در مه: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
[[File:In-the-fog-poster 1.jpg|thumb|پوستر فیلم در مه 2012]]
'''در مه''' (به روسی: В тумане)(به انگلیسی: In the Fog) یک فیلم درام محصول سال 2012 به کارگردانی [[سرگئی لوزنیتسا]] است. این فیلم نخل طلایی را در بخش رقابت برای نخل طلایی در [[جشنواره فیلم کن]] 2012 بدست آورد. و همچنین این فیلم زردآلو طلایی را برای بهترین فیلم بلند در [[جشنواره بین المللی فیلم ایروان]] 2012،ارمنستان بدست آورد.
 
==خلاصه داستان==
خط ۱۴:
==نقد ها==
'''''زیر سایه ی سنگینِ خیانت''''' نوشته ی پیتر برادشاو ترجمه خانم شراره تهرانی <ref>[http://filmnegah.com/Articles/Criticism/488] ''زیر سایه ی سنگینِ خیانت''</ref>
کارگردان اوکراینی و مستندسازِ سابق سرگئی لوزنیتسا دو سال پیش با اولین فیلم سینمایی اش [[«شادیِ من» (2010)]] در جشنواره فیلم کن موفقیت قابل توجهی به دست آورد. حالا او با فیلمی اسرارآمیز، باارزش، و با داستانی تکان دهنده و مخوف در مورد اشغال اتحاد جماهیر شوروی در سال 1942 توسط نازی ها، که در مه ای از جنگ پنهان شده، مهِ ترسِ عمیقی که هنوز هم در تاریخ اروپا وجود دارد، بازگشته است. شاید بتوان این فیلم را با «بیا و بنگر» (اِلِم کلیموف-1985) مقایسه کرد.
داستان فیلم که در دوران جنگ جهانی دوم می گذرد به مساله ای می پردازد که تا به حال فیلم های کمی به آن پرداخته اند، موضوع رسوایی همکاری با نازی ها، و اینکه نازی ها در گوشه کنار سرزمین های تحت اشغال خود افرادی را به عنوان همکار و جاسوس در اختیار داشته اند. فرماندهان سابق به راحتی و مشتاقانه خود را در اختیار مهاجمینِ نازی قرار داده اند، و تمام تشکیلات اداری روس ها در مناطق اشغالی با بی رحمی غیرقابل وصفی برای نازی ها کار می کنند و پلیس هم به راحتی به نفع آنها در خیابان ها قدم می زند و در خدمت ارتش آلمان کار می کنند. و این در حالی ست که پارتیزان ها در نقاط مختلف جنگل پنهان شده اند و در انتظار زمان مناسبی هستند تا ضربه خود را وارد کنند.
 
در مرکز داستان فیلم یک کارگر روسیِ راه آهن به اسم سوشِنیا (ولادیمیر اِسویرفسکی) وجود دارد که انگار چهره اش را را با درد و رنج حک کرده اند. شخصیت او شبیه و مابینِ آناتولی سونولیستین در [[«آندره روبلوف»]] (آندره تارکوفسکی-1966) و دنیس هوپر در [[«اینک آخرالزمان»]] (فرانسیس فورد کاپولا-1979) است. زمانیکه سوشِنیا که بی گناه است به عنوان یکی از خرابکارانِ راه آهن دستگیر می شود، نازی ها همه چیز را نابود می کنند و همه را می کشند اما او را آزاد می کنند. خیلی زود شایعه ای همه جا می پیچد که ختما سوشِنیا با نازی ها همکاری کرده که او را رها کرده اند. دو پارتیزان به نام های یوروف (وِلاد آباشین) و وویتِک (سرگئی کولِسوف) به خانه او می آیند و او را به جنگل می برند. بیلی به دستش می دهند و او را مجبور می کنند تا قبل از تیرباران، خودش قبرش را حفر کند. او بدون هیچ مقاومت یا شکایتی این کار را انجام می دهد، گرچه پیچ و تابِ چشمگیری از سرنوشت، زنده ماندنِ او را تضمین می کند و آنها را مجبور به عقب نشینی به دِلِ جنگل های انبوه و قدیمی می کن. اما او جایی به بعد مجبور است یکی از اسیرکنندگان خودش را که حالا زخمی شده بر پشت خودش حمل کند.
 
چرا سوشِنیا چنین رفتار می کند؟ آیا رفتار او ناشی از یک حس میهن پرستی ست یا اعتقاد به سرنوشت و خستگی از جهان پیرامونش؟ چرا نازی ها او را رها می کنند؟ نقش افسری که دستور آزادی او را می دهد توسط بازیگر «چهار ماه، سه هفته و دو روز» (کریستین مونگیو-2007) به شکلی عالی ایفا شده است. سوشِنیا طعمه ای ست که از او برای رسیدن به پارتیزان ها استفاده می شود اما لوزنیتسا این مساله را با سنگدلی بی رحمانه ای به نصویر کشیده است: یک تصمیم بیمارگونه و سادیستی برای پاک کردن لکه ننگ همکاری با نازی ها، عملی که او هیچگاه زیرِ بارِ آن نرفته است. در واقع برای سوشِنیا یک حس دردآورِ گناه ِ پنهانی وجود دارد. تلاشی که او برای انصراف خرابکارها از خرابگاری در ایستگاه راه آهن به خرج می دهد، زیرا او بر این اعتقاد است که نازی ها در تلافی این اقدام آنها به سراغ اهالی روستاهای اطراف خواهند رفت و انتقام آنها فاجعه بار خواهد بود. و از اینجاست که مصائب و رنج های رمزآلود سوشِنیا در جنگل آغاز می شود، احتمالا در همان جنگلی که لئو تولستوی در کتاب «جنگ و صلح» از آن به عنوان مکانی برای ایستادگی نیروهای مقاومت در برابر تهاجم ناپلئون نام برده است. جنگل ها دارای رازهای ناگفته ای از تاریخ هستند، جایی که سوشِنیا باید رنج ها و مصیبت های معنوی اش با تمام وجود احساس کند. فیلم «در مه» درامی سطح بالاست، دیرفهم، تاثیرگذار، پرمعنی و البته فراموش ناشدنی ست.