داستانک: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Fatemibot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات:افزودن الگو ناوباکس {{روایت}}+املا+مرتب+تمیز (۸.۸)
Arash.pt (بحث | مشارکت‌ها)
به نسخهٔ 10905483 ویرایش Yamaha5 واگردانده شد. (توینکل)
خط ۶:
 
== نمونه داستانک ==
۵۱) «ای پدر ما که در آسمانی». لئاندرو اوروینا. ترجمه ی اسدالله امرایی. در ۵۸ کلمه:
۱) « دخترک و گورکن » : از [[مریم تورنگ]]
 
گروهبان که از خواهر و مادر بچه بازجویی می‌کرد، سروان دست بچه را گرفت و با خود به اتاق دیگر برد.{{سخ}}
گورکن داشت زیر چشمی به ساعت مچی پیرمرد نگاه می کرد! عقربه ها
گفت: بابات کجاست؟{{سخ}}
ساعت 12 را نشان می دادند. فکش را روی دسته بیل گذاشت و به نقطه
بچه زیرلب گفت: رفته آسمان.{{سخ}}
کور ی خیر ه ماند . یعنی چه چیزی پشت این عقربه ها پنهان بود ؟ من
سروان با تعجب پرسید: چی؟ مرده؟{{سخ}}
نمیتونم بنویسم. فکر کنم بهتره یه مدت بیخیال همه چیز بشم. اصلاً فکر
بچه گفت: نه. هر شب از آسمان پایین می‌آید، با ما شام می‌خورد.{{سخ}}
کنم نوشتن برای من نیست. ولی اصلاً یه دختر بچه چرا باید به مرگ فکر
سروان چشم گرداند و درِِ کوچکی را در سقف دید.<ref>اوروینا ۲۴</ref>
کنه ؟ عقربه ها ساعت 1 رو نشون میدن! دخترک چانه اش را روی قلم
گذاشت و به فکر چال کردن کلمات افتاد!
 
۲) کفش بچه‌گانه تقریباً نو، برای فروش....(۶ کلمه)
سطر ۲۰ ⟵ ۱۹:
۳) غنچه با همهٔ دلتنگی، لبان خویش را برای بوسیدن آماده می‌کند و گل با همهٔ پریشانی قهقهه سر می‌دهد. (۱۹ کلمه) از مجموعهٔ سنگریزه‌ها نوشتهٔ دکتر [[قدمعلی سرامی]]
 
۴) « بچه ای که راهش را گم کرده بودیود » محمد رضا نظری دارکولی
 
بچه ای در شکم مردی به وجود آمد و هیچوقت طعم آزادی را نچشید . ... <ref>مجموعه ی داستان نظافتچی ، محمد رضا نظری دارکولی ، انتشارات شیرمحمدی ، شابک : ۴-۱۷-۸۶۲۱-۹۶۴-۹۷۸ </ref>
 
۵)«ای پدر ما که در آسمانی». لئاندرو اوروینا. ترجمه ی اسدالله امرایی. در ۵۸ کلمه:
 
گروهبان که از خواهر و مادر بچه بازجویی می‌کرد، سروان دست بچه را گرفت و با خود به اتاق دیگر برد.{{سخ}}
گفت: بابات کجاست؟{{سخ}}
بچه زیرلب گفت: رفته آسمان.{{سخ}}
سروان با تعجب پرسید: چی؟ مرده؟{{سخ}}
بچه گفت: نه. هر شب از آسمان پایین می‌آید، با ما شام می‌خورد.{{سخ}}
سروان چشم گرداند و درِِ کوچکی را در سقف دید.<ref>اوروینا ۲۴</ref>
 
== در زبان فارسی ==
 
;فارسی
در سال‌های اخیر نوشتن داستان بسیار کوتاه در روزنامه‌ها و نشریات مختلف رایج شده و کتاب‌هایی نیز در این زمینه چاپ شده‌است.
از جمله این کتاب‌ها ، می توان مجموعه [http://ketabnak.com/comment.php?dlid=56088#comm [[میم مثل مینیمال]] ] کاری از [[نویسندگان کتابناکی سایت کتابناک]] داستانک [[چای بریز خانم]] نوشتهٔ [[مهدی موسوی]] ، که توسط یگانه وصالی به انگلیسی نیز ترجمه گردید ، مجموعه ی داستانک « نظافتچی » نوشته ی محمد رضا نظری دارکولی <ref> مجموعه ی داستان نظافتچی ، محمد رضا نظری دارکولی ، انتشارات شیرمحمدی ، شابک : ۴-۱۷-۸۶۲۱-۹۶۴-۹۷۸ </ref> و همچنین مجموعه داستان‌های مینیمال [[شرق غمگین]] نوشته [[علی توکلی]] را نام برد .
 
نمونه:
 
ریمایندر:
 
آتش سیگار داشت به آخر می رسید. می خواست با این یک سیگار برای
لحظه ای هم که شده همه چیز را از خاطر ببرد. و در عوض، تا آخر عمر،
هربار که به دست چپش نگاه می کند، همه چیز را به خاطر بیاورد.
[[از کتاب میم مثل مینیمال/سحر افتخار زاده//کتابناک]]
 
استعدادیابی
 
برمن هم مثل همهٔ آدم­ها، استعدادهای خاصی دارد. مثلاً از بچگی همیشه دوست داشت، دکمهٔ آیفن درِ آپارتمان را او فشار دهد. بعدتر، شاگرد اتوبوس شد و کارش این شد که کنار راننده بنشیند و هرگاه که به ایستگاه ­رسیدند، دکمه ­ایی را فشار دهد که منجر به بازشدنباز شدن درهای اتوبوس شود. حالا هم که مدتی است جنگ آغاز شده، به استخدام ارتش درآمده و دستیار خلبان شده. کارش تفاوت زیادی نکرده؛ کنار خلبان می­ نشیند و هر چند لحظه یک بار، دکمهٔ مخصوصی را فشار می­ دهد. با هر بار فشار دادن دکمه، درهای زیرین هواپیما باز شده و چند بمب ویرانگر بر سر شهرهای بیگانه فرود می­آید. برایش مهم نیست. او فقط دکمه را فشار می­ دهد.
 
[[از کتاب شرق غمگین / علی توکلی / نشر اخوان]]
 
;ترجمه‌ها
تاکنون چندین مجموعه ''داستانک'' به فارسی ترجمه شده‌است.
سطر ۷۹ ⟵ ۶۰:
 
== پیوند به بیرون ==
* [http://ketabnak.com/comment.php?dlid=56088#comm مجموعه داستان (میم مثل مینیمال)کاری از نویسندگان کتابناکی]
* [http://ketabpardazan.com/new/?cat=33 داستانک‌های آموزنده و اخلاقی]
* [http://rastanak.ugig.ir/داستانک/ نمونه‌هایی از چند داستانک زیبا]
سطر ۸۸ ⟵ ۶۸:
 
{{ادبیات داستانی}}
 
{{روایت}}
[[رده:ادبیات داستانی]]
[[رده:ادبیات داستانی]]
[[رده:گونه‌های داستان کوتاه]]