نقل (روستا): تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جنگولک (بحث | مشارکت‌ها)
واگردانی به نسخهٔ 11889980 تاریخ 2014-02-01 07:49:38 توسط Far-gh پاپاپز
خط ۴۵:
این روستا یکی از آخرین روستاهای جنوب استان [[اصفهان]] است. بعد از این [[روستا]] هیچ روستای دیگری قرار ندارد و راه‌های روستایی به بن بست قلهٔ «[[پازن پیر]]» در رشته کوه‌های [[دنا]] می‌انجامد. این روستا از شمال به روستای «[[دنگزلو]]» و «پل هوایی [[کهنگان]]»، از جنوب به قله ی [[ پازن پیر ]] کوه [[دنا]] و همچنین «[[کوه سیاه]]»، از غرب به کوه «[[دنا]]» (قلهٔ نول) و از شرق به مزرعهٔ «سرسنگون» محدود می‌شود. رودخانهٔ سرد مرز نقل با روستای [[دنگزلو]] است. این [[روستا]] حدود ۷۳ خانوار دارد و جمعیت آن ۳۱۵ نفر است.<ref> نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن ۱۳۸۵، درگاه ملی آمار ایران، قابل دسترسی درhttp://www.amar.org.ir/Default.aspx?tabid=553 </ref> زبان آنان یکی از گویش‌های [[زبان فارسی ]]و مذهب آنان [[شیعهٔ دوازده امامی]] است.<ref><iframe src="http://www.irangpsmap.com/ShowCity_yoursite.asp?id=46972" width="300" height="350" scrolling="no" frameborder="0"></iframe</ref>
 
== وجه تسمیه ==
 
به احتمال زیاد نقل از به هم آمیخته گی دو واژهٔ «نو» و «قلعه» به وجود امده است. واژهٔ «قلعه» هم به معنای برج و بارو است و هم به معنای ده یا روستا است. می‌توان گفت که «قلعه» دهی است متمرکز که بوسیله یک حصار محافظت می شده است. در فرهنگ مردم این روستا قلعه به دو معنی به کار می‌رود. نخست به مجموعه‌ای از خانه‌های همگرای چسبیده به هم، به گونه‌ای که درب ورودی همهٔ خانه‌ها به سمت یک حیاط محصور باز می‌شود و مجمو عهٔ آنها یک دژی را شکل می‌دهند که تنها یک راه به بیرون دارد، (قلعهٔ قدیمی)، که شکل روستا در نیمهٔ اول سده ی چهاردهم خورشیدی است. دوم، هر خانه‌ای یا چند خانواده‌ای که در یک حیاط زندگی می‌کنند و بوسیله یک دیوار محصور شده باشد و تنها یک راه (دروازه) به بیرون داشته باشد، که شکل فعلی یک خانه در این روستا است. تعریف نخست قدیمی و تعریف دوم جدید تر است. در واقع تعریف دوم تنها بازتاب تحول و تکامل در شیوه ی زندگی و معماری خا نه‌های این روستا است. از آنجا که هستهٔ نخستین این روستا یک قلعه بوده است که خود در تداوم یک قلعهٔ کهن دیگری بنیان نهاده شده است و قلعهٔ پیشین «قلعه خرابه» (در موردراز) نام گذاری شده بود، قلعهٔ جدید را «نو قلعه» نام نهادند. که بعد‌ها به نقل تبدیل شده اشت. بنابراین نام نقل تداوم نام «قلعه خرابه» است که «خرابه» ی آن به «نو» تبدیل شده است. نام «قلعه خرابه» نخست «قلعه» بوده است که بعدا خراب شده است و «قلعه خرابه» نامیده شده، با این حال نام خود را نو کرده و بر سر قلعه گذاشته، اما گذر روزگاران دو باره آن را فرسوده و به نقل تبدیل کرده است. بنابراین نقل تداوم تاریخی «قلعه خرابه» است و نام خود را از آن به میراث برده است.
 
باید توجه داشت که حرف «ع» در زبان [[فارسی]] از زبان [[عربی]] به عاریه گرفته شده است و هنوز هم، در بیشتر واژه‌ها، فارسی زبانان آنرا تلفظ نمی‌کنند -(مثل آلی و عالی که هر دو یکسان تلفظ می‌شوند.)- بنابراین واژهٔ «قلعه»، «قَلَه» تلفظ می شده و هنوز هم در این روستا، این واژه اینجنین تلفظ می‌شود. پس نوقَلَه تنها با حذف « َه» و تبدیل «نو» با « ُ» بزرگ به «نُ» با « ُ» کوچک و همچنین تبدیل «قَ» به «قُ» به دلیل تلفظ ترکی، به نُقُل تبدیل شده است.
 
از آنجاکه از ویژگی‌های زبان ترکی چسبندگی پسوند یا پیشوند با ریشه در واژه‌های ترکیبی و همچنین تکرار مصوت‌های یکسان در کلمات است٬بدینسان که مصوت ریشه یا مصوت اصلی جایگزین مصوت‌ها ی دیگر می‌شود<ref> Altaic Languages." Microsoft® Encarta® 2009[[]] [DVD]. Redmond، WA: Microsoft Corporation، 2008</ref>، به احتمال زیاد در دورهٔ چیره گی ترکان در این روستا، آنان -ترکان -این واژه ه را به صورت ترکی تلفظ کرده‌اند. بنابراین علت به هم چسبیدن «نو» و «قلعه» و همچنین تکرار مصوت « ُ» تلفظ ترکی این واژه بوده است. لازم به یاداوری است که واژهٔ نقل همواره همراه با «دنگزلو» و به صورت «نُقُل دُنگُزلو» به کار برده میشده است. تمایل چسبندگی و همچنین تکرار مصوت‌های « ُ، او» در این ترکیب نشان از تلفظ ترکی این دو واژهٔ فارسی است. دنگزلو نخست «تَنگ ِگَزی» بوده است مثل «چالِ وِزمی». سپس به «تنگ ِ گزلی» تبدیل شده که به معنای «تنگهٔ بیشه زار انبوه درختان گز» می‌باشد. تلفظ ترکی در ترکیب آن با واژه نقل همهٔ دیگر مصوت‌ها را همسان با نخستین مصوت یعنی « ُ»، به صورت امروزین در آورده است.
بنابراین نقل واژه‌ای ترکیبی فارسی است که سپس با لهجهٔ ترکی تلفظ شده است. در سراسر [[فلات ایران]] ده‌ها روستا با نام نوقلعه و قلعه نو و دیگر ترکیبات قلعه با دیگر پسوند‌ها و پیشوند‌ها وجود دارد<ref>لغت نامه ی دهخداhttp://www.loghatnaameh.org/dehkhodasearchresult-fa.html?searchtype=0& word=2YLZhNi52Yc%3d</ref> که درستی این وجه تسمیه را تقویت می‌کند.
 
== تاریخ ==
در این [[روستا]] آثار و نشانه‌های زندگی گذشته گان ناشناسی وجود دارد. از جمله وجود آسیاب‌های آبی و یک قبرستان با سنگهای تراشیدهٔ بزرگ در «لایسرخ» و همچنین آثاری همچون کوزه‌های شکسته در «موردراز» و «قلعه خرابه». تنها با نام‌های جغرافیایی که از آنان به یادگار مانده است - همچون «گُلال آباد»،«مُوردراز»، «نِوِل»،«تَخت» و «توف» می‌توان فهمید که زبان آنان یکی از گویش‌های زبان فارسی از زیر شاخه‌های [[زبان پهلوی]] بوده است.
 
ّباآنچه از [[تبار شناسی]] این واژه‌ها از یک سو و همچنین تاریخ زندگی روستایی در سراسر فلات ایران، از سوی دیگر می‌توان فهمید، می‌توان استدلال کرد که تاریخ این روستا (و البته بیشتر روستا‌های دیگر [[پادنا]]) از گذشته‌های بسیار دور تا دوران شکوفایی امپراطوری [[صفویان]]، آباد و زندگی کشاورزی در آن رونق داشته است. دلیل این مدعا از یک سو بررسی تقدیر تاریخی زندگی روستایی در کل فلات ایران و از سوی دیگر وجود امامزاده‌های فراوان و با نسبت نزدیک به [[امامزاده]]‌های مهم [[ایران]] می‌باشد. با فروپاشی شاهنشاهی [[صفویان]] -که آخرین تلاش در جلوگیری از [[انحطاط ]]تاریخی ایران بود،(انحطاطی که از سده‌های پیشتر آغاز شده بود)- همهٔ اسباب این انحطاط فراهم و همهٔ موانع آن مفقود گشت. و در نتیجه [[تمدن]] ایران زمین در همهٔ جنبه‌های آن با شتاب در سراشیبی زوال قرار گرفت.<ref>طباطبایی، جواد. دیباچه‌ای بر نظریهٔ انحطاط ایران، تهران، موسسهٔ نگاه معاصر، ۱۳۸۰</ref>
پس از دورهٔ صفویه زندگی روستایی، مثل همهٔ جنبه‌های دیگر تمدن ایرانی، دوباره رو به افول می‌گذارد. علت این افول، فروپاشی دولت شهر نشین و حامی زندگی [[یکجانشینی]] [[صفویان]] و جایگزینی آن با دولت‌های ایل بنیاد است. پس از [[صفویان]] نهاد دولت که دارای پایگاه [[شهر نشینی]] بود دوباره به [[دولت ایل بنیاد]] تغییر یافت: دولت‌هایی که [[شیوهٔ تولید]]، شان، زندگی ایلی-عشایری بود. از این رو در سراسر فلات ایران، کشمکشی که سده‌ها به طول انجامید، میان روستاییان یک جانشین کشاورز و ایل‌های کوچ نشین دامپرور، آغاز شد. از آنجا که نظام سیاسی کشور در اختیار ایل‌ها بود بسیاری از روستا‌ها در این مدت از میان رفت و روستاییان نیز پراکنده شدند و عده‌ای نیز زندگی [[کوچ نشینی]] بر گزیدند. در مرکز ایران به ویژه در استانهای [[اصفهان]] و [[فارس]] این فرایند از سقوط دولت صفویه تا انقلاب مشروطه ادامه دارد، هر چند، بر خلاف شهر‌ها و روستا‌های برخی از مناطق همچون [[آذربایجان]] آنها توانستند مقاومت بیشتری از خود نشان دهند و تا حدودی شیوهٔ زندگی و در نتیجه آگاهی قومی و زبان و فرهنگ خود را حفظ کنند. با [[انقلاب مشروطه]] دولت ایل بنیاد از میان رفت و دولت مدرن مشروطه در نخستین اقدام نظام و رسم [[تُیول داری]] و [[اِقطاع]] در کشور را بر انداخت.<ref>نظركرده، اعظم. بررسي برخي اصطلاحات مالي مرتبط با املاك وقفي آستان قدس رضوي، نشريه الكترونيكي شمسه - آستان قدس، شماره۵-۱ قابل دسترسی درhttp://www.aqlibrary.ir/index.php?module=TWArticles&file=index&func=view_pubarticles&did=1019&pid=11</ref> رسم [[تیول داری]] به شیوه ای از مالکیت زمین و همچنین سامانی مالیاتی گفته می‌شد که در آن دولت بخشی از کشور را به یک فرد قدرتمند که معمولا رئیس یک [[ایل]] بود می‌فروخت.۸ این فرد می‌بایست این مبلغ را از ساکنان آن منطقهٔ فروخته شد از طریق باج و خراج دریافت کند سهم دولت -قیمتی که با تیول دار توافق شده بود- را بپردازد و باقی مانده را برای خود نگه دارد. صاحب زمین دولت به حساب می امد که آنرا به تیولدار واگذار کرده و ساکنان آن نواحی بدون حق مالکیت و در نتیجه [[رعیت]] خوانده می‌شدند.<ref>نوذري، عزت الله. تيول داري يك منبع درآمد، روزنامه دنیای اقتصاد، ۱۳۸۹/۱۱/۲۶ صفحه۳۱ قابل دسترسی در http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2242154</ref>از آنجا که بر بنیاد یک سنت و همچنین باور کهن، که از سوی دولت و نهاد های قدرت - به دلیل گسترده شدن زمین های موقوفه و در نتیحه تبدیل روحانیت به یک نهاد زمیندار- به رسمیت شناخته می شد، زمین های متعلق به مکان های مقدس همچون امامزاده ها یا زمین ها و املاک [[وقفی]] معاف از مالیات یا باج و خراج بودند. تنها این گروه از زمینها و همچنین مالکان یا متولیان آنها از گزند نظام تیول داری در امان بودند. در نتیجه بسیاری از روستائیان زمین های خود را موقوفه اعلام می کردند و خود را نیز متولی آن و حتی نسب خود را نیز به نزدیک ترین [[امامزاده]] منتسب می کردند تا بتوانند مالکیت خود بر زمین ها را حفظ کنند. البته تنها روستائیانی از این اقبال برخوردار بودند که در روستای خود مکان مقدسی داشته و آنرا دیگران نیز به رسمیت بشناسند. در نتیجه، نهاد مالکیت خصوصی بر زمین به ویژه زمین کشاورزی، تنها در روستا هایی ماند که پیری یا امامزاده ای داشتند و تنها آنانی از یوغ رعیتی می رهیدند که خود را [[سید]] و همچنین متولی موقوفات می داشتند و می کوشیدند تا دیگران این تبار (سیادت) و نهاد (امامزاده یا پیر) آنها را به رسمیت بشناسند. و البته آن سوی دیگر این سکه، گسترش بحران در آگاهی ملی بود که با زوال تاریخ نویسی - به عنوان مکان تکوین آگاهی ملی<ref>طباطبایی، جواد. دیباچه‌ای بر نظریهٔ انحطاط ایران، تهران، موسسهٔ نگاه معاصر، ۱۳۸۰</ref> - از سده هاپیشتر آغاز شده بود.
[[Image:Iran Population (1880-2005).JPG|thumb|300px|leftتغییرات جمعیت ایران|نمودار جمعیت ایران از (2010- 1880)برابر با (۱۳۹۰ -۱۲۶۰) ]]
 
 
 
پس از آن، دولت پهلوی اول، سیاست سرکوب عشایر یا [[تخته قاپو]] را به اجرا در آورد. تغییر این سیاست‌ها فرایند زوال روستا‌های ایران را متوقف کرد. بنابراین روستا‌ها و زندگی روستایی کم کم وارد دورهٔ نوینی شد. جمعیت ایران از حدود چهل ملیون نفر در دوران صفویه- بر اساس گزارش [[ژان شاردن]] فرانسوی -<ref>شاردن ژان، سفرنامه شاردن، ترجمه یغمایی اقبال، تهران، نشر توس، ۱۳۷۲</ref> به کمتر از ده ملیون نفر در یک دههٔ پیش از انقلاب مشروطه می‌رسد. [[جرج کرزن]] جمعیت ایران را در سال ۱۸۹۱ میلادی برابر با ۱۲۷۰ خورشیدی ۷/۶۵۳/۸۰۰ نفر برآورد کرده است که از این تعداد ۱/۹۶۳/۸۰۰ نفر در شهر ها (در ۹۹ شهر) و ۳/۷۸۰/۰۰۰ نفر در روستا‌ها و ۱/۹۰۹/۸۰۰ نفر در ایل‌ها به شیوهٔ کوچ نشینی زندگی می‌کنند. لازم به ذکر است که بیشتر جمعیت شهر نشین نیز در این دوره از راه کشاورزی امرار معاش می‌کردند.<ref>N. Curzon, George,Persia and the Persian Question, London, 1882</ref>
 
 
 
 
 
 
 
در قرن سیزدهم خورشیدی، تا آنجا که از [[تاریخ شفاهی]] می‌توان استنتاج کرد، در این روستا و همچنین روستا‌های دیگر[[پادنا]]، شاهد پدیده‌ای که می‌توان آنرا «[[روستائیان سرگردان]]» نامید، هستیم. در دهه‌های پایانی قرن سیزدهم خورشیدی در نقل و همچنین سراسر پادنا خانواده‌هایی هستند که به روستای ویژه‌ای تعلق ندارند. آنها چند سالی را در یک روستا می‌مانند کشاورزی می‌کنند و سپس یا ناگزیر می‌شوند که آن روستا را ترک کنند و یا در روستای دیگری شرایط بهتری می‌یابند و بدانجا مهاجرت می‌کنند. این روستائیان هر کدام سرنوشت خاص خود را دارد اما همهٔ آنان در این که از جایی رانده شده‌اند و به دنبال محل امنی برای کار و زندگی هستند مشترک هستند. از نظر تحلیل تاریخی، این روستائیان کسانی هستند روستا هایشان از میان رفته است و در حال انتقال از زندگی روستایی به زندگی کوچ نشینی هستند. به عبارت دیگر آنان روستائیانی هستند که به دلیل ناامنی، از میان رفتن سامانهای پر زحمت آبیاری، باج وخراج [[خان]]‌ها، غارتگری و تهدید کشتزارهایشان از سوی رمه‌های ایل‌های قدرتمند نه توان ادامهٔ زندگی روستایی برایشان میسر است و نه آمادگی، دانش، جسارت و توان برگزیدن زندگی کوچ نشینی دارند. از این رو آنان در برزخی رو به زوال در حال دست و پنجه نرم کردن با انواع بلایای طبیعی و غیر طبیعی اند. تنوع بسیار گوناگون در [[فرهنگ]] و حتی سیمای ظاهری قبایل درونی قشقایی‌ها و همچنین ارجاع تبار برخی ازآنها به اقوام و مکانهای جغرافیایی گوناگون این فرضیه را طرح می‌کند که بسیاری از طوایف قشقایی، احتمالا، در واقع روستائیانی بوده‌اند که برای حفظ بقای خود زندگی روستایی را رها کرده‌اند و البته ابن فرصت را یافته‌اند که در سازکار یک ایل بزرگ پذیرفته شوند و از مزایای آن سود بجویند. ازدواج‌های فرا فامیلی همواره یک راه طبیعی برای این امیختگی بوده است. با تحولات تاریخی منجر به [[انقلاب مشروطه]] این سازوکارها به تدریج دگرگون شد. به گونه‌ای که اکنون کوچ نشینان یا در روستایی -اگر بخت با آنها یار بوده باشد- سکنی گزیده‌اند ویا در جستجوی ان هستند.
 
نقل نیز در بستر همین تحولات تاریخی قرار داشته است. این روستا دارای یک سامان آبیاری ساده اما پرزحمت بوده است که هدف ان حفظ ارتفاع آب برای انتقال به زمین‌های خشک - از سَراب تا انتهای موردراز- از یک سو و همچنین استفاده از آب در مواقعی برای تامین نیروی [[آسیاب‌های آبی]] بوده است. این سامان آبیاری در طول سده‌ها ی درگیری با ایل‌های مختلف به تدریج رو به ویرانی نهاده اما از سالهای پس از [[انقلاب مشروطه]] تا کنون این سامان همچنان در حال بازسازی و گسترش با فن آوری‌های نوین است. با توجه به اینکه، مثل همه ی دیگر روستای ایران، در این روستا نیز زمین های خشک بسیار و آب اندک بوده است،- یا انتقال آب به زمین های مرتفع دشوار و در نتیجه مستلزم نیروی کار و سرمایه بوده- تداوم و بقای این روستا نیز وابسته به نگهداری سامان آبیاری آن بوده است. و از آنجا که نگهداری این سامان های آبیاری روستایی که در طول سده ها کار و کوشش به تدریج به وجود آمده بود و از سویی بخش بزرگی از در امد کل [[کشور]] از طریق آنها حاصل می شد، دولت خود در نگهداری این سامان های آبیاری و همچنین حل اختلافات مربوط به آن همواره مسئول می دانست. [[کدخدا]] نهادی بود که هم از یک سو مدیریت روستا را بر عهده داشت و هم در ارتباط با دولت مرکزی مسئول آبادانی روستا به طور عام و نگهداری و مرمت سامان آبیاری به طور خاص می بود. بر بنیاد [[ اندیشه ی ایرانشهری]]، [[کدخدا]] در [[ روستا]] نماینده نهاد [[پادشاهی]] بود به ابن معنا که این نهاد نیز نهادی مورثی بود و از [[پدر]] به بزرگترین [[پسر]] به [[ارث]] می رسید. [[کدخدا]] می بایست همچون پادشاه دارای تباری نژاده و بزرگ باشد. [[بزرگ زادگی]] در [[اندیشه ی ایرانشهری]] تنها یک رابطه ی خونی یا خانوادگی نبود بلکه شیوه ای از منش و رفتار نیز بود که ضامن رفتار دادگرانه، حکیمانه و محترمانه با زیردستان و همگنان بود. نهاد کدخدا در نظام [[ تیولداری]] به نهادی انتصابی از سوی تیولداران و خوانین تبدیل شد. با این حال، نهاد کدخدا، اگرچه قدرت خود را از ابن انتصاب بدست می آورد، اما مشروعیت آن همچنان از سر چشمه ی [[ اندیشه ی ایرانشهری]] تامین می شد. و البته [[سیادت]] نیز کم کم جایگزین [[نژادگی]] و [[بزرگ زادگی]] شد.
 
مرز هر روستا تا جایی بود که سامان آبیاری آن می توانست آبیاری کند. به عبارت دیگر مرز هر روستا زمین های پایین دست سامان آبیاری آن روستا بود. ببابراین زمین های پایین دست سامان آبیاری در مالکیت روستا و زمین های بالاتر از سامان های [[آبیاری]] یعنی زمین هایی که به دلیل ارتفاع قابل آبیاری نبودند بدون مالکیت یا مالکیت عمومی یا دولتی داشتند. به عبارت دیگر آنچه در [[جامعه شناسی]]، [[شیوه تولید آسیایی]] گفته می شود که در آن فراوانی زمین و کمبود آب تعیین کننده دیگر مناسبات اجتماعی است در تقدیر تاریخی این روستا نیز نهفته است.
 
آنچه از منظر [[آگاهی تاریخی]] اهمیت دارد اینست که، با آنکه آنان همواره در معرض انواع خطرات بوده‌اند و همواره گروهی می آمده و گروهی آن را ترک می کرده‌اند، همواره فرهنگ و دستاورد‌های پیشینیان به پسینیان انتقال داده شده است. به عنوان مثال «تخت» نام کوهی کوچک در مقابل روستا است. در سراسر فلات ایران ده‌ها روستا یا شهر با نام تخت ( اریکه و همچنین جای مجلل یا خوش آب و هوایی که سکونت گاه است.)وجود دارد،<ref>لغت نامه ی دهخداhttp://www.loghatnaameh.org/dehkhodasearchresult-fa.html?searchtype=0&word=2KrYrtiq</ref> همچون [[تخت جمشید]] و [[تخت رستم]]، که نشان می‌دهد روزی روستایی کوچک به نام تخت در جای کنونی نقل بوده است، و بعد‌ها آنان نام خود را بر روی آن به یادگار نهاده‌اند. چنین است که ویژگی ترکیب کوه-دشت- دره (رودخانه)، تخت، نام خود را به روستا می‌دهد و سپسس هنگامی که روستااز میان می‌رود، کوه این نام را از روستابه ارث مبرد و تاکنون نگه می‌دارد. همچنین در میانهٔ کوه تخت «توف» قرار دارد. توف واژه‌ای پهلوی از مصدر «توفیدن» به معنای«صدا و ندا و فریاد و آواز و شور و غوغا کردن و همچنین به معنی غریدن و غرنبیدن و عربده کردن»<ref>لغت نامه ی دهخداhttp://www.loghatnaameh.org/dehkhodasearchresult-fa.html?searchtype=0&word=2KrZiNmB24zYr9mG</ref> نیز می‌باشد. توف که از این واژه مشتق شده است، به معنای «صدای کوه» است.<ref>لغت نامه ی دهخداhttp://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-48dce087fee54ff1b72bd9f99f6300d9-fa.html</ref> از آنجا که در این قسمت از کوه آب با صدای غرش زیادی به پایین می غلتد نام آن هنوز همچنان است که بوده است. و این البته به معنای آن است که همواره زندگی روستایی علی رغم همهٔ فراز ونشیب ان در این روستا تداوم داشته است.
 
احتمالا، از حدود یکصدوپنجاه سال پیش، در کنار این روستاییان، طایفه‌ای از [[ایل قشقایی]] هر سال، در آغاز فصل بهار، به همراه گله‌های خود، در جستجوی چراگاه سردسیری، به این روستا وارد می‌شدند و در کنار چشمه‌های بهاری، سیاه چادر‌های خود را بر پا می‌کردند. با آغاز فصل پاییز و سردی هوا آنان به همراه گله‌های خود، این [[روستا]] را به مقصد «گرمسیر» در جنوب استان فارس ترک می‌کردند. از مهمترین این قبایل طایفهٔ «[[فارسیمدان]]»، طایفهٔ «لَک»و «چوپان کاره» و «ضحرابلی» بوده‌اند. خان قشقایی از طایفهٔ فارسیمدان بود و طایفه‌های دیگر رعیت انان به شمار می‌آمدند.
 
در تعارضی که بین روستا ییان و شیوهٔ زندگی روستایی (کشاورزی) و قشقایی‌ها و شیوهٔ زندگی دامداری و کوچ نشینی به وجود می‌آید، قشقایی‌ها پیروز می‌شوند و از روستاییان باج و خراج می‌گیرند. روستاییان به رعیت آنان تبدیل می‌شوند، خان قشقایی، کدخدای آنان را بر می‌گزیند و خراج را دریافت می‌کند، ضمن اینکه بر قراری نظم و امنیت و حل اختلافات و تقسیم آب و زمین را نیز بر عهده می‌گیرد. در این دوره با توجه به ناامنی‌های گسترده و غارت‌های طوایف پشت کوهی و همچنین باج و [[خراج]]‌های قشقایی‌ها برخی از روستاییان آنرا ترک می‌کنند. (آخرین بار در اوایل دهٔ چهل خورشیدی گروهی از غارتگران پشت کوهی نقل را مسلحانه مورد حمله قرار دادند. در این غارتگری یکی از آنان کشته و دو تن دیگر زخمی و در نتیجه دستگیر شدند و به مقامات امنیتی تحویل داده شدندو بقیه نیز با نا کامی گریختند. فرد کشته شده در قبرستان [[روستا]] دفن شد. چند تن از مردم روستا نیز در این درگیری زخمی شدند. علت اصلی این پیروزی دلیری و مهارت یک میر شکار به نام نوروز قلی بود که به طور اتفاقی میهمان نقل و همچنین تنها تفنگ دار روستا بود.)
 
پس از آن، خانواده‌های زیادی به این روستا می‌آیند، چند سالی می‌مانند و سپس آنرا ترک می‌کنند. در این دوره روستا ساکنان دائمی ندارد. در اوایل قرن چهاردهم خورشیدی از آنجا که روستای «[[خفر]]»، - یا خُور ۹'''↓''' ، با [[انفجار جمعیت]] روبه رو می‌شود، چند خانواده از خفر و جاهای دیگر که سالها سرگردان زندگی کرده بودند، وارد نقل می‌شوند و در چارچوب مناسبات اوایل قرن چهاردهم به رعیت خوانین [[قشقایی]] تبدیل می‌شوند. لغت نامهٔ [[دهخدا]](۱) با ارجاع به جلد ده [[فرهنگ جغرافیایی ایران]] نقل را این گونه تعریف کرده است:«نقل. [ ن ُ ق ُ ] (اِخ) دهی است از بخش سمیرم بالای شهرستان [[شهرضا]]، در ۴۰هزارگزی جنوب سمیرم، درجلگهٔ معتدل هوائی واقع است و ۱۰۰ تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و تنباکو و کشمش و بادام، شغل اهالی زراعت است. (از [[فرهنگ جغرافیایی ایران]] ج ۱۰).»<ref>• . لغت‌نامهٔ[[دهخدا]]. http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-efeca314dcc641968b0a54671cc61bf5-fa.html</ref>- باید توجه داشت که تعریف فرهنگ جغرافیایی ایران دقیق نیست و آب روستا از [[قنات]] نیست بلکه از چشمه ساران بسیاری است که در دامنهٔ کوه قرار دارد. -
 
این روستا در ربع اول قرن چهاردهم خورشیدی با یک بلای طبیعی بسیار بزرگ روبه رو می‌شود. در این دوره بخش گسترده‌ای از کوه دنا (کوه رمبسته) دچار ریزش می‌شود و حجم انبوهی از سنگهای بسیار بزرگ به درهٔ حاصلخیز زیرین فرو می غلتد. بد بختانه از تاریخ دقیق این کوه رانش و تلفات آن و همچنین تبعات ان بر تاریخ و زندگی مردمان این روستا اطلاعات موثقی در دست نیست.
 
در دههٔ ۱۳۴۰ خورشیدی با الغای عملی رژیم ارباب رعیتی و ریشه کنی بقایای نظام [[تیول داری]] و همچنین [[اصلاحات ارضی]]، مردم این روستا دوباره پس از قرن‌ها به مالکان آن تبدیل شدند و آب و زمین را بین خود تقسیم کردند. در سالهای اخیر (میانه ی دهه ی ۱۳۷۰ به بعد) دولت، یا به عبارت دقیق تر سازمان های مسئول حفاظت از [[منابع طبیعی]] و [[محیط زیست]] تلاش دارند تا برخی از زمین های روستائیان را به بهانه حفظ محیط زیست از مالکیت آنها خارج کنند. این زمین ها که در مزرعه ی [[موردراز]] قرار دارند بیش از هزار سال کشت شده اند و در نتیجه هیچ گونه ارزش محیط زیستی ندارند. از آنجا که چه بر اساس [[عرف]] و چه بر اساس اسناد معتبر و قانونی مالکیت ، در مالکیت روستائیان بر این زمین ها تردیدی نیست، می توان گفت که هنوز نظام[[ تیول داری]] در را بطه ی میان سازمان [[حکومت]] و زندگی روستایی به طور کامل از میان نرفته است. به عبارت بهتر نظام [[تیول داری]] که اساس آن در انکار [[مالکیت خصوصی]] زمین به ویژه زمین های کشاورزی روستایی به منظور [[باج]] و [[خراج]] بوده هنوز در [[فرهنگ سیاسی]] ایران ریشه کن نشده است. از اینرو در برخی از نهاد ها و سازمانهای قدرتمند مرتبط با [[مالکیت]] زمین به ویژه مالکیت زمین های کشاورزی و روستایی ریشه دوانده و به دنبال [[باج]] و[[خراج]] است.
 
[[عشایر]] [[قشقایی]] به تدریج [[سردسیر]] خود را فراموش می‌کنند، هر چند که هنوز تعداد اندکی از آنان تابستان را در نزدیکی این روستا در [[سیاه چادر]]ها و یا [[خانه باغ‌]]های خود می‌گذرانند.
 
== دین ==
دین مردم این روستا [[اسلام]] و مذهب آنان شیعه ی دوازده امامی است. در این روستا هیچ مکان و یا پدیده ی طبیعی یا غیر طبیعی مقدسی وجود ندارد. همچنین هیچ یک از آنان هرگز [[روحانی]] نبوده است. به عبارت بهتر نهاد روحانیت در [[فرهنگ]] دینی مردم این روستا نبوده است. اما در گذشته آنان به «[[چاله]]» ی آتش خانه - که در واقع محل بر افروختن [[آتش]] برای آشپزی و همچنین گرمایش به ویژه در فصل های سرد سال بوده است- را مقدس می انگاریده اند و همواره به کودکان توصیه می شد که مبادا به [[چاله]] ی آتش خانه بی حرمتی کنند که «اگر کسی چاله (آتش) خانه را با بی احترامی خاموش کند، [[خدا]] اجاقش را کور خواهد کرد.» همچنین نان [[گندم]] حرمتی ویژه داشته به گونه ای که می گفته اند«اگر کسی پای بر روی [[نان]] بگزارد خدا او را کور می کند.»
همچنین در گذشته آنان به دو [[امامزاده]] [[پیر داوود]] در کهنگان و[[ امام زاده سید محمد]] در خفر باور داشتند و آنها را مقدس می پنداشتند. و حتی برخی از آنان نسب خود را به آنها ارجاع می دادند. در سالهای اخیر یک مسجد و یک حسینیه در این روستا ساخته شده است که محل مراسم مذهبی و طاعات و عبادات شیعی است. مسجد روستا در همسایگی و در حریم مدرسه ی روستا ساخته شده و نسبت به آن قدمت کمتری دارد. حسینیه نیز بیشتر به دلایل غیر دینی بنیاد نهاده شده است و هدف از ساخت آن تدارک مکانی برای برگزاری مراسم گوناگون همچون پخش و پذیرایی غذای نذری و پذیرایی از کسانی است به منظور شرکت در مراسم ترحیم درگذشته گان به این روستا می آیند و همچنین مراسم مشابه می باشد.
 
همواره در این روستا مراسم [[سینه زنی]] و [[عاشورا]]ی حسینی برگزار می شده است. در ایام سوگواری محرم برخی از خانواده ها اش نذری توزیع می کنند یا دیگران را به صرف نذری به خانه خود دعوت می کنند.آنان همچنین در شب جمعه برای در گذشته گان خود معمولا َشیرینی یا غذای اندکی را یا به یک شخص خاص می دهند و یا در روستا توزیع میکنند.
 
== فرهنگ ==
 
[[نوروز]] مهمترین جشن در این روستا است که همیشه با شکوه خاصی برگزار می شود. در روزهای قبل از نوروز [[عید مردگان]] است و مردم برای شادی [[روح]] در گذشته گان به قبرستان روستا می روند و با توزیع شیرینی و میوه و یا با پخت و توزیع حلوا برای درگذشته گان آمورزش درخواست میکنند.
در گذشته همچنین جشنی در زمستان به نام [[تَشَه تیرمَه]] در این روستا برگزار میشد که به جشن [[چهار شنبه سوری]] بسیار نزدیک بوده است.
 
 
== فرهنگ سیاسی ==
 
[[فرهنگ سیاسی]] این روستا را به دو بخش قدیم و جدید می توان تقسیم کرد. فرهنگ سیاسی قدیم سامان دهقان- کدخداست که سپس به نظام سلسله مراتبی [[خان]]، [[کدخدا]] و [[رعیت]] تبدیل می شود. و فرهنگ سیاسی جدید [[مشارکت سیاسی]] در سه سطح ملی، شهرستانی و روستایی است.
 
[[File:Bernhard Plockhorst - Good Shephard.jpg|thumb| این پیکره مسیح را به عنوان « چوپان خوب » و مسیحیان را به عنوان « گله ی گوسفندان » نشان می دهد<ref>ویکیپدیای انگلیسی صفحه ی گوسفند. https://en.wikipedia.org/wiki/Sheep</ref>.]]
فرهنگ سیاسی قدیم:
در [[اندیشه ی ایرانشهری]] روستا کوچکترن واحد سیاسی- اجتماعی بود. به روستا ئیان [[دهقان]] ( ده + گان = منسوب به [[ده]] ) می گفتند. روستا به وسیله ی [[کدخدا]] مدیریت می شد. [[کد خدا]] نماینده ی پادشاه در [[روستا]] در [[ اندیشه ی ایرانشهری ]] بود. بنابراین او باید ویژگی های [[شاه آرمانی]] (۱۰)↓ را میداشت. البته به جز [[فره ایزدی]] که تنها به [[شاه]] تعلق داشت. وظیفه ی [[کدخدا]] همچون شاه مدیریت و آبادانی بود. از آنجا که [[ کشاورزی]] در [[ایران]] وابسته به آبیاری بود و [[آبیاری ]] نبز مستلزم نگهداری سامانهای آبیاری پرزحمت بود، مهمترین وظیفه ی چه شاه در سطح [[کشور]] و چه [[کدخدا]] در سطح روستانگهداری سامانهای آبیاری و در نتیجه آبادانی بود. کدخدا معمولا مردی بزرگ زاده بود که می بایست دادگرانه ، خردمندانه و محترمانه با دیگر دهقانان رفتار کند. همچون پادشاه کدخدایی نیز مورثی بود. و این البته با توجه به اداب و رسوم مناطق مختلف تحت تاثیر دیگر روابط نیرو نیز بود.
[[دهقان]] نیز به ساکن روستا گفته می شد. او کسی بود که مالک خانه و قطعه ای زمین همراه با دام و طیور بود.
 
پس از [[اسلام]] واژه ی [[مردم]] کم کم به [[رعیت]] تبدیل شد. مثلا در [[شاهنامه]] به [[ایرانیان]] [[مردم]] گفته می شوند، اما در همین دوران در [[تاریخ بیهقی]] انان [[رعیت]] خوانده می شوند. [[رعیت]] واژه ای [[عربی]] به معنای [[گوسفند]] است. علت استفاده از چنین استعاره ای به [[فرهنگ اسلامی]] که ریشه در سنت [[ادیان سامی]] دارد بر می گردد. در [[ اندیشه ی سیاسی]] [[ادیان سامی]] [[پیامبران]] [[بنی اسرائیل]] همچون شبانی هستند که [[ قوم]] نا اگاه خود را هدایت می کنند. بنابراین آنان از این استعاره استفاده می کردند تا رابطه ی [[ مردم]] و [[اقتدار سیاسی]] که معمولا [[نبی]] گفته می شد را توضیح دهند.<ref>https://en.wikipedia.org/wiki/Sheep</ref> در زبانهای اروپایی نیز با گسترش [[مسیحیت ]] Subject به معنای مطیع جایگزین Citizen ([[شهروند]] ) با ریشه ی لاتین civitas به معنای شهر شد. علت این تحول مفهومی تاکید انجیل بر استعاره ی چوپان - گوسفند برای توضیح رابطه ی مسیح با مسحیان در سنت بنی اسرائیلی بود.از آنجا که گله ی گوسفند نیاز مند چوپان برای هدایت بود توده ها نیز به [[ نبی ]] برای هدایت نیازمندند. Subject (مطیعِ) خوب باید ویژگی های گوسفند و رهبر خوب هم باید ویژگی های چوپان خوب را می داشت. اما در دوران جدید ( بعداز 1500 م ) با کم رنگ شدن مسیحیت و رشد خردگرایی کم کم دو باره Citizen ( [[شهروند]] ) جایگزین Subject ( مطیع ) شد. در ایران نیز با [[انقلاب مشروطه]] کم کم دوباره واژه های [[مردم]] و [[شهروند]] جایگزین [[رعیت]] شد. با این حال در مناطق روستایی با توجه به پایداری [[نظام تیول داری]] و [[ارباب -رعیتی]] تا [[اصلاحات ارضی]] در دهه ی چهل خورشیدی به روستائیان [[رعیت]] گفته می شد.
 
فرهنگ سیاسی جدید:
در این روستا مردم همواره با درصد بالایی در انتخابات مختلف شرکت می کنند. در انتخابات ملی ([[ریاست جمهوری]]) آنها همیشه در شکاف میان [[اصلاح طلبی]] و [[اصول گرایی]] با درصد بالایی به [[اصلاح طلبان]] رای داده اند.
در سطح شهرستانی الگوی رفتار سیاسی آنان نظام [[حامی - پیرو]] بوده است. نظام [[حامی - پیرو]] به نظامی انتخاباتی گفته می شود که در آن رای دهندگان صرفا به انگیزه های قومی و قبیله ای در انتخابات شرکت میکنند و رای آنان را بزرگان قوم یا قبیله تعیین میکنند. با توجه به شکافهای قومی در [[شهرستان سمیرم]]، یعنی شکافهای [[ترک]] / [[فارس]]، [[روستایی]] / [[شهری]]، [[پادنایی]] / [[وردشتی]] و غیره، آنان بر بنیاد جهت گیری های قومی ، به کسی رای می دهند که بزرگان قوم - بر بنیاد ارزشهای قومی - از او حمایت می کنند. به عبارت دیگر مبنای [[مشارکت سیاسی]] آنان صرفا انگیزه های قومی بدون توجه به اندیشه و منش این نماینده گان و مصالح سیاسی شهرستان و کشور بوده است. البته تنها تعداد اندکی از معلمان (فرهنگیان) خارج از این چارچوب [[قوم گرایی]] رفتار کرده اند اما مبنای رفتار آنها نیز انگیزه های صنفی بوده و همچنین بدون توجه به منش و اندیشه ی سیاسی همکارشان (نامزد فرهنگی انتخابات) بوده است. به علاوه، آنها نیز علی رغم نفی [[قوم گرایی]] ، نظام [[حامی -پیرو]] خاص خود را شکل داده اند. به عبارت دیگر آنها نیز سعی کرده اند تا با استفاده از روابط خویشاوندی، آرای خویشاوندان خود را به سمت نامزد مورد نظر خود کانالیزه کنند.و به عبارت دیگر به جای آنان تصمیم بگیرند.
 
در سطح روستایی آنان تا کنون سه بار در [[انتخابات]] [[شورای روستا]] شرکت کرده اند. اما به نظر می رسد که [[شورای روستا]] به عنوان نهاد اصلی تصمیم گیری هنوز به رسمیت شناخته نشده است. بسیاری از تصمیمات مربوط به [[روستا]] خارج شورا و حتی در تقابل با آن گرفته می شود. [[مشارکت سیاسی]] در سه [[انتخابات پیشین]] [[شورای روستا]] سیر نزولی داشته است. در اولین انتخابات میانگین سنی نامزدها 50 سال بوده در انتخابات دوم به کمتر از 40 سال و در انتخابات سوم کمتر از 35 سال شده است. این کاهش سن اعضای شورا بازتاب چالش این نهاد در فرایند به رسمیت شناخته شدن و همچنین تصمیم گیری است.
 
[[File:شهیدان نقل.jpg|thumb|left|شهیدان روستای نقل: سمت راست بوذرجمهر (عظیم) موسوی و سمت چپ: اسماعیل موسوی]]
 
== شهیدان ==
نقل دو شهید دارد:
[[شهید اسماعیل موسوی]] و [[شهید بوذرجمهر (عظیم) موسوی]].
آرامگاه این دو شهید در کنار همدیگر در گوشهٔ شمال شرقی قبرستان روستا قرار گرفته است.
مردم روستا احترام زیادی برای این دو شهید قائل هستند و همواره از آنان به نیکویی یاد می‌کنند.
 
 
 
 
 
 
 
 
== منابع طبیعی ==
آب و زمینهای حاصلخیز کشاورزی مهمترین منابع طبیعی در این روستا است. با توجه به نزدیکی به قله‌های «[[پازن پیر]]» [[دنا]] چشمه‌های بسیار زیادی در فصل بهار از دل سنگها می‌جوشند که آب بسیار سردی دارند. ترکیب این آب سرد با ارتفاع و موقعیت جغرافیایی کوه دنا باعث شده‌است که یکی از مرغوب ترین سیب‌های ایران در این روستا به بار بنشیند. مهمترین مزارع این روستا عبارتنداز: موردراز، مور کوچک، -(مور /mowr/ در زبان پهلوی به معنای چمنزار بوده است.)-مازه، قلعه خرابه، گلال آباد، کولهٔ سرخ، گرماری، چال وزمی، بَردرازو، تنگ، سرتنگ، تنگ بالا، سرچشمه، پایتخت، [[لایسُرخ]] و چَم زیلویی می‌باشد. آب کشاورزی نقل نیز از به هم پیوستن دو چشمه از «تنگ تاپو» و «جمال رو» وارد یک کانال آب می‌شود و همهٔ زمین‌های کشاورزی از این کانال سیراب می‌شوند. آب آشامیدنی نقل به وسیلهٔ لوله از تنگ و چشمهٔ نول /nevel/ -(نول واژه ای پهلوی به معنای جویبار زلال و خروشان است.)<ref>http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-2ca5303a8bdd4a568201a4d0c20b1fd2-fa.html</ref> - به روستا انتقال داده می‌شود.
 
== پوشش گیاهی ==
 
از نظر [[پوشش گیاهی]] نقل و مراتع آن بسیار غنی است.در نقل انواع [[سیب]] (سرخ،زرد، گلاب و غیره) فراوان ترین [[پوشش گیاهی]] است. در کنار باغهای سیب، باغهای [[به]] و [[گردو]] نیز وجود دارد. انواع [[آلو]]، [[زردالو]]، [[شفتالو]]، [[هلو]]، [[شلیل]]، [[آلبالو]]، [[گیلاس]] و [[گلابی]] نیز به طور پراکنده در میان درختان [[سیب]] یا در حیاط خانه ها وجود دارد. [[بید]]، [[سپیدار]]، [[وِزم]]، [[کبوده]] و [[گلهای رُز وحشی]] هم در اطراف باغها وجود دارد. اما گونه های وحشی دیگری همچون [[گَوَن وحشی]]، [[بادام کوهی]]، [[رَز وحشی]]، و درختچه ای به نام [[خِوشک]] نیز دارای فراوانی بالایی است. تعداد بسیار زیادی از [[گیاهان دارویی]] و معطر در این روستا و اطراف آن یافت مشود. از مهمترین گیاهان دارویی یا معطر می توان [[آویشن]] و برنجاس ([[بومادران]]) را نام برد. [[طره ی کوهی]]، [[بیلهر]]، [[کنگر]] و [[ریواس]] را نیز میتوان از فراوان ترین گونه های گیاهی دانست. میتوان گفت از هزار گونه گیاهی شناخته شده ی دنا <ref>امیدی، صدیقه،شانه های دنا زخمی تازیانه های جهل/کوهی که زندگی می بخشد، خبرگزاری مهر ۲۵/۱/۱۳۹۱ قابل دسترسی در: http://www.mehrnews.com/detail/News/1789861</ref>بیشتر آن در قلمرو این [[روستا]] یافت می شود که البته در معرض خطر انقراض قرار دارند<ref>صدای زنگ انقراض گیاهان دارویی دنا، خبر گذاری مهر،18/12/1391 قابل دسترسی در:khabarfarsi.com/ext/2529743 http://</ref>.<ref>موسوی نژاد، سید ولی، سرایت خطر انقراض به گونه های گیاهی دنا، همشهری، ۱/۷/۱۳۹۲ قابل دسترسی در:http://hamshahrionline.ir/details/136206</ref>
 
== گونه های جانوری ==
 
از آنجا که نقل در دامنه کوه دنا قرار گرفته است می توان گفت که بیشتر گونه های جانوری دنا در اطراف این روستا دیده شده است. در گذشته [[کَل]]، [[قوچ]] و [[میش]] و [[بز کوهی]] مهمترین گونه ی جانوری در اطراف این روستا بوده است. اما به دلیل شکار بیش از حد امروزه فقط در ارتفاعات صعب العبور [[دنا]]، جایی که از دست رس شکارچیان دور مانده است، هنوز از این گونه های جانوری یافت می شود که آنهم در استانه انقراض قرار دارد. نامیدن یکی از قله های دنا که در نزدیک این روستا قرار دارد به نام [[پازن پیر]](بز نر کوهی پیر)به دلیل وجود گله های بزرگ بز کوهی در آن بوده است که امروز جز در نقاط مرتفع صعب العبور نشانی از آنان نمی توان یافت. گونه مهم دیگر [[خرس]] قهوه ای است که در فصل تابستان در باغهای سیب نزدیک به کوه فراوان دیده شده است. [[گراز ]](خوک وحشی) نیز درای جمعیت زیادی است و همواره باعث زحمت کشاورزان است. [[سگ]]، [[شغال]]، [[روباه]]، [[گرگ]] ، [[مار]]، [[سوسمار]]، [[مارمولک]]، [[لاکپشت]]، [[موش]]، [[موش صحرایی]] و [[قورباغه]] نیز فراوان دیده میشود. [[خرگوش]]، [[جوجه تیغی]]، [[راسو]]، [[سمور]] با جمعیت کمتر نیز در اطراف روستا وجود دارد.
همچنین پرندگان زیادی همچون [[کبک]] (بیشتر در دامنه کوه)، [[کلاغ]]، [[گنجشک]]، [[شانه بسر]]، [[پرستو]]، [[دارکوب]]، [[دال]]، [[عقاب]] و [[جغد]] نیز در اطراف روستا دیده می شود. البته باید گفت که تقریبا همه ی این گونه های جانوری به دلیل شکار بیرویه در معرض خطر می باشد.<ref>موسوی نژاد، سید ولی، سرایت خطر انقراض به گونه های گیاهی دنا، همشهری، ۱/۷/۱۳۹۲ قابل دسترسی در:http://hamshahrionline.ir/details/136206</ref> از آنجا که بر اساس باور های خرافی گوشت برخی از گونه های نایاب جانوری مثلا همچون [[جوجه تیغی]] برای درمان بیماری های صعب شفا بخش تلقی می شود، انقراض آنها به دلیل شکار برای درمان با شتاب بیشتری در حال وقوع است.
 
== شیوهٔ تولید اقتصادی ==
 
در گذشته کشاورزی و به عبارت دقیق تر کشت [[گندم]]،[[جو]] ،[[ذرت]] ،[[عدس ]] و همچنین نگهداری [[گاو]]،[[ گوسفند]] و [[ماکیان]]، تا حد زیادی، به گونه‌ای خود بسنده، پیشهٔ آنان بود. سپس علاوه بر کشاورزی، کار در مراکز تجاری همچون [[بوشهر]]، [[خرمشهر]] و [[کویت]]، بیشتر در فصل بیکاری، یعنی در پاییز و زمستان، به پیشهٔ آنان افزوده شد. ولی به تدریج باغداری و فروش [[سیب]]<ref>علوی زاده و جوان و کرمانی، بررسی مزیت نسبی سیب درختی و جایگاه آن در اقتصاد روستایی شهرستان سمیرم، جغرافیا (فصلنامه علمی پژوهشی انجمن جغرافیای ایران)، دوره جدید، سال هشتم، شماره ۲۵، تابستان ۱۳۸۹.ص ص
http://sid.ir/Fa/VEWSSID/J_pdf/40813892501.pdf</ref> به شغل اصلی آنان تبدیل شده‌است. ↓۴ در نقل مرغوب ترین [[سیب]] های سرخ و زرد و [[گلاب]] تولید می‌شود که باعث معروف شدن نام این [[روستا]] گشته‌است.
 
== کوهنوردی ==
این روستا در دامنهٔ رشته کوهه‌های دنا قرار گرفته است و بهترین مبدا صعود به قله‌های رمبسته (۴۲۰۰ متر) و تاپو (۴۱۵۰ متر) می‌باشد.<ref> گروه کوهنوردی دنا اصفهان http://denagroup.blogfa.com/cat-11.aspx?p=5</ref>↓۲ همچنین یکی از مبدا‌های صعود به قلهٔ پازن پیر(۴۲۸۰ متر) و قله‌های نول از این روستا می‌باشد. بهترین زمان صعود در تابستان و به ویژه مرداد ماه می‌باشد. همچنین در برخی از وبگاه‌های جغرافیایی انگلیسی زبان، از [[کوه سیاه]] به نام کوه نقل kuh-e-noqol نام برده شده است. بر اساس اطلاعات این وبگاه کوه سیاه ۲۹۵۶ متر<ref>http://peakery.com/kuh-e-noqol/</ref>ارتفاع دارد.۵↓
 
== زیر بناهای آموزشی، بهداشتی، فرهنگی ==
نقل دارای یک مدرسه ی ابتدایی (دبستان ولی عصر)، یک مسجد، یک حسینیه و خانهٔ بهداشت است. در این روستا، جادهٔ آسفالته، آب اشامیدنی سالم، شبکه برق و تلفن ثابت و همراه نیز در دسترس است.
 
== پانویس ==
 
 
۱. ↑: کمیته تخصصی نام نگاری و یکسان سازی نام‌های جغرافیایی ایران: http://geonames.ncc.org.ir/HomePage.aspx?TabID=4572&Site=geonames.ncc.org&Lang=fa-IR
 
۲. ↑گروه کوهنوردی دنا اصفهان http://denagroup.blogfa.com/cat-11.aspx?p=5
 
۳. ↑ برای دیدن تصویر ماهواره‌ای این روستا، بر روی وب سایت زیر کلیک کنید.
 
<iframe src="http://www.irangpsmap.com/ShowCity_yoursite.asp?id=46972" width="300" height="350" scrolling="no" frameborder="0"></iframe
 
۴. ↓ برای آگاهی از جایگاه سیب در اقتصاد روستا‌های شهرستان سمیرم به پژوهش زیر نگاه کنید:
علوی زاده و جوان و کرمانی، بررسی مزیت نسبی سیب درختی و جایگاه آن در اقتصاد روستایی شهرستان سمیرم، جغرافیا (فصلنامه علمی پژوهشی انجمن جغرافیای ایران)، دوره جدید، سال هشتم، شماره ۲۵، تابستان ۱۳۸۹
http://sid.ir/Fa/VEWSSID/J_pdf/40813892501.pdf
 
۵. ↑برای دیدن این کوه بر روی وبگاه زیر کلیک کنید:
 
http://peakery.com/kuh-e-noqol/
{{
Kuh-e Noqol is a ۹،۶۹۹ ft / ۲،۹۵۶ m mountain peak near Semīrom، Eşfahān، Iran. Based on peakery data، it ranks as the ۱۷۲nd
highest mountain in Eşfahān and the ۱۵۵۹th highest mountain in Iran. The nearest peaks are Kuh-e Garmari، Kuh-e Cheshmeh Nul،
Kuh-e Dena، Kuh-e Chalchavili، Kuh-e Almalu، and Kuh-e Dama. See the Kuh-e Noqol map، ۳D fly around، and the Kuh-e Noqolphotos to get a better sense of the mountain}}
 
۶. ↑ زبان ترکی یکی از شاخه‌های [[زبان‌های آلتایی]] Altaic Languages است. برای مطالعهٔ بیشتر در مورد ویژگی‌های این زبان رجوع کنید به:
 
Altaic Languages." Microsoft® Encarta® 2009 [DVD]. Redmond، WA: Microsoft Corporation، 2008
 
Altaic languages are generally characterized by an agglutinative type of suffixation and by vowel harmony—that is، only" vowels of the same coloring can occur in the same word. The vowels of the suffixes are altered so that they agree with the color of the root vowel"
 
۷. ↑در رابطه با تبدیل "ت" در "تنگ" به "د" در "دنگ" در واژهٔ دنگزلو باید گفت که:
 
"ت "در زبان‌های ایرانی فراون به "د" تبدیل می‌شود مانند: خودتای به خدای، داتار به دادار. کرت به کرد. دیت به دید. پاتخشا به پادشاه. ارتخشیر به اردشیر. ارت وهشت به اردیبهشت. وت به بد. سرت به سرد. پیتاک به پیدا. وات به باد. زرتهشت به زردهشت (در شاهنامه). کوتک به کودک. ادیاتکار به یادگار. هورتات به خورداد. یزت به ایزد. فرتاک به فردا. اپایت به باید. پاتیفراس به پادفره. دروت به درود. پت دروت به بددرود که با حذف تکرار "د" بدرود می‌شود. پت دیت به پددید یا پدید. روت به رود. زرت به زرد. سوت به سود. کتام به کدام. ویشاتک به گشاده. پاتگان به پادگان. شاتی به شادی. شایت به شاید. دات به داد. داتک به داده. خرت به خرد. خورتک به خرده. خوت به خود.
 
برای مطالعهٔ بیشتر رجوع کنید به:
 
http://pajuhesh-iranshenasi.blogfa.com/post-82.aspx
 
همچنین امروزه این واژه در فارسی رسمی به صورت «دَنگُزلو» یا «دَنگِزلو» و در زبان مردمان این روستا و روستا های اطراف به صورت «دَنگِزلی» تلفظ می شود. که در واقع مقاومت زبان فارسی در مقابل مصوت های هماهنگ زبان ترکی است. بدینسان که در تلفظ امروزین مصوت های هماهنگ « ُ» جای خود را به مصوت های ناهماهنگ نزدیک به تلفظ نخستین این واژه داده است.
 
 
* {{یادکرد وب |نام خانوادگی= |نام= |عنوان= |نشانی=http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-efeca314dcc641968b0a54671cc61bf5-fa.html |تاریخ بازبینی= ۱۶ دسامبر|اثر= |تاریخ= |ناشر= لغت‌نامهٔ دهخدا|نشانی بایگانی= |تاریخ بایگانی= |کد زبان=فارسی}}
 
در لغت نامهٔ دهخدا- که در ربع اول قرن حاضر جمع آوری شده است - نقل این گونه تعریف شده است:
 
«روستای نُقُل دهی است از بخش سمیرم از شهرستان شهرضا، در جنوب سمیرم، در جلگهٔ معتدل هوائی واقع است. منبع آب روستا از قنات است و محصولش غلات و تنباکو و کشمش و بادام. شغل اهالی زراعت است.»
 
 
۸-«قبل ازدوره قاجار ، تيول دار اغلب امير يا سركردة طايفه يا سردار سپاه بود. در برابر واگذاري تيول ، از تيول دار انتظار مي رفت كه در صورت لزوم نيروي نظامي فراهم كند. در برخي موارد تعداد سربازاني كه وي مي بايست آماده مي كرد، در سند واگذاري تيول (تيول نامچه) قيد مي شد.<ref>لمتون، ا. ك. س (1362). مالك و زارع در ايران. ترجمه منوچهر اميري. تهران: مركز انتشارات علمي و فرهنگي وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالي. ص 124ـ125</ref> مصونيت ناحيه يا قلمرو تيول از ورود و دخل و تصرف مأموران حكومت، اغلب در سند واگذاري تيول ذكر شده بود. بدين ترتيب ، تيول دار در واقع همة اختيارات ديوانيِ ناحيه اي را كه به تيول گرفته بود، در دست داشت. در نتيجه عملاً، اگر نه به طور نظري ، تيول به تدريج نوعي واگذاري زمين محسوب مي شد. به محض مرگ حاكم، تيول منقضي مي شد، مگر اينكه جانشين حاكم آن را تجديد مي كرد. تيول دار قدرتمند، همواره حق تيول خود را، با پرداخت بهايي يا بدون آن حفظ مي كرد. تيول دار در برابر واگذاري تيول، عوارضي مي پرداخت كه گاه سالانه بود.با وجود اين، روش كار گوناگون بود: وقتي تيول دار فوت مي كرد، وارث يا وارثان او اغلب مي توانستند امتياز تيول متوفي را به سود خود حفظ كنند. در مورد تيول نيز، مثل اقطاع در دوره هاي پيشين، اين گرايش وجود داشت كه آن را موروثي گردانند و همانند ملك شخصي تلقي كنند.»<ref>نظركرده، اعظم. بررسي برخي اصطلاحات مالي مرتبط با املاك وقفي آستان قدس رضوي، نشريه الكترونيكي شمسه - آستان قدس، شماره۵-۱ قابل دسترسی درhttp://www.aqlibrary.ir/index.php?module=TWArticles&file=index&func=view_pubarticles&did=1019&pid=11</ref>
 
«نادر در سال ۱۱۱۷ خورشیدی ( ۱۱۵۱ ق، ۱۷۳۸م) فرمان داد تمام تيولات و موقوفات فارس را پس بگيرند، اما بعيد است كه اين دستور به تمامي اجرا شده باشد (فسايي<ref>فسائي, حسن. فارسنامة ناصري . چاپ منصور رستگار فسائي ، تهران، 1367. </ref> ،1367, ج 1، ص 544؛ لمتون ، 1953، ص 129)<ref>لمتون، ا. ك. س (1362). مالك و زارع در ايران. ترجمه منوچهر اميري. تهران: مركز انتشارات علمي و فرهنگي وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالي.</ref>. در دورة قاجاريه ، سرزمينهاي وسيعي از كشور به عنوان تيول، چه به صورت واگذاري مناطقي براي جمع آوري ماليات هاي آن و چه در عوضِ حقوق مأموران حكومتي از دست حكومت مركزي خارج شد (لمتون ، 1953، ص 139ـ140)<ref>لمتون، ا. ك. س (1362). مالك و زارع در ايران. ترجمه منوچهر اميري. تهران: مركز انتشارات علمي و فرهنگي وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالي.</ref>. بر پاية برآورد رالينسون دردوره قاجار حدود يك پنجم تمام درآمد ايران به شكل تيول از اختيار حكومت مركزي خارج گرديد. يكي از اولين اقدامات مجلس شوراي ملي پس از استقرار مشروطيت ، فسخ تيول بود. (لمتون<ref>لمتون، ا. ك. س (1362). مالك و زارع در ايران. ترجمه منوچهر اميري. تهران: مركز انتشارات علمي و فرهنگي وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالي.</ref> ، 1362، ص 179).»<ref>نظركرده، اعظم. بررسي برخي اصطلاحات مالي مرتبط با املاك وقفي آستان قدس رضوي، نشريه الكترونيكي شمسه - آستان قدس، شماره۵-۱ قابل دسترسی درhttp://www.aqlibrary.ir/index.php?module=TWArticles&file=index&func=view_pubarticles&did=1019&pid=11</ref>
 
۹- [[خُور]] به معنای [[خورشید]] است: در سراسر ایران شهر ،روستا و مکان های جغرافیایی زیادی با این نام وجود دارد<ref>لغت نامه دهخدا http://www.loghatnaameh.org/dehkhodasearchresult-fa.html?searchtype=0&word=2K7ZiNix</ref> که در بیشتر آنها هنوز جایگاه مقدس - امامراده ی- مهمی وجود دارد<ref>لغت نامه دهخدا http://www.loghatnaameh.org/dehkhodasearchresult-fa.html?searchtype=0&word=2K7ZiNix</ref>، مهمترین آنها خُراسان است. مسلمانان بیشتر مساجد خود را بر روی معابد ادیان پیشین بنیان می نهادند. در ایران این سنت رنگ شیعی گرفت. با توجه به پژوهش [[مهرداد بهار]] <ref> بهار،مهرداد. پژوهشی در اساطیر ایران،تهران، ‎۱۳۸۱</ref> و همچنین اجماع دیگر پژوهشگران [[خور ]] با ریشه ی [[اوستا]]یی xvar ، hvar به معنای [[خورشید]] است.<ref>عسگری، لیلا. ریشه‌شناسی واژة خورشید (خراسان)، انسان شناسی و فرهنگ، قابل دسترسی در http://anthropology.ir/node/10993 </ref> از آنجا که بر بنیاد [[خداشناسی]] [[زرتشتی]]، [[خور]] ( خورشید ) زمین و آنچه در آن است را پاکیزه نگه می‌دارد و اگر او نبود [[دیوان]] جهان را می آلودند و ویران می کردند، هر که او را بستاید [[هرمزد]] - [[خرد ]] بزرگ ( خدا) - را ستوده، بنابراین، احتمالا، [[زرتشتیان]] برخی از مکانهای جغرافیایی را [[خور]] می نامیدند که مکانی پاک ( مقدس ) و منتسب به [[خورشید ]]([[آتشکده]]) در آن قرار می داشته و محل نیایش می بوده است. خُور /khowr/ پهلوی سپس در فارسی به خَفر تبدیل شد.(تبدیل «اُو» به «ف» همچون اُوزار به افزار، اُوگار به اَفگار، اُوکندن به افکندن<ref>لغت نامه دهخدا http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-966478a76cd94a06814fe87eaed88382-fa.html</ref> و خُوسیدن به خفتن...). بنا براین قدمت زندگی روستایی در این بخش [[پادنا]] را می توان تا گذشته های دور رصد کرد.
 
 
۱۰- [[فردوسی]] در [[شاهنامه]] در بخش پادشاهی [[کیخسرو]] ویژگی های [[شاه آرمانی]] در [[اندیشه ی ایرانشهری]] را که اینگونه بیان می کند:<ref>فردوسی، شاهنامه، جلد اول، تصحیح ژول مول، به کوشش پرویز اتابکی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، ۱۳۷۵، ص ص ۵۶۷-۵۶۶</ref>
{{شعر|نستعلیق}}
{{ب|[[هنر]] کی بود تا نباشد [[گهر]]|نژاده بسی دیده‌ای بی‌ [[هنر]]}}
{{ب|[[گهر]] آنک از [[فر]] [[یزدان]] بود|نیازد به [[بد]] دست و [[بد]] نشنود}}
{{ب|[[نژاد]] آنکه باشد ز تخم پدر|سزد کاید از تخم پاکیزه بر}}
{{ب|[[هنر]] گر بیاموزی از هر کسی|بکوشی و پیچی ز رنجش بسی}}
{{ب|چو هر سه بیابی [[خرد]] بایدت|شناسندهٔ [[نیک]] و [[بد]] بایدت}}
{{پایان شعر}}
 
== منابع ==