بانک استقراضی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: خرابکاری محتمل(پخ) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹:
در آن تاریخ، بانک شاهنشاهی ایران و انگلیس (که مرکز آن در لندن و ادارهی آن در اختیار انگلیسیها بود) حق انحصاری چاپ و نشر اسکناس را در ایران برعهده داشت و بانک استقراضی روسیه رقیب جدی آن شمرده میشد.<ref> ر. ک، مرآه الوقایع مظفری، ملک المورخین، به کوشش عبدالحسین نوایی، بخش حوادث مربوط به سال 1315، 201-202. و نیز ر. ک، حیات یحیی، میرزا یحیی دولتآبادی، 4/253-</ref> با این حساب، احداث شعبهای از بانک استقراضی در منطقهی بازار تهران، به سود انگلیسیها نبود و طبیعی بود که آنهابه هر وسیلهای که شده، مانع تأسیس شعبهی بانک استقراضی در این منطقهی مهم شوند. بدین منظور شکایت نامهای به نام «میرزا فصیحالدین» مستخدم سفارت انگلیس و تبعهی آن کشور (برضد بانک استقراضی) خطاب به کنسول انگلیس تنظیم شد و توسط کاردار سفارت انگلیس به وزارت خارجهی ایران تحویل گردید.
نکتهی قابل تأمل آن است که برخی ازمورخان، این ماجرا را با آب و تاب نقل کرده و پای شیخفضلاللهنوری را به عنوان عامل و مسبب فروش این زمین به وکیل بانک استقراضی (حاج مستشار التجار) به میان کشیدهاند (تا بدین گونه چهرهی وی را تخریب کنند) و پس از آن هم، به تدریج این اتهام به عنوان یک واقعیّت مسلم! در تاریخ جا باز کرده و مورخین بعدی بیآنکه در اصل مسأله تحقیقی انجام دهند، آن را از روی دست هم رونویسی کرده و احیاناً خود نیز چیزی برآن افزودهاند!
حال آنکه باید گفت تناقضهای آشکاری که در شرح ماجرابین مورخین وجود دارد، نشان میدهد که آنان تصویر «روشن و شفافی» از ماجرا نداشته و بیشتر شایعههای موجود را واگویه کردهاند و این امر طبعاً پژوهندهی «نقاد» تاریخ را درقبول مدعای آنها به شدت محتاط میسازد. به عنوان مثال «یحیی دولت آبادی» فروش زمین به دلال بانک را کار مرحوم «حاج میرزا حسن آشتیانی» دانسته و حاج شیخفضلالله را صرفاً صحه گذارنده بر سند پس از فوت میرزا میشمارد.<>حیات یحیی، 2/7-8. سخن دولت آبادی موید این بخش از نامه سیدمحمد طباطبایی به مشیرالدوله وزیر خارجه (مورخ 11 ربیع الثانی 1323) است که مینویسد: «از پنج شش سال قبل» یعنی سالهای 1317-1318 «آقا میرزا مصطفی» آشتیانی «این مدرسه را به کسی فروخت و مرحوم حاج میرزا حسن» آشتیانی «گفتند امضا نمود». برای متن نامه ر.ک، نگاه نو، ش 38، مقاله آقای محمد ترکمان، ص 19 و <> ولی «ملک المورخین سپهر»مدعی است که میرزای آشتیانی مخالف این عمل بود و زیر بار درخواست روسها نرفت و معامله به دست شیخ انجام گرفت.<ref> یادداشتهای ملک المورخین، به کوشش عبدالحسین نوایی، ص 185.</ref>
تناقضهای آشکاری که در شرح ماجرای فروش مدرسهی چال به بانک استقراضی بین مورخین وجود دارد، نشان میدهد که آنان تصویر «روشن و شفافی» از ماجرا نداشته و بیشتر شایعههای موجود را واگویه کردهاند و این امر طبعاً پژوهندهی «نقاد» تاریخ را درقبول مدعای آنها به شدت محتاط میسازد!
مورد معامله به نوشتهی دولت آبادی ومحمدعلی تهرانی (کاتوزیان) «قبرستان» بود.1 <ref>حیات یحییف 2/7-8؛ مشاهدات و تحلیل ...، ص 141. به نوشتهی ملک المورخین «مدرسه»<> یادداشتهای ملک المورخین، ص 185.. به نوشتهی اعظام الوزاره «زمین کهنه و متروک قبلی مدرسه وقبرستان» خاطرات من ...، 1/102-103. کسروی نیز مورد معامله را «یک مدرسه ویرانه و یک گورستان کهنه» شمرده است (تاریخ مشروطه ایران، ص 54).، به نوشتهی مهدی بامداد «اراضی موقوفه [متعلق به امام زاده]سید ولی و مدرسهی خرابه و قبرستان مسلمین»<> شرح حال رجال ایران...، 3/96. و بالاخره به نوشتهی ناظم الاسلام «مدرسه و قبرستان» و نیز «مسجد»! تاریخ بیداری ...، بخش اول، 1/325.</ref>
==گزارشگران، به طور کلی از دشمنان شیخاند==
نکتهی مورد تأمل دیگر در گزارش مورخان آن است که گزارشگران به طور کلی از مخالفان سرسخت شیخ بوده و چه بسا نگارش تاریخ را فرصتی برای تصفیه حساب شخصی و خطی خویش با شیخ انگاشتهاند. توجه به این نکته نیز دیوار بی اعتمادی را بین خواننده و آنها ضخیمتر ساخته و پژوهشگران را وامیدارد که برای درک «واقعیّت» ماجرا به جستوجوی اسناد و مدارک دست اول تاریخی برخیزند. برای نمونه، میتوان به «ناظم الاسلام کرمانی» اشاره کرد که شیخفضلالله نوری او را به علت درج مقالات کفرآمیزدر روزنامهی «کوکب دری»<ref>. ر.ک، خانه، بر دامنه آتشفشان، از راقم این سطور، صص 115-116، گفتگوی شیخ با سیدین طباطبایی و بهبهانی در تحصن حضرت عبدالعظیم علیه السلام.</ref> تکفیر کرده و کرمانی نیز از این امر بسیار ناراحت بود.<ref>تاریخ بیداری ایرانیان، بخش دوم، 4/169-170.</ref>بدیهی است که شرط اول هر قضاوت «منصفانه»، «بیطرفی» قاضی است و دریغ که این افراد، فاقد این شرط اولی و اساسیاند.
ناظم الاسلام کرمانی (و به دنبال وی کسروی و ملکزاده) در گزارش خویش از واقعه به هیچ وجه اشارهای به اقوال دیگر رایج درمیان مردم راجع به واقعهی یاد شده ندارند و به گونهای از ماجرا سخن گفتهاند که خوانندهی بیاطلاع، فکر میکند که نسبت فروش بانک به شیخ شهید، مسلم بوده و کسی دراین امر شک نداشته است! حال آنکه با مروری بر جراید آن ایام، در مییابیم که قضیه چنین نبوده و قول دیگری نیز دربارهی چگونگی واقعه بر سر زبانها بوده است.
|