رخش: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Fatemi (بحث | مشارکت‌ها)
←‏پانویس: +درگاه
خط ۱:
[[Fileپرونده:Sleeping Rustam.jpg|thumbبندانگشتی| رخش، شیر نر را از [[رستم]] که خواب است دور میکند.]]
 
:''این مقاله در مورد رخش اسب رستم است.''{{دیگر کاربردها}}
خط ۱۹:
 
;''خاقانی''
{{شعر|نستعلیق}}{{ب|رخش همام گفت که ما باد صرصریم | مفلوج گشته کوه ز زور و توان ماست . }}{{پایان شعر}}
 
;''خاقانی''
{{شعر|نستعلیق}}{{ب|لاشه تن که به مسمار غم افتاد رواست |رخش جان را بدلش نعل سفر بربندیم . }}{{پایان شعر}}
 
;''دقیقی''
خط ۴۸:
{{شعر|نستعلیق}}{{ب|رخش با او لاغر و شبدیز با او کندرو |ورد با او ارجل و یحموم با او اژگهن .}}{{پایان شعر}}
 
== امثال و حکم ==
رخش باید تا تن رستم کشد . <ref>امثال و حکم دهخدا جلد ۲ صفحه‌ی ۸۶۵</ref>
 
== داستان گزیدن رستم رخش را ==
رستم شاد شد و سپاس گذاشت و گفت : « اکنون مرا اسبی باید که یال و گرز و کوپال مرا بکشد و در نبرد دلیران فرو نماند.»
زال فرمان داد تا هرچه گله اسب در زابلستان و کابلستان بود از برابر رستم بگذرانند تا وی اسبی به دلخواه بگزیند.
خط ۶۱:
 
{{شعر|نستعلیق}}{{ب|تنش پر نگار از کران تا کران | چو برگ گل سرخ بر زعفران}}
 
{{ب|به نیروی پیل و به بالا هیون | بزهره چو شیر که بیستون}}{{پایان شعر}}
 
سطر ۷۲ ⟵ ۷۱:
رستم چون شیر ژیان غرش کنان با مشت بر گردن مادیان کوفت. مادیان لرزان شد و بر خاک افتاد و آن گاه برجست و روی پیچید و به سوی گله شتافت. رستم خم کمند را تنگتر کرد و رخش را فراتر آورد و آن گاه دست یازید و با چنگ خود پشت رخش را فشرد. اما خم بر پشت رخش نیامد، گویی خود از چنگ و نیروی رستم آگاه نشد. رستم شادمان شد و در دل گفت: « اسب من اینست و اکنون کار من به سامان آمد.» آن گاه چون باد بر پشت رخش جست و بتاخت درآمد.
سپس از چوپان پرسید: « بهای این اسب چیست ؟»
چوپان گفت: « بهای این اسب بر و بوم ایران است. اگر تو رستمی از آن توست و بدان [[کار ایران]] را به سامان خواهی آورد .»
رستم خندان شد و یزدان راسپاس گفت و دل در پیکار بست و به پرورش رخش پرداخت. به اندک زمانی رخش در تیزگامی و زورمندی چنان شد که مردم برای دور کردن چشم بد از وی سپند در آتش می‌انداختند.
 
سطر ۹۰ ⟵ ۸۹:
[[رده:جانوران مشهور]]
[[رده:شخصیت‌های شاهنامه]]
[[رده:ویکی‌سازی رباتیک]]
برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/wiki/رخش»