تصویر دوریان گری: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
←منابع: فیسبوک؟ صد سال پیش مرده! |
برگرداندن رفرنس به جای اصلی خود (جابجایی توسط کاربران تازهکار) |
||
خط ۲۴:
| پیش از =
}}
'''''تصویر دوریان گری''''' {{انگلیسی|The Picture of Dorian Gray}} نام یک کتاب ترسناک-فانتزی است که توسط [[اسکار وایلد]]، نویسندهٔ مشهور اهل [[ایرلند]] نوشته شدهاست. این کتاب یکی از آثار مشهور ادبی جهان است.<ref>{{پک|اختریان|۱۳۸۴|ک=اطلاعات عمومی پیام|ص=۴۶۵}}</ref> اسکار وایلد، با نوشتن این رمان و البته نمایشنامه [[اهمیت ارنست بودن]] بود که به شهرت جهانی رسید.{{سخ}}
تصویر دوریان گری به سبب تازگی موضوع و شاید نیز به سبب آنکه چهره خود نویسنده را منعکس میکند، شهرتی عظیم یافت. وایلد با این اثر تمثیلی قصد داشته است نشان بدهد که تغییر شکلی که از هنر بر امور واقعی پدید میآید تا چه حد میتواند نیرومند و نافذ باشد. مقالههای تحقیقی و انتقادی وایلد در مجموعهای با عنوان نیتها در اصول زیباییشناسی و هنر محض، شامل چهار مقاله است که وایلد در آنها خواسته ثابت کند که مسائل بیشماری که حل آن به وسیله مذهب و اخلاق میسر نمیگردد، به وسیله هماهنگی در هنر حل میشود؛ و همچنانکه هر قطرهای در دریا به مروارید خالص [[تغییر شکل]] میدهد، در عالم هنر نیز هرچه وارد میشود به زیباترین حالت تبدیل میگردد.{{سخ}}
این رمان سال ۱۸۹۰ نوشته شده است یعنی ۱۰ سال قبل از مرگ اسکار وایلد.
خط ۳۲:
دوریان گری جوان خوشسیما و برازندهای است که تنها به زیبایی و لذت پایبند است و هنگامی که دوست نقاشش از او چهرهای در کمال زیبایی و جوانی میسازد، او از اندیشه گذشت زمان و نابودی جوانی و زیبایی در اندوه عمیقی فرو میرود، پس در همان لحظه آرزو میکند که چهره خویش پیوسته جوان و شاداب نگه بماند و در عوض، گذشت زمان و پیری و پلیدیها بر تصویر او نشانهای باقی بگذارد و پس از مدتی متوجه میشود که ارزویش برآورده شده؛ ولی یکی از دوستان او به نام «لورد هنری» کمکم او را به راههای پلید میکشاند و تصویر دوریان گری، به مرور، پیرتر، پلیدتر، و کریه تر میشود. او به مرور تا جایی پلید میشود که اولین قتل خود را انجام میدهد و خود «بسیل هاوارد»، نقاش آن تصویر را میکشد.
دوریانگری که هرروز چهره خود را در تصویر فرسودهتر و پیرتر میبیند، و راهی برای از بین بردن پلیدیها پیدا نمیکند، ناگهان خشمگین میشود و چاقوی بلندی را در قلب مرد درون تصویر فرو میکند.
در همان لحصه مستخدمان صدای جیغ کریهی را میشنوند و به سوی اتاق دوریان گری میشتابند. انها تصویر ارباب خویش را در [[بوم نقاشی]] میبینند که در کمال جوانی و زیبایی است، آنچنانکه خود او را میدیدند، اما بر زمین جسد مردی نقش بسته است در لباس آراسته و کاردی در قلب، باپلیدترین و کریهترین چهرهٔ قابل تصور؛ که تنها از انگشترانی که به دستش بود میشد هویت او را فهمید...
{{پایان خطر لوث شدن}}
|