موسی کاظم
موسی بن جعفر الکاظم، یا موسی کاظم (۷ صفر ۱۲۸-۲۵ رجب ۱۸۳ ه.ق) ملقب به ابو ابراهیم، ابوالحسن و ابو عبدالله؛ هفتمین امام شیعیان دوازده امامی بعد از پدرش جعفر صادق و قبل پسرش علی بن موسی الرضا است. موسی کاظم در هفتم صفر ۱۲۸ هجری قمری (در خصوص بیستم ذی الحجه به عنوان روز ولادت موسی بن جعفر هیچ مستند تاریخی وجود ندارد) در ابواء (منطقهای در میان مکه و مدینه) بهدنیاآمد. مادرش بردهای آزاد شده بهنام حمیده بود که نامهای دیگری از قبیل حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز برای او نقل شدهاست. اهلسنت بهعنوان یک عالم دینی به موسی کاظم احترام میگذارند. زندگی موسی کاظم همزمان با زندگی خلفای عباسی منصور، هادی، مهدی و هارونالرشید بود. موسی کاظم چندین بار به زندان افتاد و عاقبت در زندان سندی بن شابک در بغداد به دستور خلیفه کشته شد. علی بن موسی الرضا امام هشتم شیعیان دوازده امامی، فاطمه معصومه و ابراهیم از جمله فرزندانش میباشند.[۱][۲][۳][۴]
موسی بن جعفر (مشهور به موسی کاظم) | |
---|---|
![]() خوشنویسی نام «موسی الکاظم» به خط ثلث در مسجد النبی، مدینه | |
نقش | هفتمین امام شیعیان |
نام | موسی بن جعفر (مشهور به موسی کاظم) |
کنیه | ابوابراهیم |
لقب(ها) | کاظم بابالحوائج عبدالصالح صابر صالح |
زادروز | هفتم صفر ۱۲۸ قمری |
زادگاه | ابواء، عربستان |
درگذشت | ۲۵ رجب ۱۸۳ قمری |
مدفن | کاظمین |
پدر | جعفر صادق |
مادر | حمیده البربریه |
همسر(ان) | ام بنین نجمه |
فرزند(ان) | رضا، فاطمه، فضل ،ابراهیم، عبدالله العوکلانی، معصومه، هاجر خاتون، حمزه، احمد (شاه چراغ)، محمد عابد، یاسر، ناصر، صالح |
طول عمر | پیش از امامت ۲۰ سال (سال ۱۲۸ تا ۱۴۸ قمری) دوران امامت ۳۵ سال (سال ۱۴۸ تا ۱۸۳ قمری) |
محتویات
- ۱ مشخصات
- ۲ سرگذشت
- ۳ حبس و کشتهشدن
- ۴ مراسم دفن و مقبره
- ۵ امامت
- ۶ ویژگیهای ظاهری و اخلاقی
- ۷ موقعیت علمی و روایی
- ۸ همسران و فرزندان
- ۹ اصحاب و یاران
- ۱۰ رویدادهای مهم در دوران زندگی
- ۱۱ کتابشناسی
- ۱۲ سالشمار امامت امامان دوازدهگانه شیعه
- ۱۳ جستارهای وابسته
- ۱۴ یادداشتها
- ۱۵ پانویس
- ۱۶ منابع
- ۱۷ پیوند به بیرون
مشخصاتویرایش
نامویرایش
نام وی را موسی گزارش شدهاست. در معنای اسم موسی آمدهاست که «مو» به معنای آب و «سی» به معنای درخت است. همچنین وی در توریه عبرانی، ذومود؛ در انجیل، کاظم؛ در کتاب ذوهر، موشی و در کتاب جاماسب، شایسته معرفی شدهاست.[۵]
القابویرایش
از القاب مشهور وی میتوان به کاظم، صابر، صالح، عبدالصالح، قائم، نفس زکیه، زین المجتهدین، وفی و امین اشاره کرد.[۶][۵] از دیگر القاب وی بابالحوائج است. همچنین برای وی کنیههایی چون ابوالحسن، ابوعلی، ابوابراهیم و ابواسماعیل یاد شدهاست.[۷]
کاظمویرایش
موسی به خاطر صبر زیاد و به این دلیل که خشمش را فرومیخوردهاست، کاظم لقب گرفتهاست. همچنین به این دلیل که نسبت به کسانی که به او بد کرده بودند مهربان و بخشنده بودهاست.[۲] به نوشتهٔ ابن خلکان، وقتی کسی از او بدگویی میکرد هدیهای برایش میفرستاد.[۴] گفتهمیشود که مردی در حضور موسی کاظم به جدش علی بن ابیطالب توهین کرد. همراهانش خواستند به مرد حمله کنند که موسی کاظم مانع شد. سپس به مزرعهٔ مرد در خارج از مدینه رفت، مرد با دیدن امام شروع به داد و بیداد میکند که محصولش را لگدمال نکند. موسی کاظم اما بیتوجه به او نزدیک شده سلام کرده با خوشرویی پرسید چقدر پول صرف کاشت مزرعه کردهاست. مرد پاسخ داد: «صد دینار!» سپس پرسید: «چه اندازه از آن برداشت خواهی کرد؟» مرد پاسخ داد که غیب نمیداند. موسی کاظم پرسید: «چه اندازه امیدواری از آن برداشت کنی؟» که مرد پاسخ داد: «دویست دینار!» موسی کاظم سیصد دینار به او داده گفت: «این سیصد دینار برای توست و محصولت هم برایت باقی است.»[۸] موسی کاظم سپس مرد را ترک کرده به مسجد رفت و مرد را دید که زودتر از او به آنجا رسیدهبود. مرد با دیدن موسی کاظم برخاسته این آیه را بلند خواند که: «خدا بهتر میداند رسالتش را کجا قرار دهد.»[یادداشت ۱] اصحاب موسی کاظم از این تغییر رفتار متعجب شده دلیلش را پرسیدند و مرد جریان را برایشان تعریف کرد. سپس امام به اصحابش رو کرده گفت: «کدام راه بهتر بود؟ آنچه شما میخواستید یا آنچه من انجام دادم؟»[۸]
قائمویرایش
در میان منابع شیعی، روایاتی یافت میشود که از قیام هفتمین امام شیعه یاد کردهاست. برخی از پژوهشگران اسلامی نیز دلیل واقفی شدن دستهای از شیعیان و توقف آنها در امام کاظم و انکار امامت علی بن موسی را این دسته از روایات میدانند. در این دست روایات آمدهاست که هفتمین امام پس از رسول خدا، قائم آل محمد است. اما در این روایات قید خوردهاست که اگر خدا بخواهد چنین خواهد شد. محمدتقی مدرسی معتقد است که این دست روایات ثابت میکند که مقدر بوده تا موسی کاظم قیام کرده و عدل بگستراند، اما به جهات مختلفی این اتفاق به تعویق افتادهاست. در روایتی از محمد باقر و روایت دیگری از جعفر صادق آمدهاست که قیام قائم آل محمد، در هفتادمین سال بعد از پیامبر مقدر بوده، اما با کشته شدن حسین بن علی در واقعه کربلا، خداوند این امر را ۱۴۰ سال به تعویق انداخت. در اینباره شخصی از علی بن موسی الرضا سؤال میکند که برایم شبهه شده، چگونه ممکن است روایتی بگوید هفتمین از امامان قائم است و در حالی که قیام نکردهاست. علی بن موسی نیز در پاسخ او میگوید چگونه چنین چیزی شبهه شدهاست در حالی که در روایت آمدهاست که اگر خدا بخواهد. مگر نه آنکه موسی پیامبر به آن عالم گفت: مرا از صابران خواهی یافت اگر خدا بخواهد ولی صبر پیشه نکرد؟! با این پاسخ، فرد راضی شد و به سخن علی بن موسی اعتماد کرد.[۹]
پدرویرایش
پدرش ابوعبدالله جعفر بن محمد صادق (۱۷ ربیعالاول ۸۳–۲۵ شوال ۱۴۸) و امام ششم شیعیان دوازدهامامی است که به رئیس مذهب جعفری شناخته میشود. او بیشترین سال عمر را در میان یازده امام اول شیعیان داشتهاست. محل دفن وی کنار قبر پدرش در قبرستان بقیع شهر مدینهاست.[۱۰] مسئله جانشینی بعد از جعفر صادق زمینه گسست بین شیعیان را فراهم کرد. کسانی که معتقد بودند پسر ارشد صادق، اسماعیل که قبل از پدرش مرد، امام ششم میباشد به نام اسماعیلی معروف شدند. گروه دیگری که سومین پسر صادق، موسی کاظم را امام بعدی میدانند به نام شیعه جعفری یا شیعه دوازده امامی معروف شدند. این گروه اکثریت شیعه را تشکیل میدهند.[۱۱][۱۲]
مادرویرایش
نام مادر موسی کاظم، حمیده بوده که به «حمیده مصفاه» و «حمیده بربریه» شناخته میشدهاست.[۱۳] مجلسی در بحارالانوار وی را با نام لولوء معرفی کردهاست.[۱۴] برخی وی را اهل اندلس و برخی دیگر وی را از اسیران مغربی و فرزند صاعد بربری میدانند که در مدینه به عنوان کنیز وارد خانه محمد باقر شده و سپس به همسری پسرش، جعفر صادق درآمدهاست. آوردهاند که جعفر صادق بردهای به نام حمیده خاتون خریداری کرده، او را آزاد کرد و به مانند یک عالم دینی او را تربیت نمود سپس با او ازدواج کرد. حمیده نیز برایش دو پسر به نامهای موسی کاظم و محمد دیباج به دنیا آورد. جعفر صادق، زنان مسلمان را جهت آموختن عقائد اسلامی به حضور حمیده میفرستاد و دربارهٔ او گفتهاست که حمیده مثل طلای ناب از هر ناخالصی پاک است.[۱۵]
سرگذشتویرایش
تولد و کودکیویرایش
در راه بازگشت از مکه و مراسم حج به سمت مدینه، کاروان جعفر صادق در ابواء توقف کرد. در همین اتراق بود که حمیده، وضع حمل کرده و موسی کاظم به دنیا آمد. بنابر تاریخ مشهور این واقعه در هفتم صفر سال ۱۲۸ ه.ق رخ دادهاست. طبق خبری که منهال قصاب نقل میکند؛ پس از ولادت موسی کاظم و به شکرانه این اتفاق، پدرش جعفر صادق، سه روز به مردم مدینه اطعام داد.[۱۶] وی ۲۰ سال ابتدایی زندگی خویش را تحت سرپرستی و حمایت پدرش جعفر صادق گذراند.[۶] موسی کاظم در دوران کشمکش بین عباسیان و امویان به دنیا آمد و وقتی سفاح، اولین خلیفه عباسی، به حکومت رسید، موسی کاظم تنها چهار سال داشت. وی در خانوادهٔ پرجمعیتی با نه خواهر و شش برادر زندگی میکرد.[۴]
زمامداران معاصرویرایش
در دوران زندگانی موسی کاظم که تماماً در عصر عباسیان گذشتهاست، حاکمانی که بر سر کار بودهاند عبارتند از:
- مروان بن محمد اموی - معروف به مروان حمار (۱۲۶–۱۳۲ ه.ق)
- ابوالعباس سفاح عباسی (۱۳۲–۱۳۶ ه.ق)
- منصور عباسی (۱۳۶–۱۵۸ ه.ق)
- مهدی عباسی (۱۵۸–۱۶۹ ه.ق)
- هادی عباسی (۱۶۹–۱۷۰ ه.ق)
- هارون الرشید (۱۷۰–۱۹۳ ه.ق)
ماجرای بیبی شطیطهویرایش
شیعیان نیشابور برای آنکه خمس و هدایای خود را به دست امام زمانشان برسانند، نمایندهای انتخاب کردند و سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم و دو هزار پارچه جامه به او دادند که آنها برای موسی کاظم ببرد. زن مؤمنهای که شطیطه نام داشت، یک درهم و پارهای از پارچهای را که بدست خود، آن را رشته بود و چهار درهم ارزش داشت، را آورد و گفت: «من میفرستم اگر چه کم است، لکن از فرستادن حق امام، اگر چه کم باشد نباید حیا کرد.» سپس آن جماعت جزوهای را آوردند که در آن سؤالاتی بود و مشتمل بود بر هفتاد ورق، در هر ورقی یک سؤال نوشته بودند و ما بقی ورق را سفید گذاشته بودند که جواب آن را در زیرش نوشته شود، هر ورقی را روی هم گذاشته بودند و مثل کمربند سه بند بر آن چسبانده بودند و بر هر بندی مهری زده بودند که کسی آن را باز نکند؛ و به محمد بن علی نیشابوری -که نماینده مردم نیشابور انتخاب شده بود- گفتند: «این جزوه را هنگام شب به امام بده و فردای آن شب آن را بگیر، پس هرگاه دیدی مهرها صحیح است مهر را از آنها بشکن و ملاحظه کن ببین هرگاه جواب مسائل را بدون شکستن مهرها دادهاست پس او امامی است، مستحق مالها، پس آن مالها را به او بده و الا اموال ما را به خودمان برگردان.» سپس آن شخص به مدینه وارد شد و نزد موسی کاظم رفت و موسی کاظم بوی گفت: «من به تمام مسائلی که در جزوه است جواب دادم. پس آن را بیاور و درهم شطیطه که وزنش، یک درهم و دو دانق است را نیز بیاور! آن، در کیسهای قرار دارد که چهارصد درهم در آن میباشد و همچنین آن تکه پارچه او -که در پشتواره جامهٔ دو برادری که از اهل بلخ هستند قرار دارد- را نیز بیاور.» سپس گفت: «ای ابوجعفر! به شطیطه سلام مرا برسان و به او این همیان پول (حاوی چهل درهم) را بده و به او بگو: برای تو شقهای از کفنهای خودم را هدیه فرستادم، و همچنین به شطیطه بگو که تو تا نوزده روز بعد از رسیدن ابوجعفر و وصول شقه و درهمها زنده خواهی بود.» پس محمد بن علی نیشابوری به خراسان برگشت و دید اشخاصی را که موسی کاظم اموالشان را قبول نکرده و برگرداند همه فطحی مذهب شدهاند ولی شطیطه بر مذهب تشیع باقی است، پس سلام موسی کاظم را به او رساند و همیان و شقه کفن که موسی کاظم برای او فرستاده بود را به او رساند. شطیطه نوزده روز زنده بود چنانکه موسی کاظم گفته بود، و چون وفات یافت موسی کاظم در حالی که سوار بر شتری بود برای تجهیز او آمد، و وقتی کارش تمام شد سوار بر شتر خود شده و بهطرف بیابان برگشت.[۱۷]
حبس و کشتهشدنویرایش
اولین حبسویرایش
موسی کاظم چندین بار در طول زندگی خود به زندان افتاد. اولین بار به دستور مهدی، خلیفه عباسی، دستگیر و به بغداد منتقل شد. پس از این واقعه به نوشتهٔ ابن خلکان خلیفه در خواب علی بن ابیطالب را دیدهاست که آیهای از قرآن را خوانده و میگوید: «چه بسا چون دستیابید، در این سرزمین فتنه و فساد کنید و پیوند خویشاوندانتان را بگسلید.»[یادداشت ۲] فضل بن ربیع نقلمیکند که خلیفه نیمهشب به دنبالم فرستادهبود که این باعث وحشت شدید من شد. وقتی به خدمتش رسیدم دیدم تنها نشستهاست و آیه بالا را به آواز میخواند؛ و کسی خوش صداتر از او ندیده بودم. به من گفت: «موسی بن جعفر را به نزدم بیاور.» امرش را اطاعت کردم. پس خلیفه او را در آغوش گرفت؛ سپس او را پهلوی خود نشاند و گفت: «ابوالحسن! الان امیرالمؤمنین را در خواب دیدم که این آیه را برایم قرائتمیکرد. قول بده که علیه من یا هیچیک از فرزندانم شورش نخواهیکرد!» موسی کاظم جوابداد: «قسم به خدا که توان شورش ندارم.» خلیفه وی را تصدیق کرد و سپس دستورداد تا سههزار سکه طلا به او بخشیده و وی را به مدینه نزد خانوادهاش ببرند. فضل نیز از ترس اینکه مبادا مانعی پیش بیاید، همان شب ترتیب سفر را داد.[۴][۱۸]
دومین حبسویرایش
دومین حبس موسی کاظم در پی بحث مناظرهای بود که با هارون الرشید رخداد. در این حبس، ابتدا موسی کاظم را به از مدینه (محل مناظره) تحت الحفظ به بصره بردند و پس از یک سال زندانی بودن در بصره، به دستور هارون و خواسته حاکم بصره، وی به بغداد منتقل شد و به خانه فضل بن ربیع منتقل شد. پس از مدتی موسی کاظم از خانه فضل بن ربع به خانه فضل بن یحیی منتقل شد.[۱۹] خزایی رئیس نگهبانان قصر هارون الرشید از خوابی روایتمیکند که باعث شد هارون الرشید، موسی کاظم را آزاد کند. خزایی نقلمیکند که فرستادهای از طرف هارون نزدم آمد در ساعتی از شب که هیچوقت قبلاً نیامدهبود؛ و با چنان عجلهای مرا از جایی که خوابیده بودم بیرون کشید که حتی فرصت لباس پوشیدن پیدا نکردم. وقتی به قصر رسیدیم، خلیفه را دیدم که روی تختش نشستهبود. سلام کردم اما خلیفه ساکت بود و حرفی نمیزد. خلیفه سپس گفت: «میدانی برای چه در این وقت شب احضارت کردم؟» اظهار بیاطلاعی کردم. سپس مرا از خوابی با خبر کرد که در آن یک حبشی نیزه به دست به نزدش آمده و به او گفته: «موسی را در دم آزاد کن وگرنه با همین نیزه ذبحتمیکنم.» در نهایت نیز دستور آزادی موسی کاظم را صادر کرد. برای اطمینان بیشتر گفتم: «ای امیرالمؤمنین! بروم و موسی پسر جعفر را آزاد کنم؟» گفت: «بله! برو موسی پسر جعفر را آزاد کن… سه هزار درهم به او بده و از قول من بگو که اگر میخواهد با ما بماند، هر چه بخواهد بدستخواهدآورد، اما اگر ترجیحمیدهد به مدینه برگردد، اجازه دارد تا چنین کند.» به زندان رفتم و دیدم که موسی کاظم بیدار شده منتظرم نشستهاست. گفت: «در خواب پیغمبر خدا را دیدم که به من گفت: موسی! تو به ناحق به زندان افتادهای! کلماتی که میخوانم را با من تکرار کن! همانا امشب را تا پایان در زندان نخواهی ماند.»[۴][۲۰]
حبس نهاییویرایش
بهنقل از فخری دلیل حبس نهایی موسی کاظم این بود که چند تن از خویشاوندانش که به او حسادت میکردند، خبرهای دروغ نزد هارون الرشید میآوردند مبنی بر اینکه مردم موسی کاظم را امام دانسته، حق خمس خود را به او پرداخت میکنند، و اینکه موسی کاظم قصد قیام دارد. این گزارشها آنقدر تکرار شد که خلیفه را نگران کرد. در آن سال هارون به سفر حج رفت. در راه وقتی به مدینه رسید موسی کاظم را دستگیر کرده با خود به بغداد آورد و در زندانی تحت حراست سندی بن شاهک در حبس قرارداد.[۴][۲۱] برخی معتقدند که نقل روایات قیام امام هفتم شیعیان به کرات که سبب شیوع این اخبار شد، در احساس خطر حکومت نسبت به وی تأثیر داشته و سبب شد تا خلیفه دستور کشتن وی در زندان را صادر کند.[۲۲] به هر حال پس از آنکه موسی کاظم از حبس دوم به منزل برخی از حکومتیها منتقل شد و در آنجا تحت الحفظ بود، نهایتاً به دستور هارون به زندان سندی بن شابک برده شد.[۱۹]
بهنقل از فخری، هارون در رقه بود که دستور قتل موسی کاظم را داد. پس از مسمومیت موسی کاظم، چند نفر بهعنوان شاهد به کرخ فرستادهشدند تا شهادتدهند که موسی کاظم براثر مرگ طبیعی از دنیا رفتهاست.[۳][۴]
دستور قتل و مسمومیتویرایش
بهنقل از فخری، هارون در رقه بود که دستور قتل موسی کاظم را داد. پس از مسمومیت موسی کاظم، چند نفر بهعنوان شاهد به کرخ فرستادهشدند تا شهادتدهند که موسی کاظم براثر مرگ طبیعی از دنیا رفتهاست. این گروه که از فقها و چهرههای سرشناس بغداد بودند، بر جنازه موسی کاظم حاضر شدند تا جسد وی را بررسی کرده و گواه این باشند که بر پیکر او اثری از شکنجه و زخم نیست.[۲۳] بنابر برخی نقلها هارون الرشید، کشته شدن موسی کاظم را پذیرفت اما آن را عملی خودسرانه از جانب سندی بن شاهک معرفی کرد.[۲۴] در شیوه مسموم شدن موسی کاظم، برخی علت را طعامی مسموم دانستهاند که سندی بن شاهک به موسی کاظم خوارند. برخی دیگر رطبی زهرآلود را دلیل مسمومیت موسی کاظم دانستهاند.[۲۵] برخی منابع از جنایتهایی بر پیکر وی یاد کردهاند تا اثر زهر بر جسد وی نمایان نشود، مواردی چون ریختن سرب داغ در گلو و پیچیدن جسد در پارچه و سخت فشار دادن آن و…[۲۶] در تاریخ این واقعه نیز اختلافاتی گزارش شدهاست؛ برخی ۲۵ رجب، برخی ۵ رجب و در سال آن نیز اختلاف است. به همین جهت برخی عمر او را ۵۵ سال و کلینی در کافی ۵۴ سال ذکر کردهاند.[۲۷]
مراسم دفن و مقبرهویرایش
تشیع جنازهویرایش
حکومت وقت قصد داشت تا از مرگ وی در راستای اهداف خود استفاده کند؛ از این رو برای مبارزه با شیعیان واقفی و گروهی که خود را مکتبی میدانستند، مرگ موسی کاظم را منافی روایاتی معرفی کردند که سران جنبش مکتبی از آنها برای معرفی خود و اهدافشان استفاده میکردند. به این جهت پس از مرگ موسی کاظم، و در مراسم تشیع او، شعارهایی را استفاده میکردند از جمله اینکه میگفتند: «این موسی بن جعفر است که رافضه میپندارد او نمیمیرد. بدو بنگرید». این شکست سبب شد تا برخی با اهدافی خاص، معتقد شوند که موسی کاظم زنده است و نمرده و نمیمیرد و قیام خواهد کرد. علی بن موسی نیز با این گروه مخالفتهای بسیاری کرد.[۲۲]از آنجا که مسئول تشیع جنازه، سندی بن شاهک بود، در تشیع جنازه به موسی کاظم بیاحترامی میکرد. با شنیدن این بیاحترامیها برخی شیعیان و دوستداران موسی کاظم و به سرکردگی سلیمان بن ابی جعفر، تصمیم به ربایش جنازه و تابوت از دست سندی بن شاهک کردند. پس از آنکه این اتفاق افتاد، جمعیت زیادی بر گرد تابوت جمع شده و او را با احترام تشیع کرده و پس از غسل و کفن کردن، دفن نمودند.[۲۸]
دفنویرایش
پس از مرگ موسی کاظم، وی در قبرستان قریش در سمت جنوبی بغداد به خاک سپرده شد. محل خاکسپاری او قبرستانی در خارج از بغداد بود اما خیلی زود محل مراجعه زائرین شد و شهری به نام کاظمیه (شهر امام کاظم) در اطراف آن شکلگرفت. مدرسهٔ علمیهای نیز در این شهر ایجادشد که هنوز محل مراجعهٔ دانشجویان از سراسر دنیاست.[۳][۴] مراسم تدفین وی، سه روز پس از وفاتش رخ داد.[۲۶]
مدفنویرایش
به هنگام انتخاب بغداد به عنوان پایتخت در دوره خلافت منصور، در جوار این شهر باغهایی وجود داشت که به شونیزیه معروف بود. منصور در ۱۴۵ ق این باغ را به عنوان مقبره خانوادگی خود انتخاب کرد و آن را مقابر قریش نامید. نخستین کسی که در این قبرستان دفن شد جعفر فرزند منصور عباسی بود که در ۱۵۰ ه.ق از دنیا رفت. پس از وفات موسی کاظم، وی را در همین قبرستان و قبری که خویش از پیش خریداری نموده بود، دفن کردند.[۲۹] کاظم چهارمین فردی بود که در این مقبره دفن میشد. قبل از او جعفر و سپس عیسی نوفلی در آن مکان به خاک سپرده شده بودند و سومین نفر، خلیفه امین، فرزند هارون بود که مادرش، زبیده خاتون، بر قبر او بقعهای بنا کرد. با نظر جواد و به دستور مأمون بر روی مرقد موسی کاظم، بقعهای ساختند و از آن پس بیشتر دولتمردان در این قبرستان خاک شدند و هریک برای خود مقبره و بقعهای اختصاص دادند. محمد جواد در ۲۲۰ ه.ق به دستور معتصم عباسی و توسط امالفضل، دختر مأمون و برادر زاده معتصم، که عنوان همسری او را داشت، مسموم و کشته شد. او را نیز در جوار قبر جدش دفن کردند.[۳۰] بر قبر آن دو بقعه و عمارتی بنا کردند و آن را کاظمیه نامیدند. از آن پس مقابر قریش نام خود را به کاظمیه تغییر داد. در کنار این بقعه، مسجدی به نام مسجد بابالتبن یا مسجد کاظمیه قرار داشت که شیعیان از داخل این مسجد قبر آن دو را زیارت میکردند و به همین سبب بقعه امامین به مشهد بابالتین نیز معروف شد. آن هنگام برای مرقد آن دو گنبد و بنایی با چند حجره ساخته و خادمانی را برای اداره آن انتخاب کرده بودند. در جوار این بقعه باغی بود که به زبیده خاتون، همسر هارون الرشید، تعلق داشت. این باغ محل سکونت شیعیان شده بود و آنها در آنجا وسایل و تسهیلات لازم را برای زائران را فراهم میکردند.[۲۹] پس از آن، بنای مقبره بارها مورد ترمیم و تصحیح قرار گرفت. عمدهترین بازسازیها و تعمیرات آستان کاظمین در دوران صفویه انجام شد. شاه اسماعیل صفوی، در ۹۲۶ ه. ق، تمامی بناهای حرم را خراب کرد و بنای زیبا و با شکوهی شامل رواق در چهار سو، صحن، حرم و دو گنبد جدید کاشی کاری شده ساخت. مسجدی با شکوه و با ستونهای ضخیم در شمال حرم احداث کرد که اکنون هم پابرجاست و به نام مسجد صفوی اشتهار دارد. دو صندوق زیبا از خاتم برای قبر دو امام ساخت و داخل حرم را با آویزها و قندیلهای قیمتی و فرشهای نفیس آراست. درهای حرم و رواقها را نیز با نقره پوشش داد.[۳۱]
زیارتویرایش
در منابع شیعی، زیارتنامههای متعددی برای زیارت هر یک از امامان شیعه چه به صورت کلی و چه به صورت مخصوص و ویژه ذکر شدهاست. از این موارد، زیارتنامه خاصی است که علی النقی دربارهٔ زیارت موسی کاظم تعلیم کردهاست. علاوه بر این، زیارتنامهای از علی بن موسی الرضا نقل شدهاست.[۳۲]
امامتویرایش
امامان شیعه بهطور گسترده زیر فشار بوده گاهی مجبور بودند تقیه پیشه کنند. پس از اینکه خبر مسمومیت و مرگ جعفر صادق به گوش منصور رسید، به والی مدینه نوشت که به عنوان تسلیت به خانهٔ امام برود تا بهقول سید محمد حسین طباطبایی: «وصیتنامه آن حضرت را خواسته و بخواند و کسی را که وصی امام معرفی شده فی المجلس گردن بزند و البته مقصود منصور از جریان این دستور این بود که به مسئله امامت خاتمه دهد و زمزمه تشیع را به کلی خاموش کند.» وقتی حاکم مدینه وصیتنامه را خواند دید که جعفر صادق پنج نفر را بهجای یکنفر برای جانشینی تعیین کردهاست؛ خود خلیفه، والی مدینه، عبدالله افطح (فرزند بزرگ جعفر صادق)، موسی کاظم (فرزند کوچک جعفر صادق) و حمیده (همسر جعفر صادق). بهاینترتیب تدبیر منصور برای خاتمهٔ امامت بینتیجه ماند.[۳۳] با این حال، موسی کاظم از سال ۱۴۸ ه.ق تا سال ۱۸۳ ه.ق که وفات کرد، عهدهدار منصب امامت شیعیان شد. وی، ۳۵ سال امامتش را در دوران تعدادی از خلفای بنی عباس گذارند؛ به ترتیب: دوران سلطنت منصور، و تمام سلطنت مهدی (۱۰ سال) و سلطنت کوتاه هادی (۱ سال) و زمانی طولانی در سلطنت هارون الرشید.[۳۴]
از دلایل امامت وی میتوان به نصوص و اخباری که از محمد -پیامبر مسلمانان- وارد شدهاست، تصریح به امامت موسی کاظم توسط جعفر صادق، تصریح خود موسی کاظم بر امامتش و گزارش برخی معجزات توسط موسی کاظم را مورد بررسی قرار داد.[۳۵] موسی کاظم خلفای عباسی را تأیید نمیکرد و پیروانش را از همکاری با آنها نهی میکرد، مگر کسانی که با کار در دستگاه خلافت میتوانستند باعث برداشتن مقداری از فشار از روی شیعیان شوند.[۳۶] نقل است که هارون الرشید با وجود دشمنی با کاظم احترام زیادی برایش قائل بود. وقتی پسرش مأمون علت این احترام را از او پرسید، هارون پاسخداد که موسی کاظم، امام و حجت خداوند بر بندگانش در زمین است. هارون همچنین میگوید: «من به حسب ظاهر و با زور و فشار امام امت هستم در حالی که کاظم امام واقعی مردم میباشد.» با این حال هارون به مأمون خاطر نشان میکند که خلافت را به موسی کاظم نخواهدداد: «به خدا سوگند که اگر تو خودت قصد کنی خلافت را از من بستانی، آن را از تو پسخواهمگرفت، اگرچه این کار به قیمت درآوردن چشمانت تمام شود». همچنین هارون به مأمون توصیه میکند که اگر به دنبال دانش واقعی است آن را از کاظم بگیرد: «این (موسی کاظم) میراثدار دانش انبیاست… اگر به دنبال دانش واقعی هستی آن را نزد او خواهییافت.»[۳۷] نکته جالب این است که سالها بعد وقتی مأمون خودش خلافت را بدستآورد، اصرار داشت تا آن را به پسر موسی کاظم، یعنی علی بن موسی الرضا بسپرد؛ با این استدلال که شخصی را بر روی زمین داناتر از او نمیشناسد.[۳۸]
تفرقهویرایش
پس از مرگ جعفر صادق و حتی پیش از مرگش، وقتی پسر ارشدش اسماعیل پیش از خودش از دنیا رفت، شیعیان شروع به انشعاب به دستههای مختلف کردند. پس از جعفر صادق این دستهبندیها تنوع بیشتری پیداکرد. گروه بزرگی از شیعیان به امامت پسر سوم جعفر صادق، موسی کاظم، معتقد شدند. گروه کوچکتری معتقد بودند اسماعیل توسط پدرش به جانشینی انتخاب شده اما چون قبل از پدرش از دنیا رفتهاست، جانشینی به پسرش محمد بن اسماعیل و جانشینانش منتقل میشود. این گروه اخیر به اسماعیلیه معروف شدند. برخی اسماعیلیان معتقد شدند اسماعیل در واقع نمردهاست بلکه به عنوان مهدی و منجی آخرالزمان ظهور خواهدکرد، و این در حالی است که بهگفته سید محمد حسین طباطبایی، مرگ و تشیع جنازه اسماعیل با حضور شاهدان زیادی اتفاق افتاد. گروههای دیگری هم بودند که دو پسر دیگر جعفر صادق، یعنی عبدالله افطح و محمد بن جعفر را امام میدانستند. گروه کوچکتری معتقد شدند که جعفر صادق آخرین امام بوده و امامت با او به پایان رسیدهاست. پس از مرگ موسی کاظم، اکثریت شیعیان به امامت پسرش علی بن موسی الرضا معتقد شدند. در حالی که گروه کوچکی معتقد بودند امامت با موسی کاظم پایان رسیده که به واقفیه معروف شدند. از امام هشتم تا امام دوازدهم -که اکثریت شیعیان مهدی موعود میدانند- انشعاب مهم دیگری رخ ندادهاست. از میان فرقههایی که از اکثریتِ دوازده امامی منشعب شدهاند امروزه فقط اسماعیلیه و زیدیه باقی ماندهاند.[۳۹][۳۹][۴۰][۴۱]
ویژگیهای ظاهری و اخلاقیویرایش
در توصیف مشخصات ظاهری او آوردهاند که قدی بلند داشته و سیمایی درخشان و رنگش رخسارش سبزه بوده و ریشی تیره و انبوه داشتهاست.[۶] همچنین آوردهاند که در میان دندانهای پیشین او فاصله بوده و کتفهای او گشاد بودند.[۴۲] وی همیشه مورد احترام پدرش بود و پدرش نیز از وی به نیکی یاد میکرد و دیگران را همواره به او رهنمود میکرد.[۴۳] یکی از القاب موسی کاظم، عبدِ صالح بوده و معروف است که وی پولهایی را در بین اهل مدینه توزیع میکرد با اینکه خودش وضعیت بهتری از آنها نداشت.[۴][۴۴] وی به عبادت و زهد، بخشش و کرم، علم و دانش و شجاعت و استقامت شهره بودهاست.[۴۵]
در روایتی که مجلسی در بحارالانوار نقل میکند، آمدهاست که هارون برای سخت کردن زندان بر موسی کاظم، کنیزی را به داخل زندان و اتاق موسی کاظم وارد کرد؛ کنیز با وجود آنکه برای هدفی مشخص وارد زندان شده بود اما وقتی هارون کسی را برای اطلاع از اوضاع کنیز به زندان فرستاد متوجه شد وی با موسی کاظم به عبادت مشغول اند و کنیز به سجده افتاده و سر از سجده برنمیدارد. وقتی اوضاع کنیز را برای هارون نقل کردند، هارون سریعاً دستور داد تا کنیز را پیش او آوردند. پس از مراجعت کنیز، هارون از او پرسید که این چه حالی است برای تو در زندان؟ کنیز پاسخ داد که وقتی به موسی کاظم گفتم: آیا نیازی نداری که برطرف کنم؟ به من گفت به تو چه حاجتی داشته باشم و با انگشت به گوشهای از زندان اشاره کرد، من نیز به آن سمت نگریستم و باغی پر میوه و خادمان و… بسیاری دیدم که تا به حال ندیده بودم؛ وقتی این صحنه را مشاهده کردم و متوجه شدم که جلوهای از بهشت است، به سجده افتادم و در ذکر بودم که خادم شما مرا از زندان خارج کرد و تازه متوجه شدم که در کجا هستم. هارون با شنیدن این سخنان عصبانی شد و به کنیز گفت شاید وقتی که به سجده رفتهای به خواب رفته و اینها را در خواب دیدهای؛ اما کنیز تصریح کرد که این صحنه را قبل از سجده دیدهاست.[۴۶]
موقعیت علمی و رواییویرایش
پرسش و پاسخ با ابوحنیفهویرایش
برخی منابع از هوش سرشار موسی کاظم در دوران کودکی یاد میکنند. محمدباقر مجلسی داستانی را روایت میکند که در آن ابوحنیفه به دیدار جعفر صادق میآید تا از او در مورد مسئلهٔ سؤال کند که با پسرش موسی کاظم که در آن موقع پنج سال داشت مواجه میشود. ابوحنیفه سؤالی را که برای جعفر صادق آماده کرده بود از موسی کاظم میپرسد: «پسر! گناه از کجا صادر میشود؟ از طرف خداست یا از طرف بندهٔ خدا؟» موسی کاظم پاسخمیدهد: «یا از طرف خداست و بنده هیچ نقشی در آن ندارد که در آنصورت خداوند بنده را بهخاطر چیزی که در آن نقشی نداشته تنبیه نمیکند. یا از طرف خداوند و هم از طرف بنده است که در آنصورت خداوند شریک قویتر است و شریک قویتر حق ندارد ضعیفتر را بهخاطر گناهی که هر دو در آن نقش داشتهاند تنبیه کند. یا از طرف بنده است و خدا در آن نقشی ندارد که در آنصورت اگر خدا بخواهد بنده را میبخشد و اگر نخواهد تنبیه میکند، و خدا کسی است که کمکش در همه حال طلب میشود.» نقل است که ابوحنیفه با شنیدن این پاسخ، خانهٔ جعفر صادق را ترک کرده اظهار داشت که این پاسخ برایش کافی بودهاست.[۴۷][۴۸]
در موقعیتی دیگری، ابوحنیفه از موسی کاظم، نزد پدرش جعفر صادق، ایراد گرفته و میگوید: «پسرت موسی را دیدم که نماز میخواند در حالی که مردم از جلویش رد میشدند، و موسی مردم را از این کار بازنمیداشت.» جعفر صادق دستور میدهد موسی کاظم را نزدش بیاورند و از او میپرسد آیا این حرف درست است. موسی کاظم پاسخ میدهد: «بله پدر! کسی که من برایش نماز میخوانم به من نزدیکتر از کسانی است که از جلویم رد میشوند. خداوند بلند مرتبه میفرماید: ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.»[یادداشت ۳] با شنیدن این پاسخ جعفر صادق برخاسته او را در آغوش گرفته میگوید: «پدر و مادرم فدایت! فدای تو که رازها بر تو آشکار میشود.»[۴۹]
ارشاد بشر بن حارثویرایش
بشر بن حارث زندگی خود را به عیش و نوش و میگساری میگذراند. روزی در حین عیش و طرب موسی کاظم از جلوی خانهاش عبور میکرد که چشمش به دختر خدمتکاری افتاد که خاکروبهای در دست از خانهٔ بشر خارج میشد. کاظم به سمت کنیز چرخیده پرسید که صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ کنیز پاسخ داد صاحبخانه آزاد است. موسی کاظم گفت: «راست میگویی، اگر بنده بود از خدایش میترسید!»[۵۰] دختر به خانه برگشت در حالی که بشر هنوز در عیش و نوش بود. بشر از علت تاخیرش پرسید و دختر از آنچه بین او و موسی کاظم گذشته بود سخن گفت. گفته میشود که بشر پابرهنه به سمت در دوید و چون کاظم را نیافت به دنبالش دوید تا پیدایش کرد و از او خواست تا سخنش را تکرار کند و کاظم حرفش را تکرار کرد. بشر چنان تحت تأثیر حرفهای کاظم قرار گرفته بود که روی زمین افتاده شروع به گریه کرد: «نه من بندهام، من بندهام». از آن موقع به بعد بشر بن حارث، پابرهنه راه میرفت و مردم او را بشر حافی (بشر پابرهنه) مینامیدند. وقتی از او پرسیدند چرا کفش نمیپوشد، پاسخ داد که «هدایت شدم در حالی که پابرهنه بودم، پس تا پایان عمر پابرهنه باقی خواهم ماند.»[۵۰]
مناظراتویرایش
مناظره با هارون الرشیدویرایش
گفته میشود که وقتی هارونالرشید و موسی کاظم با هم در مدینه مقابل مقبره پیامبر ایستادهبودند، هارون برای نشاندادن نسبت خانوادگی خود با پیغمبر ایراد کرد: «سلام بر تو ای رسول خدا! بر تو که پسر عمم میباشی!»[یادداشت ۴] در مقابل موسی کاظم گفت: «سلام بر تو ای پدر عزیز!» هارون از شنیدن این حرف برآشفته شد و رو به موسی کاظم کرد و گفت که نسبت دادن چنین افتخاری به خویش، خودستایی است.[۴] بعدها هارون در بغداد فرصت پیداکرد تا موسی کاظم را بیشتر به چالش بکشد و بپرسد چرا به مردم اجازه میدهد او را به پیامبر نسبت داده و او را «یا ابن رسولالله» (ای پس رسول خدا) خطاب کنند، در حالیکه او بهواقع فرزند علی بن ابیطالب است؛ هر چند مادرش، فاطمه زهرا، دختر پیغمبر میباشد؛ و اینکه شخص به پدرش نسبت داده میشود و پیغمبر از طریق دخترش، فاطمه زهرا، جد موسی کاظم است. موسی کاظم پاسخ هارون را چنین داد که: «آیا اگر پیغمبر زنده میشد و دخترت را از تو خواستگاری میکرد، قبول میکردی؟» هارون پاسخمیدهد که البته افتخار میکردم و به عرب و غیر عرب و قریش فخر میفروختم. موسی کاظم پاسخمیدهد: «اما پیغمبر چنین درخواستی از من نمیکرد و من دخترم را به ازدواج او درنمیآوردم، چون ما از سلاله او هستیم و تو از سلاله او نیستی!» (دخترم به او محرم است و دخترت به او محرم نیست) هارون که از این پاسخ قانع نشده بود اصرار داشت که سلاله مربوط به مرد است نه زن و اینکه ائمه از نسل دختر پیامبر اسلام نه خود پیامبر اسلام.[۵۱] موسی کاظم از قرآن دلیل آورده اظهار میدارد که خداوند میگوید: «…و فرزندانش داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون هدایت نمودیم، و نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم؛ و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس همگی از نیکوکارانند.[یادداشت ۵] سپس میپرسد: «پدر عیسی کیست ای امیرالمؤمنین؟» هارون پاسخ داد که عیسی پدر نداشت. موسی کاظم استدلال میکند که خداوند عیسی را از طریق مادرش، مریم، به اولادِ پیامبران نسبت میدهد. به همین طریق ما هم از طریق مادرمان فاطمه زهرا به پیامبر نسبت پیدا میکنیم.[۵۱] با این حال، هارون از موسی کاظم خواست تا دلایل بیشتری ارائه کند. موسی کاظم آیه مباهله را پیش کشیده اظهار میدارد که هیچکس ادعا ندارد که در این آیه[یادداشت ۶] پیامبر اشخاص دیگری جز علی، فاطمه، حسن و حسین را زیر عبایش قرار داد. پس منظور از پسرانمان در این آیه حسن و حسین هستند. (که از طریق فاطمه زهرا به پیامبر نسبت دادهشدهاند)[۵۱]
مناظره با راهبویرایش
روایت شدهاست که عباس بن هلال شامی به موسی کاظم سفارش میکرد که مردم به کسانی احترام میگذارند که غذای ساده میخورند، لباس خشن میپوشند و…، موسی کاظم اما یوسف را به یادش آورد که پیامبر بود اما لباس ابریشمی زرآذین میپوشید، و روی تختهای فراعنه جلوس میکرد. موسی کاظم به وی گفت: «مردم به لباسهایش احتیاجی نداشتند، اما تشنهٔ عدالتش بودند. امام باید منصف و عادل باشد؛ وقتی حرفی میزند حقیقت را بگوید؛ وقتی قول میدهد به قولش وفا کند؛ وقتی قضاوت میکند، به مساوات رفتار کند. خداوند خوردن نوع خاصی از غذا یا پوشیدن نوع خاصی از لباس را که از راه حلال بدست آمده باشد ممنوع نکردهاست؛ بلکه حرام را ممنوع کردهاست، چه کم و چه زیاد.» بعد کاظم این آیه از قران را برایش خواند که: «بگو چه کسی زینتهای خدا را که برای بندگان خود آفریده حرام کرده و از صرف رزق حلال و پاکیزه منع کرده؟»[یادداشت ۷][۵۲]
همسران و فرزندانویرایش
در تعداد فرزندان موسی کاظم، اختلافات بسیار است؛ از فرزندان وی که برایشان در کتب انساب شرح حال ذکر شدهاست، ۱۸ پسر و ۱۹ دختر را میتوان نام برد. بیشترین تعدادی که برای فرزندان موسی کاظم ذکر شده، در کتاب عمدة الطالب است که تعداد فرزندان را ۶۰ اولاد و به تفکیک ۳۷ دختر و ۲۳ پسر آورده. در بین اولاد پسر، تنها ۱۰ فرزند صاحب عقبه هستند و از آنها نسل باقی مانده یا حداقل گزارش شدهاست که عبارتند از: علی الرضا، ابراهیم اصغر، عباس، اسماعیل، محمد، اسحاق، حمزه، عبدالله، عبیدالله و جعفر. برخی نیز ۱۴ فرزند وی را صاحب عقبه دانستهاند.[۵۳] در تعداد همسران موسی کاظم نیز اختلاف بسیار است، اما از برخی منابع میتوان وجود ۹ همسر که اکثر یا همه آنها ام ولد بودهاند را برای وی ثابت کرد:
- نجمه خاتون
- علی رضا
- فاطمه معصومه (فاطمه کبری)
- فضل
- محمد
- اماحمد
- محمد
- احمد شاهچراغ
- حمزه
- علاءالدین حسین (برخی او را کلیم نوشتهاند)
- اسحاق (ویکی شیعه و ویکی فقه
- امهارون
- هارون
- نجیه
- ام ولد (عوکلانی)
- عبدالله (عوکلانی)
- ام ولدهای نامعلوم
- جعفر اکبر
- حسن (که به عبیدالله نیز خوانده شدهاست)
- سلیمان
- عبدالرحمن
- قاسم
- ابراهیم اکبر
- شاهرضا
- زید (ملقب به زیدالنار)
- صالح
- عباس
- جعفر اصغر
- عمر
- ابوبکر
- یحیی
- عقیل
- داوود
- عون
- محسن
- ابوالخیر
- عزیز
- بیبی حکیمه
- فاطمه صغری (ملقب به بیبی هیبت)
- رقیه (که لبابه و میمونه نیز گفته میشود)
- رقیه صغری
- امابیها
- کلثوم
- امجعفر
- زینب
- خدیجه
- علیه (که برخی او را با عایشه یکی میدانند)
- عایشه
- آمنه
- آمنه وسطی
- حسنه
- بریهه
- امسلمه
- امکلثوم
- فاطمه وسطی (ملقب به ستی فاطمه)
- فاطمه اُخری (ملقب به خواهر امام)
- امفروه
- اسماء
- اسماء صغری
- محموده
- امالقاسم
- امامه
- امدحیه
- حلیمه
- صرحه
- رمله
- اماسماء
- کلیه
اصحاب و یارانویرایش
موسی کاظم در عصری زندگی مینمود که حکومت وقت، نسبت به شیعیان بسیار سختگیری بود؛ برای نمونه هارون الرشید تنها در یک مرتبه اقدام به کشتن ۶۰ پیر و جوان، تنها به جرم هاشمی نسب بودن کرد.[۵۴] در این اوضاع نابسامان و خفقان، شاگردان و اصحاب موسی کاظم به سختی با وی در ارتباط بودند. در گزارشی، علی بن یقطین برای رساندن نامهها و اموال شیعیان به موسی کاظم، دو پیک را اجیر کرده و به آنها گفت که از بیراهه و به صورت ناشناس به حرکت درآیند، در اواسط راه سواری به آنها نزدیک شد و نقاب از چهره برداشت و متوجه شدند که موسی بن جعفر است و برای دریافت نامهها مجبور شدهاست از شهر خارج شود. پس از ملاقات و دریافت پاسخ سوالات و نامهها، موسی کاظم به آنها دستور داد تا بازگردند، اما قاصدان تصمیم خود مبنی بر رفتن به مدینه و زیارت قبر رسولالله و فراهم آوردن توشه بیشتر برای بازگشت به کوفه را با موسی کاظم در میان گذاشتند که موسی کاظم آنها را از این تصمیمشان منصرف کرد.[۵۵] با این حال برای وی ۲۰۰ تن صحابه یاد شدهاست[۵۶] که برخی از آنها عبارتند از:
- علی بن یقطین
- ابوحمزه ثمالی
- ابوصلت بن صالح هروی
- اسماعیل بن مهران
- حمّاد بن عیسی
- صفوان بن یحیی
- سیف بن عمیره کوفی
- عبدالرحمن بن حجّاج بجلی
- عبداللّه بن جندب بجلی
- عبداللّه بن مغیره بجلی
- عبداللّه بن یحیی کاهلی
- مفضّل بن عمر کوفی
- هشام بن حکم
- یونس بن عبدالرحمن
- یونس بن یعقوب
رویدادهای مهم در دوران زندگیویرایش
- کشته شدن جعفر صادق، پدر موسی کاظم، به دست منصور دوانیقی، در سال ۱۴۸ ه.ق
- پیدایش انشعاباتی در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، فَطَحیّه و ناووسیه، پس از کشته شدن جعفر صادق و معارضه آنان با موسی کاظم در مسئله امامت.
- ادعای امامت و جانشینی جعفر صادق، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر موسی کاظم و بهوجودآوردن مذهب افطحیه در شیعه.
- احضار موسی کاظم به بغداد و زندانی شدن در آن شهر به دستور مهدی عباسی.
- زندانی شدن موسی کاظم در بغداد در دوران حکومت هادی عباسی.
- دستگیری موسی کاظم در مدینه و اعزام به زندان عیسی بن جعفر در بصره، به دستور هارون الرشید در سال ۱۷۹ ه.ق
- انتقال از زندان بصره به زندان فضل بن ربیع در بغداد.
- انتقال از زندان فضل بن ربیع به زندان فضل بن یحیی برمکی.
- انتقال از زندان فضل بن یحیی به زندان سندی بن شاهک.
- مسموم شدن و وفات موسی کاظم با خرمای زهرآلود توسط سندی بن شاهک در زندان در ۲۵ رجب ۱۸۳ ه. ق
- انتقال جسد موسی کاظم به جِسر (پل) بغداد و فراخوانی مردم برای دیدن آن توسط مأموران هارون الرشید.
کتابشناسیویرایش
دربارهٔ موسی کاظم، کتب مفصلی به نگارش درآمدهاست. کتاب بدایع الانوار که اثری گرانسنگ از محمدمهدی بدایعنگار لاهوتی است، در سال ۱۳۰۲ ه.ق تألیف شدهاست که شامل اهم اقوال پیرامون زندگانی موسی کاظم است. این کتاب توسط علماء بسیاری چون شیخ جعفر شوشتری، سید محمدرضا طباطبائی، میرزا حسین طهرانی، شیخ زینالعابدین مازندرانی، محمدحسن شیرازی، شیخ فضلالله نوری مازندرانی و میرزا ابوالقاسم طباطبائی مورد تأیید قرار گرفتهاست.[۵۷] از دیگر کتب که به تاریخ موسی کاظم پرداختهاست، کتاب ناسخ التواریخ است که همچون سایر ائمه شیعه، جلدی را مختص به موسی کاظم ارائه کردهاست. از دیگر کتابها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- «بررسی احوال فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام و نقش آنان در تاریخ تشیع»؛ سید یاسین زاهدی
- «غدیر در سیره حضرت امام کاظم علیه السلام»؛ محمدرضا شریفی
- «هدایتگران راه نور (زندگانی بابالحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام)»؛ محمدتقی مدرسی، ترجمه محمد صادق شریعت
- «جستاری در فضائل و سیره امام کاظم علیه السلام»؛ سید امیرحسین کامرانی راد
- «دو شرح و سیزده جواب از قصیده بلند ابوالمفاخر رازی شاعر بلندپایه شیعی قرن ششم هجری»؛ اصغر ارادتی
- «خورشید هفتم»؛ جمعی از نویسندگان
- «امام کاظم علیه السلام از دیدگاه اهل سنت»؛ علی اصغر قربانی
- «امام موسی کاظم علیه السلام پاسدار حقیقی اسلام»؛ سید امیرحسین کامرانی راد
- «امام کاظم علیه السلام تجلی سخاوت بی پایان علوم»؛ عزیزالله حسینی
- «بر امام صادق و امام کاظم علیهما السلام چه گذشت؟ (بخش امام کاظم علیه السلام)»؛ محمدحسن موسوی کاشانی
- «دانستنیهای امام کاظم علیه السلام»؛ واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانهای قائمیه
- «دانشنامه امام کاظم علیه السلام»؛ پایگاه تخصصی عاشورا
- «رهنمودهای امام کاظم علیه السلام در مسائل کلامی»؛ داود الهامی
- «سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام موسی کاظم علیه السلام»؛ سید کاظم ارفع
- «فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام»؛ داوود الهامی
- «سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: حضرت امام موسی کاظم علیه السلام»؛ جواد فاضل
- «۳۰۵ حدیث از حضرت امام کاظم علیه السلام»؛ واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه
- «داستان زندگی امام موسی کاظم (ع)»؛ امیرمهدی مرادحاصل، رضا شیرازی، فروزان صلواتیان
- «معجزات امام موسی کاظم (ع)»؛ حبیبالله اکبرپور، ترجمه: حمید عجمی، محبوبه درویشان حقیقی
- «ترجمه جلد یازدهم بحارالانوار؛ زندگانی حضرت امام موسی کاظم (ع)»؛ محمدباقر مجلسی، ترجمه: موسی خسروی
- «حضرت امام موسی کاظم (ع)»؛ فضلالله کمپانی
- «موسوعه ظلمات التاریخ لاهل البیت (ع): المعصوم التاسع الامام الکاظم (ع)»؛ مهدی زینالعابدین حسینیلاجوردی
- «امام کاظم (ع): الگوی زندگی»؛ حبیبالله احمدی
- «پیشوای آزاده: زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امام موسی بن جعفر (ع)»؛ مهدی پیشوایی
- «من امام کاظم (ع) را دوست دارم»؛ غلامرضا حیدریابهری
- «هفتمین فصل شکفتن: روایتی نو از زندگی و زمانه امام موسی بن جعفر (ع)»؛ کمال سید، ترجمه: سیدحسین سیدی
- «طب جامع امام کاظم (ع)»؛ لطیف راشدی، سعید راشدی
- «الحیاه السیاسیه للامام الکاظم (ع)»؛ عصری بانی
- «پرسشهای مردم و پاسخهای امام کاظم (ع)»؛ احمد قاضیزاهدی، ترجمه: محمدحسین رحیمیان
- «۶۵۵ پرسش در محضر امام کاظم (ع)»؛ علیرضا زکیزادهرنانی
- «المختار من کلمات الامام الکاظم (ع) و امثاله و حکمه»؛ سید محمد غروی
- «طب الامام الکاظم (ع)»؛ محسن عقیل
- «حیات پاکان: داستانهایی از زندگی امام محمد باقر، امام جعفر صادق و امام موسی کاظم (ع)»؛ مهدی محدثی
- «الصحیفه الکاظمیه و الرضویه: الجامعه لادعیه الامام موسی بن جعفر الکاظم (ع) و الامام علی بن موسی الرضا (ع) و ابنانه»؛ سیدمرتضی و سیدمحمدباقر موحدابطحی
سالشمار امامت امامان دوازدهگانه شیعهویرایش
سال میلادی
سال میلادی
- توضیحات
- این الگو بر مبنای اندیشهٔ شیعه است.
- در اندیشهٔ شیعی دورهٔ امامت و خلافت الهی علی بن ابیطالب از درگذشت پیامبر اسلام آغاز شدهاست. دورهٔ زمامداری وی بر مسلمین پس از کشتهشدن عثمان بن عفان آغاز شد.
- آغاز امامت هر امام مصادف با درگذشت امام پیشین است.
- دورهٔ امامت حجت بن حسن از لحظهٔ درگذشت امام پیشین خود آغاز شدهاست و چون به عقیدهٔ شیعیان دوازده امامی وی زنده و از نظرها پنهان است، بنابراین امامت حجت بن حسن تا زمان ظهور وی و پس از آن تا زمان ازدنیارفتن او ادامه دارد.
- مقیاس نمودار در ردیف نخست با مقیاس ردیف دوم (مرتبط با حجت المهدی) یکسان نیست.
جستارهای وابستهویرایش
یادداشتهاویرایش
پانویسویرایش
- ↑ A Brief History of The Fourteen Infallibles. Qum: Ansariyan Publications. 2004. pp. 135–143.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ Sharif al-Qarashi2 2000, p. 128
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ Tabatabai 1975, p. 181
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ ۴٫۶ ۴٫۷ ۴٫۸ ۴٫۹ Donaldson, Dwight M. (1933). The Shi'ite Religion: A History of Islam in Persia and Irak. BURLEIGH PRESS. pp. 152–160.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ بدایع نگار، بدایع الانوار، ۱۰۹.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ مدرسی، زندگی بابالحوائج، ۱۵.
- ↑ مدرسی، زندگی بابالحوائج، ۲۸.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ Sharif al-Qarashi2 2000, p. 129
- ↑ مدرسی، زندگی بابالحوائج، ۲۴–۲۵.
- ↑ Gleaves, Robert. "JAʿFAR AL-ṢĀDEQ i. Life". Incyclopedia Iranica. Retrieved 2015. Check date values in:
|accessdate=
(help) - ↑ Campo, Juan E. (2009). Encyclopedia of Islam (Encyclopedia of World Religions). USA: Facts on File. pp. 386, 652, 677. ISBN 978-0-8160-5454-1.
- ↑ Armstrong, Karen (2002). Islam, A Short History. Modern Library; Rev Upd Su edition. pp. 56–57, 66. ISBN 978-0-8129-6618-3.
- ↑ مدرسی، زندگی بابالحوائج، ۱۴.
- ↑ بدایع نگار، بدایع الانوار، ۳۸.
- ↑ Rizvi, Sayyid Saeed Akhtar (1988). Slavery, from Islamic & Christian perspectives (2nd (rev.) ed. , 1988. ed.). Richmond, B.C.: Vancouver Islamic Educational Foundation. ISBN 0-920675-07-7.
- ↑ مدرسی، زندگی بابالحوائج، ۱۱.
- ↑ جمعی از نویسندگان، دانشنامه امام کاظم، ۵۶۹.
- ↑ ابن خلکان، Deaths of Eminent Men, trans. de Slane
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ مدرسی، زندگی بابالحوائج، ۹۶.
- ↑ علی بن حسین مسعودی، Muruju'l-Dhahab, vi, p. 308; and ابن خلکان، Deaths of Eminent Men, trans. de Slane
- ↑ Al-Fakhri (Ibnu'l-Tiktil'ni), in the Adab al-Sultaniyya, Chrestomathie Arabe, Silvestre de Sacy, i, text, p. 7, and translation, p. 6.
- ↑ ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ مدرسی، زندگی بابالحوائج، ۲۶.
- ↑ مدرسی، زندگی بابالحوائج، ۹۸.
- ↑ مدرسی، زندگی بابالحوائج، ۲۹.
- ↑ بدایع نگار، بدایع الانوار، ۲۱۸.
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ بدایع نگار، بدایع الانوار، ۲۲۸.
- ↑ قمی، منتهی الآمال، ۲: ۳۰۱.
- ↑ بدایع نگار، بدایع الانوار، ۲۲۵.
- ↑ ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ دائرةالمعارف تشیع، ۱/۱۰۷٫/
- ↑ حسینی الجلالی، مزارات اهل البیت و تاریخهما، ۱۱۴٫
- ↑ موسوی الزنجانی، همان، ۱۱۲٫
- ↑ بدایع نگار، بدایع الانوار، ۲۶۸.
- ↑ Tabatabai 1975, pp. 180–181
- ↑ مدرسی، زندگی بابالحوائج، ۲۳.
- ↑ بدایع نگار، بدایع الانوار، ۴۴–۱۰۹.
- ↑ Sharif al-Qarashi2 2000, p. 393
- ↑ Sharif al-Qarashi2 2000, p. 134
- ↑ Bāqir, Sharif al-Qarashi. The life of Imām 'Ali Bin Mūsā al-Ridā. Translated by Jāsim al-Rasheed. p. 81.
- ↑ ۳۹٫۰ ۳۹٫۱ Tabatabai 1975, pp. 68–69
- ↑ Corbin, Henry (2001). The History of Islamic Philosophy. Translated by Liadain Sherrard with the assistance of Philip Sherrard. London and New York: Kegan Paul International. p. 31.
- ↑ مدرسی، زندگی بابالحوائج، ۱۹–۲۲.
- ↑ بدایع نگار، بدایع الانوار، ۱۱۰.
- ↑ مدرسی، زندگی بابالحوائج، ۱۶–۱۸.
- ↑ Sharif al-Qarashi2 2000, p. 125
- ↑ مدرسی، زندگی بابالحوائج، ۷۷–۸۸.
- ↑ مدرسی، زندگی بابالحوائج، ۱۰۰.
- ↑ Al-Murteda, Amali, vol. 1, pp. 105-106, and Bihar al-Anwar, vol. 4, p. 1049
- ↑ Sharif al-Qarashi2 2000, p. 69
- ↑ Sharif al-Qarashi2 2000, p. 198
- ↑ ۵۰٫۰ ۵۰٫۱ Sharif al-Qarashi2 2000, p. 130
- ↑ ۵۱٫۰ ۵۱٫۱ ۵۱٫۲ Sharif al-Qarashi2 2000, pp. 200–202
- ↑ Sharif al-Qarashi2 2000, p. 214
- ↑ بدایع نگار، بدایع الانوار، ۲۶۹–۲۷۱.
- ↑ مدرسی، زندگی بابالحوائج، ۳۴.
- ↑ مدرسی، زندگی بابالحوائج، ۴۲.
- ↑ بدایع نگار، بدایع الانوار، ۳۰۱.
- ↑ بدایع نگار، بدایع الانوار، ۱–۹.
منابعویرایش
- مدرسی، محمدتقی (۱۳۸۲). زندگانی بابالحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام. ترجمهٔ محمدصادق شریعت. تهران: محبان الحسین (ع).
- حسینی تفرشی (بدایع نگار)، مهدی (۱۲۶۳). بدایع الانوار. تهران: کارخانه علیقلی خان قاجار.
- جمعی از نویسندگان (۱۳۹۴). دانشنامه امام کاظم علیه السلام. تهران: پایگاه جامع عاشورا.
- قمی، عباس (۱۳۸۹). منتهی الآمال. تهران: وحدت بخش.
- کتاب «خاندان عصمت علیهم السلام»، سید تقی واردی.
- وبگاه مرکز مطالعات اسلامی
- Sharif al-Qarashi2, Baqir (2000). The Life Of Imam Musa Bin Ja'far aL-Kazim (PDF). Translated by Jasim al-Rasheed. Iraq: Ansarian.
- Tabatabai, Muhammad Husayn (1975). Shiite Islam. Translated and Edited by Seyyed Hossein Nasr. State University of New York Press. ISBN 0-87395-390-8.
پیوند به بیرونویرایش
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به موسی کاظم در ویکیگفتاورد موجود است. |
موسی کاظم شاخهای از قریش زادهٔ: ۷ صفر ۱۲۸ ه. ق درگذشتهٔ: ۲۵ رجب ۱۸۳ ه. ق
| ||
عنوان شیعی | ||
---|---|---|
پیشین: جعفر صادق |
امامِ امامیه ۱۴۸ – ۱۸۳ |
پسین: علی الرضا |