مارکوس یونیوس بروتوس
«درواقع، بهتر است که اصلاً بر کسی سروری نکنیم تا اینکه بردگی کسی را بکنیم؛ زیرا بدون سروری کردن هم میتوان شرافتمندانه زیست، اما در بندگی امکان زیستن نیست.»
— نقل از بروتوس از زبان مارکوس فابیوس کوئینتیلیانوس، Institutio oratoria, IX, 3, 95
مارکوس یونیوس بروتوس (۸۵ قبل از میلاد– ۲۳ اکتبر ۴۲ قبل از میلاد) یک سیاستمدار، خطیب، فیلسوف، محقق و سناتور اواخر جمهوری روم و، در کنار گایوس کاسیوس لونگینوس و دکیموس بروتوس، از مشارکتکنندگان در توطئهٔ قتل ژولیوس سزار در نیمهٔ مارس ۴۴ قبل از میلاد بود.
مارکوس یونیوس بروتوس | |
---|---|
![]() | |
زادهٔ | ۸۵ قبل از میلاد جمهوری روم |
درگذشت | ۲۳ اکتبر ۴۲ قبل از میلاد فیلیپی، یونان |
علت مرگ | خودکشی کرده در نبرد |
پیشه | سیاستمدار، کنسول، نویسنده، فیلسوف و فرمانده نظامی |
شناختهشده برای | قتل ژولیوس سزار |
همسر(ها) | کلاودیا پورکیا |
والدین | مارکوس یونیوس بروتوس سرویلیا |
پیشینه نظامی | |
وفاداری | جمهوری روم |
جنگها و عملیاتها | |
اطلاعات شخصی | |
حزب سیاسی | اپتیماتها (جمهوریخواه رومی) |
پیشه | کوایستور قبرس روم فرماندار گالیا کیسالپینا(۴۷ تا ۴۵ ق. م) پرایتور (۴۴ ق. م) پروکنسول (۴۳ تا ۴۲ ق. م) |
زندگینامه ویرایش
خانواده و مطالعات ویرایش
مارکوس یونیوس بروتوس در ۸۵ق. م.[۱] یا شاید ۷۸–۷۹ ق.م.[۲] متولد شد. مادرش سرویلیا[یادداشت ۱] فرزند آقای کوئینتوس سرویلیوس کایپیو[یادداشت ۲] و لیویا دروسا[یادداشت ۳] بود و پدرش نیز مارکوس یونیوس بروتوس نام داشت که در ۸۳ ق.م. یک تریبون مردم و از حامیان حزب مردمی پوپولارها (بهرهبری گایوس ماریوس) بود و در ۷۷ ق.م. در یک براندازی دموکراتیک بهرهبری مارکوس امیلیوس لپیدوس[یادداشت ۴] برضد الیگارشی سنا مشارکت کرده بود اما توطئهاش بهدست نیائئوس پومپیئوس کبیر و کوئینتوس لوتاتیوس کاتولوس[یادداشت ۵] باخشونت سرکوب شد. پومپیئوس بروتوسِ پدر را در مودنا محاصره کرده او به تسلیم واداشت و کشت.[۳] مادرش سرویلیا زنی بسیار جذاب و، از نظر سیاسی، بانفوذ بود.[۴] روابط او با ژولیوس سزار بر همگان آشکار و، در عینحال، عاطفیترین رابطهٔ دوستی سزار از میان دهها روابط عاشقانهٔ این مرد با زنان بود و، بهگفتهٔ پلوتارک، چون رابطهای بسیار قدیمی بود سزار تمایل داشت بروتوس را فرزند خود بداند.[۵][۶]
سپس سرویلیا با دکیموس یونیوس سیلانوس،[یادداشت ۶] کنسولِ سالِ ۶۲ ق. م، ازدواج کرد و از او سه دختر آورد که خواهران ناتنی بروتوس شدند: یونیای اول، که با پوبلیوس سرویلیوس ایساوریکوس ازدواج کرد،[یادداشت ۷] و دیگری یونیای دوم، که با مارکوس امیلیوس لپیدوس[یادداشت ۸] ازدواج کرد، و سومی یونیای سوم[یادداشت ۹] (مشهور به تِرتولا) که با گایوس کاسیوس لونگینوس ازدواج کرد.
داییِ ناتنیِ بروتوس، کاتوی کوچک،[یادداشت ۱۰] تأثیر زیادی بر بروتوس جوان گذاشت. این دایی دشمن سیاسی قیصر (سزار) بود و از شخصیتهای سنگینوزن جمهوریخواه و محافظهکارِ سنا (موسومبه اپتیماتها) بود و بهسبب آداب معتدل و درستش و نیز دلبستگیاش به اصول و سنن باستانی شهره بود. بروتوس مایل بود خود را مقلد او بداند.[۷]
در میان اجداد بروتوس، خواه از سمت پدر خواه از آنِ مادر، دو ظالمکُش افسانهای بهچشم میخورد: لوکیوس یونیوس بروتوس ــ مؤسس جمهوری روم ــ و سرویلیوس آهالا.[یادداشت ۱۱][۸][۹]
احتمالاً در حدود بیستسالگی، یکی از داییهایش بهنام کوئینتوس سرویلیوس کایپیو او را به فرزندخواندگی پذیرفت و شناسنامهاش کوئینتوس سرویلیوس کایپیو بروتوس شد.
بروتوس جوان با شور و حرارت بسیار فلسفه خواند و مطالعات خود را ــ چنانکه رسم جوانان اشرافی آن زمان بود ــ در یونان تکمیل کرد و در میان مکاتب فلسفی به آکادمی آنتیوخوس اشکلونی گروید؛ فلسفهٔ رواقیگریِ داییاش کاتو نیز تأثیری بزرگ بر او نهاد.[۱۰] او همچنین محقق تاریخ[۱۱][۱۲] و عاشق شعر و هنر نیز بود.[۱۳] او سه رساله در باب اخلاق نگاشته بود که باستانیان آنها را تحسین کرده بودند اما برای ما برجای نماندهاند: «درباب فضیلت»،[۱۴] «درباب صبوری» و «درباب تکالیف.»
بروتوس بهسبب تواناییهای سخنوریاش برای پسآیندگانش چندان تحسین شده نبود و هرچند که سیسرون یکی از آثارش، بروتوس، را تقدیمش کرده بود و در آن ظرفیتهای سخنوری او را ستوده بود،[۱۵] در مجموع او را سخنوری کمحرارت، ایستا و بیسروته میدانست.[۱۶] همراه با سیسرون، بروتوس درگیر یک سری مجادلات منطقی بودند که سخنوران جوان ــ موسومبه آتیکگرایان نو ــ آن را راه انداخته بودند و خواستار بازگشت به سادگیِ بلاغت بودند و شیوهٔ کهنهٔ آسیایصغیری را ــ که برپایهٔ سخنان پرطمطراق و تأکیدی بود ــ نمیپسندیدند. انتقادات این سخنوران جوان متوجهٔ سخنور بزرگ، سیسرون، نیز بود که نمایندهٔ شیوهٔ آسیایی دانسته میشد و بروتوس او را سخنوری بیروح خوانده بود.[۱۷]
فعالیتهای سیاسی و مالی ویرایش
در ۵۸ ق. م، داییاش کاتو مأمور شد با ناوگانی رهسپار قبرس شود تا آنجا را بدل به یک استان رومی کند. کاتو، پیش از مبادرت به جنگ با پادشاه آنجا، بطلمیوس قبرس، فرستادگانی بهسوی این پادشاه فرستاد و از او خواست تا قبرس را تسلیم رومیان کند و، در عوض، به او قول داد در پافوس یک روحانی عالیرتبه شود. بطلمیوس این پیشنهاد را رد کرد و چون میدانست که توان کافی برای ایستادگی در برابر ناوگان رومیان را ندارد، خود را مسموم کرد تا بهعنوان یک شاه بمیرد.[۱۸][۱۹] پس از مرگش، کاتو قبرس را بدل به یک استان رومی کرد و بهعنوان پروپرایتور در آنجا مشغول بهکار شد. او بروتوس را هم با خود برده بود و به او وظیفهٔ مدیریت داراییهای پادشاه متوفی آن جزیره (بهنیابت از سنا) را سپرد، وظیفهای که بروتوس جوان با تحسینِ بسیارِ دایی انجامش داد.[۲۰] در ۵۴ ق.م. مسئول ضرابخانه شد و سکههایی ضرب و منتشر کرد که اجدادِ ظالمکُشِ خود را ــ لوکیوس یونیوس بروتوس و سرویلیوس آهالا ــ و نیز لیبرتاس (الههٔ آزادی) را تصویر میکرد؛[۲۱] و بدینسان بر گرایش سیاسیِ جمهوریخواهانهاش تأکید میکرد. همینطور، با خطابهای برضد اقتدار پومپیئوس جهت گرفت[۲۲] که بهدلایل شخصی از او نفرت داشت.[یادداشت ۱۲] با اینحال، در همان سالها با کلاودیا ازدواج کرد که دختر آپیوس کلاودیوس پولکر ــ از برجستهترین شخصیتهای حامی پومپیئوس و پدرزنِ بزرگترین پسرِ پومپیئوس ــ بود. در ۵۳ ق.م. آپیوس کلاودیوس فرماندار کیلیکیه (استان روم) شد و بروتوس کوایستورش شد، اما سوءمدیریت آپیوس و فساد اداریاش سبب شدند که، هنگام بازگشتنش به روم، به او اتهام اختلاس و توهین به مقدسات بزنند. بروتوس، متعاقب پدرزنش، بهواسطهٔ یک دلال مشغول دادن پول نزول به آریوبرزن ــ پادشاه کاپادوکیه که در شرف ورشکستگی بود ــ و به شهروندان جزیرهٔ سالامیس شد، آنهم با نرخ سود سالانهٔ بسیار سنگین ۴۸درصد که یکی بالاترین نرخ سودها در آن دوره و در تضاد آشکار با قوانین روم بود. بعدها که سیسرون، بهجای آپیوس کلاودیوس، فرماندار جدید کیلیکیه شد، از اوضاع آن استان بسیار مبهوت شده بود؛ او میدید که چطور اقدامات مردان بروتوس تقریباً یکپارچگی جامعهٔ سالامیس را نابود کرده و سبب شده بود که، در طول یک محاصره، پنج تن از سناتورهای آن جزیره براثر گرسنگی بمیرند.[۲۳] پس از بازگشت به روم، بروتوس بههمراه سخنور مشهوری بهنام کوئینتوس هورتنسیوس[یادداشت ۱۳] و دشمنش پومپیئوس در یک هیئت دفاعیِ آپیوس کلاودیوس شرکت کرد و جملگی توانستند متهم را تبرئه کنند. (۵۱ ق. م)[۲۴]
جنگ داخلی (۴۹ تا ۴۵ قبل از میلاد) و تسلط سزار ویرایش
با وقوع جنگ داخلی میان سزار (رهبر پوپولارها یا دموکراتها) و پومپیئوس (رهبر اپتیماتها یا جمهوریخواهان) در ۴۹ ق.م. بروتوس با کمی تردید طرف پومپیئوس را گرفت و موجب شگفتی بسیار شد (چراکه از پومپیئوس، که پدرش را کشته بود، نفرت داشت) و بهعنوان معاون فرماندار کیلیکیه برگزیده شد.[۲۵] هرچند بروتوس ازخودگذشتگی بسیاری نسبتبه جمهوری نشان داد، فردای شکست در نبرد فارسال جزو نخستین کسانی شد که اردوگاه جمهوریخواهان را ترک کردند تا از قیصر (سزار) طلب بخشش کنند، و سزار نیز در اعطای عفو به او کوتاهی نکرد اما در عوض از او اطلاعاتی راجعبه حرکت پومپیئوس خواست. ظاهراً پیش از نبرد، سزار افرادش را فرموده بود که به بروتوس آسیبی نرسانند.[۲۶][۲۷][۲۸] بدینسان، بروتوس شبانگاه اردوی جمهوریخواهان را ترک کرد و هم پومپیئوس و هم داییاش کاتو را تنها گذاشت: پومپیئوس به مصرِ بطلمیوسی گریخت اما فوراً بهدست یکی از افسران سابقش بهنام لوکیوس سپتیمیوس کشته شد، کاتو نیز به شمال استان آفریقا رفته مقاومت در برابر سزار را تا آخرین نفس ادامه داد.
پس از پیروزی قیصر (سزار) در جنگ داخلی، بهرغم مواضع سیاسی بروتوس، که پس از پیوستن به سزار نیز همچنان خود را یک جمهوریخواه میدانست، سزار عطوفت نامعقولی نسبتبه بروتوس از خود نشان داد:[۲۹] نهتنها بروتوس را عفو کرد بلکه چون میخواست او را بهسوی خود جذب کند، به او آزادی عمل هم داد و به سمتهای مهم دولتی گماشت. در ۴۷ ق.م. سزار، درحالیکه با بازماندگان قوای جمهوریخواه در شمالآفریقا میجنگید، بروتوس جوان را برای سال آینده به فرمانداری گالیا کیسالپینا برگزید که از استانهای دارای اهمیت راهبردی بود. بروتوس این استان را با عدالتگستری زیادی اداره کرد و اهالی آنجا را از مصائبی که حاصل فساد و طمعورزیِ فرماندارانِ پیشین بود رهانید، و چنان محبوبیتی کسب کرد که ساکنان آنجا بهافتخار او تندیسی در میلان ساختند که تا سالها بعد از مرگش و در اوج عصر آگوستوس پابرجا بود.[۳۰] سزار نیز از حکومت خوب بروتوس راضی بود[۳۱] و در ۴۴ ق.م. او را به شهرداریِ شهر روم[یادداشت ۱۴] گماشت که سومین منصب عالی در جمهوری روم بود، و بدینسان او را به شوهرخواهر او، کاسیوس، ترجیح داد ـ هرچند که کاسیوس از بروتوس بزرگتر بود و تجارب نظامی بیشتری داشت.[۳۲][۳۳]
سیسرون، رهبر بانفوذ محافظهکاران، هرچند متعاقب پیروزی قیصر از عرصهٔ سیاست حذف شده بود، بهسهم خود کوشید بروتوس را از زیر نفوذ سزار در بیاورد. برای همین، شش اثر با مضمون سخنوری و فلسفی نگاشت که همگی را به بروتوس تقدیم کرد و در سالهای دیکتاتوری سزار چاپ شدند: بروتوس، پارادوکس رواقیان[یادداشت ۱۵] در باب سرشت خدایان[یادداشت ۱۶] مجادلات توسکولومی[یادداشت ۱۷] سخنور[یادداشت ۱۸] در باب انتهای خوب و بد.[یادداشت ۱۹] در این آثار، سیسرون بروتوس جوان را ـ که با الطاف سزار وارد ردههای بالا شده بود ـ چونان «مردی بافضیلت»، «دارای شور و حرارت جمهوریخواهانه» و «دوست و شاگرد خود» به جامعه معرفی کرد و بر نسب و تبار والای او ـ که از لوکیوس یونیوس بروتوس و کاتو، دیگر رهبر محافظهکاران، برخاسته بود ـ تأکید کرد.
در این میان، با شکست جمهوریخواهان (محافظهکاران) در شمالآفریقا در فوریهٔ ۴۶ ق.م. بدست سزار و متعاقباً مرگ تراژیک کاتو ــ که ترجیح داد خود را بکشد نه اینکه تسلیم سزارِ دیکتاتور شود ــ بروتوس بسیار غمگین شد و از سیسرون خواست تا رسالهای تمجیدی در باب فضایل داییاش کاتو بنویسد؛ خودش هم بدست خود رسالهای در اینباره نگاشت. این کار واکنش منفی حامیان قیصر و خود قیصر را برانگیخت، چنانکه او، باوجود گرفتاریاش در جنگ داخلی، رسالهٔ برضد کاتو را نگاشت. در ۴۵ ق.م. بروتوس کلاودیا را طلاق داد و با دخترداییاش پورکیا،[یادداشت ۲۰] دخترِ کاتو، ازدواج کرد.[۳۴][۳۵]
قتل سزار (۴۴ ق. م) ویرایش
در سال ۴۴ ق.م. درحالیکه قدرت سزار روزبهروز بیشتر میشد، عدهٔ بسیاری ــ با شروع از بروتوس ــ[۳۶] امیدهای خود را به اینکه دولت جمهوری بهزودی از سزار پس گرفته شود از دست میدادند. یک توطئهٔ کشتن سزار، با شروع از یک هستهٔ مرکزی به رهبری گایوس کاسیوس لونگینوس، چنان گسترش یافت که شصت عضو را دربرگرفت،[۳۷] یعنی توطئهای که اعضایش از جناح راست افراطی سنا (اپتیماتها) شروع میشد تا به دموکراتها (پوپولارها)ی میانهرو و آن حامیان سزار میرسید که اقتدار بیحدوحصر رهبرشان را نمیپسندیدند. بروتوس، که از نزدیکان حلقهٔ قدرت سزار بود، در ابتدا خارج از توطئه نگه داشته شد، لیکن سناتورهایی که برای پیوستن به توطئه مردد بودند دنبال چهرهٔ برجستهای بودند که به توطئهشان مشروعیت بدهد، و برای به «اسم» بروتوس نیاز داشتند.[۳۸] در نخستین ماههای ۴۴ ق.م. کاسیوس بر این برادرزنش فشار آورد؛ مقادیر زیادی نامهٔ بینامونشان نیز در دفترکار بروتوس و برپای تندیس لوکیوس یونیوس بروتوس ــ از اجداد او و پایهگذار جمهوری روم ــ ریخته شدند و کاغذهایی بر روی دیوارها برجاگذاشته شدند که همگی بروتوس را تشویق میکردند وظیفهٔ خود را ــ مبارزه با جبّار ــ انجام دهد، چراکه او از نوادگان لوکیوس یونیوس بروتوسی است که تارکوئینیوس متکبر (آخرین پادشاه روم) را در ۵۰۹ ق.م. برانداخته و روم را آزاد کرده بود، و خطاب به او نوشته بودند: «بروتوس، تو بروتوس نیستی!». سرانجام در نتیجهٔ این فشارها، بروتوس پذیرفت که همقطارِ توطئهگران شود، و حتی بههمراه کاسیوس از رهبرانش شد.[۳۹][۴۰] حتی در گذشته نیز بروتوس به روحیات آزادیخواهانه و ظلمستیزانهاش مشهور بود، و در یادداشت کوتاهی بهنام در باب دیکتاتوری نائئوس پومپیئوس[یادداشت ۲۱] نوشته بود که میتوان بدون ریاست کردن بر کسی نیز شرافتمندانه زیست.[۴۱]
از آنسو، سزار یک عملیات نظامی بزرگ برضد شاهنشاهی اشکانیان تدارک دیده بود تا تسلط رومیان در آسیای غربی را، که پس از شکست کراسوس در حران تضعیف شده بود، احیا کند. در روم، پیشگوییای بر سر زبانها بود که میگفت فقط یک پادشاه میتواند شاهنشاهی پارتیان را شکست دهد؛ همین پیشگویی شایعات و تردیدها در باب انگیزههای سلطنتطلبانهٔ سزار را تقویت میکرد، آنهم در کشوری جمهوری که آخرین پادشاهش را پنج سده پیش بیرون انداخته بودند. اینجا بود که قبل از عزیمت سزار برای جنگ با پارتیان (که برای نیمهٔ دوم ماه مارس تعیین شده بود)[یادداشت ۲۲] توطئهای برضد سزار ترتیب دادند تا مانع از سقوط جمهوری شوند؛ کاسیوس و بروتوس و دکیموس یونیوس رهبری این توطئه را عهدهدار شدند. تاریخ توطئه را برای روز ۱۵ مارس قرار دادند که قرار بود یک نشست سنا در کوریا پومپیئابرگزار شود. روز موعود که شد، نقشهشان به موفقیت رسید: قیصر با ۲۳ ضربه خنجر کشته شد. پلوتارک و آپیان میگویند که او کوشیده بود از خود دفاع کند یا بگریزد، تا اینکه دید بروتوس نیز در میان ضربهزنندگان است؛ پس توگایش را بر سر خود کشید و دیگر از خویشتن دفاع نکرد. هم سوئتونیوس و هم دیوکاسیوس میگویند که آخرین کلماتی که او بر لب راند، خطاب به بروتوس، اینها بودند: «?Tu quoque Brute? fili mi» یعنی «تو هم بروتوس؟ پسرم؟!»[یادداشت ۲۳][۴۲][۴۳][۴۴]
توطئه به موفقیت رسید و مارکوس آنتونیوس، کنسولِ آن سال و دستراست قیصر، فرار کرد و طرفداران آن دیکتاتور (جناح پوپولارها) دچار تفرقه شدند و سناتورها نیز، متوحش از کشته شدن قیصر، فرار کردند و بینظمی و آشوب شهر را فرا گرفت. با وجود این، قاتلان سزار لحظات باارزشی را در تلاش برای جلب حمایت شهروندان و سخنرانی در باب ارزش آزادی از دست دادند. بالاخره، جسد سزار، که در همان ساختمان سنا مانده بود، بهدست تنی چند از غلامانش از آنجا بیرون برده شد.[۴۵][۴۶] پس از کشتن سزار، قاتلان در فکر کشتن دو تن از همکاران و همفکران او نبودند: مارکوس امیلیوس لپیدوس (که در ۴۹ ق.م. سزار را دیکتاتور کرده بود و در ۴۶ ق.م. کنسول شده بود و در ۴۴ ق.م. فرماندهٔ سوارهنظام بود و قرار بود فرماندار گالیای ناربونی و اسپانیا شود) و مارکوس آنتونیوس که از وفادارترین نزدیکان سزار بود. پس از نخستین پراکندگی و تفرقه در جناح حامیان سزار، این دو دستبهکار شدند که طرفداران دیکتاتور را باز سازمان دهند، در حالیکه قاتلان سزار فاقد برنامهٔ منسجمی بودند که از حد کشتن سزار فراتر برود و، مثلاً، بیان کند که آزادی را به جمهوری بازگرداندهاند. در روم، توطئهگران دیدند که تودهها از عملشان استقبال بسیار سردی کردهاند، پس ترجیح دادند به تپهٔ کاپیتول عقب بنشینند تا چارهاندیشی کنند. پس چون حامیان سزار انفعال توطئهگران را دیدند، تحت رهبری مارکوس آنتونیوس ــ که بروتوس تصمیم گرفته بود به او آسیبی نرسد ــ[۴۷][۴۸][۴۹][۵۰] بهسرعت خود را مجدد سازمان دادند. آنتونیوس، بهعنوان کنسول، بالاترین مقام اجرایی جمهوری بود و توطئهگران، قهرمانان قانونیت و پاسداران سنتهای جمهوریخواهانه، خود را تحت امر او نمیدانستند. دو روز بعد، آنتونیوس، بهعنوان کنسول، یک نشست سنا را تشکیل داد که در آن قرار شد یک سیاست آشتی را در پیش بگیرند که صلح را برای شهر تضمین میکرد،[۵۱] به قاتلان قیصر ــ غایبان نشست ــ عفو اعطا میشد (پیشنهاد سیسرون)، اما اقدامات آن دیکتاتور بهقوت خود معتبر باقی میماندند.[۵۲][۵۳] بهتوصیهٔ بروتوس، توطئهگران، که بیش از پیش آزادیعملشان را از دست میدادند، با پیشنهاد آنتونیوس مبنیبر برگزاری مراسم ختم عمومی و رسمی برای قیصر موافقت کردند.[۵۴] بدینسان، در بیستم مارس، جسد دیکتاتور مقتول و محبوب، که براثر ضربات خنجر سوراخسوراخ شده بود، در معرض دید نهاده شد. همچنین، وصیتنامهاش قرائت شد که در آن برخی از توطئهگران بهعنوان وارثان درجه دوم اموال سزار و سرپرستان احتمالی فرزندخواندهاش، گایوس اکتاویانوس،[یادداشت ۲۴] معرفی شده بودند، و باغهای سزار در حوالی رود تیبر وقف عام میشدند و سیصد سسترتیوس به هر شهروند داده میشد.[۵۵][۵۶][۵۷] سرانجام، آنتونیوس، پس از قرائت خطبهٔ خاکسپاری و تمجید از فضایل قیصر، احساسات تودهها را برانگیخت و توگای خونین و سوراخ دیکتاتورِ مردمی را به آنان نمایاند؛ این کار به غلیان احساسات حضار انجامید و آنان از اندوه به خشم تغییر حالت دادند. جسد سزار را سوزاندند و القاب الهی ــ از جمله «خداوندگار یولیوس» ــ[یادداشت ۲۵] به او دادند؛ درحالیکه قاتلانش ناچار شده بودند با عجله به خانههای خود پناه ببرند، اما خانههایشان نیز مورد هجوم تودهها واقع شد. بهمحض پایان مراسم ختم، تودههای مشعل بهدست بهسوی خانهٔ کاسیوس و بروتوس بهراه افتادند؛[۵۸][۵۹] و بعد که بهسختی پس زده شدند، بر هلویوس کینا[یادداشت ۲۶] حمله بردند، زیرا او را، بهسبب تشابه اسمی، با کورنلیوس کینا[یادداشت ۲۷] اشتباه گرفته بودند، کورنلیوس کینایی که دیروز سخنرانی انتقادآمیز و تندی برضد سزار ایراد کرده بود. تودهها سر هلویوس کینای نگونبخت را بر نیزه کرده در شهر گرداندند.[۶۰] شکسپیر در نمایشنامهٔ ژولیوس سزارِ خود به این روایت اشاره میکند و از لینچکردن او بهعنوان مثالی یاد میکند که نباید به تودهها اعتماد کرد.[۶۱]
تبعید ویرایش
مارکوس آنتونیوس به بروتوس و کاسیوس توصیه کرد که، جهت حفظ امنیتشان، شهر روم را ترک گویند. ایشان، که خود را منزویانی مییافتند که نه حمایت تودههای روم و نه سنای طرفدار سزار و نه سربازان را دارند، در آوریل شهر را ترک کردند و برآن شدند به استانهای کرت و سیرنائیک، که به فرمانداریاش منصوب شده بودند و بیخطر و فاقد ارتش بودند، بروند. آنان، به درخواست آنتونیوس و برای حفظ صلح، گروهها و گردانهای جمهوریخواهانی را که گردشان جمع آمده بودند مرخص کردند، درحالیکه آنتونیوس با تعداد زیادی از کهنهسربازان سزار از کامپانیا به روم درآمد.[۶۲] در همان ماهها، دو توطئهگر دیگر، دکیموس بروتوس و گایوس تربونیوس، به استانهای گالیا کیسالپینا و آسیا، که سزار ایشان را به فرمانداریشان گماشته بود، رفتند.
گایوس اکتاویانوس جوان، وارث سزار، در ماه مه وارد روم شد. در یکم ژوئن آنتونیوس قانونی را تصویب کرد که فرمانداری گالیا کیسالپینا را از دکیموس بروتوس میستاند و به خودش واگذار میکرد.[۶۳] در عوض، سیسرون به روم بازگشت و، پس از حدود شش ماه غیبت، در سنا حاضر شد و از دوم سپتامبر یک مجموعه سخنزانیهای انتقادی برضد آنتونیوس موسومبه فیلیپیکائه ایراد کرد که یادآور نطقهای آزادیخواهانهی دموستنس برضد فیلیپ دوم مقدونی بودند.[۶۴] در این مجموعه نطقها، سیسرون کوشید قتل سزار را آرمانی جلوه دهد، از اقدامات تهورآمیزِ بروتوس و کاسیوس در شرق و آنِ دکیموس بروتوس در گالیا پشتیبانی کند و اکتاویانوس جوان را ستایش کند، کسی که وفاداریاش به جمهوری و خودِ سیسرون را نشان داده بود.
در این میان، آنتونیوس از امکان حفظ توافق با جمهوریخواهان و محافظهکاران ناامید شد و بیشازپیش به سیاستهای آشکارا سزارگرایانه متمایل شد. برای نمونه، با برافراشتن تندیسی بهافتخار قیصر ــ بهعنوان پدرِ برجستهی میهن ــ قاتلان او را پدرکُش معرفی کرد.[۶۵][یادداشت ۲۸] وقتی آنتونیوس خواست بهعنوان فرماندار جدید گالیا وارد آنجا شود و دکیموس بروتوس را برکنار کند، با مقاومت او مواجه شد. پیش از پایان سال (۴۴ ق.م.) دکیموس بروتوس و شهر مودنا بهدست سپاه کنسول آنتونیوس محاصره شد و بدینسان بازهم جنگ داخلی از سر گرفته شد که به جنگ داخلی آزادیبخشان موسوم شد. در این دوران، از پاییز ۴۳ ق.م. تا تابستان ۴۲ ق.م، سنا به سه جناح تقسیم شده بود: جناح محافظهکاران یا جمهوریخواهان بهرهبری سیسرون، جناح طرفدار آنتونیوس بهرهبری کالنوس[یادداشت ۲۹] و جناح حامی سزار اما مخالف آنتونیوس بهرهبری پوبلیوس سرویلیوس ایساوریکوس (شوهرخواهرِ بروتوس).
اقدامات بروتوس و کاسیوس در شرق ویرایش
در این میان، بروتوس و کاسیوس، با نادیده گرفتن مسئولیتشان بهعنوان پروکنسولهای (فرمانداران) استانهای کرت و سیرنائیک، راهی آتن شدند، جایی که دگراندیشان و فیلسوفانش استقبال گرمی از ایشان کردند و مناصب افتخاری به ایشان دادند و تندیسهایی در آگورا بهافتخارشان ساختند و در کنار تندیسهای دو ظالمکُشِ آتنی سدهی ششم ق.م. بهنامهای هارمودیوس و آریستوگیتون قرار دادند. بروتوس این دوران اقامت در آتن را با حضور در جلسات فلسفی میگذراند و، با حضور خود، احساسات جمهوریخواهانهی جوانان را تحریک میکرد.[۶۶][۶۷][۶۸]
در نیمهی نخست فوریهی ۴۳ ق.م، بروتوس به سنا نامه نگاشت و آگاهشان کرد که بر نواحی ایلیریکوم، مقدونیه و یونان ــ یا بهعبارتی سراسر قلمرو شمالشرقی روم ــ تسلط دارد و سربازانش در خدمت سنا هستند. درحقیقت، او وقتی به این قلمروهای شرقی رسید، بهشکلی غیرقانونی نیروی نظامی و مالیات از مردم و حکام محلی آن استانها ستانده و این حکام را برکنار کرده بود. او و کاسیوس در قبال شهرهایی که مایل به کمکنظامی نبودند ــ خاصه شهرهای رودس و لیکیه ــ مرتکب خشونت میشدند و همین سبب بدنامی ایشان تا سالها پس از مرگشان شد. اوج این فجایع در زانتوس بود: در حالیکه این شهر ــ که مقاومت تمامی شهرهای لیکیه در آن متمرکز شده بود ــ در محاصرهی قوای بروتوس و در حال سوختن بود، اهالیاش ترجیح دادند خودشان را دستهجمعی بکشند تا آزادیشان را از دست ندهند. در این آتشسوزی، شهر ویران شد و تنها ۱۵۰ تن از آن جان بهدر بردند.[۶۹] این حادثه بروتوس را عمیقاً تحتتأثیر قرار داد و او کوشید که زانتیهای بیشتری زنده بمانند و، متأثر از این واقعه، در برابر دیگر شهرهای لیکیه سیاستی ملایمتر و دیپلماتیکتر در پیش گرفت.[۷۰]
هرچند در سنا صداهای مخالف با اقدامات غیرقانونی بروتوس کم نبودند، سیسرون ــ که از حرکات نظامی آنتونیوس متوحش بود و بر فضیلت بروتوس تأکید میکرد ــ توانست سنا را متقاعد به تصویب و تأیید جایگاه و اقدامات بروتوس در شرق کند، و بدینسان بروتوس پروکنسول (فرماندارِ) مقدونیه، ایلیریکوم و آخیا شد و صاحب اقتدارات فوقالعادهی جنگی شد که آزادیعمل بسیار و قدرتی مافوق تمامی فرمانداران و حکام محلی آنجا را برایش درپی داشت.[۷۱] کمی بعد، از کاسیوس نیز اخباری رسید که کنترل سوریه و مصر را در دست گرفته است. پس از نبرد مودنا در آوریل ۴۳ ق.م. که با پیروزی نیروهای جمهوریخواه بر مارکوس آنتونیوس به پایان رسید، جناح محافظهکار سنا موفق شد برای کاسیوس نیز اقتدارات عالی فرماندهی در استانهای شرقی تصویب کند، و مأمورش کرد با پوبلیوس کورنلیوس دولابلا[یادداشت ۳۰] ــ از حامیان سزار که یکی از قاتلان سزار بهنام گایوس تربونیوس[یادداشت ۳۱] را اعدام کرده بود ــ بجنگند.[۷۲] بروتوس و کاسیوس راهی سوریه شدند و دولابلا را شکست دادند، و او خودش را کشت.[۷۳][۷۴]
هرچند اقدامات بروتوس در شرق هماهنگ با فعالیتهای سیسرون در سنا بود، میان این دو رهبرِ محافظهکاران هنوز دو اختلاف مهم بود: یکی اتحاد سیسرون با اکتاویانوس، که بسیار مورد نفرت بروتوس بود، و دیگری رفتار بروتوس با گایوس آنتونیوس، برادر مارکوس آنتونیوس، که بهعنوان پروکنسول (فرماندار) مقدونیه نصب شده بود اما در حین تلاش برای رسیدن به این استان از بروتوس شکست یافت و اسیرش شد. هرچند سیسرون به بروتوس امر کرده بود که تا جنگ داخلی تمام نشده، به دشمنانِ جمهوری رحم نکند و هرچند سنا گایوس آنتونیوس را از منصب فرمانداری مقدونیه عزل کرده بود، بروتوس از اعدام گایوس آنتونیوس سر باز زد و حتی برعکس، بدون اطلاع سیسرون، دو نامه برای سنا فرستاد که یکی ار آنِ خود و دیگری از آنِ گایوس آنتونیوس بود و در آن گایوس «پروکنسول مقدونیه» نامیده شده بود. نامهی دوم سبب تشویش سناتورها شد و ترسیدند که مبادا بروتوس تسلطی بر اوضاع استانهای شرقی نداشته باشد، زیرا شنیده بودند که گایوس آنتونیوس اسیرِ بروتوس است. با وجود آنکه گایوس آنتونیوس سربازان بروتوس را تحریک به شورش کرد و سنا نیز مارکوس آنتونیوس و پیروانش را «دشمن خلق»[یادداشت ۳۲] اعلام کرده بود، بروتوس همچنان از اعدام اسیرش خودداری میکرد[۷۵] زیرا برآن بود تا با برادرِ او، مارکوس آنتونیوس، به آشتی و توافقی دست یابد. تلاشهای بروتوس جواب نداد، بلکه به وحدت جمهوریخواهان آسیب زد.
در این میان، در بهار ۴۳ ق.م، محاصرهی مودنا (که مارکوس آنتونیوس برضد دکیموس بروتوس بهراه انداخته بود) با مداخلهی اکتاویانوس و کنسولانِ آن سال، پانسا و هیرتیوس، به پیروزی جمهوریخواهان و آزادی دکیموس بروتوس از محاصره و فرار مارکوس آنتونیوس انجامید. در طول نبرد، هر دو کنسول کشته شدند و اکتاویانوس نپذیرفت که قوایش را تحتامر دکیموس بروتوس بگذارد. پس دکیموس بروتوس نیز نتوانست فوراً آنتونیوس را تعقیب کند، بلکه برعکس، آنتونیوس او را شکار کرده کشت.[۷۶] در پایان ماه می، قوای آنتونیوس با آنِ مارکوس امیلیوس لپیدوس متحد شدند، کسی که شوهرخواهرِ بروتوس و باجناقِ کاسیوس بود و تا اینموقع مطیع اوامر سنای جمهوریخواهان بود.[۷۷][۷۸][۷۹]
اکتاویانوس با نیروهای نبرد مودنا (قوای بازماندهی دو کنسولِ متوفی) بهسوی روم حرکت کرد. سیسرون بروتوس و کاسیوس را التماس کرده بود که در اسرعوقت خویشتن و سپاهشان را به ایتالیا برسانند و در برابر پیشروی طرفداران سزار مقاومت کنند، اما این خواهشها ــ و همینطور دستورهای سنا مبنیبر آماده نگاهداشتنِ نیروهایشان برای مداخله در ایتالیا ــ بیپاسخ ماندند. در ۱۹ اوت ۴۳ ق.م، انتخابات کنسولی برگزار شدند که در آن اکتاویانوس ــ که با سپاهش بیرون دروازههای روم اردو زده بود ــ و خویشاوندش کوئینتوس پدیوس[یادداشت ۳۳] به کنسولی برگزیده شدند؛ نفر دومی کسی بود که لایحهی تشکیل فوریِ یک دادگاه ویژه برای رسیدگی به متهمان قتل سزار ارائه کرد؛ در این دادگاه ویژه بروتوس و کاسیوس بهصورت غیابی به اعدام محکوم شدند. در پاییز ۴۳ ق.م، اکتاویانوس با آنتونیوس و لپیدوس پیمان اتحادی بست که به تریومویرات دوم موسوم است. این سه نفر مناصب سیاسی و قلمرو امپراتوری را میان خود تقسیم کردند.ایشان برای آنکه پس از ترک شهر روم و عزیمت به شرق هیچگونه مخالفتی در شهر روم باقی نگذاشته باشند که جمهوریخواهان بتوانند در آنجا خود را باز سازمان دهند و نیز برای آنکه منابع مالی کافی برای جنگ با جمهوریخواهان را تأمین کرده باشند، فهرستی از جمهوریخواهانِ ثروتمندِ محکوم به مرگ و غصب اموال را منتشر کردند. شاخصترین قربانیِ این تعقیبهای فراقانونی سیسرون بود که بهدست اوباش آنتونیوس بهقتل رسید. بسیاری از اشراف محافظهکار از شهر گریختند تا به سپاهیان جمهوریخواه در شرق بپیوندند. در داخل ایتالیا، براثر این غصب اراضی ثروتمندان منازعاتی اجتماعی روی دادند و کرسیهای سنا بهدست نوچههای آن سه دموکرات (آنتونیوس، لپیدوس و اکتاویانوس) افتاد.
پس چون انتقامجویان سزار با این غصبها خود را از حیث مالی تأمین کردند، حالا توانستند رو بهسوی شرق بنهند، جایی که قاتلان سزار، بروتوس و کاسیوس، پایگاه مستحکمی برای محافظهکاران دستوپا کرده و سپاهی نیرومند گرد آورده بودند.
دو نبرد در فیلیپی (اکتبر ۴۲ ق.م.) ویرایش
با فرارسیدن سال نو (۴۲ ق.م)، سزار را به مقام خدایی رساندند و اکتاویانوس پسر خدا (به لاتینی: Divi Filius) شد. او بههمراه آنتونیوس مهیای جنگ برای کشیدن انتقامِ قتلِ آن پدر میهن و ازپای درآوردن جمهوریخواهان و محافظهکاران شد.
پیش از نبرد، بروتوس در خواب یک سایه (برخی میگویند یک شبح، جن یا دایمون) را دیده بود. به گفتهی پلوتارک، بروتوس، که عادت داشت کم بخوابد، در روزهای منتهی به جنگ کمتر از گذشته میخوابید. یک شب که تنها بود، شبحی ترسناک و بزرگ بر وی ظاهر شد که بدو گفت روحِ پلیدِ اوست و در فیلیپی[یادداشت ۳۴] همدیگر را خواهند دید. بروتوس نیز پاسخش داد که «میبینمت!» صبح بعد، کاسیوس، که معتقد به آموزههای اپیکور بود، کوشید برادرزنش را چنین تسلی دهد که آن دایمون یک موجود واقعی نبوده است و او بدین سبب آن پدیده را دیده که بسیار خسته بوده است.[۸۰][۸۱][۸۲]
پس چون در فیلیپی موضع گرفتند، کاسیوس استراتژی نبرد را معین کرد و آن همانا وقتکشی بود. ایشان برتری موضعی (جغرافیایی) محسوسی نسبتبه دشمن داشتند و اردوگاهشان ــ که ازهر سو بهواسطهی موانع طبیعی محافظت میشد و غیرقابل حمله بود ــ بر دریاهای ایونی و اژه مسلط بود و، بدینسان، مانع رسیدن تدارکات و پشتیبانی به اردوگاه آنتونیوس و اکتاویانوس میشد. با نزدیک شدن فصل پاییز، سپاه سزاریان نزدیک بود خویشتن را در مضیقهای بزرگ و محروم از تدارکات ببیند و متفرق گردد.[۸۳][۸۴][۸۵]
پس چون بروتوس و کاسیوس سپاهیان خویش را گرد آوردند و بههم پیوند زدند، میانشان کمی اختلاف پدید آمد که فوراً حلوفصل شد.[۸۶][۸۷] هرچند بروتوس سپاهیانش را به سَبکی ریاضتکشانه عادت داده بود، به ایشان سلاحهایی مزین به طلا و نقره میداد و، با تمسخر خساست دشمنانش، پنجاه دراخما به هر سرباز میداد؛ حال آنکه آنتونیوس و اکتاویانوس به هر سرباز فقط پنج دراخما میدادند.[۸۸][۸۹] با وجود این بذل و بخششهای بیحساب و برتری تاکتیکی بر دشمن، جمهوریخواهان نمیتوانستند مانع ترکخدمتهای فزاینده در ادوگاهشان شوند؛ ترکخدمتهایی که بروتوس را واداشت وارد نبرد شود و، بدینسان، از استراتژی کاسیوس تخطی کند.[۹۰] از آنسو، آنتونیوس، آگاه از وضعیت بد سپاهش، بههر قیمتی میکوشید سربازان دشمن را ــ با پرتاب نامههایی تبلیغاتی به درون دیوارهای اردوگاهشان ــ[۹۱] تشویق به ترکخدمت یا ــ با دشنام دادن بهخاطر ترسوییشان و امتناعشان از جنگ ــ وادار به جنگ کند. سربازان بروتوس، که غرورشان جریحهدار شده بود، بیآنکه منتظر دستور فرماندهانشان بمانند، بر قوای آنتونیوس تاختند.[۹۲][۹۳] پس از یک اغتشاش آغازین، نخستین نبرد فیلیپی (ابتدای اکتبر ۴۲ ق.م) در دوجبههی همزمان روی داد: از یکسو، نیروهای بروتوس بر نیروهای اکتاویانوس غلبه یافتند و برای برگرفتن غنیمت به اردوگاهش حملهور شدند، بیآنکه فکر محاصره کردنِ دشمنِ فراریشان باشند؛ از سوی دیگر، قوای آنتونیوس از آنِ کاسیوس سرتر بود. کاسیوس به تپهی فیلیپی پناه برده و شاهد شکست قوایش بود.[۹۴] هرچند این نخستین نبرد چندان سرنوشتساز نبود، کاسیوس ــ بهسبب یک بدفهمی فاجعهآمیز ــ پنداشت که بروتوس نیز شکست یافته و همه چیز تمام است، خودش را کشت.[۹۵][۹۶][۹۷]
سپس وقفهای سه هفتهای افتاد که در طی آن سپاهیان آنتونیوس و اکتاویانوس کمکم پی به کمبود آذوقهشان بردند. در همین مدت، دریاسالارانِ جمهوریخواه در دریای ایونی ناوگان که دو لژیون بهکمک سزاریان میبُرد را توقیف و ویران کردند.[۹۸] احتمالاً این خبر فوراً به بروتوس نرسید[۹۹][۱۰۰] و او، که اینک از تجارب نظامیِ برترِ کاسیوس محروم شده و از ترکخدمتهای فزاینده در سپاه خودش نگران بود، تسلیم فشارهای سربازان و افسرانش شد، سربازان و افسرانی که او نمیتوانست اقتدار کافی بر ایشان اعمال کند زیرا شخصیت ملایم و غیراقتدارگرایی داشت و سربازان کاسیوس نیز بهعنوان سردار قبولش نداشتند.[۱۰۱][۱۰۲] بدینسان، بروتوس تصمیم گرفت باز شانسش را در میدان نبرد بیازماید. لیکن دومین نبرد فیلیپی به شکست فاجعهبار جمهوریخواهان انجامید. این قاتل سزار، که با معدودی از وفادارانش به کوهی پناه برده بود، پی به ابعاد شکستش برد. با این همه، دانست که اردوگاهش مورد یورش دشمن واقع نشده و همچنان مورد محافظت ازسوی سربازانش است؛ پس عدهای از افسرانش را فرستاد تا از لژیونهایی که با او بالا آمده بودند بپرسد که آیا مایلند بر مواضع دشمن فشار بیاورند و میدان را پس بگیرند. آن سربازان پاسخ منفی داده اعلام کردند که نمیخواهند آخرین شانس توافق و آشتی با سزاریان را از دست بدهند. پس بروتوس روی به دوستانش نهاده گفت که اگر اوضاع بدین منوال پیش برود، دیگر هستیاش سودی بهحال جمهوری ندارد.[۱۰۳]
پس چون نومید گشت، شروع به سرودن ترانههای تراژیک و گریستن بر دوستان مقتولش کرد و، در پایان، دست دوستانش را فشرد و گفت خوشبخت است که هیچیک از آنان او را نفریفته است، و خود را سعادتمندتر از فاتحان فیلیپی میداند، چراکه پشت سر خود نیکنامیِ فضیلت را برجای گذاشته و دشمنانش قادر به برجای گذاشتن چنین نامی نیستند، و همگان میپندارند که بدانْ خوبان را کشتهاند و در جمهوری صاحب قدرتی شدهاند که حق قانونیشان نیست.[۱۰۴] او تأکید کرد که لازمست بگریزد، لیکن نه با پا، که با دست. در میان آخرین سخنانش، این سخن مشهور بود: «ای فضیلت، تو چیزی بیش از یک اسم نبودی، لیکن من تو را چنان پرستیدم که گویی حقیقت داری، اما هرگز چیزی بیش از یک اسیرِ سرنوشت نبودی.» سپس با تعدادی از دوستانش به خلوتی رفت، یکی از ایشان استراتو بود که، با سفت نگهداشتنِ شمشیر، او را در خودکشی یاری کرد.[۱۰۵][۱۰۶][۱۰۷][۱۰۸]
پس چون جنازهی بروتوس پیدا شد، آنتونیوس او را در گرانبهاترین خرقهی ارغوانیاش پوشاند. فردی این خرقه را دزدید، اما آنتونیوس مطلع شده او را کشت. سپس وسایل بروتوس را برای مادرش، سرویلیا، به روم فرستاد. پس چون همسرش، پورکیا، از خودکشیاش باخبر شد، او نیز خودکشی کرد.[۱۰۹][۱۱۰][۱۱۱]
بروتوس در نگاه دیگران ویرایش
نیکولو ماکیاولی دربارهٔ او میگوید:
«این حقیقتی مسلم است که جامعهای فاسد که در زیر یوغ فرمانروایی مقتدر بسر میبرد هرگز ممکن نیست بهآزادی دست یابد حتی اگر فرمانروا و تمامی خاندانش نابود شود: در آنجا همیشه یک فرمانروا جانشین فرمانروای دیگر خواهد شد [...] روشنترین مثال آن جامعهٔ روم است که پس از تبعید خاندان تاکوئینیان (در ۵۰۹ قبل از میلاد) توانست فوراً آزادی را بدست آورد و نگاه دارد؛ اما پس از قتل سزار (در ۴۴ قبل از میلاد) و کالیگولا و نرون و حتی نابودی کل خاندان سزار، نهتنها نتوانست آزادی را نگاه دارد بلکه قادر نشد کوچکترین کوششی هم برای رسیدن بدین هدف بعمل آورد. این دو حالت مختلف در جامعهای واحد علتی دیگر نداشت جز اینکه رومیان در زمان شاهان تارکوئینیان (قرن ششم ق. م) هنوز فاسد نشده بودند ولی بعدها در دورهٔ سزار (قرن یکم ق. م) فساد سراپایشان را فراگرفته بود؛ بهطوریکه قدرت و اعتبار بروتوس با تمامی سپاه شرقیش نتوانست مردم روم را به نگاهداری آزادیی که بروتوس همانند جد اعلایش دوباره به آنان بخشیده بود برانگیزد.»
— نیکولو ماکیاولی، گفتارهایی در باب ده کتاب نخست تیتوس لیویوس، ترجمهٔ محمد حسن لطفی، انتشارات خوارزمی، کتاب اول، فصل ۱۷
جستارهای وابسته ویرایش
یادداشتها ویرایش
- ↑ Livia Drusa
- ↑ Quintus Servilius Caepio
- ↑ Livia Drusa
- ↑ Marcus Aemilius Lepidus (پدر مارکوس امیلیوس لپیدوس)
- ↑ Quintus Lutatius Catulus
- ↑ Decimus Junius Silanus
- ↑ او بعدها رهبر جناح مخالفان آنتونیوس در سنا شد.
- ↑ فرزند آن مارکوس امیلیوس لپیدوس که، چنانکه پیشتر گفتیم، یک کودتای دموکراتیک در ۷۷ ق.م. با یاری پدرِ بروتوس بهراه انداخته بود.
- ↑ Iunia Tertia
- ↑ مادرِ او و مادرِ سرویلیا یکی بود: لیویا دروسا اما پدرشان یکی نبود.
- ↑ Gaius Servilius Ahala
- ↑ پیشتر، خواندیم که پومپیئوسْ پدرِ آقای بروتوس را کشته بود.
- ↑ Quintus Hortensius Hortalus
- ↑ به لاتین: Praefectus Urbi
- ↑ Paradoxa Stoicorum
- ↑ De Natura Deorum
- ↑ Tusculanae Disputationes
- ↑ Orator
- ↑ De finibus bonorum et malorum
- ↑ Porcia
- ↑ De Dictatura Gn. Pompeii
- ↑ رومیان اکثر جنگهای خود را در ماه مارس انجام میدادند، چه مارس خدای جنگ بود.
- ↑ پیشتر، ذکر شد که سزار با مادرِ بروتوس، سرویلیا، روابطی عاشقانه داشت و برای همین بروتوس را با لفظ «پسرم» خطاب میکرد.
- ↑ او بعدها با نام آگوستوس نخستین امپراتور روم شد. او نوهٔ خواهر ژولیوس سزار نیز بود.
- ↑ به لاتین Divus Iulius
- ↑ Gaius Helvius Cinna شاعر رومی
- ↑ Lucius Cornelius Cinna
- ↑ توضیح آنکه در سنت و رسوم رومیان، پدر چنان احترام زیادی داشت که میتوانست پسرش را قانوناً بکشد. طبیعتاً، کشتن پدر (که در لاتین بدان Parricidium میگویند) مجازات مرگ را در پی داشت.
- ↑ Quintus Fufius Calenus
- ↑ Publius Cornelius Dolabella
- ↑ Gaius Trebonius
- ↑ به لاتین: Hostis Publicus
- ↑ Quintus Pedius
- ↑ با فیلیپین، کشوری در آسیای شرقی، اشتباه نشود.
پانویس ویرایش
- ↑ Cicero. Brutus. ص. ۳۲۴.
- ↑ Velleius Paterculus. Historiae Romanae. ص. ۷۲, II.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Pompeius, ۱۶.
- ↑ Cicero. Epistulae ad Atticum. ص. ۱۵,۱۱.
- ↑ Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۵۰.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۵.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۲.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۱.
- ↑ Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLIIII, ۱۲.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۲.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۴, ۶-۸.
- ↑ Cicero. Epistulae ad Atticum. ص. ۱۲.
- ↑ Cicero. Orator. ص. ۱۱۰.
- ↑ Cicero. Brutus. ص. ۲۵۰.
- ↑ Cicero. Brutus. ص. ۳۳۱-۳۳۲.
- ↑ Cicero. Epistulae ad Atticum. ص. ۱۵.
- ↑ Tacitus. Dialogus de oratoribus. ص. ۵, XVIII.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۲۳, II.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Cato Minor, ۳۶.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۳.
- ↑ Crawford، M. H. (۱۹۷۴). Roman Republic Coinage. Cambridge. ص. ۴۵۵-۴۵۶.
- ↑ Quintilianus. Institutio oratoria. ص. ۳, IX.
- ↑ Cicero. Epistulae ad Atticum. ص. ۵,۲۱.
- ↑ Cicero. Epistulae ad Atticum. ص. ۲,۶.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۴.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۵.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۴۶.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۱۲, II.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۷,۸.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۵۸.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۶.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۷.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۱۲, II.
- ↑ Cicero. Epistulae ad Atticum. ص. ۱۳,۹.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۱۳.
- ↑ Cicero. Epistulae ad Atticum. ص. ۱۳,۴۰.
- ↑ Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۸۰.
- ↑ Canfora، Luciano (۱۹۹۹). Giulio Cesare, il dittatore democratico. Laterza.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۹.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۱۲, II.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۲۵, II.
- ↑ Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۸۲.
- ↑ Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLIIII,۱۹.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۱۷, II.
- ↑ Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLIIII,۲۰.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۱۸-۱۱۹, II.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۴, ۴۷۸, II.
- ↑ Velleius Paterculus. Historiae Romanae. ص. ۵۸, II.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۱۸.
- ↑ Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLIIII,۱۹.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۱۹.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۲۶-۱۳۵, II.
- ↑ Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLIIII,۲۲.
- ↑ Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۸۲.
- ↑ Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۸۳-۸۴.
- ↑ Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLIIII,۳۵.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۶۸.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۲۰.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۶۸.
- ↑ Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۸۵.
- ↑ شکسپیر. ژولیوس سزار (نمایشنامه). ص. فصل سوم، صحنهٔ سوم.
- ↑ Velleius Paterculus. Historiae Romanae. ص. ۵۸, II.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۷, III.
- ↑ Cicero. Epistulae ad Atticum. ص. ۱۵.
- ↑ Cicero. Epistulae ad familiares. ص. ۳, ۱۲.
- ↑ Cicero. Epistulae ad Brutum. ص. I, ۱۴.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۵۱, IV.
- ↑ Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLVII,۲۰.
- ↑ Kathryn Tempest (۲۰۱۷). Brutus: The Noble Conspirator. Yale University Press. ص. ۲۴۶–۲۴۷.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۳۰-۳۱.
- ↑ Cicero. Philippicae. ص. ۱۰.
- ↑ Cicero. Epistulae ad Brutum. ص. I, ۵.
- ↑ Velleius Paterculus. Historiae Romanae. ص. ۶۲, II.
- ↑ Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLVII,۳۰.
- ↑ Cicero. Epistulae ad Brutum.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۹۷, III.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۸۳, III.
- ↑ Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLVI,۴۲.
- ↑ Cicero. Epistulae ad familiares. ص. ۱۰, ۱۲.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۳۶-۳۷.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۶۹.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۳۴, IV.
- ↑ Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLVII,۳۷.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۳۹.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۰۷, IV.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۳۴.
- ↑ Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLVII,۳۵.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۳۸.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۸۹, IV.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۳۹.
- ↑ Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLVII,۴۸.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۰۹, IV.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۴۱.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۱۳, IV.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۴۳.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۱۲, IV.
- ↑ Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLVII,۴۵-۴۶.
- ↑ Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLVII,۴۷.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۱۵, IV.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۴۷.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۴۵.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۲۳, IV.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۵۱.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۴۸.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۵۲.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۳۱, IV.
- ↑ Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLVII,۴۹.
- ↑ Velleius Paterculus. Historiae Romanae. ص. ۷۰, II.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Brutus, ۵۳.
- ↑ Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Antonius, ۲۲.
- ↑ Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۳۵, IV.