ولایت‌های افغانستان

ولایت‌های سی‌وچهارگانهٔ افغانستان

ولایت، یکی از واحدهای تقسیمات کشوری افغانستان و برابر استان در ایران است. ولایت نخستین سطح تقسیم‌بندی کشوری در افغانستان محسوب می‌شود؛ همچنین، هر ولایت از چند ولسوالی تشکیل شده‌است. افغانستان دارای ۳۴ ولایت می‌باشد.

ولایت‌های افغانستان
شناخته‌شده ولایت
رده‌ها حکومت متمرکز
مکان افغانستان
تعداد ۳۴ ولایت
جمعیت ۱۴۷٬۹۶۴ (نورستان) – ۴٬۳۷۲٬۹۷۷ (کابل)
مساحت ۱٬۹۱۰ کیلومتر مربع (۷۳۶ مایل مربع) (کاپیسا) – ۵۸٬۳۱۰ کیلومتر مربع (۲۲٬۵۱۲ مایل مربع) (هلمند)
دولت حکومت ولایتی، حکومت ملی، حکومت اسلامی
زیربخش‌ها ولسوالی (شهرستان)

فهرست ولایات افغانستان ویرایش

ولایت‌های افغانستان
موقعیت*[۱] ولایت مرکز جمعیت[۱] مساحت (کیلومتر مربع) زبان واحدهای اداری جزئیات
  اُرُزگان ترین‌کوت ۳۲۰٬۵۸۹ ۱۲٬۶۴۰ فارسی دری، پشتو ۵ ولسوالی: ترین‌کوت، چوره، خاص‌ارزگان، دهراوود، شهید حساس، گیزاب در سال ۲۰۰۴ نیمهٔ شمالی و هزاره‌نشینِ ولایت اُروزگان بهمرای ولسوالی گیزاب به ولایت جدید دایکندی تبدیل شد. پس از مدتی ولسوالی گیزاب دوباره در سال ۲۰۰۶ به ولایت ارزگان برگردانده شد.[۲]
  بادغیس قلعهٔ نو ۴۹۹٬۳۹۳ ۲۰٬۰۶۸ فارسی دری، ۷ ولسوالی: آب‌کَمَری، جَوَند، غورماچ، قادِس، قلعهٔ نو، بالامرغاب، مُقُر
  بامیان بامیان ۳۴۳٬۸۹۲ ۱۷٬۴۱۴ دری، گویش هزارگی ۷ ولسوالی: بامیان، کَهمَرد، پنجاب، سَیغان، شیبَر، وَرَس، یکاولنگ
  بدخشان فیض‌آباد ۸۱۹٬۳۹۶ ۴۷٬۴۰۳ دری، واخی، وردوجی، شغنی، منجی، سنگچیلی، قرقیزی، زیباکی و پامیری ۲۸ ولسوالی: اَرغَنج‌خواه، اَرگو، اِشکاشِم، بهارک، تَگاب (کِشِمِ بالا)، تیشکان، جُرم، خاش، خواهان، دَرایِم، مایمَی، نِسَی، راغستان، زیباک، شِغنان، شِکی، شهدا، شهر بزرگ، فیض‌آباد، کُران و مُنجان، کِشِم، کوف‌آب، کوهستان، واخان، وَردوج، یاوان، یفتلِ پایین، یَمگان (گیروان)
  بَغلان پُلِ خُمری ۷۴۱٬۶۹۰ ۲۰٬۳۶۲ دری، ازبکی ۱۵ ولسوالی: اندراب، بغلان جدید، بُرکه، پُلِ حصار، پُلِ خُمری، تاله و برفک، جَلگه، خِنجان، خوست و فِرِنگ، دوشی، دهانه غوری، دِه‌صلاح، فِرِنگ و غارو، گذرگاه نور، نَهرین
  بلخ مزار شریف ۱٬۱۲۳٬۹۴۸ ۱۶٬۸۴۰ دری، ازبکی ۱۵ ولسوالی: بلخ، چارپولَک، چارکُنت، چَمتال، خَلَم، دولت‌آباد، دِهدادی، زاری، شورتپه، شولگره، کَشنده، کُلدار، مارمَل، مزار شریف، گذرگاهِ نور
  پروان چاریکار ۴۹۱٬۸۷۰ ۵٬۹۷۴ دری ۱۰ ولسوالی: بَگرام، جبل‌سراج، چاریکار، سالَنگ، سرخِ پارسا، سیدخیل، شیخ‌علی، شینواری، غوربند، کوهِ صافی
  پکتیا گردیز ۴۱۵٬۰۰۰ ۶٬۴۳۲ پشتو و فارسی تاجیکی ۱۳ ولسوالی: احمدآباد، جاجی، جانی‌خیل، چاوک، چَمکَنی، دَند پَتان، زَدران (پشتو: ځدران)، زُرمت، سیدکَرَم، شَواک، علی‌خیل، گردیز، لجه احمدخیل در گذشته پکتیا وسعت بیشتری داشت، اما این ولایت نخست به دو ولایت پکتیا و پکتیکا تقسیم شد و سپس با تأسیس ولایت خوست در نواحی شرقی پکتیا از وسعت آن کاسته شد.[۳]
  پکتیکا شَرَن ۸۰۹٬۷۷۲ ۱۹٬۳۳۶ پشتو، دری ۱۹ ولسوالی: اُرگون، اومَنه، بَرمَل، تَروُو، جانی‌خیل، دیله و خوشامند، زرغون‌شهر، زیروک، سرحوضه، سَروبی، شَرَن، گومَل، گیان، مَتاخان، نِکه، وازه‌خواه، وَرمَمی، یحیی‌خیل، یوسف‌خیل
  پنجشیر بازارک ۵۰۰۰۰ ۳٬۶۱۰ دری ۷ ولسوالی: اَنابه، بازارک، پریان، خِنج، دَره، روخه، شُتُل
  تخار تالقان ۸۳۰٬۳۱۹ ۱۲٬۳۷۶ دری ۱۷ ولسوالی: اِشکمِش، بَنگی، بهارک، تالقان، چال، چاه‌آب، خواجه بهاءالدین، خواجه غار، دَرقَد، دشتِ قلعه، روستاق، فَرخار، کلفگان، نمک‌آب، وَرسَج، هزارسَموچ، یَنگی‌قلعه
  جوزجان شِبِرغان ۴۲۶٬۹۸۷ ۱۰٬۳۲۶ ازبکی، دری ۱۱ ولسوالی: آقچه، خانقاه، خُم‌آب، خواجه دوکوه، دَرزاب، شِبِرغان، فیض‌آباد، قَرقین، قوش‌تپه، مَردیان، مِنگَجِک
  خوست خوست ۶۳۹٬۸۴۹ ۴٬۰۲۹ پشتو ۱۳ ولسوالی: باک، تَنی، تیریزائی، جاجی‌میدان، خوست مَتون، سپیره، شَمَل، صَبری (یعقوبی)، قَلَندر، گُربُز، مَندوزی، موسی‌خیل، نادرشاه‌کوت
  دایکُندی نیلی ۴۷۷٬۵۴۴ ۱۶٬۶۵۵ دری، گویش هزارگی ۹ ولسوالی: اَشتَرَلی، خِدیر، سنگِ تخت، شهرستان، کِجران، کیتی، میرامور، نیلی
  زابل قلات ۲۴۴٬۸۹۹ ۱۷٬۲۹۳ پشتو، دری ۸ ولسوالی: اَتغَر، اَرغَنداب، تَرنگ و جَلدک، دایچوپان، شاه‌جوی، شمَلزائی، شینکَی، قَلات، کاکَر، میزان
  سرپل سرِپل ۴۴۲٬۲۶۱ ۱۶٬۳۶۰ دری، ازبکی ۷ ولسوالی: بلخاب، سرپل، سانچارک، سوزمه‌قلعه، صیاد، کوهستانات، گوسفندی در سال ۱۳۶۷ از ولایت جوزجان مستقل شد.
  سمنگان آیبک ۳۷۸٬۰۰۰ ۱۱٬۲۶۲ دری ۷ ولسوالی: آیبک، حضرتِ سلطان، خُرم و سارباغ، درهٔ صوف بالا، درهٔ صوف پایین، روی دوآب، فیروزنَخچیر
  غزنی غزنی ۱٬۰۸۰٬۸۴۳ ۲۳٬۳۷۸ دری، پشتو ۱۹ ولسوالی: آب‌بند، اَجرستان، اَندَر، بهرام شهید، جاغوری، عُمری، ده‌یک، رشیدان، زنه‌خان، غزنی، قره‌باغ، گیرو، گیلان، مالستان، مُقُر، ناوَر، ناوه، واغَز، ولی‌محمد شهید خوگیانی
  غور فیروزکوه ۶۳۵٬۳۰۲ ۳۸٬۶۶۶ دری، گویش ایماقی، گویش هزارگی ۱۰ ولسوالی: پسابند، مرغاب، تولک، تیوره، دولت‌یار، دولینه، چارسده، فیروزکوه، ساغر، شهرک، لعل و سرجنگل
  فاریاب میمنه ۸۳۳٬۷۲۴ ۲۱٬۱۴۶ ازبکی، ترکمنی، دری ۱۳ ولسوالی: اَلمار، اَندخوی، بُلچراغ، پشتون‌کوت، خان چارباغ، دولت‌آباد، خواجه سبزپوش ولی، شیرین‌تَگاب، قَرغان، قَرَم‌قُل، قیصار، کوهستان، گَرزیوان، میمنه
  فَراه فراه ۴۹۳٬۰۰۷ ۴۷٬۷۸۶ دری ۱۱ ولسوالی: اناردره، بالابلوک، بَکواه، پرچمن، پُشت‌رود، خاک سفید، شیب‌کوه، فراه، قلعهٔ کاه، گلستان، لاش و جُوَین
  قندهار قندهار ۹۹۰٬۱۰۰ ۴۷٬۶۷۶ پشتو، دری ۱۶ ولسوالی: ارغستان، ارغنداب، پَنجوائی، خاکریز، دامان، ریگستان، ژِرَی، سپین‌بولدَک، شاه‌ولی‌کوت، شورابَک، غورَک، قندهار، میانَشین، مَیوَند، نیِش
  کابُل کابل ۲٬۴۲۵٬۰۶۷ ۴٬۵۸۵ فارسی، پشتو ۱۵ ولسوالی: اِستالِف، بَگرامی، پَغمان، چهارآسیاب، خاکِ جبار، دِه‌سبز، سُروبی، شکردره، فَرزه، قره‌باغ، کابل، کَلَکان، گُلدره، موسائی، میربچه‌کوت
  کاپیسا محمود راقی ۳۵۸٬۲۶۸ ۱٬۸۷۱ دری، پراچی ۷ ولسوالی: اَلِه‌سائی، تَگاب، حصهٔ اول کوهستان، حصهٔ دوم کوهستان، کوه‌بند، محمود راقی، نَجراب
  کندز کندز ۷۷۳٬۳۸۷ ۷٬۸۲۷ دری، ازبکی، ترکمنی ۷ ولسوالی: امام‌صاحب، چهاردره، خان‌آباد، دشت اَرچی، علی‌آباد، قلعهٔ ذال، کُندوز
  کُنَر اسدآباد ۴۱۳٬۰۰۸ ۴٬۳۳۹ پشتو، دری ۱۵ ولسوالی: اسدآباد، بَرکُنر، خاص‌کُنر، دانگام، دره‌پیچ، چپه‌دره، چوکی، سرکانی، شیگل و شِلتَن، غازی‌آباد، مَرَوَره، ناری، نَرَنگ، نورگُل، وَتَه‌پور
  لَغمان مهترلام ۳۸۲٬۲۸۰ ۳٬۴۰۸ پشه‌ای، دری، نورستانی و زبان پریا ۵ ولسوالی: دولت‌شاه، قَرغه‌ای، علیشِنگ، علینگار، مِهترلام
  لوگر پُلِ عَلَم ۳۲۲٬۷۰۴ ۳٬۹۵۵ پشتو، دری ۷ ولسوالی: اَزره، بَرَکی بَرَک، پُلِ عَلَم، چَرخ، خروار، خوشی، محمدآغه
  وردگ میدان شهر ۵۲۹٬۳۴۳ ۹٬۰۲۳ دری، گویش هزارگی، پشتو ۸ ولسوالی: جلریز، جَغَتو، چکِ وردک، حصهٔ اول بهسود، دایمیرداد، سیدآباد، مرکزِ بهسود، نِرخ
  ننگرهار جلال‌آباد ۱٬۳۴۲٬۵۱۴ ۷٬۶۱۶ پشتو، دری ۲۱ ولسوالی: اَچین، بَتی‌کوت، بِهسود، پَچیرواَگام، جلال‌آباد، حصارک، چَپَرهار، خوگیانی، دَربابا، درهٔ نور، ده‌بالا، رودات، سرخ‌رود، شیرزاد، شینوار، کوت، کوزکُنر، گوشته، لعل‌پور، مُهمنددره، نازیان
  نورستان پارون ۱۳۰٬۹۶۴ ۹٬۹۴۲ نورستانی، پشه‌ای، پرسونی، کاتی، کامویری، اشکونی، وایگلی و ترگامی ۸ ولسوالی: برگِ مَتال، پارون، دوآب، کامدیش، مَندول، نورگَرام، واما، وایگَل
  نیمروز زرنج ۱۱۷٬۹۹۱ ۴۱٬۳۵۶ دری، بلوچی ۵ ولسوالی: چَخانسور، چهاربُرجک، خاش‌رود، زَرَنج، کَنگ
  هرات هرات ۱٬۷۶۲٬۱۵۷ ۶۱٬۳۱۵ فارسی ۱۶ ولسوالی: اَدرَسکن، اِنجیل، اوبه، شافلان، چِشت شریف، زنده‌جان، سبزوار، غوریان، فَرسی، کَرُخ، کُشک، کُشک کهنه، کُهسان، گُذَره، گُلران ولایت باستانی هرات در گذشته وسعت بیشتری داشت، اما این ولایت در سال ۱۹۶۴ میلادی به چهار ولایت بادغیس، فراه، غور و هرات تقسیم شد و از وسعت آن کاسته شد.
  هلمند لشکرگاه ۱٬۴۴۱٬۷۶۹ ۶۱٬۸۲۹ پشتو، دری، بلوچی ۱۳ ولسوالی: بَغران، دیشو، ریگِ خان‌نشین، سَنگین، کَجَکی، گرمسیر، لشکرگاه، موسی‌قلعه، نادعلی، ناوهٔ بارکزائی، نوزاد، نهرِ سراج، واشیر

^ ولایت‌های شمال‌غربی و شمال‌شرقی به‌رنگ سرخ و ولایت‌های غربی و مرکزی به‌رنگ سبز و ولایت‌های شرقی، جنوب‌غربی و جنوب‌شرقی برنگ آبی آمده‌اند.

ریشه‌شناسی و پیشینه ویرایش

 
حدود سرزمین‌های تاریخی در افغانستانِ کنونی
آبی: بخشی از خراسانِ تاریخی
سبز: بخشی از سیستان/زابلستانِ تاریخی
زرد: کابلستان
 
ولایت‌های افغانستان در ۱۳۰۸ ه‍.خ
ریشه‌شناسی و پیشینه
نام ولایت ریشه‌شناسی و نام‌های تاریخی نام باشندگان تاریخچه مختصر
اُرُزگان ریشه:؟
اُرُزگانی
صاحب طبقات ناصری ارزگان را از شهرهای قدیم غور می‌داند. سنگ نبشه‌های متعددی در آن موجود است که بیانگر کیش مهرپرستی در سدهٔ پنجم در آن وادی بوده‌است و به نظر می‌آید که نامگذاری آن هم مبتنی بر همین آیین بوده‌است. در قدیم جزء ناحیه وسیعی به نام غرجستان بوده که جزئی از سرزمین غور بخش مرکزی بزرگ می‌شده.
بادغیس ریشه: یاقوت حموی، آن را از ریشه بادخیز می‌داند، بخاطر بادخیز بودن آن منطقه.
- به زبان اوستایی: Vāitigaēsa/وایتیگَئیسه؛
- در منابع جغرافیایی ارمنی: Watagēs/وَتَگیس یا Watgēs/وَتگیس.
[۴]
در دورهٔ ساسانیان، بادغیس بدست مردمی هفتالی بنام کادیشی‌ها (بعدها در صدر اسلام به نام مکانی «قادِس» تغییر پیدا کرد) افتاده بود و دارای اقلیت مسیحی نستوری بود. در سدهٔ نخست هجری، بادغیس همراه با هرات و پوشنگ بدست اعراب افتاد. در سه سدهٔ بعدی، در منابع تاریخی از قیام‌های متعدد در بادغیس علیه اعراب یاد شده. به‌آفرید، دین‌آور خراسانی، در سال ۱۳۱ ه‍.ق/۷۴۹ م. در کوهستان‌های بادغیس به‌دام افتاد و در نیشابور به‌دار آویخته‌شد. کمی بعد در دوره خلافت منصور، اُستاذسیس، پیام‌آور دیگر خراسانی در بادغیس ظهور کرد. در سدهٔ سوم هجری (نهم میلادی)، بادغیس جزئی از قلمرو طاهریان بود و در این دوره حنظله بادغیسی، یکی از نخستین شاعران پارسی‌گوی در بادغیس می‌زیست. بادغیس در سال ۸۷۳/۲۵۹ بدست صفاریان افتاد. گیتاشناسان سده‌های سوم و چهارم هجری (نهم و دهم میلادی) بادغیس را سرزمینی روستانشین با مردمی کشاور، و فاقد شهرهای بزرگ توصیف کرده‌اند. در سده‌های بعدی چراگاه‌های بادغیس همواره مورد طمع و کشمکش بین کوچ‌نشینان حاکم در شرق جهان اسلام بوده، و جنگ سال ۱۲۷۰/۶۶۸ بین براق حاکم چغتایی، و اباقاخان حاکم ایلخانی بخاطر نزاع بر سر همین چراگاه‌ها رخ داد. بادغیس در سال ۱۳۴۳ خورشیدی/۱۹۶۴ میلادی از ولایت هرات جدا شده و به ولایتی (استانی) جداگانه تبدیل شد.[۴]
بامیان ریشه: برگرفته از نام پارسی میانه بامیکان (در بُنْدَهِشْن).
- در منابع چینی قدیم: Fan-yan ,Fang-yan و Fan-yen-na، از سدهٔ پنجم میلادی به بعد.
[۵]
بامیانی
بامیان بخاطر چشم‌انداز زیبای آن و وجود دو تندیس عظیم بودا از ارزش خاصی برخوردار بوده‌است. در قدیم محل اُتراق کاروان‌های جاده ابریشم و مرکزی مهم برای هنرمندان، و همچنین مرکزی برای نشر آیین بودایی بوده‌است. بین سال‌های ۶۲۹ و ۶۴۵ میلادی، هوان‌تسنگ زائر مشهور چینی، که از بامیان بازدید کرده از خود نوشته‌های گرانبهایی راجع به بناها و تندیس‌های بامیان و همچنین از زندگی اجتماعی و مذهبی باشندگان آن به جای گذاشته‌است. قریب به نیم قرن بعد، یک راهب اهل کوریا بنام هویچائو، که در سال ۷۲۷ م. از بامیان گذر کرده بود، آن منطقه را علی‌رغم حضور اعراب در شمال و جنوب آن، یک پادشاهی مستقل و قدرتمند توصیف کرد. گرویدن باشندگان بامیان به آیین اسلام روندی تدریجی بود. شاهزادگان بامیان که دارای لقب «شیر» (به معنای پادشاه) بودند، به جای اینکه توسط خلفای بغداد سرکوب شوند، در دربار بغداد و جاهای دیگر گمارده می‌شدند. یعقوب لیث صفاری معبدی بزرگ در بامیان را ویران کرد، با اینحال باشندگان بومی بامیان تا آمدن غزنویان هنوز به اسلام نگرویده بودند. در دورهٔ غوریان، بامیان برای نزدیک به یک قرن (۶۰۹–۱۲۱۲/۵۵۰–۱۱۵۵ م) پایتخت این پادشاهی بزرگ بود که قلمرو آن تا شمال آمودریا می‌رسید. درهٔ بامیان جزئی از قلمرو خوارزمشاهیان بود تا اینکه چنگیزخان برای انتقام از قتل نواسه‌اش شهر را به کلی ویران کرده و باشندگان آن را قتل‌عام کرد. پس از این کشتار و ویرانگری توسط سپاهیان مغول، بامیان سالیان دراز همچنان متروکه باقی‌ماند و همین موقعیت مهم جغرافیایی آن بود تا توانست دوباره جان تازه گرفته و دارای سکنه شود. از دورهٔ تیموریان به بعد شهری در بامیان ظهور کرد و در دورهٔ حکومت گورکانیان هند دوباره از بامیان یاد شد. بابُر فرمانروای گورکانی بامیان را جایی زیبا توصیف کرده، اما در دورهٔ اورنگ‌زیب، حاکم دیگر گورکانی، بامیان دوباره آسیب دید و ویرانگری‌های اورنگ‌زیب شامل به توپ بستن تندیس بودای بزرگ ۵۵ متری می‌شد. بعدها بامیان مورد طمع حاکمان ازبک شمالی قرار گرفت. شهر بامیان در سال ۱۸۳۶ میلادی مورد حمله مُرادبیگ، امیر کندوز قرار گرفت. تسلط افغان‌ها بر بامیان به ساختار قومی و فرقه‌ای کنونی بامیان انجامید: باشندگان سنی‌مذهبِ تاجیک و پشتون و باشندگان شیعه و اسماعیلی‌مذهبِ هزاره. در سدهٔ نوزدهم میلادی برخی از جهانگردان اروپایی از درهٔ بامیان بازدید کردند. اما پس از کاوش‌های باستان‌شناسی هیئت باستان‌شناسی فرانسه در افغانستان (در فولادی، کَکرَک، شهرِ غُلغُله و شهر ضحاک) بین سال‌های ۱۹۲۲ و ۱۹۳۰ بود که بامیان به روی جهانگردان گشوده شد. بامیان در سال ۱۳۴۳ خ. /۱۹۶۴ م. از ولایت‌های کابل و پروان (=شمالی) جدا شده و به ولایتی (استانی) جداگانه تبدیل شد.[۵]
بدخشان ریشه: برگرفته از لقب رسمی ساسانی بِدَخش یا بَدَخش؛ پَهلَویِ bythš در سنگ‌نوشته‌های اشکانی؛ bthšy در سنگ‌نوشته‌های پارسی میانه؛ bidix, pitiaxou/pituaxou در زبان یونانی؛ bdeašx به زبان ارمنی؛ pəṭaḥšā یا afṭaḥšā به زبان سریانی، برگرفته از ریشهٔ عربی مُفَتِّش ، به‌معنای جوینده. این واژه می‌تواند معنای اصلی ریشهٔ واژهٔ pati-axša نیز باشد.
بدخشان از نخستین دوره‌های روزگار باستان به بعد منبع لاجورد بوده و معادن یاقوت آن نیز شهرت داشته‌اند. واژهٔ فرانسوی "balais" و انگلیسی "balas" که نام گونه‌ای از یاقوت بوده ریشه در همین واژهٔ بدخش دارد که در برخی از زبان‌های ایرانی شرقی، حرف d به حرف l تبدیل شده‌است.
به گفته برخی از پژوهشگران، نام ارمنی سرزمین قفقازی Bałasakan نیز احتمالاً با بدخشان همخوانی دارد؛ اما این نام در سنگ‌نوشته‌های ساسانی در کعبه زرتشت به صورت بلاسَکان آمده‌است.
پسوند -ان اشاره دارد به کشوری که مقام علی‌رتبهٔ بدخش به آن تعلق داشته یا در آنجا گمارده می‌شده. (همانند نام‌هایی چون آذربایجان، اصفهان، کرمانشاهان، تهران و غیره)
- نام بدخشان نخستین بار در یک منبع چینی از سدهٔ هفتم میلادی به صورت Po-to-chang-na یاد شد.
[۶]
بَغلان ریشه: برگرفته از واژگان ایرانی کهن *baga-dānaka.
- به زبان باختری: bagolango، به‌معنای «شبه‌معبد»، آنطور که در سنگ‌نوشتهٔ نوکونزوکو در پایگاه باستان‌شناسی سرخ‌کوتَل آمده.
بغلانی
بلخ ریشه: احتمالاً برگرفته از نام باخدری/Bāxdrī، نام کهن رودخانه بلخاب (به یونانی باستان/لاتین: Bactrus).[۷]
- به زبان اوستایی: باخذی/Bāxδī، در بخش‌های ۶ و ۷ فرگرد یکم از وندیداد اوستا در عبارت Bāxδīm srīrąm ərəδβō.drafšąm به‌معنای «بلخ زیبا با درفش‌های برافراشته» آمده‌است؛
- به زبان پارسی باستان: باختریش/Bāxtriš، در سنگ‌نوشته‌های هخامنشی؛
- به زبان یونانی: بَکتریانه/Βακτριανή (نام سرزمین باختر)؛ نام شهر بلخ: بَکترا/Βάκτρα؛
- به زبان لاتین: بَکتریانا/Bactriana یا به‌طور اختصار بَکتریا/Bactria.
[۸]
پروان ریشه: ؟
- به یونانی/لاتین: Alexandria of the Caucasus/اسکندریه قفقاز یا

Alexandria-Kapisa/اسکندریه کاپیسا.[۹]
-در منابع اسلامی شکل معرب آن فَروان یاد شده و موقعیت آن بین غزنه و بامیان آمده‌است.[۱۰]

فَروانی (کاربرد قدیمی)
پَروانی (کاربرد امروزی)
پکتیا ریشه: Pakthas/پَکتهه در ریگ‌ودا؟
- به زبان یونانی باستان: Πἁκτυες/پِکتیس یا پِکتویس (به انگلیسی: Pactyan)، نام مردمانی ایرانی‌تبار باستانی، آنطور که در مجموعه تواریخ هرودوت، فصل هفتم، "پولیمنیا"بایگانی‌شده در ۵ فوریه ۲۰۱۲ توسط Wayback Machine آمده.
[۱۱]
پکتیائی
پکتیکا ریشه: Pakthas/پَکتهه در ریگ‌ودا؟
- به زبان یونانی باستان: Πἁκτυες/پِکتیس یا پِکتویس (به انگلیسی: Pactyan)، نام مردمانی ایرانی‌تبار باستانی، آنطور که در مجموعه تواریخ هرودوت، فصل هفتم، "پولیمنیا"بایگانی‌شده در ۵ فوریه ۲۰۱۲ توسط Wayback Machine آمده.
[۱۱]
پکتیکایی
پنجشیر ریشه: ابن بطوطه، جهانگرد و گیتاشناس مشهور مغربی در سفرنامهٔ خود پنج‌هیر را مآخذ از پنج‌کوه می‌داند و می‌گوید[پیوند مرده]: این کلمه [پنج‌هیر] مرکب است از پنج و هیر بمعنی کوه. لکن شاید این لفظ مخفف پنج هیربِذ (هِربِذ یا هربد به‌معنای 'نگهبان آتشکدهٔ زرتشتی'[۱۲]) باشد.[۱۳]
- در منابع اسلامی: پنجهیر.
[۱۴]
پنجهیری (کاربرد قدیمی)
پنجشیری (کاربرد امروزی)
تخار ریشه: برگرفته از نام یونانی Tokharoi/تُخارُی (آنطور که توسط تاریخ‌دانان و گیتاشناسان یونان باستان یاد شده): نام قوم تخار، که در روزگار باستان از اِستِپ‌های اوراسیا به سرزمین‌های شمالی آمودریا ریخته و در جایی که بعدها تخارستان نام گرفت، جای گرفتند. تخاری‌های باختر به زبان ایرانی سکایی سخن می‌گفتند.[۱۵]
جوزجان ریشه: جوزجان مُعرب نام پارسی گوزگان یا گوزگانان است.
- به زبان چینی قدیم: Hu-ši-kien/هو-شی-کین، آنطور که هوان‌تسنگ، زائر مشهور چینی سدهٔ هفتم میلادی یاد کرده.[۱۶]
- این نام در منابع اسلامی به صورت جوزجانان نیز یاد شده. جوزجان در معجم‌البلدان چنین آمده: شهرهای بلخِ خراسان است و میان مرورود و بلخ واقع است. قصبهٔ ('روستاهای') آن را یهودیه گویند و از شهرهای آنست انبار و فاریاب و کلار.[۱۷]
گوزگانی (کاربرد قدیمی)
جوزجانی (کاربرد امروزی)
خوست ریشه: گئورگ مورگنستیرنه، زبان‌شناس نروژی و متخصص زبان‌های هندوایرانی در کتابش، فرهنگ ریشه‌شناسی زبان پشتو (چاپ اسلو، ۱۹۲۸، ص. ۹۸)، نام خوست را گونهٔ ایرانی‌شدهٔ واژهٔ *hwāstu می‌داند، مقایسه شود با واژهٔ سانسکریتی suvāstu- به‌معنای «جای خوب» (که امروزه تبدیل به نام سوات-نام دره و شهرستانی در ایالت مرزی شمال غربی پاکستان-شده‌است)
-به زبان چینی قدیم: K'wat-sit-to، آنطور که هوان‌تسنگ، زائر مشهور چینی سدهٔ هفتم میلادی یاد کرده؛
-خواشت: آنطور که در منابع اسلامی همچون مُعجَم اَلبُلدان، نوشتهٔ یاقوت حموی، گیتاشناس سدهٔ ۱۲ و ۱۳ م. سوری آمده.
[۱۸]
خوستی
دایکُندی ریشه: مرکب از دو واژهٔ دای + کندی. واژهٔ 'دای' احتمالاً برگرفته از واژهٔ ایرانی باستانی دهیو (اوستایی: dax́iiu-/دخییو- یا daŋ́hu-/دنگخو-) به‌معنای 'سرزمین'[۱۹] است. واژهٔ دای در برخی اسامی محلات که امروزه هزاره‌نشین است تا هنوز باقی‌مانده، همچون نام‌های دای‌کندی، 'سرزمین کندی‌بای' (بای، واژه‌ایست تُرکی و ظاهراً صورتی‌است از بیگ، به‌معنای 'بزرگ')، دای‌زنگی، 'سرزمین زنگی‌بای'، دای‌میرداد، 'سرزمین میردادبای' و دای‌دیغو، 'سرزمین دهقان‌بای'.[۲۰]
دایکندی
زابل ریشه: احتمالاً برگرفته از نام زُنبیل (تشابه زابُل و زُنبیل شاید اتفاقی باشد)، رجوع شود به کابل‌شاهان، لقب فرمانروایان پیرو هفتالیان جنوبی؛ به‌نظر می‌رسد مناطق مرتفع زابلستان پایتخت تابستانی آن‌ها بوده‌باشد.
-این نام نخستین بار در نسخهٔ ارمنیِ کتاب شهرستان‌های ایرانشهر به شکل زاوَلِستان یاد شده؛[۲۱]
-در منابع اسلامی به‌صورت زاوُلِستان (توسط مقدسی) و زابُلِستان نیز آمده‌است.
[۲۲]
زابلی (کاربرد امروزی) زابُلِستانی (کاربرد قدیمی)
سرپل ریشه: برگرفته از نام رود سرپل. در منابع قدیمی نیز از این نام یاد شده‌است.[۲۳]
سرپُلی
سمنگان ریشه: ؟
-این نام در نوشته‌های باختری بجای‌مانده از دورهٔ هفتالیان[۲۴] و منابع اسلامی یاد شده‌است.
غزنی ریشه: نام غزنه تلفظی در زبان‌های ایرانی شرقی است از واژه گَنزَک که در زبان‌های ایرانی قدیم به معنای گنجه ("گنج") بوده‌است و نام غزنه پس از روی دادن جایگشت آوایی گنزک/گزنک به شکل کنونی درآمده‌است.[۲۵]
-به زبان یونانی باستان: احتمالاً همان Gázaca/گَزَکه یا Gāzaca/گازکه که بطلمیوس (در کتاب ۶، فصل ۱۸، بند ۴ از Geographia) آورده؛
-به زبان چینی قدیم: Ho-si-na، آنطور که هوان‌تسنگ، زائر مشهور چینی سدهٔ هفتم میلادی یاد کرده؛[۲۶]
-واژهٔ درست غزنین به نون آخر است و غزنه یا غزنی تلفظ عامه می‌باشد.[۲۷]
غزنیچی یا غزنیجی
(کاربرد عامیانه)[۲۸]
غَزنَوی
(کاربرد قدیمی)
غور ریشه: در فرهنگ انجمن‌آرای ناصری به‌نقل از فرهنگ آنَنْدراج آمده: بیشتر بلاد آن کوهستان است و از این رو آن را غور غرجستان و غرشستان گویند؛ زیرا که در لغت آنان غرجستان کوهستان است.[۲۹]
-در اصل، نام منطقهٔ اصلی مَندَیْشْ بوده، که در ناحیه‌ای بنام سَنگه در نزدیکی کوه زارِ مَرغ واقع بوده.[۳۰]
-غورات: گونه دیگری از نام ولایت غور که گاه استفاده می‌شود.[۳۱]
فاریاب ریشه: ؟
- فاریاب در قدیم نام شهری در استان گوزگان (جوزجان امروزی)، در ۱۶ کیلومتری شرق آبِ قیصر در محلی بنام خیرآباد (که بقایای سکونت انسان و دژی در آن به جای مانده) بوده که امروزه نام ولایتی است در شمال افغانستان.
[۳۲]
فَراه ریشه: برگرفته از نام شهر فرادا (به یونانی باستان/لاتین: Phrada)، با پیشینهٔ تاریخیِ هزاره اول (پیش از میلاد). فرادا پایتخت ساتراپی زَرَنکه (به یونانی باستان/لاتین: Drangiana/درَنگیانا)، یکی از ساتراپی‌های هخامنشیان بوده.
-از دوران یورش اسکندر مقدونی (در ۳۳۰ ق. م) به بعد: Prophthasia/پروفتازیا؛
-از سدهٔ اول پیش از میلاد به بعد: Phra/فرا، جزئی از سرزمین هریوه (یونانی باستان/لاتین: Aria) بوده و در مسیر جادهٔ زمینی از شام به هند واقع بوده؛
-از دوران ساسانیان تا اکنون: فراه، سنگری مهم در مرزهای شرقی شاهنشاهی ساسانیان شمرده می‌شده و آنطور که از نام فراخکَر-پیروز پیداست، احتمالاً توسط پیروز یکم، شاهنشاه ساسانی (شاهنشاهی: ۴۵۹–۴۸۴ میلادی) دوباره آباد شده.
[۳۳]
فراهی یا فَرَهی
قندهار ریشه‌ها:[۳۴]
۱. برگرفته از نام گندهارا، نام سرزمین و دولتی در روزگار باستان که شامل حوزهٔ جنوبی رود کابل می‌شده. به باور هنری والتر بیلیو (Bellew)، نویسندهٔ بریتانوی، این سرزمین شامل تمامی ولایت امروزی قندهار می‌شده که در پی یورش هفتالیان در سدهٔ پنجم میلادی گسترش پیدا کرده بود.
۲. فرضیه دیگر، که حتی شامل کاربردهای قدیمیتر این نام می‌شود، آن را برگرفته از نام فرضی یونانی شهر Gondophareia/گُندُفاریا، برگرفته از نام گُندُفَر، فرمانروای پارتیِ هند می‌داند، که سکه‌هایش در قندهار پیدا شده‌اند.
۳. برخی نام قندهار را برگرفته از بخش اول نام Condigramma/کُندی‌گراما می‌دانند. (بخش دوم، گراما، به زبان سانسکریت به‌معنای 'روستا' است)
۴. برخی نیز این نام را برگرفته از منطقه‌ای در رُخَج بنام Gandutava/گَندوتاوا می‌دانند؛ که در سنگ‌نوشته بیستون از نبردی در آن منطقه بین ساتراپ هخامنشی آنجا و شورشیان علیه داریوش بزرگ یاد شده‌است.

نام‌های تاریخی: سرزمین قندهار = هَرَووَتیش/اَراخوزیا/رُخَج؛ شهر قندهار = تِگین‌آباد:
-در منابع پیش از اسلام، در سنگ‌نوشته‌های هخامنشی از نام Harauvatiš/هَرَووَتیش (یونانی باستان: Ἀραχωσία/اَراخوزیا یا Ἀραχῶται/اَراخوتای) یاد شده که سرزمینی در پیرامون قندهار امروزی بوده و یکی از ساتراپی‌های شرقی هخامنشیان شمرده می‌شده.[۳۵] در منابع اسلامی، به ویژه تا پیش از حملهٔ مغول از نام قندهار بجز در معدودی منابع جغرافیایی به زبان عربی (همچون ابن خردادبه، ص. ۵۶، ۶۸؛ یعقوبی، در البُلدان، صص. ۲۸۱، ۲۸۷ و ۲۸۹؛ ابن رُسته، ص. ۹۰؛ مسعودی، در التنبیه، ص. ۴۳؛ مقدسی، ص. ۶۰) اشارات مکرری نشده، و در این منابع نام قندهار به دو سرزمین متفاوت اشاره دارد: یکی قندهار در سِند، یا همان قندهار امروزی، و دیگری قندهار در هند، که به‌گفتهٔ یوزف مارکوارت می‌تواند همان سرزمین باستانی گندهارا، در شمال‌غربی هند باشد.
در منابع اسلامی نام رُخَج (یا رُخُد، یا همان اَراخوزیا در منابع یونانی/رومی) است که برای سرزمین پیرامون قندهار امروزی استفاده می‌شده. کلاوس فیشر[۳۶] بر این باور است که نام قندهار در منابع بین سده‌های دهم و دوازدهم میلادی تقریباً ناپدید شده، و در آن دوره پَنجوائی، مرکز اداری، و تِگین‌آباد دو شهر عمده در رُخَج بودند. ولادیمیر مینورسکی، خاورشناس روسی احتمال همخوانی تگین‌آباد با قندهار تاریخی (حدودالعالم، مینورسکی، ص. ۳۴۵) را بعید نمی‌داند. احتمال اینکه نام تگین‌آباد برگرفته از نام سبکتگین، نخستین فرمانروای غزنوی، که آن منطقه را در سال ۸۹۰ میلادی فتح کرده، باشد رد شده، چون اشارهٔ استخری به تگین‌آباد پیش از ظهور سبگتگین بوده. ریشهٔ احتمالی دیگر برای نام تگین‌آباد نام قراتگین، فرمانده سامانی است که بر امیر نصر سامانی شورید و در سال ۹۳۰ میلادی به بُست گریخت. هِلمز[۳۷] هم برگرفتن نام تگین‌آباد از نام دودمان تُرک‌شاه را محتمل می‌داند که از اواسط سدهٔ هفتم تا اواسط سدهٔ نهم میلادی بر کابل و گندهارا فرمان می‌راندند.[۳۸]


نام‌های تاریخی گندهارا:[۳۹]
-به زبان سانسکریت: گندهاری، در عبارت Gandhārīnām avikā (به‌معنای 'میش گندهاری‌ها') در ریگ‌ودا؛
-به زبان پارسی باستان: گنداره، در سنگ‌نوشته‌های هخامنشی؛
-به زبان عیلامی: کن‌ده‌ره.
نام‌های تاریخی اَراخوزیا:[۳۵]
-به سانسکریت ودایی: Sárasvatī-/سَرَسوَتی (برگرفته از سَرَس-، به‌معنای 'دریاچه' است)، یکی از هفت رودی (سَپته‌سندو) که در ریگ‌ودا اشاره شده و همان رود ارغنداب، شاخه‌ای از رود بزرگ هِلمَند است؛
-به اوستایی: Haraxᵛaitī-/هَرَخوَیتی، آنطور که در فرگرد یکم وندیداد از اوستا آمده؛
-به پارسی باستان: Harauvatiš/هَرَووَتیش، آنطور که در سنگ‌نوشته‌های هخامنشی آمده؛
-به یونانی باستان: Ἀραχωσία/اَراخوزیا یا Ἀραχῶται/اَراخوتای؛
-پس از یورش اسکندر مقدونی: Alexandria in Arachosia/اسکندریه اَراخوزیا یا Alexandropolis/اسکندرشهر؛
-به لاتین: Arachosia/اَرَکُسیا؛
-در منابع اسلامی: رُخَج یا رُخُد.

کابل ریشه: برگرفته از نام کوبها؟،[۴۰] نام سانسکریت ودایی رود کابل، که در ریگ‌ودا در فهرست رودهای ریگ‌ودا (سَپته‌سندو) در کنار این سه رود دیگر یاد شده: رَسا (همان رَنهای اوستایی)، کُرومو (درهٔ کُرَم در مناطق قبیله‌ای فدرال پاکستان) و سَرَیو (همان هریرود در ولایت هرات).[۴۱]
-در منابع یونانی باستان:
-Karoura/کارورا یا Kaboura/کابورا، نام شهری که بطلمیوس (در کتاب ۶، فصل ۱۸، بند ۴ از Geographia) آن را در سرزمین پاروپامیز (گندهارا) یاد کرده و بدیهی است که نام این شهر رونویسی از نام محلی بوده؛
-Ortospana/اُرتُسپانا، نام شهر دیگری است که بطلمیوس آن را در سرزمین پاروپامیز آورده، و استرابو (در کتاب ۱۱، فصل ۸، بند ۹) آن را چهارراهی مهم دانسته که از آنجا سه جاده به سرزمین باختر منتهی می‌شدند.
-در منابع چینی باستان:
-Kau-fu/کاو-فو، نام چینی باستانی کابل در منابع چینی بجای‌مانده از سدهٔ پنجم میلادی به بعد (همچون توسط هوان‌تسنگ، زائر چینی)، و بدیهی است که این نام هم رونویسی از نام محلی کابورا بوده؛
Jep-poʿ-lo/جِپ‌پولو، نام چینی باستانی سرزمین گندهارا تا قبل از آمدن هفتالیان در سدهٔ چهارم میلادی. یوزف مارکوارت، خاورشناسی نامدار آلمانی این نام را برگرفته از شکل -ǰābul/ژابُل که همان کابُل امروزی باشد، می‌داند و می‌گوید بر روی سکه‌های هندی بجای‌مانده از همان دوره لقب ṣāhi ǰawūwlaḥ/ǰabula (احتمالاً به‌معنای 'پادشاه ژَووله/ژَبُله') دیده می‌شود.[۴۲]
-در منابع اولیهٔ اسلامی:
-کابُلِستان، نام سرزمینی در حوزهٔ فوقانی رود کابل، که در منابع اولیهٔ اسلامی به‌طور مبهم به عنوان سرزمینی بین بامیان در غرب و لغمان در شرق توصیف شده‌است. مقدسی، جغرافیادان سدهٔ چهارم هجری (دهم میلادی)، تمام سرزمین‌های شمال غزنه و زابُلِستان که شامل درهٔ لوگر باشد را جزئی از کابلستان دانسته. در همین دوره بود که نام کابل به جای اشاره به کُل سرزمین کابلستان، تنها برای اشاره به شهر کابل استفاده شد. در سال ۱۹۶۴ میلادی، قلب سرزمین کابلستان تبدیل به ولایت کابل شد.[۴۳]
کاپیسا برگرفته از نام سانسکریت شهر باستانی کاپیسی (همان بگرام امروزی)، که توسط پانینی، زبان‌شناس هندی اهل گندهارا یاد شده. این شهر پایتخت تابستانی شاهنشاهی کوشان بوده و در منابع یونانی باستان و لاتین به نام‌های Alexandria of the Caucasus/اسکندریه قفقاز و Alexandria-Kapisa/اسکندریه کاپیسا نیز یاد شده‌است.[۴۴]
کاپیسایی
قندوز ریشه: کُندوز یا قُندوز، مخفف قُهَندُز، مُعرَبِ نام پارسی کُهَن‌دَژ است.[۴۵] که طبق تعریف معجم‌البلدان به دِژهای قدیمی که در شهرها بوده اطلاق می‌گردیده.[۴۶] تا قبل از سال ۱۳۴۳ خورشیدی/۱۹۶۴ میلادی بنام ولایت قَطَغَن نامیده می‌شده، که نامی‌است تُرکی و معادل همان کُهن‌دژ فارسی است.
کُندوزی یا قُندوزی
کُنَر ریشه: ؟
-Choaspes/کواَسپِس (لاتین‌شدهٔ واژهٔ یونانی باستانی Khoáspēs/خواَسپیس؛ اوستایی نو: هووَسپه یا هووَسپا): نام رود کنر در منابع باستانی (نام دو رود دیگر؛ یکی در سرزمین سوسیانا، و دیگری در شمال سرزمین پارس هم به همین نام خوانده شده).[۴۷] آریان (ح۹۲-ح۱۷۵ م)، تاریخ‌نگار یونانی، این رود را بنام Euaspla یاد کرده، که احتمالاً نیم‌برگردانی است از نام ایرانی کهن هواَسپه به‌معنای «داشتن اسب‌های خوب». Aspasii نام مردمانی قبیلوی بوده که در سرزمین گندهارا در اطراف رود کُنَر می‌زیستند. استرابو (۲۷ ق.م. -۱۴ م)، تاریخ‌نگار دیگر یونان باستان، نام این مردمان را Hypasii خوانده‌است.[۴۸]
کُنَری
لَغمان ریشه:؟
لَغمانی
لوگر ریشه: ؟
-لوگر یا لَوکَر، به‌عنوان نام شهر و رودی به‌همین نام در منابع قدیم نیز آمده‌است.[۴۹]
ننگرهار ریشه: برگرفته از نام سرزمین باستانی نَگَراهاره (همان هده امروزی، در نزدیکی شهر جلال‌آباد امروزی، مرکز ولایت ننگرهار). هوان‌تسنگ، زائر چینی سدهٔ هفتم میلادی نام Na-hi-lo-ho را از همین نام نَگَراهاره اقتباس کرده.[۵۰]
نورستان نام نورستان توسط عبدالرحمن‌خان، امیر افغانستان، پس از تسخیر و اسلامی‌کردن اجباری سرزمینی که تا آنوقت توسط مسلمانان کافرستان نامیده می‌شد در سال ۱۸۹۶ میلادی، و به‌مناسبت «آوردن نور به این سرزمین» بر آن نهاده شد. تا پیش از زمستان سال ۱۸۹۵/۹۶ میلادی، مردم کافرستان که توسط مسلمانان کافر خوانده می‌شدند، هنوز به فرهنگ و آیین نیاکانی خود که ریشه در گذشته‌های دور باستانی داشت، باور داشتند.[۵۱]
نیمروز ریشه: برگرفته از واژهٔ پارسی میانه نیمروز، به‌معنای "جنوب". این نام در نسخهٔ ارمنیِ کتاب شهرستان‌های ایرانشهر با عنوان کوست نیمروز (به‌معنای "بخش جنوب‌شرقی")، در کنار سه کوست ("بخش") دیگر ایران‌شهر یاد شده‌است.؛[۲۱]
نیمروزی
میدان وَردَک ریشه:؟
وَردَکی
هرات ریشه: برگرفته از واژهٔ ایرانی کهن هَرَیو-، به‌معنای «پُر شتاب»، نام رودخانهٔ هریرود. سَرایو- معادل سانسکریت ودایی آن در کتاب ریگ‌ودا، در فهرست رودهای ریگ‌ودا (سانسکریت: سَپته‌سندو؛ به‌معنای 'هفت‌رود') است که در کنار این سه رود دیگر یاد شده: کوبها (همان رود کابل)، رَسا (همان رَنهای اوستایی) و کُرومو (درهٔ کُرَم در مناطق قبیله‌ای فدرال پاکستان).
نام‌های تاریخی ایرانی:[۵۲]
- به زبان اوستایی: هَرویوه/Harōiva، در یشت ۱۰٫۱۴ (یشت چهاردهم مِهریَشت) و وندیداد ۱٫۹ (فرگرد یکم وندیداد) از اوستا؛
- به زبان پارسی باستان: هَرَیوه/Haraiva، در سنگ‌نوشته‌های هخامنشی. در منابع اسلامی نیز از زر هریوه یا دینار هریوه یاد شده، که زر خالص و رائج مسکوکِ ضراب‌خانه هرات قدیم بوده؛[۵۳]
- به پارسی میانهٔ ساسانی: هَریو/Harēv، در سنگ‌نبشته‌ای از شاپور یکم در کعبه زردشت واقع در نقش رستم؛
- به پهلوی: هَری، در فهرست پایتخت‌های استان‌های امپراتوری ساسانیان؛
نام‌های تاریخی یونانی باستان و لاتین:[۵۴]
- Ἀρεία/اَرِیا، آنطور که توسط آریان، تاریخ‌نگار یونانی سدهٔ دوم میلادی یاد شده؛
- Ἀρία/اَریا، آنطور که توسط استرابو و بطلمیوس یاد شده؛
- Arii/اَرِی، نام سرزمین هرات و باشندگان آن، آنطور که پلینی، نویسندهٔ رومی سدهٔ یکم میلادی آورده؛
- پس از یورش اسکندر مقدونی در سال ۳۳۰ پیش از میلاد به بعد: اسکندریه آریانِه (به یونانی: Αλεξάνδρεια, η Αρειανή/الکساندریا آریانه)/(به لاتین: Alexandria Areion/اسکندریه اَرِیون)، همان شهر هرات امروزی، این نام نباید با نام یونانی سرزمین باستانی آریانا اشتباه شود.
هِرَوی (بویژه در کاربردهای قدیمی)
یا هراتی
هلمند ریشه: برگرفته از نام رود هلمند، رودی بزرگ در سیستان تاریخی، که در اوستا بنام رود هَئیتومَنت/Haētumant یاد شده.
در نسک یشت‌ها (در ۶۹–۱۹٫۶۶) از این شاخه‌های رود بزرگ هیئتومنت (هلمند) نیز یاد شده:
Xᵛāstrā/خواسترا، Hvaspā/هوَسپا، Fradaθā/فرَدَثا، Xᵛarənahvaitī/خوَرِه‌نَوَیتی، Uštavaitī/اوشتَوَیتی، Urvā/اُروا، Ǝrəzī/اِرِه‌زی، و Zarənumatī/زَرِه‌نومَتی.
این اسامی در نوشته‌های پهلوی، به‌ویژه در کتاب تاریخ سیستان نیز این‌گونه یاد شده:
رودِ هیرمند (رود هلمندرُخَّدرود (همان رود ارغنداب؛ اوستایی: Haraxᵛaitī/هَرَخوَیتیخاش‌رود (Xᵛāstrā/خواسترا، وادی نِسَل یا نهرِ نیشَک در منابع عربیفراه‌رود (Fradaθā/فرَدَثا، همان Ophradus که پلینی یاد کرده)، خُشک‌رود (Uštavaitī/اوشتَوَیتی، بین فراه‌رود و هَروت‌رود) و هَروت‌رود (Xᵛarənahvaitī/خوَرِه‌نَوَیتی، همان Pharnacotis که پلینی یاد کرده)[۵۵]
در منابع اسلامی:[۵۶]
-هِندمَند، در منابع اولیه اسلامی، همچون توسط استخری، صص. ۴۵–۲۴۲؛ یاقوت، در بُلدان، ص. ۴۱۸؛
-هیلمَند، توسط ابن حوقل، ص. ۴۱۷؛
-هیرمید: توسط مقدسی، صص. ۳۰۴، ۳۲۹؛
-هیدمَند، در حدودالعالم، برگردان و تفسیر از مینورسکی، صص. ۷۳، ۱۱۰؛
-هیرمَند، نام معمول فارسی آن است که تا امروز کاربرد می‌شود، توسط حمدالله مستوفی، در نُزهَت القُلوب، برگردان لِسترانج (Guy Le Strange)، صص. ۱۴۲، ۱۷۸؛
-نَهرِ بُست، توسط مسعودی در مروج‌الذهب.
هلمندی

تاریخچهٔ تقسیمات کشوری ویرایش

از سال ۱۷۷۳ میلادی به بعد درست از زمانی که تیمور شاه کابل را پایتخت خود قرار داد، شاهزادگان ولایت را کم و بیش خودمختاری داده بودند. مهم‌ترین ولایات تحت کنترل شاهزادگان و امیران، کابل، قندهار، هرات، ترکستان افغانستان، قطغن و بدخشان بودند. امیر عبدالرحمن‌خان (۱۹۰۱–۱۸۸۰) دامنه قلمرو سلطنتی‌اش را به ولایات هرات، ترکستان افغانستان، هزاره‌جات، نورستان و بدخشان گسترش داد. امان‌الله شاه (۱۹۱۹–۱۹۲۹) با کسب استقلال کشور، در سیستم اداری هم تغییراتی بوجود آورد که به شکل کشورهای دموکراتیک آن وقت بود. او ساحات کشور را به پنج ولایت اصلی یا عمده و چهار حکومت اعلی تقسیم نمود. در دورهٔ سلطنت محمد نادرشاه (۱۹۲۹–۱۹۳۳) این تقسیمات عبارت بودند از:[۵۷]

 
ولایات افغانستان در دوره حبیب‌الله خان

ولایات اصلی:

  • ولایت کابل
  • ولایت قندهار
  • ولایت هرات
  • ولایت مزارشریف
  • ولایت قطغن و بدخشان

حکومت‌های اعلی:

  • حکومت اعلای مشرقی
  • حکومت اعلای جنوبی
  • حکومت اعلای فراه و چخانسور
  • حکومت اعلای میمنه

بعد از حکومت مشروطه و تصویب قانون اساسی در سال ۱۳۴۳ خورشیدی/۱۹۶۴ میلادی در دورهٔ سلطنت محمد ظاهرشاه (۱۹۳۳–۱۹۷۳)، افغانستان به ۲۶ ولایت تقسیم شده که هر کدام به دلیل اهمیت و چگونگی انکشاف آن به گروه‌های یک، دو و سه تقسیم گردیده بودند. کابل، غزنی، گردیز، جلال‌آباد، مزار شریف، هرات و قندهار جزء مراکز «درجه یک»، ارزگان، غزنی، هلمند، فاریاب، جوزجان، فراه، بغلان، بدخشان، تخار و پروان جزء مراکز «درجه دو» و کنر، میدان وردک، زابل، غور، بامیان، بادغیس، نیمروز، سمنگان، کاپیسا و لغمان جزء مراکز «درجه سه» ولایات در تقسیمات کشوری قرار گرفتند.[۵۸] هر کدام از این ولایات به وسیله فرمانداری «والی»، اداره می‌شد که در برابر وزارت داخله در کابل مسئولیت داشتند. مضافاً این که نماینده‌هایی در هر ولایت وجود داشت که روند اجرایی کار را مستقیماً به کابل گزارش می‌دادند. هر ولایتی دارای چندین «ولسوالی» بود که به وسیله مسئولی به نام «ولسوال» اداره می‌شدند و ولسوالی‌ها در برابر «والی» مسئولیت داشته و می‌بایست گزارش کار را به آن‌ها می‌دادند، البته هر ولسوال امکان داشت چندین علاقه‌داری را نیز اداره کند. علاقه‌داری‌ها در روستاهای مهم مستقر و در قبال ولسوالی‌ها مسئولیت مستقیم داشتند، علاقه‌داری‌ها به تناسب جمعیت آنان به چهار گروه تقسیم می‌شدند.[۵۹]

مقایسهٔ تقسیمات کشوری افغانستان[۶۰]
تقسیمات پیشین تقسیمات جدید (بعد از مارس ۱۹۶۴)
نام واحد نام مسئول نام واحد نام مسئول
ولایت نایب‌الحکومه ولایت والی
حکومت اعلی حاکمِ اعلی - -
حکمرانی (یا حکومتِ کلان) حکمران (یا حاکمِ کلان) وُلُسوالی وُلُسوال
حکومت حاکم محلی - -
علاقه‌داری علاقه‌دار علاقه‌داری علاقه‌دار

در سال ۱۹۷۰ افغانستان به ۲۶ ولایت، شش ولسوالی بزرگ (پشتو: لُوی ولسوالی)، ۱۷۵ ولسوالی و ۱۱۸ علاقه‌داری تقسیم شد. در دورهٔ حکومت کمونیست‌ها در دههٔ هشتاد میلادی، ولایت‌های پکتیکا، کاپیسا، کنر و سر پل به نقشه اضافه شدند. در دورهٔ مجاهدین با افزوده شدن ولایت‌های خوست و نورستان در سال ۱۹۹۴ تعداد ولایت‌ها به ۳۲ ولایت رسید. در سال ۲۰۰۴ دو ولایت دیگر نیز به نقشه افزوده شدند. پس از روی کار آمدن حامد کرزی، وی به پاس مبارزات مردم پنجشیر این منطقه را که در گذشته یکی از ولسوالی‌های ولایت پروان بود در ۱۳ آوریل ۲۰۰۴ به ولایت تبدیل کرد. دایکندی پیشتر یکی از ولسوالی‌های ولایت اُروزگان بود؛ ولی در تاریخ ۲۸ مارس ۲۰۰۴ به عنوان یک ولایت جداگانه تشکیل شد.

جستارهای وابسته ویرایش

پانویس ویرایش

  1. وبگاه وزارت احیاء و انکشاف دهات افغانستان، زبان: انگلیسی، بازیابی در ۵ سپتامبر ۲۰۰۹
  2. «نقشهٔ ولایت‌های افغانستان در سال ۲۰۰۹، پروژهٔ ۲۰۰۰ خلیج فارس، وبگاه دانشگاه کلمبیا، زبان: انگلیسی، بازیابی در ۶ ژانویهٔ ۲۰۱۰». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۶ مارس ۲۰۱۵. دریافت‌شده در ۶ ژانویه ۲۰۱۰.
  3. «وبگاه دانشنامه ایران، پکتیا، بازیابی در ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۹». بایگانی‌شده از اصلی در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰. دریافت‌شده در ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۹.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ C. E., Bosworth, D. Balland, 1988, 'BĀḎḠĪS', Encyclopædia Iranica
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ X. De Planhol, Z. Tarzi, D. Balland, 1988, 'BĀMĪĀN', Encyclopædia Iranica
  6. W. Eilers, 1988, 'BADAḴŠĀN', Encyclopædia Iranica.
  7. J. Markwart, 1931, A Caralogue of the Provincial of Erānshahr, 34.
  8. R. N. Frye, 1986, BALKH, The Encyclopaedia of Islam (Volume I: A-B), 1001.
  9. R. N. Frye, 1991, FARWĀN (also PARWĀN), The Encyclopaedia of Islam (Volume II: C-G), 817.
  10. لغت‌نامه دهخدا، سرواژۀ 'پَروان'.
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ لغت‌نامه دهخدا، سرواژۀ 'پشتو'.
  12. لغت‌نامه دهخدا، سرواژۀ 'هربذ'
  13. لغت‌نامه دهخدا، سرواژۀ 'پنجهیر'
  14. PANDJHĪR, 1995, The Encyclopaedia of Islam (Volume VIII: NED-SAM), 258.
  15. W. Barthold, C. E. Bosworth, TUKHĀRISTĀN, 2000, The Encyclopaedia of Islam (Volume X: T-U), 600.
  16. C. Edmund Bosworth, 2009, JOWZJĀN, Encyclopædia Iranica.
  17. لغت‌نامه دهخدا، سرواژۀ 'جوزجان'
  18. C. E. Bosworth, 1986, KHŌST, The Encyclopaedia of Islam (Volume V: KHE-MAHI), 36.
  19. Gherardo Gnoli, 1993, DAHYU, Encyclopædia Iranica.
  20. محمدعوض نبی‌زاده، ساختار اتنیکی و تاریخی جامعۀ هزاره، تارنمای آریایی.
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ «شهرستان‌های ایرانشهر، برگردانِ تورج دریایی» (PDF). بایگانی‌شده از اصلی (PDF) در ۵ مارس ۲۰۰۹. دریافت‌شده در ۵ مارس ۲۰۰۹.
  22. C. E. Bosworth, 2002, ZĀBUL, ZĀBULISTĀN, The Encyclopaedia of Islam (Volume XI: W-Z), 371.
  23. لغت‌نامه دهخدا، سرواژۀ 'سَرپُل'.
  24. «Prof. Nicholas Sims-Williams, Bactrian Documents from Ancient Afghanistan». بایگانی‌شده از اصلی در ۱۰ ژوئن ۲۰۰۷. دریافت‌شده در ۲۷ اوت ۲۰۱۱.
  25. C. E. Bosworth, 1991, GHAZNA, The Encyclopaedia of Islam (Volume II: C-G) ,1048.
  26. XAVIER DE PLANHOL, 2000, ḠAZNĪ, Encyclopædia Iranica.
  27. لغتنامه دهخد، سرواژۀ 'غزنین'
  28. لغتنامه دهخدا، سرواژۀ 'غزنیجی'
  29. لغت‌نامه دهخدا، سرواژۀ 'غور'. (اِخ ) نام ولایتی است...'
  30. A. D. H. Bivar, GHŪR, The Encyclopaedia of Islam (Volume II: C-G), 1096)
  31. C. Edmund Bosworth, 2002, ḠUR, Encyclopædia Iranica.
  32. Daniel Balland, 1999, FĀRYĀB, Encyclopædia Iranica.
  33. Daniel Balland, 1999, FARĀH, Encyclopædia Iranica.
  34. Xavier de Planhol, 2010, KANDAHAR i. Historical Geography to 1979, Encyclopædia Iranica.
  35. ۳۵٫۰ ۳۵٫۱ R. Schmitt, 1986, ARACHOSIA, Encyclopædia Iranica.
  36. K. Fischer, “Zur Lage von Kandahar an Landverbindungen zwischen Iran und Indien,” Bonner Jahrbücher des Rheinischen Landmuseums in Bonn 167, 1967, pp. 210-211.
  37. Svend W. Helms, “Kandahar of the Arab Conquest,” World Archaeology 14/3, 1982, pp. 349.
  38. Minoru Inaba, 2010, KANDAHAR iii. Early Islamic Period, Encyclopædia Iranica.
  39. Willem Vogelsang, 2000, GANDHĀRA, Encyclopædia Iranica.
  40. C. E. Bosworth, KĀBUL, The Encyclopaedia of Islam (Volume IV: IRAN-KHA), 356.
  41. G. Gnoli, 1987, AVESTAN GEOGRAPHY, Encyclopædia Iranica.
  42. Xavier de Planhol, 2009, KABUL ii. HISTORICAL GEOGRAPHY, Encyclopædia Iranica.
  43. C. E. Bosworth, KĀBULISTĀN, The Encyclopaedia of Islam (Volume IV: IRAN-KHA), 357.
  44. Martha L. Carter, 1989, BEGRĀM, Encyclopædia Iranica.
  45. لغتنامه دهخدا، سرواژۀ 'قُندُز'
  46. لغتنامه دهخدا، سرواژۀ 'قُهَندَژ'
  47. Rüdiger Schmitt, 1991, CHOASPES, Encyclopædia Iranica.
  48. C. J. Brunner, 1987, ASPASII, Encyclopædia Iranica.
  49. لغت‌نامه دهخدا، سرواژۀ 'لوکر'
  50. C. E. Bosworth, 1993, NANGARHĀR, The Encyclopaedia of Islam (Volume VII: MIF-NAZ), 957.
  51. Max Klimburg, 2004, NURISTAN, Encyclopædia Iranica.
  52. W. J. Vogelsang, 2002, HERAT ii. HISTORY, PRE-ISLAMIC PERIOD, Encyclopædia Iranica.
  53. لغتنامه دهخدا، سرواژۀ 'هریوه'.
  54. 'Ărī^a', Charlton T. Lewis, Charles Short, A Latin Dictionary, Perseus Digital Library.
  55. Gherardo Gnoli, 2003, HELMAND RIVER ii. IN ZOROASTRIAN TRADITION, Encyclopædia Iranica.[پیوند مرده]
  56. C. Edmund Bosworth, 2003, HELMAND RIVER iii. IN THE MEDIEVAL PERIOD, Encyclopædia Iranica.
  57. علی‌خان، محمد، افغانستان، مطبع مفید عام، لاهور، ۱۳۰۶ ه‍.خ (۱۹۲۷ م.)، تارنمای کتابخانه دیجیتال افغانستان.
  58. نقشه اخیر کتاب افغانستان در مسیر تاریخ، نوشته میر غلام محمد غبار، بر گرفته از اطلس کامل افغانستان
  59. وبگاه سفارت کبرای جمهوری اسلامی افغانستان در تهران، تقسیمات کشوری افغانستان، بازیابی در ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۹[پیوند مرده]
  60. افغانستان، نوشتهٔ لوئی دوپری (Louis Dupree)، انتشارات دانشگاه آکسفورد (Oxford University Press)، ایالات متحده آمریکا، ۲۰۰۲

پیوند به بیرون ویرایش