امپدوکلس یا امپدکلس یا انباذقلس (به یونانی: Ἐμπεδοκλῆς) (به انگلیسی: Empedoklēs) فیلسوف پیشاسقراطی مکتب چندگانه‌گرایی بود.

امپدوکلس
نام هنگام تولدامپدوکلس آکراگاسی
زادهٔ۵۰۰ ق. م
آکراگاس، سیسیل در ایتالیا
درگذشت۴۲۵ ق. م
آتشفشان اتنا، سیسیل، ایتالیا
دورهفلسفه دوران باستان
حیطهفلسفه غرب
مکتبمکتب چندگانه‌گرایی
تأثیرگرفته از

در مورد مرگ او داستان‌هایی وجود دارد که معروفترین این داستان‌ها این است که وی خود را به دهانه آتش‌فشان اتنا افکند تا مردم تصور کنند که به آسمان رفته و از خدایان بوده ولی بدبختانه کفش‌های معروف برنجین خود را کنار آتشفشان جای می‌گذارد.[۱]

زندگی ویرایش

امپدوکلس در آکراگاس واقع در سیسیل متولد گردید. حدود سال ۴۵۰. ق. م به شهرت رسید. پس از فیثاغورس، بارزترین نمایندهٔ التقاط‌گران علم و عرفان است.[۲] راسل به شوخی فیثاغورس و امپدوکلس را ترکیبی از فیلسوف و پیامبر و دانشمند و شارلاتان می‌خواند. سیاستمداری دموکرات بود که داعیهٔ خدایی هم داشت.[۳]

نقل است زنی را که به مدت ۳۰ روز مرده می‌پنداشته‌اند، زنده کرده‌است.[۳] مشهورترین افسانه‌ای که دربارهٔ امپدوکلس روایت کرده‌اند، این است که او در دهانهٔ آتشفشان اِتِنا پرید، به خیال آن که نمی‌میرد و جاودان می‌ماند.[۳] وی لنگه کفش خود را کنار دهانه جا گذاشت، و چون عادت داشت که کفش‌های برنجین بپوشد، به آسانی شناخته شد[۴]

البته دیوگنس لائرتیوس که این داستان را نقل می‌کند ما را آگاه می‌سازد که تیمائوس با همه این داستان‌ها مخالف بود و صریحاً می‌گوید که وی به پلوپونز عزیمت کرد و هرگز برنگشت؛ بنابراین گزارش نحوه مرگ او مشکوک است و شاعر بزرگ آلمانی هولدرلین شعری دربارهٔ مرگ افسانه وار او نوشته‌است، که همچنان یک بازی ناتمام شعری است.

علم ویرایش

کشف هوا به‌عنوان یک عنصر مادی منسوب به امپدوکلس است.[۲] وجود هوا را وی با این آزمایش ثابت کرد که اگر سطلی را وارونه در آب فرو ببریم، آب وارد آن نمی‌شود.[۳]

همچنین لااقل یک نمونه از نیرویی را که بعداً نیروی گریز از مرکز خوانده شد، کشف کرده بود. فهمیده بود که هرگاه یک فنجان آب را به ریسمانی ببندیم و مانند آتش‌گردان بگردانیم، آب از فنجان نمی‌ریزد.[۳]

مابعدالطبیعه ویرایش

 
چرخه کیهانی مبتنی بر کشمکش مهر (عشق) و آفند (نفرت)

امپدوکلس در زمرهٔ فیلسوفانی بود که درصدد جمع دو نظام مابعدالطبیعی اِفِسوسی و الئایی برآمدند.

در متافیزیک امپدوکلس، عناصر اربعه، متمایز و متفاوت با هم بوده و جلوه‌های یک مادهٔ به‌خصوص نیستند.[۲]

امپدوکلس عناصر اربعه را «سرچشمهٔ» زندگی مادّی می‌خواند.[۲] عناصر اربعه جاویدانند، ولی ممکن است به نسبت‌های مختلفی با هم آمیخته شوند و مواد مرکبی را که ما در طبیعت می‌بینیم، به وجود آورند. تغییر، تجلّی درآمیختن و جداشدن مواد است.[۲] «مهر» یا «عشق» عنصرها را به درآمیختن با هم، و «نفرت» یا «کین» عنصرها را به گسستن دوباره از هم وامی‌دارد. مهر و کین نیز عنصرهایی مادی‌اند.[۲]

بر این اساس او هم ثبات و هم تغییر را در متافیزیکش گنجانده‌است. تغییر وجود دارد؛ اما عامل تغییر آنگونه که هراکلیتوس می‌گفت تنها ستیزه نیست؛ بلکه به نظر امپدوکلس «نفرت» یا «آفند» و «مهر» یا «عشق» با هم تغییر را پدیدمی‌آورند.[۳]«نفرت»، «عشق» و «عناصر اربعه» هم ارکان ثابت در متافیزیک او هستند، که تأثیر افکار پارمنیدس را نشان می‌دهند.

در کل امپدوکلس کوشید تا عقیده پارمنیدس که به موجب آن وجود نه می‌تواند به وجود آید و نه از میان برود، و امر بدیهی و مشهود تغیر با وضع این اصل سازش برقرار کند که اختلاط اجزا نهایی چهار عنصر اشیا انضمامی، این عالم را می‌سازد؛ و جدایی آن‌ها از میان رفتن این اشیا را موجب می‌شود. اما وی موفق به تبیین فرایند دایره وار مادی طبیعت نشد و به نیروهای اساطیری عشق و نفرت روی آورد.[۴]

در اندیشه امپدوکلس جریان هستی و فعالیت دو نیروی مهر و آفند در چهار مرحله گنجانده شده‌است که به صورت دایره ای انجام می‌گیرد. مرحله نخست یگانگی یا وحدت کامل عنصر هاست که در آن کثرت وجود نداشت و همه عناصر در زیر فرمان مهر در کره هستی بهم پیوسته، و بدینسان یکی بودند. مرحله دوم آغاز انتقال عنصرها از یگانگی به جدایی و پراکندگی است، که در اثر نفوذ نیروی آفند در کره هستی روی می‌دهد که تاکنون در بیرون آن و در پیرامون کره جای داشت. در مرحله سوم پراکندگی و از هم جداشدگی کامل عناصر روی می‌دهد که نشانه تسلط و فرمانروایی کامل نیروی ستیزه یا آفند است. در مرحله چهارم، بار دیگر بازگشت به حالت یگانگی یا وحدت عناصر روی می‌دهد. از این چهار مرحله، پیدایش هستنده‌های مشخص، تنها در دو مرحله دوم و چهارم امکانپذیر است؛ بنابراین هستی جریان یک کشاکش پیوسته و جاوید است میان دو نیروی مهر و آفند که می‌توان از آن به کشاکش اضداد تعبیر کرد، و یگانگی هستی را در عین بسیاری و کثرت آن را در عین وحدت، یا بسیاری آن را در عین یگانگی نشان می‌دهد. از این لحاظ می‌توان او را متأثر از اندیشه‌های هراکلیتوس شمرد.

پانویس ویرایش

  1. تاریخ فلسفه کاپلستون جلد اول فصل هشتم ترجمه جلال الدین مجتبوی
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ رجینالد هالینگ دیل (۱۳۸۷)، «فصل هشتم:فلسفه یونانی»، تاریخ فلسفه غرب، ترجمهٔ عبدالحسین آذرنگ، تهران: انتشارات ققنوس، ص. صفحهٔ ۱۰۰
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ برتراند راسل (۱۳۴۰)، «فصل ششم:امپدوکلس»، تاریخ فلسفه غرب، جلد اول:فلسفه قدیم، ترجمهٔ نجف دریابندری، تهران: شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، ص. صفحه ۵۶ تا ۵۸
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ تاریخ فلسفه کاپلستون جلد اول ترجمه جلال الدین مجتبوی

پیوند به بیرون ویرایش