علی النقی
علی بن محمد بن علی (به عربی علی الهادی؛ ۱۵ ذیالحجه ۲۱۲ هجری – ۳ رجب ۲۵۴ هجری) معروف به علیّ النقی و هادی، دهمین امام شیعیان دوازده امامی بیش از پدرش جواد و پیش از پسرش حسن عسکری میباشد. کنیه اش ابوالحسن میباشد و برای اینکه با کاظم و رضا که آنها هم ابوالحسن نامیده میشدند، اشتباه نشود او را ابوالحسن ثالث مینامند. مادرش سمانه مغربیه، یک ام ولد بودهاست. هر چند برخی ام فضل، دختر مأمون را مادر هادی میدانند.
علی الهادی | |
---|---|
![]() خوشنویسی نام «علی النقی» به خط ثلث در مسجد النبی، مدینه | |
امام دهم شیعیان | |
عنوان | هادی، نقی، مرتضی، فقیه، امین، طیب، نجیب، عالم، متقی، عسکری ناصح |
اطلاعات شخصی | |
زاده | ۱۵ ذیالحجه سال ۲۱۲ هجری قمری |
درگذشته | ۳ رجب سال ۲۵۴ هجری قمری |
محل دفن | مرقد علی الهادی و حسن عسکری، سامرا |
همسر | حدیث به ضم اول یا سوسن |
فرزندان | حسن (جانشین)، جعفر، حسین، محمد، عایشه |
والدین |
|
هادی همانند پدرش در سن کودکی به امامت رسید اما چون شیعیان قبلاً با تجربهٔ امام نابالغ کنار آمده بودند، با پیروی از او مشکلی نداشتند. تمایل خلفای قبل از متوکل به معتزله، فضای سیاسی و فکری نسبتاً آزادی برای فعالیت و تدریس هادی در مدینه فراهم کرد. با روی کار آمدن متوکل و سیطرهٔ اهل حدیث، که افراطیون سنی به حساب میآمدند، عرصه تا حد زیادی بر هادی و شیعیانش تنگ شد. پس از آن بود که متوکل به تحریک عده ای که گزارش داده بودند هادی در صدد شورش است، او را به سامرا فرا خواند تا در این شهر نظامی او را از نزدیک زیر نظر بگیرد.
هادی در سامرا زندگی نسبتاً آزادی داشت اما برای ارتباط با شیعیانش ناگزیر به نامه نگاری بود. این نامهها به وکلایی ارسال میشد که هادی در سرزمینهای مختلف برای اداره امور شیعیان و دریافت خمس به کار گماشته بود. از مهمترین این وکلا عثمان بن سعید بود که بعدها به عنوان اولین نایب مهدی غایب، شناخته شد.
هادی در سامرا به مناسبتهای مختلف مورد سوء ظن و آزار متوکل قرار گرفت. از جمله اینکه در یک روز گرم تابستان وادار شد در رکاب متوکل و وزیرش، که خود سوار بر اسب بودند، راهی را طی کند. به اعتقاد شیعه، هادی در این هنگام بود که مرگ متوکل را پیشبینی کرد. «دعاء المظلوم علی الظالم» از جمله دعاهای هادی است که منتسب به این حادثه میکنند که به اعتقاد شیعه، در نتیجه آن، متوکل پس از سه روز کشته شد. بعد از او منتصر و مستعین دوران کوتاهی حکومت کردند که به نسبت فشار کمتری به هادی وارد میکردند تا اینکه عاقبت معتز، بنا به اعتقاد شیعه، دستور مسمومیت هادی را صادر کرد.
در جریان تشییع جنازه هادی، و به علت ازدحام جمعیت، تابوتش به منزلش بازگردانده شد و همانجا دفن شد. جایی که بعدها پسرش، حسن عسکری، در جوارش دفن شد و حرم عسکریین نام گرفت. از حدیثه به عنوان تنها همسر هادی یاد میکنند که حسن عسکری، امام یازدهم شیعیان دوازده امامی و جعفر از او متولد شدند.
از هادی کرامات و معجزات زیادی نقل شدهاست که به اعتبار آن برخی غلات او را خدا نامیدند. همچنین از او رسالهای در جبر و اختیار و چند زیارت گزارش شدهاست.
تبار
پدرش امام نهم شیعیان، محمد تقی بود. مادرش سوسن یا سمانه نام داشت،[۲] که یک ام ولد با پیشینه مغربی بودهاست هر چند برخی منابع مادرش را ام فضل دختر مأمون دانستهاند[۳] به اعتقاد برخی روایت اخیر محتملتر است چون بنا به برخی تواریخ ازدواج محمد بن علی و امالفضل در ۲۱۵ هجری رخ داد.[۴] اما به احتمال بین امفضل دختر مأمون و سمانه مغربیه که مشهور به ام فضل[یادداشت ۱] بوده اشتباهی رخ دادهاست چون در منابع آمدهاست که محمد بن علی از ام فضل صاحب فرزندی نشد.[۵]
جعفر صادق | ||||||||||||||||
موسی کاظم | ||||||||||||||||
حمیده البربریه | ||||||||||||||||
علی رضا | ||||||||||||||||
امالبنین نجمه | ||||||||||||||||
محمدجواد (تقی) | ||||||||||||||||
سبیکه خیزران | ||||||||||||||||
علی هادی | ||||||||||||||||
سیده سمانه مغربیه | ||||||||||||||||
نام و القاب
علی بن محمد، موصوف به القاب زیادی بود که نقی (پاک)[۶] و هادی (هدایتکننده)، عالم، امین[۷] عسکری (نظامی؛ به این دلیل که در سامرا که یک اردوگاه نظامی بود زندگی میکرد)، فقیه (حقوقدان)، علیم (دانا) و طیب (خوش خو و باسخاوت) از جمله آنها او بهشمار میروند.[۸] پدرش کنیهٔ ابوالحسن را به احترام کنیهٔ پدربزرگ (علی بن موسی الرضا) و پدرِ پدربزرگش (موسی کاظم) به او اعطا کرد؛ و برای اینکه این سه ابوالحسن با هم اشتباه نشوند مورخان معمولاً موسی کاظم را ابوالحسن اول، رضا را ابوالحسن ثانی و هادی را ابوالحسن ثالث مینامند.[۹][۱۰][۱۱] همچنین شیعیان هادی و فرزندش حسن را «امامین عسکریین» میخوانند، زیرا در شهر نظامی سامراء (عسکر)، زیر نظر خلفای عباسی بودند.[۷][۴]
سرگذشت
خلفای عباسی مقارن با امامت هادی عبارت بودند از معتصم عباسی که از سال ۲۱۸ تا ۲۲۷ ه.ق حکومت کرد. پس از او واثق تا ۲۳۲ ه.ق و سپس متوکل عباسی تا سال ۲۴۷ ه.ق حکومت کرد. سپس منتصر به مدت یک سال، بعد از او مستعین تا اواخر ۲۵۱ ه.ق و سپس معتز تا سال ۲۵۵ ه.ق زمام حکومت را در دست داشت. هادی در دوران معتز از دنیا رفت.[۱۲]
تولد و سالهای اولیه زندگی
گاهشمار زندگی هادی | |
---|---|
۱۵ ذیالحجه ۲۱۲ق. | تولد علی النقی) و آغاز فتنه خلق قرآن با حمایت مأمون عباسی |
۲۱۸ق. | مرگ مأمون عباسی و آغاز حکومت معتصم عباسی - اعتراف جنید، عالم ناصبی |
۲۱۹ق. | دستگیری محمد تقی به دستور معتصم عباسی و بردن آن حضرت به بغداد - |
آخر ذیالقعده ۲۲۰ق. | قتل پدر هادی، جواد و آغاز امامت علی النقی |
۲۳۱ ق. | ولادت حسن عسکری در مدینه- تفتیش عقاید دربارهٔ خلق قرآن- نگارش نامه هادی در مورد بدعت شمردن جدال دربارهٔ مسئله خلق قرآن |
۲۳۲ق. | مرگ واثق بن معتصم و به خلافت رسیدن متوکل عباسی |
۲۳۴ق | دستگیری علی النقی و بردن او به سامرا به دستور متوکل - دعوت متوکل از ابنسکیت برای سؤال از هادی و آزمودن علم او |
سال ۲۳۴ تا ۲۴۷ | ظهور زینب کذاب و رسوا شدنش توسط علی النقی |
۲۳۶ق. | تخریب مقبره حسین بن علی و تحریم زیارت او به دستور متوکل |
۲۳۷ق. | آغاز قیام یعقوب لیث صفاری |
۲۴۴ق. | قتل ابنسکیت به دلیل اظهار ارادت به علی بن ابیطالب و فرزندانش به دستور متوکل |
۲۴۶ق. | درگذشت دعبل خزاعی |
۲۴۷ق. | توهین متوکل به هادی - قتل متوکل به دست پسرش منتصر و به خلافت رسیدن او - رفع ممنوعیت زیارت حسین بن علی و رد فدک به خاندان علی بن ابیطالب به دستور منتصر |
۲۴۸ق. | به خلافت رسیدن مستعین به جای منتصر |
۲۵۲ق. | استعفای مستعین و به خلافت رسیدن معتز- درگذشت محمد فرزند علی النقی |
۳ رجب ۲۵۴ق. | مرگ علی النقی |
علی النقی بنا به گزارش بیشتر منابع از قبیل کلینی، شیخ مفید، شیخ طوسی و ابن اثیر، در نیمه ذیالحجه سال ۲۱۲ ه.ق در روستایی به نام صریا در نزدیکی مدینه به دنیا آمد.[۲] مدلانگ ۱۶ ذی الحجه[۱۳] و برخی دیگر ۲۷ ذی حجه، یا دوازدهم، سیزدهم یا پنجم ماه رجب سال ۲۱۴ ه.ق را ذکر کردهاند.[۲]
به نوشتهٔ مورخان، بعد از مسمومیت پدر هادی به تحریک معتصم، معتصم به عمر بن فرج، حاکم مدینه، دستور داد تا برای هادی معلمی از میان علمای مخالفِ اهل بیت انتخاب کند تا او را از اعتقادات شیعی بازداشته، و مانع از ملاقات شیعیان با او شود. الجنیدی که برای این مأموریت انتخاب شده بود، اغلب روایت میکرد که هادی چنان هوشی و ذکاوتی از خود نشان میداد و چنان دید عمیقی از ادبیات عرب و ظاهر و باطن قرآن از خود نشان میداد که از یک پسر بچه بعید به نظر میرسید، مگر اینکه ارتباطی با سرچشمه علم ماورایی داشته باشد. گفته میشود که الجنیدی در نتیجهٔ این مشاهدات، دشمنی خود را با اهل بیت کنار گذاشتهاست.[۱۴]
در مدینه
هادی با فاصله گرفتن از دوران کودکی، در مدینه خودش را با تدریس مشغول میداشت. به تدریج شاگردان زیادی از مناطقی که ارادت بیشتری به اهل بیت پیغمبر داشتند-از قبیل ایران، عراق و مصر- جذب کرد. پس از مرگ پدرش و در دوران باقی مانده از حکومت معتصم عباسی و پنج سال خلافت واثق، هادی ظاهراً در مدینه زندگی آرامی داشت و مورد آزار حکومت قرار نگرفت. بعدها متوکل عباسی به او مشکوک شد و تصمیم گرفت او را از نزدیک تحت نظر بگیرد.[۱۵]
به اعتقاد رسول جعفریان، رفتار نرمِ خلفای عباسیِ ماقبلِ متوکل با هادی متأثر از سیاست مأمون بود. به این دلیل که مأمون از معتزله در مقابل اهل حدیث - که افراطیونِ سنی بهشمار میآمدند- حمایت میکرد. این مسئله فضای سیاسی مناسبی برای شیعه به وجود آورده بود. با به حکومت رسیدن متوکل - که از اهل حدیث دفاع میکرد- معتزله و شیعه در سختی قرار گرفتند. به نقل از ابوالفرج اصفهانی، تخریب حرم حسین به عنوانِ یکی از نمونه هایِ برخوردِ تندِ متوکل با جریانات شیعی بهشمار میرفت.[۱۲] به نوشه دونالدسون، هادی حدودِ ۲۵ سال داشت که متوکل زیارت قبر حسین را ممنوع کرد. بعد از آن بود که دستور تخریب آن را صادر کرد. در همین زمان بود که خلیفه کمکم به هادی مشکوک شد.[۱۶]
احضار به سامرا
پس از اینکه متوکل عباسی به خلافت رسید، حاکم مدینه، عبدالله بن محمد بن داود هاشمی، نامهای به او نوشته هشدار داد که هادی پولهایی از شیعیان دریافت کرده که به وسیلهٔ آنها میتواند اسلحه بخرد و در شورش علیه خلیفه استفاده کند.[۱۷][۱۸][۱۹] در سندی که رسول جعفریان به آن استناد میکند، خطاب به مأمون آمدهاست: «اگر نیازی به حرمین داری علی بن محمد را از آن طرد کن؛ زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و جمعیت زیادی به دعوت وی پاسخ مثبت داده اند.»[۲۰] هادی وقتی از این نامه مطلع شد، در دفاع از خودش نامهای برای متوکل فرستاد و ضمن رد اتهامات، متقابلاً از حاکم مدینه شکایت کرد.[۲۱][۲۲] متوکل در پاسخ، حاکمِ مدینه را از مقامش عزل کرد و هادی را از بالاترین احترام و اعتماد خود مطمئن کرد؛ با این حال از او خواست با خانواده و خدمه به سامرا نقل مکان کند.[۲۳] از همسر متوکل و برخی ناصبیان به عنوان محرّکهای دیگر متوکل برای احضار هادی به سامرا یاد میکنند.[۲۰]
متوکل یحیی بن هرثمه را به مدینه فرستاد تا هم دربارهٔ اتهامات وارده به هادی تحقیق کند و هم مأمور انتقال وی به سامرا شود. در این باره ابن جوزی از یحیی نقل میکند که مردم مدینه از خبر احضار هادی آشفته شده بیقراری میکردند. به این دلیل که بر جان هادی میترسیدند، تا جاییکه یحیی مجبور شد قسم برخورد که هیچ گونه دستوری مبنی بر رفتار خشونتآمیز با هادی دریافت نداشتهاست. گفته میشود در مدینه، یحیی خانه علی النقی را بازجویی کرد اما چیزی جز نسخههایی از قرآن و کتب مذهبی دیگر کشف نکرد.[۲۴]
یحیی بن حرثمه از ماجرای انتقال هادی به سامرا اینطور نقل میکند که: «وقتی در سر راهمان وارد بغداد شدیم، اسحاق بن ابراهیم طاهری را که والی بغداد بود دیدم. او دربارهٔ امام به من چنین گفت: «ای یحیی! این مرد فرزند رسول خداست؛ با توجه به وضعیت اخلاقی متوکل- که خود بدان آشنایی کامل داری- اگر دربارهٔ او گزارش تحریک آمیزی به خلیفه بدهی او را میکشد؛ و اگر چنین شود، در روز قیامت کارت با رسول خداست.» هنگامی که به سامرّاء رسیدیم نخست وصیف ترکی را دیدم و خبر ورود امام را به اطلاع وی رساندم. او گفت: اگر یک مو از سر این مرد کم شود، بازخواست خواهی شد. سپس پیش متوکل رفتم و گزارشی دادم که حاکی از حسن سیرت و ورع و زهد امام بود و بدو گفتم که در جریان تفتیش از منزل او، چیزی جز چند کتاب علمی و مصحف نیافتم.»[۲۵][۲۶]
در سامرا
گفته میشود که پس از نزدیک شدن هادی به بغداد، جمعیت زیادی به استقبالش آمدند. فرماندار شهر، اسحاق بن ابراهیم طاهری، شخصاً به ملاقات او آمده تا پاسی از شب نزدش ماند. در سامرا اما خلیفه فوراً او را به حضور نپذیرفت ولی خانه خزیمه بن حازم را برای اقامتش تعیین کرد.[۲۷][۱۱][۲۸][۲۹][۳۰]
به نوشته مدلانگ، هادی بقیه عمرش را در سامرا دائماً زیر نظر بود با این حال آزادانه در شهر رفت و آمد میکرد و از طریق وکلایش با شیعیانش در ارتباط بود و از آنها خمس دریافت میداشت. از وی نقل شده که داوطلبانه به سامرا آورده نشده بود اما از آنجایی که آب و هوای شهر را میپسندید، فقط بر خلاف میل خود آنجا را ترک خواهد کرد.[۳۱] از مهمترین وکلایِ هادی که واسطهٔ ارتباط او با شیعیانش بودند میتوان به عثمان بن سعید العامری اشاره کرد که بعدها به عنوان اولین سفیر امام دوازدهم شیعیان شناخته شد.[۳۲]
به نوشته شیخ مفید، عالم شیعی، پس از ورود هادی به سامرا، ابتدا او را در کاروانسرایی به نام «صعالیک» سکنی دادند. به نقل از صالح بن سعید، این اقدام به قصد تحقیر هادی صورت گرفتهاست. شیخ مفید احترام متوکل به هادی را ظاهری و اقامت بیست ساله هادی در سامرا را اجباری میداند. همچنین طبرسی، دیگر عالم شیعی، از تلاش متوکل برای پایین آوردن شخصیت هادی نزد مردم سخن میگوید. رسول جعفریان، مورخ معاصر شیعه، با استناد به تاریخ مسعودی، دو نمونه از سوالاتی که متوکل از هادی پرسید، را برمیشمرد و پاسخ هادی را ناشی از تقیه و احتیاط میداند. یکی از سوالات دربارهٔ عباس بن عبدالمطلب و دیگری دربارهٔ منظورِ آیه ۲۵ سوره فرقان است که از «حسرت ستمگر در روز قیامت» سخن میگوید. به اعتقاد جعفریان، متوکل با طرح سؤال اخیر در حضور جمع قصد داشت هادی را در مقابل عامه یا اهل حدیث قرار دهد. به این دلیل که دریافته بود از نظر هادی این آیه اشاره به برخی خلفا دارد. هادی در پاسخ، منظور از این آیه را دو مرد میداند که «خداوند از آنها به کنایت سخن گفته و با عدم تصریح به نامشان، بر آنان منّت نهادهاست؛» و پرسید «آیا خلیفه می خواهد آنچه را که خدا مخفی نگاه داشته در اینجا بر ملا کند؟» متوکل به ناچار از سوالِ بیشتر خودداری کرد.[۳۳][۳۴] بنا به روایت دیگری که در مروج الذهب و مرآه الجنان آمدهاست، به متوکل گزارش دادند هادی در خانه، ادوات جنگی مخفی کردهاست همچنین نامههایی که از شیعیان برایش آمدهاست. متوکل دستور حمله و دستگیری هادی را داد هر چند چیزی در خانه اش یافت نشد. بر اساس این گزارش، متوکل، هادی را در مجلس بزمش حاضر کرد و به او شراب تعارف کرد. وقتی هادی امتناع کرد از او خواست شعری بخواند که آنها را به وجد آورد. هادی گفت کمتر شعر میگوید اما در مقابلِ اصرارِ خلیفه شعری خواند که متوکل متأثر شده به پهنای صورت اشک ریخت. سپس دستور داد بساط شراب را برچینند و هادی را با احترام به خانه اش برگردانند.[یادداشت ۲][۳۵][۳۶]
اقدام متوکل برای تحقیر علی النقی و مرگ متوکل
گفته میشود متوکل در مواجهه با هادی مبادی آداب بود و گاهی قضاوتش را به قضاوت فقهای دیگر ترجیح میداد با این حال نمیتوانست دست از آزار او بردارد، و حتی سعی کرد او را از بین ببرد.[۲۱][۲۷] به اساس گزارشی که مجلسی و راوندی آن را نقل کردهاند، متوکل سعی داشت در حالی که خودش سوار بر مرکب است هادی در مقابلش پیاده راه برود تا در نظر مردم کوچک شود. بر اساس این گزارش، وزیر متوکل او را از این کار منع کرد زیرا معتقد بود مردم به هادی احترام میگذارند و این کارِ متوکل، باعث بدگویی آنها نسبت به خلیفه خواهد شد. ولی متوکل نپذیرفت. وزیر بناچار پیشنهاد داد علاوه بر هادی، سران سپاه و بزرگان هم پیاده بروند تا هادی تنها نباشد. زراقه، حاجب متوکل، نقل میکند وقتی چشمش به هادی افتاد که زیر آفتاب سوزان تابستان از خستگی راه نفس میزد و عرق میریخت، به او نزدیک شد تا به او دلداری دهد. زراقه گفت: «منظور پسر عمویتان (متوکل) شخص شما نبوده و ایشان قصد ندارد به شما آزار برساند…» هادی نگاهی به زراقه انداخت و از او خواست ادامه ندهد. بعد این آیه قرآن را قرائت کرد که: سه روز در خانههایتان بهره برید [تا عذاب فرا رسد]. این وعدهای بیدروغ است(قرآن ۱۱:۶۵) زراقه اینطور ادامه میدهد که او معلم شیعهای داشت که از دوستان نزدیکش بود. به محض رسیدن به خانه به دنبالش فرستاد. وقتی معلم آمد، زراقه آنچه از هادی شنیده بود با او در میان گذاشت. معلم رنگ باخته از زراقه خواست تا هر آنچه نزد خلیفه دارد از او طلب کرده جایی پسانداز کند، چون متوکل در عرض سه روز از دنیا خواهد رفت یا کشته خواهد شد. زراقه نقل میکند که «پس از رفتن معلم، مردد بودم به توصیه اش عمل کنم یا خیر؛ که فکر کردم چیزی از دست نخواهم داد اگر جانب احتیاط را رعایت کنم. اگر حرفش درست از آب دربیاید پیشبینیهای لازم را کردهام اما اگر نادرست باشد، چیزی از دست ندادهام. به خانهٔ خلیفه رفتم و تمام پس اندازم را گرفتم و آنها را نزد یکی از آشناهایم به امانت گذاشتم. سه روز بعد متوکل طی توطئهای ترور شد.»[۳۷][۳۸][۳۹]روایت مشابهی میگوید که هادی در زندان متوکل، مرگِ خلیفه را پیشبینی کردهاست.[۴۰] به نقل از ابن ارومه، متوکل هادی را به دست حاجب سپرده بود تا به قتل برساند اما دو روز بعد طبق پیشبینی هادی شبانه مورد حمله ترکان قرار گرفت و در بسترش کشته شد. بدین ترتیب هادی جان سالم به در برد.[۴۱]
پس از متوکل
پس از متوکل، پسرش منتصر به حکومت رسید که به نسبت، سختگیری کمتری نسبت به علویان داشت. هر چند در سایر بلاد، شیعیان همچنان تحت فشار بودند.[۴۱] منتصر یک سال بعد از دنیا رفت و مستعین جای او را گرفت. مستعین نیز فقط سه سال حکومت کرد و در سال ۸۶۵ میلادی از دنیا رفت. بعد از او معتز به حکومت رسید که در طول حکومتش علی النقی همچنان در سامرا تحت نظر بود.[۴۲]
امامت
بر مبنای اعتقاد شیعه، هادی بعد از مرگ پدرش در سال ۲۲۰ ه.ق در سن شش سالگی عهدهدار امامت شیعیان شد. از آنجایی که پدرش جواد هم در کودکی به امامت رسید، شیعیان این مشکل را برای خودشان حل کرده بودند. پس در مورد امامت هادی شک زیادی به خود راه ندادند. به نقل از شیخ مفید و طبرسی، تقریباً همهٔ شیعیانِ جواد، به هادی پیوستند. به استثنای عده کوچکی که موسی مبرقع را امام میدانستند.[۴۳][۴۴] به نقل از سعدبن عبدالله این عدهٔ کم هم بعد از اینکه موسی مبرقع از آنها بیزاری جست، به سمت هادی آمدند. طبرسی و ابن شهر آشوب، این اجماع شیعیان را دلیلی برای امامت هادی میدانند. کلینی و دیگران نصوص باقی مانده از ائمه پیشین را دلیل امامتش میدانند.[۴۵] از جمله به روایتی استناد میکنند که وقتی جواد توسط معتصم به بغداد احضار شد، و به دلیل خطری که احساس کرده بود، هادی را به جانشینی خودش انتخاب کرد.[۱۲] به اعتقاد برن هایمر، امامت هادی نقطه عطفی در تاریخ شیعه به حساب میآید. به این دلیل که با ساکن شدن او در سامرا، رهبری مستقیم شیعیان توسط ائمه شیعه به پایان رسید.[۴۶]
وکلا و یاران
مقارن با امامت هادی، جمعیت شیعه در سرتاسر بلاد اسلامی گسترده شده بودند. به همان نسبت تلاشهای ضد شیعی برای جلوگیری از این گسترش مشهود بود. سیستم وکالت که از دوران ائمه قبلی پا گرفته بود حالا نقش اساسی در تثبیت موقعیت سیاسی فرهنگی شیعه ایفا میکرد و تا یمن و عراق و ایران گسترش یافته بود. وکلا علاوه بر جمعآوری خمس و ارسال آن برای هادی، در مناظرات کلامی و فقهی نیز نقش سازنده ای ایفا میکردند. ارتباط ائمه با وکلا از طریق نامه بود که توسط افراد مطمئن ارسال میشد. بسیاری از مباحث فقهی و کلامی که امروزه در دسترس است از طریق این نامهها به دست آمدهاست.[۴۷] پس از مرگ متوکل تا اندازه ای فشار از روی شیعیان برداشته شد. به همین دلیل سازماندهی وکلای هادی در مناطق مختلف تقویت شد. هر یک از وکلا که دستگیر میشد، هادی شخص دیگری جانشین میکرد.[۴۸]
وکلا
به نوشته جاسم حسین شهرهای مورد نظر برای تعیین وکلا، به چهار منطقه تقسیم میشد. منطقه اول بغداد، مدائن، سواد و کوفه را شامل میشد. منطقه دوم بصره و اهواز بود. قم و همدان منطقه مجزایی بود و حجاز، یمن و مصر منطقه دیگری محسوب میشد.[۴۷]
- علی بن جعفر و محمد بن فرج در مصر از جمله این وکلا بودند که دستگیر شدند. جاسم حسین از قول کندی، وکلای هادی در مصر را از طرف یزید بن عبدالله ترکی، حاکم مصر، تحت فشار توصیف میکند. ابوحمزه از دیگر رهبران علوی در مصر است که به همراه پیروانش به اتهام فعالیتهای زیرزمینی در مصر دستگیر شدند. به نوشته شیخ کلینی محمد بن حجر، یکی دیگر از وکلای هادی، کشته شد و املاک سیف بن لیث، یکی دیگر از وکلای هادی، مصادره شد.[۴۸]
- یعقوب بن یزید کاتب، از منشیان منتصر عباسی، از گماشتگان هادی است که «المسائل» و «نوادر الحج» از آثارش میباشد.[۴۹]
- ابراهیم بن محمّد همدانی یکی دیگر از وکلای اوست که بنا به روایت کشی چهل بار به زیارت حج مشرف شدهاست.[۵۰]
- علی بن جعفر، از اهالی همینیای بغداد، از دیگر وکلای هادی بود که توسط متوکل بازداشت و زندانی شد. پس از سالهای طولانی زندان، به خواسته هادی راهی مکه شد و تا آخر عمر آنجا ماند.[۵۱] هادی در جهت تثبیتِ موقعیتِ او در مقابل یکی از غلات به نام فارس بن حاتم قزوینی، نامههایی به برخی اصحابش نوشتهاست.[۵۲]
- حسین بن ربّه یا به گزارشی فرزندش علی، از دیگر وکلای هادی بودهاست. پس از او ابوعلی بن راشد به این سمت جایگزین شد. در این رابطه هادی در سال ۲۳۲ ه.ق نامه ای به علی بن بلال، شیخ آن منطقه، نوشت و او را به حمایت و اطاعت از ابوعلی واداشت.[۵۲] هادی در نامه دیگری به یکی دیگر از وکلایش به نام ایوب بن روح، از او خواستهاست از برخورد با ابوعلی پرهیز کند و هر یک در منطقه مخصوص به خود فعالیت کنند. عین همین نامه به ابوعلی هم نوشته شدهاست.
- احمدبن اسحاق رازی، بنا به روایتی که کشّی دربارهٔ اسماعیل بن اسحاق نیشابوری آورده، یکی دیگر از وکلای هادی بودهاست.[۵۳]
علاوه بر وکلا و یاران هادی، از صد و هشتاد تن از صحابی او نیز نام میبرند که احادیث زیادی از طریق آنها گرد آمدهاست.[۴۹] از برجستهترین اصحاب و شاگردان علی بن محمد میتوان موارد زیر را نام برد:
حسن بن راشد کنیه اش ابو علی بودهاست. شیخ طوسی او را در شمار اصحاب هادی، امام دهم شیعیان دوازده امامی، شمردهاست. شیخ مفید او را در زمره فقهمای بزرگ و روسایی دانستهاست که حلال و حرام الهی از آنها آموخته میشدهاست. و از کسانی که راهی برای نکوهش آنها وجود ندارد. بنا به سندی که از رجال کشی نقل شدهاست، هادی در نامه ای به علی بن بلال، حسن بن راشد را جانشینِ بلال و وکیل خود در آن ناحیه قرار دادهاست و به بلال تأکید کردهاست سر از فرمانش برنتابد و تمام حقوق خود را به او بسپرد.[۵۴] در نامه دیگری که مشترکاً خطاب به حسن بن راشد و ابوب بن نوح نوشته شدهاست، از هر دو خواسته شده تا به عنوان وکیل او (هادی)، هر یک در منطقه خود به امور شیعیان بپردازد و به کار دیگری دخالت نکند.[۵۵]
عبدالعظیم حسنی ملقب به ابوالقاسم، از نوادگان حسن بن علی و از افراد برجسته مکتب هادی بود. از قول ابوحمّاد رازی نقل شدهاست که هادی از او خواستهاست هر سؤالی در ناحیه اش پیش آید از عبدالعظیم حسنی بپرسد. در حدیث مفصل دیگری که در امالی صدوق نقل شدهاست، عبدالعظیم عقیده خود در امور دینی را به هادی عرضه کرد و مورد تأیید او قرار گرفت. عبدالعظیم تحت فشار حکومت عباسی به ری گریخت و در خانهٔ یکی از شیعیان ساکن شد و شب روز را به زهد و عبادت میپرداخت تا اینکه پس از چند روز بیماری از دنیا رفت. شیعیان ری تشییع جنازه باشکوهی برای او برگزار کردند و مقبره بزرگی برایش بنا نمودند.[۵۶]
عثمان بن سعید عمری ملقب به ابوعمرو یکی دیگر از اصحاب معروف هادی است که از یازده سالگی در مصاحبت او بوده و مقام شامخی کسب کردهاست. از قول احمد بن اسحاق قمی نقل شدهاست که هادی او را برای پرسیدن سوالات دینی به عثمان بن سعید ارجاع داده و از عثمان به عنوان امین خود نام بردهاست.[۵۷]
در ایران
در قرن نخست ه.ق بیشتر شیعیان از کوفه بودند و کوفی خوانده میشدند. از دوران باقر و صادق، لفظ قمی هم در آخر اسم برخی شیعیان به چشم میخورد که نشان از گسترش شیعیان در این شهر داشت. در زمان هادی بیشترین شیعیانِ ایران از قم بودند. شهرهای آوه و کاشان هم تحت تأثیر تعلیمات شیعی علمای قم قرار داشتند. محمد بن داود قمی و محمد الطلحی از جمله کسانی بودند که از قم و مناطق اطراف آن به وکالت از هادی اموال و اخبار دریافت میکردند. با وجود اقلیت شیعه در ایرانِ آن روز، جرجان و نیشابور از دیگر شهرهایی بودند که به مرکز نفوذ شیعه در قرن چهارم ه.ق تبدیل میشد. همچنین همدان و سپس اصفهان از شهرهایی بودند که گروهی از شیعیان هادی در آن به سر میبردند. شر بن بشار نیشابوری، فتح بن یزید جرجانی، احمد بن اسحاق رازی، حسین بن سعید اهوازی، حمدان بن اسحاق خراسانی و علی بن ابراهیم طالقانی از جمله شیعیان هادی بودند که اسامی آنها بیانگر انتساب آنها به شهرهای مختلف ایران است.[۵۸]
مسئله غلات
به نوشته قرشی، معجزات فراوان هادی عدهای از مردم را واداشت تا بدعتهای برخی رافضیان، از جمله ابن حصاکه، که ادعا میکردند هادی در واقع خداست، و آنها خودشان پیامبران مرسل او میباشند، را باور کنند.[۵۹] از این رو غالیان نقش مؤثری در بدنام کردن شیعه ایفا میکردند. به عقیده جعفریان، ائمه همیشه سعی داشتند غلات را از خود طرد کنند اما غلات به دلیل کج فکری یا به قصد سوء استفاده از موقعیت ائمه، مخالفتِ ائمه را نوعی تقیه قلمداد کرده، همچنان به کارِ خودشان ادامه میدادند تا جاییکه برای ائمه راهی نمیماند جز اینکه فرمان قتل برخی از آنها را صادر کنند.[۶۰]
از غلات معاصرِ هادی که مشمول فرمان قتل شدند، میتوان از علی بن حسکه و قاسم یقطینی نام برد که با نسبت دادن احادیثی به هادی، شیعه را بدنام میکردند. به عنوان نمونه، منظور از فحشا و منکر در آیه «ان الصلاه تنهی عن الفحشا و المنکر» را شخصی میدانستند که اهل رکوع و سجود نیست. یا» زکات» را مردِ مشخصی میدانستند، نه پرداخت مبلغلی درهم و دینار؛ و بدین ترتیب بسیاری از فرائض و سنن و معاصی را تاویل میکردند.[۶۱]
قاسم شعرانی یقطینی، حسن بن محمد بن بابای قمی و محمدبن موسی شریقی از شاگردان علی بن حسکه بودند. محمد بن نصیر نمیری و فارس بن حاتم قزوینی بودند از دیگر غالیانی بودند که مورد لعن هادی قرار گرفتند. هادی ضمن نامه ای مخصوصاً از ابن بابای قمی بیزاری جسته نوشتهاست: «اِبن بابا گمان برده که من او را به نبوت برانگیخته ام و او باب من است.» سپس از شیعیانش خواسته اگر میتوانند او را بکُشند. محمد بن نصیر نمیری، رئیس فرقه نمیریه یا نصیریه، از دیگر غالیانی بود که ادعا میکرد از طرف هادی به نبوت منصوب شدهاست. نمیری معتقد به تناسخ و ربوبیت هادی بود و نکاح محارم و ازدواج مرد با مرد را مجاز میدانست. عباس بن صدقه، ابوالعباس طرفانی (طبرانی) و ابوعبدالله کندی معروف به شاه رئیس از دیگر بزرگان غلات بهشمار میآیند. فارس بن حاتم از دیگر غالیانی بود که هادی دستور قتلش را صادر کرده برای قاتل وی سعادت اخروی و بهشت را تضمین نمود.[۶۲] گفته میشود جنید این دستور را اجرا کرد. به عقیده جعفریان، روایات زیادی که در رجال کشی دربارهٔ ابن حاتم آمده، نشان دهنده خطری است که از جانب او شیعه را تهدید میکردهاست. احمد بن محمد سیاری از دیگر غالیانی است که کتاب «القراءات» او منبع کسانی است که برای تحریف قرآن استدلال میکنند. حسین بن عبید از دیگر غالیانی است که به اتفاق عده ای دیگر به اتهام غلو از شهر قم اخراج شد.[۶۳] به اعتقاد جعفریان، تکذیبیههای ائمه، جریان غالیان را تا حد زیادی رو به زوال برد، اما انتساب آنها به ائمه سبب شد تا قرنها همچنان در گوشه و کنار عالم دوام بیاورند.[۶۴]
کشته شدن
مدلانگ از قول شیخ صدوق نقل میکند که هادی به دستور متوکل، یا معتمد مسموم شد، گرچه هیچیک از این دو در زمان مرگ او خلیفه نبودند،[۶۵] بلکه معتز، سیزدهمین خلیفه عباسی، بر اریکه قدرت بود.[۶۶] روزبهان شافعی[۶۷] هادی را با عنوان «الشهید به کید الاعداء» (شهید به حیله دشمنان) توصیف میکند.[۶۸] به نوشته طباطبایی، علی بن محمد به دستور معتز مسموم شد. تاریخ مسمومیتش را ۳ رجب سال ۲۵۴ قمری در سن ۴۱ سالگی و بعد از سی و سه سال امامت ذکر میکنند.[۲۱][۴] برخی دیگر از منابع تاریخی ۲۵ یا ۲۶ جمادیالثانی را ذکر کرده ند.[۲] طبری و کلینی تاریخ مرگش را را ۲۶ جمادی الثانی سال ۲۵۴ ه.ق میدانند.[۶۹]رسول جعفریان با تکیه بر روایتی که از مسعودی و سبط بن جوزی، مبنی بر مسمومیت هادی نقل شده، و با توجه به اینکه هادی در هنگام مرگ فقط ۴۴ سال داشته و از بیماری خاصی رنج نمیبرده، احتمال مسمومیت او را زیاد میداند.[۷۰]
پس از مرگ هادی، معتز، برادرش ابو احمد موفق را برای هدایت نماز میت فرستاد،[۷۱] اما به دلیل شیون و ازدحام زیاد افرادی که در عزاداری اش حاضر شده بودند، بدن هادی به خانهاش برگردانده شده در حیاط آنجا به خاک سپرده شد.[۷۲][۷۳] این خانه در قرون اخیر به وسیله گروههای مختلف سنی و شیعه از طرفداران هادی به یک حرم اصلی توسعه پیدا کردهاست. فرم کنونی آن از زمانی که ناصرالدین شاه قاجار آن را بازسازی کردهاست، پابرجا است. گنبد طلایی حرم در سال ۱۹۰۵ میلادی به آن اضافه شدهاست. حسن عسکری، امام بعدی شیعیان دوازده امامی، هم در این مکان به خاک سپرده شدهاست.[۷۴] در ۳ اسفند ۱۳۸۴، یک بمبگذاری در حرم عسکریین، به مقبره هادی و پسرش حسن عسکری آسیب فروانی وارد کرد،[۷۵][۷۶] حمله دیگری نیز در ۲۳ خرداد ۱۳۸۶ انجام شد که منجر به تخریب دو مناره حرم شد.[۷۷][۷۸][۷۹] منابع رسمی عراق القاعده را مسئول این حمله معرفی کردند.[۸۰]
خانواده
از حُدَیث یا حدیثه به عنوان تنها همسر هادی نام برده میشود.[۸۱] شیخ مفید تعداد فرزندان هادی را پنج تن میداند به نامهای حسن، حسین، محمد، جعفر و عایشه.[۸۲] همین پنج تن از قول طبرسی و ابن شهرآشوب هم نقل شدهاست جز اینکه به جای عایشه از علیّه اسم برده شدهاست.[۸۳] برخی مثل ابن ثلج، سه فرزند، و برخی مثل یعقوبی، دو فرزند برای هادی ذکر کردهاند. در مطالب السوول و تذکره الخواص فقط از یک تن نام برده شدهاست. حسن عسکری، که به عنوان امام یازدهم شیعیان دوازده امامی شناخته میشود، در همه این منابع ذکر شدهاست.[۸۴]
جانشینی
پسرِ هادی، محمد، که برخی او را جانشین پدر میدانستند پیش از او از دنیا رفت.[۸۵] بنا به اعتقاد شیعیان علی النقی، ضمن رد جانشینی فرزند بزرگش محمد، جانشینی حسن را حتی قبل از تولد او به شیعیان گوشزد کردهاست.[۸۶] شیعیان همچنین معتقدند بر جنازه وی پسرش حسن نماز گذاردهاست. در اعتقاد شیعه بر جنازه امام معصوم، تنها جانشین او نماز میگذارد.[نیازمند منبع] باب او محمد بن عثمان العمری بود که پدرش عثمان بن سعید وکیل و باب امامان هشتم و نهم بود.
حسن، و جعفر دو پسر دیگر هادی بودند. شیعیان امامی پسر او حسن را جانشین هادی میدانند.[۸۷] گرچه گروهی دیگر معتقد بودند پسرش محمد که پیش از او درگذشته بود، امامِ پنهان است. احتمالاً محمد بن نصیر نمیری که به علی النقی نسبت ربوبیت داد و مدعی شد باب و پیامبر او است، به این گروه مرتبط بودهاست. او بنیانگذار فرقهای از غلات شیعه به نام نصیریه شمرده میشود.[۴]
ویژگیهای ظاهری و اخلاقی
علی بن محمد، با توجه به اینکه مادرش تبار آفریقایی داشتهاست، همچون جدّش علی بن موسی الرضا و پدرش محمد تقی رنگینپوست یا گندمگون توصیف شدهاست.[۸۸][۸۹] هادی از لحاظ جسمی میانه بالا، با شانهها و مفاصل پهن، چشمان سیاه و فراخ، بینی کشیده، دندانهای با فاصله، چهره ای دلگشا و همچون جدش محمد باقر، تناور توصیف شدهاست.[۹۰]
بنا بر آنچه در تاریخ یعقوبی و مسعودی ثبت شدهاست، هادی ساکت و خوش خُلق توصیف شدهاست که باوجودیکه رنج زیادی از متوکل متوجه او بوده، جانب صبر را رها نکرده و وقار خود را حفظ کردهاست.[۹۱] نقش انگشتر او «الله ربّی و هو عصمتی من خلقه» بودهاست.[۷]
گفته میشود هادی در همه حال، حتی وقتی خود پولی در بساط نداشت، از بخشش به محتاجان دریغ نمیکرد. نقل شدهاست وقتی یک چادرنشینِ مقروض برای درخواست کمک برای ادای قرضش به او مراجعه کرد، هادی هیچ سرمایهای در خانه نداشت، اما او را رد نکرد. هادی به مرد یادداشتی داد مبنی بر اینکه از هادی مبلغی طلب دارد، و به مرد توصیه کرد وقتی در جایی با عدهای جلسه دارد، بر آنها وارد شود و به اصرار از او بخواهد تا طلبش (که سندش را در دست دارد) را پس دهد. مرد مقروض به توصیه هادی عمل کرده، بر آنها وارد شد و خواهان بازپرداخت طلبش شد. هادی در حضور جمع از او معذرت خواست که قادر به بازپرداخت قرضش نمیباشد. چند نفر از افراد حکومتی که در جلسه حاضر بودند، این خبر را به گوش خلیفه رساندند. متوکل سی هزار درهم برای هادی فرستاد و هادی پول را به مردِ مقروض داد.[۹۲]
موقعیت علمی و روایی
مباحثات
موارد زیر نمونههایی از مباحثات علی بن محمد با افراد مختلف میباشد:
با هاشمیان
گفته میشود که هادی در جلسهای با حضور بزرگان بنی هاشم نشسته بود که عالمی بر آنها وارد شد. هادی بلند شده عالم را در کنار خود نشانده احترام زیادی به او نشان داد. هاشمیان اعتراض کرده ایراد کردند چرا هادی آن مرد را به آنها، که بزرگان بنی هاشم میباشند، ترجیح دادهاست. هادی به آنها هشدار داد: به هوش باشید از آن دسته مردم نباشید که این آیه در حق آنها نازل شدهاست: آیا داستان کسانی را که بهرهای از کتاب [آسمانی] یافتهاند ندانستهای که چون به سوی کتاب خدا فرا خوانده میشوند تا میانشان حکم کند، آنگه گروهی از آنان به حال اعراض، روی برمیتابند؟.(قرآن ۳:۲۳) سپس از آنها پرسید آیا کتاب خدا را به عنوان داور قبول دارند. وقتی هاشمیان پاسخ مثبت دادند، هادی ادامه داد: "آیا خداوند نفرمودهاست: ای کسانی که ایمان آوردهاید، چون به شما گفته شود: «در مجالس جای باز کنید»، پس جای باز کنید تا خدا برای شما گشایش حاصل کند، و چون گفته شود: «برخیزید»، پس برخیزید. خدا [رتبه] کسانی از شما را که گرویده و کسانی را که دانشمندند [بر حسب] درجات بلند گرداند، و خدا به آنچه میکنید آگاه است."(قرآن ۵۸:۱۱)خداوند همانطور که یک مؤمن را به یک غیر مؤمن ترجیح دادهاست، مؤمن دانشمند را از مؤمن غیر دانشمند برتر دانستهاست. خداوند فرمودهاست مؤمن و دانشمند به مراتب از غیر مؤمن و غیر دانشمند برترند ولی نفرمودهاست که کسانی که نسب خانوادگی برتری دارند از بقیه برترند. مگر خداوند نفرمودهاست آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند یکسانند؟" (قرآن ۳۹:۹) پس چگونه با وجودی که خداوند او (عالم) را احترام کرده احترام مرا به او نمیپسندید؟[۹۳]
با ابن سکیت
گفته میشود روزی متوکل جلسهای با حضور علمای دین و فقها در قصرش ترتیب داده بود که در آن از ابن سکیت خواست هادی را با سوالاتش به چالش بکشد. یکی از سوالاتی که فکر نمیشد هادی پاسخی برایش پیدا کند، مورد زیر است: ابن سکیت پرسید چرا خداوند موسی را با عصا و ید بیضا نزد مردم فرستاد، عیسی را با شفای نابینا و جذامی و زنده کردن مرده به سوی مردم راهی کرد، اما محمد را با قرآن و شمشیر به رسالت فرستاد؟ هادی پاسخ داد: خداوند موسی را زمانی با عصا و ید بیضا به سوی مردم فرستاد که سحر و جادو در میان مردم رواج داشت. پس موسی با معجزاتش چشمانشان را خیره کرده و سحر آنها را به مقابله طلبیده، شکست داد. خداوند عیسی را با شفای نابینا و جذامی و زنده کردن مرده در زمانهای به سوی مردم فرستاد که علم طب غلبه داشت، تا عیسی بتواند با معجزاتش طب آنها را به مقابله طلبیده به شکست بکشاند؛ و محمد در زمانهای با قرآن و شمشیر به سوی مردم فرستاده شد که شعر و شمشیر در میان مردم رواج داشت تا محمد با قرآن، شعرشان و با شمشیرش، شمشیرشان را به شکست و تسلیم وادارد.[۹۴]
با یحیی بن اکثم
یحیی بن اکثم عالم دیگری بود که به وسیلهٔ متوکل دعوت شده بود تا هادی را امتحان کند. گفته میشود که وقتی هادی به همه سوالات یحیی پاسخ داد، یحیی به متوکل رو کرده اظهار داشت که بعد از سؤالهای من دیگر هیچ سؤالی از این مرد نپرس که آشکار شدن دانش او باعث تقویت هر چه بیشتر رافضیها (شیعیان) در بین مردم خواهد شد. یکی از سوالات یحیی و پاسخ هادی به شرح زیر میباشد.[۹۵] یحیی پرسید «چرا علی (امام اول شیعیان) در جنگ صفین همه افراد دشمن را، چه آنها که فرار میکردند و چه کسانی که حمله میکردند، میکشت اما در جنگ جمل دستور داد هر که در خانهاش پناه بگیرد در امان خواهد بود. اگر تصمیم اول درست بود پس تصمیم دوم غلط خواهد بود…» هادی پاسخ داد در جنگ جمل سران لشکر مقابل کشته شده بودند و افراد لشکرِ مقابل رهبری نداشتند تا به او مراجعه کنند، اما در جنگ صفین افراد مقابلِ علی به لشکر مجهزی تعلق داشتند با رهبری که آنها را به انواع تجهیزات مجهز کرده، زخمهایشان را مداوا کرده با هدایا و دستمزد فراوان دوباره آنها را به میدان جنگ میفرستاد…[۹۵]
خداشناسی
ممکن یا غیرممکن بودن مشاهده خداوند از مباحثات رایج دوران هادی بود که امام رأی به عدم امکان مشاهده خداوند میداد. به عقیدهٔ او مشاهده اتفاق نمیافتد مگر اینکه هوایی (فضایی) بین مشاهده گر و مشاهده شونده وجود داشته باشد تا بینش از طریق آن سیر کند. به عبارتی اگر هوا یا نوری بین مشاهده گر و مشاهده شونده موجود نباشد، بینشی در کار نخواهد بود. وقتی مشاهده گر و مشاهده شونده در موقعیت برابری از لحاظ علت بینش قرار داشته باشند، بینش اتفاق میافتد؛ و اما مقایسه خداوند با بشر، نوعی تشبیهِ خداوند به بشر است.[۹۶]
هادی همچنین با کسانی که برای خداوند بدن مادی تصور میکنند مخالفت کرده اظهار میدارد؛ کسی که چنین اعتقادی داشته باشد از ما نیست. هادی استدلال میکند که ماده یا بدن، مخلوق خداوند است، و خداوند به آن سر و شکل دادهاست.[۹۷] تصور و تجسم خداوند در یک بدن مادی به معنی نیازمندی خداوند و محدود کردن او در بدن و شکل است، که یک نوع مساوی دانستن خداوند از لحاظ نیاز به بدن، با بشر است.[۹۷] هادی همچنین توصیف وجود خداوند را غیرممکن دانسته ایراد میدارد که خداوند آنقدر بزرگ است که در مخیله بشر نمیگنجد؛ و اینکه خداوند، خودش فقط میتواند خود را توصیف کند. هادی همچنین از این بحث استفاده کرده تا نتیجه بگیرد که پیامبران و ائمه معصوم هم قابل وصف نیستند به این دلیل که در نتیجه اطاعت و بندگی خداوند به اندازهای به خداوند نزدیک شدهاند که از دایره تصور انسان خارج شدهاند.[۹۸]
اصالت قرآن
مسئله تحریف قرآن از جمله مسائلی است که غلات به آن دامن زده باعث حمله دیگر فرق اسلامی به شیعه شدهاند. به نقل از ابن شاذان و انتصار خیاط معتزلی، اعتقاد به تحریف قرآن در قرن سوم هجری قمری به شیعه نسبت داده شدهاست. هر چند اکثریت مسلمانان، اعم از سنی و شیعه، به جز غلات، با این اعتقاد مبارزه کردهاند. هادی در ضمن رساله مفصلی که آن را ابن شعبه حرّانی روایت کردهاست، در ضمن تأکید بر اصالت قرآن، آن را به عنوان معیاری دقیق برایِ تشخیص احادیث صحیح از ناصحیح به کار میبرد. به عنوان نمونه حدیث ثقلین را با توجه به آیه ولایت و شان نزولی که برای آن در احادیث اهل سنت، ذکر شدهاست، تفسیر میکند. همچنین در مورد حدیث «لا جبر و لا تفویض، بل امر بین الامرین» به دهها آیه از قرآن استناد میکند که از جهتی به جبر و از جهتی به تفویض اشاره دارند.[۹۹]
مسائل کلامی
تشبیه و تنزیه
به نوشته جعفریان، ائمه شیعه همیشه بر تنزیه (در مقابل تشبیه) خداوند، تأکید داشتهاند. با این وجود یکی از اتهامهایی که همیشه به شیعه وارد شده، تهمت تشبیه خداوند بودهاست. هر چند روایات ائمه در رد تشبیه در کتاب شیخ صدوق با عنوان «التوحید» جمعآوری شدهاست. به اعتقاد جعفریان، منبع این اتهام، هشام بن حکم بودهاست، هر چند منظور هشام از «جسم» و «شیء»، «وجود» بودهاست.[۱۰۰] با این حال، هادی با نظریهٔ هشام مخالفت کرده، هر چند در فرصتهای مختلف هشام را از این اتهام مبری دانستهاند. در این باره، بیش از بیست و یک روایت از هادی باقی ماندهاست که در همه آنها بر تنزیه خداوند تأکید میشود. از جمله از صقر بن ابی دلف روایت شدهاست که از قول هادی نقل کردهاست «از ما نیستند کسانی که گمان میبرند خدای عزوجل جسم است و ما در دنیا و آخرت از آنها بیزاریم. ای پسر ابی دلف! جسم، خود مخلوق است و پدیدآورندهٔ آن خداست و اوست که بدان جسمیت بخشیدهاست.»[۱۰۱]
جبر و اختیار
به اعتقاد جعفریان، بیشترین احتجاجاتی که از هادی باقی مانده در موضوع جبر و اختیار است. در این زمینه از هادی رساله مفصلی در خصوص مباحث کلامی شیعه در این موضوع باقی ماندهاست. در بخشی از این رساله آمدهاست: «در امر و نهی، حق انتخاب و اختیار با خداست. به آنچه می خواهد امر و از آنچه اکراه دارد، نهی کرده و بر اساس آن مؤاخذه می فرماید، به خاطر آن که به بندگان خود توانایی پیروی از اوامر و پرهیز از گناهان را عطا فرمودهاست؛ زیرا او عدالت و انصاف و حکمت بالغه اش آشکار و غیرقابل انکار است.» هادی در این رساله همچنین به شبهاتی که با توجه به ظواهر آیات قرآن، در اثبات جبر، به آن استدلال شدهاست، را پاسخ میدهد.[۱۰۲]
حدوث و قدم قرآن
حدوث و قدم قرآن، از جمله مسائلی است که در آغاز قرن سوم ه.ق اهل سنت را به خود مشغول داشتهاست و موجب انشعاب در میان آنها شدهاست. اول بار احمدبن ابی دؤاد این مسئله را مطرح کرد. سپس مأمون و به دنبال او معتصم تلاش کردند جانبِ خلق قرآن را بگیرند و علما و محدثان را بر قبول این نظریه وادارند. این فشار به عنوان «محنهٔ القرآن» در تاریخ شهرت یافت. ابن حنبل، از مخالفانِ این نظریه، سختی زیادی را تحمل کرد و حتی شلاق خورد.[۱۰۳] با به حکومت رسیدن متوکل و طرفداری او از ابن حنبل، نظریهٔ قدیم بودن قرآن پا گرفت. متوکل با طرفداری از ابن حنبل و مذهب اهل حدیث، نظریات مخالف را با عنوان «بدعت» رد کرد. به اعتقاد جعفریان در همین دوره بود که اهل حدیث «سنّی» نام گرفتند و مخالفین آنها اهل بدعت نام گرفتند. به اعتقاد جعفریان، مسئله حدوث یا قدم قرآن در میان شیعه انعکاس نداشتهاست به این دلیل که بحثی عبث و بیهوده تلقی میشدهاست. ائمه شیعه و از جمله هادی، از شیعیان خود خواستند در این مسئله ورود نکنند و در مورد آن اظهار نطر نکنند. در نامه ای که از هادی خطاب به یکی از شیعیان نوشته شده، چنین آمدهاست که: «جدال و گفتگو دربارهٔ قرآن، بدعت است و در گناه و مسئولیت آثار زشت ناشی از آن، سؤال کننده و جواب دهنده هر دو شریکند؛ زیرا سؤال کننده بی جهت دربارهٔ آنچه که بر عهده اش نیست میپرسد و جواب دهنده را بدون هیچ دلیلی دربارهٔ چیزی که به پاسخش مکلف نیست به زحمت میاندازد. آفریننده ای جز خدا نیست و غیر او، همه آفریدگان او هستند؛ قرآن کلام خدا است؛ از پیش خود اسمی بر آن نپذیر که در این صورت از ستمگران خواهی بود.»[۱۰۴]
نقش ادعیه
به اعتقاد جعفریان، در هیچیک از فرق اسلامی به مانند شیعه، دعا نقش ندارد. کارکرد این دعاها گوناگون ذکر شدهاست. یکی از آنها تعمیق رابطه شیعیان با اهل بیت بودهاست طوری که ادعیهٔ باقی مانده از هادی معمولاً با صلوات بر محمد و آل محمد شروع میشود. نقش دیگر این ادعیه تأکید بر رهبری ائمه شیعه، به عنوان پیشوایان حکومت اسلامی است. عباراتی چون ائمه الهدی، ورثه الانبیاء و حجج الله بر این معنی تأکید میکند.[۱۰۵] همچنین هادی در این دعاها، نور و برهان خداوند را نزد اهل بیت میداند و تنها کسانی را بر حق میداند که از این معارف بهره بگیرند.[۱۰۶] کارکرد دیگر ادعیه هادی ظلم ستیزی است. «دعاء المظلوم علی الظالم» از جمله این دعاهاست که در آن از خداوند برای مبارزه با ستم استمداد شدهاست. به اعتقاد جعفریان، گرچه در این دعا رفع ستم به خداوند واگذار شدهاست اما نقش مهم آن آگاه کردن مردم نسبت به ستم ظالمان است. چنانچه این دعا در واکنش به اهانتی بود که متوکل به هادی روا داشت.[۱۰۷]
آثار
به نوشته حامد الگار سختگیریهای متوکل عباسی[۱۰۸][۱۰۹] باعث تقیه کامل و انزوای هادی شد،[۱۱۰] با این حال مباحثاتی در موضوعات مختلف از او باقی ماندهاست. همچنین رسالهای در موضوع اختیار و چند متن و اظهار کوتاه (حدیث) به او نسبت داده میشود که توسط ابن شعبه حرانی جمعآوری شدهاند.[۱۱۱] زیارات جامعه کبیره و غدیریه نیز منسوب به اوست.[۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴]
در دیدگاهها
دیدگاه اهل سنت
ابوالفلاح حنبلی[۱۱۵] و یافعی[۱۱۶] هادی را فقیه، امام و متعبّد توصیف کردهاند.[۱۱۷] ابن صباغ مالکی[۱۱۸] از قول یکی از اهل دانش او را بر خوی نبوی و خلق علوی و دارای روحی پاک و همتی والا توصیف کردهاست که کسی از مردم همسان و نظیر او نبودهاست.[۱۱۹] ذهبی[۱۲۰] از او به عنوان فقیه و یکی از امامان دوازدهگانه شیعیان دانستهاست.[۱۲۱] ابن حجر[۱۲۲] هادی را وارث دانش و سخاوت پدرش میداند. محمد بن طلحه شافعی در مطالب السئول، پس از درجه نبوّت، او را داری اوج عظمتها و والاترین شخصیتها میداند.[۱۲۳]خیرالدین زرکلی[۱۲۴][۱۲۵] او را از پرهیزکاران و شایستگان میداند.[۱۲۶] فتال[۱۲۷] اخلاق و نفس هادی را مهذّب و منزّه میداند.[۱۲۸] شبلنجی[۱۲۹] و سُویدی[۱۳۰] مناقب هادی را فراوان میدانند. ابن کثیر[۱۳۱][۱۳۲] او را عابد و زاهد توصیف میکند. ابن جوزی[۱۳۳] او را پاکترین انسان در مسائل مالی میدانست.[۱۳۴]
دیدگاه شیعه
منابع شیعی[۱۳۵] و سنی[۱۳۶][۱۳۷][۱۳۸] کرامات زیادی را به هادی نسبت میدهند. که به نسبت از کرامات سایر ائمه بیشتر میباشد.[۱۳۹] از جمله اینکه: به زبان ایرانیان، اسلاوها، هندیان و نبطیان مسلط بود؛ طوفانهای غیرمنتظره،[یادداشت ۳] مرگ و میرها و دیگر رخدادها را به درستی پیشگویی میکرد. پیشگویی مرگ متوکل، که در بالا آمد، از جمله این پیش گوییها بود.[یادداشت ۴][۱۴۰] همچنین بر اساس این روایات، در حضور متوکل، و برای اثبات این امر که شیرها به اولاد واقعی علی آسیبی نمیرسانند، زنی را که ادعا میکرد زینب، دختر علی، است، را رسوا کرد. معجزه مشابهی به پدربزرگش، علی بن موسی الرضا نسبت داده شدهاست.[یادداشت ۵][۱۴۱][۱۴۲] بنا بر این روایات، هادی همچنین شیری را که بر یک فرش نقش بسته بود، زنده کرد و آن را واداشت تا یک شعبده باز هندی را که به دستور متوکل، سعی کرد با شعبده اش او را مسخره کند، ببلعد. همچنین روایت شدهاست که مشتی ماسه و سنگ را برای یکی از پیروان فقیرش به طلا مبدل کرد.[یادداشت ۶][۱۴۳]
سالشمار

سال میلادی
سال میلادی
- توضیحات
- این الگو بر مبنای اندیشهٔ شیعه است.
- در اندیشهٔ شیعی دورهٔ امامت و خلافت الهی علی بن ابیطالب از درگذشت پیامبر اسلام آغاز شدهاست. دورهٔ زمامداری وی بر مسلمین پس از کشته شدن عثمان بن عفان آغاز شد.
- آغاز امامت هر امام مصادف با درگذشت امام پیشین است.
- دورهٔ امامت حجت بن حسن از لحظهٔ درگذشت امام پیشین خود آغاز شدهاست و چون به عقیدهٔ شیعیان دوازده امامی وی زنده و از نظرها پنهان است؛ بنابراین، امامت حجت بن حسن تا زمان ظهور وی و پس از آن تا زمان از دنیا رفتن او ادامه دارد.
- مقیاس نمودار در ردیف نخست با مقیاس ردیف دوم (مرتبط با حجت المهدی) یکسان نیست.
جستارهای وابسته
یادداشتها
- ↑ علاوه بر ام فضل، المنقرشه، المغربیه و سیّده نیز جزو القاب سمانه میباشند. (رک: قهرمانی نژاد، زنان اسوه، 15.)
- ↑ : این ابیات به گونه زیر ثبت شدهاست:
- باتوا علی قلل الأجبال تحرسهم غلب الرّجال فما تنفعهم القلل
- و استنزلوا بعد عزّ من معاقلهم فأودعوا حفرا یا بئس ما نزلوا
- ناداهم صارخ من بعد ما قبروا أین الأساور و التّیجان و الحلل
- أین الوجوه آلتی کانت منعّمهٔ من دونها تضرب الأستار و الکلل
- فاصفح القبر عنهم حین سائلهم تلک الوجوه علیها الدود تنتقل
- قد طال ما أکلوا دهرا و قد شربواو أصبحوا الیوم بعد الأکل قد أکلوا
- و طالما عمّروا دورا لتحصنهم ففارقوا الدور و الأهلین و انتقلوا
- و طالما کنزوا الأموال و ادّخروافخلّفوها علی الأعداء و ارتحلوا
- أضحت منازلهم قفرا معطّلهٔ و ساکنوها إلی الأجداث قد رحلوا
- ترجمه: بر بلندای کوهها شب را به سحر آوردند، در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس میدادند، ولی آن قله کوهها برایشان سودی نبخشید.
- ↑ مسعودی و کلینی و مجلسی از قول یحیی بن هرثمه، فرستادهٔ متوکل برای احضار هادی به سامرا، نقل میکنند که در راه سامرا یک روز هوا صاف بود و خورشید تازه بالا آمده بود که هادی قبل از اینکه سوار اسب شود ردایی پوشید و دم اسب را گره زد. یحیی نقل میکند که از این کارش متعجب بودم اما طولی نکشید که ابری ظاهر شد و بارش سیل آسایی آغاز شد. (رک: Donaldson, The Shi'ite Religion, 213.)
- ↑ همچنین گفته میشود روزی هادی به اتفاق یکی از یارانش، محمدبن خضیب، در حال سواری بودند که محمد از هادی خواست اسبش را تندتر براند. در این هنگام هادی به او خبر داد که «تو قبل از من زندانی و در زنجیر خواهی شد.» بر اساس این روایت محمد چهار روز بعد زندانی شد و چند روز بعد از آن کشته شد. (رک: Donaldson, The Shi'ite Religion, 214.)
- ↑ بر اساس روایتی از مسعودی که در اخبار الزمان آمدهاست، هادی در حضور متوکل و برای اثبات دروغگوییِ زنی که ادعا میکرد زینب، دختر علی است و خداوند اجازه دادهاست که تا آن زمان زنده بماند، وارد قفس شیرها شد تا ثابت کند شیرها به اولاد علی آسیب نمیزنند. در این هنگام زن از ادعای خود دست کشید. (رک: Donaldson, The Shi'ite Religion, 213.)
- ↑ ابوهاشم جعفری از یاران علی النقی نقل میکند که روزی به اتفاق هادی برای استقبال عده ای که به سامرا نزدیک میشدند از شهر خارج شدند. در میان راه هادی از اسب فرود آمد و روی ماسهها نشست. ابوهاشم فرصت را غنیمت شمرد تا دربارهٔ نیاز مالی اش با هادی صحبت کند. هادی در جواب گفت «به خودت اندوه راه مده که نیازت را برطرف خواهم کرد» سپس مشتی ریگ و ماسه از زمین برگرفت و به او داد. «این تو را کفایت خواهد کرد». ابوهاشم اعتراض کرد با این وجود آن را نزد خود نگه داشت. چندی بعد وقتی به سراغش رفت دید که طلای زرد است. ابوهاشم آن را نزد یک گوهرسنج برد. گوهرسنج گفت هرگز طلایی نابتر از آن ندیدهاست. این طلا تا مدتها برای تأمین نیازهای ابوهاشم کافی بودهاست. (رک: Donaldson, The Shi'ite Religion, 214.)
پانویس
- ↑ Bernheimer, ʿAlī l-Hādī.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 499.
- ↑ Bernheimer, ʿAlī l-Hādī.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ Lewis, “al-ʿAskarī”, Encyclopaedia of Islam.
- ↑ ابن شهرآشوب، المناقب، ج۴، ص۳۸۰؛ مسعودی، اثبات الوصیة، ص۲۲۷.
- ↑ Bernheimer, ʿAlī l-Hādī.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 500.
- ↑ Qarashi 2007, p. 17
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
- ↑ Qarashi 2007, pp. 15–16
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ Moezzi, The Divine Guide in Early Shi'ism: The Sources of Esotericism, 65٬174.
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 502.
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
- ↑ Qarashi 2007, pp. 23–24
- ↑ Donaldson, The Shi'ite Religion, 210.
- ↑ Donaldson, The Shi'ite Religion, 210.
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
- ↑ Algar, Imam Muhammad al-Jawad al-Taqi (a) and Imam 'Ali al-Hadi (a), 49:30-50:00.
- ↑ حمید الگار منبع این پول را خمس پیروان و سلاحها را یادگارهای اجداد علی النقی میداند.
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 503.
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ Tabatabai, Shi'ite Islam, 184-183.
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 505.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 506.
- ↑ Donaldson, The Shi'ite Religion, 213.
- ↑ ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ Momen, An Introduction to Shi'i Islam, 44-43.
- ↑ Donaldson, The Shi'ite Religion, 213.
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
- ↑ Qarashi 2007, pp. 386–388
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
- ↑ Bernheimer, ʿAlī l-Hādī.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 508-506.
- ↑ Donaldson, The Shi'ite Religion, 211-210.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 508-510.
- ↑ Donaldson, The Shi'ite Religion, 212-211.
- ↑ Qarashi 2007, p. 416-421
- ↑ قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی علیه السلام، 368-369.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 510.
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
- ↑ ۴۱٫۰ ۴۱٫۱ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 511-510.
- ↑ Donaldson, The Shi'ite Religion, 216.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 501.
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 501.
- ↑ Bernheimer, ʿAlī l-Hādī.
- ↑ ۴۷٫۰ ۴۷٫۱ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 513.
- ↑ ۴۸٫۰ ۴۸٫۱ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 511.
- ↑ ۴۹٫۰ ۴۹٫۱ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 512.
- ↑ قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی علیه السلام، 255.
- ↑ قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی علیه السلام، 81-80.
- ↑ ۵۲٫۰ ۵۲٫۱ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 514.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 515.
- ↑ قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی علیه السلام، 264-263.
- ↑ قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی علیه السلام، 266.
- ↑ قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی علیه السلام، 283-279.
- ↑ قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی علیه السلام، 283.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 531-532.
- ↑ Qarashi 2007, p. 473
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 524.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 525.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 526.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 527.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 528.
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
- ↑ عطاردی، عزیزالله. مسند الإمام الهادی. صص. ص۵۶.
- ↑ الاعلام الهدایه، ج12. ص 26
- ↑ احمدی، امام هادی الگوی زندگی، 62.
- ↑ Bernheimer, ʿAlī l-Hādī.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 500-501.
- ↑ Bernheimer, ʿAlī l-Hādī.
- ↑ Donaldson, The Shi'ite Religion, 216.
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
- ↑ Bernheimer, ʿAlī l-Hādī.
- ↑ Adamec, Historical Dictionaries of Religions, Philosophies, and Movements, 277.
- ↑ BBC NEWS | Middle East | Iraqi blast damages Shia shrine
- ↑ BBC NEWS | Middle East | Blast hits key Iraq Shia shrine
- ↑ "Blast hits key Iraq Shia shrine". BBC. Retrieved 2015. Check date values in:
|accessdate=
(help) - ↑ "Iraqi blast damages Shia shrine". BBC. Retrieved 2015. Check date values in:
|accessdate=
(help) - ↑ Graham Bowley (13 June 2007). "Minarets on Shiite Shrine in Iraq Destroyed in Attack". New York Times.
- ↑ قهرمانی نژاد، زنان اسوه، 47.
- ↑ عطاردی، مسند امام هادی، 120.
- ↑ عطاردی، مسند امام هادی، 121.
- ↑ احمدی، امام هادی الگوی زندگی، 48.
- ↑ Donaldson, The Shi'ite Religion, 216.
- ↑ «کتابخانه الکترونیکی علوم حدیث». بایگانیشده از اصلی در ۲۳ ژوئن ۲۰۱۲. دریافتشده در ۲۴ مه ۲۰۱۲.
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
- ↑ احمدی، امام هادی الگوی زندگی، 45.
- ↑ قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی علیه السلام، 26.
- ↑ قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی علیه السلام، 255.
- ↑ Donaldson, The Shi'ite Religion, 216.
- ↑ Qarashi 2007, pp. 55–56
- ↑ Qarashi 2007, p. 61
- ↑ Qarashi 2007, p. 397
- ↑ ۹۵٫۰ ۹۵٫۱ Qarashi 2007, pp. 399–403
- ↑ Qarashi 2007, p. 117
- ↑ ۹۷٫۰ ۹۷٫۱ Qarashi 2007, p. 119
- ↑ Qarashi 2007, p. 120
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 516-517.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 518.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 519.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 520-521.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 528.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 529-530.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 522.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 523.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 524.
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
- ↑ Algar, Imam Muhammad al-Jawad al-Taqi (a) and Imam 'Ali al-Hadi (a), 39:14.
- ↑ Algar, Imam Muhammad al-Jawad al-Taqi (a) and Imam 'Ali al-Hadi (a), 5:00.
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
- ↑ «ولادت علی النقی». پایگاه حوزه. ۱۲ آذر ۱۳۸۸. دریافتشده در ۰۵/۱۲/۲۰۱۲. تاریخ وارد شده در
|بازبینی=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ «کنگره ملی «امام هادی» درخرمآباد؛ حجتالاسلام صابریاراکی: خطبه غدیریه برای مردم تفسیر و تبیین شود». ایسنا لرستان. ۲۱ آبان ۱۳۹۰. دریافتشده در ۰۵/۱۲/۲۰۱۲. تاریخ وارد شده در
|بازبینی=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ Qarashi 2007, p. 116
- ↑ شذرات الذهب: 128/2-129
- ↑ مرآه الجنان: 160/2-119
- ↑ قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی علیه السلام، 37.
- ↑ فصوص المهمّه: 268
- ↑ قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی علیه السلام، 38.
- ↑ تاریخ الاسلام: جلد پانزدهم.
- ↑ قرشی، تعیحلیلی از زندگانی امام هادی علیه السلام، 39.
- ↑ صواعق المحرقه، ص207
- ↑ قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی علیه السلام، 40.
- ↑ اعلام الهدایه، ج 12 ص 26
- ↑ الأعلام: 140/5
- ↑ قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی علیه السلام، 41.
- ↑ فصول المهمّه، ج2. ص 1074
- ↑ احمدی، امام هادی الگوی زندگی، 61.
- ↑ نورالابصار، ص 334
- ↑ سبائک الذهب، ص 57
- ↑ اعلام الهدایه، ج 12 ص 23
- ↑ البدایه و النهایه، ج11. ص15
- ↑ صفوه الصفوه، ج2، ص98
- ↑ احمدی، امام هادی الگوی زندگی، 62.
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
- ↑ الاتحاف بحب الاشراف، ص24
- ↑ اعلام، ص 24
- ↑ احمدی، امام هادی الگوی زندگی، 61.
- ↑ Algar, Imam Muhammad al-Jawad al-Taqi (a) and Imam 'Ali al-Hadi (a), 1:05:30.
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
- ↑ Donaldson, The Shi'ite Religion, 213.
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
- ↑ Madelung, “ʿAlī Al-Hādī”, Iranica.
منابع
- جعفریان، رسول (۱۳۸۱). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام. قم: انصاریان.
- قرشی، باقر شریف (۱۳۷۱). تحلیلی از زندگانی امام هادی علیه السلام. ترجمهٔ محمدرضا عطایی. مشهد: کنگره جهانی حضرت رضا.
- احمدی، حبیبالله (۱۳۹۴). امام هادی الگوی زندگی. قم: فاطیما.
- قهرمانی نژاد، بهاءالدین (۱۳۹۰). زنان اسوه (سمانه، حدیثه، نرجس). تهران: مشعر.
- عطاردی، عزیزالله (۱۳۸۸). مسند امام هادی. ترجمهٔ محمدرضا عطایی. تهران: عطارد.
- Lewis, Bernard (1986). "al-ʿAskarī". [[دانشنامه اسلام|Encyclopedia of Islam]] (Second ed.). Brill Online. Unknown parameter
|ویراستاران=
ignored (help); URL–wikilink conflict (help) - Momen, Moojan (1985). An Introduction to Shi'i Islam. Yale University Press. pp. 43–44. ISBN 978-0-300-03531-5.
- Moezzi, Mohammad Ali Amir (1994). The Divine Guide in Early Shi'ism: The Sources of Esotericism in Islam. State University of New York Press. p. 65,174. ISBN 978-0-585-06972-2.
- Adamec, Ludwig W. (2010). Historical Dictionaries of Religions, Philosophies, and Movements. Scarecrow Press. p. 277. ISBN 978-0-8108-7172-4.
- Tabåatabåa'åi, Muhammad Husayn (1981). A Shi'ite Anthology. Selected and with a Foreword by Muhammad Husayn Tabatabai; Translated with Explanatory Notes by William C. Chittick; Under the Direction of and with an Introduction by Seyyed Hossein Nasr. State University of New York Press. ISBN 978-0-585-07818-2.
- Tabatabai, Sayyid Muhammad Husayn (1997). Shi'ite Islam. Translated by Seyyed Hossein Nasr. SUNY press. ISBN 0-87395-272-3.
- Donaldson، Dwight M. (۱۹۳۳). The Shi'ite Religion (A history of Islam in Persia and Irak). London: Luzac.
- Bernheimer، Teresa (۲۰۱۷). ʿAlī l-Hādī. Encyclopaedia of Islam, THREE, Edited by: Kate Fleet, Gudrun Krämer, Denis Matringe, John Nawas, Everett Rowson.
- Madelung، Wilferd (۲۰۱۱). ʿALĪ AL-HĀDĪ. Encyclopædia Iranica.
- Algar، Hamid (۲۰۰۱). [http://www.al-islam.org/alpha.php?
sid=460697199&cat=163&alpha_id=91&t=alpha Imam Muhammad al-Jawad al-Taqi (a) and Imam 'Ali al-Hadi (a)] مقدار |نشانی=
را بررسی کنید (کمک) [امام محمد الجواد و امام علی الهادی] (MP3) (به انگلیسی). al-islam.org. دریافتشده در ۰۶/۰۲/۲۰۱۲. کاراکتر line feed character در |نشانی=
در موقعیت 35 (کمک); تاریخ وارد شده در |تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک)
- Qarashi, Baqir Shareef (2007). The Life of Imam ‘Ali al-Hadi, Study and Analysis. Translated by Abdullah al-Shahin. Qum: Ansariyan Publications.
پیوند به بیرون
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به علی النقی در ویکیگفتاورد موجود است. |
علی النقی شاخهای از قریش زادهٔ: ۱۵ ذیحجه ۲۱۲ ه. ق درگذشتهٔ: ۳ رجب ۲۵۴ ه. ق
| ||
عنوانهای شیعی | ||
---|---|---|
پیشین: محمد تقی |
امامِ امامیه ۲۲۰ – ۲۵۴ |
پسین: حسن عسکری |