یاماموتو تسونه‌تومو: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
←‏زندگی‌نامه: ابرابزار
خط ۴۸:
 
== زندگی‌نامه ==
دو سال از امیری [[میتسوشیگه]] بر امارت [[ناباشیما]] گذشته بود که یاماموتو چونه‌تومو در روز یازدهم ماه ژوئن ۱۶۵۹ به دنیا آمد. پدر وی، «یاماموتو جینمون»، مردی با خصوصیات غیرعادی بود (او هفتاد و یک ساله بود که چونه تومو به دنیا آمد) و در ملازمت دو امیر قبلی، [[نائوشیگه]] و [[کاتسوشیگه]]، خدمت کرده بود. او ظاهراً بر این باور بود که پسر آخرش سربار خانواده است و اگر مداخلهٔ رهبر گروه وی نبود که چونه‌تومو را پذیرفت و در خانواده خویش بزرگ گرد، جینمون وی را به نمک‌فروشی دوره‌گرد می‌داد. در کتاب [[هاگاکوره]] خصوصیات جینمون به خوبی تشریح شده است، اما در مورد مادر چونه‌تومو تقریباً هیچ چیز نمی‌دانیم جز اینکه نام خانوادگی وی «مائدا» بوده است و زمانی که چونه‌تومو به سن ۴۱ سالگی رسید، مادرش هنوز زنده بوده است. چونه‌تومو کودکی ناخوش‌احوال بود و در کتاب می‌گوید که پزشکان پیش‌بینی کرده بودند تا ۲۰ سالگی بیشتر زنده نخواهد ماند؛ اما، او علی رغم وضعیت شکننده‌اش، دوام آورد و به عنوان خدمت‌گزار در امارت امیر میتسوشیگه پذیرفته شد. چونه‌تومو تمام عمر خویش را وفادار به میتسوشیگه باقی ماند. ظاهرا میتسوشیگه تحت تأثیر استعداد ادبی چونه‌تومو قرار گرفته بود؛ چون او را به فراگیری ادبیات تشویق نمود و هر دو تحت تعالیم مردی فاضل به نام «کوراناگا ریهای» قرار گرفتند و همین فرد بود که به چونه‌تومو پیشنهاد کرد که جانشین وی شود. اما، خدمتگزار جوان بیشتر مایل به همبازی شدن با پسر میتسوشیگه، چوناشیگه بود و از این رو خیلی زود از کار برکنار شد. در سال‌های بعدی هیچ اتفاق خاصی برای چونه‌تومو روی نداد و زمانی که به سن بیست سالگی رسید هنوز به منصبی رسمی نرسیده بود. گفته شده است که در این مقطع فردی به وی هشدار داد که از چهره او زیرکی بیش از اندازه می‌بارد و وی را نهیب داد که میتسوشیگه چنین چهره‌ای را دوست ندارد. چونه‌تومو می‌گوید از آن پس یک سال تلاش کردم تا این عیب را برطرف سازم و هر روز در آینه به خود می‌نگریستم. در همین زمان‌ها بود که چونه‌تومو به کلی از به دست آوردن منصبی به عنوان مرید و ملازم امیر ناامید گشت، و با مردی آشنا شد که تأثیر عمیقی بر زندگی‌اش گذاشت. این مرد راهبی از فرقهٔ [[ذن]] [[بودیسم]] بود و «تانن» (۱۶۸۰–؟) نام داشت؛ مردی بزرگوار با اراده‌ای بی پایان، که از مقام خود به عنوان [[راهب]] اعظم معبد بزرگ نابشیما در اعتراض به حکم مرگ راهبی دیگر، استعفا داده بود و هنگامی که به معبد فرا خوانده شد، از بازگشت خودداری کرد. در [[ژاپن]] ذن بودیسم و [[سامورایی|سامورایی‌ها]]، از قرن سیزدهم، و آن زمان که نایب‌السلطنه‌های «هوجو» دریافتند که سرزندگی این مکتب و پشت پا زدن آن به زندگی درس‌های بسیاری برای جنگجو دارد، در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر بودند. دیدگاه خود تانن در خصوصی ارتباط میان [[ذن]] و [[سلحشور|جنگجو]] را می‌توان در آن بخشی از کتاب [[هاگاکوره]] مشاهده کرد که او اعلام می‌کند، مسائل مذهبی برای پیرمردان است و اگر سامورایی‌های جوان به فراگیری بودیسم روی آورند، تنها برایشان فاجعه به بار خواهد آورد نه چیز دیگر، زیرا در این حالت سامورایی به جهان و کار آن برمبنای دو دسته ارزشهای متفاوت خواهد نگریست. نکتهٔ قابل توجه در این خصوص آن است که تانن معتقد بود، چونه‌تومو اصول را خیلی زود و پس از دوره آموزشی کوتاهی فرا گرفته است. مرد دیگری که در این دوره و نیز بعدها تأثیر قابل توجهی بر چونه‌تومو گذاشت، فاضلی از مکتب [[کنفوسیوس]]، به نام [[ایشیدا ایتای]] بود که در [[ایالت ساگا]] به خاطر صداقت و خلوص خود شهره همگان بود. ایتای، مشاور و رایزن کاتسوشیگه و میتسوشیگه بود و یک بار نیز به خاطر مخالفتش با رأی امیر، هشت سال را در تبعید گذرانده بود. احتمالاً اعتقاد شدید چونه‌تومو به وفاداری نسبت به امیر تا اندازه زیادی ناشی از آموزه‌های این مرد است؛ و بالاخره، از میان مردان دیگری که بر چونه‌تومو تأثیر گذاشتند، برادرزادهٔ او «یاماموتو گوروزائمون» است. وی در واقع ارشد چونه‌تومو بود، و به پایمردی همین فرد بود که عاقبت به چونه‌توموی جوان کار ساده‌ای در دستگاه امیر دادند. اما چونه‌توموی جوان از آنچه سرنوشت برایش به ارمغان آورده بود دل خوشی نداشت و تلاش بسیار کرد تا به یک سامورایی خوب بدل شود. بالاخره، او در سال ۱۶۸۶، برای دبیری دیوان به [[ادو]] فرا خوانده شد. متأسفانه، سال بعد، گوروزائمون تقصیر آتش‌سوزی بزرگ آن سال را برعهده گرفت و از سمت خود استعفاء داد. به دنبال او چونه‌توموی جوان نیز به ناچار استعفا داد. بعدها، چونه‌تومو دوباره به خدمت میتسوشیگه مشغول شد و کارهای دیوانی مختلفی را برعهده گرفت که عمدتا با شعر و نویسندگی ارتباط داشت. چونه‌تومو خود می‌گوید که آرزوی بزرگ او همیشه آن بوده که در کهنسالی، مشاور اعظم یا وزیر دستگاه شود و بدین سان امیر خود را به راستی خدمت کند. اما این آرزو هیچ‌گاه برآورده نشد. در سال ۱۶۹۵، میتسوشیگه در سن شصت و سه سالگی از سمت خود، شاید به دلیل ناخوشی، استعفاء داد. میتسوشیگه در تمام زندگی در اشتیاق خواندن کتابی کمیاب از اشعار و تعالیم منظوم به نام کوکی دنجو بود، اما آن را نمی یافت؛ اکنون زمان آن فرا رسیده بود. چونه‌تومو همهٔ تلاش خود را برای یافتن این کتاب به خرج دهد. در روز اول ماه می سال ۱۷۰۰، چونه‌تومو، در حالی که کتاب را پیدا کرده بود از [[کیوتو]] به خانه بازگشت. یک راست بر بستر امیر بیمار خود رفته و کتاب را به وی تقدیم کرد. دو هفته بعد امیر درگذشت. دشوار است تصور میزان تأثر چونه تومو پس از مرگ امیر محبوب خویش، شاید اگر [[هاراکیری|خودکشی آیینی]] پس از مرگ امیر از سوی خود امیر و یک سال بعد از سوی حکومت [[شوگان]] ممنوع نشده بود، چونه‌تومو بنا به سنت «جون‌شی» یا همان خودکشی آیینی، تن خویش را می‌درید. اما اینک می‌دید که وفاداری بزرگ‌تر در پیروی از فرمان امیر خویش است و نه پیروی از سرنوشت وی. بدین سان، یاماموتو چونه‌تومو در سن چهل و دوسالگی سر خویش تراشید و به کسوت [[کاهن|کاهنی]] [[بودایی]] درامد، و همسرش نیز به [[راهبه|راهبه‌ای]] بدل شد. او در بیست سال خدمت خویش در دستگاه امیر هیچ کار خاصی انجام نداد که در [[تاریخ ژاپن]] نامی از آن برده شود و امروزه نیز نام او برای عموم ژاپنی‌ها ناشناخته است. واقعیت آن است که وی هیچ‌گاه در هیچ نبردی جامهٔ رزم بر تن نپوشید و ارزشه‌ایی که مدافع آنها بود در واقع متعلق به دوره‌ای تقریبا یکصد سال قبل از او بود. اما شگفت‌انگیز است که کلمات وی امروز برای ما این سان نافذ و عمیق به نظر می‌رسند.
 
روز شانزدهم ماه مه سال ۱۷۰۰، [[نابشیما میتسوشیگه]]، سومین امیر منطقه‌ای که اکنون به [[استان ساگا]] معروف است، در سن ۶۹ سالگی درگذشت. یکی از نزدیک‌ترین مریدان وی، یاماموتو چونه‌تومو، که از کودکی به خدمت میتسوشیگه مشغول بود، در آن زمان چهل و دو ساله بود. او که به واسطهٔ فرمان‌های خاندان خویش و نیز فرمان حکومتی دولت [[توکوگاوا ایه‌یاسو|توکوگاوا]] از [[هاراکیری|خودکشی آیینی]] به نشانهٔ همدلی با مرگ امیر (اویبار) منع شده بود، سرخورده از تمایلات و گرایش‌های جانشین میتسوشیگه، درخواست استعفاء کرد و به وی اجازه داده شد به کسوت [[راهب|راهبی]] [[بوداییان|بودایی]] درآید. آن تابستان وی به عزلتگاهی کوچک در مکانی به نام [[کوروتسوچیبارو]]، که در دوازده کیلومتری شمال قلعهٔ [[ساگا]] واقع بود کوچ کرد، و در آنجا سال‌ها در انزواء زیست.