حجاج بن یوسف
ابومحمد حجاج بن یوسف بن حکم بن ابی عقیل ثقفی (طائف ۶۶۱ – واسط ۷۱۴ (۴۰–۹۵ هجری)), که به اختصار به حجاج بن یوسف شناخته میشود[۱]یکی از مشهورترین حاکمانی بود که به خلافت اموی خدمت میکرد. او خدمتش را با خدمتگزاری به خلیفه عبدالملک (حک. 685–705) آغاز کرد، و پس از چندی به ریاست شرطههای خلیفه، حاکم حجاز (عربستان غربی) در ۶۹۲–۶۹۴ و نماینده تامالاختیار خلیفه بر سراسر عراق و نواحی شرقی خلافت در ۶۹۴ برگزیده شد. حجاج جایگاه خود را در زمان جانشین و پسر عبدالملک یعنی ولید یکم (حک. 705–715) حفظ کرد و تا هنگام مرگش در سال ۷۱۴ توانست نقشی مهم و اثرگذار بر تصمیمگیریهای خلیفه داشته باشد.
حجاج بن یوسف ثقفی | |
---|---|
![]() درهم ضرب شده توسط حجاج | |
حاکم اموی حجاز | |
دوره مسئولیت ۶۹۲–۶۹۴ | |
پادشاه | عبدالملک (حک. ۶۸۵–۷۰۵) |
پس از | طارق بن عمرو |
پیش از | یحیی بن الحکم |
حاکم اموی عراق | |
دوره مسئولیت ۶۹۴–۷۱۴ | |
پادشاه | عبدالملک (حک. ۶۸۵–۷۰۵) ولید بن عبدالملک (حک. ۷۰۵–۷۱۵) |
پس از | بشر بن مروان |
پیش از | یزید بن ابی کبشه |
اطلاعات شخصی | |
زاده | ۶۶۱ میلادی، ۴۰ ه.ق طائف، حجاز، خلافت اموی (امروزه عربستان سعودی) |
درگذشته | ۷۱۴ میلادی، ۹۵ ه. ق(۵۳ سالگی) واسط، عراق، خلافت اموی |
روابط | محمد بن یوسف ثقفی (برادر) |
فرزندان |
|
والدین | یوسف بن الحکم ثقفی (پدر) فارعه بنت همام بن عروه بن مسعود ثقفی (مادر) |
قبلیه | بنی ثقیف |
حجاج به عنوان حاکم عراق و شرق دست به اصلاحاتی مهم زد. او شروع به ضرب کردن درهم نقره با شمایل و طراحی تماماً مذهبی و اسلامی بهجای سکههای سنتی رایج پیش از اسلامی ساسانی نمود، زبان دیوان (دیوانسالاری) در عراق از فارسی به عربی تغییر داد و یک نسخه یکدست از قرآن معرفی کرد. او برای احیای کشاورزی و افزایش درآمد مالیاتی، نوکیشان مسلمان غیر عرب را از پادگان شهرهای کوفه و بصره اخراج و به مناطق روستایی که متعلق به آن بودند بازگرداند و از آنان جزیه گرفت که اسما مخصوص اتباع غیرمسلمان بود و بر پروژههای حفر کانالهای گسترده نظارت کرد. حجاج در سال ۷۰۱، با تجدید نیرو از سوریه توانست شورش عبدالرحمن بن الاشعث که از اشراف عرب کوفه بود و سربازان عرب، نوکیشان مسلمان و سران مذهبی عراق در شمار یارانش بودند را شکست دهد. در نتیجه، حجاج برای افزایش تسلط و کنترل خود بر منطقه، شهر واسط را پایهگذاری کرد تا نیروهای وفادار سوری اش که پس از آن برای اجرای حکومت خود به آنها تکیه کرد را در آنجا اسکان دهد.
حجاج دولتمردی بسیار توانا و با استعداد ولی ظالم، خشن و بسیار سختگیر بود. او که همواره به دل هم عصران خود ترس میانداخت، تبدیل به شخصیتی عمیقاً بحثبرانگیز و موضوع دشمنی زیاد در میان نویسندگان بعدی طرفدار عباسیان شد که آزار و اذیت و اعدامهای دسته جمعی را به او نسبت دادند.
اصل و نسبویرایش
حجاج در سال ۶۶۱ میلادی در شهر طائف در حجاز متولد شد.[۲] او تعلق داشت به خاندان ابو عقیل،[۳] که نام پدربزرگ پدریش بود.[۴] این خاندان شاخه ای از بنی اوف از اعضای قبیله بزرگ بنی ثقیف بود.[۳] اعضای قبیله ثقیف در خلافت راشیدین به درجات و مقامات بالای نظامی و حکومتی دست یافتند و نقش فرماندهی نظامی و اقتصادی مهمی را در طول فتوحات مسلمانان و پس از آن به خصوص در بینالنهرین ایفا نمودند.[۵]نفوذ سیاسی این قبیله با ظهور خلافت اموی در سال ۶۶۱ به رشد خود ادامه داد.[۳] حجاج از اصل و نسب ویژه و متمایزی برخوردار نبود در واقع خاندان ابوعقیل از نظر مادی ناتوان و به شغلهای بنایی و سنگ بری مشغول بودند. مادر او فارعه، با مغیرة بن شعبه ازدواج کرد و طلاق داده شد. مغیره که یکی از اعضای ثقیف بود بوسیله معاویه یکم (حک. 661–680) نخستین خلیفه اموی به عنوان حاکم کوفه منصوب شده بود.[۲]
اوایل زندگی و مقامویرایش
در زمان کودکی، حجاج به لقب کلیب ("سگ کوچک") معروف شده بود، که بعدها موجب تمسخر و استهزای او شد.[۶] زندگی اولیه او در هاله ای از ابهام قرار دارد، بجز اینکه او در زادگاهش به حرفه معلمی در مکتب اشتغال داشت و در آنجا به شاگردانش رونویسی و روخوانی قرآن میآموخت، این حرفه او بعدها به منبعی برای استهزا و تمسخر او توسط دشمنانش بدل شد.[۷] پدر او یوسف بن حکم و برادر بزرگترش محمد در طائف به تدریس مشغول بودند.[۷]
پس از مدت کوتاه و دوران نامشخصی حجاج و پدرش شغل تدریس را رها کرده به جمع نیروهای نظامی خلیفه یزید یکم (حک. 680–683) که با مخالفتهای فزاینده ای برای خلافتش در حجاز روبرو شده بود، پیوستند.[۸] او در نبردهای دوران فتنه دوم و جنگ داخلی مسلمانان همانند نبردهای حره (۶۸۲) و ربذه (۶۸۴) که هر دو در نزدیکی مدینه واقع شده بودند، بدون اینکه نقش پر رنگ و محوری داشته باشد شرکت کرد.[۶] در حره، در جایی که سربازان سوری اعزام شده توسط یزید مدافعان محلی مدینه که اقتدار خلیفه را به چالش کشیده بودند شکست دادند، حجاج در زمره سربازان حبیش بن دلجة جنگید. او در آن درگیری از میدان جنگ گریخت.[۹] او و پدرش در میان اندک افراد جان بدر برده از نبرد ربذه بود، در این نبرد حبیش بن دلجة، فرمانده این اردوکشی به دست نیروهای وفادار به عبدالله بن زبیر که بر ضد خلیفه اموی در مکه ادعای خلافت نموده بود کشته شد.[۱۰] نخستین مقام حجاج به عنوان فرماندار تباله در منطقه تهامه که در ۲۴۰ کیلومتر (۱۵۰ مایل) جنوب طائف قرار داشت مقامی ناچیز بهشمار میرفت.[۶] حجاج که این پست را رها کرد زیرا آن را کمتر از جاه طلبیهای خود میدید.[۱۱]
خیلی زود پس از اینکه عبدالملک بن مروان (حک. 685–705) به خلافت رسید، حجاج زادگاهش را ترک کرد و به پایتخت خلافت اموی، دمشق رفت و در آنجا به نیروهای امنیتی خلیفه (شرطه) وارد شد.[۶] فرمانده نیروهای شرطه خلیفه روح بن زنباع که از مشاوران مهم او هم محسوب میشد خیلی زود تحت تأثیر نبوغ نظامی و تواناییهای حجاج قرار گرفت.[۱۲] در سال ۶۸۹/۹۰، بنا به توصیهٔ روح، عبدالملک، حجاج را برای اعمال اقتدار خلیفه بر سپاه بزرگی که او به تازگی برای اردوکشی بر ضد حاکم زبیری عراق فراهم کرده بود، منسوب کرد. حکومت عراق در این هنگام در دست برادر ابن زبیر یعنی مصعب بن زبیر قرار داشت.[۱۳] خلیفه از اعمال و کارایی حجاج برای بازگرداندن انضباط و نظم پس از طغیانهای روی داده در میان سربازان، بسیار راضی بود.[۶] در جریان محاصره زفر بن حارث کلابی، رهبر شورشیان قبایل قیس در جزیره (بینالنهرین علیا) در قرقیسیا، بدست عبدالملک در تابستان سال ۶۹۱, حجاج به عنوان فرستادهٔ خلیفه در کنار متکلمی به نام رجاء بن حیوة برای مصالحه به سوی زفر فرستاده شد.[۱۴]
در نتیجه موفقیتهای حجاج برای برای سرکوب سربازان یاغی سپاه، عبدالملک مقام فرماندهی گارد پشتیبان سپاه را به او اعطا کرد.[۶] او شجاعتها و پیروزیهای بیشتری را، خصوصاً پس از شکست دادن مصعب درنبرد دیرالجثالیق کسب کرد و در نتیجه عبدالملک او را مأمور کرد تا ابن زبیر را در مکه سرکوب کند.[۶] در اواخر سال ۶۹۱ او به همراه ۲۰۰۰ نفر از نیروهای سوری کوفه را ترک کرد.[۶] او پس از اینکه طائف را بدون مقاومت خاصی در اختیار گرفت بنا به دستور عبدالملک در آنجا متوقف شد تا سعی کند در صورت امکان از مسیر مذاکره ابن زبیر را وادار به تسلیم کند تا در مکه خونی ریخته نشود.[۶] پس از اینکه ابن زبیر پیشنهادهای امویان را رد کرد حجاج پس از کسب اجازه از خلیفه و دریافت نیروهایی کمکی به مکه حمله کرد.[۶] سپاهیان اموی از فراز کوه ابوقبیس به وسیله منجنیق اقدام به سنگ باران مکه کردند، و حتی در طول ایام حج نیز از این کار دست نکشیدند؛ حتی کعبه نیز در حضور حاجیان و زائران مورد هدف قرار گرفت. هنگامی که رعد و برقی ناگهانی شروع شد، سربازان اموی آن را به خشم الهی تعبیر کردند، اما حجاج توانست آنها را جمع کرده و متقاعد کند که این در واقع نشانه پیروزی است. سرانجام در اکتبر ۶۹۲, پس از هفت ماه محاصره پس از فرار چند هزار نفر از طرفداران و حتی دو پسرش، ابن زبیر به همراه باقی ماندهٔ طرفدارانش در نبردی در اطراف کعبه کشته شد.[۶]
عبدالملک به عنوان پاداش عنوان فرمانداری و حکومت حجاز، یمن، و یمامه (عربستان مرکزی) را به حجاج داد. به عنوان حاکم، حجاج بن یوسف، شخصاً حج را در سالهای ۷۳ و ۷۴ هجری (۶۹۳ و ۶۹۴ میلادی) رهبری کرد، و کعبه را با از بین بردن تغییراتی که ابن زبیر در پی نخستین محاصره مکه بدست امویان در سال ۶۸۳ به آن داده بود، به شکل و ابعاد اولیه خود بازگرداند. حجاج توانست آرامش را به حجاز بازگرداند، اما شدت عمل و خشونت او سبب میشد تا خلیفه شخصاً پی در پی مداخله کند.[۶]
فرماندار عراقویرایش
عبدالملک در اوایل سال ۶۹۴، حجاج را برای فرمانداری عراق فرستاد.[۶] این فرمانداری که شامل هر دو حکومت کوفه و بصره بود، از روزگار زیاد بن ابی سفیان در بیست سال پیش از آن تکرار نشده بود. خلیفه پیش از این برادرش بشر بن مروان را به حکومت کوفه منصوب کرده بود، اما هنگامی که او در اوایل سال ۶۹۴ درگذشت، این «آزمایش حکومت خانوادگی» را شکست خورده یافت و حجاج را که توانایی و وفاداری خوبی از خود نشان داده شده بود، به این مقام مهم منصوب کرد.[۶] فرمانداری عراق در واقع «مهمترین و پرمسئولیتترین پست اداری دولت اسلامی»[۶] محسوب میشد، زیرا نه تنها شامل عراق، بلکه شامل همهٔ سرزمینهای فتح شده توسط نیروهای دو پادگان شهر کوفه و بصره یعنی سراسر سرزمینهای شرقی خلافت از جمله فارس و خراسان میشد. از این رو، والی عراق در واقع حاکم یک سرزمین بسیار بزرگ یا معاون خلیفه محسوب میشد که از بینالنهرین تا مرزهای هنوز در حال گسترش خلافت در آسیای مرکزی و شبه قاره هند را در کنترل و حکومت خود داشت که نیمی از تمام سرزمینها و قلمروی خلافت را شکل میداد و بیش از نیمی از کل درآمد خلافت را تأمین میکرد.[۱۵] علاوه بر این، این پست به دلیل سابقه طولانی خوارج و مخالفتهای سیاسی آنان در عراق و به ویژه در کوفه، از حساسیت سیاسی زیاد و ویژه ای برخوردار بود. این نارضایتی ناشی از عوامل مختلفی از جمله عوامل قبیله ای، اقتصادی و سیاسی بود. تمامی جمعیت کوفه تقریباً از قبایل عرب تشکیل میشد اما در این بین شمار زیادی از افراد نامطلوب برای خلافت همانند شکستخوردههای جنگهای ارتداد، نیز حضور داشتند. اگرچه این فرمانداری بر زمینهای حاصلخیز سواد تسلط داشت، اما بسیاری از این زمینها توسط امویان به شاهزادگان این سلسله واگذار شده بود، در حالی که به افراد متوسط کوفی زمینی به عنوان کمک هزینه خدمات سربازی داده میشد. اما از آنجایی که اندازه این دستمزد با توجه به زمان گرویدن به اسلام تعیین میشد، بسیاری از آنها کمکهای مالی ناچیزی دریافت میکردند. سرانجام، کوفیان تا حد زیادی از غنایم فتح سرزمینهای شرقی کنار گذاشته شدند. این اهالی بصره بودند که بزرگترین سهم از غنائم را برای خود تضمین کردند که شامل قلمروهای بسیار وسیعتر و غنیتری مانند خراسان یا سند را میشد، در حالی که سهم کوفیان تنها سرزمینهای کوههای جبال و ایران مرکزی تعیین شد.[۱۵] قلمرو حجاج در اصل از حکومت خراسان و سیستان که در اختیار حکومت ضعیف و ناکارآمد امیه بن عبدالله بن خالد بن اسید[۱۶] شاهزاده اموی بود مستثنی میشد. اما در سال ۶۹۷ یا ۶۹۸ این دو ایالت نیز به حوزه اختیارات حجاج اضافه گردید و حکومت حجاج بر تمام نیمه شرقی خلافت گسترش یافت.[۶] او تا هنگام مرگش در سال ۷۱۴ در این سمت باقی ماند و در تمام این مدت، با دربر گرفتن باقی مانده دوران سلطنت عبدالملک و بیشتر دوران خلافت جانشین او، ولید (حک ۷۰۵–۷۱۵)، این قدرت و ثروت فراوان را در کنترل خود داشت.[۱۷]
روابط با خلیفههاویرایش
حجاج به گفته دیتریش «وفادارترین خدمتکاری بود که یک سلسله میتوانست آرزویش را داشته باشد» و وفاداری مطلق او به عبدالملک، اعتماد کامل خلیفه را دریافت کرد.[۱۸] این رابطه از راه پیوندهای خانوادگی بیشتر تقویت شد: دختر حجاج با مسرور، پسر ولید یکم (۷۱۵–۷۰۵) ازدواج کرد، در حالی که دختر برادرش محمد به عقد یزید دوم (۷۲۰–۷۲۴) درآمد. یزید دوم پسر اول خود را به نام حجاج نامگذاری کرد و حجاج در مقام تلافی سه تن از پسران خود را به نام اعضای سلسله امویان نام گذاری کرد.[۱۹] عبدالملک نیز یکی از پسرانش را حجاج نامید و گواه این رابطه نزدیک بین او دو نامههای فراوانیست که بین آنان رد و بدل شدهاست.[۱۹] رابطه حجاج با عبدالملک بسیار متفاوت از جانشینش ولید بود که در مکاتبات محدود به وظایف رسمی اش خلاصه میشد. این در حالی بود که عبدالملک قادر بود تا این فرماندار بیش از حد متعصب خود را هر زمان که در مالیات ستانی، شدت عمل و خون ریزی زیاده روی میکرد، مهار کند. ولید خود را مدیون حجاج میدانست، زیرا او از جانشینی ولید در برابر عبدالعزیز بن مروان برادر عبدالملک دفاع کرده بود و خلیفه جدید در برابر به فرماندار مقتدر خود اجازه و آزادی زیادی داد و به شدت بر وی تکیه کرد و حتی او را مشاور خود در انتصاب و عزل مقامات قرار داد.[۲۰] گرچه مداخله او در جانشینی، لطف ولید را برای او به ارمغان میآورد، ولی باعث دشمنی آشکار سلیمان (حکومت ۷۱۵–۷۱۷) برادر ولید میشد. همچنین سلیمان از وضعیت یزید بن مهلب که حجاج او را زندانی کرده بود دفاع میکرد. احتمال به سلطنت رسیدن سلیمان، حجاج را چنان میترساند که آرزو داشت بیشتر از ولید عمر نکند.[۲۱]
شجاعالدین شفا از قول تاریخ الخلفای سیوطی میگوید: پنجمین خلیفه بنی امیه، عبدالملک بن مروان(۲۶–۸۶هجری) خونخوارترین خلیفه این خاندان بود. وقتی که عبدالله بن زبیر حاضر به بیعت با او نشد، عبدالملک فرمان کشتن او را داد، ولی وی برای نجات جان خود به خانه کعبه پناه برد و در آنجا بست نشست. با اطلاع بر این موضوع، عبدالملک حجاج ابن یوسف ثقفی والی بصره را که به سفاکی و خونریزی شهرت داشت برگزید و از او خواست که به هر صورت که مقتضی بداند عبدالله را بکشد و سرش را برای او به شام (دمشق) بفرستد و برای انجام این مأموریت سپاه کارآمدی را نیز در اختیار او قرار داد. با دریافت این فرمان حجاج مردم بصره را برای برگزاری نماز جمعه به مسجد بزرگ شهر فرا خواند، و در خطبه نماز به آنان گفت: بدانید که خلیفه سفاکترین والی خودش را برای انجام مأموریتی بزرگ برگزیدهاست و آن برگزیده او منم. هماکنون میان شما سرهای بسیاری را میبینم که آماده بریده شدنند، اگر نخواهید از جمله آنها باشید باید بیچون و چرا آماده همکاری با سپاه خلیفه باشید و در غیاب من نیز هوس سرکشی نکنید [نیازمند منبع]. حجاج ثقفی عازم مکه شد و بی درنگ خانه کعبه را به منجنیق بست چند روز تمام دیوار کعبه با منجنیق کوبیده شد تا سرانجام حصار شکست و عبدالله بن زبیر را در بسترگاهش سر بریدند؛ و همانجا تمامی خدام مسجدالحرام را کشتند و حجرالاسود معروف را چهارپاره کردند و خود مسجدالحرام را آتش زدند. سپس دامنه کشتارها را به داخل شهر کشاندند و درهای خانه قریشیان را سوزاندند و نقاب از صورت زنان قریش کشیدند و بدانان تجاوز کردند و هرچه را که آنان داشتند به غارت گرفتند؛ و چون کار مکه به پایان رسید، به مدینه تاختند و همه غارتگریها و آتشافروزیها و کشتارها را در آنجا تکرار کردند. به پاداش این خدمت گزاری، عبدالملک حکومت مکه و مدینه و طائف را به حجاج داد و عراق را نیز که در آن شورش برخاسته بود ضمیمه قلمرو حکومتی او کرد. عراق که در دهه شصت تقریباً روی آرامش را به خود ندیدهبود با شمشیر حجاج به مدت بیست سال در آرامش مجدد فرورفت.[۲۲]
وقتی حجاج ثقفی به دستور عبدالملک بن مروان، پنجمین خلیفهٔ اموی، برای ایجاد خفقان و ساکت کردن معترضان، همراه چند جلاد وارد کوفه شد مستقیماً به مسجد شهر رفت و مردم را دعوت کرد و به آنها گفت:
«هان ای مردم! نه به کودکانتان رحم میکنم و نه به پیرانتان! بیگناهانتان را به جای گناهکار مؤاخذه خواهم کرد و کافی است به کسی ظنین شوم. تحویل جلادانش خواهم داد، همهٔ اینها از اختیارات من است و هر چه من مصلحت بدانم عین شرع است.»[نیازمند منبع]
حجاج ثقفی در سال ۹۵ هجری و در سن ۵۴ سالگی مبتلا به دلدرد شدیدی شد و پس از پانزده روز دست و پنجه نرم کردن با بیماری و مبتلا شدن به مرض لرزه و سردی اندام که هر چه آتش در اطرافش برمیافروختند باز گرم نمیشد سرانجام درگذشت. مسعودی در مروج الذهب مینویسد حجاج در مدت ۲۰ سال حکومت خویش، ۱۲۰ هزار نفر را گردن زده و کشته بود و این تعداد غیر از کسانی بودند که در میدان جنگ علیه او دست به شمشیر برده و توسط سپاهیان او کشته شدند.[۲۳] در زندانهای مختلطش ۵۰ هزار مرد و ۳۰ هزار زن بودند که ۱۶ هزار نفر آنان برهنه بودند. زندانهای حجاج، سقفی برای جلوگیری از آفتاب تابستان و سرما و باران زمستان نداشت. خوراک زندانیان نانی بود از جو که با خاکستر و نمک مخلوط بود و پس از مدت کوتاهی، هر زندانی که از آن میخورد رنگ چهرهاش سیاه میشد[نیازمند منبع].
پس از مرگ حجاج، او را در «واسط» (میان راه بصره و کوفه) دفن کردند و بر قبرش آب بستند و آن را از چشم دشمنانش مخفی کردند. ولید بن عبدالملک برایش مجلس عزا به پا کرد. [نیازمند منبع]
قتلعام شیعیان توسط حجاجویرایش
حجاج در همان آغاز ورود به کوفه، ضمن سخنانی به مردم گفت: «خلیفه [عبدالملک] او را با تازیانه و شمشیر بهسوی آنان فرستاده؛ اما در راه تازیانه افتاده و تنها شمشیر برای او باقیماندهاست».[۲۴] او مردی بیرحم بود و پیرمرد و بچه و بزرگ و کوچک و زن و مرد را به اتهام شیعه بودن میکشت. در عصر حجاج اگر به کسی میگفتند کافر، بیشتر راضی بود تا اینکه بگویند شیعه.[۲۵] در فهرست افراد فراوانی که در حکومت حجاج کشته شدند، نام افرادی همچون، کمیل بن زیاد و سعید بن جبیر به چشم میخورد. حجاج در مجلسی برخی از فضائل خود را چنین برشمرد: «در مجالس ما هیچگاه از عثمان بدگویی نشدهاست. هفتاد نفر از بستگان ما در جنگ صفین به نفع معاویه کشته شدند؛ از طائفه ما هیچکس با زنی که دوستدار علی باشد، ازدواج نکردهاست؛ زنان ما نذر کردند اگر حسین کشته شود ده شتر بکشند؛ هر کس از خاندان ما نام علی را بشنود به او و حسن و حسین و مادرشان نیز بد میگوید.» [نیازمند منبع] با این حال، مسعودی در مروج الذهب مینویسد که حجاج به منظور تحقیر خاندان ابو طالب دختر عبدالله بن جعفر بن ابی طالب را به زنی برگزید.[۲۶]
مرگویرایش
حجاج ثقفی در سال ۹۵ هجری و در سن ۵۴ سالگی درگذشت.[۲۷] برخی علت مرگ حجاج را از دعای سعید بن جبیر دانستهاند. سعید بن جبیر از جمله کسانی بود که به دست حجاج به قتل رسید.[۲۸]
حجاج و ایرانیانویرایش
حجاج به شدت مخالف ایرانیان بود. وی زبان فارسی میانه (پهلوی) که زبان رسمی عراق بود را با عربی جایگزین کرد و دیوانهای عراق را نیز از فارسی به عربی برگرداند.[۲۹]
ابوریحان بیرونی چنین نوشتهاست:[۳۰]
«وقتی قتبیه بن مسلم سردار حجاج، بار دوم به خوارزم رفت و آن را بازگشود هرکس را که خط خوارزمی مینوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بیدریغ درگذاشت و موبدان و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتابهاشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آنکه رفته رفته مردم امی ماندند و از خط و کتابت بی بهره گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش شد و از میان رفت.»
نقش در شکلگیری قرآنویرایش
قرآنشناسان حجاج بن یوسف و خلیفه معاصر او عبدالملک بن مروان اموی را از شخصیتهای مهم در زمینه شکلگیری متن قرآن فعلی میدانند. بهطور کلی، دو دیدگاه عمده در مورد شکلگیری قرآن فعلی وجود دارد که به «انتقادی» و «فوقانتقادی» معروف هستند و دیدگاه فوقانتقاداتی بیشترین طرفدار را میان پژوهشگران دارد. پیروان این دیدگاه معتقد هستند که شکلگیری نهایی قرآن تا دوره حجاج و عبدالملک به طول انجامیدهاست. به گفته اسمال کایث، عثمان یک نسخه رسمی از قرآن ایجاد کرد و باقی قرآنها را از بین برد اما احتمالاً این نسخه را بعداً با قرآن حجاج بن یوسف جایگزین کردند. در صورتی که تمایز عمدهای میان این دو قرآن وجود داشته، این تمایز به شکل افزودن تفسیر به متن آن بوده اما نهایتاً تفسیر حجاج به بخشی از متن اصلی قرآن تبدیل شدهاست. همین نسخه، قدیمیترین نسخه قابل بازیابی قرآن است.[۳۱] پیروان دیدگاه انتقادی نیز معتقد هستند حجاج بر قرآن تغییراتی اعمال کرد اما این تغییرات جزئی بودهاند.[۳۲][۳۳][۳۴][۳۵]
خاندان حجاجویرایش
در دوران خلافت سلیمان بن عبدالملک، خاندان حجاج در معرض شکنجه و تعقیب و مصادره اموال قرار گرفتند و به فرمان خلیفه اموی، حجاج را بر منابر لعن و نفرین کردند. در دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز، خاندان و بستگان حجاج به یمن تبعید شدند.[۳۶]
جستارهای وابستهویرایش
منابعویرایش
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به حجاج بن یوسف در ویکیگفتاورد موجود است. |
- نهجالبلاغه خطبه ۱۱۶.
- کتاب شیعه و زمامداران خودسر
- ↑ Dietrich 1971, p. 39.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ Dietrich 1971, pp. 39–40.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ Baloch 1953, p. 243.
- ↑ Gabrieli 1965, p. 282.
- ↑ Lecker 2000, p. 432.
- ↑ ۶٫۰۰ ۶٫۰۱ ۶٫۰۲ ۶٫۰۳ ۶٫۰۴ ۶٫۰۵ ۶٫۰۶ ۶٫۰۷ ۶٫۰۸ ۶٫۰۹ ۶٫۱۰ ۶٫۱۱ ۶٫۱۲ ۶٫۱۳ ۶٫۱۴ ۶٫۱۵ Dietrich 1971, p. 40.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ Chowdhry 1972, p. 4.
- ↑ Chowdhry 1972, pp. 8–9.
- ↑ Chowdhry 1972, p. 9.
- ↑ Biesterfeldt & Günther 2018, p. 953.
- ↑ Oseni 1982, p. 129.
- ↑ Chowdhry 1972, pp. 12–13.
- ↑ Chowdhry 1972, pp. 13–14.
- ↑ Dixon 1971, p. 93.
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ Blankinship 1994, pp. 57–67.
- ↑ Kennedy 2007, pp. 241–242.
- ↑ Hawting 2000, p. 58.
- ↑ Dietrich 1971, p. 41.
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ Dietrich 1971, pp. 41–42.
- ↑ Dietrich 1971, pp. 41, 42.
- ↑ Dietrich 1971, p. 42.
- ↑ تاریخ خلفا. ج. جلد دوم، چاپ پانزدهم. به کوشش رسول جعفریان. ص. ۶۴۵.
- ↑ مسعودی، علی بن حسین. مروّج الذهب (نسخه عربی). وب سایت رسمی کتابخانه آنلاین تاریخ اسلام: دارالهجره. صص. جلد چهارم، صفحه ۴۲۱.
- ↑ تاریخ خلفا. ج. جلد دوم، چاپ پانزدهم. به کوشش رسول جعفریان. ص. ۷۸۶.
- ↑ تاریخ خلفا. ج. جلد دوم، چاپ پانزدهم. به کوشش رسول جعفریان. ص. ۶۸۷.
- ↑ مسعودی، علی بن حسین. مروّج الذهب (نسخه عربی). وب سایت رسمی کتابخانه آنلاین تاریخ اسلام: دارالهجره. صص. جلد چهارم، صفحه ۴۲۲.
- ↑ ابنقتیبه، ۱۹۶۰، ص ۳۹۵
- ↑ ابن کثیر، ۱۹۸۸، ج۹، ص۱۱۶
- ↑ Frye, Richard Nelson, Zarrinkoub, Abdolhossein et al. (London, 1975), Cambridge History of Iran, ۴, ۴۶
- ↑ آثار الباقیه عن القرون الخالیه ص ۳۵ و ۳۶ و ۴۸
- ↑ Keith, Textual Criticism and Qur'an Manuscripts, 165.
- ↑ Keith, Textual Criticism and Qur'an Manuscripts, 166.
- ↑ Le Coran des historiens ", tombe I, sous la direction de Guillaume Dye et Mohammad Ali Amir-Moezzi, Cerf, Paris, 2019, p. 28.
- ↑ Causeur.fr؛ Leyne، Franck de (۲۰۲۰-۰۲-۰۲). «Islam: enfin une analyse historico-critique du Coran en langue française». Causeur (به فرانسوی). دریافتشده در ۲۰۲۱-۰۲-۱۲.
- ↑ Kohlberg and Amir-Moezzi, Revelation and Falsification, 4–5.
- ↑ ابن عساکر، ۲۰۰۱، ج۱۲، ص ۱۸۷