ایران صفوی

شاهنشاهی تاریخی ایران
(تغییرمسیر از امپراتوری صفوی)

ایران صفوی یا شاهنشاهی صفوی، یکی از شاهنشاهی‌ها در ایران پس از اسلام بود که از سال ۱۵۰۱ تا ۱۷۳۶ میلادی به دست دودمان صفوی فرمانروایی می‌شد.[۶][۷][۸][۹] از امپراتوری صفوی اغلب به عنوان آغاز تاریخ مدرن ایران یاد می‌شود.[۱۰] تغییر مذهب ایرانیان از سنی به شیعه در این دوره به وقوع پیوست.[۱۱][۱۲][۱۳][۱۴] حکومت صفویه در سال ۱۵۰۱ میلادی به لطف حمایت‌های نظامی قزلباشان[۱۵] و توسط شاه اسماعیل یکم و بر مبنای بینش و ایدئولوژی شیعی صفوی در تبریز بنیان گذاشته شد و آخرین شاه صفوی، شاه سلطان حسین در سال ۱۷۲۲ از افغان‌ها شکست خورد و خود را تسلیم آنان کرد تا اینکه این سلسله در سال ۱۷۳۶ توسط نادرشاه افشار از میان رفت.

ملک وسیع‌الفضای ایران[۱]

مملکت ایران[۲]
ایران
از ۱۵۰۱–۱۷۳۶ میلادی
پرچم ایران
یک نمونه از پرچم‌های ایران صفوی در نیمه دوم سده ۱۷ میلادی.
ایران صفوی در بزرگ‌ترین گسترهٔ خود در عهد شاه عباس بزرگ؛ از کتاب اطلس تاریخی ایران، به‌مناسبت جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران–ترسیم سازمان نقشه‌برداری و مؤسسه جغرافیا–نشر دانشگاه تهران.[۳]
ایران صفوی در بزرگ‌ترین گسترهٔ خود در عهد شاه عباس بزرگ؛
از کتاب اطلس تاریخی ایران، به‌مناسبت جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران–ترسیم سازمان نقشه‌برداری و مؤسسه جغرافیانشر دانشگاه تهران.[۳]
پایتخت
زبان(های) رایجفارسی (رسمی، درباری و ادبی)
ترکی آذربایجانی (درباری، زبان مادری شاهان سلسله و نظامی)
ارمنی و…
دین(ها)
اسلام (شیعه دوازده‌امامی)
حکومتامپراتوری
شاه 
• ۱۵۰۱–۱۵۲۴
اسماعیل یکم (اولین)
• ۱۷۳۲–۱۷۳۶
عباس سوم (آخرین)
وکیل 
• ۱۵۰۱–۱۵۰۷
حسین بیگ شاملو (اولین)
• ۱۷۳۲–۱۷۳۶
نادرقلی افشار (آخرین)
دوره تاریخیدوران مدرن نخستین
• بنیان‌گذاری
۲۲ دسامبر ۱۵۰۱ میلادی[۴] از ۱۵۰۱
۲۳ اکتبر ۱۷۲۲
۱۶ نوامبر ۱۷۲۹
• فروپاشی
۸ مارس ۱۷۳۶ میلادی
مساحت
۱۶۳۰ م.[۵]۲٬۹۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع (۱٬۱۰۰٬۰۰۰ مایل مربع)
واحد پولتومان، عباسی، شاهی
کد ایزو ۳۱۶۶IR
پیشین
پسین
امپراتوری تیموری
آق‌قویونلو
شروان‌شاهان
مرعشیان
پادوسبانیان
اتابکان لر کوچک
هوتکیان
افشاریان
امروز بخشی از ایران
 عراق
 جمهوری آذربایجان
 ارمنستان
 گرجستان
 ترکمنستان
 افغانستان
 پاکستان
 روسیه
 کویت
 سوریه
 ترکیه
 بحرین
 قطر

صفویان دودمانی ایرانی[الف] و از نسل درویشانِ طریقت صفویه[۲۴] بودند حدود ۲۳۵ سال بر ایران حکمرانی کردند.[۲۵] این دودمان به‌شدت با ترکمان‌ها،[۲۶] گرجی‌ها،[۲۷] چرکس‌ها[۲۸][۲۹] و مقامات عالی از یونانیان پونتی[۳۰] پیوند نژادی داشت. صفویان در ابتدا سنی مذهب بودند ولی تحت تأثیر قزلباش‌ها شیعه مذهب شدند.[۳۱] آن‌ها به زبان تُرکی آذربایجانی[ب] سخن می‌گفتند و ترک‌سازی شده بودند. حامیان اصلی آنها قزلباش‌ها بودند، که در دولت صفوی قدرت اصلی نظامی و سیاسی را بر عهده داشتند و حاکمان شهرهای ایران بودند.[۳۹][۴۰]

با گذشت هشتصد و پنجاه سال از نابودی شاهنشاهی ساسانی یک حکومت ایرانی توانست بر سراسر منطقه‌ای که قبلاً حکومت‌های محلی مانند طاهریان، صفاریان، سامانیان، غوریان، زیاریان، آل بویه، سربداران و مظفریان بر آن حکمرانی می‌کردند مسلط شود.[نیازمند منبع] فرمانروایی صفویان تمرکزگرا و مطلقه بود.[۴۱] روابط ایران و اروپا به دلیل دشمنی صفویه با عثمانی و بازرگانی ابریشم گسترش یافت و جنگ‌های مذهبی با عثمانیان و ازبک‌ها رخ داد.[۴۲]

آن‌ها به کمک قزلباشان مذهب ایرانیان اهل سنت را به اجبار به شیعه دوازده‌امامی تغییر دادند. رسمی‌کردن تشیع دوازده‌امامی موجب تحول اساسی در ارزش‌ها و هنجارهای جامعه شد. بسیاری از ارزش‌ها جنبه مذهبی پیدا کردند و برخی باورهای نادرست نیز رواج یافتند.[۴۳] قزلباش‌ها جمعی از افراد تعصبی بودند که شاه اسماعیل صفوی را مرشد خود با صفات الهی می‌دانستند. قزلباش‌ها، شاه اسماعیل یکم را تجسم خدا یا مهدی موعود بر روی زمین می‌پنداشتند.[۴۴] نزدیکی فرهنگی ایران امروز با صفویه، موجب ماندگاری بسیاری از اعتقادات و سنت‌ها شد و باید ریشه برخی خرافه‌های موجود را در این دوره جستجو کرد.

ایجاد تنفر عقیدتی منجر به بن‌بست با عثمانی شد و صفویه برای گسترش تجارت، ناگزیر به دادن امتیازات تجاری به اروپاییان شدند. شاه اسماعیل به دلیل تمایلی که به اتحاد با اروپاییان برای مقابله با عثمانی‌ها داشت، در ۱۵۰۷ میلادی جزیره هرمز، قشم، مسقط، (عمان امروزی) و سواحل جنوبی خلیج فارس که امروزه به‌عنوان امارات متحده عربی شناخته می‌شود[۴۵] و در ۱۵۱۴ میلادی بندرعباس و در ۱۵۲۱ بحرین را به امپراتوری پرتغال واگذار کرد.[۴۶] این مناطق بیش از یک قرن در دست پرتغالی‌ها ماندند تا سرانجام در ۱۶۲۲ میلادی، شاه عباس بزرگ با دادن امتیازات دیگری به انگلستان، با پشتیبانی ناوگان آنها این مناطق را بازپس گرفت.

صفویه به تقلید از عثمانی‌ها (که آن‌ها نیز نیم قرن قبل به تقلید از کلیسای کاتولیک، منصب سیاسی شیخ‌الاسلام را وارد تصمیمات سیاسی و اجتماعی خود کردند تا با فتواهای خود از سیاست‌های آنها پشتیبانی کنند) در ابتدای سده شانزدهم میلادی روحانیت شیعه را به‌عنوان شیخ‌الاسلام وارد سیاست کشور کردند. این منصب در زمان پادشاهان ضعیف مثل شاه تهماسب یا شاه سلیمان و شاه سلطان حسین قدرت بیشتری به‌دست می‌آورد و اقدام به تغییرات گسترده دینی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی در کشور می‌کرد. پس از سقوط صفویه، منصب شیخ‌الاسلام در اصفهان یک منصب صوری شد، ولی قدرت سیاسی در نزد روحانیت شیعه باقی ماند. صفویان مرزهای سیاسی و جغرافیایی خود را با مذهب شیعه ترسیم می‌کردند. همین امر سبب شد که در آینده و حتی پس از تأسیس دولت_ملت‌های مدرن در ایران، نوعی مرزبندی عقیدتی مرزهای ایران را ترسیم کند و در دوره‌هایی تندروی‌های شیعه باعث بروز درگیری در مناطق مرزی، و در نتیجه این مسئله باعث کوچکتر شدن ایران می‌شد؛ مثلاً تندروهایی چون محمدباقر مجلسی در اوایل قرن ۱۸ میلادی با ضدیت با اهل سنت‌هایی که در بخش‌های شمال شرق خراسان ساکن بودند منجر به هجوم افغان‌های سنی مذهب به ایران و از بین رفتن صفویه در ۱۷۲۲ میلادی شد و پس لرزه‌های آن در قرن بعدی به یکی از عوامل جدایی افغانستان تبدیل شد.[۴۷][۴۸]

ایران صفوی در زمینه‌های نظامی، فقه شیعه، هنر، (معماری، خوشنویسی و نقاشی) پیشرفت‌های قابل توجهی داشت. از سرداران دولت صفوی می‌توان از قرچغای خان، الله‌وردی خان گرجی و امام قلی خان نام برد. از فقهای آن دوران نیز می‌توان به حسین خوانساری، میرداماد، فیض کاشانی، شیخ بهایی، ملاصدرا، و علامه مجلسی اشاره کرد. از هنرمندان دوره صفوی می‌توان از رضا عباسی، علیرضا عباسی، میرعماد و آقامیرک نام برد. همچنین از شاعران آن دوران می‌توان به وحشی بافقی، صائب تبریزی، محتشم کاشانی، میر رضی آرتیمانی و امیرپازواری یاد کرد.[۴۹][۵۰][۵۱][۵۲]

در عصر صفوی به دلیل توجهی که به پیشرفت علوم دینی (شیعه اثنی عشری) صورت گرفت، دشمنی با فلسفه و علوم عقلی شدت یافت. به عنوان مثال تدریس فلسفه نه تنها در برخی مدارس ممنوع شد، بلکه توسط بعضی از علما امری مذموم به حساب می‌آمد. این دوره، عهد توقف در اندیشه‌های پیشینیان و عدول نکردن از آن بود. اگر بحثی درمی‌گرفت در نحوه تلقی آن مقولات بود؛ نه از باب شک و تردید در آنها. استدلال‌ها بر اساس علوم نقلی بنا می‌شد نه علوم عقلی و تفاسیر و اخبار و احادیث جای استدلال عقلی را گرفتند.[۵۳] در دوران صفوی اختراعات و اکتشافات فراوانی در اروپا به وقوع پیوست. ماشین بافندگی (۱۵۸۹ م)، میکروسکوپ مرکب (۱۵۹۰ میلادی)، دماسنج (۱۵۹۳ م)، هفت تیر رولور (۱۵۹۷ م)، روزنامه (۱۶۰۵ م)، دوربین نجومی (۱۶۱۱ م)، دوربین زمینی (۱۶۰۹ م)، خط‌کش محاسبه (۱۶۳۰ م)، ماشین حساب (۱۶۴۲ م)، هواسنج (۱۶۴۳ م)، ساعت پاندول دار (۱۶۵۷ م)، مولد الکترواستاتیکی (۱۶۶۳ م)، ماشین بخار (۱۷۰۵ م)، کشف جریان خون (۱۶۲۸ م توسط ویلیام هاروی) و… اما در ایران نه دانشگاهی تأسیس شد، نه انجمن‌های علمی و فنی ایجاد شدند، نه کتاب‌های علمی به ایران منتقل شد و نه چاپخانه‌ای به کار پرداخت.[۵۴][۵۵]

در آن دوره که تجارت با کشورهای دور و نزدیک در اروپا شکل می‌گرفت، شاهان صفوی تجارت را در انحصار خود گرفتند و طبقه تجاری که قبلاً هم وجود داشته نه تنها گسترش نیافت بلکه از میان رفت. شاهان صفوی به دلیل تنفر از عثمانی، غرب ایران را به یک بن‌بست تبدیل کردند. عملاً تحت سایه تنفر شیعه و سنی تجارت توسط افراد ناممکن می‌شود و ایرانیان با عقاید و محصولات دیگران آشنا نشدند و به این ترتیب صفویه ایران را در مسیر معکوس تحولات جهانی قرار داد.[۵۶]

در عصر صفوی اروپایی‌ها با توسعه دریانوردی و کشف دماغه امید نیک سرزمین‌های جدید و رقابت در پی تجارت و سود به اقصی نقاط جهان راه بردند. به تدریج فرد، فردیت و انسان خود بنیاد و مستقل که مالک کار و ثروت و سرمایه و اندیشه بود ظهور کرد و سبک زندگی خویش را برگزید. در همین حال ایران صفوی مسیری متفاوت می‌پیمود.[۵۵]

استراتژی صفویه در استفاده از تنفر مذهبی برای ایجاد جنگ‌ها و گرفتن سرزمین‌ها با وجود ده‌ها جنگ خونین و ایجاد صدمات به هر دو کشور، پس از حدود یک و نیم قرن در پیمان زهاب (سال ۱۶۳۹ میلادی) شکست خود را نشان داد. صفویه حتی نتوانستند شهرهای مقدس شیعی مثل کربلا و نجف و کاظمین و سامرا را نگه‌دارند و در نهایت منطقه بین‌النهرین (عراق امروزی) به‌همراه قفقاز غربی به عثمانی ضمیمه شدند.[۵۷]

سر انجام پس از بیش از دو قرن تمرکز قدرت و بی‌هدفی، شاه نفاق را در محافل حکومتی به‌راه انداختند و تندروی برخی روحانیون شیعه مثل محمد باقر مجلسی در تبلیغ انزجار از اهل تسنن باعث شورش مردم اهل سنت کردستان و آسیای میانه و مخصوصاً افغان‌های خراسان و تسخیر پایتخت و سرنگونی صفویه شد.[۵۸][۵۹][۶۰][۶۱]

منابع تاریخی

در دوران صفویه کتاب‌های تاریخی بسیاری دربارهٔ این دودمان و فرمانروایی آنان به نگارش درآمد که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از: صفوةالصفا، عالم‌آرای امینی، حبیب‌السیر، فتوحات شاهی، بدایع‌الوقایع، تاریخ شاه اسماعیل و شاه تهماسب، تحفه سامی، جامع‌التواریخ، احسن‌التواریخ، خلاصةالتواریخ، عالم‌آرای عباسی، خلاصةالسیر، قصص‌الخاقانی، خلدبرین، عالم‌آرای شاه اسماعیل، زبدةالتواریخ، تذکرةالملوک، تاریخ حزین، مجمع التواریخ، زبور آل داود و…

جدا از این نسک‌ها، منشآت و سفرنامه‌های بسیاری (به‌ویژه از اروپاییان) موجود است که در شناخت تاریخ صفویان بسیار سودمند است. از جمله سفرنامه‌های ژان شاردن، پیترو دلاواله، آنتونی شرلی، تارونیه و…[۶۲]

پیش‌زمینه تاریخی

عصر صوفیان:

شیعیان در ایران همیشه در اقلیت و فشار بودند تا اینکه پس از یورش مغولان و فروپاشی پادشاهی کهن و پرنفوذ عباسی که حکم خلیفه مسلمانان را داشت، جانی تازه گرفتند. پس از یورش مغول، چند فرمان‌روایی شیعه‌مذهب مانند سربداران و قره‌قویونلوها در ایران بر سر کار آمدند و نفوذ شیعه در ایران بیشتر شد. از سوی دیگر بیشتر اهل سنت ایران بر آیین شافعی و دوست‌دار اهل بیت بودند.[۶۳]

شیخ صفی‌الدین اردبیلی، نیای بزرگ صفویان، هشتمین نسل از تبار فیروزشاه زرین‌کلاه بود. فیروزشاه از بومیان ایرانی و کردتبار[۲۲][۲۳][۶۴] بوده که در سرزمین دشت مغان ساکن بود. زبان مادری شیخ صفی‌الدین به عقیده بسیاری تاریخ‌نویسان ایرانی مانند احمد کسروی زبان آذری بوده‌است؛[۶۴][۶۵][۶۶] و اشعاری بدین زبان در در کتاب صفوةالصفا و سلسلةالنسب سروده‌است. همچنین برخی اعتقاد دارند که زبان مادری وی زبان تاتی ایران بوده‌است. زبان تاتی ایران یکی از زبان‌های ایرانی و زبان بومی آذربایجان بوده‌است. وی به شاگردی شیخ زاهد گیلانی درآمد. او به مدت ۲۵ سال مرید خانقاه شیخ زاهد بود و با دختر بی‌بی فاطمه ازدواج کرد. شیخ زاهد او را به جانشینی خود برگزید و با مرگ وی رهبری طریقت زاهدیه به صفی‌الدین رسید.

شیخ صفی بعد از مدتی به اردبیل بازگشت و مرکز طریقت نیز به آن‌جا منتقل شد. چند سالی بعد شیخ صفی، فرزند خود صدرالدین موسی را به عنوان جانشین و رهبر پس از خود انتخاب کرد و رهبری طریقت را در خاندان خود موروثی کرد. از این زمان بود که طریقت زاهدیه، به نام شیخ صفی «طریقت صفویه» نامیده شد.

بعد از مرگ شیخ صفی رهبری طریقت صفویه به شیخ صدرالدین موسی فرزند ارشد وی رسید. او در زمان حیاتش ساده زیستی را ادامه داد و مانند پدرش زندگی کرد. پس از او پسرش خواجه علی سیاهپوش به رهبری طریقت رسید. او با تیمور گورکان برخورد داشت و آزادی عده‌ای از اسیران ترک که در سوریه اسیر تیمور شده بودند به درخواست وی انجام شد. اسرای آزاد شده هم که شیعه بودند با نام صوفیان روملو به فداییان خواجه پیوستند. احتمالاً او اولین رهبر طریقت صفویه بوده که مذهب تشیع داشته‌است.[۶۷] بعد از خواجه علی پسرش شیخ ابراهیم به رهبری طریقت رسید.[۶۸]

بعد از مرگ شیخ ابراهیم پسرش شیخ جنید جانشین وی شد. جنید در میان این عشایر عمدتاً ترکمان هوادارنی جمع کرد، برای عملیات نظامی تمرینشان داد و علیه مردم قفقاز، ارمنی‌ها، گرجی‌ها و چرکس‌ها از آن‌ها استفاده کرد. آن تازش‌ها صفویان را با شروانشاهان دچار منازعه کرد. جنید که قدرت مادی لازم را برای مقابله با نیرومندترین سلسله آن زمان یعنی قراقویونلوها نداشت با دشمن سرسخت آنان آق قویونلوها متحد شد و با خدیجه بیگم خواهر اوزون حسن، فرمانروای مقتدر آن‌ها ازدواج کرد. او بعداً در جنگ با شروان‌شاهان کشته شد و پسرش شیخ حیدر جانشین او شد.[۶۹]

حیدر زمانی که ده ساله شد ریاست خانقاه اردبیل را به عهده گرفت و از حمایت اوزون حسن برخوردار بود و بعداً با عالم‌شاه بیگم دختر اوزون حسن و دسپینا خاتون ازدواج کرد.[۷۰] او علاوه بر اندیشیدن به انتقام پدرش، برای تداوم راه او نیز گام برداشت. به همین دلیل علاوه بر رهبری مذهبی مریدان، بخشی از اوقات خود را به امور نظامی و ساخت اسلحه برای مسلح کردن افرادش اختصاص داد. او همچنین به سازماندهی مریدانش پرداخت و کلاه مخروطی شکلِ دوازده تَرک سرخ رنگی (تاج حیدری) برای آنان ساخت.[۷۱] حمایت اوزون حسن و ترغیب اطرافیان خود به استفاده از این کلاه نیز به ترویج آن کمک کرد. به این ترتیب، تشکل مریدان طریقت صفوی، تحت عنوان جدید قزلباش تحکیم و توسعه یافت. حیدر دوبار به چرکس‌ها حمله کرد و غنائمی به دست آورد، بعداً برای انتقام پدرش به شروانشاهان حمله کرد اما به دلیل حمایت سلطان یعقوب از حاکم شروان حیدر شکست خورد و کشته شد.[۷۲]

سلطان علی شاه جانشین پدرش شد. او در زمان سلطنت یعقوب همراه مادر و برادرانش در استخر فارس زندانی بود. بعداً در زمان سلطنت سلطان رستم آزاد شد تا در نبرد با سلطان بایسنقر به وی کمک کند. او بعداً به فرمان رستم بیگ به قتل رسید. سلطان علی پیش از مرگ برادرش اسماعیل را جانشین خود تعیین کرد.[۷۳]

حکومت صفویان

شاه اسماعیل یکم و قزلباشان:

پادشاهی دودمان صفوی به وسیله شاه اسماعیل یکم با تکیه بر پیروان طریقت تصوف علوی درست شد. این پیروان که بیشتر از ایل‌های آناتولی بودند و بعدها به قزلباشها نامور شدند بر سر باورهای خود سال‌ها به هواداری از آق‌قویونلوها و قراقویونلوها درگیر جنگ‌های پیاپی با دولت عثمانی بودند. اسماعیل جوان، نوه شیخ جنید، پسر شیخ صفی‌الدین و نوه اوزون‌حسن آق قویونلو زیر آموزش بزرگان قزلباش پرورش یافت و رهبر دینی آنان به‌شمار می‌آمد.[۶۳]

هواداران اصلی صفویان، گروه‌های عشایری ترکمان بودند[۷۴][۷۵] و قزلباش به معنای «سرسرخ» خوانده می‌شدند و این به دلیل استفاده از سربند سرخی بود که گفته می‌شد آن‌ها از دوران حیدر به کار می‌بردند. دوازده تَرَک کلاهشان نمایانگر وفاداریشان به حکمران صفوی و دوازده امام شیعه بود. این جنگجویان شبه قبیله‌ای ترک تبار با وجود نام مشترکشان ادعا نمی‌کردند تیره مشترکی دارند. هر یک وابستگی دودمانی خود را حفظ کردند و همچنان دودمان‌های گوناگون رقیب سرسخت دیگری بودند. مهم‌ترین دودمان‌های قزلباش که پشتیبان نهضت صفوی بودند عبارتند از شاملو، استاجلو، تکلو، روملو، ذوالقدر، افشار و قاجار[۷۶] که همگی مهاجر از سوریه و آناتولی بودند. هر دودمان به بخش گوناگونی از ایران مهاجرت کرد و رهبرانشان پس از این که صفویان آن منطقه را فتح کردند به حکومت آن منطقه منصوب شدند؛ بنابراین استاجلوها در آذربایجان و بخشی در عراق عجم و کرمان اقامت کردند؛ قهرمانلو در شیروان؛ شاملو در خراسان اقامت کردند و تکلو اصفهان، همدان و بخش‌هایی از عراق عجم را گرفت؛ فارس در دست ذوالقدر بود، افشار کهگیلویه و خوزستان را داشت و بغداد در چنگ ماوشلو قبیله‌ای کوچک‌تر و منشعب از آق قویونلو بود. روابط قزلباش با شاه رابطه‌ای اسرارآمیز از نوع مرشد و مریدی صوفیانه بود. آنان نخبگان نظامی این حکومت نوپا بودند و نگهبانی و قورچی شاه را می‌کردند. آنان که شدیداً به رهبرشان وفادار و به شکست ناپذیری خود مطمئن بودند اغلب خود را درگیر نبردهای بی‌اسلحه می‌کردند.

جوزپه باربارو می‌نویسد: «این صوفی، (شاه اسماعیل) مورد پرستش مردم است و همچون خداوند در نظرشان است. سربازان به عشق او بدون اینکه زرهی بر تن کنند، به میدان جنگ می‌روند به این امید که مرشد و آقایشان از آنها حمایت خواهد کرد. آنها تمنی شهادت به‌خاطر او را دارند و سینه‌چاک و هراسان به پیش می‌تازند. در حالی که نام او را به جای نام خدا بر زبان دارند، وقتی که یکی از آنها بر زمین می‌افتد، نام شیخ را بر زبان می‌آورد و این دو معنی دارد: یکی اینکه معنی خدا برای آنها دارد و دوم اینکه او را به‌عنوان پیامبر خدا می‌پرستند. همان طوری که مسلمانان می‌گویند: «لا اله الا الله»، ایرانیان می‌گویند: «لا اله الا اسماعیل ولی‌الله»[۷۷]

آنان همچنین مراسمی چون آدمخواری، مجالس می‌گساری وحشیانه داشتند. جنید در میان این عشایر عمدتاً ترکمن هوادارنی جمع کرد، برای عملیات نظامی تمرینشان داد، و علیه مردم قفقاز، ارمنی‌ها، گرجی‌ها و چرکس‌ها از آن‌ها استفاده کرد. آن تازش‌ها صفویان را با شروانشاهان دچار منازعه کرد، که در جریان آن جنید و پسرش حیدر کشته شدند. جنید که قدرت مادی لازم را برای مقابله با نیرومندترین سلسله آن زمان یعنی آق قویونلو نداشت، با آنان متحد شد و پیوندهایش را با ازدواج با دختر اوزون حسن، فرمانروای مقتدر آن‌ها مستحکمتر کرد.[۷۸]

ساخت و نیرو گرفتن دودمان صفوی نتیجه حدود ۲۰۰ سال تبلیغات فرهنگی صوفیان صفوی بود. اگر به این نکته دقت شود که شاه اسماعیل در زمان تاجگذاری در تبریز تنها ۱۴ سال داشت، ارزش این گذشتهٔ فرهنگی بیشتر نمایان می‌گردد. پس از یورش مغول و فروپاشی خلافت عباسی در بغداد محور اصلی نمایش یک آیین و گرایش رسمی از اسلام از میان رفت و آیین شیعه جان تازه‌ای گرفت. به این ترتیب از میان رفتن دستگاه خلافت رسمی در کنار عواملی چون نابسامانی ناشی از حمله مغولان و گرایش به درونگ‌رایی مردم و آسان‌گیری دینی مغولان موجب رونق فراوان گروه‌های گوناگون از جمله شاخه‌های گوناگون تصوف شد.[۶۳]

پیروان شیخ صفی‌الدین نمایندهٔ گروه ویژه‌ای از تصوف بر پایهٔ آیین شیعه دوازده امامی بودند (هر چند در مورد اینکه شخص شیخ صفی‌الدین، شیعه بوده‌است، تردیدهایی وجود دارد). باور قزلباشان به این گروه از تصوف تا پیش از پادشاهی شاه عباس بزرگ مهم‌ترین عامل نیرومندی صفویه بود. قزلباشان تا پیش از جنگ چالدران نیروی خدا گونه برای شاه اسماعیل یکم قایل بودند[۶۳] باوری که با شکست در این جنگ رو به سستی نهاد.

اقدامات مهم صفویه

از نظر سیاسی و عقیدتی

قرن شانزدهم میلادی دورانی است که در اروپا رنسانس در حال تکوین نهایی خود است. ظهور مذهب پرتستان باعث شروع از بین رفتن تسلط کلیسای کاتولیک بر اروپا شده‌است. در چنین وضعی در ایران حکومتی می‌آید که یک کشور با تکثر مذهبی را با خشونت به یک کشور با مذهب واحد تبدیل می‌کند. روحانیت را وارد مناصب سیاسی می‌کند که تا آن زمان سابقه نداشته‌است. در واقع شاهد دو روند متضاد هستیم. اروپایی که بسمت تکثر دینی و آزادی عقیده می‌رود و ایران که در حال خروج از آزادی عقیده و حرکت بسمت استبداد شاهی-دینی است. در ایران برعکس اروپا نظام سیاسی غیر دموکراتیک بدون تکیه بر مجلس و شورا و برمبنای ایل و تبار و بنابر این وابسته به اشخاص می‌شود. تصمیمات آنی اشخاصی که در راس قدرت قرار می‌گیرند سرنوشت عده زیادی از مردم را به‌طور غیر مترقبه تغییر می‌دهد. عموماً این اشخاص کسانی هستند که بعداز مرگ هر پادشاه با خیانت و خونریزی به قدرت می‌رسند نه با سیاست و کفایت و بنابراین اشخاص متفکری نیستند و تصمیمات لحظه ای آنها بر مبنای احساسات یا تعصبات مذهبی به بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی کشور و نابسامانی زندگی مردم می‌افزاید.[۵۶]

برگزاری مراسم عمرکُشان

در روز نهم ربیع‌الاول که عمربن‌خطاب، خلیفهٔ دوم توسط پیروز نهاوندی ترور شده‌است، شادی و پایکوبی می‌کردند. آدمکی پر از کاه می‌ساختند و مدتی آن را در معرض تماشا گذاشتند و سپس پشت خری نشانده در محله می‌گرداندند. مردم آدمک را عمر و ابن‌مرجانه می‌نامیدند. بسیار خشمگین بودند تا حدی که عمر یا ابن‌مرجانه را با خر یکجا آتش می‌زدند. برای آنان این اقدام نشانه کینه‌ورزی ایرانیان نسبت به غاصبان حق و قاتلان پسران پیامبر اسلام بود. کارری در سفرنامه خود می‌گوید: سوزاندن خر بی‌گناه، فردای آن روز مایه تأثر و در عین حال خنده شدید سفیر پرالی و من شده بود.[۷۹][۸۰]

عدم توجه به علم

در عصر صفوی دشمنی با فلسفه و علوم عقلی شدت یافت. تدریس فلسفه در برخی مدارس ممنوع و توسط بعضی از علما مذموم به حساب آمد. این دوره، عهد توقف در اندیشه‌های پیشینیان بود. اگر بحثی درمی‌گرفت در نحوه تلقی آن مقولات بود نه از باب شک و تردید در آن‌ها. استدلالها بر اساس علوم نقلی بنا می‌شد نه علوم عقلی و تفاسیر و اخبار و احادیث جای استدلال عقلی را گرفتند.[۵۳]

در دو قرن فرمانروایی صفوی اختراعات و اکتشافات فراوانی در اروپا به وقوع پیوست. در اروپا ماشین بافندگی (۱۵۸۹ م)، میکروسکوپ مرکب (۱۵۹۰ میلادی)، دماسنج (۱۵۹۳ م)، هفت تیر رولور (۱۵۹۷ م)، روزنامه (۱۶۰۵ م)، دوربین نجومی (۱۶۱۱ م)، دوربین زمینی (۱۶۰۹ م)، خط‌کش محاسبه (۱۶۳۰ م)، ماشین حساب (۱۶۴۲ م)، هواسنج (۱۶۴۳ م)، ساعت پاندول دار (۱۶۵۷ م)، مولد الکترواستاتیکی (۱۶۶۳ م)، ماشین بخار (۱۷۰۵ م) و کشف جریان خون (۱۶۲۸ م توسط ویلیام هاروی)... صنعت چاپ، اطلاعات را به سرعت در اروپا جابجا کرد و باعث شد دانشمندان و صنعت گران از اختراعات و اکتشافات یکدیگر با خبر شوند. دانشگاه‌ها گشایش یافتند و انجمن‌های علمی و فنی تأسیس گردید. اما در ایران با وجود ارتباط با اروپا و علاقه بعضی از شاهان زمینه لازم برای دریافت علم و فن جدید ایجاد نشد، به طوری که نه دانشگاهی تأسیس شد، نه از ایجاد انجمن‌های علمی و فنی خبری بود، نه کتاب‌های علمی به ایران منتقل شد و نه چاپخانه ای به کار تولید علمی و فنی پرداخت و نه بزرگانی هم تراز بیکن، دکارت، نیوتون و گالیله در ایران پرورش یافتند.[۵۴][۵۵]

هیئت بطلمیوسی هم چنان به قوت خود باقی ماند. در این هیئت زمین ثابت بوده و در مرکز عالم جای دارد و همه اجرام سماوی به گرد آن در چرخش اند. اسطرلاب ابزار و نماد هیئت قدیم بود و منجمان به وسیله آن در پی پیشگویی وقایع زمینی برمی‌آمدند، که بسیار مورد علاقه و پشتیبانی پادشاهان صفوی بود. در اروپا هیئت کوپرنیکی همراه با روش تجربه و مشاهده سر برآورد. تلسکوپ نماد رؤیت و کشف واقعی آسمان در رصدخانه‌های اروپا شد و جای اسطرلاب نشست. اروپائیان توانستند به مشاهده وضعیت و حرکت اجرام آسمانی بنشینند و با سنجش و پیش‌بینی حرکت آن‌ها، قادر شدند انگاره‌های پیشگویانه هیئت بطلمیوسی و اسطرلاب را به کناری زده و باطل اعلام کنند.[۸۱][۵۵]

حتی میراث گذشتگان چون ابن‌سینا، ابوریحان، رازی و خوارزمی کم‌کم فراموش شد و جای خود را به علوم نقلی و کلامی داد. در زمان پادشاهان صفوی کتاب‌هایی نوشته شدند که تعداد آن‌ها زیاد بود، ولی در آن‌ها از اندیشه جدید یا تحقیق تازه خبری نبود. اغلب این نوشته‌ها شرح بر نوشته‌های گذشتگان یا خلاصه ای از آن‌ها است و کار اساسی چندانی در علوم طبیعی و ریاضی صورت نگرفته‌است[۸۲][۵۵]

عدم توجه به فناوری

گاری و کالسکه از عواملی بودند که در اروپا باعث افزایش ارتباط بین مردم و سهولت زندگی و ترقی شدند. وجود چرخ باعث شد اولا اروپاییان شروع به بهبود راه‌ها و ساختن شوارع سنگفرش در شهرها کنند و ثانیاً به فکر بهبود کیفیت کالسکه‌ها و در نهایت تقویت قوه محرکه به بخار و سوختهای نفتی باشند که به اختراع خودرو و بقیه پیشرفتها انجامید. صفویه اصلاً توجهی به این مورد نداشتند برای همین راه‌های ایران به شکل مالرو و سنگلاخ باقی ماندند که به گفته سیاحان اروپایی در فصل بارش به حوضچه‌های پر از گل تبدیل می‌شدند و با اینکه گفته شده دوران صفویه عصر شهرسازی مدرن است چنین چیزی صحت آنچنانی ندارد چون نیازی به ساختن خیابانها و سنگفرش نداشتند. کالسکه‌هایی که سفیر روسیه و پادشاه انگلیس به شاه ایران داده بودند در گوشه ای خاک می‌خوردند و محمدرضا بیگ سفیر ایران در فرانسه کالسکه را «ارابه لکنتی» می‌خواند و از سوار شدن بر آن کراهت داشت و معتقد بود باید بر اسب سوار شد.[۸۳]

از نظر سرزمینی

صفویه به دلیل تنفر از عثمانیان اقدام به تحویل بدون مقاومت سرزمینهای جنوبی کشور شامل بندرهای (بندرعباس-مسقط …) و جزایر شمال و جنوب خلیج فارس (هرمز-قشم -کیش -خارک - بحرین …) به پرتقالیها می‌کنند. در دست داشتن این مناطق به افزایش قدرت و تسلط پرتقالیها بر منطقه و افزایش استعمار آنها در هند کمک شایانی می‌کند. شاه عباس در قرن هفدهم برای پس گرفتن بندر عباس و هرمز به انگلیس متوسل می‌شود که دیگر یک قدرت استعماری شده‌است و با دادن امتیاز گمرکات به انگلیس و پرداخت هزینه کشتیهای آنها اقدام به بازپس‌گیری این مناطق می‌کند ولی به دلیل همین خطاهای صفویه در عمل منطقه خلیج فارس تا اواخر قرن بیستم میلادی و دوران محمد رضا شاه تحت سیطره انگلستان باقی می‌ماند.[۵۶]

 
نقشه ایران در زمان شاه اساعیل یکم و متصرفات عثمانی و ازبکان در زمان شاهان پس از او؛ پس از ده‌ها جنگ خونین، به موجب پیمان زهاب (در سال ۱۶۳۹ میلادی) مرزهای امروزی بین ایران و عثمانی تثبیت شدند و شاهان صفوی حتی نتوانستند شهرهای مقدس شیعی را در دست بگیرند.

استراتژی صفویه مبنی بر اجبار مردم به تغییر مذهب و سپس رادیکال کردن شعائر شیعی و استفاده از آنها برای جنگ با عثمانی مؤثر نبود. در نهایت نتوانستند حتی سرزمینهای مقدس شیعی یا عتبات عالیات را حفظ کنند و در پیمان زهاب ۱۶۳۹ میلادی این منطقه عراق امروزی به‌علاوه مناطق غربی قفقاز را به عثمانی واگذار کردند.[۵۷]

محمد باقر مجلسی در اواخر قرن هفدهم میلادی تنفر از اهل سنت را افزود و باعث بروز مشکلاتی در مناطق سنی نشین خراسان گردید که در نهایت حدود دو دهه پس از مرگ او به تسخیر اصفهان توسط افغانها و نابودی دودمان صفوی انجامید.[۸۴][۸۵]

اعلام مذهب شیعه به‌عنوان مذهب رسمی:

 
اعلام مذهب شیعه دوازده‌امامی به‌عنوان مذهب رسمی کشور در مسجد جامع تبریز در سال ۱۵۰۱ میلادی.
 
مینیاتوری شاه‌اسماعیل در نبرد مرو اثر معین مصور.

جنگ‌ها با عثمانی با مسئله حرمت جنگ مسلمان با مسلمان در تضاد بود و افراد زیادی بودند که با جنگ و خون ریزی مسلمانان مخالف بوده اعتقاد داشتند که باید به خلافت عثمانی پیوست و از امر خلیفه مسلمین اطاعت نمود. مذهب جدیدی که شاه اسماعیل بر ایران تحمیل نمود از این عمل جلوگیری کرد.[۸۶] همچنین با شیعه‌شدن اهل سنت، اختلاف حنفی و شافعی از میان برداشته شد ولی بعد مبدل به حیدری و نعمتی گردید.[۸۷]

زمینه‌های شیعی صفویه

در زمان شیخ جنید (مرگ ۱۴۶۰ م) صفویه از یک فرقه صوفیانه که حول یک مرید سازماندهی شده بود، به یک جنبش نظامی فعال با سیاست فتح و سلطه تبدیل شد. او اولین رهبر معنوی صفوی بود که گسترش آموزه‌های شیعه و خصوصاً غلات دوازده امامی را حمایت کرد.[۸۸][۸۹] پیروانش جنید را تجسم خداوند می‌دانستند.[۹۰]

شیخ حیدر (۱۴۵۹–۱۴۸۸م) به عنوان رهبر صفویه جاه طلبی سیاسی پدرش را دنبال کرد. در زمان او صفویه به عنوان یک جنبش سیاسی شیعی دوازده امامی به‌طور فزاینده ای تبلور یافت و حیدر در نظر پیروانش یک شخصیت الهی بود.[۹۱]

اسماعیل اول از مارتا و شیخ حیدر ۱۴۸۷ م در اردبیل به دنیا آمد. مادرش مارتا یا حلیمه بیگم، دختر اوزون حسن، فرمانروای سلسله ترکمان آق قویونلو و همسر مسیحی او تئودورا معروف به دسپینا خاتون بود.[۹۲] دسپینا خاتون دختر ژان چهارم امپراتور ترابوزان بود. او در قراردادی برای محافظت از امپراتوری ترابوزان در برابر ترکان عثمانی با اوزون حسن ازدواج کرده بود.[۹۳]

اعلام مذهب ملی

اسماعیل در شهر تبریز مذهب تشیع را به‌عنوان مذهب رسمی اعلام نمود. بیشتر مردم در آن‌زمان سنی مذهب بودند. اُمرای قزلباش این مطلب را به شاه اسماعیل یادآور شدند، اما شاه در پاسخ عنوان کرد که: «در این کار خداوند و امامان او را یاری خواهند کرد و اگر مردم بخواهند در مقابل او کوچک‌ترین اعتراضی کنند، پاسخشان شمشیر خواهد بود.»[۹۴]

یک شب پیش از تاج‌گذاری شاه، نزد وی رفتند و گفتند:

«قربانت شویم دویست سیصد هزار خلق که در تبریز است، چهار دانگ (دو سوم جمعیت) آن همه سنی اند و از زمان حضرات تا حال این خطبه را کسی در تبریز برملا (علنی) نخوانده و می‌ترسیم مردم بگویند که پادشاه شیعه نمی‌خواهیم و نعوذ باللّه اگر رعیت برگردند چه تدارک در این باب توان کرد… پادشاه فرمودند خدای عالم و حضرات ائمهٔ معصومین همراه من اند و من از هیچ‌کس باک ندارم. به‌توفیق اللّه تعالی، اگر رعیت حرفی بگوید شمشیر می‌کشم و یک کس زنده نمی‌گذارم.»[۹۵]

اتحاد با اروپاییان علیه عثمانی

ببینید: اتحاد صفویه-هابسبورگ

سلطان بایزید دوم در سال ۱۵۰۴ میلادی که اسماعیل در اصفهان بود، سفیری نزد او فرستاد و با انتقاد از فعالیت‌های ضد سنی اسماعیل هشدار داد که اگر اهل سنت در قلمرو اسماعیل امن نباشند، روابط هرگز بهبود نخواهد یافت. او هشدار داد که شاه به خاطر صدمه زدن به مسلمانان مسیول خواهد بود. پاسخ اسماعیل این بود که سفیر عثمانی را مجبور کرد تا آتش زدن دو نفر را که حداقل یکی از آنها سنی بود تماشا کند، سپس او را وادار به خوردن گوشت خوک کرد. سپس اسماعیل فرستاده‌ای به استانبول فرستاد و از سلطان تقاضا کرد ترابزون (استانی که مادر بزرگ مسیحی اسماعیل دسپینا خاتون دختر شاه ترابزون بود) به او سپرده شود.[۹۶]

در ۲۷ سپتامبر ۱۵۰۸ میلادی، فرستاده شاه اسماعیل که خود را در لباس یک درویش مستتر کرده بود با فرماندار قلعه ونیزی نافپلیو در یونان ملاقات کرد و پیامی مبنی بر ابراز دوستی با مسیحیان و تنفر از عثمانی‌ها به او ابلاغ کرد.[۹۷] دو فرستاده دیگر شاه اسماعیل در ماه مارس ۱۵۰۸ و ماه مه ۱۵۰۹ به ونیز رسیدند و پیشنهاد دوستی و اتحاد علیه عثمانی‌ها را ارائه کردند.[۹۸]

پس از شکست چالدران (۱۵۱۴میلادی-۸۹۳ش) اسماعیل تلاش خود را برای یافتن متحدان مسیحی گسترش داد. فرستاده او، علی بیگ، در ۱۳ مه ۱۵۱۵ به رودس، مقر شوالیه هاسپیتالر رسید. هاسپیتالر قبلاً همراه پدربزرگ مادری اسماعیل، اوزون حسن، علیه عثمانی‌ها جنگیده بود و اسماعیل او را یک متحد قدیمی می‌دانست.[۹۹]

پاپ ژولیوس دوم (۱۵۰۳–۱۵۱۳میلادی) در سال ۱۵۰۷ به مانوئل اول پادشاه پرتغال و در سال ۱۵۰۸ میلادی به لادیسلاس دوم پادشاه بوهمیا و مجارستان در مورد ضرورت دخالت دادن شاه اسماعیل در جنگ با عثمانی‌ها نامه نوشت.[۱۰۰] در ۱۶ ژوئن ۱۵۰۸میلادی، شاه لهستان لادیسلاس دوم شخصاً سفیری به ایران فرستاد.[۱۰۱] شاه اسماعیل دو نامه به پاپ لئو دهم فرستاد که در ژوئیه ۱۵۱۵ و ژوئن ۱۵۲۱ به‌دست او رسیدند.[۱۰۲]

 
یک نقشهٔ از امپراتوری صفوی و امپراتوری عثمانی.

واگذار کردن جزایر و بندرهای جنوب کشور به پرتغالیها و گشودن راه استعمار

شاه اسماعیل در سال ۱۵۰۲ میلادی جزیره هندرابی را به پرتقالیها واگذار کرد که هنوز بقایای قلعه آنها در این جزیره موجود است[۱۰۳]

در اکتبر ۱۵۰۷ میلادی (مهرماه ۸۸۶ شمسی)، بلافاصله آفونسو دو آلبوکرک پرتقالی پس از فتح جزیره هرمز با فرستادگان شاه اسماعیل در جزیره هرمز ملاقات کرد. شاه از اینکه پرتقالیها جزیره او را اشغال کرده‌اند ناراحت نبود! بلکه بیشتر نگران از دست دادن خراج هرمز بود. او، پرتغالی‌ها را متحد اروپایی خود در نبرد با عثمانی‌ها و مملوکها می‌دانست.[۹۹] پرتقالیها به همین ترتیب در همان سال ۱۵۰۷ میلادی قشم، مسقط (کشور عمان تا آن زمان جزو ایران بود) و سواحل جنوبی خلیج فارس که امروزه کشور امارات نامیده می‌شود را و در ۱۵۱۴ میلادی بندر عباس و سپس در ۱۵۲۱ میلادی بحرین را بدون هیچ مقاومتی از طرف اسماعیل اشغال کردند.[۱۰۴]

این مناطق بیش از یک قرن در اشغال پرتقال باقی ماندند تا سر انجام شاه عباس اول (شاه عباس کبیر که هنوز نیروی دریایی نداشت) به‌کمک کمپانی هند شرقی انگلستان (بعدها دولت استعماری هند) توسط نیروی دریایی انگلیس، بندر عباس را در ۱۶۱۴ میلادی و قشم و هرمز را در ۱۶۲۲ میلادی پس گرفت که البته زیر بار اعطای امتیازات گمرکی به انگلیس رفت و تا ۱۵۰ سال آینده بندر عباس مرکز فعالیتهای تجاری شرکت‌های انگلیس و هلند و فرانسه در منطقه خلیج فارس شد.[۱۰۵]

ببینید: بازپس‌گیری هرمز

عدم توجه صفویه به اوضاع جهان و لزوم داشتن نیروی دریایی

با اینکه صفویه در ۱۵۰۱ میلادی در عصر اکتشافات دریایی و ظهور ابرقدرتهای دریایی مثل پرتقال و اسپانیا و انگلیس و هلند شروع بکار کردند و از سال ۱۵۰۴م شروع به واگذار کردن جزایر و سواحل شمال و جنوب خلیج فارس به آنها را کردند حتی در مدت بیش از یک قرن بعد هرگز به‌فکر ایجاد یک نیروی دریایی نیافتادند! این درحالی بود که عثمانی دارای نیروی دریایی بود و با اروپاییان درگیریهایی در خلیج فارس انجام می‌داد. حتی وقتی در قرن هفدهم میلادی کارل یازدهم پادشاه سوید به شاه سلیمان صفوی پیشنهاد کرد عده ای استادکار با وسایل به ایران بفرستد تا ایرانیان به‌کمک آنها کشتی‌سازی و دریانوردی بیاموزند این شاه صفوی از امر سر باز زد.[۱۰۶]

وارد کردن علمای شیعه به سیاست

ببینید: فهرست شیخ‌الاسلام‌های اصفهان

برخلاف دین زرتشت و مسیحیت، در اسلام هیچگاه طبقه ای بنام روحانیت وجود نداشته‌است.[۱۰۷][۱۰۸] نخستین بار امپراطوری عثمانی در قرن ۱۵میلادی (۹ هجری) به تقلید از کلیسای کاتولیک اروپا اقدام به تأسیس منصب شیخ الاسلام کرد. مورخان متفق القول هستند که نخستین بار سلطان محمد فاتح در ۱۴۵۱ میلادی چنین فردی را منصوب کرده‌است[۱۰۹] بتدریج این جایگاه بالا رفت تا اینکه در زمان سلطان سلیم اول به مقام مهمی در دربار تبدیل شد و در زمان سلطان سلیمان قانونی، شیخ الاسلام به یک نهاد اداری و قانونی تبدیل شد که در استانبول قرار داشت و از طریق فتواهای خود سیاستهای حکومت را پشتیبانی می‌کرد.[۱۱۰] صفویه نیز به تقلید از عثمانی منصب شیخ الاسلام را تأسیس کردند که در اصفهان مستقر شد. پس از صفویه با کمرنگ شدن نقش این مقام جای خود را به مجتهدین عام شیعه داد. برنارد لوئیس می‌نویسد: ایرانیان نمی‌دانند که با اینکار در واقع اسلام را مسیحی کرده‌اند.[۱۰۷]در دوران پادشاهان ضعیف مثل شاه طهماسب (محقق کرکی) و شاه سلیمان و شاه سلطان حسین (محمد باقر مجلسی) قدرت زیادتری می‌گرفت. تا جایی که محمد باقر مجلسی به‌طور سازمان یافته اقدام به ایجاد تغییرات عظیمی در شیعه اثنی عشری کرد قداست امامان شیعه را افزود، اهمیت گریه کردن و عزاداری را بالا برد، عقل‌گرایی را زدود و شیعه را به یک مکتب احساسی بدل کرد، خرافات زیادی را نیز وارد شیعه کرد.[۱۱۱][۱۱۲] مجلسی ذهن عوام را ناقص می‌دانست و راه رسیدن به سعادت را حکومت فقها همراه با پادشاهان اسلامی می‌دانست[۱۱۳]

محقق کرکی (۱۵۳۱–۱۴۶۱م/۹۴۰–۸۷۰ ق) نخستین شیخ الاسلام شیعی در ۱۵۰۰ میلادی به دعوت شاه اسماعیل به ایران آمد. وی اظهار می‌داشت: برای مصلحت امت، لازم است یک عالم شیعه پیشوای مشروعی برای انجام وظایف امام غایب باشد. پس از مرگ شاه اسماعیل، محقّق کَرکی به عنوان نائب امام مهدی (ولایت مطلقه) در همهٔ شئون اقتصادی، سیاسی و دینی دولت شیعی جدید صاحب اختیار مطلق شد تا آنجا که شخص شاه طهماسب نیز نائب او به‌شمار می‌آمد و او را به مقام شیخ الاسلامی نائل کرد. در زمان صفویان، مقام‌های مذهبی شیخ الاسلام برای همه شهرهای بزرگ منصوب شدند.[۱۱۴][۱۱۵]

شیخ الاسلام‌ها در اصفهان زندگی می‌کردند و این منصب تا زمان انقلاب مشروطه (۱۹۰۶م-۱۲۸۵ش) یعنی تا پایان سلطنت مظفرالدین شاه برقرار بوده‌است که البته در اواخر به‌صورت یک سمت تشریفاتی منصوب شده توسط شاه درآمده و در عمل مردم بیشتر پیرو مجتهدین دیگر بوده‌اند. آخرین آنها علی‌اکبر شیخ‌الاسلام بود که در ۱۲۷۰ شمسی یعنی ۱۵ سال قبل از مشروطه توسط ناصرالدین شاه منصوب شده بود و پس از انقلاب مشروطه شهردار اصفهان و سپس نماینده مجلس شورای ملی شد تا اینکه در ۱۳۱۱ ش یا ۱۹۳۲ میلادی در زمان رضاشاه پهلوی درگذشت.[۱۱۶]

هویت شیعه ایرانی توسط حکومت صفوی و با استعانت از علمای شیعه جبل عامل تشکیل شد و علمای شیعه وارد سیاست ایران شدند. تشیع کاملاً بر حیات مذهبی، سیاسی، و اجتماعی ایران چیره شد و حوزهای علمیه و مؤسسات وابسته به آنها با استفاده از کمک‌های حکومت و درآمد «خمس و زکات» رونق پیدا کردند. روحانیت شیعه با استفاده از این نفوذ سیاسی توانستند در جنبش‌های سیاسی و اجتماعی مهمی دخالت کنند. از جمله آنها «نهضت تنباکو» در سال ۱۸۹۰ میلادی، جنبش مشروطه ۱۹۰۶میلادی-۱۲۸۵ش که توسط سید محمد طباطبائی و سید عبدالله بهبهانی رهبری شد و محمدحسین نائینی در نجف از آن پشتیبانی کرد، نهضت ملی شدن صنعت نفت در سال ۱۹۵۰–۱۳۲۹ش ،کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ش-۱۹۵۳م که سید ابوالقاسم کاشانی در هردو آنها نقش مهمی داشت، وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و در نهایت انقلاب ۱۳۵۷ که روح‌الله خمینی در آن نقش داشت. به دلیل همین نفوذ عمیق در بین توده‌های جامعه، روحانیت شیعه توانست تمام نیروها و احزاب انقلابی را از صحنه سیاست ایران دور کرده و قدرت را کامل را در دست بگیرد.[۱۱۷]

ایجاد طبقه روحانی ملاک

یکی از ویژگی‌های مهم جامعه صفوی، اتحادی بود که بین علما (طبقه مذهبی) و جامعه تجاری شامل بازاریان، اصناف و پیشه وران و اعضای تشکل‌های شبه مذهبی بود. به دلیل ناامنی، بسیاری از مالکان با دادن سهمی به روحانیون مالکیت رسمی خود را حفظ می‌کردند و زمین‌های خود را از مصادره توسط کمیسران سلطنتی یا حاکمان محلی ایمن می‌کردند. بتدریج طبقه مذهبی مالک شدند. همچنین طبقه روحانی از پرداخت مالیات معاف شدند. این معافیت سیورقال نامیده می‌شد و به ارث می‌رسید و منطقه تحت مالکیت این اشخاص نوعی خودمختاری مالیاتی داشت.[۱۱۸]

تغییر اذان

شاه اسماعیل در جریان فتح تبریز، فرمان داد که خطیبان اشهد ان علیا ولی‌الله و حی علی خیرالعمل را در اذان و اقامه وارد کنند.[۱۱۹]

توهین به مردگان و بزرگان مذاهب

او در سال ۸۸۷ شمسی (۱۵۰۸م) پس از ورد به بغداد دستور نبش قبر عبدالقادر گیلانی و ابوحنیفه نعمان بن ثابت را صادر و به جسد آن‌ها اهانت کرد و دستور داد جسد یک سگ را در قبر ابوحنیفه بگذارند.[۱۲۰][۱۲۱][۱۲۲][۱۲۳][۱۲۴][۱۲۵]

کشتار علمای اهل سنت

از دیگر اقدامات وی، کشتار فضلا و دانشمندان سنی مذهب بود که حاضر به دست برداشتن از باورهای خود نشدند. برای نمونه می‌توان به شیخ‌الاسلام (تفتازانی) هراتی و حسین بن معین‌الدین میبدی یزدی اشاره کرد.[۱۲۶]

در شیراز دستور داد که روحانیون سنی جمع شوند و فرمان داد تا خلیفه‌های سه‌گانه (ابوبکر، عمر و عثمان) را دشنام گویند ولی آن‌ها از این کار خودداری کردند و شاه، دستور داد آن‌ها را بکشند.[۱۲۷]

استفاده از آدم‌خواران و زنده‌خواران

شاه اسماعیل برای نشان دادن تنفر خود از دشمنانش و نیز برای تغییر مذهب مردم به مذهب شیعه عده‌ای قزلباش آدم‌خوار به‌همراه خود داشت که به آن‌ها فرمان می‌داد تا انسان‌ها را زنده یا مرده بخورند. نخستین واقعهٔ آدم‌خواری آن‌ها در ۱۵۰۴ میلادی در مازندران در مصاف با کیا حسین دوم چلاوی یکی از خان‌ها ثبت شده‌است.[۱۲۸]

کیا حسین دوم چلاوی با مرادبیک و توابع در اوایل ذیحجهٔ سال مذکور از قلعه بیرون آمدند. و بیش از ده هزار نفر به اسارت درآمده از میان آن‌ها حدود هزار تن کشته شدند و دو تن به اسامی مرادبیک جهانشاه لوی ترکمان و ساتلمیش‌بیک، زنده‌زنده از ته به سر سیخ کشیده شده و کباب شدند و قزلباشان از گوشت آن‌ها تغذیه کردند.[۱۲۹]

واقعهٔ آدم‌خواری دیگری در سال ۱۵۱۰ در مصاف با ازبکان به سرکردگی شیبک خان ازبک اتفاق افتاد. در این رابطه، نقل شده‌است که:

او را در زیر اجساد ازبکان کشته‌شده یافتند بی زخمی و جراحتی، در حال سرش از تن جدا کردند، نزد نواب کامیاب همایون آوردند. وی پس از احضار سر، جسد پر حسد او را طلب داشت. تیغ‌بندان درگاه، فی‌الحال جسد او را حاضر آوردند و قهرمان صفدر سه ضربت شمشیر بر شکمش زده، فرمود که قورچیان کثیرالاخلاص و ملازمان کثیرالاختصاص هر کس سر نواب همایون ما را دوست می‌دارد، از گوشت بدن این دشمن من قدری میل نماید.[۱۳۰] بر سر گوشت جسد آن ناپاک به نوعی ازدحام و هجوم عام شد که چند کس مجروح و زخمی گشتند و (جمعی که دورتر بودند یک لقمه گوشت او را از جمعی که نزدیک‌تر بودند، به مبلغ کلی می‌خریدند و می‌خوردند) و گوشت خام (و حرام با خاک و خون آغشته) را بر وجهی خوردند که بنگیان گرسنهٔ محتاج در وقت در رسیدن کیف بنگ و طغیان جوع، گوشت برهٔ فربه بریان را چنان به‌رغبت تناول ننمایند.[۱۳۱]

تأسیس گشت تبرائیان

تبرائیان یک گروه گشتی بودند که در کوچه‌ها و بازارها با صدای بلند، مخالفان اهل بیت را لعن می‌کردند و مردم نیز در جواب، ملزم به گفتن کلمهٔ بیش‌باد و کم‌مباد بودند. این امور به‌وسیلهٔ شاه اسماعیل اول و جانشین وی شاه تهماسب یکم الزامی شد و در برخی مناطق نیز همراه با تهدید و فشار بوده و در صورتی‌که شخصی در بیان لعن و نیز در جواب کلمات بیش‌باد و کم‌مباد کوتاهی می‌کرد، او را به قتل می‌رساندند.[۱۳۲]

تخریب مساجد اهل سنت

اسماعیل یکم مساجد اهل سنت را نابود کرد. تومه پیرس، سفیر پرتغال به چین که در آن زمان به ایران سفر کرده بود در کتاب خود می‌نویسد: «او (شاه اسماعیل) کلیساهای ما را اصلاح می‌کند و خانهٔ همهٔ مسلمانانی که از سنت محمد پیروی می‌کنند، خراب می‌کند.»[۱۳۳]

اعلام جشن ملی عمرکشان

شاه اسماعیل یکم ۹ ربیع‌الاول سال‌روز کشته شدن خلیفهٔ دوم عمر بن خطاب را جشن ملی عمرکشان اعلام کرد.[۱۳۴]

اوج قدرت

 
نگاره‌ای از شاه عباس یکم بزرگ‌ترین پادشاه صفویان.

پس از درگیری‌های داخلی بر سر انتخاب شاه میان قزلباشان، مرشد قلی خان استاجلو نظرات امرای قزلباش در قزوین را در خصوص میزان حمایت احتمالیشان از عباس به عنوان نامزدی برای تصدی تاج و تخت جویا شد. امرا نسبت به این ایده مشتاق بودند ولی شک داشتند خودشان اجرایش کنند. وقتی مرشد قلی خان در حال بحث بر سر قبول کردن ریسک لشکرکشی به قزوین برای انتصاب عباس میرزا بر تخت بود، اشغال بیشتر خراسان توسط ازبکان در محرم ۹۹۶ / دسامبر ۱۵۸۷ موضوع را فیصله داد. مرشد قلی خان که می‌ترسید اگر ازبکان خراسان را تسخیر کنند او ممکن است مهره خود عباس را از دست بدهد، به آرامی به سوی غرب لشکرکشی کرد و در مسیر حمایت ترکمانان سمنان، کاشان، و همدان، افشارهای یزد، ابرقو و کرمان و ذوالفقارهای فارس را به دست آورد. وقتی او به قزوین رسید، نمایش حمایت مردمی از عباس باقی‌مانده شکاکان را نیز با خود همراه کرد و در ۱۰ ذی‌القعده ۹۹۶ / ۱ اکتبر ۱۵۸۸ سلطان محمد شاه سلطنت را به پسر هفده ساله اش که با نام شاه عباس اول تاجگذاری کرد، واگذار کرد. مرشد قلی خان استاجلو، که او تاج را به وی مدیون بود، به عنوان وکیل دیوان عالی (نایب دربار) صله داده شد که او را قدرتمندترین فرد در حکومت کرد.[۱۳۵]

شاه عباس هنگامی به سلطنت رسید که غرب و شمال غربی ایران در تصرف دولت عثمانی بود و همچنین در شمال شرق ایران نیز خراسان جولان‌گاه ازبک‌ها شده بود. در داخل کشور نیز طی ۱۲ سال پس از مرگ شاه تهماسب و در دوران پادشاهی شاه اسماعیل دوم و شاه محمد خدابنده، قدرت شاه کاهش پیدا کرده بود. دسته‌بندی‌های قبیله‌ای قزلباشان مجدداً به شکل افزاینده‌ای بروز کرده و دوگانگی میان ترکان و تاجیکان (مردم غیر ترک) شدت پیدا کرده بود. در نتیجه این چند دستگی، هر یک از مقامات دولتی در اندیشه منافع و قدرت خویش بود و کشور دچار هرج و مرج گردیده بود. شاه عباس با اولویت بندی مشکلات متعدد توانست در طول سلطنتش سلسله صفویه را به اوج قدرت، شکوه و عظمت برساند.[۱۳۶]

در شرق، صفویان دچار شکست از پی شکست بودند؛ مشهد سقوط کرده بود، سیستان دچار تاخت و تاز بود، قندهار که از ۹۴۳/۱۵۳۷ در دست صفویه بود در ۹۹۹/۱۵۹۰–۹۱ به دست مغولان افتاد. در ۱۰۰۶/۱۵۹۸ عبداله خان رهبر برجسته ازبک درگذشت و درگیری درونی این سلسله را تضعیف کرد. شاه عباس حمله کرد ازبکان را در محرم ۱۰۰۷ / اوت ۱۵۹۸ تار و مار کرد و هرات را که ده سال در دست دشمن بود باز به چنگ آورد. تازه در ۱۰۱۴/ ۱۶۰۵–۰۶ بود که به حد کافی احساس قدرت کرد که با عثمانی ستیز کند ولی آنگاه سریع و موفق این کار را انجام داد. در پی حصول یک پیروزی بزرگ در صوفیان در نزدیکی تبریز، او در کارزارهای پی در پی ای را ادامه داد تا آخرین سرباز عثمانی را از خاک ایران طبق پیمان آماسیه (۹۶۲/۱۵۵۵) بیرون کند و در سراب با عثمانی‌ها در ۱۰۲۷/۱۶۱۸ قرارداد صلح را امضاء کند. شاه عباس در نبرد صوفیان خود را به عنوان فرماندهی با قابلیت کامل نشان داد، به خوبی از نیروهایش که در شمار و تسلیحات از عثمانی‌ها پایین‌تر بودند استفاده کرد و در لحظه‌های بحرانی نیروهای ذخیره اش را به میدان فرستاد.[۱۳۵]

 
پرچم دوره صفویه
اصلاحات در ارتش

مشخصهٔ سال‌های شکل‌گیری قدرت شاه عباس جناح گرایی عشایر قزلباش است. شاه جوان دیده بود که امرای رقیب چگونه او و سه برادرش را چون مهره‌ای برای پیشبرد جاه طلبی‌هایشان به کار برده بودند. شاه عباس از لحظهٔ به دست گرفتن قدرت، فهمید که باید اقتدارش را بر قزلباشان اعمال کند یا ابزار آنان باقی بماند؛ ولی قزلباشان همچنان بدنهٔ استحکام نظامی دولت صفوی بودند، اگر او تضعیفشان می‌کرد، دولت را تحلیل می‌برد. او نمی‌توانست در زمانی که عثمانی‌ها مناطق وسیعی از خاک ایران در شمال غرب را در اختیار داشتند-مناطقی که در دورهٔ دو تن از پیشینیانش تسخیر کرده بودند- از پس چنین اقدامی برآید. راه حل او تشکیل یک ارتش منظم نوین متشکل از استخدام شدگان از رده‌های غلامان خاصه شریفه (غلامان شاه) بود. این غلامان مسیحیان گرجی، ارمنی و چرکسی بودند که در لشکرکشی‌های صفوی به قفقاز اسیر شده بودند (شمار اندکی از اشراف گرجی داوطلبانه به سپاه صفوی پیوسته بودند)، به اسلام گرویده بودند و در دربار و دولت برای خدمت تربیت شده بودند. غلامان از نظرات گوناگون مشابه کاپی کولاری عثمانی بودند با این تفاوت که از طریق استخدام معمول به کار گرفته نشده بودند. وفاداری علامان به شخص شاه بود، نه به یک قبیله و نتیجتاً در منازعات شاه با قزلباشان حمایت ارزشمندی از وی به عمل می‌آوردند. ایجاد سپاه غلامان، در کوتاه مدت راه حل مؤثری برای مشکل شاه بود. در بلند مدت، منشأ ضعف حکومت از آب درآمد، زیرا غلامان در تحلیل نهایی، از کیفیت‌های جنگی قزلباشان برخوردار نبودند.[۱۳۵]

 
نقشه صفویه بزرگ‌ترین گستره خود در زمان شاه عباس کبیر؛ از کتاب اطلس تاریخی ایران.
اصلاحات در نظام اداری و دیوانی

دیگر تغییرات دارای اهمیت نسبی در دوره حکومت شاه عباس عبارت بودند از افزایش تمرکز امور دیوانی یا جدایی بیشتر نهادهای سیاسی و دینی؛ مثلاً جایگاه وزیر، رئیس دیوان سالاری و نمایندهٔ اصلی عناصر فارسی در دولت مرکزی ارتقاء پیدا کرد؛ مشخصهٔ این تغییر گرایش به اطلاق عناوین تشریفاتی چون اعتمادالدوله یا صدر اعظم به وزیر بود. در مقابل، عنوان وکیل (در اصل وکیل نفس نفیس همایون) که منشأش به ریشه‌های تئوکراتیک اوایل حکومت صفوی برمی‌گشت و به صاحب آن یک جایگاه ویژهٔ خاص به عنوان یار غار شاه می‌داد پس از ترور مرشد قلی خان استاجلو به مرور از رده خارج شد. از اهمیت منصب صدر، که در اصل توسط شاه اسماعیل برای تابعِ اقتدار سیاسی نگاه داشتن طبقات مذهبی طراحی شده بود، کاسته شد؛ در نتیجه، به قدرت مجتهدان افزوده شد.[۱۳۵] دیوان بیگی وظیفهٔ وزیر دادگستری را به عهده داشت. واقعه‌نویس مأمور تحریر فرمان‌های سلطنتی و نگهداری سوابق مکاتبات با سلاطین خارجی بود، ایشیک آقاسی باشی ریاست تشریفات سلطنتی دربار را به عهده داشت. قورچی‌باشی، قوللر آقاسی‌باشی و تفنگچی‌باشی امرای ارشد ارتش بودند.[نیازمند منبع] اصلاحات دیوانی شاه عباس به دولت صفوی استحکام و نیرو بخشید. توازن ظریفی که او بین افراد یا عناصر گوناگون در نظام- ترکها، فارسها، و قفقازی ها-ایجاد کرد رمز موفقیت او بود. گرچه پیشینیانش نتوانسته بودند این توازن را برقرار کنند، شاه عباس با نتایجی نهایتاً فاجعه بار، حکومت را در چنان جایگاه استواری قرار داد که تشکیلاتش، به مدت حدوداً یک قرن پس از مرگش، بیشتر به دلیل مومنتومی که او پدیدآورده بود به کار کردن ادامه دادند.[۱۳۵]

اصلاحات در تصوف

مشکل چگونگی داخل کردن سازمان صوفی طریقت صفویه؛ که شاه مرشد کامل (هدایت‌کنندهٔ عالی معنوی) اش بود، در حکومت از آغاز حکومت صفوی در ۹۰۷/۱۵۰۱ حاد باقی‌مانده بود. از آنجا که پیشینیان شاه عباس نتوانسته بودند این نظام مذهبی را در دیوان سالاری دولتی ادغام کنند، سازمان صوفی بدل به چیزی مربوط به گذشته شده بود که به طرزی فزاینده معنای خود را از دست می‌داد. اعتبار خلیفه الخلفا، رئیس این سازمان پس از شاه که گاه‌وبیگاه اقتدار شاه را به چالش می‌گرفت نیز چنین بود. چنین چالش‌هایی معمولاً با توسل شاه به اصول صوفیگری حل می‌شد و آزمونی از وفاداری به خود او بود؛ بنابراین شاهان صفوی تبعیت تلویحی مرید از پیر را از صحنهٔ مذهبی به سطحی سیاسی، به صورتی از رأی اعتماد به خودشان به عنوان پادشاه، منتقل کرده بودند. در اوایل حکمرانی شاه عباس اول (۹۹۸/۱۵۹۸–۹۹) صوفیان آخرین چالش جدی خود را نسبت به اقتدار شاه وارد کردند و سرکوب شدند. شاه زان پس تلاش کرد اهمیت شان را با نادیده گرفتنشان و تحقیر آنان کم کند.[۱۳۵]

جنگ با ازبکان

در زمان صفویه ازبکان پیوسته به خراسان می‌تاختند و آنجا را غارت می‌کردند. وقتی شاه عباس به سلطنت رسید ازبکان مشهد را تصرف کرده و دوباره به درون خاک ایران می‌تاختند[۱۳۷] و تا اسفراین پیشروی کردند.[۱۳۸] در این گیر و دار ناگهان عبدالله خان ازبک درگذشت و پسرش عبدالمومن خان نیز به قتل رسید.[۱۳۹] بدین ترتیب شاه عباس در ۲۵ ذی‌الحجه سال ۱۰۰۶، «برهنه پای و گشاده پیشانی به همراه سپاهیان وارد مشهد شد».[۱۴۰] با این وجود هنوز ازبکان به قصد غارت به سر حدات شمال شرقی ایران می‌تاختند تا این که ارتش ایران در نواحی هرات آنان را در هم کوفت. همچنین سر مقتولان را به قزوین فرستادند[۱۴۱] که تعداد آن‌ها را از ۱۷۰۰ سر تا ۲۰۰۰۰ سر نوشته‌اند.[۱۴۲] پس از چندی تألم خان برادرزاده عبدالله خان به سرکردگی ازبکان رسید و با سیصد هزار نفر به خراسان حمله کرد و در هرات مقر ساخت؛ بنابراین سپاه ایران با یکصد هزار نفر سپاهی به هرات حمله کرد و در این نبرد ازبکان شکست خوردند و تألم خان کشته شد. همچنین دوازده هزار نفر از مردان و زنان ازبک به دست ایرانیان اسیر شدند.[۱۴۳]

 
نگاره‌ای از شاه عباس بزرگ در حال بزم.
انتقال پایتخت به اصفهان

شاه عباس پس از پیروزی بر ازبکان در ۱۰۱۷/ ۱۵۹۸ پایتختش را از قزوین به اصفهان که آن را به شکل یکی از زیباترین شهرهای جهان دگرگون کرده بود، منتقل کرد. از جنوب شهر شاهراهی بدان وارد می‌شد که از میان باغ‌ها و عمارت‌های مشهور به هزارجریب می‌گذشت، که بسیاری از اشراف در آن سکونت داشتند. پس از گذر از زاینده رود و پل الله وردی خان از خیابان عظیم پردرخت چهارباغ می‌گذشت، به میدان عظیم مستطیلی شاه می‌رسید که کاخ عالی قاپو و دو تا از بزرگ‌ترین شاهکارهای معماری ایرانی، مسجد شیخ لطف‌الله و مسجد شاه بدان مشرف بود. این شهر زیبا غالباً مورد بازدید سفرای اروپایی، تجار خواهان امتیازات تجاری، مبلغین کاتولیک خواهان مجوز افتتاح صومعه و فعالیت تبلیغی، سیاحانی چون آنتونی شرلی و مسافرینی چون پیترو دلا واله که شرح‌های ارزشمندی از ایران صفوی برجای نهاده، قرار می‌گرفت.[۱۳۵]

ضعف و زوال

شاه صفی نوه و جانشین شاه عباس کبیر بود.[۱۴۴] تزلزل در سیاست خارجی ایران از دوره سلطنت او آغاز گردید. ازبک‌ها شرق و عثمانیها غرب ایران را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند. شاه صفی که از مقابله با سلطان مراد چهارم امپراتور عثمانی درمانده بود، در سال ۱۰۴۸ هجری قمری به قراردادی که به موجب آن، بغداد به عثمانی‌ها واگذار می‌شد، تن در داد. سال پیش از آن نیز قندهار، به دست شاه جهان امپراتور مغولی هند از دست رفته بود. دلیل این شکست‌ها این بود که فرماندهان لایق و کارآزموده نظامی صفوی به دلیل بدگمانی‌های شاه صفی به آنان، کشته شده‌بودند.[۱۴۵]

شاه سلیمان فرزند شاه عباس دوم در آغاز حکومتش هم از نظر اوضاع داخلی و هم از نظر مسائل خارجی، دشواری‌های بسیاری در ایران پدید آمده بود. قحطی و بیماری بر کشور سایه افکنده بود. طاعون در بین اهالی بیداد می‌کرد.[۱۴۶] عثمانی‌ها که گرفتاری‌هایشان در اروپا تمام شده بود، علی‌رغم قرارداد ۱۰۴۹ هجری قمری که مرزها را مشخص ساخته بود و منطقاً دستاویزی برای تجاوز وجود نداشت، دوباره چشم به ایران دوختند. شیخ علیخان زنگنه اعتماد الدوله خطر عثمانی‌ها را به شاه سلیمان گوشزد کرد و گفت که ممکن است آن‌ها دوباره به ایران بتازند، شاه سلیمان هم با کمال خونسردی در پاسخ گفت:[۱۴۷]

«هرچه می‌خواهد بشود، ما را اصفهان کفایت می‌کند!»

در دوران حکومت شاه سلیمان، جزیره قشم سه سال در تصرف هلندی‌ها بود و ازبک‌ها با مشاهده ضعف دربار صفوی، بار دیگر خراسان و شهرهای آن را مورد هجوم قرار دادند، زندگی مردم را غارت کردند و بسیاری از مردم بی‌گناه را به قتل رساندند. قزاق‌های روسی به تحریک تزار آلکسی سواحل گیلان را عرصه تاخت و تاز خود قرار داده بودند.[۱۴۴]

فساد سازمان حکومتی، جایگاه اوباش در مناصب دولتی، غارتگری‌های حاکمان شهرها، ولخرجی‌های هنگفت شاه، مالیاتهای کمر شکن، سقوط بازرگانی خارجی و نظایر آن از دلایل مستقیم فروپاشی نظام حکومتی صفویه در زمان شاه سلطان حسین بود.[۱۴۴]

 
نقشه ایران اواخر دوره صفویه در سال ۱۷۲۹ میلادی.

سرنگونی و فروپاشی

سرنگونی امپراتوری و دودمان صفویه عمدتاً برگرفته از اوضاع نابسامان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در پایان دوران این دودمان به‌ویژه در زمان زمامداری شاه سلطان حسین، واپسین پادشاه این امپراتوری می‌باشد. عوامل متعددی در فروپاشی نظام پادشاهی صفویه نقش داشته‌است، این عوامل عبارتند از:[۱۴۸][۱۴۹]

  1. ناتوانی و تحلیل رفتن تدریجی نیروی نظامی و سقوط اخلاقی نظامیان و کاهش تدریجی عنصر انضباط و جانشین شدن دشمنی و حسد میان سران قدیم و جدید سپاه که در طول حاکمیت این سلسله به وجود آمد.
  2. بی‌اعتبار شدن وحدت میان پادشاهی و مذهب و از هم پاشیدن اساس تمرکزی که در سایه وحدت مذکور، حاکمیت صفویه بر آن بنا شده بود، بی‌آنکه ایدئولوژی دیگری جایگزین آن گردد.
  3. درهم ریختن توازن میان ممالک و خاصه و کاسته‌شدن از انگیزه‌ها و علائق طبقات خدمت‌گزار بر اثر توسعه ناحق خاصه.
  4. قدرت یافتن حکومت پشت پرده و نفوذ ملکه‌ها و خواجه‌سرایان در امور سیاسی و اداری کشور.
  5. فساد و عشرت بارگی درباریان و در رأس آن‌ها پادشاه و ناآگاهی او از اوضاع کشور.
  6. حرم‌پروردگی شاهزادگان و محروم ماندن آن‌ها از تربیت سیاسی و اجتماعی.
  7. تحقیر و خوار انگاشتن مردم و فاصله عمیق بین حکومت و مردم.
  8. تمرکز قدرت در دست پادشاه غیرقابل تعویض و بی‌هدفی او جناح‌گرایی و مخالفت را در محافل حکومتی به راه انداخت و به روحانیون اجازه داد تا طرح‌های احتکار غلات را به راه بیاندازند و دست فرمانداران درنده استانی را برای از بین بردن مردم بدون پاسخگویی باز گذاشت.
  9. ترکیبی از فقدان چشم‌انداز و مشکلات مالی منجر به غفلت و لغو ترتیبات یارانه‌ای شد که تتمه وفاداری را که شاه از قبایل می‌خرید از بین برد
  10. نفوذ فزاینده نوعی از اسلام شیعی تندرو به سرکردگی محمدباقر مجلسی، خلاء رهبری ضعیف شاه را پر کرد و باعث ایجاد خشم و شورش مردم اهل سنت ساکن در خراسان و کردستان و آسیای میانه شد.[۱۵۰]

دین، مذهب و عقاید در ایران صفوی

تغییر مذهب مردم

زمانی که صفویان به قدرت رسیدند، مردم ایران بیشتر اهل تسنن بودند. شیعیان بیشتر در شهرهای مشهد، سبزوار، قم، کاشان، مناطق شمالی ایران ساکن بودند. با به قدرت رسیدن شاه اسماعیل و اعلام رسمیت تشیع، مذهب شیعه دوازده‌امامی بر مردم تحمیل شد و بخش زیادی از مردم به این مذهب روی آوردند و تراکم اهل تسنن، بیشتر به مناطق مرزی محدود شد. از نظر جمشید نوروزی و یدالله شکری یکی از دلایل رسمی‌کردن مذهب تشیع توسط صفویان، ایجاد وحدت و یگانگی میان مردم، مشخص کردن ایران از دیگر کشورهای اسلامی و تأمین استقلال کشور بود.[۱۵۱][۱۵۲]

در دوره صفوی کتاب‌ها و رساله‌های دینی متعددی به زبان فارسی نوشته شد. با این اقدام، درک اصول دین و مسائل شرعی، از انحصار عربی‌دانان خارج شد و بسیاری از گروه‌های متوسط و پایین جامعه که سواد خواندن و نوشتن فارسی را داشتند نیز توانستند از این اطلاعات استفاده کنند.[۱۵۱]

 
میدان نقش جهان، میدان مشهور ساخته شده به وسیله صفویان که نماد مذهبی سیاسی داشت.

در عصر صفوی پادشاهان به ساخت و تعمیر مسجد، مدرسه و بناهای مذهبی توجه زیادی داشتند. پادشاهان صفوی در شهرهای مشهد و قم نیز بناهایی احداث کردند. در آن زمان بزرگان و ثروتمندان هم، مسجد و مدرسه‌های زیادی ساختند.[۱۵۱]

تقدس و پرستش شاهان صفوی

تقدس شاهان صفوی به حدی بود که هرکس به دربار آنان می‌رفت بایستی در برابرشان سجده می‌کرد.[۱۵۳]

کمپفر پزشک آلمانی که در زمان شاه سلیمان یکم در ۱۶۸۳ تا ۱۶۹۳ میلادی به ایران آمده بود، توصیف می‌کند که چگونه ایرانیان از شدت اعتقاد به قداست شاه، شفای بیماران را در آب لگن دستشویی او جستجو می‌کردند و بیمار باید از آبی که به نحوی از این تشعشع وجودی شاه نیرو گرفته بنوشد! خواه شاه این آب را برای شستن دست‌ها به کار برده باشد، یا اینکه آب به هر نحوی با بدن وی تماس یافته باشد و شفای خود را بیشتر در آب لگن شاه می‌جویند تا در داروی داروخانه‌ها.[۱۵۴][۱۵۵]

شاه صفوی برای قزلباشان مقدس بود و آنها برای اثبات ارادت خود هرکس را که شاه به او خشم می‌گرفت به‌سرعت زنده زنده می‌خوردند.[۱۵۶] شاردن می‌گوید: «اگر شاه به پدری فرمان دهد که پسرش را به دست خود بکشد یا به پسری بگوید پدرش را به قتل برساند، باید بی‌درنگ اجرا شود.[۱۵۷]

شاه سلطان حسین برای مقابله با افغان‌ها دستور پخت یک آبگوشت سحرآمیز را داد که پس از اطعام سپاهیان آنان نامرئی شده و بر دشمن پیروزی یابند. در ظرف دو پاچه بز نر با ۳۲۵ غلاف سبز نخود ریختند و ۳۲۵ ورد توسط دوشیزه‌ای بر آن خوانده شد. این گونه خوش‌باوری‌ها مانع تفکر در تمام طبقات شده و ذهن عوام را آماده قبول و دفاع تعصب‌آمیز از آنها کرده بود.[۱۵۸]

شاه صفوی حلال و حرام را تعیین می‌کرد و کشته‌شدن در راه او شهادت محسوب می‌شد. مردم شاه را پدر و موجودی مقدس می‌پنداشتند و برای نشان‌دادن اعتقاد خود به شاه، لحظه‌ای درنگ نمی‌کردند و اوامر او را بی‌چون‌وچرا اطاعت می‌کردند. شاهان صفوی قدرت عظیمی به‌ویژه در تصمیم‌گیری دربارهٔ مرگ و زندگی اطرافیانشان داشتند.[۱۵۹][۱۶۰]

اعتقاد به ظهور امام زمان در عصر صفوی

شهرت یافته بود که ظهور امام زمان بلافاصله بعد از حکومت صفویه خواهد بود. خواص و عوام برای زمینه‌سازی ظهور امام زمان به ساختن اصطبل برای اسب او اقدام می‌کردند. شاردن در سفرنامه خود می‌گوید که در اصفهان و سبزوار و قم، طویله مخصوصی از اسبان را برای امام زمان نگه می‌داشتند تا در لحظه ظهور آماده باشند.[۱۶۱]

شاه تهماسب یکم اولین خواهر خود را مجرد نگاه داشته بود تا به عقد امام زمان دربیاورد و این دختر تا آخر عمر مجرد ماند و پس از مرگش، محتشم کاشانی با اشاره به بکارت او قصیده‌ای سرود و او را به مریم باکره تشبیه کرد.[۱۶۲]

رواج خرافات

در حکومت صفویه، شاه نمایندهٔ خدا و جنبهٔ الهی داشت. خرافات رایج در زمینهٔ اعتقادات شخصی شاه و باورهای خرافی جامعه دربارهٔ او در باورهای دینی مطرح شده‌است؛ روند تشیع در این دوره و غلبهٔ اخباری‌گری و ویژگی‌های صوفیانه که مبنای عقلانی ضعیف داشتند، موجب ضعف عقلانیت و باورهای اقشار شد. حاکمیت استبدادی که از جهل مردم سود می‌برد؛ سنت‌های قبایل ترک آناتولی از جمله دلایل رواج خرافات بودند.[۱۶۳]

محمدباقر مجلسی یکی از بزرگ‌ترین شیخ‌الاسلام‌های صفویه، معتقد بود دین برای همه امور دنیوی و اخروی و جامعه‌شناسی و روان‌شناسی و سیاست و تجارت و پزشکی و نحوه زندگی و غذاخوردن و… دارای حدیث و روایت است. او حدیث و روایت (اخباری‌گری) را سرچشمه معرفت دینی می‌دانست. گسترش این تفکرات باعث شد برای هر مسئله‌ای به‌دنبال روایت و دعای مربوط بگردند که نتیجه آن جلوگیری از تفکر و در نهایت لغزیدن جامعه به دامن خرافات شد.[۱۶۴]

رواج غیب‌گویی، خواب‌گزاری و جادوگری

ژان شاردن اشاره می‌کند: «عالمان دین اطلاق غیب‌گویی، پیشگویی، رمالی، جادوگری و دعانویسی را تأیید می‌کنند و آن را فنی درخور اعتنا می‌شمارند؛ خود نیز به آن‌ها آشنایی دارند و گاه در یک یا چند رشتهٔ آن فعالیت می‌کنند. دیگر دانشوران نیز با اینکه به خوارمایگی این خرافات و اباطیل به خوبی آگاهند، به گونه‌ای شیفتهٔ آن‌ها می‌باشند»[۱۶۵]

تعبیر خواب در تصمیم‌های مملکتی تأثیرگذار بود. از نمونه‌های آن روایت دستور دادن حضرت علی به شیخ حیدر است که ضمن بشارت ظهور صفویان، نوع پوشش و کلاه آنان را نیز تعیین می‌کند و می‌گوید: از برای صوفیان و مریدان خود تاجی بساز از سقرلاط سرخ و خودش نمونه تاج را در دست داشت و دوازده سنگ در آن قرار داد تا شیخ حیدر یاد بگیرد![۱۶۶]

کیمیاگری نیز در عهد صفوی رونق داشت. کیمیاگران به‌دنبال تبدیل فلزات به طلا و جاودان کردن عمر انسان توسط مایعی که «اکسیر» می‌نامیدند بودند. کار خود را با دعا و طلسم و تعبیرات متافیزیکی در هم آمیختند و از علوم اسرار آمیز دم می‌زدند. در همین زمان در اروپا، علم شیمی به عنوان علم شناخت تجزیه و ترکیب تجربی و آزمایشگاهی مواد درحال تکوین و توسعه بود.[۱۶۷]

اسطرلاب که در سده دهم میلادی و توسط دانشمندان مسلمان، برای تعیین طول و عرض جغرافیایی و زمان‌های حرکت ستارگان تکمیل شده بود و یک ابزار علمی نجومی بود،[۱۶۸][۱۶۹] پس از شش تا هشت قرن، در عهد صفوی به ابزاری برای غیب‌گویی و رمالی تبدیل شد که منجمان دربار از آن برای پیشگویی پیروزی‌ها و شکست‌های نظامی یا احوالات شاه و اطرافیانش استفاده می‌کردند.[۱۷۰]

رواج تقدیرگرایی

تسلیم‌بودن دربرابر تقدیر و سرنوشت، به حدی رواج یافت که مقابله با حوادث و بلایا به نوعی مقابله با خواست خداوند تلقی می‌شد. ضیافت شاه سلطان حسین در عمارت چهل‌ستون یکی از نمونه‌های بارز تقدیرگرایی در این دوره است: «زمانی که مشغول صرف شام بودند، یکی از ستون‌های عمارت آتش گرفته و حتی به قسمتی از سقف هم سرایت کرد. در این موقعیت شاه به کسی اجازهٔ خاموش‌نمودن آتش را نداد. توجیه شاه از ممانعتش این بود که چون اراده و مشیت خداوند به این تعلق بگیرد که این تالار بسوزد، نباید برخاست خداوند پیشی گرفت»[۱۷۱][۱۷۲]

تعیین زایچه از سوی ستاره‌ها و صور فلکی قبل از تولد کودک، تعیین مناسب برای رفتن به خانه نو، پوشیدن لباس نو، زمان مناسب برای عقد و روز عروسی و … از دیگر مواردی بود که باید مورد تأیید منجمین قرار می‌گرفت.[۱۷۳]

اعتقاد به سحر و طلسم

مقولاتی چون سحر، طلسم، جادو، پیشگویی و متوسل شدن بی‌حد و مرز به طالع بینی زمینه‌های آمیختگی امور زندگی را با خرافات فراهم می‌ساخت؛ مثلاً به هنگام تولد باید کلیدی را زیر بدن نوزاد موقع قطع بند ناف قرار می‌دادند تا احتمال اینکه او بعداً دزد شود کاهش یابد. می‌پنداشتند عبور زنان نازا از زیر جسدهای به دار آویخته شده و دادن مغزهای گردو به مردانی که در راه با آنها روبه‌رو می‌شدند آنان‌را شفا می‌دهد.[۱۷۳]

رواج خرافات در مورد مرگ و خاک‌سپاری

بعد از مرگ شاه عباس اول، چند تابوت درست کردند و به‌صورت هم‌زمان به تشییع جنازه پرداختند تا مکان دقیق خاک‌سپاری مشخص نباشد و خانوادهٔ شاه از طلسم در امان باشند. هنوز هم دربارهٔ مکان قبر شاه عباس، اختلاف نظر وجود دارد.

شاردن نوشته‌است: «ایرانیان براطلاق دربارهٔ جسد و آرامگاه پادشاهان خود به اوهام و خرافات عجیبی پایبندند و بر این باورند که چون ممکن است ارواح خبیثه با افسون و جادو در آن نفوذ کنند و عزایم و طلسم‌هایشان مایهٔ شوربختی و پراکندگی و آشفته‌حالی فرزندان و بستگانشان گردد، گور آنان را مخفی می‌دارند. بدین‌سان که چندین تابوت مشابه درست می‌کنند و هر یک را به شهری می‌فرستند و همه را با تشریفات یک‌سان به خاک می‌سپارند تا آرامگاه واقعی بر همگان معلوم نگردد. اما راست این است که اگر کسی بخواهد بر محل واقعی دفن جسد آگاه گردد، با اندک پیگیری و خرجی (پول دادن) نه بسیار زیاد، به مقصود می‌رسد!»[۱۷۴][۱۷۲]

برپایی مراسم‌های سوگواری و محرم

سوگواری برای کشته‌شدگان شیعه که در زمان حکومت صفویه، رونق بسیار یافت. روضه خوانی و مداحی در ایام محرم معمول شد. دیگر فعالیت‌های مذهبی رایج عبارت بودند از: شبیه‌خوانی، راه افتادن هیئت (دسته) با علم و کتل در معبرها و تکیه‌ها و مسجدها، جشن گرفتن روزهای ولادت ائمه شیعه و عزاداری در ایام درگذشت آنان. شاعران نیز، تحت‌تأثیر این جو مذهبی، موضوع اشعار خود را تغییر دادند و به ستایش و مدح ائمه و سرودن مرثیه برای آنان پرداختند. از جمله شاعران معروف در این زمینه می‌توان به اشعار محتشم کاشانی اشاره کرد.[۱۵۱]

صفویان مردم را برای زیارت کردن تشویق می‌کردند. در این دوره، به دلیل جنگ‌های دائمی با عثمانیان، به جای زیارت اماکن متبرک‌های که در عراق قرار داشت، زیارت مشهد و قم رواج یافت. در آن زمان شاه عباس اول، برای زیارت مرقد علی بن موسی‌الرضا، مسیر اصفهان تا مشهد را پیاده طی کرد.[۱۵۱]

فیگوئروا نوشته‌است: «کسانی گودالی می‌کنند و تمام بدن برهنه خود را تا گردن در خاک فرومی‌کنند و فقط سرشان بیرون می‌ماند. رفیقشان از حاضران صدقه جمع می‌کند. آنها پیش از فرورفتن در گودال در سبدی می‌روند و در سبد را به گردن می‌چسبانند. پس از آن‌که با سبد در گودال رفتند، تا زیر ریششان را از خاک پر می‌کنند و هنگام عصر به کمک هم‌دستان از سبد خارج می‌شوند و شب را به خوردن و استراحت می‌گذرانند. صبح فردا پیش از روشن‌شدن هوا به سبد بازمی‌گردند و تا آخرین روز عزاداری این‌کار ادامه دارد…»[۱۷۵]

ریختن خون به روش‌های مختلف برای امام سوم مرسوم بود. با این هدف که این خون‌ها موجب تسکین دردهای اهل بیت شود. این باور تا به امروز نیز ادامه دارد. قمه‌زنان روز عاشورا و روز بیست و یکم رمضان، لباس سفیدی به نشانهٔ کفن بر تن می‌کردند و موی سر را می‌تراشیدند. پیش از طلوع آفتاب با قمه و شمشیری که در دست داشتند، بر فرق سر می‌کوفتند. گاهی افرادی بودند که برای کنترل ضربات قمه، چوبدستی را مقابل قمه و شمشیر می‌گرفتند. اگر کسی براثر ضربات کشته می‌شد، او را شهید می‌نامیدند و بنا به اعتقاد قزلباشان، در آن دنیا با امام محشور می‌شد.[۱۷۶]

شیوه فرمان‌روایی

 
نشان پادشاهان صفوی.

از دید تاریخ ایران کنونی، دولت صفوی دارای دو ارزش اساسی و حیاتی است: نخست، ساخت ملتی یگانه با مسئولیتی یگانه در برابر مهاجمان و دشمنان، و نیز در برابر گردنکشان و شورشیان بر فرمان‌روایی مرکزی؛ دوم، ساخت ملتی دارای آیینی ویژه که بدان شناخته شده و برای نگاهبانی از همان آیین، دشواری‌های بزرگ را در برابر یورش‌های دو دولت نیرومند خاوری و باختری تحمل نموده‌است. در این مورد، آیین رسمی شیعه دوازده امامی، همان کاری را انجام داد که اکنون جهان‌بینی‌های سیاسی در ساخت فرمانروایی‌ها می‌کنند.

به هر روی با ساخت دولت صفوی، گذشته دیربازی از گسیختگی پیوندهای ملی ایرانیان به دست فراموشی سپرده شد و بار دیگر به گفتهٔ براون، از ملت ایران «ملتی قائم بالذات، متحد، توانا و واجب الاحترام ساخت و ثغور آن را در ایام سلطنت شاه عباس یکم به حدود امپراتوری ساسانیان رسانید».[۱۷۷]

رشته راستین و اساسی این پیوند ملی، آیین تشیع بود، و گرنه با وضعی که در آن روزگار پیش آمده بود، هیچ چیز دیگری نمی‌توانست چنین تأثیری در بازگرداندن آن پیوند و همبستگی داشته باشد، چنان‌که اهل سنت ایران که در دورهٔ شاه اسماعیل یکم و شاه تهماسب یکم زیر فشارهای سختی بودند، به جای ماندن دولت عثمانی و پیوستن ایران را به خاک آن دولت آرزو می‌کردند. دسته‌هایی از کردان سنی مذهب که گرایشی به فرمانبری از یک پادشاه شیعی مذهب نداشتند، بی‌هیچگونه مقاومتی و مخالفتی در قلمرو عثمانی به جای ماندند؛ و دست به دست گشتن برخی از سرزمین‌های کردنشین میان دو دولت عثمانی و صفوی تأثیری در مذهب آن‌ها نداشت.

البته از سوی دیگر بر ملیت ایرانی نیز پای‌فشاری می‌شد. همه مردم جای گرفته در ایران خود را هم‌وندی (عضوی) از این کشور و ایرانی می‌دانستند و مردم ترک و تاجیک (نامی که در آن زمان به ایرانیان غیر ترک داده شده بود)، دوستدار پادشاهی صفویان بودند و حتی امروزه نیز مردم ایران با دوست‌داری از این خاندان یاد می‌کنند. شاه اسماعیل یکم با پای‌فشاری بر اهمیت ملی‌گرایی، پست‌های دولتی را میان مردم گوناگون بخش کرده بود و با ترویج شاهنامه‌خوانی، دوستی به ملیت ایرانی را میان ایرانیان گسترش داده بود. چنان‌که که در بیشتر ایل‌های آن زمان، شعرهای حماسی شاهنامه خوانده می‌شد و مردم ایل‌های ترک قزلباش نیز شعرهای شاهنامه را از برداشتند. حتی شاه اسماعیل نام فرزندان خود را از نام‌های ایرانی و شاهنامه برگزیده بود، مانند: تهماسب، سام، القاس، فرنگیس و…[۱۷۸]

سازمان حکومتی صفویان در آغاز آمیخته‌ای از ساختار رده‌بندی صوفیان و ساختار سنتی پادشاهی در ایران بود. به این روی که در بالای هرم نیرو شاه جای داشت که هم آدم نخست فرمان‌روایی و هم مرشد کامل بود و پس از او وکیل یا وکیل نفس نفیس همایون بود. وکیل دارای نقش وزیر اعظم (رئیس دیوان‌سالاری) بود و هم میانجی بین مرشد کامل و صوفیان. در ساختار نظامی ایل‌های قزلباش نیز رده‌بندی ایلی صوفیانه وجود داشت. اما دیوان‌سالاری فرمان‌روایی بر اساس ساختارهای کهن ایرانی کار می‌کرد چرا که قزلباشان از آغاز در کارهای دیوانی نقش چندانی نداشتند. نقش شاه به عنوان مرشد پس از جنگ چالدران سست شد و این کار در زمان شاه تهماسب یکم و شاه محمد خدابنده و شاه عباس ادامه یافت، به آرامی نقش باورهای صوفیان در ساختار فرمان‌روایی کاهش یافت به گونه‌ای که ردهٔ وکالت به کلی از میان رفت و بسیاری از اختیارهای مقام‌های صوفی به مقام‌های دیوانی داده شد. کارهای عامدانه و هوشمندانه شاه تهماسب یکم و شاه عباس یکم در کاهش باورهای صوفیانه، برای کنترل کردن خودسری‌های سران قزلباش در این روند نقش بسیاری داشت. در زمان شاه عباس بزرگ بینندهٔ ساخت سازمان فرمان‌روایی تازه‌ای هستیم که بر اساس الگوی دیوان‌سالاری کهن ایرانی درست شد و تا پایان پادشاهی قاجارها تقریباً پایدار ماند.[۶۳][۱۷۹] در این ساختار فرمانروایی، شاه در نوک هرم نیرو جای دارد. فرمان‌های او قانون شمرده می‌شود و کسی حق مخالفت با او را ندارد. وزیر اعظم بالاترین مقام اجرایی پس از شاه است و ریاست سازمان دیوانی را بر دوش دارد. وی میانجی دولتیان و شاه است. گزارش‌هایی که از دیوان‌ها و سازمان‌ها برای شاه فرستاده می‌شوند، نخست توسط وی خوانده می‌شود و در صورت خواست وی به آگاهی شاه می‌رسد. پس از شاه عباس یکم، از جمله کارهای مهمی که وزیر اعظم برای شاهان صفوی انجام می‌دادند، جلوگیری از رسیدن خبرها و گزارش‌های ناراحت‌کننده به شاه بود. خانهٔ وزیر اعظم به‌طور معمول نزدیک کاخ شاه بود تا در صورت نیاز به گرفتن دیدگاه شاه در رای‌گیری به تندی بتواند به شاه برسد.[۱۷۹]

ساختار قضایی

سازمان قضایی به دو بخش عرفی و شرعی بخش می‌شد. بخش عرفی دربرگیرندهٔ رسیدگی به کارهایی مانند کشتن و زد و خورد و تجاوز (کارهایی که وابسته به نگهداری نظم و امنیت و سازمان سیاسی بود) می‌شد و بخش شرعی دربرگیرندهٔ رسیدگی به دعاوی حقوقی و شرعی بود. ریاست بخش رسیدگی به دعاوی عرفی با مقام دیوان بیگی است و مسوولین رسیدگی به این دعاوی در شهرها نیز داروغهها هستند. ریاست نظام قضایی شرعی نیز بر عهده صدر است. صدر بالاترین مقام دینی در دولت را داراست و خود از میان علمای نام‌ور شیعه گزینش می‌شود. قاضی‌های شرع از میان علمای شیعه (ملایان) گزینش شده و توسط صدر گماشته می‌شوند. از کارهای دیگر صدر، برداشت و گماشت شیخ الاسلامها در شهرها و رسیدگی به کارهای موقوفات در همهٔ کشور است.[۱۷۹]

قاضی‌های گماشته از سوی صدر یا قاضی‌های شرع، متصدیان ثبت رسمی اسناد هم شمرده می‌شوند و اسناد داد و ستد و خرید و فروش و دارایی مردم تنها با ممهور شدن به مهر آن‌ها رسمیت می‌یابند. عدم وجود مرز دقیق میان کارهای شرعی و عرفی هر از گاهی موجب ناکارآمدی‌هایی در سازمان قضایی می‌شد و این مشکل تا زمان به شاهی رسیدن رضاخان همواره در ایران وجود داشت. از سختی‌های دیگر این سازمان قضایی این بود که هر شخصی می‌توانست در صورت نیاز به هر کدام از قاضی‌ها (گاه بیش از یک قاضی) که دلخواه او بود، مراجعه نماید.[۱۷۹]

نظام قضایی در عصر صفوی کارآمد نبود و دچار بی‌نظمی و فساد بوده و اکثراً باعث می‌شد افراد به شخص شاه مراجعه کنند.[۱۸۰] دیوان‌بیگی مسئول قضاوت قوانین عرفی و صدر مسیول قوانین شرعی بوده؛ اما در عمل، داروغه کار دستگیری و قضاوت و اجرای احکام را انجام می‌داده‌است. در این میان شاه هم به‌دلخواه در هر موردی دخالت می‌کرده.[۱۸۱]

ساختار اجرایی

کشور ایران از زمان شاه عباس به پنج سرزمین، یخش شده بود و هر کدام از آن سرزمین‌ها را نیز به بخش‌های کوچک‌تر (تا ۲۵ سرزمین بخش کرده بودند). خان بالاترین مقامی بود که از طرف شاه برای اداره یک سرزمین گماشته می‌شد و تنها زیر نظر شاه انجام کار کرده و تنها به او پاسخگو بود. سرزمین زیر فرمان یک خان، خود به چند بخش تقسیم می‌شد که اداره آن‌ها را افرادی که دارای سمت سلطان بودند، به دوش داشتند. سلطان‌ها به راستی والیان درجه دوم بودند. مقام پسین در میان والیان پس از سلطان بیگلربیگی نام داشت. خان‌ها و سلطان‌ها در بخش زیر فرمان خود مانند یک شاه کوچک فرمانروایی می‌کردند. خان‌ها، بخش اصلی درآمد سرزمین خود را برای کارهای درونی اداری و شخصی خود و نیز تعهد پرداخت مواجب سربازانی که از مرکز به آن‌ها محول شده بود، مصرف می‌کردند و اندازهٔ نسبتاً کمی را برای دربار می‌فرستادند. آن‌ها در برابر تهدیدهای بیگانه متعهد به نگاهبانی سرزمین زیر فرمان خود بودند. بیشتر قریب به اتفاق خان‌ها و سلطان‌ها، سران قزلباش بودند و با ایل خود در سرزمین زیر فرمان زندگی می‌کردند.[۱۷۹]

 
شاه سلیمان یکم در اصفهان - سال ۱۰۴۹ خورشیدی.

در این میان برخی از بخش‌های کشور بودند که فرمانروای آن‌ها از خودمختاری خان یا سلطان برخوردار نبود و به راستی وکیل یا نماینده‌ای از طرف شاه آن‌ها را اداره می‌کرد که آن‌ها را وزیر می‌نامیدند. همهٔ درآمد این بخش‌ها برای دربار فرستاده می‌شد و بودجه مصرفی این بخش‌ها را دربار تعیین و تأمین می‌کرد. این بخش‌ها را اراضی خاصه می‌نامیدند. در آغاز پادشاهای صفویان بخش‌های خاصه محدود به استان‌های نزدیک به تخت‌گاه بود اما از زمان شاه عباس به این بخش‌ها افزوده شد؛ زیرا از یک سو درآمد مستقل شاه را افزایش می‌داد و از سوی دیگر از افزایش نیروی فرمانده‌های قزلباش در برابر شاه جلوگیری می‌شد. اما در برابر، فرمانروایان بخش‌های خاصه از توانایی نظامی و مدیریتی و انگیزه بسیار کمتری نسبت به خان‌ها و سلطان‌ها برای اداره برخوردار بودند و در برابر تهدیدهای بیگانه بسیار سستی می‌کردند.[۱۷۹]

از زمان شاه صفی به بعد بخش‌های خاصه به تندی گسترش یافتند و یکی از علتهای ناتوانی نیروی نظامی صفویان را همین کار می‌دانند. در برابر گاهی یک بخش دچار تهدید بیگانه می‌شد و شاه برای افزایش توان برابری یک خان قزلباش را برآن بخش می‌گمارد. تا پایان پادشاهی شاه عباس یکم هیچ‌کدام از استان‌های مرزی به گونهٔ خاصه اداره نمی‌شد. در زمان شاه صفی ایالت فارس به گونهٔ خاصه درآمد زیرا تهدیدی نظامی برای آنجا گمان نمی‌شد.[۶۳]

 
نمایی کاخ چهل ستون در اصفهان.

بالاترین مقام اجرایی در شهر خان یا سلطان یا وزیر آن بخش شمرده می‌شد (چه در آن شهر جای‌گیر باشد چه نباشد). پس از خان یا سلطان یا وزیر، داروغه شهر جای داشت. اداره‌کننده اصلی شهر، به راستی داروغه بود. داروغه کار نگهداری امنیت و نظم شهر و همچنین کار رسیدگی به دعاوی وابسته به زد و خورد و کشت را به دوش داشت. عسس، کوتوال، کلانتر و محتسب همه زیر فرمان داروغه کار می‌کردند. عسس فرماندهی نگهبانان شب را به دوش داشت. کوتوال مسئول نگاهبانی و نگهداری از استحکامات بود و در شهرهایی که داروغه نداشت، عسس کار داروغه را نیز دارا بود.[۱۷۹] کلانتر میانجی بین داروغه و مقام‌های بالاتر و مردم عادی بود. در شهرهای بزرگ هر محله برای خود دارای کلانتر بود. کلانتر کار نگاهبانی از حقوق مردم در برابر دولتیان و بخش‌بندی کارهای سخت (گفته‌شده از سوی مقام‌ها) به گونهٔ برابر بین مردم و گرفتن مالیات‌ها از مردم را بر دوش داشت. در روستاها کدخداها کارهای کلانترها را انجام می‌دادند. محتسب بر درستی اندازه‌ها و اوزان در شهر نظارت می‌کرد و نرخ کالاهای اساسی را نیز در شهر تعیین و اعلام می‌کرد.[۱۷۹]

ساختار و وضعیت اجتماعی

ساختار اجتماعی دوران صفوی به شکل هرمی بود که شاه در رأس آن و مردم عادی که شامل دهقانان، صنعت‌گران، دکان‌داران و تجار کوچک بودند در قاعدهٔ هرم قرار می‌گرفتند. مابین این دوطبقه، اشراف لشکری و کشوری و گروهی از مقامات روحانی در سطوح مختلف قرار داشتند. اقشار مردم دارای اصناف و انجمن‌های اجتماعی و مذهبی بودند به‌طوری که در هر شهر با اهمیتی، کسبه، بازرگانان، کارگران و سایر گروه‌ها نماینده‌ای برای خود داشتند. ویژگی جامعهٔ صفوی، تلاش برای ایجاد پیوند میان جامعهٔ ایرانی و ترکان قزلباش و اتحاد میان علما و بازاریان بود. مقامات روحانی ادارهٔ املاک بسیاری را بر عهده داشتند که یا از طریق وقف یا بخشش‌های افراد برای امور مذهبی، تحت اختیارشان بود.[۱۸۲]

کمپفر دربارهٔ وزیر اعظم صفوی می‌گوید: «وزیر در رأس دیوان‌سالاری صفوی قرار دارد. بزرگ‌ترین مقام دولتی مخصوص رئیس دیوان عالی و شخص اول از بین بزرگان مملکت یعنی وزیر اعظم است؛ او نیابت اعلیحضرت را نیز عهده‌دار است و به‌دلیل مقام مهمش، لقب اعتمادالدوله و وزیر اعظم گرفته‌است. لقب اعتمادالدوله اغلب در خطاب و در محاوره به کار می‌رفت، در حالی که وزیر اعظم اصولاً در مکاتبات استفاده می‌شد. این دو لقب نشان‌دهندهٔ بزرگ‌ترین منصب دولتی ایران است. وزیر اعظم را می‌توان محور ادارهٔ امور ایران دانست زیرا تمامی کارها و حیات عمومی به‌وسیلهٔ او جریان دارد.

به‌طور کلی می‌توان دو نوع عنوان و لقب رسمی برای علمای دین در این عصر یافت. دستهٔ اول عناوین رسمی حکومتی هستند و دسته دوم عناوینی که با وجود اینکه رسمیت داشتند، حکومتی نبودند. برای نمونه می‌توان به عناوینی چون مجتهد الزمانی، پیش‌نماز، مدرس و حتی رئیس ا لعلماء اشاره کرد. عناوین رسمی حکومتی در اختیار صاحب‌منصبان اداری و سیاسی قرار داشت و در رأس آن‌ها می‌توان به شیخ الاسلام، صدر، قاضی و ملاباشی و نیز مناصبی چون امامت جمعه و متولیان اماکن مقدسه اشاره کرد.[۱۸۳]

وضعیت مردم

روسپی‌گری زنان

زنان روسپی شناخته شده بودند و دولت دفاتری را تشکیل داده بود تا نام و نشان ایشان را، ثبت رسمی داشته باشد. شاردن آمار روسپیان اصفهان در سال ۱۶۶۶م را شانزده‌هزار تن می‌داند. مالیات هر کدام از اعضا به دقت حساب شده و در خزانه سازمان جمع‌آوری می‌گشت تا در نهایت به صورت سالانه تسلیم خزانه دولتی شود. تعداد زیادی از روسپیان مایل نبودند نام و نشان‌شان در دفاتر دولتی ثبت شود که سبب شگفتی مسئولان سازمان روسپیان بود ولی از نظر مادی خوشحال‌تر بودند چون از آنها رشوه می‌گرفتند. قیمت‌ها نسبت به کشورهای دیگر بالاتر بوده و این در کنار تعداد بسیار زیاد روسپیان باعث شگفتی شاردن شده بود و حدس می‌زد موقعیت جغرافیایی ایران و غذاها باعث تحریک بیشتر مردم است.

شاردن زنان روسپی را در مدارس دینی نیز دیده و می‌گوید در چهره روحانیون، پس از پایان کار با روسپی تغییری ندیده و بلافاصله به امور دینی می‌پرداختند. تناقض در دین و عمل ایرانیان، شاردن را بُهت زده کرده بود. روسپی‌گری را حرام می‌دانند اما در شهرهایشان روسپیان بسیارند، معامله با آن‌ها را قدغن می‌دانند ولی از ایشان مالیات می‌گیرند و برایشان سازمان ایجاد می‌کنند و در حالی که به خود لقب مؤمن می‌دهند، از روسپیان کام می‌گیرند و مجدداً در پایان عمل مدعی ایمان و تقوا هستند.[۱۸۴][۱۸۵]

روسپی‌گری مردان

روسپی‌گری مردان یا گرداندن اَمرَدها (پسرانِ تن‌فروش) مرسوم بوده و آنها را بَزک می‌کردند و در ازای مبلغی در اختیار افرادِ قرار می‌دادند. گونه‌ای از بردگی جنسی بود که عمده منافع مالی حاصل از تن‌فروشی آن‌ها در اخیار صاحبان‌شان قرار می‌گرفت.[۱۸۴][۱۸۵] در یکی از گزارش‌های سفرنامه فیگوئروآ اینطور آمده‌است که بزم حاکمان و نمایندگان شاه، یک ردیف رقاصه زن و ردیف دیگر، شش یا هفت پسر با موهایی بلند و دامن و سفیدتر از اروپاییان بودند … زن‌ها و پسرها با چرخ زدن‌های سریع و حرکات عجیب و با آهنگ دف‌ها و نی‌انبان به‌طرز شهوت‌انگیز می‌رقصیدند.[۱۸۶]

کودکان برده‌جنسی

در عصر صفوی علیرغم ادعاهای دینی حکومت‌ها، بدن انسان ابزاری برای اخذ مال و موقعیت از طریق عرضه جنسی آن به قدرتمندان و ثروتمندان جامعه بود. اخته‌کردن کودکان در سن ۷–۸ سالگی و استفاده به‌عنوان خواجه در حرم‌سرا‌های شاه، وزرا و ثروتمندان جامعه و نیز استفاده از آنها به‌عنوان غلام‌بچگان برای خدمت و رقاصی و خدمات جنسی مرسوم بود.[۱۸۷] تا جایی که قانونی و علنی بودن این اعمال شگفتی سفیران و جهان‌گردان اروپایی را به‌دنبال داشت. روسپیان زن و مرد در قافله شاه و در سطح جامعه رسماً فعالیت می‌کردند و مالیات هم پرداخت می‌کردند. حدود سه هزار خواجه فقط در دربار شاه وجود داشتند و همجنس‌گرایی در بین زنان نیز بسیار رایج بود. این رواج استفاده جنسی از تن و دستکاری در آن جهت عرضه به دیگران را «تن‌بارگی» نیز خوانده‌اند.[۱۸۸]

در سفرنامه فیگوئروآ آمده‌است: کودکان دختر و پسر برای حرمسرای شاه خریده می‌شدند و بعد از انتخاب توسط خواجه‌های حرمسرا که مسئول انتخاب معشوقه‌های شاه بودند، به عنوان مازادِ به بازرگانان فروخته می‌شدند و به عنوان برده در بازار خرید و فروش می‌شدند. این‌ها بخشی از گروه روسپی‌های غیر بومی اصفهان را تشکیل می‌دادند. دربارهٔ این گروه غیر بومی گزارش نماینده رسمی دولت اسپانیا عنوان می‌کند که شامل چرکس و مسکوی (روسی) بوده که یا از سوی حکام شهرها فرستاده شده یا از طریق جنگ‌ها گردآوری می‌شدند یا توسط تاتارها، لزگی‌ها و دیگر همسایگان و هموطنان شان دزدیده و به اصفهان فرستاده می‌شدند. گارسیا د سیلوا فیگوئروآ، به دلیل سرنوشت شوم این کودکان در مورد شاه عباس اول می‌گوید: «بسیار جای تأسف است که آن همه طفل و نوجوان را صرفاً به منظور ارتکاب اعمالی چنین فضیحت‌بار خریداری می‌کنند. از همین یک عمل می‌توان قضاوت کرد که این پادشاه به هیچ دینی پای بند نیست…»[۱۸۹]

مجازات‌ها در عصر صفوی

کورکردن، پوست‌کندن، سوزاندن در آتش یا در قبای باروتی، افکندن انسان در قفس و سوزانیدن، بریدن گوش و زبان و بینی و انداختن از بالای مناره از مجازات‌های عادی بود.[۱۹۰] سوراخ کردن پاهای محکوم و وارونه آویزان کردن وی به درخت معمول بود.[۱۹۱][۱۹۲] شرای می‌گوید: اگر شاه بخواهد شراب تا سه روز آزاد می‌شود بعد از سه روز هر کس مست کند مجازات او سر بریدن است.[۱۹۳] شاهان صفوی برای ارضای شهوت خود می‌توانستند زنان و دختران رعایا را به دربار ببرند؛ هر گونه مخالفتی در این زمینه مجازات مرگ را در پی‌داشت[۱۹۴] و نزدیک شدن به زنان حرمسرای شاه هم مجازاتش مرگ بود.[۱۹۵] شاه اسماعیل یکم، شاه اسماعیل دوم، شاه عباس یکم و شاه صفی از شاهان بسیار بی‌رحم این دودمان بودند و بسیاری از نزدیکان و حتی فرزندان‌شان را نابینا یا به قتل رساندند.

شکنجه در دوران صفوی

تاریخ‌نگاران به دسته‌ای از خادمان شاهان صفوی اشاره می‌کنند که مجرمان را زنده‌زنده می‌خوردند[۱۹۶][۱۹۷] یا به نمونه‌های دیگری از مجازات‌ها مانند انداختن مجرمان جلوی سگان می‌کنند. برای راهزنان، دست و پاهای آنان را به چهار شتر می‌بستند و بدنش را بدین ترتیب پاره‌پاره می‌کردند.[۱۹۸] چنین آمده‌است که بسیاری از این شکنجه‌ها و مجازات‌ها ریشه در رسوم قبایل چادرنشین ترک آسیای‌میانه‌ای داشت که از حامیان شاه اسماعیل صفوی بودند و او را در به قدرت رساندن یاری نمودند.[۱۹۹] از جملهٔ این رسوم که این حامیان وارد نمودند، زنده‌خواری دشمنان و استفاده از جمجمهٔ دشمنان به‌عنوان جام شراب بود. گاهی شاهان صفوی آنان را احضار کرده و دستور می‌دادند تا مجرمان را در جلوی چشمانش بدرند.[۲۰۰] این دسته از آدم‌خواران که در دربار شاه عباس هم نگهداری می‌شدند چیگین یا «چیگ قورچی‌ها» نام داشتند.[۲۰۱] نقل است که لشکر چهل‌نفری آدم‌خواران شاه عباس، در همه‌جا او را همراهی می‌کردند و قربانیان را می‌خوردند.[۲۰۲][۲۰۳] کریم نجفی برزگر، استاد تاریخ صفوی، عنوان می‌کند که بسیاری از این اعمال، تحت عنوان گسترش شیعه و اسلام توجیه می‌شد. به‌طورکلی صفویان تمایل داشتند که مشروعیت فرمانروایی خود و جانشینان خود را با اسلام، توجیه کنند.[۲۰۰]

ارتش در دوره صفوی

نیروهای سپاه ایران در آغاز به پادشاهی رسیدن شاه اسماعیل یکم تا زمان پادشاهی شاه عباس یکم، درست‌شده از ایل‌های قزلباش بود. قزلباشان به گونهٔ سواره می‌جنگیدند و سواران آن‌ها را قورچی می‌نامیدند. قورچی‌ها مسلح به شمشیرهای هلالی شکل (مناسب برای نبرد سواره)، کمان و تفنگ بودند. از زمان شاه عباس بزرگ به بعد نیروهای پیاده مسلح به تفنگ از مردم تاجیک (غیر قزلباش) و نیز سپاه غلامان خاصه (درست‌شده از گرجی‌ها، چرکسها و ارمنی‌ها) ساخته شد. توپخانه نیز معمولاً در دوره‌گیری (محاصره) شهرها از زمان شاه تهماسب یکم به کار گرفته می‌شد؛ اما به دلیل گونهٔ تاکتیک‌های جنگی ایرانیان که بر اساس تحرک زیاد در میدان جنگ بود، در جنگ‌های مستقیم نقش زیادی نداشت. بالاترین مقام نظامی از زمان شاه عباس یکم به بعد سپهسالار ایران بود. این سمت در ابتدا دائمی بود، ولی از زمان شاه صفی در زمان جنگ تعیین می‌شد. مقام‌های اصلی سپاه ایران در زمان شاه سلیمان (گفته از سفرنامه کمپفر) به شرح زیراند:[۱۷۹]

 
یک کلاه خود متعلق به دوره صفوی.
  • قورچی باشی: فرمانده قورچیان (سواران قزلباش) و بالاترین مقام پس از سپهسالار. قورچی‌ها در زمان شاه سلیمان حدود ۱۰ تا ۱۲ هزار نفر تخمین زده می‌شوند و سالانه ۱۰ تا ۱۲ تومان مزد می‌گرفتند.
  • قوللر آقاسی: فرمانده سپاه غلامان. سپاه غلامان از گرجیان، چرکسها، ارمنیان و دیگر غیر ایرانیان ساخته می‌شد که به گونهٔ سواره می‌جنگیدند. شمار آن‌ها حدود ۱۵ تا ۱۸ هزار نفر تخمین زده می‌شد و سالانه کمی کمتر از ۱۰ تومان مزد می‌گرفتند.
  • تفنگچی‌لر آقاسی: فرمانده سپاه تفنگچیان پیاده بود. این تفنگچیان تاجیک (ایرانی غیرترک) بودند و پیاده می‌جنگیدند. به این‌گونه از اسب تنها برای نقل و انتقال پیش از درگیری استفاده می‌کردند اما در هنگام جنگ و در نزدیکی دشمن از اسب پیاده شده و می‌جنگیدند. سلاح آن‌ها نیز تفنگ و شمشیر بوده‌است. شمار آن‌ها نزدیک به ۵۰ هزار تخمین زده می‌شود. مزد سالانه تفنگچی‌ها کمی کمتر از غلامان بود. تفنگچیان مازندرانی از دیگر تفنگچیان نامدارتر بوده‌اند.
  • توپچی باشی: فرمانده توپخانه ایران که در میان مقام‌های گفته شده پایین‌ترین اهمیت را داشت.

به جز نیروهای نظامی گفته شده گروهی ساخته از ۲۰۰۰ سرباز مجهز پیاده نام‌ور به جزایری وجود داشتند که مزد آن‌ها را شاه پرداخت می‌کرد و کار نگهبانی از دربار را به دوش داشتند. آن‌ها زیر فرماندهی ایشیک آقاسی باشی بودند.

یگان‌های درونی در سپاه را افسرانی دارای عنوان‌های زیر اداره می‌نمودند. این عنوان‌ها همگی از واژه‌های ترکی درست شده‌اند:[۲۰۴]

  • مین باشی (فرمانده ۱۰۰۰ سرباز) دارای مزد سالانه ۷۰ تومان
  • یوز باشی (فرمانده ۱۰۰ سرباز) دارای مزد سالانه ۳۰ تومان
  • اون باشی (فرمانده ۱۰ سرباز) دارای مزد سالانه ۱۵ تومان

(البته همان‌گونه که امروزه نیز رایج است، گاه تعداد سربازان زیر فرماندهی این صاحب‌منصبان کمتر یا بیشتر از میزان نامی آن بود) مزد سربازان به صورت حواله پرداخت می‌شد. این حواله‌ها برای والیان بخش‌های گوناگون کشور صادر می‌شد و سربازان معمولاً به دلیل عدم امکان سفر به آن بخش‌ها آن‌ها را به دلالان می‌فروختند. تأمین خوراک در هنگام جنگ‌ها به دوش خود سربازان بود، به همین شوند (دلیل) در هنگام جنگ‌ها پیشه‌وران در پی سپاه روان می‌شدند و کالاهای مورد نیاز را به آن‌ها می‌فروختند.

زبان رسمی و درباری

زبان رسمی دولت صفوی، زبان فارسی بود.[۲۰۵] شاه عباس بزرگ در زمان خود زبان فارسی را در سراسر ایران به عنوان زبان میانجی تثبیت کرد.[نیازمند منبع] همچنین تمام نسک‌های تاریخی در دورهٔ صفوی به زبان فارسی نگاشته شده‌است.[۲۰۶] با وجود رسمی بودن زبان فارسی، درباریان صفویه همچون دیگر مردم ایران در دربار از زبان محلی خود بهره می‌بردند. همچنین شاه عباس خود اشعاری به ترکی سروده‌است.[۲۰۷] ژان شاردن جهانگرد فرانسوی هم که زمان یازده سال (۷۰–۱۶۶۴ و ۷۷–۱۶۷۱) در ایران بوده، می‌نویسد:[۲۰۸]

ترکی زبان دربار و لشکریان است. زنان و مردان منحصراً به ترکی سخن می‌گویند، به‌ویژه خانواده‌های اشرافی. دلیل این کار آن است که خاندان صفوی از سرزمین‌های ترک‌زبان و جاهایی که زبان مادری‌شان ترکی است، برخاسته‌اند.

هم‌زمان با دوره صفویه زبان فارسی در اوج گستردگی خود قرار داشت. فارسی، زبان رسمی گورکانیان هند بود و شاعران پارسی‌گوی بزرگی از آنجا برخاستند. در باختر ایران که زیر فرمان امپراتوری عثمانی و رقیب سنی‌مذهب صفویان جای داشت نیز مورد بهره بود. بیشتر سخن‌وران ترک بدان آشنا بوده و غزل و شعرهای کوتاه فارسی می‌سرودند.[۲۰۹]

فرهنگ، هنر و معماری

هنر دورهٔ صفوی (۸۸۰–۱۱۰۱ خورشیدی) از دوره‌های درخشان هنر ایران است. هنر این دوره در بسیاری از زمینه‌ها، ادامهٔ دوران طلایی هنر دربار تیموریان است.[۲۱۰] هنر ایران در این دوره در زمینه‌های معماری، نگارگری، خوشنویسی، قالی‌بافی، فلزکاری، سفالگری، پارچه‌آرایی و… نمایانگر شد.

 
یک قبای زربفت دوره صفوی، در موزه ایران باستان.

شاه اسماعیل در سال ۹۱۶ هجری قمری بر خاندان شیبانی تسلط یافت و حکومت خاندان صفوی را تشکیل داد. او پایتخت را از هرات به تبریز منتقل کرد و هنرمندان و صنعت‌گران را از گوشه کنار ایران به آنجا آورد. ایران در دوران سلطنت پادشاهان صفوی به اتحاد و یکپارچگی و عظمت دست یافت. شاه اسماعیل صفوی، کمال الدین بهزاد را که در عهد تیموری پرورش یافته بود به تبریز دعوت کرد و او را به سرپرستی گروهی از نقاشان و خوشنویسان، رنگ کاران و صحافان و… برگزید. این گروه حرکت فرهنگی و هنری مکتب تبریز را به وجود آوردند.[۶۴]

مکتب قزوین، در سال ۹۵۵ ه‍جری قمری و پس از آنکه شاه تهماسب یکم به قدرت رسید و مرکز حکومت صفویان را از تبریز به قزوین منتقل ساخت؛ شکل گرفت. مکتب نگارگری قزوین جدا از مکتب هرات، مکتب تبریز و دیگر مکاتب دارای ویژگی‌هایی است که آن را از سبک‌های دیگر متمایز می‌کند.

مکتب اصفهان عنوانی است که برای اوج‌گیری فعالیت‌های مختلف فلسفی، فقهی و هنری در طی سده ۱۷ و اوایل ۱۸ میلادی (۱۰ و ۱۱ هجری قمری) در اصفهان به کار برده می‌شود. این دوره از زمانی آغاز شد که شاه عباس در ۱۰۱۷ هجری قمری (۱۵۹۸ میلادی) پایتخت صفویان را به اصفهان منتقل کرد. این دوره با سقوط اصفهان به دست افغان‌ها و سرنگونی صفویان در سال ۱۱۳۶ هجری قمری (۱۷۲۲ میلادی) به پایان رسید.

معماری دوره صفوی

 
یک عکس ثبت شده توسط لنز الترا واید و چشم ماهی از کاخ چهل ستون، واقع در شهر اصفهان، بر پایه معماری صفوی که به دستور شاه عباس یکم ساخته شد.

تعداد بیشتری از عمارات دوران صفوی در مقایسه با بناهای دوران‌های دیگر ایران، باقی مانده‌است؛ با این وجود، معماری دوران صفوی نسبت به معماری سلجوقی، ایلخانان و تیموری ناشناخته مانده‌است. چند عامل به تعیین این تناقض کمک می‌کند. یکی از این عوامل، عامل به‌ظاهر پیش پا افتادهٔ تعصب و پیش‌داوری است. عمارت زشت دوران صفوی را به وجود آورده از این رو به سادگی در زمرهٔ طبقه‌بندی ناخوشایند جذابیت‌های توریستی قرار گرفته و به همین دلیل تعدادی از آن‌ها به صورت جدی ارزیابی مفصل و محققانه نشده‌است. از طرف دیگر، می‌توان مستندات ناقض و ناکافی معماری صفوی را نیز ذکر کرد؛ یعنی کمبود نسبی مقاله‌ها، طراحی‌ها و رسالات علمی در این زمینه به جستارهای عموماً شتاب‌زده انجامیده‌است. عامل مهم دیگر، بی‌حفاظی و در دسترس همگان بودن معدودی از بناهای مهم اصفهان است که این امکان دسترسی به‌آن‌ها باعث شده که در مقایسه با آثار غیرقابل دسترس اردبیل، ماهان، کرمان و مشهد به‌طور غیر منصفانه ناشناخته باقی بمانند. معنای این غفلت متناقض از آثار خلاق و غنی این دوره، در این است که اصطلاح صفوی به‌منظور کاربرد آن در زمینهٔ معماری چندان وافی به‌مقصود نیست. هنوز نمی‌توان نوع خاصی از پلان کف، سازمان‌بندی فضایی، ترکیب بندی نمای پیشین، مقرنس، نیمرخ‌های قوسی یا طاق‌بندی را بدان اطلاق کرد.[۲۱۱]

اقتصاد دوره صفوی

در اولیل عصر صفوی (و تا حدودی نیز بعدها) بازرگانی هم به صورت مبادلهٔ کالا به کالا و هم مبادلهٔ کالا با پول (سکه نقرهٔ صفوی یا خارجی) صورت می‌گرفت. بعدها بازرگانان عمده برای انجام کارهای تجاری، نمایندگی داشتند که به نقاط گوناگون سفر می‌کردند. برخی از بازرگانان در کشورهای دور مانند سوئد و چین فعالیت تجاری داشتند و تجارت داخلی در دست تاجران ایرانی مسلمان بود.

شاه عباس اول که بزرگ‌ترین شاه صفویه بود، تجارت در ایران را انحصاری و سلطنتی کرد؛ یعنی شخصاً با تجار ونیزی و انگلیسی و هلندی معامله می‌کرد و تجارت ایران صرفاً دولتی شده بود. این یکی از دلایلی می‌شود که تجارت اروپایی رونق می‌گیرد ولی تاجر ایرانی در این دوران مشاهده نمی‌شود. تجارت آزاد در اروپا باعث پیدایش بورژوازی و سوداگرایی شد. مکتب سوداگرایی در اروپا بسیار فعال شد و در مدت کوتاهی سیاست‌های حمایت از تولید داخلی و تجار اروپایی و تسلط بر بازارها را در پیش گرفت که فشار بیشتری بر روی ایران از طریق گرفتن امتیازهای انحصاری و گمرکی می‌آورد و باعث پیدایش اقتصاد صنعتی در اروپا وارد آمد. برعکس در ایران صفوی، به دلیل همین سیاست‌های تمرکزگرایانه حکومتی، طبقه تاجری ایجاد نمی‌شود که دنیا را ببیند و نیازهای دنیا را بفهمد. از اینرو صنعت در شکل صنایع کوچک خانگی برای اقناع بازارهای کوچک داخلی باقی ماند و هیچگاه به شکل شرکت‌های بزرگ درنمی‌آمد که ایجاد ثروت و فراوانی کند و به رونق خود بیافزاید. نظام‌های پولی و بانکی ایجاد نشدند که با گردش پول بازارها و صنایع را رشد دهند.

یکی از محصولات عمده صادراتی، ابریشم بود. بازرگانان ارمنی، انگلیسی و هلندی، در صدور ابریشم خام ایرانی با یکدیگر رقابت می‌کردند. غیر از ابریشم و پارچه، تیماج، پشم شتر و گوسفند، چرم، ظروف چینی، مصنوعات طلا و نقره، قالی و سنگ‌های قیمتی، به کشورهای اروپایی صادر می‌شد. در مقابل، از آنجا ماهوت و منسوجات، جام، آینه و شیشهٔ پنجره، اجناس فلزی تجملی، چراغ و کاغذ تحریر وارد می‌شد.[۲۱۲]

در ایران صفوی به دلیل لجاجت حکومت با عثمانی‌ها، بیش از هزار کیلومتر مرز غربی بسته شد و تجارت زمینی جاده ابریشم (که در آن دوره پس از سفرهای دریایی پرتقالی‌ها و انگلیسی‌ها رونق کمتری داشت) تقریباً به‌طور کامل متوقف گردید. فقط مسیر محدودی به قفقاز باقی ماند که توسط شاه عباس به انحصار تجار ارمنی درآمد و دیگر ایرانیان نقشی در این تجارت نداشتند.[۲۱۳] این امر ایران را درگیر به یک بن‌بست اقتصادی کرد که عوارض آن همچنان باقی‌است.[۲۱۴]

ولایت‌های دورهٔ صفوی

 
نقشه تهیه شده از ایران در سال ۱۰۷۹ خورشیدی.
 
تقسیمات اداری ایران صفوی در قفقاز.

در کتاب مهم تذکرةالملوک دربارهٔ ولایت‌های ایران در دورهٔ صفویان این چنین آمده‌است:

والی در ممالک ایران چهار است که اسامی هر یک موافق اعتبار و شرف و ترتیب نوشته می‌شود: اول والی عربستان (خوزستان کنونی) که به اعتبار سیادت و شجاعت و زیادتی ایل و عشیرت از والی‌های دیگر بزرگ‌تر و عظیم‌الشأن‌تر است؛ و بعد از آن والی لرستان فیلی است که به اعتبار اسلام، اعز از والی گرجستان است و ولایات گرجستانات متعلقه به ایران، گرجستان کارتلی و کاخت و تفلیس است. و بعد از مرتبهٔ والی گرجستان، والی اردلان است که سنندج محل سکنای ایشان می‌باشد و بعد از او حاکم بختیاری که در قدیم‌الایام کمال اعزاز و احترام داشته‌اند.
اما بیگلربیگیان عظیم‌الشأن ایران سیزده‌است: اول قندهار (افغانستان کنونی)، دوم شیروان، سوم هرات، چهارم آذربایجان، پنجم چخور سعد (ارمنستان کنونی)، ششم قراباغ و گنجه (جمهوری آذربایجان کنونی)، هفتم استرآباد (مازندران کنونی)، هشتم کهگیلویه، نهم کرمان، دهم مرو شاهی‌جان (ترکمنستان کنونی)، یازدهم قلمروی علی‌شکر (همدان کنونی)، دوازدهم مشهد مقدس معلی، سیزدهم دارالسلطنهٔ قزوین.

میراث

به باور عبدالحسین نوایی، دودمان صفویه توانست از ایران دوباره یک «ملت-دولت» مستقل، خودمحور، نیرومند و مورد احترام بسازد که مرزهای آن در زمان پادشاهی شاه عباس بزرگ برابر مرزهای ساسانیان بود. پادشاهی صفوی پیشروی دولت ایران به معنی نوین آن بود و در دورهٔ آنان شکل یک فرمان‌روایی متمرکز ملی و شیعی پایه‌گذاری شد که تا امروز پابرجاست. شاهان صفوی برای نگهداری استقلال ایران که پس از جنگ‌های بسیار به دست آمده بود، کوشش خود را صرف انباشتن خزانهٔ خصوصی کردند تا بتوانند هزینه‌های نظامی را تأمین کنند. برای همین داشته‌های آنان در بخش‌های گوناگون ایران گسترش یافت و فرمان‌روایی خان‌خانی و عشیره‌ای و دودمان‌های محلی از بین رفت و فرمانروایی مرکزی با نیروی روزافزون جای آن را گرفت. چنان‌که تاریخ ایران نشان داده که فرمان‌روایی متمرکز باعث نیرومندی و یکپارچگی کشور می‌شود و دولت نامتمرکز و فدرالی ناتوانی و آشفتگی ایران را در پی دارد.[۲۱۵]

رسیدن ایرانیان به مرزهای طبیعی خود، به ایران شکوه و جلال پیشین را باز داد. برای اروپاییان که به گونه‌ای سخت در معرض خطر امپراتوری عثمانی بود، بسیار گران‌بها و ارزشمند شمرده می‌شد، به گونه‌ای که دوراندیشان مردم در آن دیار، دولت صفوی را مایه نگهداری خویش و نعمتی برای خود می‌پنداشتند و به همین دلیل با پیام‌های دلگرم‌کنندهٔ خود، پادشاهان ایران را به ادامه نبرد و ستیز با عثمانی تحریک می‌کردند. پس از عقب‌نشینی سلطان سلیمان قانونی از آذربایجان و تحمل تلفات سنگین سپاه عثمانی از سرما و برف و نبود آذوقه، فرستادهٔ ونیز در دربار عثمانی به پادشاه خود نوشت:[۲۱۶]

«تا آنجا که عقل سلیم گواهی می‌دهد این امر جز خواست خدای بزرگ چیز دیگری نیست؛ زیرا می‌خواهد که جهان مسیحیت را از ورطه نابودی پایانی رهایی بخشد…»

— ترویزیانو، سفیر دولت ونیزیا در دربار سلطان عثمانی.

و سفیر دیگری از دولت‌های فرنگ که در استانبول به سر می‌برد، همین مضمون را بدین گونه بیان کرد که: «میان ما و ورطه هلاک تنها ایران فاصله‌است، اگر ایران مانع نبود عثمانیان به سهولت بر ما دست می‌یافتند.»[۲۱۷][۲۱۸]

برخی می‌پندارند ساختن دولت صفوی زیانی بزرگ برای جهان اسلام بود، بدین گونه که با رسمی‌کردن تشیع، و ناتوان ساختن تسنن، یکپارچگی دینی سرزمین‌های اسلامی را که تا آن دوران به جای مانده بود، از میان برد و آن سرزمین پهناور و جغرافیایی را از میان برد و به خطر انداخت. لازم به گفتن است، پیش از این در سده‌های چهارم تا ششم هجری، دولت اسماعیلی فاطمیان در مصر فرمان‌روایی در برابر خلافت عباسی درست کرده بود و تا زمانی که هر دو دولت نیرومند بودند، هیچ سختی در مبارزه با صلیبیان نداشتند؛ بنابراین به‌طور قطع این نخستین بار نبود که یک فرمان‌روایی رسمی شیعی درست می‌شد. دوم، نیروی دولت عثمانی و گسترش پیاپی آن بدون پشتوانه فرهنگی و اجتماعی لازم انجام می‌شد. به گونه‌ای که علی‌رغم چند سده چیرگی بر یونان، بالکان و چند کشور دیگر اروپایی تنها چندی از مردم آن بخش‌ها مسلمان شدند و هر چند این گفته درست است که عثمانی بر اثر مناقشه‌های فراوان با صفویان همواره از مرزهای شرقی خود بیمناک بود و ناگزیر بخش بزرگی از نیروی نظامی خویش را در آن بخش صرف می‌کرد و از پیشرفت و تمرکز نیرو در جبهه‌های اروپا بازمی‌ماند. اما شکست‌های بزرگ عثمانی در اروپا پس از محاصره وین در سال ۱۰۶۲–۱۶۸۳ میلادی و هم‌زمان با ناتوانی و نابودی دولت صفوی رخ می‌دهد. عامل اصلی شکست عثمانیان، نه پیدایش دو فرمانروایی شیعه و سنی، بلکه برتری ابزارهای نظامی اروپاییان در سدهٔ هجدهم و ناتوانی ساختارها و بنیان‌های اقتصادی و اجتماعی عثمانی نسبت به کشورهای اروپاست.[۲۱۹]

انتقادات

شاهان صفوی با گسترش تنفرهای عقیدتی منجر به بن‌بست ایران با عثمانی شدند و صفویان برای گسترش تجارت‌شان، ناگزیر به دادن امتیازات تجاری به اروپاییان شدند. شاه اسماعیل به دلیل تمایلی که به اتحاد با اروپاییان برای مقابله با عثمانی‌ها داشت، در ۱۵۰۷ میلادی جزیره هرمز، قشم، مسقط (عمان امروزی) و سواحل جنوبی خلیج فارس (امارات متحده عربی امروزی)[۲۲۰] و در ۱۵۱۴ میلادی بندرعباس و در ۱۵۲۱ میلادی بحرین را به امپراتوری پرتغال واگذار کرد.[۲۲۱] این مناطق بیش از یک قرن در دست پرتغالی‌ها ماندند تا سرانجام در سال ۱۶۲۲ میلادی، شاه عباس بزرگ با دادن امتیازات دیگری به انگلستان، با پشتیبانی ناوگان آنها این مناطق را بازپس گرفت. با این اقدامات، صفویان راه استعمار منطقه و هندوستان توسط دولت‌های اروپایی را نیز هموار کردند.[۲۲۲] اولین دولتی که اقدام به دادن امتیازات تجاری به تجار انگلیسی و هلندی کرد نیز صفویان بودند. این سنت امتیاز دهی صفویان به اروپایی‌ها حتی تا آخر دوران قاجار و پهلوی نیز ادامه پیدا کرد.[۲۲۳]

درست در زمانی که اروپایی‌ها درحال گذار از حکومت مرکزی دینی کلیسای کاتولیک به تکثر مذهبی و سیاسی بودند، ایران شاهد از بین بردن تکثر مذهبی و سیاسی و ایجاد تمرکزگرایی مذهبی و سیاسی بود. صفویه نه تنها تکثر مذهبی را از بین بردند و به تشیع اثنی عشری محدود کردند، بلکه به آن‌هم بسنده نکرده و از طریق برخی روحانیون تندرو مثل محمدباقر مجلسی اقدام به افزودن مطالب بسیاری به روایت شیعی خود در جهت افزودن تنفر از اهل سنت کردند و به این طریق نفاق بین مسلمانان را افزودند.[۲۲۴]

صفویان اقدام به دادن امتیازات به تجار اروپایی کردند تا آن‌ها را برای تجارت با ایران که نسبت به اروپا در پشت عثمانی قرار داشت و دورتر بود ترغیب کنند. این‌کار روند استعمار منطقه به‌خصوص هندوستان را که توسط پرتقال، هلند، فرانسه و انگلستان در این دوره شروع شد تسریع کرد. در واقع صفویان نه تنها در برابر استعمار مقاومت نکردند بلکه به گسترش آن نیز کمک کردند.

هویت «شیعه ایرانی» توسط صفویه و با استعانت از علمای شیعه جبل عامل تشکیل شد و این علما وارد سیاست شدند. تشیع کاملاً بر حیات مذهبی، سیاسی، و اجتماعی ایرانیان چیره شد و حوزهای علمیه و مؤسسات وابسته به آنها با کمک‌های حکومت و درآمد «خمس و زکات» رونق پیدا کردند. پس از آن روحانیت شیعه در جنبش‌های مهم ایران از جمله نهضت تنباکو (۱۸۹۰ میلادی)، جنبش مشروطه (۱۹۰۶میلادی–۱۲۸۵شمسی)، نهضت ملی‌شدن صنعت نفت (۱۹۵۰میلادی–۱۳۲۹شمسی)، کودتای ۲۸ مرداد (۱۳۳۲شمسی–۱۹۵۳میلادی)، وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و انقلاب ۱۳۵۷ نقش ایفا کردند. پس از انقلاب ۵۷ نیز به دلیل نفوذ عمیق در بین توده‌های جامعه، روحانیت شیعه توانست تمام نیروها و احزاب انقلابی را از صحنه سیاسی دور کرده و قدرت را کاملاً در دست بگیرد.[۲۲۵]

جستارهای وابسته

یادداشت

پانویس

  1. Matthee, Rudi (1 September 2009). "Was Safavid Iran an Empire?". Journal of the Economic and Social History of the Orient. 53 (1): 241. doi:10.1163/002249910X12573963244449. S2CID 55237025. The term 'Iran', which after an absence of some six centuries had re-entered usage with the Ilkhanid branch of the Mongols, conveyed a shared self-awareness among the political and cultural elite of a geographical entity with distinct territorial and political implications. A core element of the Safavid achievement was the notion that the dynasty had united the eastern and western halves of Iran, Khurasan and Herat, the lands of the Timurids, in the East, and the territory of the Aq-Quyunlu in the West. The term mulk-i vasi' al-faza-yi Iran, 'the expansive realm of Iran', found in the seventeenth-century chronicle, Khuld-i barin, and again, in near identical terms, in the travelogue of Muhammad Rabi Shah Sulayman's envoy to Siam in the 1680s, similarly conveys the authors pride and self-consciousness with regard to the territory they inhabited or hailed from.
  2. Savory, “The Safavid state and polity”, Iranian Studies, 206 (The somewhat vague phrase used during the early Safavid period, mamalik-i mahrusa, had assumed more concrete forms: mamālik-i īrān; mamālik-i 'ajam; mamlikat-i īrān; mulk-i īrān; or simply īrān. The royal throne was variously described as sarīr-i saltanat-i īrān; takht-i īrān; and takht-i sultān (sic)-i īrān. The inhabitants of the Safavid empire are referred to as ahl-i īrān, and Iskandar Beg describes himself as writing the history of the Iranians (sharh-i ahvāl-i īrān va īrāniān). Shah Abbas I is described as farmānravā-yi īrān and shahryār-i īrān; his seat is pāyitakht-i pādishāhān-i īrān, takhtgāh-i salātin-i īrān, or dār al-mulk-i īrān. His sovereign power is referred to as farmāndahi-yi mulk-i īrān, saltanat va pādishāhi-yi īrān, pādishāhi-yi īrān. The cities of Iran (bilād-i īrān) are thought of as belonging to a positive entity or state: Herat is referred to as a'zam-i bilād-i īrān (the greatest of the cities of Iran) and Isfahan as khulāsa-yi mulk-i īrān (the choicest part of the realm of Iran). (...) The sense of geographical continuity referred to earlier is preserved by a phrase like kull-i vilāyat-i īrānzamīn. (...) Affairs of state are referred to as muhimmāt-i īrān. To my mind however, one of the clearest indications that the Safavid state had become a state in the full sense of the word is provided by the revival of the ancient title of sipahsālār-i īrān or "commander-in-chief of the armed forces of Iran.").
  3. https://archive.org/details/1350_20200920/page/n57/mode/2up
  4. Ghereghlou, Kioumars (October–December 2017). "Chronicling a Dynasty on the Make: New Light on the Early Ṣafavids in Ḥayātī Tabrīzī's Tārīkh (961/1554)". Journal of the American Oriental Society. 137 (4): 827. doi:10.7817/jameroriesoci.137.4.0805 – via Columbia Academic Commons. Shah Ismāʿīl's enthronement took place in Tabrīz immediately after the battle of Sharūr, on 1 Jumādā II 907/22 December 1501.
  5. Bang, Peter Fibiger; Bayly, C. A.; Scheidel, Walter (2020-12-02). The Oxford World History of Empire: Volume One: The Imperial Experience (به انگلیسی). Oxford University Press. pp. 92–94. ISBN 978-0-19-977311-4.
  6. Helen Chapin Metz. Iran, a Country study. 1989. University of Michigan, p. 313.
  7. Emory C. Bogle. Islam: Origin and Belief. University of Texas Press. 1989, p. 145.
  8. Stanford Jay Shaw. History of the Ottoman Empire. Cambridge University Press. 1977, p. 77.
  9. Andrew J. Newman, Safavid Iran: Rebirth of a Persian Empire, IB Tauris (March 30, 2006).
  10. "SAFAVID DYNASTY". Encyclopædia Iranica.
  11. «مقالات مرتبط با شیعه امامیه - نورمگز». www.noormags.ir. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۱۲-۱۰.
  12. «شاه اسماعیل نه خودش مذهبی بود، نه حکومتش دینی/ حکومت صفوی عمل‌گرا و سکولار بود». خبرگزاری ایلنا. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۱۲-۱۰.
  13. «ایرانیان چگونه شیعه شدند؟». مشرق نیوز. ۲۰۱۲-۰۱-۱۷. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۱۲-۱۰.
  14. پوراحمدی, حسین; سیاب, علی بابایی. "ایرانیان و نقش کوفه در تشیع آنان". فصلنامه شیعه‌شناسی (به فارسی). 10 (39): 7. ISSN 1735-4722.
  15. "Kizilbash | History, Calvary, & Meaning | Britannica". www.britannica.com (به انگلیسی). Retrieved 2024-03-03.
  16. Matthee, “SAFAVID DYNASTY”, Encyclopædia Iranica.
  17. Petruşevski’den naklen, Efendiyev s.33
  18. Floor, Willem; Javadi, Hasan (2013). "The Role of Azerbaijani Turkish in Safavid Iran". Iranian Studies. 46 (4): 569–581. doi:10.1080/00210862.2013.784516.
  19. Hovannisian، Richard G.؛ Sabagh، Georges (۱۹۹۸). The Persian Presence in the Islamic World. Cambridge: Cambridge University Press. ص. ۲۴۰. شابک ۹۷۸-۰-۵۲۱-۵۹۱۸۵-۰.
  20. Axworthy، Michael (۲۰۱۰). The Sword of Persia: Nader Shah, from Tribal Warrior to Conquering Tyrant. I.B.Tauris. ص. ۳۳. شابک ۹۷۸-۰-۸۵۷۷۲-۱۹۳-۸.
  21. Savory، Roger (۲۰۰۷). Iran Under the Safavids. Cambridge University Press. ص. ۲۱۳. شابک ۹۷۸-۰-۵۲۱-۰۴۲۵۱-۲. qizilbash normally spoke Azari brand of Turkish at court, as did the Safavid shahs themselves; lack of familiarity with the Persian language may have contributed to the decline from the pure classical standards of former times
  22. ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ F. Daftary, "Intellectual Traditions in Islam", I.B.Tauris, 2001. pg 147: "But the origins of the family of Shaykh Safi al-Din go back not to Hijaz but to Kurdistan, from where, seven generations before him, Firuz Shah Zarin-kulah had migrated to Azerbaijan"
  23. ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ Barry D. Wood, The Tarikh-i Jahanara in the Chester Beatty Library: an illustrated manuscript of the "Anonymous Histories of Shah Isma'il", Islamic Gallery Project, Asian Department Victoria & Albert Museum London, Routledge, Volume 37, Number 1 / March 2004, Pp: 89 - 107.
  24. Baltacıoğlu-Brammer, Ayşe (2021). "The emergence of the Safavids as a mystical order and their subsequent rise to power in the fourteenth and fifteenth centuries". In Matthee, Rudi (ed.). The Safavid World. Routledge Worlds (1st ed.). New York and London: Routledge. pp. 15–36. doi:10.4324/9781003170822. ISBN 978-1-00-317082-2. S2CID 236371308.
  25. Safavid Iran: Rebirth of a Persian Empire
  26. *Roemer, H.R. (1986). "The Safavid Period" in Jackson, Peter; Lockhart, Laurence. The Cambridge History of Iran, Vol. 6: The Timurid and Safavid Periods. Cambridge University Press. pp. 214, 229
    • Blow, David (2009). Shah Abbas: The Ruthless King Who Became an Iranian Legend. I.B.Tauris. p. 3
    • Savory, Roger M. ; Karamustafa, Ahmet T. (1998) ESMĀʿĪL I ṢAFAWĪ. Encyclopaedia Iranica Vol. VIII, Fasc. 6, pp. 628–636
    • Ghereghlou, Kioumars (2016). ḤAYDAR ṢAFAVI. Encyclopaedia Iranica
  27. Aptin Khanbaghi (2006) The Fire, the Star and the Cross: Minority Religions in Medieval and Early. London & New York. IB Tauris. شابک ‎۱−۸۴۵۱۱−۰۵۶−۰, pp. 130–1
  28. Yarshater 2001, p. 493.
  29. Khanbaghi 2006, p. 130.
  30. Anthony Bryer. "Greeks and Türkmens: The Pontic Exception", Dumbarton Oaks Papers, Vol. 29 (1975), Appendix II "Genealogy of the Muslim Marriages of the Princesses of Trebizond"
  31. Foundation، Encyclopaedia Iranica. «Welcome to Encyclopaedia Iranica». iranicaonline.org (به انگلیسی). دریافت‌شده در ۲۰۲۴-۰۳-۰۳.
  32. W. Barthold, Soçineniya, C. II, bölüm I, Moskova, 1963, s. 748.
  33. Qulamhüseyn Məmmədov. "Səfəvilər dövründə Azərbaycan dili". Milliyyət Araşdırmalar Mərkəzi. Archived from the original on 11 December 2019.
  34. Turko-Persia in Historical Perspective - "the Safavid state, which lasted at least until 1722, was essentially a "Turkish" dynasty, with Azeri Turkish (Azerbaijan being the family's home base) as the language of the rulers and the court as well as the Qizilbash military establishment. Shah Ismail wrote poetry in Turkish. The administration nevertheless was Persian, and the Persian language was the vehicle of diplomatic correspondence (insha'), of belles-lettres (adab), and of history (tarikh)."
  35. Mazzaoui, Michel B; Canfield, Robert (2002). "Islamic Culture and Literature in Iran and Central Asia in the early modern period". Turko-Persia in Historical Perspective. Cambridge University Press. pp. 86–7. ISBN 978-0-521-52291-5. "Safavid power with its distinctive Persian-Shi'i culture, however, remained a middle ground between its two mighty Turkish neighbors. The Safavid state, which lasted at least until 1722, was essentially a "Turkish" dynasty, with Azeri Turkish (Azerbaijan being the family's home base) as the language of the rulers and the court as well as the Qizilbash military establishment. Shah Ismail wrote poetry in Turkish. The administration nevertheless was Persian, and the Persian language was the vehicle of diplomatic correspondence (insha'), of belles-lettres (adab), and of history (tarikh)."
  36. Zabiollah Safa (1986), "Persian Literature in the Safavid Period", The Cambridge History of Iran, vol. 6: The Timurid and Safavid Periods. Cambridge: Cambridge University Press, ISBN 0-521-20094-6, pp. 948–65. P. 950: "In day-to-day affairs, the language chiefly used at the Safavid court and by the great military and political officers, as well as the religious dignitaries, was Turkish, not Persian; and the last class of persons wrote their religious works mainly in Arabic. Those who wrote in Persian were either lacking in proper tuition in this tongue, or wrote outside Iran and hence at a distance from centers where Persian was the accepted vernacular, endued with that vitality and susceptibility to skill in its use which a language can have only in places where it truly belongs."
  37. Savory, Roger (2007). Iran Under the Safavids. Cambridge University Press. p. 213. ISBN 978-0-521-04251-2. "qizilbash normally spoke Azari brand of Turkish at court, as did the Safavid shahs themselves; lack of familiarity with the Persian language may have contributed to the decline from the pure classical standards of former times"
  38. Price, Massoume (2005). Iran's Diverse Peoples: A Reference Sourcebook. ABC-CLIO. p. 66. ISBN 978-1-57607-993-5. "The Shah was a native Turkic speaker and wrote poetry in the Azerbaijani language."
  39. Foundation، Encyclopaedia Iranica. «Welcome to Encyclopaedia Iranica». iranicaonline.org (به انگلیسی). دریافت‌شده در ۲۰۲۴-۰۳-۰۳.
  40. ایران صفوی at دانشنامه ایرانیکا, "The origins of the Safavids are clouded in obscurity. They may have been of Kurdish origin (see R. Savory, Iran Under the Safavids, 1980, p. 2; R. Matthee, "Safavid Dynasty" at iranica.com), but for all practical purposes they were Turkish-speaking and Turkified."
  41. تاریخ ایران (۲)، ص ۱۲۲
  42. تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه (صص ۶–۲۸۴)
  43. تحلیلی جامعه‌شناختی بر خرافه‌گرایی دینی در عصر مرشد شاهان صفوی. مهدی ستوده- آذر قلیزاده-ناصر جدیدی - دانشگاه آزاد اصفهان.
  44. Roger M. Savory, "The office of khalifat al-khulafa under the Safawids", in JOAS, lxxxv, 1965, p. 501.
  45. Bey, Frauke (1996). From Trucial States to United Arab Emirates. Longman. UK. p. 282. ISBN 978-0-582-27728-1.
  46. The safavid world, Rudi Matee p589.
  47. دنیای صفوی، رودی ماتئی–نسخه انگلیسی، ص۱۶۰.
  48. Safavid Persia in the Age of Empires- Charles Melville-P160-161-172.
  49. http://ganjoor.net/vahshi/
  50. http://ganjoor.net/razi/
  51. http://ganjoor.net/saeb/
  52. http://ganjoor.net/mohtasham/
  53. ۵۳٫۰ ۵۳٫۱ وضعیت علم و آموزش در دوره صفویه با استناد به سفرنامه‌ها - الهام ملک‌زاده و شیرین زبان‌آذر، ص۳.
  54. ۵۴٫۰ ۵۴٫۱ تاریخ علم در ایران: از صفویه تا آخر قاجاریه-اسفندیار معتمدی ص۲۰ و ص۳۸.
  55. ۵۵٫۰ ۵۵٫۱ ۵۵٫۲ ۵۵٫۳ ۵۵٫۴ حمید رزاقی. «مطالعه وضعیت علم در عصر صفوی / حمید رزاقی - بخش اول». دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.
  56. ۵۶٫۰ ۵۶٫۱ ۵۶٫۲ بررسی تطبیقی رنسانس در اروپا و ایران -علیرضا کریمی -فصلنامه فرهنگ توسعه – شماره ۲۰.
  57. ۵۷٫۰ ۵۷٫۱ Herzig, Edmund; Kurkchiyan, Marina (10 November 2004). Armenians: Past and Present in the Making of National Identity. ISBN 978-1-135-79837-6. Retrieved 30 December 2014.
  58. دنیای صفوی - رودی ماتئی -نسخه انگلیسی -ص۱۶۰.
  59. Safavid Persia in the Age of Empires- Charles Melville-P160-161-172.
  60. Hamid Algar, Shiism and Iran in the 18th century p289-290.
  61. Homa Katouzian, Political Economy of Modern Iran P70.
  62. تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، صص ۱ تا ۲۰ (همهٔ فصل یکم این کتاب به شناساندن و بررسی بن‌مایه‌های تاریخی صفویه، چه از ایرانی و غیر ایرانی و سفرنامه‌ها و منشات و دیگر پرداخته‌است)
  63. ۶۳٫۰ ۶۳٫۱ ۶۳٫۲ ۶۳٫۳ ۶۳٫۴ ۶۳٫۵ راجر سیوری، ایران در عصر صفوی، ص.
  64. ۶۴٫۰ ۶۴٫۱ ۶۴٫۲ طاووسی، ابوالفضل. کارگاه نگارگری. تهران. ناشر شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران، ۱۳۹۰. صفحه ۲۵ تا ۲۷
  65. "The Iranian Language of Azerbaijan" (http://www.iranica.com/articles/azerbaijan-vii بایگانی‌شده در ۴ آوریل ۲۰۱۱ توسط Wayback Machine), E. Yarshater, Encyclopedia Iranica
  66. Ehsan Yarshater, Encyclopedia Iranica, Book 1, p. 240, (http://www.iranica.com/articles/azerbaijan-vii بایگانی‌شده در ۴ آوریل ۲۰۱۱ توسط Wayback Machine
  67. «تارنمای دانشنامه رشد». بایگانی‌شده از اصلی در ۶ اوت ۲۰۲۰. دریافت‌شده در ۵ ژانویه ۲۰۲۰.
  68. قاضی احمد قمی، خلاصةالتواریخ (۲ جلدی، تاریخ صفویه از شیخ صفی تا اوایل شاه عباس یکم)، به تصحیح احسان اشراقی.
  69. http://www.iranicaonline.org/articles/safavids
  70. اسکندر منشی، جلد ۱، صفحهٔ ۱۹
  71. عالم آرای صفوی، صفحهٔ ۳۰
  72. روملو، جلد ۱۱، صفحه ۶۱۷–۶۱۸
  73. Savory, R. M. (1985). "ʿALĪ MĪRZĀ". Encyclopaedia Iranica, Vol. I, Fasc. 8. p. 868.
  74. .The Cambridge History of Islam, Volume 2 .edited by Ann Katherine Swynford Lambton, Bernard Lewis. p395-: "In these areas the religious propaganda of Safavids won many converts among the "Turcoman" tribes which later formed the elite of the Safavid fighting forces. the most important of these tribes were Ustajlu, rumlu, shamlu, Dulghadir, Takkalu, afshar and Qajar. Turcoman should not be confused with Turkmen. "Turcoman" is used as a generic term for the semi-nomadic tribes, of Turkish ethnic origin, which carried on a pastoral existence remote from the towns. "Turkmen" is the proper name of one such tribe.".
  75. Babayan, Kathryn (1993). The Waning of the Qizilbash: The Spiritual and the Temporal in Seventeenth Century Iran. Princeton University. pp. 1–6. "The Qizilbash, composed mainly of Turkman tribesmen, were the military force introduced by the conquering Safavis to the Iranian domains in the sixteenth century.".
  76. .The Cambridge History of Islam, Volume 2 .edited by Ann Katherine Swynford Lambton, Bernard Lewis. p395: "... the Turcoman tribes which later formed the elite of the Safavid fighting forces. the most important of these tribes were Ustajlu, rumlu, shamlu, Dulghadir, Takkalu, afshar and Qajar".
  77. سفرنامه باربارو-چاپ ۱۳۸۱ ص ۴۵۶.
  78. Matthee, “SAFAVID DYNASTY”, Encyclopædia Iranica.
  79. سفرنامه کارری ۱۳۴۸ ص۱۲۶.
  80. تحلیلی جامعه‌شناختی بر خرافه‌گرایی دینی در عصر مرشد شاهان صفوی. مهدی ستوده- آذر قلیزاده-ناصر جدیدی - دانشگاه آزاد اصفهان.
  81. تاریخ علم در ایران: از صفویه تا آخر قاجاریه-اسفندیار معتمدی ص۴۴.
  82. تاریخ علم در ایران: از صفویه تا آخر قاجاریه-اسفندیار معتمدی ص۱۶-۱۹-۲۲-۳۷-۳۸-۳۹.
  83. بررسی تطبیقی رنسانس در اروپا و ایران -علیرضا کریمی فصلنامه فرهنگ توسعه – شماره ۲۰، ص ۳۰.
  84. دنیای صفوی - رودی ماتئی -نسخه انگلیسی -ص۱۶۰.
  85. Safavid Persia in the Age of Empires- Charles Melville-P160-161-172.
  86. موسی موسوی اصفهانی-شیعه و تصحیح ص۸۵.
  87. نیکزاد امیرحسینی، کریم (۱۳۳۸). تاریخچه ابنیه تاریخی اصفهان. پروین. ص. ۱۰.
  88. Vincent J. Cornell,Voices of Islam: Voices of tradition, pg.225
  89. Seyyed Hossein Nasr,Traditional Islam in the modern world, pg.61
  90. Jaroslav Krejčí, Anna Krejčová, Before the European challenge, pg.151
  91. Islam without Allah?, By Colin Turner, pg.63
  92. Peter Charanis. "Review of Emile Janssens' Trébizonde en Colchide", Speculum, Vol. 45, No. 3,, (Jul. , 1970), p. 476.
  93. Anthony Bryer, open citation, p. 136.
  94. ایران در عصر صفوی - راجر سیوری - چاپ سیزدهم: صفحهٔ ۲۷
  95. ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران از صفویه تا مشروطیت، ترجمه غلامرضا رشید یاسمی، ص ۴۲.
  96. The safavid world, Rudi Mateeص۵۴۵.
  97. Sanudo 1979: 84, 100, 155, respectively.
  98. The safavid world, Rudi Matee p588.
  99. ۹۹٫۰ ۹۹٫۱ The safavid world, Rudi Matee p589.
  100. Neck 1952: 66; Palombini 1968: 50; Tardy 1978: 125–6; Teles e Cunha 2011: 16. Piemontese 2017 is now the fundamental reference work as far as the relations between the State of the Church (the Vatican City State after 1929) and Iran are concerned.
  101. Bacqué-Grammont 1987: 143.
  102. The safavid world, Rudi Matee p590.
  103. افشار سیستانی، ایرج، جزیره هندرابی و دریای پارس، تهران: مؤلف، ۱۳۷۱. ص. ۸۵.
  104. Iran tourism and touring official website,Bandar Abbas
  105. Donald Hawley: The Trucial States, Ardent Media, 1970, pp. 75.
  106. سفرنامه کمپفر ص۲۵۹–۲۶۰.
  107. ۱۰۷٫۰ ۱۰۷٫۱ Bernard Lewis_What went wrong p108, 109.
  108. شریعتی، علی، اجتهاد و نظریه انقلاب دائمی، ۱۳۵۷، نذیرچاپ، صفحات ۲۹–۳۱.
  109. اکرم کیدو. مؤسسة شیخ الإسلام فی الدولة العثمانیة. ترجمة هاشم الایوبی. منشورات جروس برس. طرابلس. لبنان. ط 1 1992.
  110. حسان حلاق؛ عباس صباغ (1999). المعجم الجامع فی المصطلحات الأیوبیة والمملوکیة والعثمانیة ذات الأصول العربیة والفارسیة والترکیة (ط. الأولی). بیروت: دار العلم للملایین. ص. 133.
  111. Moojan Momen, Introduction to Shi'i Islam (Yale University Press, 1985) (p.116.
  112. Molavi, Afshin (2002). Persian Pilgrimages: Journeys Across Iran. Norton. p. 170. ISBN 978-0-393-05119-3.
  113. Superstition as Ideology in Iranian Politics: From Majlesi to Ahmadinejad -علی رهنما - نسخه انگلیسی -ص۱۹۸.
  114. مهدوی، سید مصلح‌الدین (۱۳۷۱)، خاندان شیخ الاسلام اصفهان، گل بهار اصفهان، ص۳۲
  115. (Halm 1997)
  116. مهدوی، سید مصلح‌الدین (۱۳۷۱). خاندان شیخ‌الاسلام اصفهان: گل بهار اصفهان، ص ۱۴۲–۱۵۵.
  117. کاظم والی (۱۸ مهر ۱۴۰۰). «ریشه‌های تاریخی تشیع در سیاست خارجی ایران».
  118. Iran under the Safavids, Roger Savory, pp. 185–6.
  119. ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران از صفویه تا مشروطیت، ترجمه غلامرضا رشید یاسمی، ص ۵۹.
  120. «ادشاه مؤسس (حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی) شاه اسماعیل اولپادشاه مؤسس (حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی) شاه اسماعیل اول». علی طراری. دریافت‌شده در ۱۶ مارس ۲۰۲۱.
  121. «نکاتی عجیب و عبرتهایی از زندگانی شاه اسماعیل صفوی (قسمت دوم)». اسلام تکس. بایگانی‌شده از اصلی در ۱۸ آوریل ۲۰۲۱. دریافت‌شده در ۱۶ مارس ۲۰۲۱.
  122. «نقش ویرانگر صفویها در تاریخ ایران و اسلام». اهل سنت ایران. دریافت‌شده در ۱۶ مارس ۲۰۲۱.
  123. «گفتگوی صفیر با: آیت الله محمد هادی یوسفی غروی (استاد حوزه و دانشگاه و محقق تاریخ)». سایت رسمس آیت الله یوسف صانعی. دریافت‌شده در ۱۶ مارس ۲۰۲۱.
  124. «خراسان در عصر شاه اسماعیل اول صفوی» (PDF). کریم یوسف جمالی - دانشگاه آزاد اسلامی نجف آباد. بایگانی‌شده از اصلی (PDF) در ۱۸ آوریل ۲۰۲۱. دریافت‌شده در ۱۶ مارس ۲۰۲۱.
  125. «تاریخ شاه اسماعیل صفوی (ارمغان آوران تشیع)» (PDF). فرق الشیعه امیرحسین خنجی صفحهٔ ۱۰۲. دریافت‌شده در ۱۶ مارس ۲۰۲۱.
  126. پناهی سمنانی، شاه اسماعیل اول، مرشد سرخ‌کلاهان، ۲۶۳ و ۲۶۴.
  127. پناهی سمنانی، شاه اسماعیل اول، مرشد سرخ‌کلاهان، ۱۳۶.
  128. Ghulam Sarwar, History of Shah Isma il Safawi (Aligarh, 1939), 47–49.
  129. ایلچی نظام شاه نسخه خطی موزه بریتانیا ص ۱۹، تاریخ جهانگشای خاقان نسخه خطی موزه بریتانیا ص ۱۰۴، روضه الصفویه ص ۱۷۹ و خلد برین ص ۱۲۷ و ۱۲۹.
  130. Haneda, Chah et les Qizilbas, 144–202.
  131. Szuppe, Entre Timourides, Uzbeks et Safavides, 58, n. 211.
  132. جعفریان، صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ۱۳۷۹ش، ج۱، ص۳۳.
  133. The Judeo-Persian poet ‘Emrānī and his "Book of treasure": ‘Emrānī's Ganǰ… ‘Emrānī, David Yeroushalmi, p. 20.
  134. Culture and customs of Iran. Elton L Daniel, ‘Alī Akbar Mahdī, p. 185.
  135. ۱۳۵٫۰ ۱۳۵٫۱ ۱۳۵٫۲ ۱۳۵٫۳ ۱۳۵٫۴ ۱۳۵٫۵ ۱۳۵٫۶ R. M. Savory, “'Abbas (I),” Encyclopædia Iranica, I/3, pp. 71-75; an updated version is available online at http://www.iranicaonline.org/articles/abbas-i (accessed on 10 January 2014).
  136. مریم نژاد اکبری مهربان (۱۳۸۷)، «پشت جلد کتاب»، شاه عباس کبیر، زندگی و نبردهای قهرمان بزرگ ملی (ویراست دکتر مهدی افشار)، تهران: شرکت مطالعات و نشر کتاب پارسه، شابک ۹۷۸-۶۰۰-۵۰۲۶-۶۰-۳
  137. عالم آرای عباسی، صفحه ۲۵۶–۲۵۸
  138. همان، صفحه ۳۰۱–۳۰۳
  139. ولایتی، علی اکبر، تاریخ روابط خارجی ایران در عهد شاه عباس اول صفوی، ۱۳۷۴، تهران، صفحهٔ ۳۳
  140. عالم آرای عباسی، جلد ۱، صفحهٔ ۳۹۸
  141. معطوفی، اسدالله، تاریخ چهار هزار ساله ارتش ایران، صفحهٔ ۶۴۶
  142. ولایتی، علی اکبر، تاریخ روابط بازرگانی و سیاسی انگلیس و ایران، صفحهٔ ۵۸
  143. اروج بیگ بیات، دون ژوان ایرانی، صفحه ۲۶۱ و ۲۶۲
  144. ۱۴۴٫۰ ۱۴۴٫۱ ۱۴۴٫۲ محمد احمد پناهی سمنانی (۱۳۷۴شاه سلطان حسین صفوی تراژدی ناتوانی حکومت، انتشارات کتاب نمونه
  145. سفرنامه تاورنیه صفحه ۴۹۹ و ۵۰۰
  146. سفرنامه کمپفر صفحهٔ ۵۲
  147. تاریخ ایران، شاملویی، صفحهٔ ۶۵۶
  148. تذکرةالملوک، با تعلیقات مینورسکی، صفحهٔ ۳۶.
  149. انقراض سلسله صفویه، لاکهارت: ص ۲۰
  150. دنیای صفوی - رودی ماتئی -نسخه انگلیسی -ص۱۶۰.
  151. ۱۵۱٫۰ ۱۵۱٫۱ ۱۵۱٫۲ ۱۵۱٫۳ ۱۵۱٫۴ نوروزی، جمشید (۱۳۹۱). تمدن ایران در دورهٔ صفویه. ص. ۴۲–۴۳. شابک ۹۷۸۹۶۴۰۸۰۰۶۱۴.
  152. شکری، یدالله (۱۳۵۰). عالم آرای صفوی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران. ص. ۱۳۰.
  153. «ماجرای سجده بر شاه در دربار شاه اسماعیل اول و شاه تهماسب اول: با تکیه بر منابع سده دهم و اوایل سده یازدهم هجری».
  154. سفرنامه کمپفر، ۱۳۶۰: ص ۱۵.
  155. تحلیلی جامعه‌شناختی بر خرافه‌گرایی دینی در عصر مرشد شاهان صفوی. مهدی ستوده، آذر قلیزاده، ناصر جدیدی – دانشگاه آزاد اصفهان.
  156. واکاوی محاکمه و مجازات در عصر صفوی رضا الوندی تاریخ نو بهار 1396 شماره ۱۸.
  157. سفرنامه شاردن - چاپ ۱۳۷۵- ج۳ ص ۱۱۵۵.
  158. دنیای اقتصاد. «رواج خرافات در عصر صفوی».
  159. رودی متی، ۱۳۹۳ ص۲۴۳.
  160. فوران، ۱۳۹۴: ص ۷۸.
  161. سیاحت‌نامه شاردن، ۱۳۷۵: جلد۳، ص ۱۲۷۹.
  162. رسول جعفریان، ۱۳۹۱: ص ۵۳.
  163. تحلیلی جامعه‌شناختی بر خرافه‌گرایی دینی در عصر مرشد شاهان صفوی. مهدی ستوده- آذر قلیزاده-ناصر جدیدی - دانشگاه آزاد اصفهان.
  164. تحلیل جامعه شناختی دین رایج در دوران پایانی عصر صفوی و آثار ناخواسته آن بر گسترش خرافه؛ با تأکید بر دیدگاه علامه مجلسی - نشریه علمی (وزارت علوم) نویسندگان: رضا شفیعی اردستانی حمید نساج سید جواد امام جمعه زاده سید محمدعلی حسینی زاده منبع: پژوهشنامه علوم سیاسی سال هفدهم بهار 1401 شماره 2 (پیاپی 66) ص۱۷.
  165. ژان شاردن، ۱۳۷۵ ج۳ ص۱۰۳۲.
  166. تحلیلی جامعه‌شناختی بر خرافه‌گرایی دینی در عصر مرشد شاهان صفوی. مهدی ستوده- آذر قلیزاده-ناصر جدیدی - دانشگاه آزاد اصفهان.
  167. حمید رزاقی. «مطالعه وضعیت علم در عصر صفوی / حمید رزاقی - بخش اول». دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.
  168. Nizamoglu, Cem (2005-08-10). "Using an Astrolabe". Muslim Heritage. Retrieved 2023-10-16.
  169. Lachièz-Rey, Marc; Luminet, Jean-Pierre (2001). Celestial Treasury: From the Music of Spheres to the Conquest of Space (به انگلیسی). Translated by Joe Laredo. Cambridge, United Kingdom: Cambridge University Press. p. 74. ISBN 978-0-521-80040-2.
  170. تحلیلی جامعه‌شناختی بر خرافه‌گرایی دینی در عصر مرشد شاهان صفوی. مهدی ستوده- آذر قلیزاده-ناصر جدیدی - دانشگاه آزاد اصفهان.
  171. (کروسینسکی، 1363: 92-91).
  172. ۱۷۲٫۰ ۱۷۲٫۱ تحلیلی جامعه‌شناختی بر خرافه‌گرایی دینی در عصر مرشد شاهان صفوی. مهدی ستوده- آذر قلیزاده-ناصر جدیدی - دانشگاه آزاد اصفهان.
  173. ۱۷۳٫۰ ۱۷۳٫۱ دنیای اقتصاد. «رواج خرافات در عصر صفوی».
  174. ژان شاردن، ۱۳۷۵ ج۵ ص۱۶۶۳.
  175. سفرنامه فیگوئروآ، ۱۳۶۳: ۳۰۱۳–۳۱۲.
  176. کتاب نمایش در عصر صفوی -آزند ۱۳۵۸ ص۴۴۱–۴۴۴.
  177. تاریخ ادبیات ایران، ج ۴، ص ۱
  178. غفاری‌فرد، عباسقلی، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، سازمان سمت، ۱۳۸۱. صص ۶–۲۸۵
  179. ۱۷۹٫۰ ۱۷۹٫۱ ۱۷۹٫۲ ۱۷۹٫۳ ۱۷۹٫۴ ۱۷۹٫۵ ۱۷۹٫۶ ۱۷۹٫۷ ۱۷۹٫۸ کمپفر؛ سفرنامه
  180. شاردن ج۴ ص۱۳۵۳ چاپ ۱۳۷۲.
  181. مومنی، محسن. (1397). زندان و زندانی در دوره صفویه. تاریخ نامه ایران بعد از اسلام (نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز)،.
  182. سیوری، راجر (۱۳۸۹). ایران عصر صفوی (چاپ نوزدهم). تهران: نشر مرکز. صص. ۱۲۴–۱۴۵. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۰۵۱۲۷۳.
  183. صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی سازمان انتشاراتی مؤسسه پژوهشی حوزه و دانشگاه، مرکز تحقیقات رایانه‌ای قائمیه اصفهان جلد ۱. صص. ۱۹۶.
  184. ۱۸۴٫۰ ۱۸۴٫۱ شاردن، ژان، ۱۳۳۵، سیاحتنامه، جلد اول، ترجمه محمد عباسی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی امیرکبیر، ص۳۲۷–۳۳۸.
  185. ۱۸۵٫۰ ۱۸۵٫۱ علی سخایی، روسپی‌گری و تن‌فروشی در ایران دوره صفوی در سفرنامه شاردن فروردین ۱۴۰۱ فصلنامه مردمنامه.
  186. «تن بارگی در دوره صفویه (۴)».
  187. زهره روحی. «تن‌بارگی در دوره صفویه(۲): کالبدهای اخته شده، و ظهور غلام بارگان به منزله جنسیت سوم».
  188. زهره روحی. «تن‌بارگی در دوره صفویه(۷)».
  189. زهره روحی. «تن بارگی در دروه صفویه (۶)».
  190. صفا ۱۳۸۷ ص۴۱.
  191. شمس ناتری ۱۳۷۸ ص۲۹.
  192. بررسی تناسب جرم و مجازات در اولین حکومت مستقل شیعه در ایران عصرصفوی از منظر حقوق بشر اسالمی مهدی اشجعی خامنه و رضا فانی فصلنامه مطالعات حقوق بشر اسلامی ۳۷.
  193. سفرنامه شرلی ۱۳۸۷ ص۷۷.
  194. گارسیا ۱۳۶۳ ص ۳۲۷ و ۳۲۸.
  195. کارری ۱۳۴۸ ص۷۹.
  196. Karim Najafi Barzegar, Mughal-Iranian Relations: During Sixteenth Century, Published by Indian Bibliographies Bureau, 2000, p. 211
  197. The Crowned Cannibals: Writings on Repression in Iran, p. 22 by Reza Baraheni, Political Science, 1977, 279 pages
  198. سفرنامه کارری ۳۷ص.
  199. Stewart R. Sutherland (1998). The World's Religions, Published by G.K. Hall, Original from the University of California, Digitized 8 Apr 2008, ISBN 0-8161-8978-1, 9780816189786, p. 362
  200. ۲۰۰٫۰ ۲۰۰٫۱ Karim Najafi Barzegar, Mughal-Iranian Relations: During Sixteenth Century, Published by Indian Bibliographies Bureau, 2000, p. 211
  201. A Persian Odyssey: Iran Revisited By Rami Yelda Edition: illustrated Published by A. Pankovich Publishers, 2005 Original from the University of Michigan Digitized Aug 29, 2008 ISBN 0-9672101-5-1, 9780967210155 , Page 325
  202. Behind Iranian Lines: Dispatches from Khomeini's Revolution, p. 309 by John Simpson, 1988
  203. فلسفی، ۱۳۴۷: ص۲۳۰.
  204. کمپفر؛ سفرنامه
  205. Roemer, “THE SAFAVID PERIOD”, The Cambridge History of Iran, 331 (Depressing though the condition in the country may have been at the time of the fall of Safavids, they cannot be allowed to overshadow the achievements of the dynasty, which was in many respects to prove essential factor in the development of Persia in modern times. These include the maintanence of Persian as the official language and of the present-day boundaries of the country, adherence to the Twelever Shi'i, the monarchical system,).
  206. تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، ص ۱ تا ۲۰ (تمام فصل اول این کتاب به معرفی و بررسی منابع تاریخی صفویه اعم از ایرانی و غیرایرانی و سفرنامه‌ها و منشات و غیره پرداخته‌است)
  207. کتاب :ایران عهد صفوی، نوشته راجر سیوری، ترجمه کامبیز عزیزی، صفحهٔ ۲۱۲
  208. Voyages du Chevalier Chardin en Perse (Paris), 1811),IV,238)
  209. The Cambridge history of Iran (به انگلیسی), William Bayne Fisher, Peter Jackson, Laurence Lockhart, J. A. Boyle, Britain: Cambridge University Press, 1986, p. 1120{{citation}}: نگهداری CS1: سایر موارد (link) Retrieved on 2 April 2008.
  210. تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه (ص ۳۳۶)
  211. معماری ایران در دوره صفویان، پژوهش از دانشگاه کمبریج. ترجمه یعقوب آژند، انتشارات جامی: ص۴۰۳
  212. نوروزی، تمدن ایران در دورهٔ صفویه، ۳۴.
  213. سفرنامه تاورنیه ص۲۰۱.
  214. بررسی تطبیقی رنسانس در اروپا و ایران -علیرضا کریمی -فصلنامه فرهنگ توسعه – شماره ۲۰.
  215. تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه (صص ۶–۲۸۵)
  216. طاهری، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، ص ۱۹۳.
  217. گفته‌ای از بوسبک سفیر فردیناند در دربار عثمانی
  218. بنگرید به تاریخ ادبیات، براون، ج ۴، ص ۸».
  219. برخورد فرهنگ‌ها، برنارد لوئیس، ص.
  220. Bey, Frauke (1996). From Trucial States to United Arab Emirates. Longman. UK. p. 282. ISBN 978-0-582-27728-1.
  221. The safavid world, Rudi Matee p589.
  222. Percy Molesworth Sykes, A History of Persia, Read Books, 2006, ISBN 1-4067-2692-3 ص ۲۷۸.
  223. دنیای صفوی -رودی ماتیی. ص. ۲.
  224. بررسی تطبیقی رنسانس در اروپا و ایران -علیرضا کریمی -فصلنامه فرهنگ توسعه – شماره ۲۰.
  225. کاظم والی (۱۸ مهر ۱۴۰۰). «ریشه‌های تاریخی تشیع در سیاست خارجی ایران».

منابع

پیوند به بیرون

پیشین:
آق‌قویونلوها
شروان‌شاهان
شیبانیان
کشور ایران
۲۲ دسامبر ۱۵۰۱ میلادی – ۱۷۳۶ میلادی
پسین:
ایران قاجاری