دولت: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
برچسب: منبع حذف شدهاست.(پخ) |
|||
خط ۲۶:
==نظریه های کارکرد حکومت==
بیشتر نظریه های سیاسی را می توان تقریبن در دو دسته طبقه بندی کرد. اولین دسته به عنوان نظریه های [[لیبرال]] یا [[محافظه کار]] شناخته می شوند که از عنصر [[سرمایه داری]] بهره می جویند، و بر روی کارکرد حکومت در یک جامعه سرمایه دار متمرکز هستند. این دسته از نظریات به حکومت به عنوان یک ماهیت خنثا نسبت به جامعه و اقتصاد می نگرند و معتقدند دولت نقشی در تنظیم روابط و فعالیت ها در این حیطه ها ندارد. در طرف مقابل نظریه های مارکسیستی قرار می گیرند که سیاست را به عنوان پدیده ای در نظر می گیرند که به شدت با روابط اقتصادی در هم آمیخته است، و بر ارتباط میان قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی تاکید دارند. آن ها حکوت را به عنوان وسیله ای می بینند که در وهله اول در صدد خدمت به طبقه های برتر جامعه است.<
===آنارشیسم یا هرج و مرج گرایی===
آنارشیسم فلسفه ای سیاسی است که حکومت را پدیده ای غیر اخلاقی در نظر می گیرد و به جای آن در صدد برقراری جامعه بدون حکومت یا آنارشی می باشد.
آنارشیست ها معتقدند که حکومت به طور سنتی ابزاری است برای سیطره بر مردم و سرکوب ایشان و این ربطی به این که چه کسی بر سر کار و در مصدر امور است ندارد. برخلاف مارکسیست ها، آنارشیست ها معتقدند که تصرف انقلابی قدرت حکومت نباید یک هدف سیاسی باشد. ایشان اعتقاد دارند که به جای آن، دستگاه های دولتی باید به طور کامل از کار بیفتند و به جای آن دسته ای از روابط اجتماعی جدید ایجاد شوند که به هیچ وجه بر پایه قدرت حکومت نباشند
بسیاری از مسیحیان آنارشیست هم چون '''جاکوس الول''' حکومت و قدرت سیاسی را به عنوان جانور هیولا صفت در [[کتاب مکاشفه]] [[انجیل]] تفسیر کرده اند.<
[[مارکس]] و [[انگلس]] در این که هدف غایی کمونیست ها داشتن یک جامعه بدون طبقه است که در آن دولت محو شده باشد، آشکارا نظرات خود را ابراز کرده اند.<
مارکس در نوشته های اولیه خود حکومت را به مثابه یک انگل ترسیم می کرد که بر روی ساختاری عظیم اقتصادی بنا شده است و بر خلاف مصالح عمومی کار می کند. وی هم چنین نوشت که طبقه های میانی جامعه در کل به عنوان تنظیم کننده اختلاف ها و کشمکش های طبقاتی عمل می کنند و بعنوان وسیله ای برای اعمال قدرت و سیطره طبقه ی حاکم مورد استفاده قرار می گیرند
در نظریات مارکسیست ها نقش یک حکومت غیر سوسیالیست توسط کارکرد های آن در نظم جهانی سرمایه دارانه تبیین می شود. [[رالف میلیبند]] بحث می کند که طبقه حاکم از حکومت به عنوان وسیله ای برای سیطره بر جامعه از طریق ارزش های شخصی استفاده می کند. در نظر میلیبند حکومت توسط گروهی از نخبگان اداره می شود که از پس زمینه ای یکسان بهره مندند و این پس زمینه همان طبقه سرمایه دار ایشان است.<ref
▲[[مارکس]] و [[انگلس]] در این که هدف غایی کمونیست ها داشتن یک جامعه بدون طبقه است که در آن دولت محو شده باشد، آشکارا نظرات خود را ابراز کرده اند.<ref>[http://www.marxists.org/archive/marx/works/1880/soc-utop/index.htm ''Frederick Engels'' - Socialism: Utopian and Scientific. 1880] Full Text. From ''[[Historical Materialism]]'': "State interference in social relations becomes, in one domain after another, superfluous, and then dies out of itself; the government of persons is replaced by the administration of things, and by the conduct of processes of production. The State is not "abolished". It dies out...Socialized production upon a predetermined plan becomes henceforth possible. The development of production makes the existence of different classes of society thenceforth an anachronism. In proportion as anarchy in social production vanishes, the political authority of the State dies out. Man, at last the master of his own form of social organization, becomes at the same time the lord over Nature, his own master — free."</ref> دیدگاه های ایشان از طریق مجموعه کارهای جمع آوری شده مارکس و انگلس گرد هم آمده است و در این کار ها انواع دولت های قدیم یا زمان خویش را از نظر تاکتیکی و تحلیلی مورد بررسی قرار داده اند که البته در این کار ها اثری از انواع سوسیالیستی دولت که در آینده به وجود آمد، نیست. و در این تحلیل ها بیش از همه به این موضوع توجه داشته اند که کدام یک از این حکومت ها مورد نظر مارکسیست ها باید باشد و کدام یک تهدیدی است برای بقای ایشان. تا جایی که قابل فهم است هیچ ایده منحصری برای تشریح نظریه مارکسیستی درباره حکومت وجود ندارد، بلکه به جای آن بسیاری از ایده های متفاوت مارکسیستی وجود دارد که سعی در تعریف حکومت با استفاده از میراث مارکسیسم می باشند.<ref name="flint-taylor-139">Flint & Taylor, 2007: p. 139</ref><ref>Joseph, 2004: [http://books.google.com/books?id=ic5UOphbKHsC&pg=PA15 p. 15]</ref><ref>Barrow, 1993: p. 4</ref>
▲مارکس در نوشته های اولیه خود حکومت را به مثابه یک انگل ترسیم می کرد که بر روی ساختاری عظیم اقتصادی بنا شده است و بر خلاف مصالح عمومی کار می کند. وی هم چنین نوشت که طبقه های میانی جامعه در کل به عنوان تنظیم کننده اختلاف ها و کشمکش های طبقاتی عمل می کنند و بعنوان وسیله ای برای اعمال قدرت و سیطره طبقه ی حاکم مورد استفاده قرار می گیرند.<ref>{{cite book|author=Smith, Mark J.|title=Rethinking state theory|publisher=Psychology Press|year=2000|isbn=978-0-415-20892-5|page=176|url=http://books.google.com/books?id=hFCpqJwuv1QC&pg=PA176}}</ref> مرام نامه کمونیسم ادعا داشت که حکومت چیزی بیش از یک کمیته برای اداره امور عمومی بورژوا ها نیست.<ref name="flint-taylor-139" />
▲در نظریات مارکسیست ها نقش یک حکومت غیر سوسیالیست توسط کارکرد های آن در نظم جهانی سرمایه دارانه تبیین می شود. [[رالف میلیبند]] بحث می کند که طبقه حاکم از حکومت به عنوان وسیله ای برای سیطره بر جامعه از طریق ارزش های شخصی استفاده می کند. در نظر میلیبند حکومت توسط گروهی از نخبگان اداره می شود که از پس زمینه ای یکسان بهره مندند و این پس زمینه همان طبقه سرمایه دار ایشان است.<ref name="AUTOREF8" />
نظریات گرامشی درباره حکومت بر حکومت به عنوان تنها نهاد در جامعه که به برقراری هژمونی طبقه حاکم کمک می کند، تاکید دارد، و این که قدرت حکومت از طریق سیطره نظری بر نهاد های جامعه مدنی مانند کلیسا ها، مدارس و رسانه های عمومی تقویت می شود.<ref>Joseph, 2004: [http://books.google.com/books?id=ic5UOphbKHsC&pg=PA44: p. 44]</ref>
|