ولایت غور
مختصات: ۳۴° شمالی ۶۵° شرقی / ۳۴°شمالی ۶۵°شرقی
ولایت غور در مرکز افغانستان است و با ولایتهای بامیان، دایکندی، جوزجان، فاریاب، بادغیس، هرات، فراه و هلمند مرز مشترک دارد. مرکز این ولایت شهر فیروزکوه است.
غور | |
---|---|
![]() ولسوالی شهرک، منار جام | |
![]() | |
مختصات: | |
کشور | ![]() |
مرکز | فیروزکوه |
مساحت | |
• کل | ۳۶۴۷۸٫۸ کیلومتر مربع (۱۴۰۰۰ مایل مربع) |
جمعیت (۲۰۱۵)[۱] | |
• جمعیت | 700,296 |
منطقهٔ زمانی | UTC+4:30 |
کد ایزو ۳۱۶۶ | AF-GHO |
زبانهای رسمی | فارسی |
مساحت آن به ۳۸/۸ هزار متر و جمعیت آن نظر به احصاییه که بعد از به وجود آمدن اداره موقت در افغانستان صورت گرفت حدود ۸۰۰۰۰۰ هزار نفر بالغ میگردد.
غور که در چار چوب اداری ولایت هرات قرار داشت، در سال ۱۳۴۲ به عنوان استان جداگانه تشکیل و شهر چغچران به عنوان مرکز آن تعیین گردید و نظر به پیشنهاد فرهنگیان و جوانان ولایت غور و با همکاری ریاست اطلاعات و فرهنگ این ولایت به تاریخ ۱/۲/۱۳۹۳ خورشیدی جلسه شورای وزیران افغانستان تحت ریاست حامد کرزی رئیسجمهوری اسلامی افغانستان تغییر نام مرکز ولایت غور را از چغچران به فیروزکوه با در نظر داشت پیشینهٔ تاریخی شهر فیروزکوه که در سالهای ۵۴۰–۵۴۴ هـ. ق توسط سلاطین غوری ساخته شده و حدود صد سال مرکز حکم روایی سلسله غوریان بودهاست، تصویب نمودند.
ولایت غور دارای یازده منطقه اداری به نامهای: فیروزکوه؛ مرغاب، پسابند، تولک، تیوره، ساغر، دولت یار؛ چار سده؛ شهرک و لعل و سرجنگل میباشد. در سال ۱۳۵۷ تعداد مدارس در این ولایت به ۱۴۱ باب میرسید که در شش باب آن دختران آموزش میدیدند. تعداد آموزگاران و کارمندان آموزش و پروش در غور به ۶۸۹ نفر میرسید (شمار تمام آموزگاران و مأمورین دولتی در ولایت غور از ۱۰۷۰ نفر در نمیگذشت) و مدارس، حدود ۲۰۰ نفر آموزگار کمبود داشتند. شمار شاگردان همه مدارس در غور به حدود ۱۶ هزار نفر میرسید و درصد باسوادان این منطقه به رقم پنج بالغ میگردید.
در غور معادن سرب، سیماب، نمک و همچنین آهن، زاک، زمج و طلا وجود دارد. عمدهترین مشغولیت مردم را کشاورزی و دامداری تشکیل میدهد. تعداد گوسفندان حدود سه میلیون رأس برآورد میشود و فراورده گندم بیشتر از ۶۰ درصد نیازهای مردم را رفع نمینماید.
زبان مردم ولایت غور پارسی با گویش محلی است. در زمینه گویش فارسی غور تاکنون هیچ پژوهشی انجام نشدهاست. میتوان میان ویژگیهای گفتاری تحصیلکردگان که زبان کتاب و مدرسه در آنها نفوذ نموده و مردم عادی و محروم از سواد، تا جایی فرق قائل شد، لیکن بهطور کلی، لهجه غور فرقهای فاحشی با زبان معیار کشور و گویش کابل دارد. نام غور، تلفظ دیگری از واژه فارسی «گَر» به معنی کوهستان است.
تاریخویرایش
غور مرکز فرمانروایی غوریها و از زیباییهای آن زمان بودهاست.غوریان یا آل شَنسَب دودمانی بودند که بین سدههای ۱۰ و ۱۱ میلادی در نواحی صعب غور واقع در کوهستانهای مابین هرات و غزنه فرمانروایی میکردند و به دو شعبهٔ اصلی منقسم میشدند: یکی از آن دو در غور سلطنت میکردند و پایتخت آنان فیروزکوه بود و دیگرطخارستان واقع در شمال غور که پایتخت ایشان بامیان بود، و آنان را غوریهای بامیان نیز میگفتند. در خصوص تعلق آنها به گروه قومی خاص، دیر باز است که اختلاف نظری وجود دارد، بدین معنا برخی آنها را مردمان هزاره دانستهاند، طرفداران این نظریه به گرایشهای شیعی سلاطین آنان که به دست علی بن ابیطالب مسلمان شدند و هزارههای شیعه مذهب ساکن در حد فاصل هرات و غزنه (قلمرو تاریخی غوریان) استدلال میکنند و در برابر، عدهای نیز آنها را تاجیک دانستهاند. غوریان به ملوک شَنسَبانی یا آل شنسب نیز مشهور بودهاند. علت شهرت این دو سلسله به شنسبی، انتساب آنان به شخصی به نام حسن شنسب است که میگویند در صدر اسلام میزیستهاست و بدست علی ابن ابی طالب اسلام آوردهاست.
نسب غوریان به سکنههای غرجستان میرسد و غرجستان به مناطق کوهستانی مرکزی افغانستان اطلاق میشد.[12]
- بنجی بن نهاران
او از امرای قدرتمند غور و معاصر با هارون الرشید بود او وشیش بن بهرام مدعی دیگر حکومت بر غور بودهاست ان دو با همدیگر نزاع کردند و نتوانستند اختلافات خود راحل کنند پس پیش هارون الرشید رفتند هارون الرشید منشور حکومت غور را به بنجی بن نهاران داد تا اینکه حکومت غور در فرزندانش تداوم یافت.
سوری فرزند امیر بنجی و معاصر یعقوب لیث صفاری بود، ممالک غور بیشتر در ضبط او بود در این زمان مسلمانان و مشرکان با همدیگر اختلاف داشتند و صفاریان و سامانیان در تلاش برای فتح قلاع غور بودند
- محمد سوری
باتوجه به بوته به بعد زمانی بین امارت سوری و محمد سوری به آسانی نمیتوان پذیرفت که وی فرزند سوری بودهاست بلکه به احتمال زیاد فرزند زادهٔ او بودهاست بخشی از زندگی سیاسی و نظامی محمد سوری رابطهٔ او با سلطان محمود غزنوی است وی ملک غور را تحت ضبط خویش درآورده بود او که هوای استقلال در سر داشت سرانجام باتکیه براستعداد نظامی خویش و اعتماد به قلاع مستحکم غور استقلال برافراشت سرانجام محمود غزنوی با حیلهٔ جنگی توانست اورا شکست دهد.
سلطان محمود پس از غلبه بر محمد سوری حکومت غور را به فرزند او ابوعلی داد ابوعلی به سبب رابطهٔ حسنه با دربار غزنین، مشکل خارجی نداشت غوریان در ایام امارت او دررفاه امنیت به سر میبردند در این زمان مسعود غزنوی در هند بوده و به غور توجهی نداشته تا اینکه عباس بن شیث توانسته اورا اسیر کند وخود را به عنوان جانشین وی معرفی کند.
- عباس بن شیث
عباس از ضعف و هرج ومرجی که بعد از شکست سلطان مسعود ازسلجوقیان درنبرد دندانقان در سال۴۳۱ق عارض دربار غزنین شد برای قطع رابطهٔ غور از غزنین کوشید و با زندانی کردن عمویش امور غور را بر عهده گرفت.
- محمد بن عباس
سلطان ابراهیم پس از دستگیر کردن او فرزندش را به امارت رساند.
- قطب الدین حسن
از انتقال امارت غور به قطب الدین حسن که به احتمال زیاد فرزند محمد بن عباس بود اطلاعات دقیقی در دست نیست. وی مانند پدرش به دینداری، عدالت و رعیت پروری شهرت داشتهاست. در عهد امارت وی غور گرفتار جنگهای داخلی بودهاست چنانکه مشغلهٔ اصلی قطب الدین حسن فرونشاندن شورشها بود که در این را به قتل رسید.
- عزالدین حسین
به حکم مسعود بن ابراهیم غزنوی به امارت غور رسید با مرگ مسعود بن ابراهیم در سال ۵۰۹ق و اختلاف فرزندانش برسر جانشینی او، غزنویان خود تحت سلطه سلطان سنجر سلجوقی قرار گرفته و خراجگزار وی شدند.[14]
روابط غوریان با خلافت عباسی
غوریان به روابط غوریان با خلافت عباسی حضرت علی مشرف به دین اسلام شده بودند افتخار میکردند و از سیاستهای ظالمانهٔ بنی امیه پیروی نمیکردند و از بسیاری از اخبار چنین برمی اید که والیان اموی برای به اطاعت درآوردن غوریان با آنها نبرد کردهاند[15]
مناسبات غوریان با حکومتهای همجوار
مناسبات سیاسی و نظامی غوریان با حکومتهای همجوار: غوریان در مدت کوتاهی توانستند حکومت مقتدری در بخشهای وسیعی از سرزمینهای اسلامی تشکیل دهند. جد اعلای غوریان شنسب نام داشت که وی در زمان حضرت علی اسلام آورده بود اما پذیرش آیین اسلامی از طرف مردم غور در زمان سلطان محمود غزنوی بودهاست. اوج اقتدار این سلسله در زمان سلطان غیاث الدین محمد و برادرش شهاب الدین محمد بودهاست. معاصر بودن غوریان با حکومتهایی چون غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان همواره موجبات برخوردهای سیاسی و نظامی ای خاندان با حکومتهای یاد شده ایجاد کرد. در دوران سلطان غیاث الدین و شهاب الدین نبردهایی با سلطان محمد خوارزمشاه ایجاد شد که آنها در برابر سلطهٔ خوارزمشاهیان ایستاده وانها را شکست میدادند اما با مرگ سلطان شهاب الدین غوری غوریان اقتدار خود را از دست دادند حاکمان محلی دم از استقلال زدند و سلطان محمد خوارزمشاه از فرصت استفاده کرده غوریان را در خراسان ساخت.[16]
مبارزات غوریان برای استقلال یافتنویرایش
مواردی که موجب استقلال یافتن غوریان شد عبارتند از:
- قتل قطب الدین محمد بن حسین به دست بهرام شاه
- لشکر کشی سیف الدین سوری به غزنین
- لشکر کشی بهاءالدین سام به غزنین
- نبرد علاءالدین حسین جهانسوز با بهرام شاه و فتح غزنین[17]
اوج قدرت غوریانویرایش
دوره اوج و عظمت حکومت غوریان که حدود پنجاه سال طول کشید با سلطنت دوتن از فرزندان بهاءالدین سام، یعنی غیاث الدین محمد و شهاب الدین مصادف بوداین دوبرادر با برخورداری از استعدادهای ذاتی و روحیهٔ رعیت پروری، تساهل و تسامح و آگاهی از موقعیتهای سیاسی و نظامی محیط اطراف خود با اتحاد وبهرهگیری از نیروهای مادی و معنوی غوریان معمار و سازندهٔ این دورهٔ غوریان بودهاند. چنانچه در مدت کوتاهی حکومت غور را که بر کوهستانهای غور محدود میشد به امپراتوری مبدل ساختند که از خراسان تا هندوستان وسعت داشت وبا حکومت خوارزمشاهیان دم برابری میزد.[18]
وضعیت نظامی و سیاسی غوریانویرایش
سلطان شهاب الدین زمانی به قتل رسید که اهداف نظامی اودر هندوستان و خراسان ناتمام مانده بود و وضع داخلی نیز برای انتقال قدرت نا آرام بود بنابراین وزیر او مویدالملک برای جلوگیری از اغتشاشات داخلی و حفظ وحدت امپراطوری مرگ سلطان را آشکار نکرد ولی در این زمان ارکان سپاه باهم اختلاف پیدا کردند غوریان به هواخواهی بهاءالدین سام حاکم بامیان قیام خود را آشکار کردند و موید الملک و ترکان هواخواه غیاث الدین محمود شدند سرانجام توفیق نصیب موید الملک و ترکان شداما آنها برای تحقق هدف خود به تاج الدین یلدوز، از امرای ترک و سلطان شهاب الدین روی آوردند بنابراین به دلیل تعدد مدعیان سلطنت، قلمرو غوریان تجزیه شد.[19]
امور اداری و نظامی غوریانویرایش
امور اداری غوریان تاحدی برگرفته از امور اداری غزنویان بود و سلطان ضرورتاً باید از خاندان شنسبانی باشد. مشروعیت سلطنت نه تنها منوط به دریافت منشور حکومت از خلیفه عباسی بود، بلکه حمایت اشراف نیز نقش مهمی را ایفا میکرد. نشانههای سلطنت خطبه، سکه وچتر سلطنتی بود و سلاطین غوری دارای چتر بودند وگاه ازطرف خود به والیانی که مقام بالایی داشتند، لقب سلطان عطا میکردند. دیوان سالاری سلالهٔ ایران، مانند سامانیان و غزنویان برگرفته ازخلفای عباسی در بغداد بوده، پس شکی نیست که دیوان سالاری غوریان نیز شبیه دیوانسالاری موجود در خراسان و غزنین بودهاست که شامل دیوانهای عرض، دیوان اشراف، وزیر وغیره بودهاست. سپاه و اسلحه: هستهٔ مرکزی سپاه غور از مردم سرزمین غور تأمین میشده ولی با توسعهٔ قلمرو غوریان به تدریج اقوام دیگری مانند ترکان ،تاجیکان وهندیان به سپاه پیوستند. سپاه غور متشکل از سواره نظام و پیادهنظام بود. سپاهیان غور زره پوش بودند وبا سنان میجنگیدند. با توجه به کوهستانی بودن غور آموزشهای سوارکاری و وجود اسبهای تند رو بخش اعظم سواره نظام غوریان را تشکیل میداد.[20]
وضعیت اقتصادی و اجتماعی غوریانویرایش
اوضاع اجتماعی غوریان به دلیل صعوبت زندگی در سرزمین کوهستانی به خودی خود در پرورش انسانهای توانمند از نظر روحی و جسمی مؤثر بود. زندگی در دیاری کوهستانی باعث خشونت طبع غوریان شده بود. اوضاع اقتصادی غوریان به دلیل وجود معادن فلز و تخصص و مهارت آنها در استخراج و ساخت اسلحه ونیز زمینهای کشاورزی غنی و غنایمی که از هند وارد میشد وهمچنین صادرات اسلحه باعث رونق اقتصادی غوریان شده بود.[21]
اوضاع دینی غوریانویرایش
مذهب غالب غوریان و سلاطین تا عهد غیاث الدین م. ۵۹۹ق مذهب کرامیه بودهاست و حتی غیاث الدین محمد و برادرش شهاب الدین محمد، پیرو مذهب کرامیه بودهاند. نفوذ علمای کرامیه در غور چنان بود که وقتی غیاث الدین تغییر مذهب داد و به مذهب شافعی گروید مورد اعتراض قرار گرفت. تغییر مذهب غوریان به مذهبشافعی به دلیل سختگیری کرامیه در انجام عبادات و عقیده خرافهآمیز نسبت به خدا موجب رویگردانی مردم غور از این مذهب شده و به دنبال ان غیاث الدین برای هم سو شدن بامردم تغییر مذهب داده و به شافعی گروید. غیاث الدین به سبب سیاست تساهل مذهبی مورد تمجید مردم قرار گرفت به همین سبب در غور شورشی علیه او گزارش نشده چون او تعصب در مذهب را دور از شان سلطانی میدانست و امتیازی برای شافعیان قائل نمیشد او به سادات وعلویان احترام میگذاشت وبرای شافعیان در خراسان و غور مساجد و مدارس ساخته بود.[22]
زوال غوریانویرایش
بعد از مرگ سلطان شهاب الدین غوری ای دولت به زوال نزدیک شد. قیامهای متعددی که علیه حاکمیت غوریان در خراسان و هند رخ داد این دولت را به نابودی نزدیک کرد افسران سلطان شهاب الدین مانند تاج الدین یلدوز در غزنی و پنجاب، ناصر الدین قباچه در سند، قطب الدین ایبک در هند، ملک تاج الدین در سیستان همه مستقل شده بودند بدین ترتیب بامرگ سلطان شهاب الدین سلسلهٔ غوری به سمت انحطاط رفته وسلطان محمد خوارزمشاه از فرصت استفاده کرده بر ماوراءالنهر و خراسان مسلط شدو غوریان را در این مناطق نابود ساخت.
مردمویرایش
ولایت غور امروز به قسمت از سر زمین های مرکزی وقسما غربی افغانستان اطلاق می گردد که اقوام ساکن در این قلمرو،با اکثریت ۹۷٪ پارسیگویان شامل هزارهها، ایماقها و تاجیک ها هستند، تاجیک ها عمدتا در مرغاب زنده گی می کنند. همچنان گروههای کوچکی از ازبکها و پشتونها نیز در این ولایت زندگی میکنند.[۲][۳][۴]
تقسیمات اداریویرایش
جستارهای وابستهویرایش
منابعویرایش
نوشتار: لهجه فارسی کاکری، غلام حیدر یگانه - کارشناس ارشد زبان و ادبیات بلغاری و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه صوفیه
- ↑ Afghanistan at GeoHive
- ↑ Ghor Province on NPS.edu
- ↑ Bosworth, C. Edmund. "GÚUR". دانشنامه ایرانیکا (Online Edition ed.). United States: دانشگاه کلمبیا. Retrieved January ۲۰۰۸. Check date values in:
|accessdate=
(help)[پیوند مرده] - ↑ Tribal map of Ghor