| death_date = ۱۲ مهر ۱۳۹۱ (۹۹ سال)
| death_place = برلین، آلمان
| nationality = آذربایجان [[شوروی]] , سویس{{پرچم|ایران}}
| residence =
| alma_mater =
| party = [[فرقهحزب دموکراتتوده آذربایجانایران]]
| otherparty = [[فرقه دموکرات آذربایجان]]
| spouse =
| children =
| occupation = سیاستمدار مزدور
| profession = دکتر با مدرک قلابی
|cabinet =
| religion = مزدور[[اسلام]]
|signature =
|awards =
'''نصرتالله جهانشاهلو افشار''' (اردیبهشت ۱۲۹۲ برابر با [[۱۹۱۳ (میلادی)]] در [[تهران]] - ۱۲ مهر ۱۳۹۱ برلین، آلمان<ref>http://tarikhirani.ir/fa/news/30/bodyView/2654/0/مرگ.تنها.بازماندۀ.سران.فرقه.دموکرات.جهانشاهلو.افشار.و.جهنمی.که.دید.html</ref>) به جهان آمده، چون پدر و خانوادهاش اهل [[زنجان]] و در آن شهر دارای املاکی بودند، در نوجوانی اکثر تابستانها را به زنجان رفته و از نزدیک با زندگی روستائی آشنا شده بود.
جهانشاهلو افشار یکی از گروه [[۵۳ نفر]] بود، پس از مدتی فعالیت در [[حزب توده ایران]] و [[فرقه دموکرات آذربایجان]]، به آذربایجاناتحاد [[شوروی]] رفت. او در کتاب [[ما و بیگانگان]] به بررسی انتقادی فعالیت های سیاسی خود و همفکرانش در حزب توده پرداخت.
در سال ۱۳۱۳ خورشیدی وارد دانشکده پزشکی ??? شده، و با معرفی یکی از دوستانش به نام [[باقر مستوفی]] (دانشجوی دانشکده فنی) با دکتر [[تقی ارانی]] (استاد فیزیک دانشکده فنی) آشنا میشود، بعد از ملاقاتهای مکرر و آشنائی با افکار [[دکتر ارانی]]، به عقاید اشتراکی و کمونیستی گرایش پیدا میکند و با عدهای دیگر از همفکران خود به فعالیت میپردازد.
در سال ۱۳۱۶ خورشیدی با عده همراه با گروه [[۵۳ نفر]] به اتهام تبلیغ مرام کمونیستی دستگیر و زندانی شوده، در سال [[۱۳۲۰]] با ورود قوای [[شوروی]]روس و انگلیس به ایران از زندان آزاد و به تحصیل خود در رشته پزشکی ??? ادامه داده و به سمت مسئول اتحادیه دانشجویان دانشگاه ??? انتخاب و پس از چندی به عنوان سرپرست سازمان جوانان [[فرقهحزب دموکرات آذربایجانتوده]] ??? برگزیده میشود. در سال ۱۳۲۳ با اتمام دانشکده پزشکی به عنوان دستیار جراح در [[بیمارستان سینا]] ??? شروع به کار میکند.
در اوایل سال ۱۳۲۴ از طرف حزب توده به سمت مسئول [[فرقهحزب دموکرات آذربایجانتوده]] در [[زنجان]] تعیین و به زنجان میرود. در آذر ماه سال ۱۳۲۴ که [[فرقه دموکرات آذربایجان]] حکومت خودمختار اعلام میکند، جهانشاهلو از طرف مجلس ملی آذربایجان با عنوان معاون اول غلام یحیی[[پیشهوری]] (نخست وزیر حکومت آذربایجان) به [[تبریز]] میرود. بعد از افتتاح [[دانشگاه تبریز]]، وی به عنوان اولین رئیس این دانشگاه انتخاب میشود. جهانشاهلو چنان که در خاطرات خود نوشته، عضو هیئت سه نفرهای بود که به ریاست غلام یحیی[[پیشهوری]] در اردیبهشت ۱۳۲۵ برای مذاکرات نافرجام با دولت [[احمد قوام|قوام]] به تهران رفتند.<ref>ما و بیگانگان، ص ۲۳۹</ref>
در سال ۱۳۲۵ با فروپاشی [[حکومت فرقه آذربایجان]] به [[باکو]] میرود و در آنجا به غلام یحیی[[پیشهوری]] میپیوندد. او در باره مذاکره پیشهوری با کنسول آذربایجان [[شوروی]]، پیش از پناهندگی به آذربایجان [[شوروی]] چنین شهادت میدهد:
آقای [[پیشهوری]] با پرخاش به قلیاف گفت: «شما ما را آوردید میان میدان و اکنون که منافعتان اقتضا میکند، نا جوانمردانه ما را رها کردید، از ما گذشتهاست، اما مردمی را که به گفتههای ما سازمان یافتند و فداکاری کردند، همه را زیر تیغ دادهاید، به من بگوئید پاسخگوی این همه نابسامانیها کیست؟»
آقای قلیاف کنسول آذربایجان [[شوروی]] که از جسارت آقای [[پیشهوری]] سخت بر آشفته بود، زبانش تپق زد و یک جمله بیش نگفت: «سنی گتیرن، سنه دییر گِت!! یعنی کسی تو را آورد، به تو میگوید برو!!»<ref>ما و بیگانگان، ص ۲۵۷</ref>
نیمه دوم سرگذشت دکتر جهانشاهلو مربوط به دوران ۲۶ سال اقامت در کنسول آذربایجان [[شوروی]] (از آذر ماه سال ۱۳۲۵ ورود به کنسول آذربایجان شوروی تا سال ۱۳۵۱ خروج از شوروی کنسول آذربایجان [[شوروی]]) است. دکتر جهانشاهلو در باره ساعات ترک کنسول آذربایجان [[ایران]] چنین مینویسد: «آنچه در اندیشهٔ دیگران میگذشت، ندانستم، اما من تا چشم کار میکرد، نگاهم را از خاک میهنم نمیتوانستم برکنم، در آن کوتاه زمان، از کودکی تا نوجوانی واز نوجوانی تا جوانی، همه و همه چون پردهٔ سینما از برابر چشمانم میگذشت، همهٔ سختیهای زندگیم در میهن، در آن دم شیرین جلوه میکرد، من بیرونی آرام و خاموش و درونی بس آشفته داشتم».
وی در سال ۱۳۹۱ در سن ۹۹ سالگی در برلین درگذشت.
== جستارهای وابسته ==
|