در ۱۸۴۷ گوگول، که بلینسکی نبوغش را ستوده بود، جزوهای منتشرکرد سخت ضد لیبرال و ضدغربی، و خواهان بازگشت به شیوههای کهن جامعهٔ پدرسری و تجدید حیات معنوی سرزمین سرفها وزمین داران وتزار شد. کاسهٔ صبر بلینسکی لبریزشد، ودرآخرین مراحل بیماری جانکاهش از خارج نامهای نوشت و گوگول را متهم کرد که به روشنایی خیانت کرده است.<ref>کتاب متفکران روس، نوشتهٔ آیزایا برلین، ترجمهٔ نجف دریابندری،انتشارات خوارزمی، چاپ ۱۳۶۱، ص ۲۶۲تا ۲۶۵.</ref>
<blockquote>''وقتی که زیرپوشش دین، و با پشتیبانی تازیانه، دروغ و دغل را به عنوان حقیقت و فضیلت تبلیغ میکنند نمیتوان خاموش نشست.</blockquote>
<blockquote>''بله، من تورا دوست میدارم، با همهٔ شوری که یک انسان، که با پیوند خون به کشورش وابسته است، امید وافتخارو افتخار و مایهٔ سربلندی و یکی از رهبران آن کشور در راه آگاهی و تکامل و پیشرفت را دوست میدارد... روسیه رستگاری خودرا درعرفاندر عرفان یا زیبایی پرستی ... نمیبیند، بلکه رستگاری را دردستاوردهای آموزش وتمدنو تمدن وفرهنگ انسانی میبیند. '''روسیه نیازی به موعظه ندارد''' (چون به قدرکافی موعظه گوش کرده است)، به دعا هم نیازی ندارد... ،روسیه به بیدار شدن حس حیثیت انسانی درمیان مردم نیازدارد، که قرن هاست درمیاندر میان لای ولجنو لجن گم شده است. روسیه به قانون وحقوقو نیازدارد،حقوق نیاز دارد، نه براساس تعالیم کلیسا بلکه براساس عقل سلیم وعدالتو عدالت ... که به جایش منظرهٔ هولناک سرزمینی را میبینیم که درآندر آن مردمان، مردمان دیگررادیگر را میخرند ومیو فروشندمیفروشند... کشوری که درآن هیچ ضمانتی برای آزادی شخصی یا شرف یا دارایی انسانی وجودندارد، حتی حکومت پلیسی هم نیست، بلکه شرکتهای عظیمی است ازدزداناز وراهزناندزدان و راهزنان رسمی واداریو اداری ... دولت خوب میداند که مالکان هرسال چه برسرسرفهابر سر سرفها میآورند... '''ای مبلغ تازیانه، ای پیامبر جهل، ای هوادار تیرهاندیشی وارتجاعو ارتجاع سیاه، ای مدافع شیوهٔ زندگانی تاتار''' -چه کارمیکار کنی؟میکنی؟ به زمین زیرپایتزیر پایت نگاه کن. برلببر لب پرتگاه ایستادهای. تعالیم خودراخود را بر کلیسای اورتودوکس بنا کردهای، ودلیلو دلیل این را من میفهمم، زیرا کلیسا همیشه طرفدار تازیانه و زندان بودهاست، همیشه زبون استبداد بوده است؛ ولی آخر این چه ربطی به مسیح دارد؟.. ولتر که ریشخندش شعلههای تعصب وجهلو جهل را در اروپا خاموش کرد مسلماً برای مسیح فرزند بهتری است و گوشت و استخوانش به گوشت واستخوانو استخوان مسیح نزدیکتراستنزدیکتر است تا خیل کشیشها واسقفهاو اسقفها و بطریقهای جنابعالی... روحانیان روستایی ما قهرمانان قصههای عوامانه هستند... درایندر این قصهها کشیش همیشه نقش آدم شکمباره و لئیم و ریاکار را بازی میکند، آدمی است که شرم و حیا را ازیاد برده است... بیشتر روحانیان ما... یا مشتی مدرس فضل فروشند یا مجسمهٔ جهل وکوردلیو کوردلی. '''فقط درادبیاتدر ادبیات ما است که بهرغم سانسورِ وحشیانه نشان زندگی و حرکت دیده میشود.''' به همین دلیل است که در میان ما حرفهٔ نویسندگی این قدر شریف شناخته میشود، وحتیو حتی استعدادهای ادبی ناچیز هم خریدار دارد. به همین دلیل است که حرفهٔحرفهی قلم لباسها وسردوشیهایو سردوشیهای پرزرق وبرقو برق نظامیان را ازنظر انداخته است، به همین دلیل است که هر نویسندهٔ آزادیخواهی، هرچند که استعدادش ناچیز باشد، توجه عموم را جلب میکند، وحالو حال آن که شاعران بزرگی که ... قریحهٔقریحهی خودرا به کلیسای اورتودوکس و دستگاه استبداد و ناسیونالیسم میفروشند خیلی زود محبویت شان را ازدست میدهند ... مردم روسیه حق دارند. این مردم تنها رهبران و مدافعان و نجات دهندگان خود را از تاریکی و استبداد روسیه و مذهب اورتودوکس و ناسیونالیسم درمیان نویسندگان روس میبیند. مردم میتوانند یک '''کتاب بد'''''[به لحاظ زیباییشناسی] ''را بر نویسنده ببخشایند، ولی یک کتاب '''زیانبخش''''' [به لحاظ اخلاق و ایدئولوژی] ''را هرگز.''</blockquote>
بلینسکی این نامه را درپاریس برای دوستانش خواند. هرتسن آهسته به آننکوف، که خاطرهٔ آن صحنه را ثبت کرده است، گفت: این نوشتهٔ یک نابغه است، و خیال میکنم آخرین وصیتش.