}}
'''محمود عبادیان''' ([[۱ فروردین]] [[۱۳۰۷]] - [[۱۲ فروردین]] [[۱۳۹۲]] در [[تهران]]) استاد بازنشستهٔ گروه فلسفه [[دانشگاه علامه طباطبایی]]، عضو هیئت علمی [[دانشگاه مفید]] قم و عضو گروه فلسفهفلسفۀ [[فرهنگستان هنر ایران]] بود. او دورهدورۀ دکترای «تاریخ فلسفهفلسفۀ عمومی» را در [[دانشگاه چارلز پراگ]] (۱۹۶۱) و و دکترای «فلسفهفلسفۀ کلاسیک آلمان» را در [[دانشگاه هامبورگ]] (۱۹۷۸) گذراند. دکتر محمود عبادیان از جملهازجمله چهرههای دانشگاهیدانشگاهیی بود که سابقهسابقۀ مبارزاتی هم داشت. وی بیش از ۳۰ عنوان کتاب فلسفی و ادبی را ترجمه یا تألیف کرده استکردهاست. <ref>[http://www.honar.ac.ir/groups/viewmember6.asp?Arcode=6027&argroup=6 محمود عبادیان در وبگاه فرهنگستان هنر]</ref><ref>[http://www.ibna.ir/vdcd9j0o.yt0fk6a22y.html تبیین محمود عبادیان از مشترکات حماسه در جهان باستان]</ref><ref>[http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=57949 دکتر محمود عبادیان: کلاسهای فلسفه دانشگاه اغلب خشک و بی روحاند]</ref><ref>[http://dyar.mastertopforum.com/viewtopic.php?t=289 درباره عبادیان]</ref>
==زندگی==
پدرش جزو کارگران [[نساجی]] در شرق ایران در [[خراسان]] بود و در سالهای [[۱۹۱۷]] و [[۱۹۱۸]] جزو فعالان کارگری در حوزهحوزۀ [[پارچهبافی]] و نساجی بشماربهشمار می رفتمیرفت و در کنفرانس ملل شرق برای آزادی شرق که آن موقع لنین تشکیل داد، به [[شوروی]] دعوت شده بودشدهبود. پدرش با وجودباوجود اینکه فردی دینی و مذهبی بود، افتخار میکرد که لنین در این کنفرانس دستی به پشت او زده و گفته است که «ممدوف خوش آمدی.» (نام پدرش محمد بود و روسها هم یک افاُف به اسمها اضافه میکنند). پدرش بعد از این اتفاق چند سالی در شوروی ماند تا اینکه در شوروی از سوی حکومت برای برگزاری امور دینی محدودیتهایی ایجاد شد و خانوادهخانوادۀ آنها به ایران بازگشت. در واقعدرواقع، خانوادهخانوادۀ وی متولد بخارا بودند اما شناسنامهشناسنامۀ [[مشهد]] داشتند.
در این زمانزمان، پدرش او را به یک مرکز شبانهروزی در خارج از مشهد برای تحصیل فرستاد و او دو سال در شبانهروزی زندگی و تحصیل کرد و نخستین آشنایی اش با الفبا در این شبانهروزی اتفاق افتاد.
او خوداو، در گفتگویی با روزنامه[[روزنامۀ اعتماد]]، دربارهدربارۀ زندگیزندگیاش اشسخن گفتهگفتهاست. است: "بهعبادیان، جزبجز دو سالی که در این شبانهروزی بودم منبود، هیچ تحصیل متوسطه یا ابتدایی منظمی نداشتمنداشت. در سال ۱۳۱۷ زمانی که من۱۰ساله ۱۰بود، ساله بودم پدر منپدرش نتوانست در مشهد کاری پیدا کندکند؛ به همینبههمینخاطر، خاطرخانودۀ ماآنان به تهران آمدیمآمدند. برای تامینتأمین درآمددرآمد، روزها در بازار کفاشان و در یک مغازهمغازۀ ابزار جوراب بافی[[جوراببافی]] کار میکردممیکرد و شبها به [[اکابر]] میرفتممیرفت.
منعبادیان، در «تکنیکال اسکول»، خواندن زبان انگلیسی را آموختمآموخت و همچنین سیکل اول و دوممدومش را در آنجا گرفتمگرفت. پس از آن به آبادان رفتمرفت و در شرکت نفت کار میکردممیکرد و تا سال ۱۳۳۳ در آبادان بودم،بود، پس از [[کودتای ۲۸ مرداد]] به زندان افتادمافتاد و در اثربراثر شکنجههای زندانزندان، سر و چشم منچشمش دچار خونریزی و مهرههای ۳ و ۴ [[ستون فقراتمفقرات]]ش دچار آسیب جدی شد،شد؛ برای همینبههمیندلیل نمیتوانستند مرااو را آنجا نگه دارند و به قید کفیل آزادمآزادش کردند. پس از آزادیآزادی، نمیتوانستمنمیتوانست در شرکت کار کنم؛کند؛ سرمسرش گیج میرفت و چند باریبار از روی دوچرخه پرت شدمشد. پس از مدتیمدتی، از ایران خارج شدمشد و به [[چک]] رفتمرفت. به دلیلبهدلیل نبودن درجهدرجۀ لیسانس، امکان تحصیل در رشتهرشتۀ فوقلیسانس برای مناو مهیا شد. در آنجا بهآنجا، دلیلبهدلیل اینکه من ضعف قوای جسمانی داشتمداشت و چشم راستمراستش هم متلاشی شده بودشدهبود، به مناو پیشنهاد دادند به جایبهجای رشتههای فنیفنی، سراغ رشتههای علوم انسانی برومبرود کهو خودماو هم قبول کردمپذیرفت. در آنجا به سرعتبهسرعت شروع به آموزش زبان چک[[چکی]] کردم،کرد. زبان چکچکی از زمرهزمرۀ زبانهای سخت و جزو خانوادهخانوادۀ زبانهای اسلاو است. پیش از ورود به چکچک، عمدهعمدۀ مطالعات مناو رویبر ادبیات فارسی و تاریخ ایران و اسلام از روی منابع فارسی بود و آثار مارکس را مطالعه میکردممیکرد. "
دکتر محمود عبادیان در [[پراگ]] با [[پروفسور]] [[یان ریپکا]]، استاد شرق شناسشرقشناس و نویسندهنویسندۀ تاریخ ادبیات ایرانایران، آشنا شد. ایشان از وی خواست تا در ترجمهترجمۀ [[رباعیات خیام]] به زبان [[آلمانی]] به او کمک کند و [[رباعیات]] را برای او توضیح بدهد.
او در چک ابتدا یک دوره [[فوقلیسانس]] شش سالهششساله را گذراند. در آن زمان معمول بود که فرد باید برای دکتری چند سالی دورهدورۀ عملی میگذراند تا بتواند رشتهرشتۀ خودش را انتخاب کندکند، اما به وی گفتند چون در دورهدورۀ فوقلیسانس نشان دادهییدادهای که دانشجوی خوبی هستیهستی، به تو این امکان را میدهیم که یک سال در کتابخانهکتابخانۀ دولتی پراگ کار کنی و بعد از آنبعدازآن برای دکتری بیایی. او در سالهای ۶۳-۱۹۶۲ کارمند کتابخانهکتابخانۀ دولتی پراگ بودمبود و با سیستم [[کتابداری]] آشنا شد؛ بعد از آن وارد دورهدورۀ دکتری شد که تا سال ۱۹۶۶ طول کشید. در این مقطع وی رشته فلسفه عمومی را انتخاب کرد. مکتب پراگ در آن زمان خیلی معروف بود و او هم به سوی این مکتب کشیده شد فلسفه ای که او می خواند همان تاریخ فلسفه عمومی با تاکید بر روی فلسفه معاصر و فلسفه کلاسیک [[آلمان]] بود. در آن زمان در چک زبانشناسان فوقالعادهیی وجود داشتند و او با تاکید بر ایدالیسم آلمانی به بحث های زیبایی شناسی و زبانشناسی نیز گرایش خاص داشت.
او شاگرد مستقیم [[جورج لوکاچ]] نبود اما دربارهدربارۀ زیبایی شناسی[[زیباییشناسی]] لوکاچ رساله نوشت. خودش در این باره گفتهگفتهاست که است:"زمانی که من به آلمان رفتمرفت، لوکاچ به مجارستان رفته بودرفتهبود. منعبادیان، از سال ۶۸ تا ۷۸ میلادی در آلمان بودمبود، و این سالهایی بود که لوکاچ گهگاهگهگاه به آلمان میآمدمیرفت و سخنرانیهایی را در [[هامبورگ]] یا [[هایدلبرگ]] داشتایراد میکرد، اما اولوکاچ از سال ۶۵ میلادی از آلمان به مجارستان رفته بودرفتهبود. منعبادیان، برای گرفتن دکتری فلسفهفلسفه، به آلمان رفتمرفت. مناو پنج ـ شش سال در پراگپراگ، آثار [[هگل]] را مطالعه کرده بودمکردهبود و در آلمان نیز به شکلبهشکل تخصصی فلسفهفلسفۀ هگل را دنبال کردمکرد. مناو، هنگامی که در پراگ بود، آلمانی، چک، روسیروسی، و انگلیسی میدانستممیدانست و در اصلدراصل برای رساله امرسالهاش دربارهدربارۀ [[زیباشناسی]] لوکاچ با [[راینز ورنر]]، که از نوکانتیهای[[نوکانتیها]]ی آلمان و استاد راهنمایمراهنمایش بود، کار میکردممیکرد. به دلیلبهدلیل اینکه بهبهنظر نظرمخودش تمایلات هگلی نداشتنداشت، پایاننامهامپایاننامهاش را با یک استاد یونانی برداشتمگرفت و کمیورنر هم ورنر ازایناندکی موضوعازاینبابت ناراحتدلخور شد. فلسفهفلسفۀ نوکانتی در آن زمان در هامبورگ قوی بود. آنهاآنان از هگل زیاد خوششان نمیآمد؛ بویژهبهویژه اینکه یک خارجی بیاید و هگل بخواندبخواند، و منهماو هم در چک هگل خوانده بودمخواندهبود."
دکتر عبادیان در سال ۱۹۶۶ در چک فارغالتحصیل شد. در همین سال ها دانشجویان چینی به مناسبت انقلاب فرهنگی وی را به این کشور دعوت کردند و او به چین رفت و به عنوان دانشجویان جهان سومی با آنها همکاری میکرد و آثار مائو را از مجلههای چینی میگرفت. در حرکت های دانشجویی ۱۹۶۸ نیز در فرانسه حضور داشت.
او همچنین با یک دختر اهل چک ازدواج کرد که در دهه 90 از دنیا رفت و فرزند پسری در خارج از کشور دارد.
دکتر محمود عبادیان علاقه ای خاص به متون کهن و زبان و ادبیات فارسی داشت. پس از بازگشت به ایران و در دوران تدریس در دانشکده ادبیات علامه طباطبایی تصمیم گرفت از دیدگاه زیباشناسی روی این آثار کار کند. ابتدا رساله ای درباره حافظ نوشت با عنوان «آنچه خوبان همه دارند» و پس از آن نیز درباره تکوین غزل و نقش سعدی و نیز سنت و نوآوری فردوسی در حماسه[[حماسهسرایی]] سرایی کتابهاییکتابهایی منتشر کرد. ادبیات معاصر فارسی هم از زمینه هاییزمینههایی بود که صاحبنظرانهصاحبنظرانه و پیگیربهطور پیگیر، آثار و مباحث آن را مطالعه و طرح می کردمیکرد. وی تمایل داشت این پژوهش هاپژوهشها را بهبهشکل شکلخمسهای خمسهدرکنار ایرسالههایی در کنار رساله هایی دربارهدربارۀ خیام و مولوی جمع آوریجمعآوری کند، ولی در دو دههدهۀ پایانیپایانیِ عمرش بیشتر بر فلسفه متمرکز شد. به بیان دیگربهبیاندیگر، وی از سال ۶۳ تا ۶۹ میلادی، ادبیات درس میداد و در سال ۷۰۷۰، با کمک دکتر [[اصغر دادبه]] و دکتر کاشانی و استادی دیگردیگر، گروه فلسفهفلسفۀ [[دانشگاه علامه طباطبایی]] را تشکیل دادند و پس از آنپسازآن، عمده فعالیتش بر تدریس فلسفهفلسفۀ غرب و ترجمهترجمۀ آثار مهمی در این زمینه میدراینزمینه گذشتمیگذشت. وی دوره ایدورهای نیز برای تدریس فلسفه به دانشگاه مفید قم می رفتمیرفت.
دانشجویان وی در دانشکدهدانشکدۀ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطباییطباطبایی، بویژهبهویژه در سالهایسالهای پایانیپایانیِ دههدهۀ شصت، امروزه از پژوهشگران و استادان این رشته هستند و نقش دکتر عبادیان در شکل دهیشکلدهی به نگرش نقادانهنقّادانۀ ادبی و دیدگاهدیدگاههای های زیبایی شناسانهزیباییشناسانه و جامعه شناسانهجامعهشناسانه در آثار آنان انکار نشدنیانکارنشدنی ستاست.
علاوه بر اینهااینها، از آنجا کهازآنجاکه در دانشگاه هامبورگ [[اوستایی]] خوانده بودخواندهبود و بهبا سایر زبان های[[زبانهای باستانی]] آشنایی داشت، چندی نیز برایبه دانشجویان زبانهای باستانی تدریس می کرد. وی در این زمینهدراینزمینه میگفتمیگفت:{{گفتاورد|"ما باید سه رشته را در مقطع دکتری در هامبورگ دنبال میکردیم که شامل دو رشتهرشتۀ اصلی و یک رشتهرشتۀ فرعی میشد. من زبانهای باستانی و فلسفه را به عنوانبهعنوان رشتههای اصلی انتخاب کردم و با استادی به نام «[[امریک»|اِمِریک]]، که استاد [[زبانهای هندواروپایی]] استاست، اوستا کار میکردم. در دانشگاهدانشگاه، من [[فارسی باستان،باستان]]، [[زبان پهلوی|پهلوی]] و اوستایی را درس میدادم و سعی میکردم به دانشجویان بگویم آنهاآنها را [[حرفنویسی]] کنند. به دانشجویان میگفتم الانالآن از هر اروپاییاروپاییای که بپرسیدبپرسید، میداند اوستایی چه زبانی است و میتواند یک توضیح دقیق بدهدبدهد، دردرحالیکه حالیما که ما[ایرانیان] خیلی کم میدانیم. اما دانشجویان ایرانی رشتهرشتۀ زبانزبانهای باستانباستانی خیلی کم زیر بار میرفتند و من هم بعد از مدتی خسته شدم و این کار را رها کردم."}}
او همچنین به تئاتر، سینما، موسیقیموسیقی، و هنرهای دیگر نیز علاقه داشت و از دیدگاه زیبایی شناسیزیباییشناسی و فلسفه[[فلسفۀ هنر]]، نگرشی خاص به این مباحث داشت.
در نیم سالنیمسال قبل از مرگش، از منزل مسکونی خود در مجموعه ساختمانهایی که در ولنجک و از طرفازطرف دانشگاه علامه طباطبایی برای استادان دانشگاه در سالهای میانیمیانیِ دههدهۀ هفتاد ساخته شدهشدهبود، بود،بهدلیل به دلیل بیماریبیماری، به منطقهای در نارمک، نزد یکی از اقوام نزدیک خود رفت. قرار بود جمعی از شاگردانش برای او مجلس نکوداشتی برقرار کنند که خود با آن مخالفت کرد. او ساعت پنج صبح ۱۲ فروردین ۱۳۹۲ به۱۳۹۲، علتبهعلت کهولت سنسن، در منزلش درگذشت.<ref>[http://www.hamshahrionline.ir/details/206941 محمود عبادیان درگذشت]</ref><ref>[http://www.ical.ir/index.php?option=com_k2&view=item&id=12390:%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%88-%D9%85%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA&Itemid=8 محمود عبادیان، نویسنده و مترجم، درگذشت]</ref>
==کتابشناسی==
|