باورهای بختیاریها
باورها در بین بختیاریها مانند دیگر اقوام با زندگی مردم عجین شده و تمام کارها و برخوردهای روزمرهشان، بر اساس همین باورها صورت میگیرد. باورها (خرافی یا غیرخرافی) جزئی از فرهنگ هر قوم و منشا حرکت و نشان دهندهٔ نحوهٔ زندگی افراد هستند.
خاستگاه باورها ویرایش
خاستگاه بسیاری از باورها معلوم نیست. برخی نشات گرفته از اعتقادات مذهبی هستند که با توجه به بیاطلاعی افراد تغییر جهت دادهاند و برخی را با توجه به شباهتهایشان به عقاید مذهبی گذشته مرتبط میدانند.
بختیاریها و باورهایشان ویرایش
عطامحمد رادمنش دربارهٔ بختیاریها و باورهایشان مینویسد:[نیازمند منبع]
هرچند باورهای فرهنگی آنان[بختیاریها] در گذر زمان دستخوش تأثیرپذیریهای جغرافیایی، تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی شده، اما این عوامل هیچکدام نتوانسته بنیاد کهن آن را سست کند و پیوند آن را با آیندگان بگسلاند؛ گویشها، پوششها و آیینهای آنان تا حد زیادی اصیل ماندهاست و بسیاری از واژگان کهن هنوز در بین آنان رواج دارد
.
حفظ باورها ویرایش
باورها از نسلی به نسل بعدی منتقل میگردند و در این انتقال تحت تأثیر محیط قرارگرفته، تغییر کرده و حتی ممکن است فراموش شوند. ورود تکنولوژی به زندگی مردم، سبب فراموشی باورها است و بسیاری از آنها اکنون فقط در یادها ماندهاند. بسیاری از این باورها اکنون کمرنگ شده و برخی نیز به علت تغییرات اجتماعی، مهاجرت به شهرها، ارتباط با مردم دیگر شهرها و مناطق، سست شدن روابط اجتماعی بین افراد فراموش شدهاند.
برخی باورها ویرایش
- اگر مرغی مثل خروس صدا میکرد بدشگون[۱] دانسته و بلافاصله سرش را میبریدند.
- خوابِ زن چپ است یعنی وارونه تعبیر میشود.
- برای طلب باران مراسمی برگزار میکردند که به آن هَل هَل هَلونَکی میگفتند.
- همیشه روی بلندیها میروند و روبه امامزادهها سلام میدهند.
- به متولیان امامزادهها که به آنها سادات میگفتند احترام میگذاشتند.
- هنگام ورود به مجلس، با تک تک افراد احوالپرسی میکنند.
- سلام و احوالپرسی طولانی داشتند.
- بزرگان قوم و ریش سفیدان به بانوان سلام نمیکنند و آنها را با جمله [حالِ ت چِطورهِ] <حال شما چطوره؟> - مَشیِی "مشهدی"/ بی کَلِی "بی بی کربلایی"/ بی سِی "بی بی سید"- و ازین قبیل القاب زنانه مخاطب قرار میدهند و زنان نیز با گفتن کَنیزتُم <تعارف مرسوم لری در بین زنان لر جهت پاسخگویی به ابراز لطف دیگران> به آن پاسخ میدهند که گاهاً از روی احترام مبادرت به بوسیدن دست فرد پرسشگر نیز میکنند. این احترام متقابل که نشانه احترام بزرگان قوم به زنهاست و همچنین حفظ جایگاه بزرگان و مردها و احترام به آنها توسط بانوان اصیل لر میباشد، از دیرباز در این قوم وجود داشتهاست.
- به ارتباطات فامیلی اهمیت زیادی میدادند.
- حرام کردنِ شیر مادر[۲] از باورهای لر است.
- درخت کُنار (سِدر) درختی بهشتی بوده، بریدن آن گناه است و برای فردی که آن را میبُرَد شگون ندارد.
- به بیماری صرع پیرونی گفته و برای معالجه اش روش خاصی داشتند.
- سرنوشت (تیگ نوشت) را قبول داشتند.[۳]
- به افراد بی عرضه و نالایق اَو به چاله رِز گویند یعنی کسی که ارزش پدرش را از بین برده است.[۴]
- به اجنه (فرشتگان بد) هم اعتقاد داشته و باور داشتند که جن از بسم الله فرار میکند. هرگاه وارد فضای تاریکی میشدند یا میخواستند آب جوش را درون ظرفی بریزند، بسم الله میگفتند.
- پس از غروب آفتاب چیزهای سفیدرنگ مانند ماست، نمک و ... را از خانه بیرون نمیبردند مگر آن را پوشانده باشند.
- همیشه سهمی از محصول خود را به سادات و تُشمالها میدادند و حتی بخشی را نیز سهم پرندگان میدانستند وهنگام شخم زدن، زمانی که مشت مشت بذر را روی زمین میپاشیدند میگفتند: این مُس / مُست (مُشت) سهم سید، این مُس/ مُست سهم تشمال، این مُس/ مُست برای باهِندِه/باندِه (بالِندِه یعنی پرنده).
- رفت و آمد با افراد را مهم دانسته و اگر مدت کوتاهی هم با کسی ارتباط داشته باشند برای آن ارزش زیادی قایلند.
- اصل و ریشهٔ انتقال صفات را، پدر میدانند.
- شیر را مظهر شجاعت دانسته و مجسمه اش را بر گور مردان یزرگ نصب کرده یا شکل آن را بر سنگ مزارش حک میکنند.
- برخی افراد کمر بسته یا نظر کردهٔ یکی از امامزادهها بوده و آسیبی به آنها نمیرسد.
- عروس را سه بار دور چاله (اجاق خانه) چرخانده و سپس او را به خانهٔ شوهر میبردند.
- اگر زن مسنی در برابر بزرگی دستمال از سر درآورده و او را سوگند داده تا گناهکاری را ببخشد، او نیز میپذیرفت.
- وقتی فردی در هنگام غذا خوردن زبانش را گاز بگیرد، کسی دارد پشت سرش حرف میزند.
- خون بس از باورهای لرها است.
- خوشقدم یا بدقدم بودن را باور داشتند.
- در شب ناخنهایشان را کوتاه نمیکردند.
- برخی درختان قدیمی را مقدس دانسته و برای برآورده شدن نیازهایشان به آن پارچه گره میزدند (دخیل بستن).
- در گذشته که وسایلی مانند کبریت نبود، روشن کردن و روشن نگهداشتن آتش اجاق، کار مهمی بوده که برعهدهٔ پدر و بعدها پسر خانواده است. به همین دلیل * اگر مردی فرزند پسر نداشت اصطلاحاً به او اجاقکور (وُجاق کور) میگفتند.
- هیچگاه روی آتش آب نمیریزند یا به عبارتی آتش را خاموش نمیکنند.[۵]
- به عطسه، سَور گفته و آن را بدیمن میدانستند. سَور در بختیاری به معنی صبر است و اگر کسی عطسه میکرد، در انجام کار صبر و تامل میکردند.
- برزگران پس از اتمام درو به چند خوشهٔ گندم که نچیده مانده آب میپاشند، با ذکر صلوات دور سر خود چرخانده و سپس برای رفع درد و بلا، برکت خواهی از زمین و شکر نعمتهای الهی آنها را روی زمین میپاشند.
- برای درختان به ویژه آنهایی که نزدیک امامزادهها هستند احترام خاصی قایل هستند مانند درخت روبروی هفت شهیدان یا درخت بی بی بتول (پیربتولی) واقع در دهی از طایفهٔ کَهیَش.[۶]
- آرایش را برای دختران زشت میدانستند و تنها ملاک تشخیص زنان و دختران، صورت آرایش نکردهٔ دختران بود.
- هر فرد ستارهای در آسمان دارد.
- اگر شهاب سنگی از آسمان فرود آید، میگویند کسی مرده است.
- به دعاهای مختلف اعتقاد دارند، دعاهایی در جیب مردان ویا حک شده بر بازوبند زنان و همه برای سلامتی و جلوگیری از مرگ و میر است.
- دست، پا، چشم و موی گرگ (مِلِ گرگ) آنها را از خطر بیماری و چشم زخم دور نگه میدارد.
- اگر گرگی شکار میشد همه تلاش میکردند که دست و پا و چشم گرگ را به دست آورند زیرا که آنها را از خطر هر بیماری و چشم زخم دور خواهد کرد.
- در ماههای محرم و صفر و روزهای وفات ائمه، مراسم شادی و عروسی نداشتند.[۷]
- شش روز اول اسفند را که اغلب با بارندگی، باد و بوران همراه است شَشِه دالو مینامند (شَش یعنی شِش).
- به رنگ سبز توجه خاصی دارند. وجود تعداد زیادی امامزاده با نام سبزپوش و روی مچ بستن نوارهای پارچهای سبزرنگی که هنگام زیارت اماکن متبرکه سوغات میآورند، گواه این امر است.
- فال و فال گرفتن را باور دارند و دیدن افرادی که در گوشهای نشسته و با نخود فال میگیرند منظرهای معمول است.
- اگر کسی پایش را روی نان بگذارد کور میشود.
- دختران از زمین ارثیهٔ پدری سهمی نداشتند.
- هر کس کف دستش بخارد پول گیرش میآید.
- اگر فامیل قاتل به شکلی در مراسم مقتول شرکت کنند، ممکن است بخشیده شوند.
- دونوع مار و شیر وجود دارند: مسلمان و کافر.
- شب نباید زیر درخت خوابید.
- درختی که سبز است و شاخ و برگ دارد نباید بریده شود.
سوگند و قسم ویرایش
- به آتش، خورشید، ستارگان و نور سوگند میخورند.
- قسم به قرآن و امامزادههای محلی برایشان بسیار مهم بود.
- به غذا و نان و نمک بسیار اعتقاد داشته و بدان قسم میخورند.
عدد هفت ویرایش
- از هر نوع نذری باید حتماً به هفت خانواده میدادند.
- در توزیع گوشت نذری عقیده داشتند که باید به هفت خانواده از گوشت نذری داده شود.
- برای هر کس باید هفت گوسفند قربانی کرده و سپس یک بز و خروس را نیز سربریده و بین دیگران توزیع کرد.[۸]
دفن مرده و سوگواری ویرایش
- حتماً باید زیر بغلهای میت تکه جوبی شبیه به حرف Y انگلیسی از درخت کنار (سدر) قرار دهند.
- برای نشان دادن شدت تاثر خود در فوت بزرگ خانواده، خاکستر اجاق[۹] را روی سر میریختند.
- بعد از دفن میت تا سه شب چراغ روشنی را بر روی قبرش قرار میدهند.
- در برخی از طوایف ضمن بیرون بردن میت از خانه، پشت سرجنازه تکه نانهایی را روی زمین میریختند.
- بجز بدن گوسفند عقیقه، بقیهٔ آن از جمله پوست، جگر و...، را درون گودال نسبتاً عمیقی میریختند و حتی پس ماندهٔ غدا و ضایعات باقیماندهٔ آن را درون همان گودال ریخته و رویش را کاملاً باخاک میپوشاندند.
- کوتاه کردن مو برای زنان و دختران عیب بود ولی هرگاه فردی فوت میکرد زن، دختر یا خواهر او مویشان را میبریدند و یک معنی از اصطلاح پَل بریده[۱۰] به همین موضوع اشاره دارد.
- وقتی کسی فوت میکرد دختران شوهرکرده اش تا هفت روز در خانهٔ پدر میماندند و پس از مراسم هفتم، جمعی از زنان فامیل جمع شده و آنها را به خانهٔ شوهرانشان میبردند.
- از بعداظهر جمعه تا روز شنبه و از بعدازظهر سه شنبه تا روز چهارشنبه از دفن مرده، برگزاری مراسم عزاداری، خواندن فاتحه یا رفتن به خانهٔ صاحب عزا امتناع میکردند.
- اگر چندنفر با فاصلهٔ زمانی کوتاه از فامیلی فوت میکرد، یکی از فامیل خروسی را سربریده و بهطور کامل نزدیک قبرستان خاک میکرد.
سعد و نحس بودن روزها ویرایش
- روزهای اول و دوم ماه برای کوچ یا برداشت محصول روزهای خوبی نیستند چون آفتاب ستاره را شکسته است.
- روز سوم و چهارم ماه اگر پشت به قبله حرکت کنیم، برای کوچ کردن بسیار خوب است.
- روز هفتم و هشتم ماه چون ستاره به درون دره رفته و غروب میکند برای هر نوع کاری روز آزادی است.
- روز نهم چون ستاره در خاک است و زیر پای ما قرار دارد میشود کوچ کرد ولی نباید چیزی به زمین کوبیده شود.
- برخی افراد روزهای فرد هفته و ماه را نحس میدانند و بنابراین در چنین روزهایی کارهایی مثل مسافرت، ازدواج یا نظایر آن را انجام نمیدهند.
در مورد زنان آبستن ویرایش
- زن آبستن به هر که نگاه کند بچه اش شبیه همان شخص میشود.
- بالای سر زائو چیزهای آهنی مانند تفنگ، سیخ و ...، میگذارند.
- اگر زن آبستن به مرده نگاه کند، چشم بچه اش شور میشود.
- زنی که بچه اش نمیماند لباسش را باید گدایی کند یا هر تکه از لباسش را باید کسی بدوزد.
- زنی که بچه اش نمیشود به امامزاده دخیل میبندد.
- موقع ماه و خورشید گرفتگی زن آبستن نباید دست روی شکم بکشد زیرا که جایش میماند.
برای تشخیص جنسیت بچه ویرایش
- نیت میکنند و مار کشتهای را از بالای سر به عقب پرت میکنند. اگر با شکم به زمین افتاد، نوزاد پسر است و اگر به پشت افتاد دختر است.
- پنهانی نمک یا آرد روی سر زن باردارمی ریزند اگر ناخودآگاه به سرش دست کشید بچه اش دختر است و اگر دست به صورت کشید بچه اش پسر است.
- مادراگر شمشیر یا تفنگ درخواب ببیند، بچه اش پسر و اگر مهره و گردنبند ببیند بچه اش دختر است.
- اگر زنی در نیمهٔ دوم ماه پسر به دنیا آورد، فرزند بعدی او دختر است و اگر نیمهٔ اول ماه پسر به دنیا آورد فرزند بعدی او پسر است.
- چِفدِر چینی:[۱۱] زن باردار اگر علاقهمند به ترشی باشد فرزندش دختر است.
- زن آبستن اگراز روی دست راست بلند شود فرزندش پسر و اگر از روی دست چپ برخیزد فرزندش دختراست.
پس از زایمان ویرایش
- اگر فرزند اول پسر باشد، عروس را محترم میشمارند.
- چهار یا پنج نخ رنگارنگ با طول مساوی را انتخاب و سورههای (ناس – فلق – کافرون – توحید) را بر آنها خوانده و گره میزنند و تا روز چهلم باید به بازوی مادر و فرزند باشد. به این نخها چِلبُری یا چِلِه بُری میگویند.
- زائو پس از یک هفته حمام میکند که به آن آب هفته میگویند.
۴- زائو تا چهل روز حق رفتن به منزل زائوی دیگر یا تازه عروسی را ندارد چون چله اش به آنها برمی گردد.
- زائو پس از چهل روز با آداب خاصی حمام میکند که به آن آب چله میگویند.
- موجودی افسانهای به نام آل وجود دارد که برای زائو خطر دارد.
- برای رفع چشم زخم اسفند دود میکنند و بالای سر مادر و فرزند میگردانند.
- مِلِ گرگ،[۱۲] دست، پا و چشم گرگ را به گهوارهٔ طفل میبندند تا از چشم زخم در امان باشد.
- پیازی را به سیخ میزنند با مقداری نمک و زغال بالای سر زائو میگذارند. برای دوری شیاطین و اجنه خوب است.
- خانوادهٔ زائو تا سه روز نباید سر بشویند چون برای مادر و بچه خوب نیست.
- اگر نوزادی در خواب بخندد میگویند شیطان او را گول میزند.
در مورد کودکان ویرایش
- اگر بچهای آتش بازی کند، دچار شب ادراری میشود.
- اگر چشم زخمی به کودک رسید باید کمی از نخ لباس اطرافیان را پنهانی با اسفند بسوزانند.
- برای رفع چشم زخم کودک:
- روی شانه چپ کودک نمک میریزند. - به آستین لباسش مهره و زاج سفید میدوزند. - زاج سفید را آتش میزنند تا ذوب شود و شبیه چشمیشود که او را چشم زده است. - به موهای بچه مهرهای میبندند.
- گهوارهٔ خالی بچه را تکان نمیدهند، زیرا که معتقدند شگون (شِکیم) ندارد.
- برای بچه دندان رو[۱۳] درست میکنند تا دندانهایش راحت در بیایند. همراه گندم هفت نوع از حبوبات از هرکدام چهل دانه میپزند و بین همسایهها پخش میکنند. به آن دُنگو هم میگویند.
- اگر بچهای از بالا دندان درآورد او را از بالای بام یا صخرهای در چادر مادرش میاندازند تا بدشگونی رفع شود.
- اگر بچهای پشتش سیاه است معتقدند مادرش زمان آبستنی چیزی می خواسته (ویار داشته) و نخورده است.
- برای درمان سیاه سرفه (کُفِه سیاه) سنگی که وسطش سوراخ باشد[۱۴] را پیدا میکنند و سه دفعه کودک را از داخل سوراخ سنگ عبور میدهند. یکی از این سنگها در نزدیکی روستای صفرآباد در شرق مسجدسلیمان وجود داشت.[۱۵]
مهرهها ویرایش
- مهرهٔ مار: دارندهٔ مهرهٔ مار هرجا برود احترام میبیند.
- مهرهٔ دلربا: کسی که این مهره را داشته باشد، از دور دل میبرد.
- خرمهره: خرمهره در برابر چشم زخم و دفع کسی یا چیزی مؤثر است.
- مهرهٔ شب تو: زیرزبانی است. اگر بچهای تب کند زیر زبانش میگذارند تا تبش قطع شود (تو بر وزن نو یعنی تب).
- مهرهٔ تی: برای چشم زخم خوب است.[۱۶]
- مهرهٔ جادو: مهره را به پیشانی بیمار میسایند.
جستارهای وابسته ویرایش
پانویس ویرایش
- ↑ بد شِکیم
- ↑ آق والدین
- ↑ تیگ نوشت یا تیگ نویس- تیگ یعنی پیشانی
- ↑ اَو یعنی آب، رِزبا کسرهٔ کشیدهٔ حرف ر یعنی ریز از مصدر ریختن و چاله یعنی اُجاق
- ↑ فقط در هنگام بلا و فوت عزیزان، آب در اجاق روشن خانه میریزند
- ↑ پیر بتولی یا بی بتولی و هفت شهیدان دو امامزاده در اطراف شهرستان مسجدسلیمان هستند
- ↑ روزهای وفات ائمه را <قَلت> میگفتند که همان قَتل است
- ↑ خود فرد نیز در زمان حیاتش میتواند این کار را بکند
- ↑ هُلِ چاله
- ↑ گیس یا گیسو بریده
- ↑ چِفتِر چینی یا ویار
- ↑ موی گرگ
- ↑ دندان رویش
- ↑ بَردِسیلا – بَرد یعنی سنگ و سیلا یعنی سوراخ
- ↑ دادگر، محمدرضا
- ↑ تی بر وزن بی یعنی چشم
منابع ویرایش
- [۱]
- گیسو بریدن [پیوند مرده]
- گیسو بریدن بایگانیشده در ۱۱ نوامبر ۲۰۱۱ توسط Wayback Machine
- گیسو بریدن
- گیسو بریدن
- گیسو بریدن
- عزاداری
- آداب و رسوم بحتباری
- ستارهها بایگانیشده در ۲۰۱۱-۱۰-۰۱ توسط Wayback Machine
- [۲]
- قوم بختیاری – چند ضربالمثل بختیاری
- شَشِه دالو
- نگرشی به فرهنگ کهن بختیاری (زبان، شعر، فرهنگ، آیینها و باورها)
- هل هلونک[پیوند مرده]
- باورها و اعتقادات در ایل بختیاری[پیوند مرده]
- به آفتاب[پیوند مرده]
- آتش در زندگی بختیاری[پیوند مرده]
- به مظاهر طبیعت در زندگی قوم بختیاری [پیوند مرده]
- حاجت پور، موسی (۱۳۸۶)، بختیاری و تحول زمان، اهواز: انتشارات معتبر (وابسته به مؤسسه فرهنگی هنری آداب)، شابک ۹۷۸-۹۶۴-۸۷۳۵-۷۸-۹
- دادگر، محمدرضا (۱۳۸۲)، مجموعه داستان بیست فوتی ها، تهران: عابد، شابک ۸-۳۷۷-۳۶۴-۹۶۴