شیدا (فیلم): تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
برچسب: نیازمند بازبینی |
|||
خط ۲۲:
== خلاصه داستان ==
{{خطر لوثشدن}}
فرهاد هرندی (با بازی [[پارسا پیروزفر]])، پسر منحصر به فرد خانوادهای مرفه، در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق مشمول سربازی شدهاست. پدرش ([[بهزاد فراهانی]]) با تلاش فراوان او را به پادگانی امن و حاشیهای منتقل میکند تا از خط مقدم دور بماند. اما فرهاد پس از پایان دوره آموزشی، بدون اطلاع خانواده، داوطلب پست پیامرسانی میشود که مستلزم رفت و آمدهای فراوان به خط مقدم است. او در یکی از این رفت و آمدها از ناحیه دست، چشم و سینه مجروح میشود و در بیمارستانی جنگی بستری میشود.
در بیمارستان، پرستاری به نام شیدا فاطمی ([[لیلا حاتمی]]) به سفارش مجروحی به نام رضا امانی ([[محمدرضا شریفی نیا]]) برای تسکین درد شدید او، برایش قرآن میخواند. قرائت شیدا ساده و بدون رعایت اصول ترتیل است با این حال درد فرهاد را تسکین میدهد. فرهاد که چشمهایش به دلیل جراحت بستهاند، به مرور به شیدا دل میبازد و برای باز شدن پانسمان چشمهایش و دیدن او لحظهشماری میکند. فرهاد عشقش را از طریق یادداشتی در صفحهٔ اول قرآنش به شیدا اعتراف میکند و از او میخواهد که اگر احساس مشابهی دارد، قرآن را به یادگار بردارد.
سرانجام پانسمان چشمان فرهاد باز میشود اما شیدا ناچار برای سرزدن به مادر بیمارش به شهر برگشته و قرآن را نیز با خود برده است. فرهاد مرخص میشود و چند روز بعد، هنگامی که برای یافتن شیدا مراجعه میکند با بیمارستانی مخروبه مواجه میشود. پرونده شیدا نیمهسوختهاست و فرهاد نمیتواند آدرس او را بخواند یا عکسش را ببیند. تلاشهای فرهاد برای یافتن لیلا در سایر بیمارستانهای جنگی به جایی نمیرسد. در همین حین پذیرش قطعنامه اعلام میشود و او ناچار به شهر برمیگردد.
در شهر، خانواده فرهاد اصرار دارند که او را به عقد دختر تاجری ثروتمند دربیاورند تا از این طریق به مشکلات مالی پدر خانواده پایان بدهند. فرهاد ابتدا مقاومت میکند اما پس از مدتی، هنگامی که از یافتن شیدا ناامید میشود و پدر را در خطر جلب میبیند، با اکراه میپذیرد. جشن عروسی او و سیما ([[کمند امیرسلیمانی]]) برگزار میشود و شیدا نیز همراه با مادرش که از دوستان مادر فرهاد است در این جشن شرکت دارد. او که از بیوفایی فرهاد بهتزده است خودش را معرفی نمیکند.
فرهاد به زودی برای یافتن کار دچار مشکل میشود. او حاضر نیست از مجروحیتش در جنگ به عنوان امتیازی برای شغلیابی استفاده کند. از سویی خانواده همسرش برای مهاجرت به کانادا به او فشار میآورند. او با آنها دچار اختلاف میشود. در همین حین، عوارض مجروحیتش عود میکند. فرهاد به طور تصادفی رضا امانی را میبیند و از او سراغ شیدا را میگیرد. رضا آدرس بیمارستان محل کار شیدا را میدهد و فرهاد به آنجا میرود اما جلوی در بیمارستان به دلیل عوارض مجروحیت بیهوش میشود.
|