شاهنشاهی ساسانی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Arash.pt (بحث | مشارکت‌ها)
به نسخهٔ 14816360 ویرایش Osamaeid واگردانده شد. (توینکل)
Pedrram (بحث | مشارکت‌ها)
نام زبان رسمی امپراطوری ساسانی پارسیگ(پارسی میانه) بوده است، نامگذاری پهلوی بر پارسی میانه مربوط به پس از اسلام است(زبان پهلوی و دستور آن،...
خط ۲۶:
|flag_alt = [[درفش کاویانی]] {{مدرک|منبع این تصویر چیست؟}}
|image_map = Sassanid Empire 226 - 651 (AD).GIF
|image_map_caption = نقشه حکومت ساسانیان از پررنگ به کم‎رنگ: مرزهای سنتی، مناطق مورد مناقشه و قلمرو ضمیمه شده
|capital = [[تیسفون]]، [[استخر (شهر)|استخر]]، [[بیشاپور]]، [[همدان]]، [[شوشتر]](زمستانی)
|common_languages = پارسیگ([[زبانپارسی پهلویمیانه]])،[[پارتی]]<ref>''Encyclopedia of the Peoples of Africa and the Middle East'', Vol.1, Ed. Jamie Stokes, (Infobase Publishing, 2009), 601.</ref>
|religion = [[مزدیسنا]] (دین رسمی), [[مسیحیت]]، [[یهودیت]]، [[مزدک|کیش مزدکی]]، [[آیین مانوی|مانوی]]، [[بودایی‌گری]]
|currency =
خط ۵۴:
'''شاهنشاهی ساسانی''' و یا '''ساسانیان''' نام دودمانی [[ایران|ایرانی]] است که از سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی (۴۲۷ سال) بر ایران فرمانروایی کردند؛ بنیان این [[شاهنشاهی]] یکپارچه را [[اردشیر بابکان|اردشیر]] (یا ارتخشتره؛ از ''ارت'': مقدس، و ''خشتره'': شهریار)<ref name="زند وهومن یسن و کارنامه اردشیر پاپکان">زند وهومن یسن و کارنامه اردشیر پاپکان، صادق هدایت، انتشارات آزادمهر، چاپ نخست ۱۳۸۴</ref> بنا کرد. دودمان ساسانی آخرین دودمان پیش از دوره اسلامی در ایران بودند. شاهنشاهان ساسانی که ریشه‌شان از استان [[پارس]] بود،<ref>[http://www.art-arena.com/sass1.htm art-arena.com]، بازدید: ژوئن ۲۰۱۰.</ref> بر پهنه بزرگی از [[آسیا|آسیای باختری]] چیرگی یافته، گستره فرمانروایی خود؛ کشور ایران (به پهلوی کتیبه‌ای {{پهلوی ج|a}}{{پهلوی ج|y}}{{پهلوی ج|r}}{{پهلوی ج|a}}{{پهلوی ج|n}}{{پهلوی ج|sh}}{{پهلوی ج|t}}{{پهلوی ج|r}}{{پهلوی ج|y}}) را برای نخستین بار پس از هخامنشیان، یکپارچه ساخته و زیر فرمان تنها یک دولت شاهنشاهی آوردند.<ref name="کارنامه اردشیر بابکان">کارنامه اردشیر بابکان، از متن‌های دوره ساسانی</ref> پایتخت ایران در این دوره، شهر [[تیسفون]] در نزدیکی [[بغداد]] در عراق امروزی بود.
 
جامعه ساسانی به صورتگونه طبقاتی اداره می‌شد. جامعه به چهار طبقه موبدان - جنگاوران - دبیران و پیشه وران تقسیم می‌شد.<ref> ایران در زمان ساسانیان - آرتور کریستینسن - ISBN: 964-351-285-1، صفحه ۱۱۰</ref> دین رسمی نیز زرتشتی بود و اوستا و زند منابع اصلی حقوقی و دینی حکومتی محسوب می‌شدند.<ref> ایران در زمان ساسانیان - آرتور کریستینسن - ISBN: 964-351-285-1، صفحه ۶۹</ref>
 
== پیشینه ==
خط ۶۶:
 
[[پرونده:Naqsh i Rustam. Investiture d'Ardashir 2.JPG|بندانگشتی|چپ|300px| [[سنگ‌نگاره اهورامزدا و اردشیربابکان]] که یکی از زیباترین و سالم‌ترین نقوش بازمانده از دورهٔ [[ساسانی]] است، در گوشهٔ شرقی محوطهٔ [[نقش رستم]]، بر سینهٔ صخره‌ای تراشیده شده است.]]
ساسانیان رفته‌رفته توانمندتر شده، هویت فرهنگی، نظامی و مذهبی [[ایرانشهر (ساسانیان)|ایرانشهر]] را نزدیک به چهارصد سال گسترش داده و مرزها را تا سالهای پایانی برپایی‌شان، به گستره امپراتوری هخامنشی نزدیک‌تر کردند، هرچند که با گذشت زمان، [[زرتشتی|دستگاه مذهبی]] در کار کشورداری و دربار نفوذ بسیار نمود و نبردهای چندین ساله با رومیان نیز، کشور را فرسودند. پرده پایانی شاهنشاهیِ ایرانشهرِ ساسانی، در پایان دوره خسرو پرویز (به پهلوی: ''ابرویز'') با پیروزی سپاه ایران در [[محاصره اورشلیم|نبرد اورشلیم]] (در شاهنامه: گنگ دژ هودخ<ref name="شاهنامه">شاهنامه فردوسی، گنگ دژ هودخ: نام اورشلیم در شاهنامه، به پارسی</ref>) فرو افتاد. پیروزی در این نبرد ۲۱ روزه به فرماندهی [[شهربراز]] سردار خسرو، و با یاری جنگ‌افزارهای سنگین و [[دژکوب]] و [[منجنیق]]،<ref name="آنتیوخوس استراتگوس">English Historical Review 25, F. C. Conybeare 1910 صفحه ۵۰۲-۵۱۷</ref> همراه شد با فرستادن چلیپای ترسایان (صلیب اصلی مسیح)<ref name="تاریخ تمدن ایران ساسانی">تاریخ تمدن ایران ساسانی، استاد سعید نفیسی، چاپ دوم ۱۳۸۴، ص ۲۶۳، چلیپای ترسایان در ایران</ref> از اورشلیم به پایتخت ایران.<ref name="آنتیوخوس استراتگوس">English Historical Review 25, F. C. Conybeare 1910 صفحه ۵۰۲-۵۱۷</ref> اما این رویداد خشم رومیان مسیحی را به دلیل بی‌احترامی به چلیپای مسیح برانگیخت؛ نبردهایی به شکست و پَس نشینی سپاه ایران انجامید و سرانجام خسروپرویز، شاه نیرومند و با اراده‌ای که با وجود اشتباه‌ها و معایبش، در دوران پادشاهی خود جلوی زیاده‌خواهی بزرگان را گرفته بود،<ref name="ایران در زمان ساسانی">آرتور کریستن‌سن، ایران در زمان ساسانی، فصل ۱۰، انقراض دولت ساسانی</ref> با خشم بزرگان بخاطر شکست‌ها، به ظاهر با مکرنیرنگ و دسیسه از سوی برخی سپاهیان، و با همکاری پسرش ''شیرویه'' ([[قباد دوم]]) کشته شد.<ref name="ایران در زمان ساسانی">آرتور کریستن‌سن، ایران در زمان ساسانی، فصل ۱۰، انقراض دولت ساسانی</ref>
 
با مرگ خسرو، و در پی آن مرگ شک برانگیزگمان‌برانگیز قباد (که بسیاری از برادران خود را کشت)، در زمانی کمتر از شش ماه، چرخه‌ای مرگبار از کینه‌توزی، جاه طلبی و خونخواهی آغاز شد و به فروپاشی دستگاه ساسانی انجامید. بسیاری از بزرگان و ارتشیان کشته شده تا آنجا که در نبود مردان خاندان شاهی، [[پوراندخت|پوران]] دختر خسرو پرویز و پس از او، [[آزرمی‌دخت|آزرمیدخت]]، خواهر پوراندخت را به شاهی برگزیدند.<ref name="ایران در زمان ساسانی">آرتور کریستن‌سن، ایران در زمان ساسانی، چاپ سوم ۱۳۸۲، فصل ۱۰</ref> با گزینش‌های پی‌درپی و برگزیدن بیش از ده شاهنشاه در مدت چهار سال،<ref name="ایران در زمان ساسانی">آرتور کریستن‌سن، ایران در زمان ساسانی، چاپ سوم ۱۳۸۲، ص ۳۵۸</ref> [[یزدگرد سوم]] از سوی بزرگان [[استخر (شهر)|استخر]] برگزیده شد ولی چون نسبتی نزدیک با شاه نداشت<ref name="دو قرن سکوت">دو قرن سکوت، عبدالحسین زرین‌کوب</ref><ref name="ایران در زمان ساسانی">آرتور کریستن‌سن، ایران در زمان ساسانی، چاپ سوم ۱۳۸۲، ص ۳۵۶-۳۶۰</ref> محبوبیتی نیافت. سرانجام لشکر خلیفه [[عمر|عمرابن الخطاب]] آگاه از ناتوانی مرزبانان، رفته رفته به کشور نفوذ کرد.<ref name="دو قرن سکوت">دو قرن سکوت، عبدالحسین زرین‌کوب</ref> بازمانده سپاه ایران در [[نبرد جسر]] (یا ''نبرد پل'') پیروز شده، ولی دو نبرد سرنوشت سازِ [[نبرد قادسیه|قادسیه]] و [[جنگ نهاوند]] با پیروزی اعراب پایان یافتند و پس از سقوط [[نهاوند]] دیگر ایران نتوانست انسجام خود را دوباره بدست آورد و همه شهرهای ایران یکی پس از دیگری بدست عرب افتاد. پایتخت ایران، شهر تیسفون (به عربی [[مدائن]]) در ۶۳۷ میلادی به دست اعراب افتاد، یزدگرد سوم با سرنوشتی نامعلومنا‌آشكار گریخت و اثری از او نماند؛ به گمان برخی تاریخ نگاران، آسیابانی از [[مرو]] او را بخاطر جامه زربفت‌اش کشت. با [[مرگ یزدگرد]] به سال ۶۵۱ میلادی، شاهنشاهی ساسانی پایان یافت، هرچند که بازماندگان خاندان شاهی در ایران، یا گریختگان به چین، از جمله [[پیروز]] پسر یزدگرد؛ برای استقلال دوباره ایرانشهر از خلافت عمر بسیار کوشیدند.
[[پرونده:Ghaledokhtar.jpg|بندانگشتی|راست|قلعه دختر - ساخته شده به دست اردشیر بابکان بنیانگذار امپراطوری ساسانیان - [[فیروزآباد]] فارس]]
این باور و این دید ایرانشهری یا منش ایرانشهری یا ایرانی از دوره ساسانی سرچشمه گرفته‌است... ساسانیان اولین سلسله‌ای در ایران هستند که ایده ایرانشهر را به عنوان یک ایده سیاسی و هویت فرهنگی ایرانیان برپا می‌کنند. مهمترین میراث ساسانیان این است که ما اکنون ۱۸۰۰ سال است با این ایده زندگی می‌کنیم. ما پیدایش این ایده را مدیون ساسانیان هستیم.<ref>ایران ساسانی، تورج دریایی،</ref>
خط ۷۸:
پاپک در آغاز حکمران ناحیه‌ای بود که به آن «خیر» می‌گفتند. با این حال، در سال ۲۰۰، او موفق به سرنگون کردن Gochihr شد و خودش را حکمران جدید Bazrangids خواند. مادر او Rodhagh، دختر حکمران ایالتی پارس بود. پاپک و بزرگ‌ترین پسرش شاپور، موفق شدند تا قدرت خود را به سرتاسر پارس گسترش دهند. به خاطر طبیعت گیج‌کننده منابع، رویدادهای بعدی ناواضح و گنگ است. با این حال، با اطمینان می‌توان گفت که پس از مرگ پاپک، اردشیر که در آن هنگام حکمران دارابگرب بود، در نزاعی برای به قدرت رسیدن، وارد جنگی با برادر بزرگ‌ترش شاپور شد. منابع نشان می‌دهند که شاپور، که برای ملاقات کردن با برادرش رفته بود، بر اثر فروپاشی سقف بر سرش کشته شد. در سال ۲۰۸، اردشیر با خاموش کردن شورش‌هایی از طرف دیگر برادرهایش که اعدام شدند، هودش را حکمران تمام پارس خواند.
 
وقتی که اردشیر خودش را شاهنشاه خواند، پایتخت خود را به بخش‌های جنوبی پارس منتقل کرد و شهر اردشیر‌خوره (سابقاً گور، امروزه در فیروزآباد) را تأسیسبرپا کرد. این شهر که کوه‌های بلند از آن حفاظتنگهداری می‌کرند و به آسانی از طریق گردنه‌های باریک قابل دفاع بود، تبدیل به مرکز قدرت‌گیری بیشتر اردشیر شد. این شهر توسط یک دیوار دایره‌ای‌شکل بلند احاطه شده بود که احتمالاً از روی دیوار مشاهبی در دارابگرد نمونه‌برداری شده بود و بر بخش شمالی آن یک کاخ بزرگ قرار داشت که بقایای آن هنوز هم پابرجاست. اردشیر پس از اینکه قدرت خود را در پارس پابرجا کرد، به سرعت قلمرو خود را گسترش داد، با شاهان محلی پارس سوگند وفاداری خورد و استان‌های مجاز خود از جمله کرمان، اصفهان، Susiana و Mesene را تحت کنترل خود درآورد. توجه اردوان پنجم، شاهنشاه اشکانی، خیلی زود معطوف به قدرت‌گیری اردشیر شد. او در ابتدا در سال ۲۲۴ به حکمران خوزستان دستور داده بود تا وارد جنگی بر علیه اردشیر شود، اما اردشیر در این جنگ پیروز شد. اردوان پنجم در دومین تلاش برای شکست دادن اردشیر، او را در جنگی در هرمزگان ملاقات کرد، که اردوان پنجم در این جنگ کشته شد. پس از کشته شدن شاهنشاه اشکانی، اردشیر به استان‌های غربی حکومت حالا-سرنگون‌شدهٔ اشکانی هجوم برد و آنها را تصاحب کرد.
 
در آن هنگام دودمان اشکانی بین طرفدارن اردوان پنجم و بلاش ششم تقسیم شده بود، که احتمالاً اردشیر را قادر ساخت تا اقتدار خود در جنوب را با کمترین مداخله یا اصلاً بدون مداخله اشکانیان، یکپارچه و مستحکم کند.
 
جغرفیایی استان فارس که از دیگر بخش‌های ایران مجزاجدا بود، به اردشیر یاری رساند. اردشیر که در سال ۲۲۴ میلادی در تیسپون به عنوان یگانه حکمران فارس تاجگذاری کرد، عنوان شاهنشاه یا «شاه شاهان» را برای خود برگزید (کتیبه‌ها از آذر-آناهید به عنوان Banebshenan banebshen یا شهبانوی شهبانوها) ذکر به میان می‌آورند، اما رابطهپیوند او با اردشیر ثابت نشده است)، به امپراتوری اشکانی که ۴۰۰ ساله بود پایان داد و چهار قرن پادشاهی ساسانیان بر ایران آغاز گشت.
 
در چند سال بعدی، شورشیان محلی گرداگرد امرپاتوری سربرآوردند. با این وجود، اردشیر بابکان امپراتوری نوین خد را بیش از پیش به طرف شرق و شمال غربی گسترش داد، استان‌های سیستان، گرگان، خراسان، Margiana (واقع در ترکمنستان امروزی)، بلخ و Chorasmia را به تصاحب خود درآورد. او همچنین بحرین و موصل را هم به قلمرو ساسانی ضمیمه کرد. بعدها در سنگ‌نبشته‌های ساسانی ادعا شده است که شاهان کوشانی، تورانی و مکرانی سلطه‌پذیر اردشیر شده‌اند، هرچند که بر طبق شواهد سکه‌شناسی، به احتمال زیاد آنها سلطه‌پذیر فرزند اردشیر، شاپور اول، پادشاه آینده شده‌اند.
خط ۸۸:
در طرف غرب، یورش‌هایی بر علیه Hatra، ارمنستان، Adiabene، با موفقیت کمتری روبرو بود. در سال ۲۳۰، او تا عمق قلمروهای روم پیش رفت که این حمله دو سال بعد در طی یک ضدحمله از طرف رومیان بدون داشتن نتیجه قطعی خاتمه یافت، هرچند که امپراتور روم، Alexander Severus، در روم پیروزی خود را جشن گرفت.
 
پسر اردشیر بابکان، شاپور اول، گسترش‌دادن شاهنشاهی ساسانیان را ادامه داد، باختریه را تصاحب کرد و بخش غربی امپراتوری کوشان را هم به تصاحب خود درآورد، همچنین چندین لشگرکشی بر علیه امپراتوری روم را هم ترتیب داد. شاپور نخست در حمله به روم، Carrhae و Nisibis را تصاحب کرد، اما در سال ۲۴۳، سردار رومی Timesitheus، ایرانی‌ها را در Rhesaina شکست داد و سرزمین‌های از دست رفته را پس گرفت. پیشروی‌های متعاقب امپراتور Gordian III (۲۳۸-۲۴۴) Euphrates در پایین Euphrates در Meshike شکست خورد (۲۴۴)، که منجر به به قتل رسیدن گوردیان توسط نیروهای خودش شد و شاپور را قادر ساخت تا یک صح‌نامه بسیار مقرون‌به‌صرف را با امپراتور جدید،تازه، [[فیلیپ عرب]] منعقد کند، که به سبب آن او 500,000 دناری قرامت دریافت کرد و خراجی هم به صورت سالانه بر دوش رومی‌ها افتاد.
 
شاپور خیلی زود جنگ را از سر گرفت، رومی‌ها را در Barbalissos شکست داد (۲۵۳) و سپس احتمالاً انطاکیه را گرفت و تاراج کرد. نتیجه ضدحمله‌های رومی‌ها تحت امپراتوری والرین با مصیبت و فاجعه همراه بود و ارتش رومی‌ها در ادسا محاصره و درهم شکست و والرین توسط شاپور به اسارت گرفته شد و تا پایان عمرش زندانی شاپور باقی ماند. شاپور پیروزی خود را با کنده‌کاری کردن یک نقش برجسته شکوهمند در نقش رستم و بیشاپور جشن گرفت و همچنین در نزدیکی تخت جمشید هم یک سنگ‌نبشته یادبود حکاکی کرد. او از موفقیت خود برای پیشروی در آناتولی استفاده کردبهره برد(۲۶۰)، اما پس از شکست خوردن از رومی‌ها و همپیمانانشان، با آشفتگی عقب‌نشینی کرد و حرم‌سرای خود و تمامی قلمروهای رومی که اشغال کرده بود را از داد.
 
شاپور برنامه‌های آبادانی پرشماری داشت. او دستور به ساخت نخستین پل سدی در ایران دد و شهرهای بسیاری را هم بنیان نهاد، که برخی از توسط مهاجرینی از قلمروهای رومی‌ها اسکان داده شدند که از جمله این مهاجرین، مسیحیانی بودند که می‌توانستند تحت لوای شاهنشاهی ساسانی، آزادانه دین خورد را پرستش کنند. دو شهر، بیشاپور و نیشاپور از روی او نامگذاری شده‌اند. او خصوصاً مانوی‌گری را مورد لطف خود قرار داد و از مانی (که یکی از کتاب‌هایش، شاپورگان را به او هدیه کرده) محافظت کرد و بسیاری از مبلغین مانوی‌گری را به خارج از مرزهای ایران فرستاد. او همچنین با یک خاخام بابلی به نام ساموئل دوستی برقرار کرد.
 
این دوستی برای جامعه یهودیان پرمنفعتپرسود بود و به آنها مهلتی داد که وضع قوانین طاقت‌فرسا علیه آنها را به تعویق انداخت. شاهان بعدی سیاست تحمل دینی شاپور را لغو کردند. بهرام اول تحت فشار مغ‌های زرتشتی و تأثیرگذاری‌های موبدموبدان، کرتیر، مانی را کشت و هواخواهان او را مورد آزار و اذیت قرار داد بهرام دوم، همانند پدرش، تحت تأثیر خواسته‌های موبدان زرتشتی بود. در حیت پادشاهی او، پایتخت ساسانیان، تیسپون، مورد چپاول رومی‌ها، تحت امپراتوری Carus قرار گرفت و بخش‌های عمدهٔ ارمنستان، پس از نیم‌قرن استیلای ایرانیان بر آن، به Diocletian واگذار شد.
 
نرسه، جانشین بهرام سوم (که مدت کوتاهی در سال ۲۹۳ فرمان راند)، جنگ دیگری را علیه رومی‌ها به راه انداخت. پس از موفقیت‌های اولیه علیه امپراتور Galerius در Euphrates در سال ۲۹۶، نرسه شکست قاطعانه‌ای خورد. Galerius نیروهای خود را احتمالاً در بهار ۲۹۸، با دسته‌ای جمع‌آوری‌شده از زمین‌های اجاره‌ای دانوبی امپراتوری، تقویت کرد. نرسه از ارمنستان و میان‌رودان آن طرف‌تر نرفت، که به Galerius اجازه داد تا در ۲۹۸ تعرضی را در شمال میان‌رودان از طریق ارمنستان انجام دهد. نرسه به ارمنستان عقب‌نشینی کرد تا با نیروهای Galerius بجنگد، که عواملی به ضرر او بود، زمین‌های پر از پستی و بلندی ارمنستان به نفع پیاده‌نظام روم بود، اما نه به نفع سواره‌نظام ساسانی. کمک‌های محلی به Galerius او را قادر ساختند تا بتواند نیرواهای ایرانی را غافلگیر کند و در دو نبرد پیاپی، Galerius بر نرسه پیروز شد.
خط ۱۰۶:
 
=== نخستین دوره شکوفایی (۳۰۹-۳۷۹) ===
پس از مرگ هرمز، عرب‌ها از سوی شمال شروعآغاز به ویران‌گری و به تاراج بردن شهرهای شرقی امپراتوری کردند، حتی به استان فارس هم حمله کردند که زادگاه شاهان ساسانی بود. در همین اوقات، اشرافیان ایرانی فرزند ارشد هرمز دوم را کشتند، دومین فرزند او را کور کردند و سومین را به زندان افکندند (که بعدها به قلمرو رومی‌ها پناهنده شد). تخت پادشاهی برای شاپور دوم رزرو شد. شاپور دوم فرزند هنوز-زاده۰نشدهٔ یکی از زن‌های هرمز دوم بود که «در رحم» مادر خود تاجگذاری کرد: تاج پادشاهی بر روی شکم مادرش گذارده شد. در حین جوانی او، مادرش و اشراف‌زادگان کشور را اداره می‌کردند. پیرو پا به سن گذاشتن شاپور دوم، او قدرت را به طور ظاهری در دست گرفت و خیلی زود ثابت کرد که یک حاکم فعال و کارا است.
 
شاپور دوم در ابتدا ارتش کوچک اما منظم و کارآزمودهٔ خود را به طرف جنوب برای مبارزه با اعراب برد، که آنها را شکست داد، امنیت را در نواحی جنوبی امپراتوری برقرار کرد. او سپس شروع به اولین لشگرکشی خود بر علیه روم در غرب کرد، که در آنجا نیروهای ایرانی یک سری جنگ‌ها را بردند، اما در تصاحب قلمرو ناتوان بودند، چرا که محاصره‌های مکرر شهر حساس و مرزی Nisibis با شکست مواجه می‌شد و روم در بازپس‌گیری شهرهای Singara و Amida که به دست ایرانی‌ها افتاده بودند هم موفق بود.
خط ۱۱۲:
این لشگرکشی‌ها با حملات ناگهانی قبایل بیابان‌گرد در مرزهای شرقی امپراتوری متوقف شدند، که Transoxiana را تهدید می‌کرد، ناحیه‌ای بسیار حیاتی از نظر استراتژیکی برای کنترل کردن جاده سیلک. از این رو شاپور در شرق به طرف Transoxiana رفت تا با قبایل بیابان‌گرد شرقی روبرو شود، که فرماندهان محلی او اجازه یافتند تا یورش‌های گرفتارکننده‌ای را بر رومی‌ها وارد کنند. او قبایل آسیای مرکزی را در هم شکست، و آن ناحیه را به عنوان یک استان جدید به کشور ضمیمه کرد. او سپس سرزمینی را تصاحب کرد که امروزه به نام افغانستان شناخته می‌شود.
 
به دنبال این پیروزی، توسعهگسترش فرهنگی هم نائل شد و هنر ساسانی در ترکستان نفوذ کرد، تا به چین هم رسید. شاپور در کنار پادشاه بیابان‌گردها، Grumbates، شروع ه دومین لشگرکشی خود بر ضد رومی‌ها در ۳۵۹ کرد و خیای زود موفق شد Singara و Amida را دوباره تصاحب کند. امپراتور روم Julian، در پاسخ، تا عمق قلمروهای ایران پیش رفت و نیروهای شاپور را در تیسفون شکست داد. با این حال او در گرفتن پایتخت ایران ناتوان بود، و وقتی که سعی می‌کرد تا به قلمروهای روم عقب‌نشینی کند، به قتل رسید. جانشین او Jovian، در ساخل کنار Tigris به دام افتاد، و مجبور شد تمام استان‌هایی که ایرانی‌ها در ۲۹۸ به روم واگذار کرده بودند را پس دهد، همینطور Nisibis و Singara هم به ایران واگذار کرد، تا در مقابل بتواند ارتشش را از ایران بیرون ببرد.
 
شاپور دوم یم سیاست دینی بی‌رحمانه را پی گرفت. در طی دوران پادشاهی او، جمع‌آوری اوستا، متون مقدس زرتشتی، به اتمام رسید، مرتدها و از دین برگشته‌ها مجازات شدند و مسیحیان هم مورد آزاد و اذیت قرار گرفتند. آزار و اذیت مسیحیان واکنشی بود به مسیحی‌سازی امپراتور روم توسط [[کنستانتین بزرگ]]. شاپور دوم، همانند شاپور اول، با یهودی‌ها با دوستی رفتار کرد، که در دوره او در آزادی نسبی زندگی می‌کردند و از امتیازات فراوانی هم برخوردار بودند (Raba را هم ببینید). در هنگام مرگ شاپور، امپراتوری ایران از همیشه قوی‌تر بود، با دشمنان شرقی در صلح و آرامش بود و ارمنستان هم تحت کنترل ایران قرار داشت.
خط ۳۶۹:
دانشگاه گندی شاپور در عصر خود بزرگترین مرکز فرهنگی شد. دانشجویان و استادان از اکناف جهان بدان روی می‌آوردند. مسیحیان نسطوری در آن دانشگاه پذیرفته شدند و ترجمه سریانی‌های آثار یونانی در طب وفلسفه را به ارمغان آوردند
نو افلاطونیها در آنجا بذر صوفی گری کاشتند. سنت طبی هندوستان، ایران، سوریه و یونان در هم آمیخت و یک مکتب درمانی شکوفا را به وجود آورد.
به فرمان انوشیروان، آثار افلاطون و ارسطو به پهلوی ترجمهبرگردان شد و در دانشگاه تدریس شد<ref> تاریخ تمدن ویل دورانت، جلد۴-عصرایمان، کتاب اول، فصل هفتم-ایرانیان،I-جامعه ساسانیان</ref>
 
در سال‌های آغازین پیدایش دین اسلام در عربستان، دانشکده پزشکی و بیمارستان گندی شاپور شمار زیادی استاد ایرانی، یونانی، هندی و رومی را در خود جا داده بود. گفته شده که حتی پزشک شخصی محمد، پیامبر [[اسلام]]، نیز از [[فارغ‌التحصیل|دانش‌آموختگان]] (فارغ‌التحصیلان) دانشکده پزشکی جندیشاپور بوده‌است.{{مدرک}}
خط ۳۸۲:
=== آیین مانی ===
{{اصلی|مانی}}
در دوران سلطنتپادشاهی شاپور اول [[مانی]] ادعای پیامبری و مذهبی تازه آورد که از اختلاط سایر ادیان و مذاهب فراهم ساخته شده و در شرق و غرب دنیای آنروز گسترش یافت. مانی بزرگ زاده‌ای از اشکانیان بود پدرش [[فاتک]] از مردم [[همدان]] بود. وی در سال ۲۱۵ در یکی از روستاهای نزدیک [[بابِل]] به دنیا آمد. وی در کودکی به کسب دانش و فلسفه پرداخت و سپس ادیان [[زرتشتی]]، [[عیسوی]]، [[بودایی]] و [[یونانی]] را مورد مطالعه قرار داد و در بیست و چهار سالگی ادّعای پیامبری کرد و سپس به وسیلهٔ «[[پیروز]]» برادر شاپور یکم که دین او را پذیرفته بود به دربار راه یافت و کتاب خود «[[شاپورگان]]» را به شاپور تقدیم داشت. شاپور دین مانی را پذیرفت و مانی را در ترویج آن دین آزاد گذاشت، مانی به [[هندوستان]] و [[چین]] سفر و دوباره به ایران بازگشت، در دوران پادشاهی [[بهرام یکم]] مؤبدان زرتشتی از پیشرفت دین مانی بیمناک شده شاه را بر آن داشتند که بین آن‌ها و مانی مناظره‌ای ترتیب دهند، مانی در این مذاکره شکست خورده به دستور بهرام به زندان افکنده می‌شود و زیر شکنجه جان می‌دهد و یا به روایتی دیگر زنده زنده پوست کنده و پوستش را از کاه انباشته و بالای دروازهٔ [[گندی‌شاپور]] آویزان می‌شود و از آن هنگام آن دروازه [[باب مانی]] خوانده می‌شود (۲۷۶ میلادی).
 
آیین مانی نخستین بدعت دینی بود که با سر و صدای بسیار از تصادم آرا و عقاید پدید آمد. آیین مانی که در واقع معجونی از عقاید و مذاهب متداول آن عصر بود، نزد مغان، بدعتی بزرگ تلقی شد و چنان که در تاریخ‌ها آورده‌اند موبدان برای برانداختن آن‌ها، جهد بسیار کردند. او را محاکمه کردند و نابود نمودند و پیروانش را نیز سخت عقوبت دادند. با این همه آیین او، که ذوق عرفانی و لطف هنری خاصی داشت از میان نرفت و سال‌ها نه تنها معارض آیین زرتشت بود بلکه با آیین عیسی و حتی با دین مسلمانی هم معارضه می‌کرد. <ref>دو قرن سکوت، ص ۲۷۳ و ۲۷۴</ref>
خط ۳۹۰:
 
=== زروانیان ===
از محققان، بعضی گمان برده‌اند که این آیین بعد از عهد زرتشت به وجود آمده است و از صبغه تاثیر و نفوذ فلسفه یونان برکنار نیست. تاثیر یونان را، در توسعه و تکمیل این آیین، شاید نتوان انکار کرد ولیکن حقیقت آن است که ذکر [[زروان (خدا)|زروان]] در اوستا نیز آمده است. احتمال است که این عقیده، از تاویل بعضی اقوال اوستا برآمده باشد و مایه‌هایی از عقاید [[کلده (تمدن بابل)|کلدانیان]] و سپس از فلسفه یونانی نیز بر آن افزوده شده باشد. به هر حال موبدان و روحانیان زرتشتی، [[زروانیان|آیین زروان]] را نیز مانند عقاید مانی، نوعی رفض و بدعت می‌شمردند و با آن مخالفت می‌ورزیدند. نهایت آنکه در آخر دوره ساسانی، به سبب تحولی که در همه اوضاع زمانی پیش آمده بود، این آیین نیز رواج بسیار یافت وحتی به عقیده برخی از محققان درین دوره فرقه زروانی بر سایرديگر فرقه‌های زرتشتی برتری داشت. <ref>دو قرن سکوت، ص ۲۷۶و ۲۷۷</ref>
 
=== آیین عیسی ===
خط ۳۹۶:
 
=== آیین بودا ===
از جانبسوی مشرق نیز [[آیین بودا]] هر روز انتشارگسترش می‌یافت. در بلخ و سغد و بلاد مجار چین و هند، همواره زاهدان و سیاحان بودایی به نشر و بسط تعالیم [[بودا]] اشتغال داشتند. در آخر دوره ساسانیان سرگذشت عبرنت انگیزی از بودا تحت عنوان [[بوداسف|بوذاسف]] و بلوهر در بعضی از بلاد ایران انتشار داشت. گذشته از آن، چنانکه از ماخذ برمی‌آید، بودا یا یکی از شاگردان او کتابی نیز به فارسی داشته است.<ref>دو قرن سکوت، ص ۲۸۰</ref>
 
== ادبیات ساسانی ==
خط ۴۳۳:
== پیوند به بیرون ==
{{انبار-رده}}
* [http://historybook.ir/%d8%ae%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%a7%d9%86-%d8%b3%d8%a7%d8%b3%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d8%a8%d8%b9%d9%8a%d8%af-%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%af%da%af%d8%a7/ فرزندان و نوادگان يزدگردسوم در چين]
* [http://www.radiofarda.com/content/f35_Peyk_Purshariati_Sassanids_End/2103054.html سقوط ساسانیان، «ماحصل اختلافات داخلی»]
* [http://www.iranmiras.ir/fr_site/history/sasani/sasani.htm ساسانیان]