فرزندان هورین: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
MahdiBot (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۳۴:
در مدت داگور براگولاخ هورین و هور به همراه خویشاوندان مادریشان یعنی خاندان هالادین در جنگل برتیل، که از جنگلهای دوریات است، ماندند. آنها برای مدتی در آنجا در امان بودند اما پس از مدتی اورکها به خود جرات دادند و به جنگل برتیل و دوریات حمله کردند. به همراه گروهی از الفها به رهبری بلگ کمانگیر، هورین و هور با دشمنانشان جنگیدند تا آنکه از همرزمانشان جدا افتادند و تا گدار بریتیاچ تعقیب شدند. در آنجا مه‌ای پایین آمد و آنها را در خود پنهان کرد تا عقابها آمدند و آن دو را به گوندولین شهر مخفی تارگون بردند. تورگان رویاها و پیام‌هایی از اولمو دریافت کرده بود بدین مضمون که می‌بایست به پسران خاندان هادور پناه دهد چه از آنان کمکی خواهد رسید روزی که تورگان بیش از پیش محتاج کمک است.
دو برادر به مدت یک سال در گوندولین باقی‌ماندند تا آنکه به این نتیجه رسیدند که زمان، زمان بازگشت با خانه و کاشانه است. آنها به میان مردمشان بازگشتند با این قول به تورگان که هیچگاه محل شهر او را آشکار نخواهند کرد. اما افرادی شروع به حدس زدن کردند، که برادران در طول این یک سال کجا بوده‌اند و خبر آن حتی به گوش مورگوت هم رسید، که مهمتر از هر چیزی برای او یافتن شهرهای مخفی گوندولین و نورگوتروند بود.
در زمان جنگ اشکهای بیشمار، هورین رهبر مردمانش در دورلومین بود و او و هور به عنوان گروهی از سپاهیان فینگون جنگیدند. در محل نبرد آنها گروه تورگان را دیدند و به آنها پیوستند. جنگ به نفع مورگوت شد و دو برادر که در کنار تورگان می‌جنگیدند، به شاه گوندولین گفتند که او باید مردمانش را جمع آوری کند و به شهرشان فرار کنند. در ابتدا تورگان نپذیرفت اما هورین به او گفت: «هنوز شاید گوندولین تا مدتی پا برجا بماند، پس از خاندان تو امید مردان و الفها خواهد آمد، این را من به تو می‌گویم، پادشاه، با چشمان مرگ؛ هرچند ما در اینجا برای همیشه از هم جدا می‌شویم و چشمان من دیگر هیچگاه دیوارهای سفید شهر تو را نخواهد دید، اما از [[تو و من]] ستاره‌ای بر می‌خیزد؛ به درود». تورگان این سخنان را شنید و هنگامی که هورین و هور عقبدار بودند به شهر خویش گریخت. آمده است: «…از تمام کارهایی که پدران مردان در حق‌الدار در جنگ انجام دادند، آخرین مرد ایستادهٔ دورلومین نامورتر و مشهورتر است».
دو برادر مردانشان را به دور خود جمع کردند و تا مرداب سرچ عقب نشینی کردند. اما یک به یک تمام مردانشان کشته شدند. هور نیز بر اثر زخم تیر سمی که به چشمانش نشسته بود درگذشت. در آخر تنها هورین ایستاد و تبر بزرگی در آورد و با قدرت بینظیری آن را چرخاند و دشمنان بسیاری را کشت. هر دفعه که اورکی را می‌کشت می‌گریست و می‌گفت: «آئوره انتولووه. روز بار دیگر خواهد آمد». پس از آنکه تعداد زیادی اورک را کشت اسیر شد و زنده به آنگ بند برده شد. هورین پیش شخص مورگوت برده شد و مورگوت از او دربارهٔ شهر مخفی گوندولین پرسید، اما هورین به تورگان خیانت نکرد، پس مورگوت غضبناک شد و او و همسرش مورون و تمام فرزندانش را نفرین کرد و نابودی وحشتناکی بر فراز آنها قرار داد. پس مورگوت او را بر تختی سنگی بر بالای تانگورودریم قرار داد جایی که با قدرت مورگوت هورین محدود بود. سپس خداوند تیره با او سخن گفت: «اکنون آنجا بنشین و به سرزمینهایی بنگر که بدی و ناامیدی بر آنهایی که بیشتر دوست داری سایه خواهد افکند. تو جرات می‌کنی مرا به خوار شمری و سوال ملکور، ارباب فرجام‌های آردا را. پس با چشمانم خواهی دید و با گوشهایم خواهی شنید و هیچگاه از این مکان تکان نخواهی خورد تا آنکه همه چیز به فرجام تلخش برسد».
هورین بر آن بلندی به مدت ۲۸ سال گرفتار بود و با چشمان مورگوت زجر و تباهی همسر و فرزندانش را می دید.
خط ۵۴:
[[رده:فرزندان هورین]]
[[رده:رمان‌های ۲۰۰۷ (میلادی)]]
[[رده:رمان‌های خیال‌پردازیدهه ۲۰۰۰ (میلادی)]]
[[رده:کتاب‌های هارپرکالینز]]
[[رده:ویکی‌سازی رباتیک]]