[[هوخشتره]] در روز ۲۰ ایلول<ref>شهریور</ref> سال ۶۱۲ ق. م به ماد بازگشت. [[نبوپلسرنبوپیلسر]] در ویرانههای نینوا ماند و لشکریان وی کماکان به دهکدهها و نقاط مشکونیمسکونی آشور دستبرد میزدند و غارت میکردند. بدین ترتیب نینوا سقوط کرد. ولی جنگ پایان نیافته بود. بخشهایی از لشکر آشور به سرکردگی [[آشور-اوبالیت]]<ref>به ظاهر برادر کوچکتر آشوربانیپال و عموی سینشاریشکون</ref> توانستند هنگام حمله به نینوا، از آن شهر بیرون روند. [[آشوروبالیت]] در [[حرّان]] که در آن زمان بزرگرین شهر شمالی [[میانرودان]] بودبود، پنهان شد. شهر مزبور از شاهان آشور حق خودمختاری دریافت کرده بود و به ظاهر به همین سبب هوادار آشور بود. آشوروبالیت در زمان حیات [[آشوربانیپال]] برادر خویش، کاهن معبد [[سین]] در حرّان بود - خدایی که در [[سوریه]] و میانرودان بسیار محترمش میداشتند - و بدین سبب روابط استواری با آن شهر داشت. او در پاییز سال ۶۱۲ ق. م در حرّان به تخت پادشاهی آشور نشست و با عنوان [[آشوروبالیت دوّم]] تاجگذاری کرد و در آنجا، بقایای لشکریان آشور و دستههای متحدانی که به سببی از مادیها و بابلیان انتظار خیری نداشتند و میخواستند مبارزه را ادامه دهند و موجودیت پادشاهی آشور را نگاه دارند<ref>حتا در بخشی از خاک پیشین آن هم که شده</ref>، به دور آشوروبالیت دوّم گرد آمدند. امید اصلی ایشان به [[مصر]] و فرعون «نخوی دوّم» بود. [[اورارتو]] که [[سکاها]] ناتوانش کرده بودند و از خطر [[ماد]] بیمناک بود نیز - به نظر میرسد - اتحاد با آشور را نگاه داشته بود. باور کردن این حقیقت که شکست آشوریان براستیبه راستی قطعی و جبران ناپذیر است، برای همه دشوار بود.