شاپور دوم
شاپور دوم (به پارسی میانه: 𐭱𐭧𐭯𐭥𐭧𐭥𐭩 ت.ت. 'شَهْپُوهْرْ'؛ ۳۰۹ – ۳۷۹ میلادی)، مشهور به شاپور بزرگ و ملقب به شاپور ذوالاکتاف، دهمین شاهنشاه ایران و انیران از خاندان ساسان از قوم پارسیان از سال ۳۰۹ تا ۳۷۹ میلادی در ایرانشهر بود. شاپور پس از برادرش آذرنرسی بر تخت نشست. او پیش از اینکه به دنیا بیاید، پادشاه شد. او پسر هرمز دوم بود و به مدت هفتاد سال پادشاهی، طولانیترین پادشاهی را در میان تمام شاهان ایران دارا میباشد. وی پس از قدرت گرفتن، عربهایی را که به بخشهای جنوبی شاهنشاهی ساسانی تاخت کرده بودند، تنبیه کرد و امنیت را به مرزهای جنوبی بازگرداند. پادشاهی وی پیش از خسرو انوشیروان شاهد تجدید حیات نظامی کشور و گسترش قلمرو آن بود، که آغاز نخستین دوران طلایی ساسانیان بود.
شاپور بزرگ شَهْپُوهْرْ 𐭱𐭧𐭯𐭥𐭧𐭥𐭩 | |
---|---|
شاهنشاه ایران و انیران[۱] | |
![]() بخشهای بالایی تندیسی از شاپور دوم در موزه متروپولیتن هنر | |
دهمین شاهنشاه ساسانی | |
سلطنت | ۳۰۹ – ۳۷۹ میلادی |
پیشین | آذرنرسی |
جانشین | اردشیر دوم |
نایبالسلطنه | ایفرا هرمز |
زاده | ۳۰۹ اردشیرخوره، ایرانشهر |
درگذشته | ۳۷۹ (۷۰ سال) بیشاپور، ایرانشهر |
همسر(ان) | سیثیل هورا |
فرزند(ان) | شاپور سوم زرواندخت احتمالا اردشیر دوم |
خاندان | خاندان ساسان |
پدر | هرمز دوم |
مادر | ایفرا هرمز |
شاپور دوم سیاست سخت مذهبی را دنبال کرد.[نیازمند منبع] در زمان فرمانروایی او، مجموعه اوستا، متون مقدس زرتشت تکمیل شد، بدعتگزاران دینی و مرتدین مجازات شدند و مسیحیان مورد آزار و اذیت قرار گرفتند.[الف][نیازمند منبع] شاپور دوم، مانند شاپور یکم، با یهودیان که در آزادی نسبی زندگی میکردند و مزایای زیادی در دوره خود بهدستآورد، دوستانه رفتار میکرد.[ب][۶] در زمان مرگ شاپور، شاهنشاهی ساسانی از همیشه قویتر بود و دشمنانش در شرق آرام بودند و ارمنستان تحت کنترل ساسانیان بود.
او پادشاهی مقتدر بود و در دوران پادشاهی او شاهنشاهی ساسانی یک دوره پر رونق و شکوه را تجربه کرد. او از جمله واپسین شاه ساسانی است که خودشان را از نژاد ایزدان میانگاشتند[نیازمند منبع] و سنگنوشتهای از او در تاقبستان به یادگار ماندهاست.
در زمان تولد و به قدرت رسیدن شاپور دوم، شاهنشاهی ساسانی در وضعیت ناپایداری قرار داشت. قلمرو آن به طور مداوم در حال تغییر بود و به فشارهای خارجی، به ویژه از جانب امپراتوری روم/بیزانس در غرب و کوشانها/هپتالیان در شرق، واکنش نشان میداد. در حالی که در دوران شاپور اول (۲۴۱-۲۷۲ میلادی)، قلمرو ساسانی از سغد و ایبریا (گرجستان) در شمال تا منطقه مزون در جنوب عربستان و از رود سند در شرق تا درههای بالایی دجله و فرات در غرب امتداد داشت ، اما «صلح تحقیرآمیز نصیبین» در سال ۲۹۸ میلادی، که میان جدش نرسه و امپراتور روم دیوکلتیانوس منعقد شده بود، ضربه بزرگی به اعتبار و یکپارچگی سرزمینی ساسانیان وارد کرده بود. این پیمان، پنج ساتراپی در شرق دجله را به روم واگذار کرد، رود دجله را به عنوان مرز به رسمیت شناخت، کنترل ایبریا و ارمنستان را به روم سپرد و نصیبین را تنها نقطه تجاری قانونی میان دو امپراتوری تعیین کرد. پادشاهان ساسانی پس از شاپور اول و پیش از شاپور دوم، عموماً بیکفایت بودند و مشاوران آنها در مقابله با حملات اعراب یا بازپسگیری سرزمینهای از دست رفته به روم ناکام مانده بودند. دوران شاپور دوم به عنوان یک دوره احیای نظامی و نخستین عصر طلایی ساسانیان برجسته میشود. این توصیف در تضاد آشکار با حکومتهای بیکفایت پیشین و صلح تحقیرآمیز نصیبین قرار میگیرد. هدف اصلی و صریح حکومت شاپور، لغو پیمان نصیبین و بازگرداندن اعتبار و یکپارچگی سرزمینی ساسانیان بود. این امر نشان میدهد که کل دوران پادشاهی شاپور دوم اساساً پاسخی مستقیم به آسیبپذیریها و خساراتی بود که از پیشینیان خود به ارث برده بود. دوران طولانی ۷۰ ساله حکومت او، ثبات لازم را برای دستیابی به این اهداف استراتژیک بلندمدت فراهم آورد و او را نه تنها به عنوان یک پادشاه موفق، بلکه به عنوان یک شخصیت احیاگر در تاریخ ایران معرفی میکند. تأکید مکرر منابع بر «تحقیرآمیز» بودن پیمان نصیبین ، عمق تأثیر این پیمان بر غرور ملی ساسانیان را آشکار میسازد. مفاد این پیمان، که شامل واگذاری قلمروهای قابل توجه و کنترل بر دولتهای دستنشانده کلیدی مانند ارمنستان و ایبریا به روم بود ، مستقیماً به تعهد مادامالعمر شاپور دوم برای لغو آن منجر شد. این مسئله تنها به بازپسگیری زمین محدود نمیشد، بلکه به بازگرداندن کرامت و موقعیت استراتژیک شاهنشاهی ساسانی مربوط بود و سیاست خارجی و لشکرکشیهای او را برای دههها شکل داد. تهدیدات خارجی، به ویژه حملات اعراب در دوران کودکی شاپور به دلیل ضعف مشاوران ، همراه با دستاوردهای روم از پیمان نصیبین، وضعیتی ناپایدار را ایجاد کرده بود. این ضعف داخلی و آسیبپذیریها، اشراف را به تاجگذاری یک نوزاد سوق داد، به این امید که بتوانند پادشاهی قابل کنترل داشته باشند. اما این وضعیت در نهایت ضرورت اقدام نظامی سریع و قاطع شاپور را پس از رسیدن به بلوغ ایجاب کرد تا اقتدار سلطنتی را بازگرداند و امنیت شاهنشاهی را تأمین کند. این موفقیتهای اولیه، مشروعیت او را تثبیت کرد و پایهای باثبات برای درگیریهای بزرگتر بعدی فراهم آورد.
شخصیت
ویرایششاپور دوم خود را وارث امپراتوری بزرگ هخامنشی میدانست و در تلاش بود تا شکوه آن را احیا کند. تعهد او به حقیقت و عدالت، بازتابی از کتیبههای داریوش اول کبیر، حاکم هخامنشی، بود. او را «خدا» مینامیدند و او نیز به این جایگاه والا عمل میکرد و در صورت بیاحترامی افراد، خشمگین و حتی خشن میشد. او به عنوان یک رهبر نظامی ماهر و یک دولتمرد قدرتمند توصیف شده است. یک روایت معاصر، ظاهر و شجاعت او را در نبرد توصیف میکند. آمیانوس مارسلینوس، مورخ رومی، اطلاعات ارزشمندی در مورد شاپور دوم ارائه میدهد، هرچند که او نسبت به ایرانیان تعصب داشت. آمیانوس ظاهر شاپور، تاج سر قوچشکل او و حضورش در نبرد را توصیف میکند. منابع ایرانی او را دارای شخصیتی متکبر و خشن و بیرحم توصیف میکنند که به همین دلیل لقب «ذوالاکتاف» را به دست آورد،اما این خشونت برای حفاظت از تمامیت ارضی ایران لازم بود. شخصیتپردازی شاپور دوم به عنوان ابزاری برای مشروعیت و کنترل، از همان ابتدای سلطنت او مشهود بود. خودانگاری او به عنوان وارث هخامنشیان و تصویر او به عنوان یک خدا ، برای مشروعیت بخشیدن به حکومتش و تحکیم قدرت، به ویژه با توجه به جانشینی پرآشوب، حیاتی بود. طبیعت «خشمگین و حتی خشن» او در صورت بیاحترامی ، اقتدار و فرمان الهی او را تقویت میکرد و تصویری از کنترل مطلق را به نمایش میگذاشت. این نشان میدهد که شخصیت او صرفاً ذاتی نبود، بلکه به طور استراتژیک برای حفظ نظم امپراتوری پرورش داده شده بود. تأثیر متقابل منابع تاریخی و روایت پادشاهی، در مورد شاپور دوم به وضوح دیده میشود. وجود منابع رومی (مانند آمیانوس مارسلینوس) و ایرانی (مانند بندهشن، طبری، شاهنامه) دیدگاهی چندوجهی، هرچند گاهی مغرضانه، از شاپور دوم ارائه میدهد. منابع ایرانی اغلب توانایی نظامی و دستاوردهای احیاگرانه او را برجسته میسازند. جنبههای افسانهای، مانند لقب «ذوالاکتاف» ، هرچند اغراقآمیز، بخشی از میراث ماندگار او شدند و نحوه یادآوری او را شکل دادند. این امر اهمیت ارزیابی انتقادی روایتهای تاریخی و درک چگونگی ساخت تصویر حاکمان قدرتمند توسط فرهنگهای مختلف را برجسته میسازد. شاپور دوم با ۷۰ سال حکمرانی، طولانیترین شاهنشاه ایران در تاریخ بود. در زمان مرگ او، شاهنشاهی ساسانی در اوج قدرت خود قرار داشت، قویتر از هر زمان دیگری بود، دشمنان شرقی آرام شده بودند و ارمنستان تحت کنترل ساسانیان قرار داشت. دوران حکومت او به عنوان «نخستین عصر طلایی» ساسانیان شناخته میشود و استانداردی را برای جانشینان او تعیین کرد که تا زمان خسرو اول بینظیر بود. نفوذ او به تضعیف امپراتوری روم کمک کرد و زمینه را برای ظهور اسلام فراهم آورد. او قدرت ساسانیان را تثبیت کرد و راه را برای اهمیت تاریخی آن در خاورمیانه هموار ساخت. دوران او شاهد شکوفایی فرهنگی بود که در هنر و معماری ایرانی، از جمله تصاویر پادشاه به عنوان شکارچی بر روی بشقابهای نقرهای، منعکس شد. نقشبرجستههای سنگی در بیشاپور نیز از جمله آثار هنری مهم این دوره هستند. سنتهای اداری و سیاسی ساسانی، الگویی برای امپراتوری اسلامی عباسیان شد و سیستمهای حقوقی و مالیاتی که در دوران ساسانیان شکل گرفتند، در دوره طلایی اسلام نیز ادامه یافتند. استراتژیهای نظامی ساسانیان نیز توسط قدرتهای بیزانس و اسلامی مورد مطالعه و تقلید قرار گرفت. میراث بلندمدت شاپور دوم و تأثیر آن بر تمدنهای بعدی قابل توجه است. دوران حکومت او به طور مداوم به عنوان «نخستین عصر طلایی» شاهنشاهی ساسانی شناخته میشود و استانداردی بالا برای جانشینان او تعیین کرد. دستاوردهای اداری، نظامی و فرهنگی او به عنوان الگویی برای امپراتوریهای اسلامی بعدی (اموی و عباسی) عمل کرد و بر حکمرانی، استراتژیهای نظامی و شیوههای فرهنگی آنها تأثیر گذاشت. این نشان میدهد که تأثیر شاپور دوم فراتر از دوران زندگی او بود و به طور عمیقی چشمانداز ژئوپلیتیکی و فرهنگی خاورمیانه را برای قرنها شکل داد. در شرق مجموعه کاخهای پرسپولیس، بر سطح بُرشی سنگی و به زبانهای فارسی میانه (با خط پهلوی)، پارتی و یونانی، کتیبهای از «سال دوم سلطنت» شاه ثبت شده است. این متن میانسنجی جغرافیایی پس از فتح کوشانها را مستند میسازد و مرز شرقی امپراتوری ساسانی را بر پهنهٔ «سِند»، «سیستان» و «توران» مشخص میکند. عنوان سلطنتی «𐎱𐎠𐎱𐎳𐎼𐎢𐏁 𐎧𐏂𐎢𐎺𐎧𐏂𐎢𐎭» (Shāpūr šāhān šāh) در این کتیبه، خودآگاهی مرزیِ شاپور را بهمثابه نگهبان مرزهای گستردهٔ شاهنشاهی نشان میدهد. در غرب کرمانشاه، در طاقِ بستان، دو نقشبرجسته فراهماند که کنار هر کدام، کتیبههایی به پهلوی و پارتی کنده شدهاند. این متون که به اواخر سدهٔ چهارم میلادی بازمیگردند، ابتدا نام و عنوان «شاپور شاهنشاه» را اعلام میدارند و سپس به تصویر وقایع پیروزی و مراسم تاجگذاری شاپور دوم و سوم میپردازند. ترکیب نقشبرجسته و کتیبه، چشماندازی کامل از بینش سیاسی و اهمیت مراسم رسمی در تثبیت اقتدار سلطنتیِ این دو شاهنشاه ساسانی عرضه میکند. در کتیبههای رسمی طاقِ بستان و پرسپولیس، لقب «شاهنشاه شاهنشاهانِ ایرانیان و غیرایرانیان» (𐎧𐎢𐏁𐎢𐎭𐎠𐎹 𐎧𐎢𐏁𐎢𐎭𐎠𐎹 𐎡𐎼𐎠𐎿𐎢𐏁𐎾𐎧𐎵 𐎢𐏁𐎯𐎠𐎪𐎫𐎼𐎢) با نسخههای پهلوی، پارتی و یونانی نگاشته شد تا مرز فرهنگی و دینی امپراتوری زیر حاکمیت شاپور، از ارمنستان مسیحی تا هند بودایی، به صراحت بازتاب یابد. کاربرد خط میخی پارسی باستان در برخی متون تشریفاتی، خودآگاهی قدرتمندانه از پیوند امپراتوری جدید ساسانی با میراث هخامنشی را به نمایش میگذاشت. تاج ویژهٔ شاپوری در سکهها و نقشبرجستهها، با الگویی شبیه دیوارهای برجوبارو و دو شاخ کوتاه، نشانهای از نیروی زمینی و ارتباط با الهههای مهر و آناهیتا بود و نیمکرهٔ پارچهای («کُریُمبوس») که نشانِ فرّ الهی بر آن بسته میشد، ضمن تداعی لحظهٔ تاجگذاری، نمادی از پیوند شاه با انرژی الهی به شمار میرفت. تصویری از آتشدان زرتشتی در پشت سکههای دوران او، مشروعیت دینیاش را در مقابل مسیحیت روم تقویت میکرد. در نقشبرجستههای طاقِ بستان، شاپور دوم با سردوش راستاش بر دشمن رامیده وحشی، در کنار متنی پهلوی از القابش به تصویر کشیده شده است؛ پیوند هنر برجسته و کتیبه، مفهومِ اقتدارِ ایرانی–زرتشتیِ سلطنت را به شکلی یکپارچه به نمایش میگذارد.
زندگی نامه شاهنشاه شاپور دوم
ویرایششاپور دوم در سال ۳۰۹ میلادی به دنیا آمد. او پسر هرمز دوم، که از سال ۳۰۲ تا ۳۰۹ میلادی حکومت کرد، و ایفرا هرمز بود. مادرش، ایفرا هرمز، از تبار یهودی بود و بعدها به مسیحیت گروید و روابط دوستانهای با جامعه یهودی داشت، که این امر در منابع تاریخی نیز منعکس شده است. نام «شاپور» که به معنای «پسر پادشاه» است، در دوران ساسانی رایج بود و چندین پادشاه ساسانی از این نام استفاده کردند.
بر اساس سنتهای تاریخی، پدر شاپور دوم پیش از تولد او درگذشت و وی در سال ۳۰۹ میلادی، بلافاصله پس از تولد، به پادشاهی رسید. یک افسانه مشهور، که در میان مورخان غربی مانند آگاثیاس (قرن ششم میلادی) نیز شناخته شده است، ادعا میکند که شاپور در حالی که هنوز متولد نشده بود، تاجگذاری کرد و تاج بر روی شکم مادر باردارش قرار گرفت، زیرا مغان پیشبینی کرده بودند که کودک پسر خواهد بود. با این حال، مورخان مدرن، از جمله سی. ای. باسورث و علیرضا شاپور شهبازی، این داستان را تخیلی میدانانند، زیرا جنسیت نوزاد پیش از تولد قابل تشخیص نبوده است. برخی منابع نیز اشاره میکنند که شاپور چهل روز پس از مرگ پدرش به دنیا آمد.
دوران نایبالسلطنگی شاپور دوم از سال ۳۰۹ تا ۳۲۵ میلادی به طول انجامید. پس از مرگ هرمز دوم، پسرش آذرنرسه جانشین او شد، اما به دلیل قساوت و بیرحمیاش، پس از چند ماه توسط اشراف و روحانیون برکنار و کشته شد. اشراف سپس پسر دوم هرمز را کور کردند و پسر سوم او، هرمز، را به زندان افکندند که بعدها فرار کرد و به امپراتوری روم پناه برد و حتی علیه ساسانیان جنگید. در این شرایط، تاج و تخت برای نوزاد هرمز دوم، یعنی شاپور دوم، محفوظ ماند. تاجگذاری یک نوزاد ابزاری برای اشراف و روحانیون بود تا کنترل بیشتری بر شاهنشاهی به دست آورند و قدرت را در دست خود حفظ کنند. در این دوران، حکومت توسط مادر شاپور، ایفرا هرمز، و بزرگان دربار اداره میشد. این نایبالسلطنگی تا سال ۳۲۵ میلادی ادامه یافت، زمانی که شاپور در سن ۱۶ سالگی قدرت را به طور کامل در دست گرفت. در طول این دوره، عشایر عرب به طور مکرر به سرزمینهای ساسانی، از جمله پارس، آسورستان، میشان، مزون و سواحل خلیج فارس، حمله میکردند و مشاوران نایبالسلطنگی در توقف این حملات بیکفایت بودند. همچنین، در این دوره، نایبالسلطنگی در بازپسگیری سرزمینهای از دست رفته به روم نیز ناکام ماند.
نایبالسلطنگی، که با هدف افزایش کنترل اشراف و روحانیون بر شاهنشاهی آغاز شد ، در عمل به یک خلاء قدرت منجر شد. این دوره با ضعف اقتدار مرکزی، بیکفایتی مشاوران در برابر حملات اعراب، و عدم توانایی در بازپسگیری قلمروهای رومی مشخص شد. این وضعیت ناپایدار و آسیبپذیریهای ناشی از آن، شاپور دوم را وادار کرد تا بلافاصله پس از رسیدن به سن بلوغ، رهبری شخصی قوی و توانایی نظامی خود را به کار گیرد. لشکرکشیهای اولیه او نه تنها برای گسترش قلمرو، بلکه برای بازگرداندن اقتدار سلطنتی و اثبات تواناییهایش بود که به شدت با شکستهای نایبالسلطنگی در تضاد قرار داشت. این اقدامات اولیه، حکومت شخصی و مشروعیت او را تثبیت کرد.
افسانه تاجگذاری شاپور «در رحم مادر»، در حالی که از نظر تاریخی دقیق نیست ، اما تداوم آن در روایتهای تاریخی از اهمیت زیادی برخوردار است. این داستان به عنوان یک ابزار تبلیغاتی قدرتمند عمل میکرد تا مشروعیت حکومت او را، به ویژه با توجه به جانشینی پرآشوب شامل کشتار، کور کردن و زندانی کردن برادرانش ، تقویت کند. این افسانه، پادشاهی او را به عنوان سرنوشتی الهی و از پیش تعیین شده، فراتر از هرگونه دسیسه انسانی یا چالش برای مشروعیت او، به تصویر میکشید. این امر به ایجاد تصویری از ثبات و لطف الهی از همان ابتدای حکومت بیسابقه طولانی او کمک کرد که برای جلب حمایت و جلوگیری از مخالفت داخلی حیاتی بود.
پیشینه مذهبی مادر شاپور دوم، ایفرا هرمز، که یهودی بود و بعدها به مسیحیت گروید و روابط دوستانهای با جامعه یهودی داشت ، یک جزئیات ظریف اما مهم است. این مسئله در تضاد با آزار و اذیت بعدی مسیحیان توسط شاپور دوم قرار میگیرد و نشاندهنده محیطی مذهبیتر و متنوعتر در دربار ساسانی در اوایل زندگی شاپور است. این پیچیدگی مذهبی درونی در خانواده سلطنتی، لایهای از ظرافت را به سیاستهای مذهبی بعدی او اضافه میکند و نشان میدهد که آنها بیشتر عملگرایانه و سیاسی بودند تا صرفاً ایدئولوژیک، که این امر به درک بهتر تصمیمات او در قبال اقلیتهای مذهبی کمک میکند.
سیاستهای داخلی و اصلاحات
شاهنشاه شاپور دوم پس از رسیدن به قدرت، اصلاحات گستردهای را در ساختار داخلی شاهنشاهی ساسانی آغاز کرد که از جمله مهمترین آنها میتوان به تحولات نظامی، اقتصادی، و مذهبی اشاره کرد. این اصلاحات پایههای قدرت او را مستحکم کرد و به دوران طلایی شاهنشاهی ساسانی کمک شایانی نمود.
شاپور دوم ارتش ساسانی را که تحت حکومت پادشاهان قبلی رو به زوال گذاشته بود، اصلاح کرد و آن را به نیرویی کارآمد و قدرتمند تبدیل نمود. او سوارهنظام نخبه ساسانی، موسوم به شوالیههای ساواران، را احیا کرد. این نیروها، که از زرههای سنگین استفاده میکردند، به همراه پیادهنظام و کمانداران، در یک رویکرد ترکیبی به کار گرفته میشدند تا بر دشمنان غلبه کنند. ساختار نظامی ساسانی شامل واحدهای نخبهای مانند جاویدانان، و همچنین سوارهنظام سنگین و سبک و پیادهنظام بود که همگی تحت آموزش و سازماندهی دقیق قرار داشتند. استراتژیهای جنگی ایران، از جمله حملات هماهنگ کمانداران و سوارهنظام، اغلب از تکنیکهای نظامی یونانی اقتباس شده بود که نشاندهنده توانایی ساسانیان در یادگیری و تطبیقپذیری بود. ارتش ساسانی در دوران شاپور دوم، به دلیل تحرک، کارآمدی، انضباط و انگیزه بالا، شهرت یافت. در لشکرکشیهای بزرگ، خاندانهای اشرافی نیز نیروهای کمکی فراهم میکردند و خانوادههای سلسلهای اشکانی، مانند سورن و مهران، فرماندهی بخشهایی از ارتش را بر عهده داشتند که این امر نشاندهنده تداوم نفوذ اشراف در ساختار نظامی بود.
یکی از اقدامات مهم شاپور دوم در راستای امنیت مرزها، دستور ساخت دیوارهای دفاعی در امتداد مرزهای جنوبی شاهنشاهی بود. این دیوارها، که به تقلید از استحکامات رومی ساخته شده بودند، شامل «دیوار اعراب» یا «خندق شاپور» در نزدیکی حیره میشد که هدف آن جلوگیری از حملات اعراب بود.
احیای نظامی تحت رهبری شاپور دوم، تنها به پیروزی در نبردها محدود نمیشد، بلکه ستون فقرات عصر طلایی ساسانیان را تشکیل داد. عدم اقدام نظامی مؤثر در دوران نایبالسلطنگی پیشین ، نیاز مبرم به این اصلاحات را برجسته میساخت. تأکید بر شوالیههای ساواران و استفاده از نیروهای ترکیبی، درک پیچیده شاپور از فنون جنگی را نشان میدهد که مستقیماً به آغاز «عصر طلایی» کمک کرد. این تحولات نظامی، زیربنای گسترش قلمرو و توانایی ساسانیان در به چالش کشیدن روم را فراهم آورد.
تطبیقپذیری استراتژیک و نوآوری دفاعی از دیگر ویژگیهای دوران شاپور دوم بود. ساخت دیوارهای دفاعی به تقلید از طرحهای رومی ، رویکردی عملگرایانه به استراتژی نظامی را نشان میدهد که در آن از دشمنان نیز درس گرفته میشد. این اقدامات تنها به حمله محدود نمیشد، بلکه هدف آن ایجاد امنیت بلندمدت بود. این استراتژی انطباقی، همراه با تواناییهای تهاجمی ارتش اصلاحشده، به شاهنشاهی اجازه داد تا تهدیدات را در جبهههای متعدد مدیریت کند.
نقش اشراف در ساختار نظامی و پویایی قدرت نیز قابل توجه بود. تداوم حضور خانوادههای اشرافی، به ویژه خاندانهای اشکانی مانند سورن و مهران، در فرماندهی ارتشهای ساسانی ، نشاندهنده پویایی پیچیده قدرت است. در حالی که شاپور قدرت را متمرکز میکرد، همچنان برای رهبری نظامی بر اشراف سنتی تکیه داشت. این امر تعادل ظریف میان اقتدار سلطنتی و نفوذ اشرافی را در دولت ساسانی برجسته میسازد، عاملی که در ادامه تاریخ امپراتوری نیز سیاستهای داخلی را شکل داد.
اقتصاد شاهنشاهی ساسانی در دوران شاپور دوم، بر پایه کشاورزی استوار بود. حکومت ساسانی با تمرکز بر تمرکزگرایی، برنامهریزی شهری جاهطلبانه، توسعه کشاورزی و پیشرفتهای تکنولوژیکی شناخته میشد. مدیریت دقیق زیرساختهای آبیاری، از جمله قناتها، و اتخاذ استراتژیهای متنوع در بهرهبرداری از زمین، به کاهش اثرات خشکسالی کمک شایانی کرد.
صادرات اصلی ساسانیان شامل ابریشم، منسوجات پشمی و طلایی، فرش، پوست، چرم و مروارید خلیج فارس بود. کالاهای ترانزیتی از چین (مانند کاغذ و ابریشم) و هند (مانند ادویهجات) نیز از طریق شاهنشاهی ساسانی عبور میکردند که مشمول مالیات میشدند و سپس به اروپا صادر میشدند. ساسانیان به ایجاد بنادر در سواحل خلیج فارس، مانند بوشهر (بوختاردشیر)، سیراف، هرمز و کوجاران اردشیر، علاقه زیادی داشتند تا مسیرهای تجاری را به هم متصل کنند. تجارت محلی پررونق در بازارها، با حضور اصناف مختلف و نظارت بازاریابان (وازاربدان)، از دیگر ویژگیهای اقتصادی این دوره بود. تجارت بینالمللی با چین (از طریق جاده ابریشم و مسیرهای دریایی، که با کشف سکههای ساسانی در چین تأیید میشود) و هند (شامل ادویهجات، منسوجات و کالاهای لوکس) نیز فعال بود. ساسانیان همچنین مستعمرات و بنادری در مالزی، سیلان، مسقط، صحار و کیلوا (آفریقای شرقی) تأسیس کردند. وجود آتشکدههای زرتشتی در چانگآن چین، حضور مستعمرات ایرانی در آن منطقه را تأیید میکند. سیستم پولی ساسانی، مبتنی بر درهم نقره، بسیار پایدار بود و نشاندهنده یک سیستم اداری سازمانیافته و سیاست اقتصادی محتاطانه بود. ضرابخانهها در سراسر امپراتوری توزیع شده بودند تا نیازهای محلی را تأمین کنند.
در زمینه پروژههای عمرانی و شهرسازی، شاپور دوم اقدامات مهمی انجام داد. او شهر شوش را پس از سرکوب شورش ساکنان آن بازسازی کرد و اسیران رومی را در آنجا اسکان داد. نیشابور در خراسان نیز از جمله شهرهایی بود که توسط او تأسیس شد. همچنین، او یک شهر سلطنتی به نام ایرانشهر-شاپور بنا نهاد که در آن اسیران جنگی رومی را ساکن کرد. ساخت «دیوار اعراب» (وار-ای تازیگان یا خندق شاپور) در نزدیکی حیره، یک خط دفاعی برای محافظت از دشتهای آبرفتی و حاصلخیز از حملات قبایل بادیهنشین بود. برخی پژوهشها نشان میدهند که خندق شاپور ممکن است بازسازی و گسترش یک کانال آبیاری قدیمیتر مربوط به دوره بابلی نو باشد.
اقتصاد ساسانی، به ویژه در دوران شاپور دوم، به شدت به کشاورزی و تجارت وابسته بود. این وابستگی به این معنا بود که تأمین امنیت مسیرهای تجاری و زمینهای حاصلخیز، تنها یک سیاست اقتصادی نبود، بلکه یک ضرورت استراتژیک به شمار میرفت. تأسیس بنادر و مستعمرات تجاری و حفظ یک سیستم پولی باثبات ، مستقیماً از لشکرکشیهای نظامی و گسترش امپراتوری حمایت میکرد. به عنوان مثال، کنترل خلیج فارس و تجارت با هند و چین منابع لازم را برای اقدامات نظامی فراهم میآورد. این رویکرد نشاندهنده یک استراتژی جامع بود که در آن قدرت اقتصادی، زیربنای توان نظامی شاهنشاهی را تشکیل میداد.
پروژههای عمرانی و شهرسازی شاپور دوم، فراتر از نمایش شکوه سلطنتی، اهداف عملگرایانه مهمی را دنبال میکردند. بازسازی شوش و تأسیس شهرهای جدید مانند نیشابور و ایرانشهر-شاپور ، برای اسکان اسیران جنگی و تأمین امنیت مناطق استراتژیک طراحی شده بودند. ساخت «دیوار اعراب» ، بیانگر یک استراتژی دفاعی برای محافظت از مناطق حیاتی کشاورزی بود. این اقدامات نشان میدهد که برنامهریزی شهری و توسعه زیرساختها، جزء لاینفک استراتژیهای گستردهتر امپراتوری برای دفاع، ثبات اقتصادی و مدیریت جمعیت بود.
تداوم و تکامل در سیاستهای اقتصادی، از دیگر جنبههای مهم دوران شاپور دوم است. تأکید ساسانیان بر کشاورزی، مدیریت آب (قناتها) و مسیرهای تجاری ، نشاندهنده تداوم سیاستهایی است که از امپراتوریهای پیشین ایران (مانند هخامنشیان) به ارث رسیده بود و با چالشهای محیطی جدید تطبیق یافته بود. احتمال بازسازی کانالهای قدیمیتر برای خندق شاپور ، نمونهای از این رویکرد تطبیقی و بلندمدت به مدیریت منابع است. این امر نشان میدهد که شاپور دوم بر پایه اقدامات موفق گذشته بنا نهاد و آنها را برای پاسخگویی به نیازهای دوران خود و تضمین پایداری شاهنشاهی، بهبود بخشید.
سیاستهای مذهبی
سیاستهای مذهبی شاپور دوم به طور عمیقی با اهداف سیاسی و خارجی او گره خورده بود. زرتشتیگری، که دین رسمی شاهنشاهی ساسانی بود ، در دوران او به اوج رسمیت خود رسید. یکی از مهمترین دستاوردهای فرهنگی و مذهبی این دوره، تکمیل و تدوین اوستا، متون مقدس زرتشتی، بود. این اقدام نه تنها به تثبیت آموزههای دینی کمک کرد، بلکه به تقویت هویت ملی و فرهنگی ساسانیان نیز انجامید. در این راستا، بدعت و ارتداد مجازات میشد و زرتشتیگری به عنوان «دین ملی» با سازمان و سلسله مراتبی قدرتمند، که میتوانست با کلیسای مسیحی روم رقابت کند، تقویت شد. توسعه «دین دبیره» (الفبای اوستایی) نیز احتمالاً به دنبال این تغییرات صورت گرفت. در این دوره، مذهب زروانی نیز در میان مردم محبوبیت داشت.
همزمان با تقویت زرتشتیگری، شاپور دوم سیاست سختگیرانهای را در قبال مسیحیان در پیش گرفت. مسیحیان در دوران او مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. این سیاست، واکنشی مستقیم به مسیحی شدن امپراتوری روم تحت فرمان کنستانتین کبیر بود. شاپور به مسیحیان به عنوان یک «ستون پنجم» بالقوه که ممکن بود در صورت درگیری با روم، با دشمن همکاری کنند، بیاعتماد بود، به ویژه با توجه به حمایت روم از ارمنستان مسیحی. او سیاست سنتی تساهل مذهبی ایران را معکوس کرد و مالیات مضاعفی بر مسیحیان وضع نمود. آزار و اذیتها پس از آن آغاز شد که شمعون بر صباع، رهبر مسیحیان، از پرداخت این مالیات خودداری کرد.
با این حال، رویکرد شاپور دوم نسبت به اقلیتهای مذهبی یکدست نبود. او با یهودیان رفتاری دوستانه داشت و آنها در دوران حکومتش از آزادی نسبی و مزایای زیادی برخوردار بودند. مادرش، ایفرا هرمز، که یهودی بود و روابط دوستانهای با جامعه یهودی داشت، ممکن است در این سیاست نقش داشته باشد. سایر ادیان مانند بوداییان و مانویان نیز تا حدی در جامعه ساسانی رونق داشتند.
سیاستهای مذهبی شاپور دوم به شدت با سیاست خارجی او، به ویژه در قبال روم، در هم تنیده بود. آزار و اذیت مسیحیان پاسخی مستقیم به مسیحی شدن امپراتوری روم بود ، چرا که مسیحیان به عنوان یک تهدید داخلی بالقوه تلقی میشدند. در مقابل، ترویج زرتشتیگری و تکمیل اوستا به منظور وحدت بخشیدن به شاهنشاهی متنوع تحت یک دین دولتی و تقویت اقتدار مرکزی صورت گرفت. این امر نشاندهنده استفاده استراتژیک از دین برای مقابله با تهدیدات خارجی و تحکیم انسجام داخلی بود.
رویکرد شاپور در قبال اقلیتهای مذهبی، عملگرایانه بود. رفتار متفاوت با یهودیان و تساهل اولیه نسبت به گروههای دیگر مانند مانویان ، ابعاد عملگرایانه سیاست مذهبی او را آشکار میسازد. پیشینه یهودی مادرش ممکن است در رفتار مطلوب با یهودیان نقش داشته باشد. این نشان میدهد که آزار و اذیتها فراگیر نبود، بلکه هدفمند و عمدتاً ناشی از ملاحظات سیاسی (همسویی احتمالی با روم) بود تا عدم تحمل مذهبی مطلق. دولت میان وحدت مذهبی و نیاز به مدیریت مؤثر جمعیتهای متنوع تعادل برقرار میکرد.
تکمیل اوستا در دوران شاپور دوم یک دستاورد فکری و فرهنگی عظیم بود. این اقدام، همراه با تأسیس مراکز آموزشی مانند گندیشاپور ، به شکوفایی هنر و معماری ایرانی کمک کرد. این امر نشان میدهد که حکومت شاپور نه تنها با فتوحات نظامی، بلکه با مشارکتهای مهم در هویت فرهنگی و میراث فکری ایران نیز تعریف شد و پایههایی برای دورههای آتی تبادلات فکری بنا نهاد.
نبرد ها
ویرایشلشکرکشی علیه اعراب (۳۲۵ میلادی)
ویرایشدر متن بندهش (دانشنامهٔ زرتشتی) نیز به جنگ شاپور اشاره شدهاست:
در دوران شاهی شاهپور، پسر هرمز، تازیان آمدند و اول خُرِگرودبار را گرفتند و طی سالها اهانت، به تازش روی آوردند، تا شاپور به پادشاهی رسید؛ آن تازیان را تارومار کرد، شهر از ایشان پس گرفت، تازیان بسیاری را نابود کرد و شانههایشان را درآورد.[۷]
شاپور دوم در سن ۱۶ سالگی (۳۲۵ میلادی)، بلافاصله پس از به دست گرفتن قدرت، شخصاً لشکرکشیای را علیه قبایل عرب آغاز کرد. این قبایل در دوران نایبالسلطنگی او، به سرزمینهای ساسانی مانند پارس، آسورستان، میشان، مزون و سواحل خلیج فارس، حملات مکرر انجام داده بودند. لشکرکشی او ابتدا علیه قبیله ایاد در آسورستان بود، سپس از خلیج فارس عبور کرد و به الخط (قطیف امروزی در شرق عربستان سعودی) رسید و در نهایت به قبیله بنی تمیم در کوهستان حجر حمله برد. گزارشها حاکی از آن است که او تعداد زیادی از اعراب را کشت و منابع آبی آنها را با پر کردن چاهها با شن از بین برد. این لشکرکشی به غرب عربستان و سوریه نیز گسترش یافت و او به چندین شهر حمله کرد و حتی تا مدینه نیز پیش رفت. به دلیل سوراخ کردن شانههای اعراب، لقب «ذوالاکتاف» (صاحب شانهها یا شانهسوراخکن) به او داده شد.ذوالاکتاف معادل «هویه سنبا» (هوبه سُنبا= شانه سوراخکن) فارسی است که خود برگردان «شانگ آهَنج» فارسی میانه است. بر اثر حملات شاپور دوم، عدهای از اعراب به نواحی مرکزی عربستان رانده شدند و ناحیهٔ خلیج فارس در تسلط شاهنشاهی ساسانی باقی ماند. این بخش از سیاست کلی ساسانیان برای حفظ خلیج فارس بود.[۸] شاپور دوم نه تنها اعراب خلیج فارس را آرام کرد، بلکه بسیاری از قبایل عرب را به عمق شبهجزیره عربستان راند و برخی از آنها را به زور کوچاند (مانند قبیله تغلب به بحرین و الخط، بنی عبدالقیس و بنی تمیم به حجر، بنی بکر به کرمان و بنی حنظله به هرمزد-اردشیر). برای جلوگیری از حملات بیشتر اعراب، او دستور ساخت «دیوار اعراب» (وار-ای تازیگان یا خندق شاپور) را در نزدیکی حیره صادر کرد. با تثبیت کنترل ساسانیان بر شرق عربستان و استقرار پادگانهای نظامی، زرتشتیگری نیز در این مناطق گسترش یافت. گفته میشود که حاکم لخمی، امرؤالقیس بن عمرو، که در ابتدا دستنشانده ساسانیان بود، پس از حملات شاپور دوم به رومیان سوگند وفاداری یاد کرد. شاپور بعضی از قبایل عرب را کوچاند و در قلمرو شاهنشاهی اسکان داد.قبیلهٔ تغلب در دارین (بندری در بحرین) و الخط، قبیلهٔ عبدالقیس و بنی تمیم در هجر، قبیلهٔ بکر بن وائل در کرمان و بنی حنظله در رَمیله (در نزدیکی اهواز) ساکن شدند. شاپور دوم، برای جلوگیری از یورش اعراب، سیستم دفاعی تشکیل داد که «دیوار تازیان» نام گرفت. این دیوار ظاهراً در نزدیکی شهر حیره واقع و به خندق شاپور معروف بود.[۹]
نبردهای ایران و روم (۳۳۷-۳۶۳ میلادی)
ویرایشهدف اصلی شاپور دوم در جنگ با روم، لغو پیمان «تحقیرآمیز» نصیبین (۲۹۸ میلادی) بود که قلمروهای وسیعی را به روم واگذار کرده و کنترل ارمنستان و ایبریا را به آنها داده بود. همچنین، دخالت روم در امور داخلی ساسانیان با حمایت از هرمز، برادر شاپور، که به دربار روم پناهنده شده بود، یکی دیگر از دلایل این درگیریها بود.
لشکرکشیهای اولیه و جنگ اول (۳۳۷-۳۵۰ میلادی):
ویرایششاپور دوم در سال ۳۳۷ میلادی، پس از به قدرت رسیدن کنستانتیوس دوم و تحریک شدن توسط حمایت روم از ارمنستان و مسیحی شدن این پادشاهی، صلح منعقد شده در سال ۲۹۸ میلادی را شکست. او در همان سال به بینالنهرین رومی حمله کرد و ارمنستان را تصرف نمود. بیشتر نبردها در بینالنهرین رومی رخ داد، جایی که استحکامات رومی مانع پیشروی سریع ایرانیان میشد. با این حال، شاپور توانست برخی قلعهها مانند ویترا را تصرف کند. نیروهای ایرانی همچنین ارمنستان را ویران کردند و تیران، پادشاه ارمنستان، را در حدود سال ۳۵۰ میلادی اسیر و کور نمودند. شاپور سه بار شهر مستحکم نصیبین در بینالنهرین را محاصره کرد (در سالهای ۳۳۸، ۳۴۶ و ۳۵۰ میلادی)، اما هر بار دفع شد. در محاصره سال ۳۳۸، او از ماشینهای محاصره، تونلها، آتش و حتی سدسازی برای هدایت آب رودخانه میگدونیوس به سمت شهر استفاده کرد که باعث فروریختن بخشی از دیوارها شد. اما رومیان دیوارها را بازسازی کردند و گفته میشود شیوع طاعون یا هجوم حشرات، نیروهای ایرانی را با مشکل مواجه کرد. شاپور پس از ۶۰ تا ۷۰ روز محاصره، آن را رها کرد. محاصره سال ۳۴۶ مستندات کمی دارد، اما رومیان باز هم موفق به دفاع شدند. در محاصره سال ۳۵۰، که بزرگترین تلاش بود، شاپور از قایقها و شناورها با ماشینهای محاصره بر روی یک دریاچه مصنوعی استفاده کرد. اما پس از ماهها، این تلاش نیز ناکام ماند و شاپور مجبور شد به دلیل حمله عشایر شرقی، لشکرکشی علیه روم را رها کند. نبرد سینگارا (۳۴۴ میلادی) تنها درگیری بزرگ میان ارتشهای اصلی ایران و روم در طول جنگ اول بود. در این نبرد، نیروهای ایرانی با عقبنشینی ساختگی، تلفات سنگینی به ارتش روم وارد کردند، اما هیچ یک از طرفین به پیروزی قاطعی دست نیافتند. در این نبرد، شاهزاده نرسه، پسر شاپور، کشته شد. نتیجه این نبرد مورد اختلاف است. شاپور پس از خنثی کردن تهدید خیونیتها در شرق، در سال ۳۵۸ میلادی به جنگ با روم بازگشت. در سال ۳۵۹ میلادی، او به ارمنستان جنوبی حمله کرد و قلعه آمیدا (دیاربکر امروزی در ترکیه) را محاصره نمود. نیروهای او با کمک پادشاه گرومبات (کیداریها/خیونیتها) و دیگر متحدان (آلبانیاییهای قفقاز، ژلانیها، ماردها و سگستانیها) پس از ۷۳ روز محاصره، شهر را تصرف کردند. آمیدا غارت شد و ساکنان آن به خوزستان تبعید شدند. این محاصره طولانی، شاپور را مجبور کرد عملیات خود را برای زمستان متوقف کند. او همچنین مراکز رومی دیگری مانند سینگارا را تصرف کرد، اما با تلفات قابل توجهی مواجه شد. لشکرکشی ژولیان به ایران در سال ۳۶۳ میلادی، یکی از مهمترین رویدادهای این دوره بود. ژولیان، جانشین کنستانتیوس دوم، با ارتشی قدرتمند (۹۵۰۰۰ نفر) به ایران حمله کرد، با هدف جایگزینی شاپور دوم با برادرش هرمز. او نیروهایش را تقسیم کرد و یک بخش را به شمال ارمنستان فرستاد و ارتش اصلی را با ناوگانی بزرگ در امتداد فرات پیش برد. ژولیان چندین شهر مستحکم را ویران کرد و به دروازههای تیسفون، پایتخت ساسانیان، رسید. در نبرد تیسفون (۳۶۳ میلادی)، رومیان در خارج از شهر به پیروزی تاکتیکی دست یافتند، اما نتوانستند شهر مستحکم را تصرف کنند یا با ارتش اصلی ایران که تحت فرمان شاپور دوم در حال نزدیک شدن بود، درگیر شوند. ژولیان ناوگان تدارکاتی خود را سوزاند و به سمت داخل ایران پیشروی کرد، اما با تاکتیکهای زمین سوخته و مشکلات تدارکاتی مواجه شد. در نبرد سامرا (۳۶۳ میلادی)، ژولیان در یک درگیری در حین عقبنشینی به شدت زخمی شد و درگذشت. جانشین او، ژوویان، مجبور به پذیرش یک صلح «تحقیرآمیز» (پیمان دورا) شد که به موجب آن، پنج استان رومی (ارزامنا، موکسوئونا، زابدیکنا، رهیمنا و کوردوئنا)، نصیبین، سینگارا و کاسترا مائوروروم به ساسانیان واگذار شد و رومیان متعهد شدند که دیگر در امور ارمنستان دخالت نکنند. پس از پیمان دورا، گرجستان و ارمنستان به ساسانیان واگذار شد و رومیان از دخالت در امور ارمنستان منع شدند. ارشاک دوم، پادشاه ارمنستان، که در لشکرکشی ژولیان شرکت کرده بود، به ایران کشانده شد و در قلعه فراموشی در خوزستان زندانی گردید. شاپور بسیاری از شهرهای ارمنستان را ویران کرد، ساکنان آنها را تبعید نمود، مسیحیان محلی را آزار داد، آتشکدهها بنا کرد و مردم را به زور به زرتشتیگری واداشت. با این حال، اشراف ارمنی مقاومت کردند و به طور پنهانی توسط رومیان حمایت میشدند که پاپ، پسر ارشاک دوم، را به ارمنستان بازگرداندند. شاپور شخصاً در پاسخ به بازگشت پاپ به ارمنستان حمله کرد، هرچند پاپ دوباره با کمک روم در حدود سال ۳۷۰ میلادی به تخت ارمنستان بازگشت. نیروهای ایرانی در سال ۳۷۱ میلادی توسط ارتش مشترک روم و ارمنستان شکست خوردند و ارتش تحت فرماندهی خود شاپور نیز در نبرد دیگری در مرز شرقی ارمنستان شکست خورد. پاپ در نهایت در سال ۳۷۵ میلادی به دستور امپراتور روم والنس ترور شد. شاپور و والنس بر سر وضعیت ارمنستان تا سال ۳۷۷ میلادی مذاکرات بینتیجهای داشتند. شکست و مرگ والنس در نبرد آدریانوپل (۳۷۸ میلادی) به حضور روم در ارمنستان پایان داد و ارمنستان برای مدتی در آرامش قرار گرفت. این کشور بعدها در سال ۳۸۷ میلادی، در زمان شاپور سوم، میان روم و ایران تقسیم شد. جنگ در شرق (مقابل کیداریها/خیونیتها و گسترش به هند) حمله عشایر آسیای مرکزی، به ویژه کیداریها (معادل خیونیتها/شیونگنو)، شاپور را مجبور کرد تا لشکرکشی خود علیه روم را در حدود سال ۳۵۰ میلادی رها کند. پس از یک لشکرکشی طولانی (حدود ۳۵۰-۳۵۸ میلادی) علیه این عشایر، شاپور توانست گرومبات، پادشاه کیداریها/خیونیتها را به اتحاد با خود وادار کند و بدین ترتیب متحد جدیدی علیه رومیان به دست آورد. نیروهای گرومبات بعدها در محاصره آمیدا در سال ۳۵۹ میلادی به ایرانیان پیوستند. شاپور در شرق، در حدود سال ۳۵۰ میلادی، بر پادشاهی کوشانو-ساسانی برتری یافت و کنترل قلمروهای وسیعی در مناطق امروزی افغانستان و پاکستان را به دست گرفت. این گسترش ممکن است به دلیل تخریب کوشانو-ساسانیان توسط خیونیتها صورت گرفته باشد. کشف سکههای ساسانی مربوط به دوران شاپور دوم در تاکسیلا، فراتر از رود سند، نشان میدهد که گسترش کنترل ساسانیان به آن سوی سند، نتیجه جنگهای شاپور دوم با خیونیتها و کوشانها در سالهای ۳۵۰ تا ۳۵۸ میلادی بوده است، همانطور که توسط آمیانوس مارسلینوس توصیف شده است. در آخرین مرحله از سلطنت او، ضرابخانهای در جنوب هندوکش، احتمالاً در کابلستان، برای پرداخت حقوق نیروهای محلی تأسیس شد. ساسانیان احتمالاً تا زمانی که باختر در حدود سال ۳۶۰ میلادی به دست کیداریها و کابلستان در حدود سال ۳۸۵ میلادی به دست هونهای آلخون افتاد، کنترل خود را حفظ کردند. آمیانوس مارسلینوس گزارش میدهد که در سال ۳۵۶ میلادی، شاپور دوم در مرزهای شرقی خود مشغول «دفع خصومت قبایل مرزی» خیونیتها و ائوسنیها (کوشانها) بود و سرانجام در سال ۳۵۸ میلادی با خیونیتها و ژلانیها پیمان اتحاد بست. روابط دیپلماتیک و تبادلات فرهنگی نیز میان شاهنشاهی ساسانی و امپراتوری گوپتا و دیگر پادشاهیهای هند صورت میگرفت. این تعاملات با هدف تقویت روابط اقتصادی، ایجاد اتحادها و ترویج تبادلات فرهنگی انجام میشد. با این حال، درگیریهای نظامی پراکندهای نیز بر سر اختلافات ارضی در شمال غربی هند رخ میداد. تصمیم شاپور برای قطع جنگ با روم در سال ۳۵۰ میلادی و مقابله با کیداریها/خیونیتها ، نشاندهنده درک پیچیده او از اولویتهای استراتژیک بود. حملات عشایر به عنوان تهدیدی وجودی بزرگتر از رومیان تلقی میشد. این استراتژی «اول شرق، سپس غرب» به او اجازه داد تا پیش از از سرگیری هدف اصلی خود یعنی لغو پیمان نصیبین، جبهه شرقی را امن کند. این امر نشاندهنده هوش استراتژیک شاپور در مدیریت تهدیدات همزمان و اولویتبندی ثبات بلندمدت امپراتوری بود. لشکرکشیهای شاپور دوم صرفاً نظامی نبودند؛ آنها اغلب با تلاشهای دیپلماتیک دنبال میشدند، مانند وادار کردن گرومبات به اتحاد یا مذاکره برای پیمان دورا. این نشان میدهد که قدرت نظامی ابزاری برای دستیابی به نتایج دیپلماتیک استراتژیک بود، نه هدفی فینفسه. توانایی تبدیل پیروزیهای نظامی به پیمانهای مطلوب، به ویژه با روم، از ویژگیهای برجسته دوران حکومت او بود. اهمیت مکرر ارمنستان به عنوان یک نقطه اشتعال ، اهمیت ژئوپلیتیکی حیاتی آن را برجسته میسازد. مسیحی شدن ارمنستان و حمایت روم از آن، این منطقه را به میدان نبرد استراتژیکی برای هر دو امپراتوری تبدیل کرد. تلاشهای مداوم شاپور برای کنترل ارمنستان، چه از طریق نیروی نظامی و چه از طریق دیپلماسی (پیمان دورا و سپس مبارزه مداوم تا تقسیم)، مرکزیت این منطقه را برای جاهطلبیهای امپراتوری ساسانی و نقش آن به عنوان یک منطقه حائل یا پل ارتباطی میان شرق و غرب نشان میدهد.
ریشهشناسی نام
ویرایشسه تن از پادشاهان ساسانی و شخصیتهای مهم ساسانی و دورههای بعدی شاپور نام گرفتند. شاپور برگرفته از ایرانی باستان: «xšāyaθiyahyā-puθra–شاهپور» به معنی «پسر پادشاه» و در اصل باید یک عنوان باشد که از دهههای پایانی قرن ۲ میلادی به عنوان اسم شخصی هم بهکار رفته؛ اگرچه در فهرست اسامی پادشاههای اشکانی در تاریخنگاری عربی_پارسی نابههمگام دیده میشود. صورتهای دیگر این نام شامل پارتی: šhypwhr، پارسیگ: šhpwr-y، پهلوی مانوی: š’bwhr، پهلوی کتابنویس: šhpwhl، ارمنی: šapowh، سریانی: šbwhr، سغدی: š’p(‘)wr، یونانی: Sapur, Sabour ,Sapuris، لاتین: Sapores ,Sapor، عربی: سابور و شابور، فارسی نو: شاپور است.[۱۰]
ذوالاکتاف
ویرایشواژهٔ ذوالاکتاف در عربی به معنای «دارای شانهها» میباشد. تئودور نلدکه بر این عقیده است که اصل این لفظ لقبی است به معنی چهارشانه یعنی کسی که بارهای بسیارِ دولت را میکشد. با این حال، حمزهٔ اصفهانی و مصنّفان دیگر که پیرو او هستند لفظ فارسی این لغت را «هویه سنبا» نوشتهاند که به معنی «سوراخکنندهٔ شانهها» است. نلدکه گمان میکند که این لفظ مجعول است و از روی کلمهٔ عربی ذوالاکتاف ساخته شدهاست.[۱۱]
منبعشناسی زندگانی شاپور
ویرایشمنابع رومی
ویرایشمنابع رومی میگویند که شاپور دوم خود را «برادر خورشید و ماه» میپنداشتهاست. همچنین منابع ارمنی و کلاسیک میگویند که شاهان ساسانی خورشید و ماه را میپرستیدند؛ ولی چنین چیزی را در منابع ساسانی نمییابیم.[پ][۱۲] اما میتوان ۲ احتمال را در نظر گرفت:
- این میتواند اشاره به ایزد میترا باشد (و نه لزوماً خورشید و ماه).[۱۳]
- پاسخ جالبتر در در اساطیر هندوایرانی نهفتهاست که بنا بر آن، نیای مردم آریایی، منوچهر (منو در هندی) فرزند ویوَهوَنت (ویوَسوَنت در هندی) بوده که در هندی باستان به ترتیب معادل ماه و خورشید است.[۱۴]
شاپور در منابع اسلامی
ویرایشعلاوه بر داستان افسانهای گذاشتن تاج شاهی بر شکم مادر شاپور دوم، داستانهای دیگری هم دربارهٔ او در منابع فارسی و عربی آمدهاست. گفتهاند که در جوانی چنان هوشمندانه رفتار میکرد که مایه تسلی مقامات و موبدان بود. آمدهاست شبی در تیسفون با شنیدن همهمه مردم از خواب پرید و جویای علت آن شد. به او گفتند علت آن انبوه جمعیتی است که قصد گذشتن از پل رودخانه دجله را دارند. پس فرمود پل دیگری بزنند تا یکی برای گذر از شرق به غرب و دیگری برای گذر از غرب به شرق آن باشد. سرگذشت شاپور دوم در شاهنامه تا حدودی با زندگی شاپور یکم درآمیخته شده و عمدتاً جنگهای او با عربها، عشقش به مالکه و سفرش به روم را بیان میکند. حمله عربها به شاهنشاهی ساسانی در شاهنامه با نام طایر، ملقب به شیردل همراه است. طایر رئیس غسانیها است که سرانجام شاپور دوم او را تا قلعهای در یمن تعقیب کرد و برای تنبیه او و بسیاری دیگر از عربها، کتف آنها را سوراخ کرد. شاپور دوم به کمک مالکه، دختر طایر، که مادرش نوشا، عمه شاپور بود، به درون قلعه راه یافت. مالکه زیبا به پادشاه دل بسته و با فرستادن پیامی با یادآوری پیوند خونیاش، به شاپور میگوید که چنانچه پادشاه از وی خواستگاری کند، راه ورود به قلعه را به وی نشان میدهد. شاپور نیز شرط را میپذیرد و به قلعه راه مییابد، اما ماجرا با کشته شدن مالکه، به علت خیانت به خاندانش به پایان میرسد.[۱۵]
یکی دیگر از داستانهای افسانه گونه دربارهٔ شاپور، ماجرای سفر او، در لباس مبدل، به امپراتوری روم، به قصد پی بردن به توان دشمن است. اما در روم او را شناسایی و دستگیر میکند و پوست خری به تنش میدوزند و به سیاهچال میاندازند. کلید سیاهچال در دست همسر قیصر روم است. ندیمه ملکه، که تبار ایرانی دارد، پوست را با شیر میخیساند و شاپور را از آن خارج میکند و همراه با او به ایران میگریزد. در همین زمان قیصر روم تیسفون را محاصره کرده و شاپور با ۶ هزار سرباز شبانه به قیصر مست و سربازانش حمله میبرد. قیصر اسیر میشود، گوش و بینی اش را میبرند و در زندان جان میدهد.[۱۶] این دو افسانه چند شباهت دارند:
- شاپور خوش بروبالا است و ندیمههای زیبای ساکن در قلمرو دشمن اسباب فرار او را فراهم میآورند.[۱۷]
- ندیمهها ایرانی تبارند و وفاداری آنها به شاپور، وفاداری به وطنشان است.[۱۸]
- شاپور در آستانه شکست ورق را برمیگرداند و با هوشمندی و شجاعت دشمن را شکست میدهد.[۱۹]
حمزه اصفهانی میگوید نزد موبدان زرتشتی کتابی دربارهٔ تاریخ پادشاهان ایران باستان دیده که حاوی تصویری از شاپور دوم بودهاست. در این تصویر، شاپور با پیراهن و شلوار قرمز و تبرزینی در دست، بر سریر نشسته، تاج آبی آسمانگون با حاشیه زرنگار که در میانه دو رده طلا قرار داشته با هلالی زرین در وسط آن بر سر دارد.[۲۰]
حوادث پس از مرگ هرمز دوم
ویرایشپس از درگذشت هرمز دوم، پسر او آذرنرسی به عنوان جانشین برگزیده شد، اما دوره فرمانروایی او کوتاه بود و او پس از مدتی به دست اشراف و روحانیون برکنار شد.[۲۱] دلیل این کار، قساوت و بیرحمی آذرنرسی بود. آنها یک برادر او را هم که لایق سلطنت نمیدانستند، کور کردند و برادر دیگرش را که مثل پدر، هرمز نام داشت، به زندان افکندند که چندی بعد فرار کرد و به روم پناه برد.[۲۲] آنها نوزاد او را که شاپور دوم نام گرفت، بر تخت پادشاهی نشاندند. بنابر یک روایت سنتی، درباریان و روحانیون، تاج ساسانی را روی زِهدان مادر وی ایفرا هرمز (به هنگام بارداری) قرار دادند. میتوان فرض کرد که در سالهای آغازین پادشاهی وی، درباریان و روحانیون و به ویژه مادر شاپور زمام امور را در دست داشتند و نظام امپراتوری از دید ساختاری و اداری، بدون حضور یک شاه اثرگذار، محفوظ ماندهاست. این موضوع به درباریان و روحانیون فهماند که کشور را میتوان بدون یک شاه توانا نیز چرخاند.[۲۳]
با این حال به گفته علیرضا شاپور شهبازی از آنجایی که جنسیت شاپور پیش از تولد مشخص نبود، تاجگذاری او از روی شکم مادر نامحتمل است. او سپس بیان میکند که شاپور چهل روز پس از مرگ پدرش زاده شد و بزرگان برای دستیابی به قدرت بیشتر آذرنرسه را کشته و شاپور را شاه کردند که تا پایان دوران بلوغ او در قدرت بمانند.[۲۴][۲۵]
افزودن کوشان به ایران
ویرایشبعد از حل مسائل داخلی و تنبیه اعراب، شاپور ناچار بود به مسئلهٔ ارمنستان و دشواریهای ناشی از عهدنامه نصیبین که پیشتر میان نرسی با دیوکلتیان امضاء شده بود و طی سالها یک دغدغهٔ بزرگ و یک لکهٔ ننگ خاندان او شده بود، توجه کند. اما پیش از آنکه به این مسائل بپردازد، لازم دید که از جانب حدود شرقی کشور نیز تکلیف خود را با کوشانیها که مداخلات آنها ممکن بود مانع از توفیق در کار روم باشد، روشن کند. در اینجا نیز کوشش او ثمر داد، چرا که ضعف کوشانیان، سرزمین آنها را که یک بار نیز در مقابل پدرش هرمز دوم، تسلیم شده بود، ۳۷۵ میلادی به کلی به قلمرو شاپور درآورد و کوشان از آن پس تا دوران بهرام چهارم که هپتالیان در آن حدود غلبه یافتند یک ایالت ایران گشت. این کامیابی شاپور را در توجه عاجل به حل مسئله روم کمک کرد.[۲۶]
سیاستهای دینی
ویرایشدر دوران پادشاهی شاپور دوم، در سال ۳۳۷ م، آزار و تعقیب مسیحیان افزایش یافت. یکی از علتهای این امر گرویدن کنستانتین یکم امپراتور روم به مسیحیت و صدور فرمان میلان در سال ۳۱۳ میلادی بود. شاپور مسیحیان را همدستان دشمن تلقی میکرد. شاپور دوم، پس از نبرد با رومیان در سوریه، گروهی از مسیحیان را به شاهنشاهی ایران کوچاند که موجب پیشرفت مسیحیت در ایران شد. مالیات مسیحیان در زمان جنگ با رومیان دو برابر شد. این همه حاکی از تردید شاه نسبت به وفاداری آنها ست. در اعمال شمعون آمده که چون رهبر مسیحیان از این فرمان سرپیچی کرد، شاپور دوم گفت: «شمعون در پی آن است که پیروانش را به شورش علیه پادشاهای من وادارد و آنها را بنده همکیش خود، قیصر کند». گرچه همه، موبدان زرتشتی را مسبب آزار و اذیت مسیحیان میدانند، تعداد تذکرههای شهدای دین مسیح از دوران شاپور دوم افزایش یافتهاست. منابع ارمنی نیز آزار مسیحیان ساکن شاهنشاهی ایران را در روزگار پادشاهی شاپور دوم ثبت کردهاند.[۲۷]
درگیریهای قفقاز
ویرایشتیرداد سوم، پادشاه ارمنستان (حکومت: ۲۸۷–۳۳۰ میلادی)، مقارن با نخستین سالهای زندگی شاپور دوم، مسیحیت را دین رسمی این کشور اعلام کرد (۳۱۳ میلادی). برخی از ناخارارهای ارمنی نیز در پی آن، به مسیحیت گرویدند و به حمایت از تیرداد سوم برخاستند. این حمایت در مقابل ناخارارهای طرفدار ساسانی مهمتر از آن ارمنیها پای بند به دین زرتشتی بود که همچنان اهورامزدا و آناهید و واهاگن را میپرستیدند.[۲۸]
درگیری شدید خانگی و خواستههای متضاد ناخارارها، شاه و روحانیون، موجب بروز دوره پراغتشاشی در تاریخ ارمنستان شد. منابع این دوران نیز آشفته و مغشوش است. چنانکه از سنگ نبشتهای به زبان پارسی میانه در مشکین شهر بر میآید، شاپور دوم، برای مهار قدرت ناخارارها، پیشاپیش در ناحیه مرزی ایران و ارمنستان استحکاماتی احداث کرده بود.[۲۹]
تیران شاه، که در قبال ایران و روم چنان رفتار میکرد که بتواند استقلال ارمنستان را حفظ کند، در دوران پادشاهی شاپور دوم درگذشت و آرشاک[Latin ۱] (۳۵۰–۳۶۷ م)، پسرش، بر جای او نشست. آرشاک در آغاز میکوشید که هم رومیان و هم ایرانیان را راضی نگه دارد، اما سرانجام به لشکرکشی ژولیان علیه ساسانیان پیوست. طبق مفاد پیمان صلح شاپور دوم و ژوویان، ارمنستان تحت نفوذ دولت ساسانی قرار گرفته بود و رومیان دیگر نمیتوانستند در امور ارمنستان دخالت کنند. ایرانیان پادشاه ارمنستان را اسیر و در دژ فراموشی (در منابع ارمنی و پارسی میانه، قلعه اندیمش یا انیوش در خوزستان) زندانی کردند. آرشاک دوم در حضور غلامش، دراستامات،[Latin ۲] خودکشی کرد (یا به روایتی دیگر، شاپور، آرشاک و سردار ارمنی واساک مامیکونیان را به تله انداخت بدین معنی که پادشاه ارمنستان را به بهانه مذاکرات صلح به نزد خود دعوت کرد، و او وقتی آمد شاپور به زندانش انداخت در دژ فراموشی (در منابع ارمنی، دژ انوش در خوزستان) دو چشمش را کور کرد و واساک را به قتل رساند.[۳۰][۳۱][۳۲]). ایرانیها شهرهای آرتاشات، واغارشاپات،[Latin ۳] یروانداشات،[Latin ۴] زارهوان،[Latin ۵] زاریشات، وان و نخجوان را تصرف کردند و اهالی آنها، از جمله بسیاری از خانوادههای یهودی را کوچاندند. ناخارارهای هوادار ایرانیها، یعنی خاندانهای واهان مامیکونیان و مروژان آرتسرونی، با شاپور دوم همراهی کردند و پاداش خود را گرفتند. شاپور دوم دو ایرانی به نامهای زیک و کارن را با سپاهیانی انبوه به اداره امور ارمنستان گماشت. گرجستان نیز زیر نفوذ ایران درآمد و شاپور دوم آسپاگورس را به اداره گرجستان شرقی گماشت. اما سرانجام والنس، امپراتور روم توانست سارماگ را به حکمرانی گرجستان غربی منصوب کند.[۳۳]
پاپ (۳۶۷–۳۷۴ م)، فرزند آرشاک پادشاه ارمنستان که به روم پناهنده شده بود، در سال ۳۶۷ م، با پشتیبانی رومیان به جای پدر بر سریر پادشاهی نشست. ارمنیها در سال ۳۷۱ م، در برابر حمله شاپور در حوالی وغابنده[Latin ۶] مقاومت کردند. بیشتر ناخارارها، یا مقامات کلیسای ارمنی، به علت هواداری پاپ از آئین آریانیسم، با او مخالف بودند. عقیدههای او باعث شد که در منابع ارمنی، به علت اعتقادات دینی مادرش، ملکه پاراندزم سوینیک،[Latin ۷] به او تهمت دیوپرستی زده شود. پاپ قربانی اختلافهای داخلی و جنگ میان ناخارارها و اسپارپِت (سپهبد) موشغ یکم مامیکونیان[Latin ۸] بود. سرانجام نیز پاپ به تحریک قیصر والنس، کشته شد.[۳۴] او اگرچه با کمک رومیان بر تخت نشسته بود، اما میدانست که بدون خشنودی شاه ایران حکومت وی پایدار نخواهد بود. پس کوشید تا با شاپور گفتگو و پشتیبانی وی را جلب کند. این روش پادشاه ارمنستان و سیاست مستقلی که در پیش گرفته بود به نارضایتی رومیان انجامید.[۳۵] پس والنس به سردارانش که در ارمنستان بودند فرمان داد تا پاپ را در نهان بکشند. آنها نیز با فریب و نیرنگ پادشاه جوان را به جشنی فراخواندند و او را کشتند.[۳۶]
جنگ با رومیان
ویرایشاهداف
ویرایشاز زمان صلح تحقیرآمیز نصیبین که میان، نرسی و دیوکلتیان در سال ۲۹۹ میلادی منعقد شد، مرزهای بین دو امپراتوری تا حد زیادی به نفع رومیها تغییر کرد و رومیها در این معاهده چند ایالت در میانرودان دریافت کردند. این تغییرات همچنین شامل تغییر مرز از فرات به دجله در نزدیکی پایتخت ساسانی تیسفون میشد.[۳۷][۳۸] رومیها همچنین کنترل پادشاهی ایبریای قفقاز و ارمنستان را در اختیار گرفته و همچنین بر بخشهای شمالی آذربادَگان تسلط پیدا کردند.[۳۷] بنابراین هدف اولیه شاپور جبران هزینههای این پیمان بود. او مدت زیادی از سلطنت خود را برای جبران کاستیهای فرمانروایان پیشین صرف کرد.[۳۷] یکی دیگر از دلایل و انگیزههای وی برای جنگ با رومیها، تلاش آنها برای مداخله در امور داخلی شاهنشاهی ساسانی و ضربه زدن به پادشاهی شاپور با حمایت از برادرش هرمز بود. پیشتر هرمز در دربار روم توسط کنستانتین یکم با استقبال خوبی روبرو شده بود و کنستانتین او را به عنوان فرمانده سوارهنظام انتخاب کرده بود.[۳۷][۳۹] شاپور تلاشهای بیثمری برای جلب رضایت برادرش انجام داد، و حتی همسر هرمز را به نزدش فرستاد اما او به هرمز یاری رساند تا از زندان فرار کند.[۳۹] هرمز در مدت اقامت خود با رومیها به یک فیلورومائوس (دوست رومیها) مشتاق تبدیل شده بود و در کنار آنها احساس میکرد که در میهن خود ساکن است.[۳۹] دلیل دیگر مربوط به کنستانتین بود که در بستر مرگ در سال ۳۳۷ میلادی، مسیحیت را به عنوان دین رسمی روم شرقی اعلام کرد. او همچنین خود را به عنوان مدافع همه مسیحیان جهان، از جمله کسانی که در قلمرو ساسانیان زندگی میکردند معرفی کرد، این موضوع بهشدت به وضع مسیحیان درگیر با شاهنشاهی ساسانی آسیب رساند.[۳۷]
مبارزات اولیه و نخستین جنگ علیه رومیان
ویرایشدر سال ۳۳۷ میلادی، درست پیش از مرگ کنستانتین یکم (۳۲۴–۳۳۷)، شاپور دوم، به دلیل دخالت رومیها در ارمنستان بیزانس برانگیخته شد.[۴۰] صلح منعقد شده در سال ۲۹۷ میلادی میان نرسی (۲۹۳ میلادی تا ۳۰۲ میلادی) و دیوکلتیان (۲۸۴ میلادی تا ۳۰۵ میلادی)، که به مدت چهل سال دوام آورده بود، شکست. این آغاز دو جنگ طولانی مدت در سالهای ۳۳۷ میلادی تا ۳۵۰ میلادی و ۳۵۸ میلادی تا ۳۶۳ میلادی شد.
پس از دفع تهاجم عربها در جنوب، شاپور به سرزمینهای روم در میانرودان حمله کرده و ارمنستان را تصرف کرد. ظاهراً نُه نبرد بزرگ درگرفت که مشهورترین آنها نبرد بینتیجه نبرد شنگال (سنجار، عراق امروزی) بود که در آن کنستانتیوس دوم در ابتدا موفق شد و اردوگاه ایرانیها را تسخیر کند، اما در شبی پس از اینکه شاپور نیروهای خود را جمع کرده حمله کرد (۳۴۴). غافلگیرانه بیرون رانده شد. بارزترین ویژگی این جنگ دفاع مداوم از قلعه رومی نصیبین در بینالنهرین بود. شاپور شهر را سه بار محاصره کرد[۴۰](در ۳۳۸، ۳۴۶، ۳۵۰ م)، و هر بار دفع شد.
اگرچه شاپور دوم در نبرد پیروز شد، اما با عدم تسخیر نصیبین نمیتوانست پیشرفت بیشتری داشته باشد. در همان زمان سکاهای ماساگت و دیگر کوچنشینهای آسیای میانه، به مرز شرقی قلمروی ساسانی حمله کردند. شاپور برای دفع این حمله مجبور شد جنگ با رومیها را متوقف کرده و آتشبس شتابزدهای را ترتیب دهد (۳۵۰ میلادی).[۴۱] تقریباً در این زمان کوچنشینهای هون، به احتمال زیاد کیداریها، که پادشاه آنها فردی بنام گرومبات بود، به عنوان تهدیدی برای قلمرو ساسانی و امپراتوری گوپتا ظاهر شدند (۳۲۰–۵۰۰ میلادی).[۴۰] پس از یک مبارزه طولانی (۳۵۳ تا ۳۵۸)، کیداریها مجبور به صلح شده و گرومبات موافقت کرد که سواران سبک خود را به ارتش ایران بفرستد و شاپور دوم را در جنگ مجدد علیه رومیان به ویژه در محاصره آمد در ۳۵۹ همراهی کند.
جنگ دوم علیه رومیان و حمله به ارمنستان
ویرایشدر سال ۳۵۸ شاپور دوم آماده دومین سری جنگهای خود علیه روم بود که با موفقیت بسیار بیشتری روبرو شد. در سال ۳۵۹، شاپور دوم با کمک گرومبات، شاه خیونها، به جنوب ارمنستان حمله کرد، اما توسط دفاع سرسختانه سردار رومی از قلعه آمد (دیاربکر کنونی، ترکیه) متوقف شد، قلعه آمد پس از محاصره هفتاد و سه روزه که در آن ارتش ایران متحمل خسارات زیادی شد سرانجام در سال ۳۵۹ تسلیم شد و اهالی آن به خوزستان تبعید شدند. علت غارت و تبعید مردم شهر آمِد قتل پسر شاه خیونها بود. این تأخیر باعث شد شاپور عملیات خود را برای زمستان متوقف کند. در اوایل بهار سال بعد، او عملیات خود را علیه قلعههای رومی ادامه داد، شنگال و بزابد را دوباره با هزینه سنگینی تصرف کرد. در سال بعد کنستانتیوس دوم با شروع زمستان برای آمادهسازی گسترده در قسطنطنیه یک ضدحمله را آغاز کرد. شاپور، که در عین حال کمک متحدان آسیایی خود را از دست داده بود، از جنگ اجتناب کرد، اما در تمام دژهایی که تسخیر کرده بود، پادگانهای قوی گذاشت. کنستانتیوس بزابد را محاصره کرد، اما ناتوان از تصرف آن بود و با نزدیک شدن به زمستان به انطاکیه، جایی که در آن درگذشت، عقب نشست.
جانشین کنستانتیوس، پسرعمویش، ژولیان ملقب به مرتد، مصمم شد تا انتقام شکستهای اخیر روم در شرق را بگیرد. اگرچه شاپور تلاش کرد تا با هم یک آشتی شرافتمندانه داشته باشد، اما با توجه به تواناییهایی که ژولیان در جنگهایش علیه ژرمنها در سرزمین گل نشان داده بود، مذاکرات را لغو کرد.
در سال ۳۶۳ امپراتور ژولیان (۳۶۳–۳۳۶)، از دوری شاپور دوم از تیسفون و حضورش در مناطق شرقی برای مبارزه با خیونها استفاده کرده و در رأس یک ارتش قوی متشکل از متحدانش شامل هرمز شاهزادهٔ ایرانی و برادر پادشاه ایران و آرشاک دوم پادشاه ارمنستان، به ایران حمله کرد.[۴۲] قوای روم و متحدین آنان به جانب تیسفون پیش رفتند و همه جا با خشونت بدوی گونه اهالی شهرها را با تمام حیواناتشان هلاک کردند. شاپور بزرگ نیز در بینالنهرین با ترفند زمین سوخته، سپاه روم را گرفتار قحطی کرد.[۴۳] ژولیان، نیروی ساسانی مدافع شهر را در نبرد تیسفون شکست داده و شهر را محاصره نمود اما به علت هرج و مرج سربازان رومی و سرگرمی آنان به چپاول، و همچنین مقاومت سرسختانه مدافعان ایرانی پایتخت ایران تسخیر نشد. ژولیان به امید پیروزی بر ایرانیان سنگ نبشتهای در دره اردن علیا بر جای گذاشت و احتمالاً به علت نخستین پیروزیاش در انطاکیه، در مارس ۳۶۳ م. خود را «نابودکننده بربرها»[Latin ۹] لقب داد. ژولیان بعد از عبور از فرات، کشتیهای جنگی خود را نابود کرده بود تا سربازانش خیال عقبنشینی در سر نپرورند.[۴۴] او نمیخواست با ارتش اصلی ساسانی تحت فرماندهی شاپور دوم که در حال نزدیک شدن بود، مبارزه کند. ژولیان در هنگام عقبنشینی به سرزمین روم توسط یک لشکر نیرومند ایرانی به فرماندهی سرداری از خاندان مهران که راه آنان را بسته بود مواجه شد. سپاهیان ایران که فیل جنگی به همراه داشتند در ژوئن ۳۶۳ م. طی نبرد سامرا رومیان را شکست دادند. ژولیان هم به نیزه یک «کونتوفورس»[Latin ۱۰] (سوار نیزهدار) جراحت شدیدی برداشت و در خیمهاش جان سپرد. اثوتروپیوس[Latin ۱۱] که از شاهدان عینی این جنگ بوده، کشته شدن ژولیان به دست دشمن را تأیید کردهاست.[۴۵] سپاهش نیز بعد از پذیرش عهدنامه صلح به روم بازگردانده شدند. جانشین او ژوویان (۳۶۳–۳۶۴) صلح تحقیرآمیزی را پذیرفت که به مدت سی سال بین طرفین منعقد گشت. به موجب این معاهده:
- ایرانیان نصیبین و سنجار و ولایات ارمنستان کوچک (روم) را که مورد اختلاف بود پس گرفتند.
- ممالک قفقاز مثل پادشاهی ایبری (گرجستان) و آلبانیای قفقاز به موجب شرایط صلح از تصرف روم خارج شد و به قیمومت ایران درآمد.
- به علاوه امپراتور روم متعهد شد که از آرشاک دوم حمایت نکند و دیگر در ارمنستان دخالت نکنند و از دخالت بیشتر در امور ارمنستان منع شدند.[۴۲]
سورنا (با سورنای اشکانی اشتباه نشود) خواستها و شروط ایرانیان را اعلام کرد و در حالی که درفش ایران در نصیبین برافراشته بود، پذیرفت که اهالی مسیحی آن شهر به قلمرو روم کوچ کنند. در نهایت ژوویان بینالنهرین را ترک کرد و رومیان پیکار با ساسانیان را کنار گذاشتند، زیرا والنس،[Latin ۱۲] امپراتور روم ناچار درگیر نبرد با قبایل ژرمن بالکان شد.[۴۶]
بدین وسیله شاپور دوم توانست انتقام شکست جدش نرسی را از رومیان بگیرد.[۴۳]این موفقیت بزرگ در سنگ نگاره صخرهای نزدیک شهر بیشاپور در پارس نشان داده شدهاست، در زیر سم اسب، بدن دشمن، احتمالاً ژولیان، قرار دارد و سردار رومی که از او درخواست صلح میکند، امپراتور یوویان، میباشد. [۴۷] بعد از این توافق، شاپور دوم، آرشاک دوم ارمنستان، متحد وفادار رومیان را به اسارت گرفت و او را در قلعه فراموشی (قلعه اندما در ارمنی یا قلعه Anyuš خوزستان) زندانی کرد.[۴۷] ظاهراً آرشاک پس از دیدار با خواجهاش درستامت، خودکشی کرد.[۴۷] شاپور تلاش کرد زرتشتی را به ارمنستان مسیحی وارد کند. با این حال، ناخارارهای ارمنی که بهطور مخفیانه توسط رومیها پشتیبانی میشدند با موفقیت در برابر او مقاومت کردند. شاپور دوم پاپ پسر آرشاک دوم را به ارمنستان فرستاد. جنگ با روم میرفت که دوباره شروع شود، اما والنس، پاپ را قربانی کرد و ترور او را در تارسوس، جایی که به آن پناهنده شده بود، ترتیب داد (۳۷۴).
در گرجستان، که آن زمان به عنوان ایبریای قفقاز شناخته میشد و تحت کنترل ساسانیان بود، شاپور دوم آسپاکورس دوم ایبریا را در گرجستان شرقی منصوب کرد؛ با این حال، در غرب گرجستان، والنس همچنین موفق شد پادشاه دستنشانده خود سائوروماکس دوم ایبریا را در گرجستان غربی، منصوب کند.[۴۷]
شاپور دوم تعداد زیادی از اسیران رومی را به قلمروهای خود هدایت کرده بود، که بیشتر آنها در ایلام مستقر شده بودند. در اینجا او شوش را -پس از کشتن ساکنان سرکش- بازسازی کرد.
برای تفضیل جنگهای شاپور دوم با رومیان منبع عمدهٔ تاریخ آمیانوس مارسلینوس است چون آمیانوس شخصاً در لشکرکشیهای روم به آسیا در سال ۳۶۳ میلادی حاضر بودهاست.
آمیانوس، مورخ رومی، با اینکه بهطور طبیعی از این دشمن خطرناک دولت روم، متنفر بوده، در روایت خود نتوانستهاست که از ذکر جلال و شکوه و دلیری شخص شاپور خودداری کند. «شاه قدی بلند داشت و از ملتزمین خود یک سر و گردن بلندتر بود. در لشکر شاپور انتظام کامل حکمفرما بود و معمولاً در موقع فتح شهرهای دشمن، بیهوده قتلعام نمیکرد.» از روایات وی بر میآید که شاپور دارای صفات جوانمردانه و مروت و انصاف بودهاست. آمیانوس این رحم و انصاف را به مکر و حیلهٔ پادشاه نسبت دادهاست.[۴۸] از خلال گزارشهای تاریخی چنین بر میآید که سربازانی از مردمان هون نیز در این نبردها به خدمت گرفته شده و حاضر بودهاند.[۴۹]
جنگ با هونها یا خیونان
ویرایشاگرچه شاپور دوم در نبرد پیروز شد، اما با عدم تسخیر نصیبین نمیتوانست پیشرفت بیشتری داشته باشد. در همان زمان سکاهای ماساگت و دیگر عشایر آسیای مرکزی در شرق به قلمروی ساسانی حمله کردند. او برای توجه به شرق مجبور شد جنگ با رومیها را قطع کرده و آتشبس شتابزده ترتیب دهد (۳۵۰ میلادی).[۴۱] تقریباً در این زمان قبایل هونی، به احتمال زیاد کیداریها، که پادشاه آنها گرومبات بود، به عنوان تهدیدی تجاوزکارانه نه تنها برای قلمرو ساسانیان و همچنین تهدیدی برای امپراتوری گوپتا ظاهر میشوند (۳۲۰–۵۰۰ میلادی).[۴۰] پس از یک مبارزه طولانی (۳۵۳ تا ۳۵۸)، آنها مجبور به صلح شدند و گرومبات موافقت کرد که سواران سبک خود را به ارتش ایران بفرستد و شاپور دوم را در جنگ مجدد علیه رومیان به ویژه در محاصره آمد در ۳۵۹ همراهی کند.
جانشین شاپور دوم
ویرایششاپور دوم در سال ۳۷۹ میلادی، پس از هفتاد سال حکومت بر ایران درگذشت.
شاپور سوم از ۳۸۳ تا سال ۳۸۸ میلادی، شاه ساسانی و پسر شاپور دوم بود. در زمان پادشاهی او اعیان قدرت را در اختیار داشتند و اردشیر در واقع دست نشاندهٔ همین نجبا بود و چون به رغم تمایلات تعصب آمیز و ضد مسیحی موبدان کوشید تا مگر با امپراتور روم روابط دوستانه برقرار کند ناخرسندی نجبا را برانگیخت و به تحریک آنها کشته شد. جانشینان شاپور دوم یعنی برادرش(یا فرزندش) اردشیردوم و دو پسرش شاپور سوم و بهرام چهارم شاهزادگان ضعیفالنفسی بودند و در زمان آنها اعیان دولت به آسانی اقتداری را که در عهد شاپور از دست داده بودند، به چنگ آوردند. پادشاه نخستین یعنی اردشیر دوم را اعیان خلع کردند و آن دو نفر دیگر هم به مرگی ناگهانی وفات یافتند.[۵۰]
شخصیت شاپور
ویرایشتردیدی نیست که وی یکی از بزرگترین پادشاهانی بود که بر سریر پادشاهی نشسته بود. به حدی که حتی شاهد معاندی همچون آمیانوس مارسلینوس نمیتواند از تحسین وی خودداری کند. جانشینان بلافصل او نتوانستند به این میزان عظمت و قابلیت دست یابند، حال دیگر به خصوص میبایست تیولداران بزرگ ساسانی باز به قدرت برسند.[۵۱]
شاپور در تلمود
ویرایشتلمود فرقی بین شاپور اول و دوم نمیگذارد و هر کجا اسمی از شاپور میآید، باید از جمله قیاسی، مقصود تلمود را درک کرد. شاپور اول در سالهای ۲۴۰–۲۷۲ پادشاهی میکرده و این دوره اول و اوائل دوره دوم امورائی تنظیم کنندگان تلمود است؛ بنابراین هر کجا نامی از امورائی نسل سوم همزمان با شاپور برده میشود، مقصود تلمود شاپور دوم است. چون شاپور دوم بیش از نیم قرن پادشاهی کرد، لذا نام امورائیهای متاخر نیز با وی آمدهاست.[۵۲]
قسمت مهمی از مطالب تلمود که مربوط به شاپور دوم است از مادر این پادشاه، ایفرا هرمز، نام میبرد. تلمود ایفرا را به عنوان ملکهای که علاقه زیاد به یهودیت دارد، نشان میدهد. همانطور که نام شاپور اول با شموئیل همبستگی دارد، به همان گونه نام ایفرا گاهی با نام «راوا» مربوط است. مذکور است که ایفرا چند رأس بهائم برای قربانی به راوا میفرستد. طبق رسوم یهودیت قربانی کردن بهائم خارج از اورشلیم حرام است، راوا برای قربانی کردن این بهائم از دو نفر غیر یهودی کمک میطلبد.[۵۳]
در فرصت دیگر ایفرا چند نمونه خون برای راوا میفرستند که وی ترکیب بیولوژی آنها را نشان بدهد. راشی معتقد است که راوا تخصصی در شناختن خون که متعلق به عادت ماهانه زنان است نداشت و اغلب از روی حدس جواب میداد. مفسران دیگر را عقیده بر آنست که راوا در این رشته تخصص کافی داشت. وقی راوا به پرسش ایفرا پساخ داد، ایفرا رو به شاپور کرده گفت: میبینی یهودیان تا چه حد بافکرند. شاپور که روی خوشی با یهودیان نداشت در جواب میگوید که بخت با راوا یاری کرده و حدسش صائب آمدهاست. ایفرا پس از آن شصت نمونه مختلف خون برای آزمایش و درک ماهیت آنها به راوا میفرستد. تلمود میگوید که راوا پنجاه و نه نمونه خون را آزمایش کرده و جواب درست میفرستند به جز یک نمونه که خون شپش بودهاست. در اینجا راوا به جای یک جواب، یک عدد شانه برای ایفرا میفرستد. ایفرا سپس رو به شاپور کرده میگوید دانشمندان یهود از رموز دل آگاهند.[۵۴]
در باب کتاب بابا باترا (baba bathra) که از کتب تلمود است، میخوانیم که ایفرا یک صد دینار برای ربی یوسف میفرستد که آن را برای صوابترین کار بکارببرند. ربی اباثی تلمیذ ربی یوسف معتقد است که صوابترین کار خریدن و آزاد کردن اسرای جنگی است که از همه گونه مجازات و بلیات دنیایی رنج میبرند و کسی به فکر آنها نیست.[۵۵]
وقتی دیگر ایفرا مبلغی پول (چهارصد دینار) برای روحانیون یهود میفرستد که آن را میان فقرای یهود تقسیم کنند. ربی امی از پذیرفتن پول ابا میکند و آن را به وسیله فرستادهای به ایفرا بازمیگرداند. ایفرا بار دیگر همان مبلغ را به راوا میفرستد و وی پول را قبول میکند. تلمود این مسئله را مورد بحث و مشاجره قرار میدهد. از طرفی برگرداندن پول اسائه ادب به خاندان پادشاهی است و از طرفی دیگر طبق سنن یهود نباید از غیر یهودی برای فقرای یهودی اعانه جمعآوری کرد. این مسئله اینطور حل میشود که پول را میان فقرای غیر یهودی تقسیم میکنند. راشی میگوید اگر دینارهای ایفرا برای آزاد ساختن اسرای یهودی مناسب هستند، به چه علت تفسیم آنها بین فقرای یهودی مناسب نیست؟ راشی جواب میدهد که در وهله اول ایفرا تأکید کرد که این پول را در راه نیکوترین امر خیریه به کار رود. مفسران دیگر معتقدند که این پول در راه آزاد ساختن ایرانیهایی که در اسارت رومیها به سر میبردند به کار رفت.[۵۶]
چنین بر میآید که یهودیان در امور قضائی نیز استقلال قابل توجهی داشتند و قادر بود متخلفان یهودی را کیفر دهند. در یک مورد ربا دستور داد یک نفر یهودی را که با یک زن غیر یهودی رابطه نامشروع داشت، شلاق بزنند. یهودی متخلق زیر شلاق درمیگذرد و این خبر به گوش شاپور میرسد. شاپور دستور میدهد راوا را سخت مجازات کنند ولی شفاعت ایفرا راوا را از مجازات میرهاند.[۵۷]
مناسبت راوا با دربار (خصوصاً با ایفرا) آنقدر دوستانه بود که سایر روحانیون یهود نسبت به راوا مشکوک شده بودند. راوا متمول بود و او را مؤاخذه میکردند که این همه پول را از کجا آوردهاست. تا اینکه یک روز خانه راوا را از طرف دربار تاراج کرده و اموال او را میبرند و این عمل غیرمنتظره روحانیون یهود را در بی تقصیر بودن راوا قانع میکند.[۵۸]
در کتاب ریگر تلمود مذکور است که راوا را به ربودن اموال خزانه سلطنتی متهم کرده، او را به زندان میاندازند. یهودیان از این واقعه سخت ناراحت شده و به آینده خود بیمناک میشوند. محققان بر این عقیدهاند که شاپور تحت تأثیر کرتیر، رئیس موبدان زرتشتی قرار داشته و اگر مداخلات و شفاعتهای ایفرا نبود، شاپور آزار و شکنجه فراوانی بر یهودیان وارد میآورد.[۵۹]
در کتابی دیگر از کتب تلمود شاپور دوم با چهرهای دیگر نشان داده میشود. دو نفر یهودی بنام مریهودا و باطی در دربار میهمان شاپور بودند. وی ترنجی پوست کند و قسمتی از آن را به باطی داد و آنگاه کارد را چندین بار در زمین فروبرده، پاک کرد و قسمتی دیگر از ترنج را به مریهودا داد. تلمود توضیح میدهد که شاپور میترسید که ترشی ترنج چربی حیوانی را که احتمالاً ممکن بود روی کار مالیده شده باشد آب کند و خوردن آن برای یک یهودی مذهبی حرام بود. باطی که یهودی بودن خود را پنهان کرده بود از این حرکت شاپور ناراحت شد؛ ولی شاپور اظهار کرد که او از یهودی بودن باطی مطلع است و میداند که رسوم و سنن یهودیت را حفظ نمیکند، «به خاطر آنچه در شب گذشته اتفاق افتاد». راشی معتقد است که شب قبل، طبق معمول دربار، دو زن به اتاق مریهودا و باطی میفرستند. مریهودا زن را پس میفرستد ولی باطی شب را با یکی از آن دو زن بهسر میبرد.[۶۰]
در یک موقعیت دیگر میبینیم که شاپور در اطلاع یافتن به امور کفن و دفن در یهودیت علاقه نشان میدهد و از ربی حما پرسشهایی میکند. با علم به اینکه زرتشتیان چگونه با اموات خود رفتار میکنند، ترغیب شاپور به دانستن این نکته مذهبی بیدلیل نیست. به نظر میرسد که ربی حما میبایست بگوید: دنیا بهدست ابلهان افتادهاست.[۶۱]
راوا نیز مانند شموئیل به شاپور ملقب گردیده بود. مسئله اینجاست که مقصود راوا-، هر دوی اینها کم و بیش در یک زمان میزیستهاند.[۶۲]
روی هم رفته رفتار شاپور اول نسبت به یهودیان بهتر و دوستانه تر از رفتار نبیره او شاپور دوم بود. چون شاپور دوم در طفولیت به تخت شاهی رسید، مادرش ایفرا به رتق و فتق امور میپرداخت و از این راه با یهودیان و رسوم و سنن آنها آشنائی یافته، آنها را محترم میشمرد.[۶۳]
شهرسازی و میراث هنری
ویرایششاپور دوم چندین شهر بنا کرد. او به خوزستان توجهی خاص داشت. از آنجایی که اسیران جنگی روم در شهر سلطنتی ایرانشهرشاپور اسکان داده شده بودند، بنای شهر نیوشاپور (فارسی نوین: نیشابور) را نیز به او نسبت دادهاند. در سال ۳۶۳ م، وقتی نصیبین در حکم غرامت جنگی به ایرانیان تعلق گرفت، شاپور دوم مردمانی را از شهرهای استخر و سپاهان در آنجا اسکان داد. دیگر شهرهایی که بنای آن به او نسبت دادهاند، عبارتند از: بزرگ شاپور در نزدیکی بغداد در ساحل غربی دجله، خورهشاپور (فارسی میانه: ایرانخوره شاپور) که همان شوش (کرخه) است، در این شهر آتشکدهای به نام سروشآذران (فارسی میانه: سروشآدوان) بنا کرد؛ پیروزشاپور (انبار)؛ شادروانشوشتر در خوزستان، بَوان در سپاهان، جُروان در سپاهان، که در آنجا آتشکدهای بنا کرد؛ و فرَشاپور یا فَرشاپور در سند.[۶۴]
دقیقاً از زمان شاپور دوم خلق یادمانهای ساسانی در پارس متوقف شد و در شمالغرب ایران ادامه یافت. احتمالاً با رواج القاب و چهره نویی از پادشاه، کاخ پادشاهی نویی نیز لازم بودهاست. مکانی که به تیسفون و خوزستان (که شاپور بیشتر زمانش را در آنجا میگذراند) نزدیکتر باشد. سبک هنری این آثار با آثار موجود در پارس اساساً متفاوت است. در این زمان، تصویر میترا و اورمزد اهمیت بیشتری یافت. برخی از پژوهشگران بر آن اند که نقش برجسته تاقبستان در واقع شاپور دوم و مهر (میترا) و ارومزد را در دو سوی او نشان میدهد و شاپور این سنگنگاره را به یادبود پیروزیاش بر پولیانوس نقش کردهاست. نقشبرجسته دیگر در سمت چپ، بنابر سنگنوشتهها، قطعاً شاپور دوم و شاپور سوم را نشان میدهد.[۶۵]
- تندیسهای شاپور دوم
-
نیمتنه شاپور دوم در موزه متروپولیتن هنر
گمان میرود از دوران شاپور، ظرفهای سیمین به جای سنگنگارهها ابزار تبلیغات پادشاهی شد. به نوشته منابع گرجی سده هفتم میلادی، شاپور دوم کاسه و جام سیمین پیشکش میداد. در دوره پادشاهی شاپور دوم، هنر پادشاهی نیز مدون شد و تحت نظارت درآمد. گچبریهای کاخ شماره دو در کیش نیمتنه پادشاهی را نشان میدهد که برخی او را شاپور دوم میدانند و بر یافتههای خارقالعاده آذرنوش از حاجیآباد نیز چند نیمتنه شاپور دوم نقش شدهاست. این مطلب نشان میدهد که از قرن چهارم میلادی گچبریها و ظروف سیمین جانشین سنگنگارههای یادبود شده بود.[۶۶]
آثار شاپور دوم
ویرایش- سنگنوشتههای شاپور دوم
-
سنگنوشته شاپور سگانشاه و سنگنوشته سلوک در پارسه؛ سنگنوشتههایی که در دوران شاپور دوم نوشته شدهاست
- در مشگینشهر، در استان آذربایجان شرقی، در سال ۱۳۴۵ سنگنوشتهای به زبان پارسیگ کشف گردید که دارای ۲۱ سطر است. احتمالاً سنگنوشته در اصل به دستور نرسی به یادبود بنای دژی نگاشته شده بوده که ساختمان آن بعداً در زمان شاپور دوم به پایان رسیدهاست. سنگنوشته با ذکر تاریخ ماه مهر سال ۲۷ پادشاهی شاپور دوم که معادل ۳۳۵ میلادی است، آغاز میگردد.[۶۷]
- در ایوان کوچک تاقبستان در ۵ کیلومتری شمال شرقی شهر کرمانشاه دو نقشبرجسته یکی از شاپور دوم در سمت راست و دیگری از شاپور سوم در سمت چپ آن وجود دارد. در کنار هر یک از آن دو، سنگنوشتهای به زبان پارسیگ، شکل نام و نسب هر یک کنده شدهاست. سنگنوشته شاپور دوم دارای ۹ سطر و سنگنوشته شاپور سوم دارای ۱۳ سطر است.[۶۸]
برگردان سنگنوشتهٔ شاپور دوم (۹ سطر در پارسیگ) |
چهره شاپور در روایتهای ایرانی و عربی
ویرایشدر کنار داستان اساطیری نهادن تاج شاهی بر شکم مادرش، چندین داستان دیگر نیز در منابع ایرانی و عرب در زیستنامهٔ شاپور آمدهاست. اینگونه گزارش شدهاست که او در جوانی باهوش بود و این مایهٔ آرامش و دلخوشی بزرگان و موبدان گردید. او شبی در تیسپون از خواب برخاست و غوغای مردم را شنید و چرایی آن را جویا شد. به او گفته شد که مردمان زیادی روی پلی که بر دجله کشیدهاند دررفتوآمد هستند و از آنجا او دستور داد که یک پل دیگر بسازند تا از یک پل برای رفتن از شرق به به غرب و از دیگری برای رفتن از غرب به شرق استفاده کنند. روایت شاهنامه از شاپور دوم تا اندازهای با شاپور یکم آمیخته شدهاست و بیشتر آن دربارهٔ لشکرکشی او در برابر اعراب و داستان دلدادگی او به مالکه و همچنین داستان رفتن او به روم است. تاختن عربها به شاهنشاهی ساسانی را به طایر نسبت دادهاند که لقب شیردل را دارد و او را رهبر غسانیان سوریه دانستهاند و شاپور سرانجام او را تا دژی در یمن دنبال کرده و او و اعراب دیگر را با سفتن شانههایشان کیفر میدهد. شاپور اینچنین به دژ وارد میشود که دختر طایر که مالکه نام داشته و مادر او، عمّهٔ شاپور (نوشه) بوده به او یاری رسانده. مالکهٔ پریچهر که دلداده شاپور شده بود به او پیامی فرستاده و پیوند خونیشان را به او یادآوری کرده و گفتهاست که اگر او را به زنی بگیرد میگذارد که او به دژ وارد شود. شاپور پذیرفته و به دز میآید، اما سرانجام مالکه را برای خیانتی که انجام داده بود میکشد.[۶۹]
داستان اساطیری دیگری نیز دربارهٔ رفتن او به روم به ناشناسی برای سنجش میزان نیروی دشمن نیز آمدهاست. او را در آنجا شناخته و به زندان افکنده و در پوست خر میگذارند و کلید زندان را هم بهدست زن قیصر میدهند. ندیمه ملکه، که از تبار ایرانی است، پوست خر را با شیر نرم میکند و خود با شاپور به ایران میگریزد. هنگامی که قیصر تیسفون را محاصره کرده، شاپور با شش هزار مرد شبانه به پادشاه مست روم و نیروهایش میتازد. سزار زندانی شده و گوش و بینیاش را میبُرند و سرانجام نیز در زندان میمیرد. این دو داستان همانندیهایی با هم دارند. نخست آنکه شاپور در هر دو آنها زیباروی است و بانویی زیبا که به همراه دشمنان است به او در گریختن یاری میرساند. دوم آنکه آن بانوان خود از تبار ایرانی هستند و از این رو به سرزمین مادری خود وفادار هستند. سوم آنکه شاپور در هر دو داستان در روبهراه کردن کارها توانا است و دشمن را با دلیری و هوش خود شکست میدهد.[۶۹]
یادداشت
ویرایش- ↑ این اقدام، واکنشی در به رسمیت یافتن مسیحیت در امپراتوری روم توسط کنستانتین یکم بود، چرا که سبب بدبینی و جاسوس پنداشتن مسیحیان ایرانی شده بود.
- ↑ مادر شاپور دارای تباری یهودی بود و از پدری یهودی زاده شده بود.[۲] دربارهٔ پشتیبانی او از یهودیان و رابطهٔ دوستانه و همکاری وی با آنان در دربار در جهت رسیدن به اهدافشان در تاریخ نقلهای بسیاری شدهاست. از او در پنج داستان تلمود یاد شدهاست.[۳] به نظر میرسد که ایفرا هرمز به قدرت فراطبیعی یهودیان باور داشت و به همین دلیل با فرستادن هدیه و پول سعی در جلب توجه آنان داشت.[۴] او حتی شاپور را از دخالت در امور یهودیان بازمیداشت[۴] و به او توصیه میکرد که با آنان با احترام و ملایمت رفتار کند.[۵]
- ↑ ممکن است دلیل مطرح کردن چنین بحثی از جانب رومیها و ارمنیهای مسیحی، این مسئله باشد که شاپور سیاستی مقابلهای را علیه این مسیحیان در پیش گرفت بود. برای این سیاست شاپور، دلایلی ذکر شده از جمله اینکه مسیحیان سیاستهای دینی تهاجمی داشتند و گاهی رفتارهای سرکشانهای از خود بروز میدادند، حتی از پرداخت مالیات به دولت امتناع میکردند.[نیازمند منبع]
لاتین
ویرایشجستارهای وابسته
ویرایشپانویس
ویرایش- ↑ MacKenzie، ĒRĀN, ĒRĀNŠAHR، 534.
- ↑ Neusner 1969, p. 35.
- ↑ Neusner 1969, p. 35–36.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ Neusner 1969, p. 37.
- ↑ گلزار، ۱۷.
- ↑ به راوا نیز مراجعه کنید
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ Shapur Shahbazi، SHAPUR I i. History.
- ↑ علی اکبر دهخدا، لعتنامه دهخدا، هوبه سنبا.
- ↑ دریایی، امپراتوری ساسانی، 91.
- ↑ دریایی، امپراتوری ساسانی، 91.
- ↑ دریایی، امپراتوری ساسانی، 91.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ دریایی، امپراتوری ساسانی، 19.
- ↑ زرینکوب، تاریخ مردم ایران پیش از اسلام، 448.
- ↑ دریایی، امپراتوری ساسانی، 19.
- ↑ Daryaee 2014, p. 16.
- ↑ Al-Tabari 1991, p. 50.
- ↑ زرین کوب، ص ۴۴۹
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ هراند پاسدرماجیان. تاریخ ارمنستان، صفحه:۱۲۵
- ↑ محمدجواد مشکور، تاریخ سیاسی ساسانیان، صفحه: ۴۰۶
- ↑ آرتور کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمهٔ رشید یاسمی، صفحه: ۱۸۴
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ دانشنامه بزرگ ارمنی، جلد:۱۳، صفحه: ۱۰۳
- ↑ آراکل باباخانیان، مجموعه آثار (ایروان، ۱۹۶۶)، جلد:اول، صفحه:۴۸۵
- ↑ ۳۷٫۰ ۳۷٫۱ ۳۷٫۲ ۳۷٫۳ ۳۷٫۴ Kia 2016, p. 275.
- ↑ Shahbazi 2004, pp. 464–465.
- ↑ ۳۹٫۰ ۳۹٫۱ ۳۹٫۲ Shahbazi 2004, pp. 461–462.
- ↑ ۴۰٫۰ ۴۰٫۱ ۴۰٫۲ ۴۰٫۳ Daryaee 2014, p. 17.
- ↑ ۴۱٫۰ ۴۱٫۱ Daryaee 2009.
- ↑ ۴۲٫۰ ۴۲٫۱ کریستن سن، ص ۲۶۴
- ↑ ۴۳٫۰ ۴۳٫۱ زرین کوب، ص ۴۵۳
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ ۴۷٫۰ ۴۷٫۱ ۴۷٫۲ ۴۷٫۳ Daryaee 2014, p. 19.
- ↑ کریستن سن، ص ۲۷۴
- ↑ پاتس، ایران ساسانی و مرزهای شمال شرقی آن: جنگ، دفاع و روابط دیپلماتیک، 73.
- ↑ شیپمان، مبانی تاریخ ساسانی، 41.
- ↑ شیپمان، مبانی تاریخ ساسانی، 41.
- ↑ نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 17-18.
- ↑ نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 18.
- ↑ نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 18-19.
- ↑ نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 19.
- ↑ نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 19.
- ↑ نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 19-20.
- ↑ نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 20.
- ↑ نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 20.
- ↑ نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 20-21.
- ↑ نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 21.
- ↑ نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 21.
- ↑ نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 21.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ Daryaee، SHAPUR II.
- ↑ تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، 95.
- ↑ تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، 95-96.
- ↑ ۶۹٫۰ ۶۹٫۱ Touraj Daryaee. «SHAPUR II». ENCYCLOPÆDIA IRANICA. دریافتشده در ۲۱ آوریل ۲۰۱۶.
منابع
ویرایش- تفضلی، احمد (۱۳۷۸). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. به کوشش ژاله آموزگار. تهران: انتشارات سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۴۶۹-۶.
- تفضلی، علی اکبر (۱۳۱۹). لغتنامه دهخدا. به کوشش علی اکبر دهخدا. تهران: انتشارات بانک ملی.
- پاتس، دنیل تی. (۱۳۹۸). ترجمهٔ جهانگیر جعفری و علیرضا خزایی. «ایران ساسانی و مرزهای شمال شرقی آن: جنگ، دفاع و روابط دیپلماتیک». جندی شاپور. اهواز: دانشگاه شهید چمران اهواز. زمستان ۱۳۹۸ (۲۰): ۷۰ تا ۹۱. دریافتشده در ۸ ژانویه ۲۰۲۰.
- دریایی، تورج (۱۳۹۲a). امپراتوری ساسانی. ترجمهٔ خشایار بهاری. تهران: نشر فرزان روز. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۲۱-۳۸۸-۶.
- دریایی، تورج (۱۳۹۲b). ساسانیان. ترجمهٔ شهناز اعتمادی. تهران: انتشارات توس. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۱۵-۷۲۹-۶.
- زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۶۴). تاریخ مردم ایران، پیش از اسلام. تهران: انتشارات امیرکبیر.
- زرینکوب، عبدالحسین؛ زرینکوب، روزبه (۱۳۹۰). تاریخ ایران باستان (تاریخ سیاسی ساسانیان). ج. ۳. تهران: سمت. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۳۰-۴۴۴-۵.
- شیپمان، کلاوس (۱۳۹۰). مبانی تاریخ ساسانی. ترجمهٔ کیکاووس جهانداری. تهران: فرزان روز. شابک ۹۶۴-۳۲۱-۲۲۸-۹.
- کریستن سن، آرتور (۱۳۶۷). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر.
- فرای، ریچارد نلسون (۱۳۸۸). تاریخ باستانی ایران. ترجمهٔ مسعود رجبنیا. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۴۵-۲۹۲-۵.
- نتصر، امنون (۱۳۵۱). «شاهان ساسانی در تلمود شاپور اول، شاپور دوم و یزدگرد اول». دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. تهران: دانشگاه تهران. آبان ۱۳۵۱ (۷۸): ۹ تا ۲۴. دریافتشده در ۷ مهٔ ۲۰۱۴.
- نینا ویکتورونا، پیگولوسکایا (۱۳۷۴). ترجمهٔ عنایتالله رضا. «شاپور دوم و رایزن او گهشتازاد». ایران شناخت. تهران: انجمن ایرانشناسان کشورهای مشترکالمنافع و قفقاز. زمستان ۱۳۷۴ (۱): ۲۱ تا ۳۰. دریافتشده در ۷ مهٔ ۲۰۱۴.
- Beer, Moshe (2007). "SHAPUR". ENCYCLOPAEDIA JUDAICA (به انگلیسی). Vol. ۱۸ (2nd ed.). New York: Thomson Gale. p. ۴۰۹–۴۱۰.
- Brunner, C. J (1985). "ĀDURFRĀZGIRD". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Vol. I. p. ۴۷۸. Retrieved 7 May 2014.
- Daryaee, Touraj (July 20, 2009). "SHAPUR II". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 7 May 2014.
{{cite web}}
: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link) - Neusner, Jacob (2011). "JUDEO-PERSIAN COMMUNITIES iii. PARTHIAN AND SASANIAN PERIODS". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Vol. XV. p. ۹۶–۱۰۳. Retrieved 7 May 2014.
- Neusner, Jacob (2005). "JEWISH EXILARCHATE". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 7 May 2014.
- Beer, Moshe (2007). "shapur". ENCYCLOPAEDIA JUDAICA, (به انگلیسی). Vol. ۱۸ (2nd ed.). New York: Thomson Gale. p. ۴۰۹–۴۱۰.
{{cite encyclopedia}}
: نگهداری CS1: نقطهگذاری اضافه (link) - Shapur Shahbazi (July 20, 2002). "SHAPUR I i. History". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 6 May 2014.
{{cite web}}
: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link)
پیوند به بیرون
ویرایششاپور دوم زادهٔ: ۳۰۹ م درگذشتهٔ: ۳۷۹ م
| ||
عنوان سلطنتی | ||
---|---|---|
پیشین: آذرنرسه |
شاهنشاه ایرانشهر ۳۰۹ – ۳۷۹ م |
پسین: اردشیر دوم، شاهنشاه ساسانی |