صمد بهرنگی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Abdossamad Talebpour (بحث | مشارکت‌ها)
ویرایش؛ مخصوصا افزودن مراجع
Abdossamad Talebpour (بحث | مشارکت‌ها)
افزودن مراجع و ویرایش. مقاله هنوز به پاکسازی و ویکی سازی بیشتر احتیاج دارد.
خط ۱۰:
|محل_مرگ=[[رود ارس]] و در ساحل روستای [[شام‌گوالیک]] آرامگاه: [[تبریز]]}}
 
'''صمد بهرنگی''' (زاده ۲ تیر ۱۳۱۸ [[تبریز]] - درگذشت ۹ شهریور ۱۳۴۷ [[ارسباران|قره داغ]]) معلم، منتقد اجتماعی، مترجم، داستان‌نویس،<ref>{{یادکرد وب |نویسنده = |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/behrangi-samad-teacher |عنوان=BEHRANGĪ, ṢAMAD | ناشر =دائره المعارف ایرانیکا |تاریخ =December 15, 1989 |تاریخ بازبینی= }}</ref> و محقق در زمینه [[فولکلور]] [[زبان ترکی آذربایجانی|آذربایجانی]]،<ref>{{cite book|last1=Fazel|first1=Nematollah |title=Politics of Culture in Iran|date=2006|publisher=Routledge|location=Canada|page=}}</ref> مترجم، و شاعر چپ ایرانی بود. کتاب ''[[ماهی سیاه کوچولو]]''ی بهرنگی مدت‌ها نقش بیانه غیر رسمی [[سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران]] را ایفا می‌کرد.<ref name="Guerilla Odyssey">{{cite book|last1=Vahabzadeh|first1=Peyman |title=Guerilla Odyssey: Modernization, Secularism, Democracy, and the Fadai Period ...|date=2010|publisher=Syracuse University Press|location=Syracuse|page=134}}</ref> <ref>{{cite book|last1=Milani |first1=Abbas |title=Eminent Persians Vol. 2.|date=2008|publisher=Syracuse University Press|location=Syracuse|pages=838–842}}</ref>
 
== زندگی ==
صمد بهرنگی دردوم تیرماه ۱۳۱۸ در محله [[محلهٔ چرنداب تبریز|چرنداب]] در جنوب بافت قدیمی [[تبریز]] در خانواده ای تهیدست چشم به جهان گشود. پدر او عزت و مادرش سارا نام داشتند. صمد داراي دو برادر و سه خواهر بود. پدرش کارگری فصلی بود که اغلب به شغل زهتابی (آنکه شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشته تافته از روده گوسفند و حیوانات دیگر باشد<ref>{{یادکرد وب |نویسنده = |نشانی=http://www.loghatnaameh.org/dehkhodasearchresult-fa.html?searchtype=0&word=2LLZh9iq2KfYqNuM |عنوان=دائره المعارف دهخدا: زهتابی | ناشر = |تاریخ = |تاریخ بازبینی= }}</ref>) زندگی را میگذراند وخرجش همواره بر دخلش تصرف داشت. بعضی اوقات نیز مشک آب به دوش می گرفت و در ایستگاه «وازان» به روس ها و عثمانی ها آب می فروخت. بالاخره فشار زندگی وادارش ساخت تا با فوج بیکارانی که راهی قفقاز و باکو بودند عازم قفقاز شود. رفت و دیگر باز نگشت.<ref name="بیوگرافی">{{یادکرد وب |نویسنده = |نشانی=http://samadbehrangi.com/biography.html |عنوان=صمد بهرنگی: بیوگرافی | ناشر =سایت صمد بهرنگی |تاریخ = |تاریخ بازبینی=۱۸ خرداد ۱۳۹۳ }}</ref> صمد بهرنگی پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران[[تبریز]] رفت که در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغ‌التحصیل شد. از مهر همان سال و در حالیکه تنها هجده سال سن داشت آموزگار شد و تا پایان عمر در [[آذرشهر]]، [[ممقان]]، [[قاضی جهان]]، [[گوگان]]، و [[آخی جهان]] در [[استان آذربایجان شرقی]] ایران که آن زمان روستا بودند تدریس کرد. در مهر [[۱۳۳۷]] برای ادامهٔ تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به دورهٔ شبانهٔ [[دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز]] رفت و هم‌زمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهی‌نامهٔ پایان تحصیلات ادامه داد.<ref name="بیوگرافی"></ref>
 
بهرنگی در [[۱۳۳۹]] اولین داستان منتشر شده‌اش به نام ''عادت'' را نوشت. که با ''[[تلخون (داستان)|تلخون]]'' در [[۱۳۴۰]]، ''بی‌نام'' در [[۱۳۴۲]]، و داستان‌های دیگر ادامه یافت. او ترجمه‌هایی نیز از [[زبان انگلیسی|انگلیسی]] و [[ترکی استانبولی]] به فارسی و از فارسی به [[ترکی آذربایجانی]] (از جمله ترجمهٔ شعرهایی از [[مهدی اخوان ثالث]]، [[احمد شاملو]]، [[فروغ فرخزاد]]، و [[نیما یوشیج]]) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمع‌آوری [[فولکلور]] آذربایجان و نیز در [[تربیت|مسائل تربیتی]] از او منتشر شده‌است. وی در کتاب کندوکاو در مسائل تربیتی ایران کلمات عربی به عاریت گرفته شده از عربی را بخش بزرگی از اشتراک زبان‌های رایج ایرانی از جمله ترکی آذری با فارسی دانسته‌است. و به همین دلیل خواستار عدم حذف آنان با بهانه‌های باستان‌گرایی و تاکید بیشتر بر این لغات در هنگام آموزش فارسی به کودکان آذربایجانی شده بود.<ref name="بیوگرافی"></ref>
صمد در [[۱۳۱۸]] در محلهٔ [[محلهٔ چرنداب تبریز|چرنداب]] شهر [[تبریز]] به دنیا آمد. پدرش [[زهتاب]] بود. پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر [[۱۳۳۴]] به [[دانشسرای مقدماتی پسران تبریز]] رفت که در خرداد [[۱۳۳۶]] از آنجا فارغ‌التحصیل شد. از مهر همان سال آموزگار شد و تا پایان عمر در [[آذرشهر]]، [[ممقان]]، [[قاضی جهان]]، [[گوگان]]، و [[آخی جهان]] در [[استان آذربایجان شرقی]] ایران که آن زمان روستا بودند تدریس کرد.
 
در مهر [[۱۳۳۷]] برای ادامهٔ تحصیل در [[رشته زبان و ادبیات انگلیسی|رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی]] به دورهٔ شبانهٔ [[دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز]] رفت و هم‌زمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد [[۱۳۴۱]] و دریافت گواهی‌نامهٔ پایان تحصیلات ادامه داد.
 
بهرنگی در [[۱۳۳۹]] اولین داستان منتشر شده‌اش به نام ''عادت'' را نوشت. که با ''[[تلخون (داستان)|تلخون]]'' در [[۱۳۴۰]]، ''بی‌نام'' در [[۱۳۴۲]]، و داستان‌های دیگر ادامه یافت. او ترجمه‌هایی نیز از [[زبان انگلیسی|انگلیسی]] و [[ترکی استانبولی]] به فارسی و از فارسی به [[ترکی آذربایجانی]] (از جمله ترجمهٔ شعرهایی از [[مهدی اخوان ثالث]]، [[احمد شاملو]]، [[فروغ فرخزاد]]، و [[نیما یوشیج]]) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمع‌آوری [[فولکلور]] آذربایجان و نیز در [[تربیت|مسائل تربیتی]] از او منتشر شده‌است. وی در کتاب کندوکاو در مسائل تربیتی ایران کلمات عربی به عاریت گرفته شده از عربی را بخش بزرگی از اشتراک زبان‌های رایج ایرانی از جمله ترکی آذری با فارسی دانسته‌است. و به همین دلیل خواستار عدم حذف آنان با بهانه‌های باستان‌گرایی و تاکید بیشتر بر این لغات در هنگام آموزش فارسی به کودکان آذربایجانی شده بود.
 
== مرگ ==
بهرنگی در شهریور [[۱۳۴۷]] (در سن ۲۹ سالگی) در [[رود ارس]] و در ساحل روستای [[کوانق]] غرق شد. اسد بهرنگی، برادر صمد، باقی وقایع را چنین توضیح داده است، ''من به وسیله ی تلفن از دوستی شنیدم برای صمد حادثه ای پیش آمده. رفتم نزد [[کاظم سعادتی]]. کاظم آن وقت داشت خانه اش را درست میکرد. کارش را رها کرد.... مطمئن شدیم که صمد در آب غرق شده.... قرار شد چهار نفر بروند. دو تا از شوهرخواهرهایم، خودم و [[کاظم سعادتی]]... خلاصه دو روز آواره و سرگردان گشتیم تا بالاخره جسد را پیدا کردیم ( ۱۲ شهریور در نزدیکی پاسگاه [[شتربان]] در چند کیلومتری محل غرق شدن). توی یک جزیره مانندی در وسط رودخانه بود. ... بعضیها میگفتند با افسری او را دیده اند. ولی هیچکس اطلاع دقیقی نداشت که جریان چه طور بود. دهاتیهای آنجا خیلی بامحبت بودند جسد را آوردند بیرون و شستند... فقط دو سه تا جای زخم، طرف ران و ساقش بود چیزی شبیه فرورفتگی.''<ref name="برادرم صمد بهرنگی">{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=بهرنگی |نام=اسد |کتاب=برادرم صمد بهرنگی، چاپ سوم |ناشر=ﺍنتشارﺍت بهرنگی |سال=۱۳۸۶}}</ref><ref>{{یادکرد وب |نویسنده = |نشانی=http://www.mashreghnews.ir/fa/news/227884/یک-شاهد-زنده-از-1300-تا-امروزتصاویر |عنوان=یک شاهد زنده از 1300 تا امروز+تصاویر: | ناشر =مشرق نیوز |تاریخ =۰۹ تیر ۱۳۹۲ |تاریخ بازبینی=}}</ref> پیکر صمد در گورستان امامیه امامیهٔ تبریز دفن شده‌است.
 
کنار آمدن با واقعیت مرگ بهرنگی به آن سادگی نبود. جامعه معترض روشنفکری (مهم ترينشان [[جلال آل احمد]] و [[غلامحسین ساعدی]] که کاشف و معرف صمد بود) از همان لحظات اول که خبر حادثه به [[تهران]] رسيد، آماده بود که [[ساواک]] را در صندلی متهم بنشاند. در تشييع جنازه انبوهی از مردم، روشنفکران و جوانان شرکت دارند و او نيست. غيبتی ظاهرا غير موجه، که اگر نگوئيم خشم، حداقل کنجکاوی ها را بر می انگيخت بر سر زبان ها بود: آن افسری که می گويد با صمد بوده، کيست.<ref name="مسعود بهنود">{{یادکرد وب |نویسنده =مسعود بهنود |نشانی=http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2006/11/061120_mv-mb-samad-hamze.shtml |عنوان=خاطرات حمزه فراهتی: از مرگ صمد بهرنگی و سعيد سلطانپور | ناشر =بی‌‌بی‌سی فارسی |تاریخ =29 آبان 1385 |تاریخ بازبینی= }}</ref> این افسر حمزه فراهتی بود؛ افسر دامپزشک فارقالتحصیل سال ۱۳۴۲.<ref name="مسعود بهنود"></ref> نظامی بودن فراهتی شایعه دست داشتن [[ساواک]] در قتل صمد را قوت بخشید، و البته روشنفکران آن زمان نیز در این راه تلاش موفقانه‌ای کردند.<ref>{{cite book|last1=Vahabzadeh|first1=Peyman |title=Guerilla Odyssey: Modernization, Secularism, Democracy, and the Fadai Period ...|date=2010|publisher=Syracuse University Press|location=Syracuse|page=216}}</ref> . اسد بهرنگی گفته‌است فراهتی را دو ماه بعد در خانهٔ بهروز دولت‌آبادی دیده‌است، از قول او گفته‌است <ref>(باژن، ص ۱۱۴)</ref>: «''من این طرف بودم و صمد آن طرف‌تر. یک دفعه دیدم کمک می‌خواهد. هر چه کردم نتوانستم کاری بکنم''.» [[سیروس طاهباز]] دراین‌باره می‌نویسد <ref>(طاهباز، ص ۳۱)</ref>: «''بهرنگی [...] خواسته بود تنی به آب بزند و چون شنا بلد نبود، غرق شده بود(شخصی بنام مرحوم حسین حسین زاده از اهالی روستای کلاله که شاهد موضوع بوده این نظر را تایید می‌کردند. [[جلال آل‌احمد]] مرگ بهرنگی را مشکوک تلقی کرد [...] اما حرف [[بهروز دولت‌آبادی]] برایم حجّت بود که مرگ او را طبیعی گفت و در اثر شنا بلدنبودن''.» اسد بهرنگی شنا بلد نبودن صمد را تأیید می‌کند <ref>(باژن، ص ۱۱۸)</ref> ولی دربارهٔ نظر طاهباز و دیگران می‌گوید <ref>(باژن، ص ۱۱۶)</ref> «''همه از دهان بهروز دولت‌آبادی حرف زده‌اند نه این که واقعاً تحقیقی صورت گرفته باشد [...] تا به حال برخوردی تحقیقی دربارهٔ مرگ صمد نشده‌است.''» [[جلال آل‌احمد]] شش ماه بعد از مرگ صمد در نامه‌ای به منصور اوجی شاعر شیرازی می‌نویسد «... اما در باب صمد. درین تردیدی نیست که غرق شده. اما چون همه دلمان می‌خواست قصه بسازیم ساختیم... خب ساختیم دیگر. آن مقاله را من به همین قصد نوشتم که مثلاً تکنیک آن افسانه‌سازی را روشن کنم برای خودم. حیف که سر و دستش شکسته ماند و هدایت کننده نبود به آن چه مرحوم نویسنده‌اش می‌خواست بگوید...» <ref>نقل از کتاب [http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2006/11/061120_mv-mb-samad-hamze.shtml خاطرات حمزه فلاحتی]</ref> حمزه فراهتی در کتاب خود اظهار می‌کند که «صمد بهرنگی شهید ساختگی شد» و قتل او کار [[ساواک]] نبوده‌است.<ref>حمزه فراهتی، ''از آن سال‌ها... و سال‌های دیگر'' چاپ اول، انتشارات فروغ - آلمان، ۱۳۸۵.</ref>
 
مرگ بهرنگی در چهار کتاب زیر به تفصیل بررسی شده است.
 
 
* [[اشرف دهقانی]] «رازهای مرگ صمد»<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=دهقانی |نام= اﺷﺮف |کتاب= "راز" ﻣﺮگ ﺻﻤﺪ...!؟ ﭼﺎپ دوم| ناشر= ﭼﺮﻳﮑﻬﺎﯼ ﻓﺪاﺋﯽ ﺧﻠﻖ اﻳﺮان |نشانی=http://www.siahkal.com/publication/Samad/raze-marge-Samad.pdf |سال=۱۳۸۱}}</ref>
* حمزه فراهتی «از آن سال‌ها و سال‌های دیگر» <ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی=فراهتی |نام= حمزه |کتاب= "راز" ﻣﺮگ ﺻﻤﺪ...!؟ ﭼﺎپ دوم| ناشر= نشر فروغ؛ آلمان |نشانی= |سال=۲۰۰۶}}</ref>
* اسد بهرنگی «برادرم صمد بهرنگی»<ref name="برادرم صمد بهرنگی" />
* [[محمد هادی محمدی]] به همراه دکتر [[علی عباسی]] «صمد ساختار یک اسطوره»<ref>{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی= محمدی |نام= محمد هادی |کتاب=صمد: ساختار یک اسطوره| ناشر= چیستا؛تهران |نشانی= |سال=۱۳۸۰}}</ref>
 
== میراث سیاسی-اجتماعی صمد بهرنگی==
عمر موثر آثار و افکار صمد بسی‌ فراتر از عمر کوتاه اوست. قصه‌های او، که بعضأ توسط [[کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان]] تبلیغ میشدند، نوعی قهرمانگرایی عاری از نفس پرستی را در میان نسل جوان رواج داد.<ref>{{cite book|last1= AZIMI |first1=Fakhreddin |title=QUEST FOR DEMOCRACY IN IRAN C: a century of struggle against authoritarian rule|date=2008|publisher=|location=USA|page=318}}</ref> بنابر این نوشته وهابزاده باور کردنی جلوه میکند، ''کتاب [[ماهی سیاه کوچولو]] بیش از هر مورد دیگر در عضو گیری برای [[سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران]] نقش داشت''.<ref name="Guerilla Odyssey" /> [[ملالی جویا]]، عضو اسبق لوئی جرگه [[افغانستان]]، در این زمینه به تجربه خودش اشاره کرده است. <ref>{{cite book|last1= Joya |first1=Malalai |title=A Woman Among Warlords: The Extraordinary Story of an Afghan Who Dared to ...|date=2009|publisher=Scribner|location=New York|page=59}}</ref>
 
== آثار ==