشه حضورش کاملاً در هودج شترش احساس می‌گردید و از این حضورش، میل شدیدش برای مخالفت با علی هویدا بود. در اثر جنگیدن محافظان عایشه، شتر عایشه به خون آنها آغشته شده بود.<ref name="robert_eoi_ali"/> هودج را با فلز و دیگر اشیا پوشانیده بودند تا به وی آسیبی نرسد و خود شتر را نیز مجهز به زره کرده بودند. در پایان جنگ، از بس تیر به هودج خورده بود، هودج شبیه به خارپشت به نظر می آمد. عایشه در این جنگ آسیبی ندید، تنها یک خراش جزیی بر روی یکی از بازوانش به وجود آمد. جنگ حول شتر بسیار شدید بود. محافظان عایشه یکی پس از دیگری کشته می شدند و هر که کشته می شد، افسار شتر عایشه را یکی دیگر از لشکریانش می گرفت. بین ۴۰ تا ۲۷۰۰ نفر برای محافظان کشته شده عایشه ذکر کرده اند. سپاه علی پیروز شد و یاران علی زانوی شتر را قطع کردند و شتر به همراه عایشه به زمین نشست. اما عملاً پیش از این هم جنگ به پایان رسیده بود، چرا که طلحه توسط تیری که بسیاری از منابع آن را کار مروان می دانند، زخمی شده و پس از برده شدن به یک خانه در گذشت.<ref name="EI-jamal"/> روبرت گلیو می نویسد انگیزه مروان از این عمل، این بود که وی، طلحه را هیچگاه در قتل عثمان بی تقصیر نمی دانست.<ref name="robert_eoi_ali"/> زبیر نیز پس از اینکه با علی دیدار کرد و علی وی را به یاد سخنی از محمد در مورد خودش انداخته بود، در مشروعیت جنبشی که به راه انداخته بود دچار تردید گشت و میدان جنگ را ترک نمود. برخی از قبیله بنی تمیم وی را تعقیب کردند و وی را در جایی خلوت به نام وادی السباع به طرز توطئه آمیزی کشتند. احنف بن قیس را محرکان قتل زبیر دانسته اند.<ref name="EI-jamal"/>
 
عایشه بازداشت گردید اما با احترام با وی رفتار شد و علی وی را (تحت مراقبت<ref name="Eoi_ali"/>) به مدینه فرستاد و در این تصمیم سر سخت بود. او به سپاه عایشه امان داد و با برخی افراد مخالف همچون مروان بن حکم صلح نمود و وی به معاویه در شام پیوست. این عمل علی، باعث بروز ناآرامی هایی در سپاهش گردید. مطلبی مهمتر که باعث شد تندرویان سپاه علی وی را متهم به خروج از دین بکنند، این بود که علی مانع از به کنیزی گرفتن زنان و فرزندان و گرفتن اموال کشته شدگان جنگ در سپاه عایشه گردید و تنها اموالی که در میدان جنگ به دست می آمد را مجاز به گرفتن دانست. آنان از علی پرسیدند که چطور ریختن خون این افراد حلال بوده اما اموالشان حرام است و خوارج از این پس این مساله را یکی از اتهامات وارده بر علی مبنی بر خروج از دین به حساب می آوردند.<ref name="EI-jamal"/>
 
روبرت گلیو معتقد است که گرچه در مورد فرار و خیانت و حقارت در این جنگ، در منابع اغراق شده اما این دلایل به خوبی نشان دهندهٔ بی‌ثباتی مخالفان علی و حاکی از علت پیروزی آسان علی در این جنگ است.<ref name="robert_eoi_ali"/>
 
=== پس از نبرد جمل تا پیش از جنگ صفین ===
علی وارد بصره شد و پول‌هایی را که در بیت المال یافت را به طور مساوی میان حامیانش تقسیم کرد. این عمل احتمالاً نشانه این است که وی به مسلمانانی که به اسلام از روزهای اولش خدمت کرده بودند و مسلمانان بعدی ای که در فتوحات نقش داشتند، یکسان مواجب می‌داد و به کوفه به منظور جلب حمایت علیه معاویه رفت.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref> مردم بصره با علی بیعت کردند. علی، ابن‌عباس را والی بصره نمود و [[زیاد بن ابیه]] را به دستیاری ابن‌عباس گماشت. مالک اشتر به خاطر این موضوع خشمگین شد. چرا که پسران عباس، یکی والی بصره، یکی والی مکه و دیگری والی یمن شده بودند.<ref name="EI-jamal"/> علی موفق به تشکیل ائتلافی گسترده شد که دو گروه جدید را به حامیانش افزود. اولی قاریان که آخرین امیدهای خود در بازیابی نفوذ خود را در وی می‌دیدند و دومی رهبران قبایل سنتی که مجذوب مساوات وی در تقسیم غنایم شده بودند. شکل گیری موفق آمیز این ائتلاف که افراد گوناگونی چون عمار بن یاسر (مهاجر)، قیس بن سعد عباده (انصار)، مالک اشتر (قاریان)، اشعث بن قیس (رهبر سابق رده که رئیس قبایل کوفی بود) را هم دربر می‌گرفت به نظر می‌رسد که به خاطر شخصیت قابل توجه علی بوده باشد.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref>
 
پس از نبرد جمل، چون علی همچنان به سیاست برابری و عدالت در توزیع مالیات و غنایم پایبند بود توانست حمایت اصحاب محمد به خصوص انصار، رهبران قبایل و قاریان قرآن که خواهان داشتن رهبری پیرو [[احکام اسلام]] بودند را از آن خود کند.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref><ref>{{Harvnb|Shaban|۱۹۷۱|p=۷۲}}</ref>
 
تغییری که علی در زمان خلافتش انجام داد این بود که جنگجویان مسلمان را از غارت و اخذ غنیمت و تقسیم آن میان خود پس از فتوحات منع کرد. بجای آن مالیات اخذ شده از شهرها را به عنوان حقوق و نه غنیمت جنگی و به میزان ثابتی میان جنگجویان پخش می‌کرد. بر اساس گزارشی این اولین مورد اختلافی بود که میان علی و خوارج پیش آمد.<ref>{{پک|Heck||ک=Encyclopaedia of Quran|ف=Politics and the Quran|ص=|ج =| کد زبان=en}}</ref>
 
=== جنگ صفین ===
علی بی درنگ پس از کامیابی در ساکت کردن شورش [[طلحه]] و [[زبیر]]، به [[شام]] ([[سوریه|سوریهٔ]] امروزی) در شمال سرزمین‌های اسلامی روی آورد. معاویه حاکم سرزمین شام بود او در زمان عمر به فرمانداری این منظقه گماشته شده بود و در زمان عثمان در آن جا تثبیت شده بود. میان شورش‌های طلحه و زبیر با شورش معاویه یک تفاوت اصلی بود که در مورد نخست، طلحه و زبیر به دنبال شورا و برگزیدن یک خلیفهٔ دیگر بودند ولی معاویه ادعا می‌کرد که به خون خواهی عثمان برخاسته‌است و درخواست مجازات قاتلین وی را دارد.<ref>Gleave, Robert M.. "Alī b. Abī Ṭālib."Encyclopaedia of Islam, THREE</ref> دانشنامه ایرانیکا می‌نویسد علی معتقد بود که عثمان به این دلیل کشته شد که مردم به خاطر اعمال مستبدانه وی تحت ظلم بودند. بنابراین آنها مشمول مجازات نمی‌شوند.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref> علی نامه‌ای برای معاویه نوشت و آن را به دست جریر پسر عبدالله بجلّی، فرماندار پیشین همدان که از سوی عثمان برگزیده شده بود داد تا به دست معاویه برساند و از او بیعت بگیرد ولی معاویه به بهانه‌های گوناگون جریر را در آن سرزمین نگه داشت و در این مدت [[دمشق]] را آمادهٔ نبرد با علی کرد.<ref>دانشنامهٔ اسلام، رابرت گلیو</ref> علی در این نامه اشاره می‌کند که:
{{نقل قول|مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، هم بدان سان بیعت مرا پذیرفتند، پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خلیفه گیرد و آنکه غایب است نتواند کردهٔ دیگران را نپذیرد...}}همچنین او در این نامه به معاویه هشدار می‌دهد که در صورت زیر پا گذاشتن خواستهٔ عموم مردم و بدعت گذاشتن، با او پیکار خواهد کرد<ref>Naṣr b. Muzāhim al-Minqarī, Waqʿat Ṣiffīn, 29</ref> میان علی و معاویه چندین نامه نوشته می‌شود و علی از حق قانونی خودش به عنوان حاکم دفاع می‌کند معاویه نامهٔ علی را با دیرکرد پاسخ می‌دهد و در این میان خود را آمادهٔ نبرد با او می‌کند سپس نامه‌ای به علی می‌فرستد و به او پیشنهاد می‌کند که من حکومت تو را به شرطی می‌پذیرم که در جایگاه خود باقی بمانم و فرمانداری مصر را هم در دست بگیرم، چون علی این درخواست او را نمی‌پذیرد، معاویه نامهٔ اعلام جنگ و درخواست قصاص قاتلان عثمان را به جریر می‌دهد تا به دست علی رساند.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref>
 
معاویه به خودمختار بودن شام به رهبری خودش اصرار می‌ورزید ولی علی مدعی بود که تمامی استانهای حکومت اسلامی، باید به طور مساوی با مشکلات جامعه مسلمانان روبرو شوند. معاویه در پاسخ به بهانهٔ مشارکت نداشتن در انتخاب علی، حامیان شامی خود را بسیج کرده و از بیعت با علی سرباز زد.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref>
 
علی با وجود سختی‌های بسیار که در داخل برایش پیش آمده بود توانست در [[ماه مه]] ([[ذی الحجه]]) سال ۶۵۷ میلادی (۳۶ هجری) سپاهی در [[عراق]] فراهم آورد و آن را روانهٔ [[صفین]] کند. چند زد و خورد میان دو سپاه صورت می‌گیرد تا آغاز [[ماه محرم]] که جنگ متوقف می‌شود، یک ماه میان دو سپاه گفتگو صورت می‌گیرد ولی هنگامی که کاملاً روشن می‌شود که گفتگو بی نتیجه‌است در ژوئیهٔ (ماه صفر) سال ۶۵۷ جنگ دوباره از سر گرفته می‌شود. در مجموع این جنگ سه ماه طول می‌کشد که بیشتر آن به گفتگو میان دو سپاه سپری می‌شود. جنگ برای هر دو گروه بسیار آسیب داشت و نتیجهٔ آن نامشخص بود تا آنجا که پس از یک هفته کارزار سخت، هنگامی که به نظر رسید سحرگاه فردا علی پیروز خواهد شد در شب آخر به نام لیله الهریر (شب ناله)، [[عمرو عاص]] به [[معاویه]] پیشنهاد کرد که تا سربازانش قرآن‌ها را بر سر نیزه بلند کنند تا در سپاه علی اختلاف و چند دستگی به وجود آید. معاویه که از اختلاف نظرها در سپاه علی آگاه بود از این وضعیت بهره‌برداری کرد و این پیشنهاد را پذیرفت.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref> سپاهیان او قرآن به سرنیزه‌ها آویختند و درخواست کردند تا جنگ ادامه پیدا نکند و در مقابل کار به داوری بر اساس قرآن گذاشته شود. بیشتر سپاهیان علی با دیدن قرآن‌های آویخته شده، دست از جنگ کشیدند. علی به علت اصرار سربازانش، به ناچار به حکمیت تن داد.<ref>دانشنامهٔ اسلام، رابرت گلیو</ref>
 
دانشنامهٔ ایرانیکا در این باره می‌نویسد که کاملاً روشن بود که درخواست صلح، نه برای علی که برای اهل [[عراق]] که بیشتر سپاه علی را تشکیل می‌دادند، بود تا از این رهگذر، با دستاویز قرار دادن تعصب مردم در اعتقادات مذهبی، علی را از هوادارانش جدا کند. فریب جنگی این کار برای علی روشن بود، اما شمار اندکی از سربازان او می‌خواستند جنگ را ادامه دهند. [[اشعث بن قیس]] که قدرتمندترین رهبر قبیله‌ای کوفه بود، اصرار به قبول دعوت معاویه داشت. بر پایهٔ روایت‌ها، وی به علی گفت که ''اگر پیشنهاد صلح را نپذیری، یک نفر هم از قبیلهٔ من برای تو نخواهد جنگید''. سرباز زدن تودهٔ سپاه علی از ادامه جنگ، عامل تعیین کننده‌ای در پذیرش حکمیت از سوی او بود. بیشتر [[قاری|قاریان]] هم می‌خواستند صلح کنند. علی جنگ را متوقف کرد و اشعث را فرستاد تا از هدف معاویه آگاه شود. معاویه پیشنهاد کرد که هر دو طرف، داوری را برگزینند تا با هم به تصمیمی بر پایهٔ قرآن برسند و این تصمیم برای هر دو بی درنگ اجرا شود.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref>
 
درحالی که در میان سربازان علی، بسیاری پذیرفتند که نتیجهٔ جنگ به داوری (حکمیت) کشیده شود برخی به این موضوع اعتراض کردند. این گروه بر این باور پابرجا بودند که علی با پذیرش داوری ''انسان ها'' در میان خودشان درحالی که داوری از آن خدا است حق خود در فرمانروایی را از دست داده‌است. برخی تاریخ شناسان مانند مادلانگ<ref>مادلانگ، کتاب ''کامیابی''، صفحهٔ ۲۴۴</ref> چنین می‌اندیشند که معاویه با این کار در تلاش بود تا با توجه به ناکامی علی در جمع کردن دوباره سپاه، برای خود زمان بخرد. درنتیجهٔ این حرکت معاویه، سربازان علی در برابر او برآمدند و علی مجبور بود تا با سربازان خودش هم پیکار کند. او ناچار بود که هنگامی که در برابر بزرگترین تهدید حکومت قرار داشت با رفتارهای دیوانه کنندهٔ سربازان خودش ستیز کند. علاوه بر همهٔ این‌ها آن نشست داوری که قرار بود میان دو سپاه صورت گیرد از آغاز به نظر نمی‌رسید که به سود علی تمام شود چرا که به اصرار مردم [[کوفه]]، [[ابوموسی اشعری]] از سوی سپاه علی به عنوان نماینده برگزیده شده بود، کسی که خود در گذشته با علی مخالفت کرده بود و از سوی [[معاویه]]، [[عمرو عاص]] را برگزیده بود.<ref>{{پک|Nasr|۲۰۱۲|ک=ʿAlī|کد زبان=en}}</ref> برخی معتقدند که این، ترفندی حساب شده از سوی [[معاویه]] بود.<ref>{{Harvnb|Madelung|۱۹۹۷|pp=۲۴۱–۲۵۹}}{{Harvnb|Lapidus|۲۰۰۲|p=۴۷}}{{Harvnb|Holt|Lambton|Lewis|۱۹۷۰|pp=۷۰–۷۲}}{{Harvnb|Tabatabaei|۱۹۷۹|p=53 and 54}}</ref><ref>دانشنامهٔ اسلام، رابرت گیو</ref>
 
==== توقف جنگ و بروز اختلاف در سپاه علی ====
دانشنامه ایرانیکا معتقد است که در این زمان به نظر می‌رسد که معاویه هیچ گونه تلاشی برای مسائلی که قبلاً بر روی آن پافشاری می‌کرد، انجام نمی‌داد. مسائلی از قیبل خون خواهی از عثمان و بازگشت به شورا. اکثر سربازان علی در حال حاضر راضی بودند و حال به دنبال تعیین داور از سپاه علی بودند که باید با عمروعاص نماینده شامیان روبرو گردد. این مهم که داور، نماینده علی باشد یا نماینده عراقی‌ها که عمدتاً کوفی بودند، شکاف بیشتری در سپاه علی به وجود آورد. اشعث بن قیس و قاریان، [[ابن‌عباس]] و [[مالک اشتر]] را که انتخاب علی بودند، رد کرده و بر روی [[ابوموسی اشعری]] که مخالف علی بود و به خاطر اینکه پیش‌تر، مردم [[کوفه]] را از یاری علی باز می‌داشت اصرار داشتند. قاریان طرفدار ابوموسی بودند چرا که وی از خودمختاری استانها طرفداری کرده بود. در این هنگام، اشعث بن قیس آرزو داشت که بلاتکلیفی بین علی و معاویه طولانی شود تا بتواند از قدرت علی جلوگیری کرده و نفوذ گذشته خود را دوباره بدست آورد. علی سرانجام به انتخاب ابوموسی رضایت داد.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref>
 
طرح توافق تنها پس از قبول علی در زدودن عنوان امیرالمؤمنین از نامش و خوانده شدن به نام واقعی اش، پیش رفت. معاویه اعتراض کرد که اگر علی به واقع خلیفه بود، معاویه هرگز با وی نمی‌جنگید. بندهای اصلی تواقف نامه به شرح زیر بودند:
# قرآن در مورد طرفین تصمیم خواهد گرفت.
# وظیفه داوران است که به یک توافق لازم‌الاجرا برسند.
# داوران باید از قرآن راهنمایی بگیرند و نمی‌توانند از راهنمایی‌های سنت عادل و جامع و مفارقه استفاده کنند.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref>
 
=== پیدایش گروه خوارج ===
در خلال شکل گیری توافق، ائتلاف علی شروع به از هم پاشیدگی نمود. مساله توسل به سنت، باید مهمترین دلیل واکنش قاریان بوده باشد. آنها با توافق مواقفت کردند، چرا که آن دعوت به صلح و به کار بردن قرآن بود. در آن زمان بندهای توافق نامه هنوز تعیین نشده بود و در آن موردی که علی دیگر امیرالمؤمنین تلقی نخواهد شد، وجود نداشت. از آن جدی تر، گسترش اختیارات داوران از قرآن به سنتی که ابهام آمیز است، اعتبار قرآن را به خطر می‌انداخت. بنابراین معادل تحکیم الرجال فی الدین به حساب می‌آمد. از این رو، آنان شعار لا حکم الا الله را برافراشتند. در این زمان، شامیان ادعا کردند که این تواقفق نامه، تاییدی است بر اینکه قرآن در موردن عادلانه بودن یا نبودن کشته شدن عثمان، حکم کند. ولی قاریان شکی نداشتند که او عادلانه کشته شده‌است. دانشنامه ایرانیکا بر این باور است که پیش کشیدن مساله قتل عثمان توسط معاویه در این مقطع حساس، باید به طفره رفتن قبلی وی از این موضوع مرتبط باشد. کل ماجرا یک تلاش سازمان یافته برای تخریب ائتلاف علی به نظر می‌رسد. قاریان به علی گفتند که اگر همانند آنان به خاطر پذیرش حکمیت، توبه نکند، آنان از وی اعلان برائت خواهند نمود. در هنگام بازگشت لشکر علی به کوفه، بعضی از قاریان در حرورا توقف نمودند.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref>
 
;تجمع خوارج در حرورا
[[علی]] که گرفتار نافرمانی [[خوارج]] شده بود، ابتدا پسر عمویش [[عبدالله بن عباس]] را به عنوان نماینده خود به حرورا برای مذاکره فرستادو سپس خودش شخصاً برای بحث به آنجا رفت. استدلالهایی که حروریان در بحث با [[علی]] به کار می گرفتند در [[طبری]] یا دیگر منابع سنی و یا کتبی که به نفع [[علی]] جهت دار هستند ذکر نشده، حال آنکه استدلال [[ابن‌عباس]] و [[علی]] ذکر شده است. استدلالشان به طور خلاصه این بوده است: «وقتی ما خون [[عثمان]] را ریختیم، بر حق بودیم. چون او بدعت در دین آورده بود. به همین ترتیب وقتی خون [[طلحه]] و [[زبیر]] و هوادارانشان را ریختیم نیز بر حق بودیم. چون آنها شورشی بودند. همچنین وقتی که خون یاران [[معاویه]] و [[عمروعاص]] را ریختیم نیز بر حق بودیم، چون آنان از حدود کتاب خدا و [[سنت]] پیامبر تجاوز کرده بودند. حال مگر حکم جدیدی از آسمان برای [[علی]] نازل شده است که رویکردش را عوض کند؟ نه. پس وی باید بر همان مسیری که در ابتدا بود ثابت قدم بماند و جنگ را ادامه داده و [[حکمیت]] را رد کند.» [[ابن‌عباس]] آیات ۳۹-۳۵ [[سوره نساء]] و آیات ۳-۱ [[سوره مائده]] را که در مورد تعیین حکم در مواقع خاص بود را به آنان یادآوری نمود که بی فایده بود. حروریان در پاسخ گفتند: «هر حکمی که از طرف خدا تعیین شده است نباید به داوری و حکمیت سپرده شود. خدا احکامی را قرار داده که باید در مورد گروه ستمکار و متجاوز (فئه الباغیه) اجرا شود. چرا که او در آیه ۹ [[سوره حجرات]] می فرماید: ''اگر دو گروه [[مومن|مومنان]] با یکدیگر وارد جنگ شوند، بین آن دو صلح برقرار کن. اگر گروهی از آن دو بر شورش خود اصرار داشت، با آن گروه شورشگر بجنگ تا در برابر حکم خدا سر تعظیم فرود آورد.'' آیا [[معاویه]] و [[عمروعاص|عمرو]] و هوادارانشان جزو فئه الباغیه نبودند؟» حروریان در ادامه استدلالهای خود به آیه ۴۰-۳۹ [[سوره انفال]] اشاره کردند: « ''با آنها پیکار کن، تا وقتی که فتنه ای وجود ندارد و دین از آن خداوند است.'' آیا [[معاویه]] و یارانش از خدا تبعیت می کردند؟ پاسخ طبعاً منفی است. پس خدا حکم خود را در این مورد اعلام نموده و باید اجرا شود. این یکی از حدود الهی است و باید مانند دیگر حدود مانند حد زناکار یا دزد اجرا شود. انسان در موردی که خدا حکمش را داده حق داوری ندارد (لا حکم الا لله)». حروریان در استدلالهای خود به آیات دیگر [[قرآن]] و دلایل دیگری نیز متوسل شدند که موارد بالایی خلاصه شده محکمترین دلایلی است که ردشان ناممکن می نماید. لارا وسیا وگلییری می نویسد [[ابن‌عباس]] در برابر صحت استدلالشان تسلیم شد (حتی منابع [[سنی]] و منابع طرفدار [[علی]] اذعان دارند که [[ابن‌عباس]] نتوانست از پس آنان در بحث بر بیاید) همچنان که [[علی]] نیز نتوانست. [[علی]] از آنان خواست که دست از مخالفت بردارند و در این کار موفق شد. اما اینکه چگونه موفق به این کار شد مشخص نیست. استدلالهایی که [[علی]] پیش روی این گروه سرسخت قرار داد (که در منابع مختلف با یکدیگر فرق دارد) به نظر نمی‌رسد که توانسته باشد بر استدلالهای آنان فائق آمده باشد. در کتاب [[نهروان|النهروان]] اثر فزاری آمده که [[علی]] قول داد که جنگ با [[معاویه]] را ادامه دهد و ضمانت محکمی بر این قول قرار داد. در برخی منابع آمده که [[علی]] گفت: « ما مالیات جمع آوری می کنیم. اسبهای خود را قبراق و سرحال می کنیم و سپس به سوی [[معاویه]] دوباره لشکر کشی می کنیم.» لارا وسیا وگلییری معتقد است این جمله نشان می دهد که [[علی]] به حروریان امتیاز داد. طاها حسین معتقد است که در این زمان یک سوء تفاهم بین [[علی]] و [[خوارج]] پیش آمده است. اما پس از اینکه [[علی]] به [[کوفه]] بازگشت به طور صریح اعلام کرد که به شرایط منعقد شده در عهدنامه [[صفین]] وفادار خواهد ماند. حروریان که راضی شده بودند با وی به [[کوفه]] بیاییند، با شنیدن این سخن خشمگین شدند. در نتیجه این سخن [[علی]]، [[خوارج]] با یکدیگر ملاقاتهای پنهانی ترتیب داده و دیگر در مورد اینکه در منطقه ای بمانند که به عقیده آنان احکام ناعادلانه به جای احکامی که خدا تکلیفش را روشن کرده اجرا می شود، دچار تردید شدند. گروهی که به این باور رسیده بودند، پنهانی گریختند و از هم فکران خود در [[بصره]] دعوت به عمل آوردند و در [[نهروان]] جمع شدند.<ref name = "EI-harura">{{پک|Veccia Vaglieri|۱۹۸۶|ف=Ḥarūrāʾ|ج=۳|ص=۲۳۵-۲۳۶|زبان=en}}</ref>
 
فرد دونر معتقد است بعضی از خوارج ممکن است علت مخالفتشان با علی این بوده‌باشد که می‌ترسیدند علی با معاویه سازش کرده و در پی آن، آنان برای حساب پس دادن در مورد شورش خود علیه عثمان فراخوانده‌شوند.<ref>{{پک|Donner|۱۹۹۹|ف=Muhammad and the Caliphate|ص=۱۶|زبان=en}}</ref>
 
;حکمیت اول
اولین دیدار داوران، به نظر می‌رسد که طبق توافق قبلی در رمضان ۳۷ هجری مصادف با فوریه ۶۵۸ میلادی، در دومةالجندل بر‌گزار شد. نتیجه این دیدار این شد که اعمالی که عثمان به آنها متهم شده بود، مستبدانه نبود. دال بر اینکه عثمان ناعادلانه کشته شده و معاویه حق خون خواهی از وی را دارد. این حکم هنوز عمومی نشده بود، اما دو سپاه به آنجا آمدند تا از نتیجه اش مطلع گردند. علی به این نتیجه اعتراض کرد و آن را خلاف قرآن و سنت دانسته و بنابراین آن را لازم‌الاجرا ندانست. سپس او سعی کرد سپاه تازه‌ای را سامان دهد. اما فقط انصار از باقی‌ماندگان قاریان به رهبری مالک اشتر و تعداد کمی از مردان قبایلشان، به علی وفادار ماندند. علی با سپاه جدیدش کوفه را به منظور براندازی معاویه ترک کرد. اما در ابتدا به نهروان رفت تا با مخالفان تعامل کند. او ابتدا سعی کرد که با اعلام کردن اینکه قصد جنگ با معاویه را دارد، حمایتشان را جلب کند. اما آنان پافشاری کردند که علی اول اقرار به گناه خود در پذیرش حکمیت کرده و سپس قول دهد آنانی را که باید تحویل معاویه شوند پناه دهد. علی به آنان حمله کرد و کشتار منتجه از سوی بسیاری از افراد، تقبیح شد و فرار کردن سربازان از سپاه علی، وی را مجبور کرد تا به کوفه باز گردد و نتواند به سمت معاویه لشکر کشی کند.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref>
 
;حکمیت دوم
در حال حاضر، علی و معاویه هیچکدام دیگر خلیفه به حساب نمی‌آمدند و حاکمانی شورشی تلقی می‌گردیدند. اما به عنوان دو رقیب برای خلافت به حساب می‌آمدند. به نظر می‌آید که داوران و دیگر افراد نامدار، به استثنای نمایندگان علی، در شعبان ۳۸ هجری مصادف با ژانویه ۶۵۹ میلادی، در اذرح با یکدیگر ملاقات کردند تا در مورد انتخاب خلیفه جدید به بحث بپردازند. عمروعاص از معاویه حمایت می‌کرد. در حالیکه ابوموسی اشعری، دامادش عبدالله بن عمر را ترجیح می‌داد. اما عبدالله به خاطر فقدان اجماعی بر روی خلیفه شدنش، این پیشنهاد را رد نمود. پس از آن، ابوموسی اشعری به عمروعاص پیشنهاد کرد که هر دو علی و معاویه از خلافت عزل شده و کار تعیین خلیفه به شورا موکل شود و عمروعاص پیشنهادش را پذیرفت. ابوموسی در ملا عام مورد توافقش با عمرو عاص را اعلام کرد ولی عمروعاص بیان داشت که علی را عزل و خلافت معاویه را تایید کرد.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref>
 
=== شورش‌ها ===
{{نوشتار اصلی|شورش‌ها در زمان خلافت علی}}
==== شورش‌ها در ایران ====
{{نوشتار اصلی|شورش ایرانیان در زمان خلافت علی}}
 
در دوران خلافت علی جنگهای داخلی بین مسلمانان و شورش ایرانیان به راه افتاد. شورش ایرانیان در آخرین سال خلافت [[علی]] اتفاق افتاد که توسط سپاهیان ارسالی خلیفه سرکوب شد.<ref>{{پک|Vaglieri|۱۹۸۶|ک=Encyclopaedia of Islam|ف=ALI B. ABl TALIB|ص=|کد زبان=en}}</ref> مثلاً شورشیان در شرق [[ایران]]، مالیات خود را به قبایل کوفی و بصری پرداخت نکردند.<ref>{{پک|Lapidus|۲۰۰۲|ک=A History of Islamic Societies|ص=۴۷|کد زبان=en}}</ref>
 
در حالی که در سالهای ۴۱-۳۵ هجری/۶۱-۶۵۶ میلادی، مسلمانان مشغول جنگهای داخلی بودند، اکثر مناطق ایران از کنترل امپراطوری عرب خارج شد. حتی بازماندگان [[سلسله ساسانی]] تلاشهایی برای بازیابی حکومتشان در شهرهای طخارستان و نیشابور انجام دادند. مسلمانان با تکیه بر خراج و مالیات موفق شدند دوباره کنترل مناطق آشوب زده را در دست گرفته و شورشها علیه والیان و افراد تحت حمایت آنان را بخوابانند. هپتالیان شهرهای بادغیس، هرات و فسانج همانند [[اهالی نیشابور]] از دادن مالیات به حاکمان عرب سر باز زدند. مردم شهر زرنگ هم مقر حکومتی حاکم خود را سرنگون کردند. از طرفی دیگر بدویان عرب نیز به شهرهای سیستان حمله برده و آنجا را تصرف کردند. در سال ۳۶ هجری/۷-۶۵۶ میلادی، فرمانهای علی به اشخاص برجسته محلی مبنی بردادن خراج به ماهویه مرزبان مرو باعث بروز شورشهایی در شرق خراسان علیه حکومت علی گردید و تا مرگ علی ادامه داشت.<ref name = "Iranica-arab">{{پک|Morony|۱۹۸۷|ف=ARAB ii|ص=۲۰۳-۲۱۰|ج=۲|زبان=en}}</ref>
 
بعد از جنگ صفین، هنگامی که علی مشغول شورشهای خوارج در عراق و فارس بود، مردمان مناطق جبال، فارس و کرمان در سال ۳۹ هجری/۶۵۹ میلادی از دادن مالیات سرباز زده و شروع به شورش کردند که روز به روز شدت می یافت و مردم این مناطق مامورین جمع آوری مالیات را از شهرهای خود بیرون راندند.<ref name="Iranica-arab"/>
 
==== شورش [[خریت بن راشد]] ====
پس از جنگ صفین خریت به همراه ۳۰ یا ۳۰۰ تن (عدد مورد اختلاف است) به نزد علی رفته و اعلام کرد که قصد جدا شدن از وی را دارد. علی به خریت بیعتش را متذکر شد و او را از این کار بازداشت. اما خریت به همراه ۳۰۰ نفر به دین مسیحیت گروید و همان شب از علی جدا گردید و علیه علی شورش نمود. علی در پاسخ، زیاد بن خَصَفه را برای تعقیب و سرکوبش فرستاد. خریت و یارانش در ادامه مسیرشان به روستای نِفَّر در اطراف کوفه رفته و والی آنجا به نام زادان بن فرح را کشند.<ref name="khoreit_eslamica">{{پک|احمدیان|ف=خِرّیت بن راشد ناجی|ک=دانشنامه جهان اسلام|}}</ref>
 
زیاد بین واسط و بصره در جایی به نام مذّار با خریت وارد جنگ گردید و موفق شد وی را شکست دهد. دویست تن که به تازگی از کوفه به سپاه خریت ملحق شده بودند و به همراه خریت به اهواز گریختند.<ref name="khoreit_eslamica"/>
 
خطر خریت برای علی به مرور جدی تر گردید. گروهی از بنی ناجیه شورش کردند و علی برای سرکوب خریت این بار مَعْقِل بن قیس ریاحی را فرستاد که توانست خریت را شکست دهد. اما خریت به نزد قبیله عبدالقیس گریخت و در آنجا پناه گرفت و آنها را علیه علی شوراند. معقل موفق شد با امان دادن به سپاه خریت، گروه زیادی از آنان را به نزد خود بکشاند. خریت سرانجام توسط نعمان بن صهبان در همان جنگ کشته شد.<ref name="khoreit_eslamica"/>
 
;وقایع بعد از کشته شدن خریت
بعد از کشته شدن خریت، معقل بن قیس، افراد سپاه خریت را به اسیری گرفت. گروهی از افراد، مسلمان بودند که با قید ضمانت آزاد شده و به مسیحیان سپاه خریت، اسلام را عرضه کرد تا مسلمان شوند که تمامی آنها به غیر از یک نفر پذیرفتند و آزاد شدند، به غیر از آن فرد که گردن زده شد. اما مسیحیان بنی ناجیه (قبیله خریت که از ابتدا در شورش با وی بودند) که ۵۰۰ تن بودند و حاضر نشدند مسلمان شوند، آزاد نشدند. مصقله بن هبیره والی اردشیر خره فارس آنها را دید و مسیحیان به وی التماس کردند که آنها را بخرد و آزاد کند. مصقله که احساس ترحم نسبت به اسیران کرده بود به معقل پیغام فرستاد که حاضر است اسیران را از وی بخرد. معقل بر طبق طبری به ۲۰۰ هزار و بنا به روایت مسعودی به ۳۰۰ هزار درهم آنان را به مصقله فروخت و به مصقله گفت که پول را به نزد خلیفه (علی) بفرستد. مصقله تنها بخشی از پول را فرستاد و بدون اینکه از اسیران بخواهد که در تامین بقیه پول برای آزاد شدن با وی همکاری بکنند، آنان را آزاد کرد. علی از وی بقیه پول را مطالبه کرد و مصقله با توجه به سر سختی علی و در طرف دیگر رویکرد بخشش گر معاویه در این امور، به سمت معاویه پناهنده شد و بعدها عهده دار مسئولیتهای مختلفی از سوی وی شد.<ref name = "EI-kherrit">{{پک|Pellat|۱۹۸۶|ف=al-K̲h̲irrīt|ج=5|ص=19|زبان=en}}</ref>
 
=== سال آخر خلافت ===
پس از قضیه حکمیت، هر چند علی حکم برکناری را نپذیرفت و خود را کماکان خلیفه مسلمانان می‌نامید اما هر روز از وفاداران به او کاسته می‌شد. در زمانی که علی مشغول رفع شورش خوارج بود معاویه کنترل مصر را در دست گرفت.<ref name="EIs385"/> دانشنامه ایرانیکا می‌نویسد وی در اواخر سال ۳۹ هجری مصادف با ۶۶۰ میلادی، سپاهیان علی را در مصر شکست داد و عمروعاص را حاکم آنجا نمود. در همین زمان، علی کنترل حجاز را نیز از دست داد.<ref>{{پک|Poonawala|۲۰۱۱|ک=ʿALĪ B. ABĪ ṬĀLEB|کد زبان=en}}</ref> در سال ۴۰ هجری علی حتی کنترلی بر شهرهای مکه و مدینه نداشت. علی عملاً به شهر کوفه محدود شده بود و در موضعی تدافعی بود تا آنجایی اقدامی در برابر لشکرکشی‌های معاویه به قلب عراق، [[یمن]] و عربستان نکرد.<ref name="EIs385"/> افکار عمومی عرب به سمت جانشینی [[معاویه]] تمایل داشت. چرا که وی توسط نیروهای منظمی پشتیبانی می‌شد و می‌توانست قدرت را در میان نخبگان عرب حفظ و امپراطوری عرب را کنترل کند.<ref>{{پک|Lapidus|۲۰۰۲|ک=A History of Islamic Societies|ص=۴۷|کد زبان=en}}</ref>
 
در سال آخر خلافت علی، مردم [[کوفه]] و [[بصره]] پس از حملات لشکریان [[معاویه]] به شهرهای [[عراق]]، ماهیت واقعی معاویه را شناختند و دوباره با علی بر ضد [[معاویه]] متحد شدند. با این حال نگرش مردم نسبت به علی در این مقطع زمانی، به شدت متفاوت بود. فقط اقلیت کوچکی از آنها معتقد بودند که علی بهترین شخص پس از [[محمد]] برای خلافت است. در حالی که اکثریت مردم او را به علت دشمنی با [[معاویه]] مورد حمایت قرار دادند.<ref name="Madelung 1997 p=۳۰۹">{{Harvnb|Madelung|۱۹۹۷|p=۳۰۹}}</ref>
 
;تیره شدن روابط علی با ابن‌عباس
 
روابط بین ابن‌عباس و علی ناگهان رو به تیرگی نهاد که ابن‌عباس به تبع آن بصره را ترک گفته و به مکه رفت و امارت آنجا را پس داد. سال وقوع این واقعه در منابع به سالهای ۳۸، ۳۹ یا ۴۰ هجری گزارش داده شده که دانشنامه اسلام به دلیل که بعد از سال ۳۸، ابن‌عباس را فاقد فعالیت سیاسی مهمی می داند، این سال را به عنوان سال وقوع حادثه می پذیرد. دانشنامه اسلام روایاتی که در آنها ابن‌عباس تا زمان کشته شدن علی به حکومتش وفادار مانده را رد می کند. دلیل این عمل ابن‌عباس در برخی منابع به این صورت آمده که ابن‌عباس به خاطر مواخذه ای که علی از وی به اتهام اختلاس مالیات بصره ترتیب داده بود رنجیده شد و اختلاس را رد کرد و بیان داشت که تنها وظیفه دولتی اش را انجام داده است.<ref name = "EI">{{پک|Veccia Vaglieri|۱۹۸۶|ف=ʿAbd Allāh b. al-ʿAbbās|ج=۱|ص=۴۰-۱|زبان=en}}</ref>
 
دانشنامه اسلام بر این باور است که این عمل ترک منصب از سوی ابن‌عباس که همزمان با روی گردانیدن بسیاری از طرفداران علی از وی بود، باید دلیلهای موجه تری داشته باشد. دلایلی مانند کشتار خوارج در نهروان که بر طبق روایات معتبر، ابن‌عباس این کار را نادرست شمرده بود و اعتقاد وی مبنی بر«موضع گیریهای نادرست علی» و اصرارش برماندن به عنوان خلیفه، با اینکه در قضیه حکمیت رای بر این نهاده شده بود که علی دیگر خلیفه نیست.<ref name="EI"/>
 
دانشنامه اسلام می نویسد پس از این دوران عملی از سوی ابن‌عباس روایت شده که ممکن است قضاوت بسیار بدی از وی را به دنبال داشته باشد و جزئیات این واقعه هنوز معلوم نیست. او مدتی پس از رفتنش به مکه دوباره به بصره بازگشت و اموال مالیاتی بصره را با خود برد. این غصب کردن اموال از سوی وی جای بحث و بررسی دارد. دانشنامه اسلام بر این باور است که می توان برای این عمل توجیهی منطقی آورد و دیدگاه کسانی که این عمل را کم‌کننده از شان ابن‌عباس در بین امت '''نمی‌بینند''' را منطقی می داند. <ref name="EI"/>