۱٬۸۲۲
ویرایش
Arianarian (بحث | مشارکتها) |
Arianarian (بحث | مشارکتها) جز |
||
{{بهبود منبع|تاریخ=فوریه ۲۰۱۳}}
{{طرفداری}}
[[پرونده:سلیمانخان.jpg|چپ|بندانگشتی|170px| تصویری از [[سلیمان خان]] در حالی که [[شمعآجین]] شدهاست]]
در سال ۱۸۵۲ میلادی پس از ترور نافرجام [[ناصرالدین شاه]] در تهران، عدهای از بابیها اعدام شدند.
در سپیده دم بامداد روز [[۸ شوال]] [[۱۲۶۸ (قمری)|۱۲۶۸]] هنگامی که ناصرالدین شاه از [[کاخ نیاوران|کاخ ییلاقی نیاوران]] عازم شکار بود، گروهی از [[بابی|بابیان]] که توسط شیخ علی عظیم مأمور شده بودند، <ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = نبوی رضوی| نام =سید مقداد | پیوند نویسنده =سید مقداد نبوی رضوی| فصل = مقدمه تاریخی| عنوان = تاریخ مکتوم| سال =1393| ناشر = پردیس دانش| مکان =تهران | زبان = فارسی| شابک = ISBN 976-600-300-060-5| صفحه =21| صفحات =333}}</ref> در فاصله کوتاهی از کاخ به شاه حمله کردند. آنان عریضه به دست به موکب شاه که تنها به اتفاق چندتن ملازم رکاب پیش میراند، نزدیک شدند و جبران وحنی را خواستند که با کشته شدن [[سید علیمحمد باب]] به کیش آنان وارد شده بود. به ترتیب سه تن از آنان سه تیر شلیک کردند که تیر دوم شاه را مجروح ساخت. در زد و خوردی که پیش آمد قراولان شاه یک تن از مهاجمان را کشتند و دو تن را دستگیر کردند.<ref>امانت، عباس. ۲۸۵-۲۸۴.</ref>
بلافاصله بعد از سوءقصد نافرجام و درهمان روزهای اول ۳۶ نفر بابی دستگیر میشوند. خورموجی می نویسد: «تفحصی بسزا درکار هر یک بعمل آمده سه چهار نفر نوری چون کفر و ارتداد ایشان به ثبوت شرعی نرسیده به جان امان یافته محبوس شدند. بقیه را بین الناس تقسیم نمودند که عموم بندگان خدا از این فیض عظمی بی نصیب نباشند.»<ref>حقایق الاخبارناصری، محمد جعفرخورموجی نشر نی ۱۳۶۳، ص ۱۱۶</ref>
با این ابتکار دولتیان و روحانیون دو هدف را تعقیب میکردند. یکی آلوده کردن دست همه گروههای اجتماعی به خون بابیان، و دوم در امان بودن از حمله احتمالی بابیان به عنوان قصاص از عاملین کشتار. از این نظر هر یک از بابیان را به گروهی که متعلق به آن بودهاند جهت اعدام میسپارند. برای نمونه «میرزا نبی دماوندی که مردی عالم بودهاست به دست معلمین دارالفنون، ملا شیخ علی که از روحانیون بودهاست به دست علما و طلاب، محمد تقی شیرازی که کارگری ساده بودهاست به دست عمله اصطبل و محمد علی نجف آبادی که یک سرباز بودهاست به دست خمپارهچیان میسپارند که هرطور میل دارند آنها را بکشند.»<ref>حقایق الاخبارناصری... یاد شده، ص ۱۱۶</ref>
[[مهد علیا]] بها(میرزا حسینعلی نوری) را به همدستی در قتل برادرش متهم میکرد. در برابر این اتهام بها خود را به محل اقامتگاه تابستانی سفارت روسیه در زرگنده رساند چون امید داشت در منزل برادر زن اش، میرزا مجید آهی، منشی آن سفارتخانه، ایمنی یابد.<ref>قبله عالم، عباس امانت، نشر کارنامه، ص ۲۸۹</ref>
== دستگیری و کشتار برخی از پیروان کتاب بیان ==
[[پرونده:E.G. Browne.jpg|بندانگشتی|170px|ادوارد براون]]
[[ادوارد براون]] مینویسد: دو بابی زنده مانده تحت شکنجه قرار گرفتند گر چه مجبور شدند دین و نیت خود را آشکار کنند اما از گفتن نام هر یک از هم دینان خود و یا فاش کردن محل تجمعشان امتناع کردند. توداری سرسختانه آنان به هر حال بی فایده بود و تحقیق و بررسی شدیدی که توسط پلیس مخفی تهران آغاز شده بود منجر شد به دستگیری حدوداً چهل تن از بابیون که در خانه [[سلیمان خان]] غافلگیر شدند. پنج یا شش تن از اینها به انضمام [[بهاء الله]] که اکنون ادعای بیعت با اکثریت بزرگی از بابیها را میکنند بخشیده شده اما بقیه همگی به مرگ محکوم شدند.
نخست وزیر از ترس انتقام جویی این فرقه، تصمیم به وادار کردن تمام گروهها در کشتار زندانیان گرفت. برای این منظور او آنها را در بین ادارات مختلف دولتی، اصناف تجار و سایر بخشهای جامعه پخش کرد و در همان زمان به هر گروه فهماند که شاه روی وفاداری و پذیرش هر یک از گروهها در نحوه برخورد و رفتار آنها با قربانیان قضاوت خواهد کرد. وزارت جنگ، وزارت امور خارجه، تجار، روحانیون، درویشها، پیش خدمتهای در خدمت شاه، حتی دانشجویان دانشگاهها که در آن زمان بر اساس یک مدل اروپایی تاسیس شده بود، هر یک زندانی مختص خود را دریافت کردند. ''انواع مرگهای تحمیل شده بسیار وحشتناک بودند که برخی از آنها با تعصب و افراط گری وحشیانه، ترس از سؤظن و یا جنون تمام عیار به ستمگری و قساوت طراحی شده بودند. از بد اقبالی بابیها برخی تکهتکه شدند، برخی با اره از هم جدا شدند، برخی با تازیانه پوستشان کنده شد و برخی با شلیک دهانه تفنگ منفجر شدند
=== سلیمان خان ===
سلیمان خان بخاطر پناهگاهی که به فرقه ممنوعه داده بود از مقامش خلع شد و شکنجههای هولناک تری در راه بودند. فتیلههای روشن روی زخمهای وارده روی اعضاء و بدنش گذاشته شدند، دندانهایش را از دهان بیرون کشیدند و روی فرق سرش بزور فرو کردند. حتی با وجود درد و رنج شدید او شهادت میداد به چنین لذت پرشور و گرمی که برتر از رنج و شکنجه بود طوری که جلادان او با تمسخری تلخ از او پرسیدند که چرا آواز نمیخواند. او فریاد زد " آواز " و سپس شروع به خواندن کرد. " یک دست جام باده و یک دست زلف یار رقصی چنین میانه بازارم آرزوست.<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = Stenstrand'S| نام =August J | پیوند نویسنده =آگوست استنسترندز | نام خانوادگی۲ = Browne| نام۲ = Edward G| پیوند نویسنده۲ =ادوارد براون | نام ویراستار =Muhammad Abdullah | نام خانوادگی ویراستار = al-Ahari| پیوند ویراستار =محمدعبدالله الاهری | فصل = forward| نویسندگان سایر بخشها = Daltaban Peyrevi | عنوان = THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN| سال =۲۰۰۶| ناشر = Magribine Press| مکان =Chicago | زبان = en| شابک = ISBN 1-56316-953-3| صفحه = ۴۳ و ۴۴| صفحات =۲۰۰}}</ref> <ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = نبوی رضوی| نام =سید مقداد | پیوند نویسنده =سید مقداد نبوی رضوی| فصل = مقدمه تاریخی| عنوان = تاریخ مکتوم| سال =1393| ناشر = پردیس دانش| مکان =تهران | زبان = فارسی| شابک = ISBN 976-600-300-060-5| صفحه = 21| صفحات =333}}</ref>
|