اسکندر چهارم: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
YasBot (بحث | مشارکت‌ها)
4nn1l2 (بحث | مشارکت‌ها)
جز در اینجا نباید بیاید
خط ۱:
'''اسکندر چهارم'''. وی پسر [[اسکندر مقدونی|اسکندر]] پسر [[فیلیپ دوم مقدونی|فیلیپ مقدونی]]، فاتح مشهور بود و مادر او [[رکسانه|رُکسانه]] نام داشت. پس از مرگ اسکندر دو تن را بپادشاهی برداشتند: نخست [[فیلیپ سوم مقدونی|آریده فیلیپ]] برادر اسکندر و دیگر اسکندر صاحب ترجمه، این دو آلت دست سرداران بزرگ بودند. [[اوری‌دیس]] زن اَرّیده فیلیپ در [[مقدونیه]] مورد احتراماتی بود که نسبت بمقام نیابت سلطنت مرعی داشتند. بنابراین همین که شنید که [[المپیاس]] در تدارک است که بمقدونیه درآید، فرستاده‌ای نزد [[کاساندر]] فرستاد و از او کمک طلبید و مقدونیهای فعال را با هدایا و مواعید به‌طرف خود جلب کرد، ولی [[پولیس پرخون]] لشکری جمع کرده المپیاس را با اسکندر پسر اسکندر بمقدونیه آورد و نزدیک بود جدالی بین لشکر پولیس پرخون و سپاه اَرّیده فیلیپ درگیرد که مقدونیهای اَرّیده به اخترام نام اسکندر دست از جنگ کشیده و او را گرفته بپولیس پرخون تسلیم داشتند. اما اوری‌دیس فرار کرده به [[آمفی‌پولیس]] رفت و در آنجا توقیف شد. در نتیجهٔ این وضع المپیاس بتخت نشست ولی نتوانست این اقبال را با اعتدال و میانه‌روی تلقی و تحمل کند. المپیاس آگاه گردید که کاساندر با لشکری نیرومند بمقدونیه می‌رود، [[آریستونوئوس]] را سردار قشون پادشاهی کرده به او دستور داد راه بر کاساندر ببندد و خود، اسکندر پسر اسکندر را با مادر او رُکسانه برداشته به [[پیدنا]] که شهری بود در مقدونیه رفت، اشخاص دیگر هم از خانوادهٔ سلطنت و اقربای آنان و درباریان بسیار که وجودشان بکار جنگ نمیآمد، با المپیاس حرکت کردند. کاساندر موفق شد المپیاس را نابود کند و سپس خواست تخت و تاج مقدونیه را تصاحب کند و برای اینکه قرابتی با خانوادهٔ سلطنت بیابد، [[تسالونیک|تِسّالونیک]] دختر فیلیپ دوم و خواهر اسکندر را گرفت. بعد در جلگهٔ پاِّلن شهری بنا کرد موسوم به [[کاساندریا]]، که در مقدونیه از حیث جمعیت و خوبی اراضی و غیره اول شهر گردید. پس از آن کاساندر، که از دیرگاه بقصد نابود کردن اسکندر پسر اسکندر و مادر او رکسانه بود، خواست خیال خود را اجرا کند ولی قب لازم دید قدری تأمل کرده ببیند کشته شدن المپیاس چه اثری در مردم می‌کند و نیز کارهای [[آن‌تی‌گون]] در [[آسیا]] بکجا می‌کشد.
{{دیگر کاربردها|اسکندر}}
'''اسکندر چهارم'''. وی پسر [[اسکندر مقدونی|اسکندر]] پسر [[فیلیپ دوم مقدونی|فیلیپ مقدونی]]، فاتح مشهور بود و مادر او [[رکسانه|رُکسانه]] نام داشت. پس از مرگ اسکندر دو تن را بپادشاهی برداشتند: نخست [[فیلیپ سوم مقدونی|آریده فیلیپ]] برادر اسکندر و دیگر اسکندر صاحب ترجمه، این دو آلت دست سرداران بزرگ بودند. [[اوری‌دیس]] زن اَرّیده فیلیپ در [[مقدونیه]] مورد احتراماتی بود که نسبت بمقام نیابت سلطنت مرعی داشتند. بنابراین همین که شنید که [[المپیاس]] در تدارک است که بمقدونیه درآید، فرستاده‌ای نزد [[کاساندر]] فرستاد و از او کمک طلبید و مقدونیهای فعال را با هدایا و مواعید به‌طرف خود جلب کرد، ولی [[پولیس پرخون]] لشکری جمع کرده المپیاس را با اسکندر پسر اسکندر بمقدونیه آورد و نزدیک بود جدالی بین لشکر پولیس پرخون و سپاه اَرّیده فیلیپ درگیرد که مقدونیهای اَرّیده به اخترام نام اسکندر دست از جنگ کشیده و او را گرفته بپولیس پرخون تسلیم داشتند. اما اوری‌دیس فرار کرده به [[آمفی‌پولیس]] رفت و در آنجا توقیف شد. در نتیجهٔ این وضع المپیاس بتخت نشست ولی نتوانست این اقبال را با اعتدال و میانه‌روی تلقی و تحمل کند. المپیاس آگاه گردید که کاساندر با لشکری نیرومند بمقدونیه می‌رود، [[آریستونوئوس]] را سردار قشون پادشاهی کرده به او دستور داد راه بر کاساندر ببندد و خود، اسکندر پسر اسکندر را با مادر او رُکسانه برداشته به [[پیدنا]] که شهری بود در مقدونیه رفت، اشخاص دیگر هم از خانوادهٔ سلطنت و اقربای آنان و درباریان بسیار که وجودشان بکار جنگ نمیآمد، با المپیاس حرکت کردند. کاساندر موفق شد المپیاس را نابود کند و سپس خواست تخت و تاج مقدونیه را تصاحب کند و برای اینکه قرابتی با خانوادهٔ سلطنت بیابد، [[تسالونیک|تِسّالونیک]] دختر فیلیپ دوم و خواهر اسکندر را گرفت. بعد در جلگهٔ پاِّلن شهری بنا کرد موسوم به [[کاساندریا]]، که در مقدونیه از حیث جمعیت و خوبی اراضی و غیره اول شهر گردید. پس از آن کاساندر، که از دیرگاه بقصد نابود کردن اسکندر پسر اسکندر و مادر او رکسانه بود، خواست خیال خود را اجرا کند ولی قب لازم دید قدری تأمل کرده ببیند کشته شدن المپیاس چه اثری در مردم می‌کند و نیز کارهای [[آن‌تی‌گون]] در [[آسیا]] بکجا می‌کشد.
بنابراین مقتضی دید که عجالتاً اسکندر پسر اسکندر را که طفلی بود با مادرش در جائی مطمئن نگاه دارد تا موقع قتل هر دو برسد. با این مقصود او شهر آمفی‌پولیس را انتخاب کرده حاکم آنرا [[گلوسیاس]] نامی از دوستان خود قرار داد. هم درین وقت اطفالی را که با اسکندر تربیت می‌شدند، از دور او پراکند و دستور داد با او چنان رفتار کنند که با طفل شخصی از سواد مردم می‌کنند. آنتی‌گون مجلسی در [[آسیای صغیر]] تشکیل داد و کاساندر را مقصر دانست، از اینکه المپیاس را کشته، با اسکندر پسر رکسانه بسیار بدرفتاری می‌کند و تسالونیک را مجبور کرده زن او شود تا تاج و تخت مقدونیه را بدست آرد، [[النتیان|اُلنتیان]] بدترین دشمنان مقدونیه را در شهری که ساخته (مقصود شهر کاساندریاست) جا داده و شهر [[تب (شهر)|تِب]] را که مقدونیها خراب کرده بودند، از نو بنا می‌کند. این مجلس که مرکب از سربازان و مسافرین خارجه بود، فرمان صادر کرد که اگر کاساندر شهرهائی را که بنا می‌کند خراب نکند و اسکندر پسر رکسانه را بمقدونیها ندهد و مطیع آن‌تی‌گون که نایب‌السلطنه‌است، نگردد، دشمن وطن است و همهٔ [[یونانی|یونانیها]] از هر ساخلو خارجی آزادند و استقلال کامل دارند (۲۱۵ ق.م.). این فرمان در همه جا انتشار یافت و مقصود آن‌تی‌گون این بود که در یونان طرفداران بسیار پیدا کند و در آسیای علیا همه را به اشتباه اندازد که او بر ضد اسکندر پسر اسکندر نیست، زیرا ولایات عقیده داشتند که آن‌تی‌گون میخواهد او را از سلطنت خلع کند، پس از کشمکشهای بسیار کاساندر و [[بطلمیوس]] و [[لیزیماک]] در ۳۱۱ ق.م. عهد صلحی با آن‌تی‌گون منعقد کردند و پس از آن کاساندر چون دید که اسکندر پسر اسکندر، بزرگ شده و در مقدونیه گفتگو ازین است که او را از محبس بیرون آورده بر تخت بنشانند، از عاقبت این کار ترسید و نابودی خود را در آن دید. بنابراین به گلوسیاس رئیس زندان نوشت که سر رکسانه و اسکندر را ببرد و تن آنها را پنهان دارد و چنان کند که اثری از این دو قتل نماند. این امر اجرا شد و اسکندر چهارم و مادرش رُکسانه زهر داده شدند. کاساندر و لیزیماک و بطلمیوس و آن‌تی‌گون از این واقعه خشنود شدند، زیرا آنها همواره نگران بودند که مبادا اسکندر پسر اسکندر بزرگ شده بر تخت نشیند و پادشاهی پدر را از آنها بخواهد. از این زمان افراد مذکور امیدوار شدند که بر ممالکی که در تصرف آنان بود، بی‌منازع سلطنت خواهند کرد (۳۱۱ ق.م.).