حجاج بن یوسف
حجاج بن یوسف ثقفی (عربی: الحجاج بن یوسف الثقفی) (زادهٔ ۴۰ هجری/اوائل ژوئن ۶۶۱ میلادی -- درگذشته ۹۵ هجری/۷۱۴ میلادی) والی حجاز و عراق در روزگار بنیامیه و زادهٔ طائف است. وی فردی خونریز بود و در زمان زمامداری در عراق، هزاران نفر را از دم تیغ گذراند.
حجاج بن یوسف | |
---|---|
![]() | |
زادهٔ | ۴۰، ۴۱، ۴۲ و به روایتی ۴۵ق |
درگذشت | ۹۵ق. |
آرامگاه | (میان راه بصره و کوفه) |
محل زندگی | عراق، حجاز |
شناختهشده برای | از فرماندهان نظامی و سیاسی |
کارهای برجسته | کارگزار اموی |
عنوان | اشتر |
اوایل زندگیویرایش
شجاعالدین شفا از قول تاریخ الخلفای سیوطی میگوید: پنجمین خلیفه بنی امیه، عبدالملک بن مروان(۲۶–۸۶هجری) خونخوارترین خلیفه این خاندان بود. وقتی که عبدالله بن زبیر حاضر به بیعت با او نشد، عبدالملک فرمان کشتن او را داد، ولی وی برای نجات جان خود به خانه کعبه پناه برد و در آنجا بست نشست. با اطلاع بر این موضوع، عبدالملک حجاج ابن یوسف ثقفی والی بصره را که به سفاکی و خونریزی شهرت داشت برگزید و از او خواست که به هر صورت که مقتضی بداند عبدالله را بکشد و سرش را برای او به شام (دمشق) بفرستد و برای انجام این مأموریت سپاه کارآمدی را نیز در اختیار او قرار داد. با دریافت این فرمان حجاج مردم بصره را برای برگزاری نماز جمعه به مسجد بزرگ شهر فرا خواند، و در خطبه نماز به آنان گفت: بدانید که خلیفه سفاکترین والی خودش را برای انجام مأموریتی بزرگ برگزیدهاست و آن برگزیده او منم. هماکنون میان شما سرهای بسیاری را میبینم که آماده بریده شدنند، اگر نخواهید از جمله آنها باشید باید بیچون و چرا آماده همکاری با سپاه خلیفه باشید و در غیاب من نیز هوس سرکشی نکنید [نیازمند منبع]. حجاج ثقفی عازم مکه شد و بی درنگ خانه کعبه را به منجنیق بست چند روز تمام دیوار کعبه با منجنیق کوبیده شد تا سرانجام حصار شکست و عبدالله بن زبیر را در بستگاهش سر بریدند؛ و همانجا تمامی خدام مسجدالحرام را کشتند و حجرالاسود معروف را چهارپاره کردند و خود مسجدالحرام را آتش زدند. سپس دامنه کشتارها را به داخل شهر کشاندند و درهای خانه قریشیان را سوزاندند و نقاب از صورت زنان قریش کشیدند و بدانان تجاوز کردند و هرچه را که آنان داشتند به غارت گرفتند؛ و چون کار مکه به پایان رسید، به مدینه تاختند و همه غارتگریها و آتشافروزیها و کشتارها را در آنجا تکرار کردند. به پاداش این خدمت گزاری، عبدالملک حکومت مکه و مدینه و طائف را به حجاج داد و عراق را نیز که در آن شورش برخاسته بود ضمیمه قلمرو حکومتی او کرد.
وقتی حجاج ثقفی به دستور عبدالملک بن مروان، پنجمین خلیفهٔ اموی، برای ایجاد خفقان و ساکت کردن معترضان، همراه چند جلاد وارد کوفه شد مستقیماً به مسجد شهر رفت و مردم را دعوت کرد و به آنها گفت:
«هان ای مردم! نه به کودکانتان رحم میکنم و نه به پیرانتان! بیگناهانتان را به جای گناهکار مؤاخذه خواهم کرد و کافی است به کسی ظنین شوم. تحویل جلادانش خواهم داد، همهٔ اینها از اختیارات من است و هر چه من مصلحت بدانم عین شرع است.»[نیازمند منبع]
حجاج ثقفی در سال ۹۵ هجری و در سن ۵۴ سالگی مبتلا به دلدرد شدیدی شد و پس از پانزده روز دست و پنجه نرم کردن با بیماری و مبتلا شدن به مرض لرزه و سردی اندام که هر چه آتش در اطرافش برمیافروختند باز گرم نمیشد سرانجام درگذشت. مسعودی در مروج الذهب مینویسد حجاج در مدت ۲۰ سال حکومت خویش، ۱۲۰ هزار نفر را گردن زده و کشته بود و این تعداد غیر از کسانی بودند که در میدان جنگ علیه او دست به شمشیر برده و توسط سپاهیان او کشته شدند.[۱] در زندانهای مختلطش ۵۰ هزار مرد و ۳۰ هزار زن بودند که ۱۶ هزار نفر آنان برهنه بودند. زندانهای حجاج، سقفی برای جلوگیری از آفتاب تابستان و سرما و باران زمستان نداشت. خوراک زندانیان نانی بود از جو که با خاکستر و نمک مخلوط بود و پس از مدت کوتاهی، هر زندانی که از آن میخورد رنگ چهرهاش سیاه میشد[نیازمند منبع].
پس از مرگ حجاج، او را در «واسط» (میان راه بصره و کوفه) دفن کردند و بر قبرش آب بستند و آن را از چشم دشمنانش مخفی کردند. ولید بن عبدالملک برایش مجلس عزا به پا کرد. [نیازمند منبع]
قتلعام شیعیان توسط حجاجویرایش
حجاج مردی بیرحم بود و پیرمرد و بچه و بزرگ و کوچک و زن و مرد را به اتهام شیعه بودن میکشت. در عصر حجاج اگر به کسی میگفتند کافر، بیشتر راضی بود تا اینکه بگویند: شیعه. در فهرست افراد فراوانی که در حکومت حجاج کشته شدند، نام افرادی همچون قنبر، غلام علی (امام اول شیعیان)، کمیل بن زیاد و سعید بن جبیر به چشم میخورد. حجاج در مجلسی برخی از فضائل خود را چنین برشمرد: «در مجالس ما هیچگاه از عثمان بدگویی نشدهاست. هفتاد نفر از بستگان ما در جنگ صفین به نفع معاویه کشته شدند؛ از طائفه ما هیچکس با زنی که دوستدار علی باشد، ازدواج نکردهاست؛ زنان ما نذر کردند اگر حسین کشته شود ده شتر بکشند؛ هر کس از خاندان ما نام علی را بشنود به او و حسن و حسین و مادرشان نیز بد میگوید.» [نیازمند منبع] با این حال، مسعودی در مروج الذهب مینویسد که حجاج به منظور تحقیر خاندان ابو طالب دختر عبدالله بن جعفر بن ابی طالب را به زنی برگزید.[۲]
مرگویرایش
حجاج ثقفی در سال ۹۵ هجری و در سن ۵۴ سالگی درگذشت.[۳] برخی علت مرگ حجاج را از دعای سعید بن جبیر دانستهاند. سعید بن جبیر از جمله کسانی بود که به دست حجاج به قتل رسید.[۴]
حجاج و ایرانیانویرایش
حجاج به شدت مخالف ایرانیان بود. وی زبان فارسی میانه (پهلوی) که زبان رسمی عراق بود را با عربی جایگزین کرد و دیوانهای عراق را نیز از فارسی به عربی برگرداند.[۵]
ابوریحان بیرونی چنین نوشتهاست:[۶]
«وقتی قتبیه بن مسلم سردار حجاج، بار دوم به خوارزم رفت و آن را بازگشود هرکس را که خط خوارزمی مینوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بیدریغ درگذاشت و موبدان و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتابهاشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آنکه رفته رفته مردم امی ماندند و از خط و کتابت بی بهره گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش شد و از میان رفت.»
تعصبات قبیله ای حجاجویرایش
تعصبات قبیله ای حجاج به حدی بود که وقتی او مصعب ابن زبیر ابن عوام را کشت، وارد کوفه شد، جنازه به دار آویخته شده مختار ثقفی را که توسط مصعب به دار آویخته شده بود را به پایین آورد و با احترام دفن کرد؛ با وجود اختلافات فراوانی که در زمینه اعتقادی میان این دو نفر مشهود بود؛ و دلیل آن هم قبیله بودن این دو بود. [نیازمند منبع]
خاندان حجاجویرایش
در دوران خلافت سلیمان بن عبدالملک، خاندان حجاج در معرض شکنجه و تعقیب و مصادره اموال قرار گرفتند و به فرمان خلیفه اموی، حجاج را بر منابر لعن و نفرین کردند. در دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز، خاندان و بستگان حجاج به یمن تبعید شدند.[۷]
جستارهای وابستهویرایش
منابعویرایش
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به حجاج بن یوسف در ویکیگفتاورد موجود است. |
- نهجالبلاغه خطبه ۱۱۶.
- کتاب شیعه و زمامداران خودسر
- ↑ مسعودی، علی بن حسین. مروّج الذهب (نسخه عربی). وب سایت رسمی کتابخانه آنلاین تاریخ اسلام: دارالهجره. صص. جلد چهارم، صفحه ۴۲۱.
- ↑ مسعودی، علی بن حسین. مروّج الذهب (نسخه عربی). وب سایت رسمی کتابخانه آنلاین تاریخ اسلام: دارالهجره. صص. جلد چهارم، صفحه ۴۲۲.
- ↑ ابنقتیبه، ۱۹۶۰، ص ۳۹۵
- ↑ ابن کثیر، ۱۹۸۸، ج۹، ص۱۱۶
- ↑ Frye, Richard Nelson, Zarrinkoub, Abdolhossein et al. (London, 1975), Cambridge History of Iran, ۴, ۴۶
- ↑ آثار الباقیه عن القرون الخالیه ص ۳۵ و ۳۶ و ۴۸
- ↑ ابن عساکر، ۲۰۰۱، ج۱۲، ص ۱۸۷