هیولی به معنای ماده و اصل و عنصر اشیاء امری مورد اختلاف نیست.[۱]

هیولی ویرایش

هیولی: عنصر. مایه. ماده، این لفظ یونانی است و به معنی اصل و ماده و در اصطلاح فلسفه آن جوهری است در جسم که آنچه بر جسم عارض می‌شود از آن اتصال و انفصال می‌پذیرد و آن محل است برای صورت جسمی و صورت نوعی. هیولی به نزد حکما چیزی است که صورت‌ها را به‌طور مطلق می‌پذیرد بدون تخصیص به صورتی معین و آن را ماده نیز گویند چنان‌که در بحرالجواهر بدان اشاره رفته‌است و در کشف اللغات گوید: هیولی چیزی است که صورت اسماء در آن ظاهر گردد و صوفیه آن را اعیان ثابته گویند و متکلمان حقایق اشیاء و حکما ماهیات اشیاء.[۲] ماده در لغت، مؤنث (ماد) بوده و به معنای مایه و اصل هر چیز است.[۳]

مولانا ویرایش

تا از آن جامد اثر گیرد ضمیر - حبذا نان بی هیولای خمیر.[۴]

ملا صدرا ویرایش

اصطلاح هیولی (هیولا) هم به معنای (قوه) و هم به معنای (ماده) است.[۵]

هیولی (ماده اولی) جوهری که هیچ‌گونه فعلیتی ندارد، مگر بالقوه بودن، و پذیرای صورت‌های متعدد است، که از آن به «قوه محض» نیز تعبیر می‌شود.[۶]

ارسطو ویرایش

ارسطو، بن مایه اصلی اشیاء و اصل بنیادین (آرخه) عالم را «هیولا» و «صورت» می‌داند.[۷]

مسلمانان، ابوعلی سینا و حکمای مکتب مشایی از قول ارسطو پیروی کرده‌اند.[۸]

بنابراین صورت می‌پذیرد، هر یک از عناصر مرکب از اجزاء هیولی و قوه (هوله، چوب نتراشیده[۹]). ی

خواجه نصیرالدین طوسی ویرایش

مفهوم هیولی را خواجه نصیرالدین طوسی در قالب پرسش و پاسخ در کتاب تصورات بیان نموده است[۱۰]. سوال:-چون هیچ جسمی، بی هیولی و صورتی که بر او سابق باشد در وجود نمی‌آید چون است که تو ذکر ایجاد فلک کردی و از هیولی و صورت هیچ نگفتی؟ جواب:-هیولی و صورت آنجا لازم آید که نفس کلی تصورات ذات عقل اول کرد و او را کامل دانست و از دانستن او عقل را کامل ،صورت که از حیز کمال است موجود گشت و چون تصور ذات خود کرد خود را ناقص دانست و از دانستن او خود را ناقص هیولی که از حیز نقصان است موجود گشت. و این دو اعتبار از آنجا نفس را لازم آمد که او را دو روی است رویی با وحدت دارد و رویی با کثرت.

منابع ویرایش

  1. مصاحب، غلامحسین، دائرةالمعارف فارسی جلد دوم، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، مرجع اصلی کتاب دائرةالمعارف کلمبیا– تهران: امیرکبیر، کتاب‌های جیبی،1387صفحه 3341
  2. دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، مدخل ،(تعریفات سید جرجانی)، (کشاف اصطلاحات الفنون)
  3. معجم تهذیب اللغه، الازهری، ج۴، ص۳۳۶۱، بیروت.
  4. مولوی، مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، 1جلد، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی - تهران، چاپ: اول، 1373. صفحه 876
  5. ملاصدرا، الحکمة المعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج 2، ص170، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ اول، 1981م؛ نبویان، سید محمود، مادی و مجرد، ص210، مجله معرفت فلسفی، سال چهارم، شماره 3، بهار 1387.
  6. ملاصدرا، الحکمة المعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج 2، ص170، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ اول، 1981م؛ نبویان، سید محمود، مادی و مجرد، ص210، مجله معرفت فلسفی، سال چهارم، شماره 3، بهار 1387.
  7. کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه، مجتبوی، سید جلال الدین، ج1، ص28 و 34، تهران، علمی و فرهنگی، 1388 صفحه 352
  8. مصاحب، غلامحسین، دائرةالمعارف فارسی جلد دوم، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، مرجع اصلی کتاب دائرةالمعارف کلمبیا– تهران: امیرکبیر، کتاب‌های جیبی،1387صفحه 3341
  9. کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه، مجتبوی، سید جلال الدین، ج1، ص28 و 34، تهران، علمی و فرهنگی، 1388 صفحه 352
  10. علم و تمدن در اسلام، نویسنده سید حسین نصر، مترجم احمد آرام، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم ۱۳۹۹، صفحه ۳۵۷