گیوک خان: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ویرایش به وسیلهٔ ابزار خودکار ابرابزار
خط ۱۱:
در سال ۱۲۴۵ پاپ [[اینوسنت چهارم]] عده‌ای را برای تحقیق از اوضاع و احوال مغولها به مغولستان فرستاد. دو نفر آز آنها (Giovanni da Pian del Carpine) و (Lawrence of Portugal) در ۲۴ اوت سال ۱۲۴۶ هنگامی به قراقوروم پایتخت مغولستان رسیدند و پیغام پاپ را تسلیم کردند که گویوک خان در حضور عده زیادی از شاهان و سران کشورهای مختلف بعنوان خان بزرگ بر تخت می‌نشست.
 
گویوک خان همانگونه که در جوابیه‌اش به دو نوشتهنوشتهٔ پاپ ذکر می‌کند، تصورمی‌کرد ارسال این نمایندگان از طرف پاپ برای اعلام تسلیم و بندگی می‌باشد و درپاپ، ضمن جواب به سوالات پاپاو، از او خواست که به اتفاقبه‌اتفاق تمام شاهان اروپائیاروپایی به دربار او بیاید و شخصاً اعلام بندگی بکنند و اطاعت کنند، و گرنه او آنها را بعنوان دشمن خود تلقی خواهد کرد.
 
 
اصل نامه در کتابخانه مخفی واتیکان نگاهداری می‌شود
اصل نامه در کتابخانه مخفی واتیکان نگاهداری می‌شود[http://asv.vatican.va/de/doc/1246.htm]
 
;بازنویسی نامه
خط ۲۳:
این مثالیست بنزدیک [[پاپ|پاپاء کلان]] فرستاده شد، بداند و معلوم کند ما نبشت دو زفان. ولایتهاء ''کرل'' کنکاش کردست، اوتکِ ایلی بندگی فرستاده، از ایلچیان شما شنوده آمد. و اگر سخن خویش برسید، تو، کی پاپاء کلان، با ''کرل‌لان''، جمله بنفسِ خویش بخدمت ما بیایید؛ هر فرمان [[یاسا|یاساء]] کی باشد آن‌وقت بشنوانیم.
 
دیگر گفته‌اید کی مرا در ''شیلم'' درآی، نیکو باشد؛ خویشتن مرا دانا کردی،کردی؛ اوتک فرستادی؛فرستادی، این اوتک ترا معلوم نکردیم.
 
دیگر سخن فرستادی «ولایتهای [[مجار|ماجر]] و کرستان را جمله گرفتیت مرا عجب می‌آید ایشان را گناه چیست ما را بگوید» این سخنسخنِ ترا هم معلوم نکردیم. فرمان خدای را چنگیز خان و قاآن هر دو شنوانیدن را فرستاد. فرمان خدای را اعتماد نکرده‌اند هم چنانهم‌چنان کهکی سخونِ تو. ایشان نیز دل کلان داشته‌اند، گردن‌کشی کرده‌اند، رسولان ایلچیان ما را کوشتند.
 
آن ولایتها را مردمان را خدای قدیم کوشت و نیست گردانید. جز از فرمان خدای کسی از قوت خویش چگونه کوشید، چگونه گیرد؛گیرد؟ مگر تو همچنان می‌گوی که من ترسایم،[[ترسا|ترسایم]]، خدای را می‌پرستم زاری می‌کنم می‌یابم. - تو چه دانی که خدای که را می‌آمورزد، در حق که مرحمت می‌فرماید.می‌فرماید؟ تو چگونه دانی که هم‌چنان سخن می‌گوی.می‌گوی؟ بقوت خدای، آفتاب بر آمدن و تا فرو رفتن جمله ولایتها را ما را مسلم کرد است می‌داریم. جز از فرمان خدای کسی چگونه تواند کرد.
دیگر سخن فرستادی «ولایتهای [[مجار|ماجر]] و کرستان را جمله گرفتیت مرا عجب می‌آید ایشان را گناه چیست ما را بگوید» این سخن ترا هم معلوم نکردیم. فرمان خدای را چنگیز خان و قاآن هر دو شنوانیدن را فرستاد. فرمان خدای را اعتماد نکرده‌اند هم چنان که سخونِ تو. ایشان نیز دل کلان داشته‌اند، گردن‌کشی کرده‌اند، رسولان ایلچیان ما را کوشتند.
 
آن ولایتها را مردمان را خدای قدیم کوشت و نیست گردانید. جز از فرمان خدای کسی از قوت خویش چگونه کوشید، چگونه گیرد؛ مگر تو همچنان می‌گوی که من ترسایم، خدای را می‌پرستم زاری می‌کنم می‌یابم. تو چه دانی که خدای که را می‌آمورزد، در حق که مرحمت می‌فرماید. تو چگونه دانی که هم‌چنان سخن می‌گوی. بقوت خدای، آفتاب بر آمدن و تا فرو رفتن جمله ولایتها را ما را مسلم کرد است می‌داریم. جز از فرمان خدای کسی چگونه تواند کرد.
 
اکنون شما بدل راستی بگوییت کی ایل شویم کوچ دهیم. تو بنفس خویش، بر سرِ ''کرل‌لان''، همه جمله یک‌جای بخدمت و بندگی ما بیاید؛ ایلیِ شما را آن‌وقت معلوم کنیم. و اگر فرمان خدای نگیرید و فرمان ما را دیگر کند شما را ما یاغی دانیم، هم‌چنان شما را معلوم می‌گردانیم و اگر دیگر کند آنرا ما می‌دانیم خدای داند.