داستانک: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
ازژنگ (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Fatemibot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات:افزودن الگو ناوباکس {{روایت}}+املا+مرتب+تمیز (۸.۸)
خط ۶:
 
== نمونه داستانک ==
۱) « دختركدخترک و گوركنگورکن » : از [[مریم تورنگ]]
 
گوركنگورکن داشت زيرزیر چشميچشمی به ساعت مچيمچی پيرمردپیرمرد نگاه ميمی كردکرد! عقربه ها
ساعت 12 را نشان ميمی دادند. فكشفکش را رويروی دسته بيلبیل گذاشت و به نقطه
كورکور يی خيرخیر ه ماند . يعنيیعنی چه چيزيچیزی پشت ايناین عقربه ها پنهان بود ؟ من
نميتونمنمیتونم بنويسمبنویسم. فكرفکر كنمکنم بهتره يهیه مدت بيخيالبیخیال همه چيزچیز بشم. اصلااصلاً فكرفکر
كنمکنم نوشتن برايبرای من نيستنیست. وليولی اصلااصلاً يهیه دختر بچه چرا بايدباید به مرگ فكرفکر
كنهکنه ؟ عقربه ها ساعت 1 رو نشون ميدنمیدن! دختركدخترک چانه اش را رويروی قلم
گذاشت و به فكرفکر چال كردنکردن كلماتکلمات افتاد!
 
۲) کفش بچه‌گانه تقریباً نو، برای فروش....(۶ کلمه)
خط ۳۲:
بچه گفت: نه. هر شب از آسمان پایین می‌آید، با ما شام می‌خورد.{{سخ}}
سروان چشم گرداند و درِِ کوچکی را در سقف دید.<ref>اوروینا ۲۴</ref>
 
== در زبان فارسی ==
 
;فارسی
در سال‌های اخیر نوشتن داستان بسیار کوتاه در روزنامه‌ها و نشریات مختلف رایج شده و کتاب‌هایی نیز در این زمینه چاپ شده‌است.
از جمله این کتاب‌ها ، می توان مجموعه [http://ketabnak.com/comment.php?dlid=56088#comm [[ میم مثل مینیمال ]] ] کاری از [[نویسندگان کتابناکی سایت کتابناک]] داستانک [[چای بریز خانم]] نوشتهٔ [[مهدی موسوی]] ، که توسط یگانه وصالی به انگلیسی نیز ترجمه گردید ، مجموعه ی داستانک « نظافتچی » نوشته ی محمد رضا نظری دارکولی <ref> مجموعه ی داستان نظافتچی ، محمد رضا نظری دارکولی ، انتشارات شیرمحمدی ، شابک : ۴-۱۷-۸۶۲۱-۹۶۴-۹۷۸ </ref> و همچنین مجموعه داستان‌های مینیمال [[شرق غمگین]] نوشته [[علی توکلی]] را نام برد .
 
نمونه:
خط ۴۳:
ریمایندر:
 
آتش سيگارسیگار داشت به آخر ميمی رسيدرسید. ميمی خواست با ايناین يكیک سيگارسیگار برايبرای
لحظه ايای هم كهکه شده همه چيزچیز را از خاطر ببرد. و در عوض، تا آخر عمر،
هربار كهکه به دست چپش نگاه ميمی كند،کند، همه چيزچیز را به خاطر بياوردبیاورد.
[[از کتاب میم مثل مینیمال/سحر افتخار زاده//کتابناک]]
 
استعدادیابی
 
برمن هم مثل همهٔ آدم­ها، استعدادهای خاصی دارد. مثلاً از بچگی همیشه دوست داشت، دکمهٔ آیفن درِ آپارتمان را او فشار دهد. بعدتر، شاگرد اتوبوس شد و کارش این شد که کنار راننده بنشیند و هرگاه که به ایستگاه ­رسیدند، دکمه ­ایی را فشار دهد که منجر به باز شدنبازشدن درهای اتوبوس شود. حالا هم که مدتی است جنگ آغاز شده، به استخدام ارتش درآمده و دستیار خلبان شده. کارش تفاوت زیادی نکرده؛ کنار خلبان می­ نشیند و هر چند لحظه یک بار، دکمهٔ مخصوصی را فشار می­ دهد. با هر بار فشار دادن دکمه، درهای زیرین هواپیما باز شده و چند بمب ویرانگر بر سر شهرهای بیگانه فرود می­آید. برایش مهم نیست. او فقط دکمه را فشار می­ دهد.
 
[[از کتاب شرق غمگین / علی توکلی / نشر اخوان]]
 
 
;ترجمه‌ها
سطر ۸۰ ⟵ ۷۹:
 
== پیوند به بیرون ==
* [http://ketabnak.com/comment.php?dlid=56088#comm مجموعه داستان (میم مثل مینیمال)کاری از نویسندگان کتابناکی]
* [http://ketabpardazan.com/new/?cat=33 داستانک‌های آموزنده و اخلاقی]
* [http://rastanak.ugig.ir/داستانک/ نمونه‌هایی از چند داستانک زیبا]
سطر ۸۹ ⟵ ۸۸:
 
{{ادبیات داستانی}}
{{روایت}}
 
[[رده:ادبیات داستانی]]
[[رده:ادبیات داستانی]]
[[رده:گونه‌های داستان کوتاه]]