جلال آل احمد

مترجم، آموزگار و نویسندۀ ایرانی (۱۳۰۲–۱۳۴۸)
(تغییرمسیر از جلال آل‌احمد)

سیّد جلال‌الدّین سادات آل احمد (۱۱ آذر ۱۳۰۲ – ۱۸ شهریور ۱۳۴۸) روشنفکر سوسیالیست،[۲] نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی بود. وی همسر سیمین دانشور بود. آل احمد در دههٔ ۱۳۴۰ به شهرت رسید و در جنبش روشنفکری و نویسندگی ایران تأثیر به‌سزایی گذاشت.

جلال آل احمد
جلال آل احمد در سال ١٣۴٨
نام هنگام تولدسیّد جلال‌الدّین سادات آل احمد
زادهٔ۱۱ آذر ۱۳۰۲
درگذشت۱۸ شهریور ۱۳۴۸ (۴۵ سال)
مدفنمسجد فیروزآبادی، شهر ری
پیشه(ها)نویسنده، مترجم، منتقد، دبیر
مکتبرئالیسم
همسرسیمین دانشور
والدینسید کاظم طالقانی
خویشاوندانسید محمود طالقانی (پسرعمو)[۱]
امضاء

سرگذشت

ویرایش
 
سیّد احمد حسینی طالقانی، پدر جلال آل احمد
 
جلال در دوران تحصیل در دبیرستان
 
جلال آل احمد و دوستش رضا زنجانی در دوران عضویت در حزب توده
 
جلال در یکی از سفرها به یکی از نقاط دوردست ایران با پوشش و ظاهر محلی مردمان آن منطقه

جلال آل احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانواده‌ای مذهبی در محلهٔ سیدنصرالدین شهر تهران به دنیا آمد. وی پسرعموی سید محمود طالقانی بود.[۳] خانوادهٔ او اصالتاً اهل شهرستان طالقان و روستای اورازان بود. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت.[۴] پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سیداحمد طالقانی، به او اجازهٔ درس خواندن در دبیرستان را نداد اما او تسلیم خواست پدر نشد.

دارالفنون هم‌کلاس‌های شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کارِ ساعت‌سازی، بعد سیم‌کشی برق، بعد چرم‌فروشی و از این قبیل و شب‌ها درس. با درآمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاه‌گداری سیم‌کشی‌های متفرقه. بردست «جواد»، یکی دیگر از شوهر خواهرهام که این کاره بود. همین جوری‌ها دبیرستان تمام شد و توشیح «دیپلمه» آمد زیر برگهٔ وجودم…

— جلال آل احمد

در دوران نوجوانی، وی تحت تأثیر تربیت مذهبی در خانواده‌اش بوده‌است. تمام اطرافیان وی همچون پدر، برادر و پدربزرگش از طبقهٔ روحانیان بوده‌اند. چنان‌که گفته شده پدرش در تربیت مذهبی وی بسیار جدی بوده‌است. آل احمد در بیست‌سالگی به دلیل درخواست پدرش، راهی نجف می‌شود تا درس طلبگی بیاموزد و به نوعی راه پدرش را ادامه دهد. در سال‌های آخر دبیرستان بود که جلال با کلام کسروی و شریعت سنگلجی آشنا شد و همین مقدمه‌ای شد برای پیوستن وی به حزب توده.[۵] پس از پایان دبیرستان، پدر او را نجف نزد برادر بزرگش سید محمدتقی فرستاد تا در آن‌جا به تحصیل در علوم دینی بپردازد؛ البته او خود به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت اما در نجف ماندگار شد ولی پس از سه ماه به تهران بازگشت. به گفتهٔ برخی نویسندگان، وی در بازگشت از نجف در خصوص بسیاری از احکام شیعیان دچار شک و تردید شده بود.[۶]

شخص من که نویسندهٔ این کلمات است در خانوادهٔ روحانی خود، همان وقت لامذهب اعلام شده، دیگر مهر نماز زیر پیشانی نمی‌گذاشت. در نظر خودِ من که چنین می‌کردم، بر مهرِ گلی نمازخواندن نوعی بت‌پرستی بود که اسلام هر نوعش را نهی کرده‌است؛ ولی در نظر پدرم آغاز لامذهبی بود و تصدیق می‌کنید که وقتی لامذهبی به این آسانی به‌چنگ آمد، به‌خاطر آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق می‌دهد که تا به آخر براندش.

— جلال آل احمد

به سبب کشش او به جریان روشنفکری، پدرش او را از خانه بیرون کرد. این روگردانی دو دلیل عمده داشت: یکی پشت کردن به روحانیت و دیگری پیوستن به جریان توده ولی او هنوز گرایش مذهبی داشته‌است. هیچ قرینه‌ای موجود نیست که وی پس از پیوستن به حزب توده، از مذهب به‌طور کلی کناره‌گیری کرده باشد.[۷]

در سال ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی فارغ‌التحصیل گشت. او تحصیل را در دورهٔ دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد اما در اواخر تحصیل از ادامهٔ آن صرف نظر کردو به تدریس در هنرستان هنرهای زیبای پسران تهران پرداخت.[۸][۹]

نخستین مجموعهٔ داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرده بود. او که تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهش‌های مردم‌شناسی، سفرنامه‌ها و ترجمه‌های متعددی نیز پرداخت. البته چون اطلاعات او از زبان فرانسه گسترده نبود، پیوسته در کار ترجمه از دوستانی مانند علی‌اصغر خبره‌زاده، پرویز داریوش و منوچهر هزارخانی کمک می‌گرفت. شاید مهم‌ترین ویژگی ادبی آل احمد نثر او بود. نثری فشرده و موجز و در عین حال عصبی و پرخاشگر که نمونه‌های خوب آن را در سفرنامه‌های او مثل «خسی در میقات» یا داستان زندگی‌نامهٔ «سنگی بر گوری» می‌توان دید. در سال ۱۳۲۶ دومین کتاب خود به نام «از رنجی که می‌بریم» را هم‌زمان با کناره‌گیری از حزب توده چاپ کرد که بیان‌گر داستان‌های شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از این خروج بود که برای مدتی به‌قول خودش ناچار به سکوت شد که البته سکوتی به‌معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلم‌زدن بود.

... و زنم سیمین دانشور که می‌شناسید؛ اهل کتاب و قلم و دانشیار رشتهٔ زیبایی‌شناسی و صاحب تألیف‌ها و ترجمه‌های فراوان و درحقیقت نوعی یار و یاور قلم که اگر او نبود چه‌بسا خزعبلات که به این قلم درآمده بود. (و مگر درنیامده؟) از ۱۳۲۹ به این‌ور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد….

— جلال آل احمد

پدر آل احمد با ازدواج او با دانشور مخالف بود و در روز عقد به قم رفت و سال‌ها به خانه آن‌ها پا نگذاشت. با قضیهٔ ملی‌شدن نفت و ظهور جبههٔ ملی و مصدق بود که جلال دوباره به سیاست روی آورد. وی عضو کمیته و گردانندهٔ تبلیغات «نیروی سوم» شد که یکی از ارکان جبههٔ ملی بود. در ۹ اسفند ۱۳۳۱، بعد از اطلاع از محاصرهٔ منزل مصدق با عدهٔ دیگری از «نیروی سومی‌ها» فوراً به آنجا رفت و در مقابل منزل مصدق به دفاع از او سخنرانی کرد. اشرار قصد جان او را کردند و او زخمی شد. در اردیبهشت۱۳۳۲ به دلیل اختلاف با رهبران نیروی سوم از آن‌ها هم کناره گرفت. دو کار ترجمهٔ وی، «بازگشت از شوروی» ژید و «دست‌های آلوده» سارتر مربوط به همین سال‌هاست.

پس از کودتای ۲۸ مرداد که ضربهٔ سنگینی بر پیکر آزادی‌خواهان و مبارزان با استبداد بود، آل احمد نیز دچار افسردگی شدیدی شد. در این سال‌ها وی کتاب خود را تحت عنوان «سرگذشت کندوها» به چاپ رساند. جلال به یک دورهٔ سکوت رفت و به دور از تمام هیاهوهای سیاسی سعی کرد تا خود را از نو بشناسد. «…فرصتی بود برای به‌جد در خویشتن نگریستن و به جست‌وجوی علت آن شکست‌ها به پیرامون خویش دقیق شدن و سفر به دور مملکت و حاصلش اورازان، تات‌نشین‌های بلوک زهرا و جزیرهٔ خارک…» که البته «مدیر مدرسه» هم مربوط به همین سال‌هاست. وی در سال ۱۳۴۲ به‌اتفاق علی‌اکبر کنی‌پور برای سفر حج به مکه رفت. پیش از این سفر در ملاقاتی که با سیدروح‌الله خمینی داشت، با وی آشنا شده بود[۱۰] و کتاب غرب زدگی توجه او را جلب کرد.

 
جلال در کنار هانس استراشر و جمعی از دوستان در یکی از سفرهای ایران‌شناسی غار شاپور

حزب توده

ویرایش

در ابتدای سال ۱۳۲۳ وارد حزب توده شد و تا انشعاب حزب توده، تمام مراحل تشکیلاتی به سمت ارتقا را پشت سر گذاشت. پس از انشعاب به‌همراه خلیل ملکی و افراد باقی‌مانده از انشعاب به حزب زحمتکشان مظفر بقایی پیوست. عضویت وی در حزب توده به مدت سه سال، از بیست تا بیست‌وسه سالگی به طول انجامیده‌است. وی در این حزب به‌سرعت سلسله مراتب ترقی را طی کرد و در سال ۱۳۲۵ مأمور راه‌اندازی «ماهنامه مردم» زیر نظر احسان طبری شد.[۷] زمانی که وارد حزب توده شد، حزب توده از نداشتن افرادی که سرمایه تئوری و تجربیات مبارزات مارکسیستی داشته باشند، رنج می‌برد. هنگامی‌که جلال به عضویت کمیته تهران درآمد، به مدیریت داخلی روزنامه ارگان دانشجویان «بشر» و «ماهنامه تئوریک حزب توده» منصوب شد. وی در این زمان ۲۲ ساله بوده‌است. یکی از دلایل جدایی وی از حزب توده را دفاع این حزب از شوروی دانسته‌اند. وی در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران به این موضوع اشاره کرده‌است.[۱۱]

حزب زحمتکشان

ویرایش

به‌سبب اختلافی که میان وی و مظفر بقایی در زمان دولت محمد مصدق پیش آمد، وی به‌همراه خلیل ملکی، مسعود حجازی، محمدعلی خنجی و… از حزب زحمتکشان منشعب شده و در حزب جدید ایجادشده به رهبری خلیل ملکی به نام نیروی سوم فعالیت کرد؛ ولی پس از مدتی به‌دلیل مخالفت با مصدق و حزب زحمتکشان، به‌طور کلی سیاست را در سال۱۳۳۲ رها کرد.[۷]

سفر به اسرائیل

ویرایش

جلال آل احمد از علاقه‌مندان به ایده کیبوتص بود. وی مقالاتی را دربارهٔ «سوسیالیزم دهقانی اسرائیل» برای نشریه‌ای به نام ایرانیان نوشت و همچنین در سال ۱۳۴۱ در سفری به اسرائیل که به خرج نمایندگی سیاسی اسرائیل در تهران انجام گرفت[۱۲]، با همسرش سیمین دانشور، با این پدیده از نزدیک آشنا شد.[۱۳] این سفر معترضان فراوانی داشت که از آن جمله می‌توان به سیدعلی خامنه‌ای اشاره کرد که پیش از آن هم آثار آل احمد را خوانده بود، اما به گفته خودش «بیشتر به برکت مقاله ولایت اسرائیل» با او آشنا شد و در تماسی تلفنی با آل احمد، نسبت به سفر و مقاله «مریدانه» به وی اعتراض کرد.[۱۳]

 
جلال در کنار مصطفی شعاعیان در واپسین روزهای حیات، اسالم گیلان

جلال آل احمد در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در ۴۵ سالگی در اَسالِم گیلان درگذشت. پس از مرگ نابهنگام آل احمد، پیکر وی به‌سرعت تشییع و به خاک سپرده شد که باعث باوری دربارهٔ سربه‌نیست‌شدن او توسط ساواک شد. همسر وی، سیمین دانشور، این شایعات را تکذیب کرده‌است،[۱۴]

جلال آل احمد وصیت کرده بود که جسد او را در اختیار اولین سالن تشریح دانشجویان قرار دهند؛ ولی از آن‌جا که وصیت وی برابر شرع نبود، پیکر او در مسجد فیروزآبادی جنب بیمارستان فیروزآبادی شهر ری به امانت گذاشته شد تا بعدها آرامگاهی در شأن او ایجاد شود و این کار هیچ‌گاه صورت نگرفت.

آرامگاه او در قسمت بالای شبستان مسجد فیروزآبادی در شهر ری واقع شده‌است.[۱۵] بر روی سنگ قبر کوچک و بدون نام او، تنها امضایش دیده می‌شود.[۱۶]

 
سنگ مزار جلال آل احمد در مسجد فیروزآبادی شهر ری

شایعه قتل او توسط ساواک

ویرایش

برادر او شمس آل احمد معتقد شد که ساواک او را به قتل رسانده و شرح مفصلی در این باره در کتاب از چشم برادر بیان کرد.[۱۷]

سیمین دانشور، همسر جلال، در کتاب غروب جلال[۱۸] علت مرگ جلال را زیاده‌روی در مصرف نوشابه الکلی قزونیکا (نام ودکایی ساخت ایران در آن زمان) ذکر می‌کند و علت پزشکی مرگ را هم آمبولی ریه در اثر افراط در مصرف مشروبات الکلی و سیگار اشنو نقل می‌کند و شایعات مربوط به دست داشتن ساواک در مرگ جلال را صریحاً رد می‌کند.[۱۹]

تأثیر جلال آل احمد بر ادبیات فارسی

ویرایش
  • معرفی آلبر کامو به جامعه ادبی؛ با ترجمه‌هایی از آندره ژید، یونگر، اوژن یونسکو و داستایوسکی نقش بسیار مؤثری در پیش‌برد ادبیات معاصر ایفا کرد.
  • معرفی بیشتر شعر نو نیمایی و کمک به گسترش آن
  • حمایت از شاعرانی چون احمد شاملو و نصرت رحمانی و حمایت از جوانان دیگر
  • نثر جلال آل احمد باعث جهشی بی‌سابقه در نثر فارسی به‌سوی فضای هیجان عصبانیت شد.
  • تأثیر پذیرفتن و تقلید دیگران از آثارش (به‌خصوص نویسندگان، روشنفکران و دانشجویان) باعث گسترش هرچه بیشتر نوع نگارش ادبی آل احمد شد، به‌گونه‌ای‌که او در میان طیف ادبی و مردمی، به الگویی خاص تبدیل شد.
  • ایجاد تشکل‌های ادبی و صنفی، از جمله کانون نویسندگان ایران[۲۰] و انتشار مقالات گوناگون از دیگر خدمات جلال به ادبیات معاصر است. درحقیقت نیمه‌های دهه۱۳۴۰ جلال نقش «پدرخوانده» ادبیات ایران را ایفا می‌کرد.
  • جلال آل احمد ادامه‌دهندهٔ راهی بود که محمدعلی جمال‌زاده و صادق هدایت در ساده‌نویسی و استفاده از زبان و لحن عموم مردم در محاورات، آغاز کرده بودند. در واقع این نوع نوشتن و استفاده از زبان محاوره‌ای توسط جلال به اوج رسید و گسترش یافت.

خانهٔ جلال آل احمد

ویرایش
 
ترسیمات اولیه خانه مسکونی تجریش به طراحی جلال آل احمد
 
نمایی از منزل شخصی او در کوچه فردوسی شمیران.

خانه سیمین دانشور و همسرش جلال آل احمد در بن‌بست ارض، در کوچه رهبری و خیابان دزاشیب قرار دارد؛ خانه‌ای که جلال آن را در زمانی که سیمین دانشور برای تحصیل در آمریکا بود، به دست خود ساخت. این خانه سال‌ها محل گردآمدن نویسندگان بسیاری بود و تا زمان مرگ جلال، محل زندگی جلال و سیمین بود. بعد از مرگ جلال هم سیمین دانشور به‌تنهایی در آن زندگی می‌کرد. این خانه بزرگ و زیبا با حیاط پر از درختان سرسبز و حوض آبی‌اش، با دیوارهای پر از عکس و نقاشی از جلال و سیمین بعد از مرگ سیمین دانشور، محل زندگی ویکتوریا دانشور (خواهر سیمین دانشور) و همسرش پرویز فرجام بوده‌است.

در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۳۹۳ این خانه از سوی شهرداری تهران خریداری و مقرر شد این خانه به «خانه ادبیات» تبدیل شود.[۲۱] با این حال این قضیه به موضوعی مناقشه‌آمیز میان شهرداری و ورثهٔ سیمین و جلال تبدیل شده‌است. روزنامهٔ اعتماد ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۳ در واپسین رویهٔ خود گزارشی در این باره چاپ کرده‌است. در این گزارش، از قول معاون شهرداری نوشته شده که خانهٔ سیمین و جلال خریده شده‌است؛ اما در سوی دیگر، علی خلاقی، همسر خواهرزاده و دخترخواندهٔ سیمین دانشور گفته‌است: «این خانه تا زمانی که حکم دادگاه مشخص نشده، نمی‌تواند به فروش رود و معامله از اساس باطل است؛ چون شهرداری تحقیقی نکرده که بداند این خانه مالک دیگری دارد یا نه.» علی خلاقی در گفت‌وگویی که در «اعتماد» چاپ شد، به وصیت‌نامه سیمین دانشور اشاره کرده‌است که بر پایهٔ آن، لیلی ریاحی (دخترخواندهٔ سیمین دانشور) وارث ثلث اموال روانشاد دانشور و مسئول انتشار کتاب‌هایش دانسته شده‌است.[۲۲][۲۳]

اما خبرهای بعدی، از جمله خبر منتشرشده توسط خبرگزاری مهر در اوایل تیرماه ۱۳۹۵ حاکی از آن است که جریان تبدیل خانه جلال آل احمد و سیمین دانشور به «خانه ادبیات ایران» هنوز هم گرفتار بلاتکلیفی بوده و سرانجام آن مبهم است. محمدحسین دانایی، خواهرزاده جلال آل احمد نیز در مصاحبه با خبرگزاری مهر، ضمن انتقاد از کُندی جریان مرمت و آماده‌سازی خانه مزبور، مهم‌ترین دلیل این وضعیت را ندانم‌کاری و نداشتن دانش نظری و تجربی لازم برای این قبیل کارها دانسته و در خصوص احتمال تخریب و تغییر کاربری بخشی از خانه مزبور هشدار داده‌است.[۲۴]

پس از کش‌وقوس‌های فراوان، ۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ و در زادروز سیمین دانشور، این خانه تبدیل به موزه شد.[۲۵][۲۶]

جایزه ادبی جلال آل احمد

ویرایش

در سال ۱۳۸۷ نخستین دوره جایزهٔ ادبی جلال آل احمد برگزار شد. در دورهٔ نخست این جایزه هیچ اثری به‌عنوان برگزیده معرفی نشد.[۲۷] این جایزه با ۱۱۰ سکه تمام بهار آزادی برای برگزیدگان، گران‌ترین جایزهٔ ادبی ایران محسوب می‌شد.[۲۸]

ویژگی‌های نثر

ویرایش
 
جلال آل احمد در کنار پدرش آیت‌الله سیداحمد حسینی طالقانی، شیخ آقابزرگ تهرانی و برخی اقوام به‌هنگام بدرقه آن‌ها در سفر به عتبات

به‌طورکلی نثر جلال آل احمد تلگرافی، شلاقی، عصبی، پرخاشگر، حساس، دقیق، تیزبین، صریح، صمیمی، منزّه‌طلب، حادثه‌آفرین، فشرده، کوتاه، بریده و درعین‌حال بلیغ است. نثر وی به‌طور خاص در مقالات، سنگین، گزارشی و روزنامه‌نگارانه است. آل احمد دارای نثری برون‌گرا است؛ یعنی نثرش برخلاف نثر صادق هدایت، در خدمت تحلیل ذهن و باطن شخصیت‌ها نیست. آل احمد، با استفاده از دو عاملِ نثر کهن فارسی و نثر نویسندگان پیشرو فرانسوی به نثر خاص خود دست یافته‌است. آل احمد کوشیده تا در نثر خود، تا آن‌جا که امکان داشته، افعال، حروف اضافه، مضافٌ‌الیهها، دنبالهٔ ضرب‌المثلها و خلاصه هرآنچه را که ممکن بوده‌است حذف کند. حذف بسیاری از بخش‌های جمله باعث شده نثر آل احمد ضرب‌آهنگی تند و شتاب‌زده بیابد. آل احمد در شکستن برخی از سنتهای ادبی و قواعد دستور زبان فارسی شجاعتی کم‌نظیر داشت و این ویژگی در نامه‌های او به اوج می‌رسد. از ویژگی‌های دیگر نثر جلال آل احمد می‌توان به نیمه رها کردن بسیاری از جملات، تعبیرات و اندیشه‌ها و استفاده از علامت «...» به‌جای آن‌ها اشاره کرد که این امر در راستای ایجاز نوشته‌ها و ضرب‌آهنگ سریع آن‌هاست.

ادبیات متعهد

ویرایش
 
جلال آل احمد درحال گفتگو با چند تن از دانشجویان دانشگاه تبریز

جلال در دورهٔ ادبیات متعهد زندگی می‌کرده و هنر نویسندگی اش، هنری متعهد بوده و این موضوع در کتاب‌هایش آشکار است. مهم‌ترین ویژگی هنر متعهد تلقی ابزار، وسیله و رسانه‌بودن هنر است؛ یعنی آنچه اهمیت دارد پیامی است که از طریق این رسانه منتقل می‌شود. تلقی ابزاری از هنر دارای نتایج چندی است:

  • در این تلقی آنچه ملاک اصلی ارزیابی و نقد اثر هنری می‌شود پیام و محتوایی است که از طریق اثر منتقل می‌شود؛ به‌عبارتی، نقدِ موضوعی از سایر نقدها اهمیت بیشتری می‌یابد.
  • دومین نتیجه تفکیکی است که بین فرم و محتوای اثر هنری صورت می‌گیرد؛ چرا که هسته و اساس هر اثر هنری درون‌مایهٔ آن است و همواره برای تفکیک فرم از محتوا باید مراقب بود که انتقال درون‌مایه توسط مزاحمت‌های فرمی و گسترش بی‌رویه آن مخدوش نشود. (جلال آل احمد در ارزیابی شتاب‌زده فرم و تکنیک یک اثر را کم‌اهمیت می‌داند و علت استفاده از یک تکنیک متداول داستانی را نبودن فضای باز و نبود امکان صریح گفتن حرف‌هایش می‌داند)
  • گرایش و تمایل به کلی‌گویی، به این معنا که هنر متعهد می‌کوشد تا انتقال‌دهندهٔ پیام و مضمونی کلی و عمومی باشد؛ پیامی که از قید تعلق به یک فرد و موقعیت و زمان و مکان خاص رهاست و سخنی عام و جهانی دارد. (جلال آل احمد در ارزیابی شتاب‌زده شیوهٔ برخورد ادبیات را با مسائل جهان مانند فلسفه می‌داند؛ یعنی همچون فلسفه رسیدن به کلیات و صدور احکام کلی، لذا می‌توان گفت جلال آل احمد به کلی‌گویی علاقه‌مند بوده‌است. به‌طور مثال روستایی که در نفرین زمین دربارهٔ آن بحث می‌شود نمونه‌ای است کلی از یک روستای ایرانی)

من‌نویسی جلال آل احمد

ویرایش

یکی از ویژگی‌های مشترک نوشته‌های جلال آل احمد و به‌ویژه داستان‌هایش را می‌توان «من‌نویسی» او دانست. در اینجا من‌نویسی را می‌توان در سه معنای مختلف تعبیر کرد:

  • ابتدایی‌ترین و سطحی‌ترین تعبیر از من‌نویسی این است که نویسنده‌ای در داستان‌های خود به ذکر حوادث و وقایعی بپردازد که پیش از این، خود به‌صورت مستقیم با آن‌ها روبه‌رو بوده و از نزدیک آن‌ها را لمس کرده‌است. شاید بتوان این تعبیر از من‌نویسی را تقریباً معادل ادبیات تجربی دانست (چیزی که بارها جلال آل احمد، از علاقهٔ خود به آن یاد کرده‌است).
  • دومین تعبیر از من‌نویسی آن است که نویسنده به‌عنوان فردی صاحب اندیشه در داستان خود حضور دارد و در لابه‌لای آن به بیان نظرات، افکار و احساسات خود می‌پردازد. در واقع در این‌جا با حضور فکری و روحی نویسنده سروکار داریم. در اکثر کارهای جلال آل احمد یکی از شخصیت‌ها که از قضا در بیشتر مواقع منِ راوی است، درحقیقت خودِ اوست که به بیان نظراتش می‌پردازد. این حضور البته در داستان‌های اولیه بیشتر شبیه به دوربین عمل می‌کند تا فردی که مستقیماً نظراتش را بیان کند؛ اما در داستان‌های پایانی حضور آل احمد در مقام یکی از شخصیت‌های داستان‌هایش بسیار پررنگ‌تر می‌شود.
  • سومین تعبیر از من‌نویسی را می‌توان صورت افراطی تعبیر دوم دانست؛ به این معنا که نویسنده علاوه بر آن‌که در داستان حضوری فکری دارد، مجال سخن گفتن و اظهار نظر سایر شخصیت‌ها را بگیرد. من‌نویسی در این تعبیر ممکن است مصادیق مختلفی بیابد. یکی آن‌که تمام شخصیت‌های داستان توده‌ای هم‌شکل و هم‌صدا باشند و همگی با لحنی واحد سخن بگویند یا یکسان احساس کنند و بیندیشند. دیگر آن‌که نویسنده در پرداخت شخصیت‌های مخالف خود بی‌دقتی کند و آن‌ها را به‌جای انسان‌های خاص و منحصربه‌فرد، تیپ‌های کلیشه‌ای ترسیم کند که پیشاپیش سستی کلام و احساس آن‌ها و حقانیت نویسنده پیش‌بینی‌شدنی است یا آن‌که آنان چنان در گفتار و کردار خود متناقض نمایانده شوند که امکان هر نوع تفکری از جانب خواننده دربارهٔ آنان سلب شود. این تعبیر از من‌نویسی را می‌توان در واقع همان تک‌صدایی‌بودن متن نامید.

زن از نگاه آل احمد

ویرایش
 
جلال در کنار نیما یوشیج، علی‌اصغر خبره‌زاده و برخی دوستانش در دوران پس از انشعاب از حزب توده

یکی از مقوله‌های اجتماعی در داستان‌های جلال آل احمد زن است. زن به‌عنوان پدیده‌ای اجتماعی، تقریباً هم‌زمان با انقلاب مشروطه به ادبیات راه می‌یابد. در این دوران از بیچارگی‌ها، محرومیت‌ها و نداشتن آزادی زن در خانواده و اجتماع سخن گفته می‌شود. زن به‌عنوان فردی از اجتماع، تحتِ‌تأثیر ستم‌ها، خرافه پرستی‌ها و نادانی‌های جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کند.

«وضع زن در خانواده و اجتماع، بهترین نمودار گسیختگی اجتماع و تنش و کشاکش درونی فرهنگی است که از همان دوران مشروطیت تناقض‌های دردناک و بحرانی آن آشکار شده بود. در این جامعه، تمام نابسامانی‌ها در وجود زن تبلور یافت.»

زن در جامعه آن زمان، فردی بود که اگرچه در اجتماع زندگی می‌کرد، هیچ سهمی از آن نداشت. موجودی کتک‌خور و دربند بود. «آل احمد از نویسندگانی است که دریافت پرداختن به وضعیت زن ایرانی در راه سرکشیدن به فاحشه‌خانه‌ها تا چه حد کهنه و مبتذل شده‌است. زنان داستان‌های آل احمد نه چون زنان صادق چوبک در فکر هم‌آغوشی‌اند و نه چون زنان مرفه و زیبای بزرگ علوی، به عشق‌های رمانتیک می‌اندیشند.»

زنان داستان‌های آل احمد خود را حقیر می‌یابند. آنان در فضایی مردسالار توصیف می‌شوند. نه هویتی دارند و نه هیچ حقی برای اعتراض. آنان در محیطی زندگی می‌کنند که هیچ آزادی و تساوی برای زن نیست، نه در عمل و نه در نظر.
به‌عنوان‌مثال، «بچه مردم» داستان زندگی زنی است که به‌دلیل ازدواج مجدد مجبور است بچهٔ شوهر اولش را سر راه بگذارد تا بتواند به زندگی خود ادامه دهد. این داستان تصویر زنی را نشان می‌دهد که به خاطر نان و ادامه زندگی، از ابتدایی‌ترین احساسات خود می‌گذرد؛ چرا که او در اجتماعی زندگی می‌کند که زن، مانند یک کودک به حمایت مرد نیازمند است.

در «لاک صورتی» شوهر هاجر که فروشنده دوره‌گردی است، به‌علت خریدن لاک او را ضرب و شتم می‌کند. هاجر زنی است که خود را ناقص‌العقل می‌داند و نهایت آرزویش خریدن لاکی است تا با آن دستانش را مانیکور کند.

«چه خوب بود، اگر می‌توانست آن‌ها را مانیکور کند. این‌جا بی‌اختیار به یاد همسایه‌شان، محترم، زن عباس آقای شوفر افتاد. پزهای ناشتای او را که برای تمام اهل محل می‌آمد، در نظر آورد. حسادت و بغض راه گلویش را گرفت و در ته دلش پیچید.»

تمام داستان، خیالات خام یک زن برای خرید یک لاک است. همین‌طور او به‌عنوان یک زن نباید از شوهرش هیچ انتظاری داشته باشد.
در «آفتاب لبِ بام» پدر را سلطان بی‌چون و چرای خانه می‌بینیم که وجودش فضای خانه را سنگین می‌کند. دستور می‌دهد و از تشنگی ناشی از روزه، دختر خردسالش را کتک می‌زند. همین‌طور در «زن زیادی»، صناعت جریان ذهنی را به‌خوبی برای نمودن آشفتگی‌های تازه عروس رانده‌شده از خانه شوهر به کار می‌گیرد. زن سرافکنده و عاصی به خانه پدری بازگشته و روزهای شوهرداری را به یاد می‌آورد. این تداعی‌ها از طریق درهم‌آمیختن خاطرات، آرزوها و حسرت‌ها، وجوه گوناگون زجر چندگانه را مجسم می‌کند که در جامعه پدرسالار بر زنان تحمیل می‌شود.»

در این فضای پدرسالارانه، مرد بر زن حاکمیت می‌کند و زن جرئت هیچ‌گونه اعتراضی ندارد. همین زنان اگر فرصتی در اختیارشان باشد، درگیر کارهای خاله‌زنکی‌اند. دختران به دنبال باز شدن بخت کورشان هستند و زنان همه زندگی‌شان را صرف مبارزه با هوو می‌کنند. داستان‌ها پر است از خاله‌خانباجی‌ها، شاباجی‌خانم‌ها یا عم‌قزی‌هایی که با نذر و طلسم و دعا به چاره‌جویی مشکلات زنان می‌پردازند. در داستان «سمنوپزان» مریم‌خانم، زن عباس‌قلی‌آقا، سمنوی نذری می‌پزد تا هوویش از چشم شوهر بیفتد و از عم‌قزی طلسم می‌خواهد. شوهر دادن دختران دم‌بخت، موضوع دیگری است که ذهن این زنان را به خود مشغول کرده‌است. در «سمنوپزان» مریم‌خانم علاوه بر این‌که از عم‌قزی برای هوویش طلسم می‌خواهد، به شوهر دادن دختر دم‌بختش هم فکر می‌کند.

«هنوز دوباره صدای قلیان را به‌صدا درنیاورده بود که صدای بی‌بی از آن طرف مطبخ بلند شد که به یک نقطه مات زده بود و می‌پرسید: «مریم‌خانم واسه دختر پابه‌بختت چه فکری کردی؟
- چه فکری دارم بکنم بی‌بی؟ منتظر بختش نشسته. مگر ما چه کار کردیم؟ آن‌قدر تو خونه بابا نشستیم تا یک قرمساق اومد، دستمون را گرفت ورداشت برد.»

زنان داستان‌های آل احمد یا هوو دارند یا به دنبال دوا و درمان بی‌فرزندی به هر دری می‌زنند. تمام دنیای آن‌ها در همین خلاصه می‌شود و اگر از خود فارغ شوند، به عروس‌ها، هووها و مادرشوهرهای همدیگر نیش و کنایه می‌زنند و این بدبختی زنان متوسط و پایین جامعه است.
«خانم نزهت‌الدوله» تصویر طنزآمیز زنی است از طبقهٔ بالا. تمام همت او صرف پیدا کردن شوهری ایدئال است.

«خانم نزهت‌الدوله گرچه تابه‌حال سه تا شوهر کرده و شش بار زائیده است و دو تا از دخترهایش هم به خانه داماد فرستاده و حالا دیگر برای خودش مادربزرگ شده‌است، بازهم عقیده دارد که پیری و جوانی دست خودِ آدم است و گرچه سر و همسر و خویشان و دوستان می‌گویند که پنجاه سالی دارد؛ ولی هنوز دو دستی به جوانی‌اش چسبیده و هنوز هم در جستجوی شوهر ایدئال به این در و آن در می‌زند.»

همهٔ زندگی این زن، صرف ماساژ چین و چروک‌های بینی و فر موهایش است و باز هم تصویر زنی را می‌بینیم که درگیر سبک‌سری‌ها و جهل‌های خاص خویش است.

در مجموع داستان‌های آل احمد، تصویری از حقارت زنان در جامعه‌ای مردسالار است. زنانی که از خود هیچ اختیاری ندارند و از سوی مردان آزار و اذیت می‌شوند.
آنچه آل احمد از زن در داستان‌هایش به نمایش می‌گذارد، تصویر حقارتی است که جامعه به زنان تحمیل می‌کند. زنان ابتدا در خانه پدری و سپس در اسارت خانه شوهر، نادیده انگاشته می‌شوند. زن در چنین جامعه‌ای شخصیتی است منفعل. او تحقیر می‌شود، کتک می‌خورد و حقی بیش از این برای خود قائل نیست.

آل احمد در فصل هفتم کتاب غرب‌زدگی می‌نویسد:

«... از واجبات غرب‌زدگی یا مستلزمات آن، آزادی دادن به زنان است. ظاهراً احساس کرده بودیم که به قدرت کار این ۵۰درصد نیروی انسانی مملکت نیازمندیم که گفتیم آب‌وجارو کنند و راه‌بندها را بردارند تا قافلهٔ نسوان برسد! اما چه‌جور این کار را کردیم؟ آیا در تمام مسائل، حق زن و مرد یکسان است؟ ما فقط به این قناعت کردیم که به ضرب دگنک حجاب را از سرشان برداریم؛ و درِ عده‌ای از مدارس را به رویشان باز کنیم. اما بعد؟ دیگر هیچ؛ همین بسشان است. قضاوت که از زن برنمی‌آید، شهادت هم که نمی‌تواند بدهد، رأی و نمایندگی مجلس هم که مدت‌هاست مفتضح شده‌است و حتی مردها را در آن حقی نیست و اصلاً رأیی نیست. طلاق هم که بسته به رأی مرد است. «الرّجال قوّامون علی النساء» را هم که چه خوب تفسیر می‌کنیم! پس درحقیقت چه کرده‌ایم؟ تنها به زن اجازهٔ تظاهر در اجتماع را داده‌ایم؛ فقط تظاهر؛ یعنی خودنمایی؛ یعنی زن را که حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است، به ولنگاری کشیده‌ایم؛ به کوچه آورده‌ایم؛ به خودنمایی و بی‌بندوباری واداشته‌ایم که سر و رو را صفا بدهد و هر روز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. آخر کاری، وظیفه‌ای، مسئولیتی در اجتماع، شخصیتی؟! ابداً! یعنی هنوز بسیار کمند زنانی از این نوع. تا ارزش خدمات اجتماعی زن و مرد و ارزش کارشان (یعنی مزدشان) یکسان نشود و تا زن همدوش مرد مسئولیت ادارهٔ گوشه‌ای از اجتماع (غیر از خانه که امری داخلی و مشترک میان زن و مرد است) را به‌عهده نگیرد و تا مساوات به‌معنی مادی و معنوی بین این دو مستقر نشود، ما در کار آزادی صوری زنان، سال‌های سال پس از این، هیچ هدفی و غرضی جز افزودن به خیلِ مصرف‌کنندگان پودر و ماتیک -محصول صنایع غرب- نداریم؛»

او سپس می‌گوید که اکنون زن را در رهبری مملکت راهی نیست؛ اما زنان ایل و دِه را به دوش کشندهٔ بار اصلی زندگی می‌خواند.

شمایل فرهنگی

ویرایش

آل احمد یکی از شخصیت‌های رمانِ کمی بهارِ شهرنوش پارسی‌پور است.

نگاه نظام جمهوری اسلامی ایران به آل احمد

ویرایش
 
تمبر یادبود جلال آل احمد، چاپ شده در سال ۱۳۶۷ توسط پست جمهوری اسلامی ایران

سید روح‌الله خمینی در سال ۱۳۴۱ در قم، برای پدر جلال مجلس بزرگداشتی برگزار کرد.[۲۹] یکی از بزرگراه‌های مهم پایتخت ایران، تهران، به نام اوست و هم‌چنین هرساله جایزه و جشنواره‌ای ادبی به نام او از سوی دولت برگزار می‌شود.

همچنین سیدعلی خامنه‌ای نگاه مثبتی به شخصیت و آثار وی دارد. وی گاه در سخنان خود به بیان خاطراتی که در ارتباط با آل احمد دارد، می‌پردازد و در برخی موارد نیز از وی نقل قول کرده‌است. به گفته خامنه‌ای، ایشان در دوران جوانی یک بار برای دیدار با جلال آل احمد از مشهد به تهران آمده‌اند، اما به دلایلی این دیدار انجام نشد.

از نگاه دیگران

ویرایش
 
لباس و وسایل آل احمد در موزهٔ کتاب و میراث مستند ایران

نقد شخصیت

ویرایش

قدمعلی سرامی پیرامون شخصیت و جایگاه جلال آل احمد این‌گونه بیان داشته‌است: «بعضی روشنفکران توقع دارند که جلال یک جامعه‌شناس یا یک مورخ یا یک اقتصاددان باشد و به همین دلیل هم بر آثار و آرای او خرده می‌گیرند و چه بسا بر او می‌تازند و تهمت‌ها می‌زنند، اما حقیقت این است که او یک نویسندهٔ هنرمند است و حساب هنرمند و دانشمند در همه جای دنیا از هم جداست. نمی‌خواهم بگویم کارهای جلال از نظر تاریخی و جامعه‌شناسی و فرهنگ‌پژوهی فاقد اعتبار و ارزش است، اما می‌خواهم بگویم جلال هرگز قصد نداشته‌است آثاری علمی در این زمینه‌ها به وجود بیاورد. می‌خواهم بگویم جلال نویسنده‌ای است با گرایش‌های مردمی – اجتماعی. او نه در صدد خلق تئوری‌های علمی نو بوده‌است و نه در اندیشهٔ باطل ساختن اندیشه‌های پیش از خود. او نگرندهٔ حساس و بصیر جامعهٔ عصر خویش بوده‌است.»[۳۰]

دکتر باقر پرهام در مصاحبه خود با مجله شهروند (شهروند 1387 فروردین شماره 42) عنوان میدارد که :(( دکتر آدمیت با صراحت تمام به جلال‌آل‌احمد حمله کرد و آل‌احمد را آدم کم‌مایه و بی‌سوادی دانست به گونه‌ای که من –که جوانتر بودم و هنوز امثال جلال‌آل‌احمد را درست نشناخته بودم- از این دیدگاه صریح ناراحت شدم و مثلا خواستم که ایشان در بیان خود اندکی تعدیل کند، اما آدمیت بر نظر خود تاکید کرد.))[۳۱] مسعود فراستی در مصاحبه ای با نشریه رمز عبور بیان داشته است:(( جلال آل‌احمد روشنفکر نیست و به نظر من نویسنده بسیار عقب‌افتاده‌ای است... غرب‌زدگی اصلا علیه غرب نیست. درک ابتدایی جلال از غرب‌زدگی اتفاقاً اشکال اوست. کاش علیه غرب‌زدگی بود؛ در حالی که رو به عقب و علیه ماشین، تکنولوژی و هر چیز مدرنی است. عقب است. به‌جای این که مماس با زمان و حریف زمان باشد، به عقب برمی‌گردد))

احمد شاملو در سخنرانی خود در سال 1990 میلادی (1369 شمسی) در دانشگاه برکلی آمریکا در جمع دانشجویان ایرانی درباره جلال آل احمد میگوید: ((آقا کتاب ورداشته نوشته به اسم غرب زدگی ، استدعا دارم یکبار دیگه این کتاب رو بخونید از این یاوه تر میشه بررسی تاریخی؟ ...آل احمد یک بچه آخوند بود و تا آخر عمرش نیز بچه آخوند ماند کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران او شرم آور است))

خبرگزاری ایلنا در گزارشی از مراسم بزرگداشت جلال آل‌احمد به مناسبت پنجاه و دومین سالروز درگذشت جلال آل احمد که بعد از ظهر هجدهم شهریور ماه سال 1400 شمسی به صورت آنلاین از طریق اینستاگرام خانه سیمین و جلال برگزار شد روایت میکند که : ((«غلامرضا امامی» هم در ادامه این مراسم، درباره شعری که احمد شاملو درباره جلال آل‌احمد سروده بود و ده سال بعد انتساب آن را به جلال انکار کرد، گفت: عصری را به یاد دارم پس از خاموشی جلال، که آقای احمد شاملو شاعر نامی معاصر به این خانه آمد و در اتاق بزرگ خانه که معمولا جلال و پس از او سیمین می‌نشست، این شعر بلند و زیبایش یعنی «سرود برای مردی روشن که به سایه رفت» را خواند و هم او گریست و هم سیمین خانم و هم ما چند تنی که آنجا بودیم و این شعر در مطبوعات داخلی و خارجی از جمله در کتاب «هوای تازه» چاپ شد. و هیچ انکاری از سراینده محترم شعر صورت نگرفت.این نویسنده و مترجم ادامه داد: از سال 1348 که درگذشت جلال بود تا سال 1358 که این سخنان بر زبان شاعر جاری شد، ده سال می‌گذشت. پس از سال‌ها نمی‌دانم از چه رو و به چه سبب، شاعرِ معاصر منکر سرودن این شعر برای جلال شد. معلوم نیست مخاطب این شعر کیست؟ پس این شعر برای چه کسی سروده شده؟ و چرا شاعر، در این ده سال سکوت کرده بود. می‌توانست بگوید شعری برای جلال گفته‌ام و حالا آن را پس می‌گیرم. مثل شعری که برای خسرو روزبه گفت و بعدا آن را پس گرفت. اما انکار حقیقت و انکار تاریخ کاری‌ست نه به سزا.))

نقد دیدگاه‌ها

ویرایش

صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران مردادماه سال ۱۳۹۴ در مراسم نقد یکی از آثار جلال ال احمد در زمینه دلیل جاودانگی وی گفت: غرب‌ستیزی او را در طول تاریخ کشور جاودانه کرده‌است. وی ابراز داشت که کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران جلال ادعانامه‌ای علیه غرب و علیه جریان روشنفکری است؛ زیرا روشنفکران متمایل به غرب هستند و غرب‌ستیز نیستند.[۳۲]

مستند خسی در میقات

ویرایش

گروه مستندسازی فطرس مدیا، مستندی به نام خسی در بقیع را با موضوع بررسی و بیان تلاش‌های جلال آل احمد در موضوع ساخت مجدد حرم ائمه شیعه مدفون در بقیع را تهیه و منتشر کرده‌است.[۳۳]

شایعه سازیهای آل احمد

ویرایش

در مورد قتل صمد بهرنگی

ویرایش

پس از مرگ صمد بهرنگی در ۹ شهریور ۱۳۴۷ در اثر غرق شدن در رودخانه در ارسباران. جلال یادداشت صمد و افسانهٔ عوام را نوشت و شایعهٔ قتل او را در دهان‌ها انداخت. سال‌ها پس از آن نوشت که در این باره افسانه ساخته بوده‌است؛ زیرا نمی‌خواسته مرگ صمد «به هدر» برود.[۳۴] جلال آل احمد شش ماه بعد از مرگ صمد در نامه‌ای به منصور اوجی شاعر شیرازی می‌نویسد «... اما در باب صمد. درین تردیدی نیست که غرق شده. اما چون همه دلمان می‌خواست قصه بسازیم ساختیم… خب ساختیم دیگر. آن مقاله را من به همین قصد نوشتم که مثلاً تکنیک آن افسانه‌سازی را روشن کنم برای خودم. حیف که سر و دستش شکسته ماند و هدایت‌کننده نبود به آنچه مرحوم نویسنده‌اش می‌خواست بگوید…»[۳۴] حمزه فراحتی در کتاب خود اظهار می‌کند که «صمد بهرنگی شهید ساختگی شد» و مرگ او کار ساواک نبوده‌است.[۳۵]

در مورد مرگ تختی

ویرایش

در ۱۷ دی ۱۳۴۶ غلامرضا تختی، در هتل اتلانتیس فوت شد. به سرعت شایعه شد که ساواک او را به قتل رسانده‌است و نشریه فکاهی توفیق نوشته بود تختی را خودکشی کردند. بعدها کسانی چون جمشید مشایخی و پسرش بابک تختی این شایعه را رد کردند. بابک تختی می‌گوید شایعه شهیدسازی تختی را اولین بار جلال آل‌احمد شروع کرده بود.[۳۶]

کتاب‌شناسی

ویرایش

داستان

ویرایش

مقاله

ویرایش
  • «گزارش‌ها» (۱۳۲۵)
  • «حزب توده سر دو راه» (۱۳۲۶)
  • 《هفت مقاله》(۱۳۳۲)
  • «غرب زدگی» (۱۳۴۱)
  • «کارنامه سه ساله» (۱۳۴۱)
  • «ارزیابی شتاب‌زده» (۱۳۴۳)
  • «یک چاه و دو چاله» (۱۳۵۶)
  • «در خدمت و خیانت روشنفکران» (۱۳۵۶) (انتشار پس از مرگ)[۳۷]
  • «مکالمات»
  • «نیما چشم جلال بود»
  • «در خدمتیم»
  • «اسرائیل، عامل امپریالیسم» (چاپ کتاب در تاریخ مهر ۱۳۵۷)

مشاهدات و سفرنامه‌ها

ویرایش

ترجمه

ویرایش

یادداشت‌ها

ویرایش
  1. این اثر با نام مستعار «آورازانی» به چاپ رسید. نیما یوشیج در یادداشت‌های خود می‌نویسد: «من پسر سید ملایی را می‌شناسم که محمد را قبول ندارد، اما ژید را قبول دارد، کازانوا نامی را که ضد پیغمبر (ص) است ترجمه کرده و قبول دارد». (یادداشت‌های روزانه نیما یوشیج، به کوشش شراگیم یوشیج، صفحه ۳۱، نشر مروارید، تهران ۱۳۸۸.)

پانویس

ویرایش
  1. «جلال آل‌احمد به روایت پسرعمویش». دریافت‌شده در ۳ اردیبهشت ۱۴۰۰.
  2. «گفتگو با داریوش آشوری - بخش دوم آشنایی با جلال آل احمد و خلیل ملکی». amp-dw-com.cdn.ampproject.org. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۰۶-۱۵.
  3. پای صحبت شمس آل احمد (به‌نقل از سوره)
  4. دو برادر، خاطرات محمدحسین دانایی، انتشارات اطلاعات، چ. اول و دوم، ۱۳۹۲ و ۱۳۹۳
  5. بهروز خرم، جلال و آل احمد، چ. اول، ۱۳۸۰ ش،FOROUGH Book Koln، صص ۱۵و۱۶
  6. شمس آل احمد، از چشم برادر، ص۲۱۴
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ بهروز خرم، جلال و آل احمد، چ. اول، ۱۳۸۰ ش،FOROUGH Book Koln، ص۱۶
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ «جلال آل احمد». دانشنامه رشد. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۴ ژوئن ۲۰۱۵. دریافت‌شده در ۲۵ آوریل ۲۰۱۵.
  9. جلال آل احمد؛ از مجموعهٔ یک نفر. حبیبه جعفریان؛ انتشارات سروش؛ تهران:۱۳۸۷. چ. سوم، شابک: ۰-۶۷۴-۳۷۶-۹۶۴-۹۷۸ (چاپ قبلی یا نسخه دیگر: ۸-۹۲۰-۴۳۵-۹۶۴). صفحه در وبگاه پایگاه داده کتابخانه ملی ایران بایگانی‌شده در ۲۳ اوت ۲۰۱۶ توسط Wayback Machine. دیگر داده‌های کتاب‌شناختی
  10. ماهنامهٔ سوره، شمارهٔ یازدهم، گفتگو با شمس آل احمد
  11. بهروز خرم، جلال و آل احمد، چ. اول، ۱۳۸۰ش، FOROUGH Book Koln، ص۱۷
  12. Episode 45: An Iranian Intellectual Visits Israel, 15 Minute History
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ سوسیالیزم دهقانی اسرائیل (بی‌بی‌سی فارسی)
  14. گلشیری، ص۱۰
  15. «قبر جلال آل احمد کجاست؟». شبکه خبری تهران نیوز. ۲۰۱۸-۱۲-۰۲. بایگانی‌شده از اصلی در ۷ دسامبر ۲۰۱۸. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۴-۲۲.
  16. «مقبره «آل احمد» بی جلال است». آفتاب. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۴-۲۲.
  17. «مردی که خود را می‌نوشت».
  18. غروب جلال، انتشارات آئینه جنوب چ. ۱۳۸۴، صص۴۲و۴۳
  19. «قاتل جلال آل احمد چه بود؟ / سیمین دانشور». بایگانی‌شده از اصلی در ۱۹ اوت ۲۰۱۴. دریافت‌شده در ۱۶ اوت ۲۰۱۴.
  20. دوبرادر، خاطرات محمدحسین دانایی، انتشارات اطلاعات، چ. دوم، ۱۳۹۳، تهران، صص۳۳۷تا۳۴۰
  21. شهرداری تهران خانه سیمین و جلال را خرید بایگانی‌شده در ۲۹ آوریل ۲۰۱۴ توسط Wayback Machine خبرگزاری انتخاب
  22. «نسخه آرشیو شده». بایگانی‌شده از اصلی در ۳ مه ۲۰۱۴. دریافت‌شده در ۳ مه ۲۰۱۴.
  23. آلبوم عکس: خانه خالی سیمین دانشور، بی‌بی‌سی فارسی
  24. http://www.mehrnews.com/news/3694526
  25. «ویدئو / خانه سیمین و جلال موزه شد». ایسنا. ۲۰۱۸-۰۴-۲۸. دریافت‌شده در ۲۰۱۸-۰۴-۲۹.
  26. «مراسم افتتاح خانه موزه سیمین و جلال». ایسنا. ۲۰۱۸-۰۴-۲۸. دریافت‌شده در ۲۰۱۸-۰۴-۲۹.
  27. http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=787811
  28. http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1608777
  29. «بیانات خطاب به سردبیر روزنامه اطلاعات (حدود آزادی در جمهوری اسلامی)». سایت جامع امام خمینی.
  30. پژوهشی در شخصیت‌های داستان مدیر مدرسه اثر جلال آل احمد. [مجله علمی-پژوهشی فنون ادبی، سال پنجم شماره ۸]
  31. [۱]
  32. زیباکلام:غرب ستیزی جلال آل احمد را جاودانه کرده‌است. [خبرگزاری جمهوری اسلامی(ایرنا) http://www.irna.ir]
  33. «خَسی در بقیع/ تلاش‌های جلال آل احمد برای بازسازی حرم بقیع». خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency. ۲۰۱۹-۰۶-۱۲. دریافت‌شده در ۲۰۱۹-۱۰-۱۲.
  34. ۳۴٫۰ ۳۴٫۱ بهروز روحانی-روزنامه‌نگار (۱۴ شهریور ۱۳۹۷). «صمد واقعی، صمد اسطوره‌ای؛ بهرنگی پنجاه سال بعد». بی‌بی‌سی فارسی.
  35. حمزه فراهتی، از آن سال‌ها… و سال‌های دیگر چاپ اول، انتشارات فروغ - آلمان، ۱۳۸۵.
  36. «حل معمای ۵۰ ساله: تختی خودکشی کرد».
  37. کانون نویسندگان ایران ۱۳۵۸، ص ۲۲۹
  38. کانون نویسندگان ایران ۱۳۵۸، ص ۲۳۰

منابع

ویرایش

پیوند به بیرون

ویرایش