ناصر للحق اطروش: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
NetBSDuser (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۸:
 
ابومحمد، حسن بن علی بن حسن بن علی بن عُمر بن علی ([[امام سجاد]]) بن حسین الشهید، ملقب به ناصر کبیر، ناصر اطروش، ناصر الحق، سیدنا، داعی الی الحق، از سلاله نبوی و علوی است. گویا وی در زمان [[داعی کبیر]] به [[طبرستان]] آمده و به تعلیم و تعلّم مردم آن دیار که به تازگی مسلمان شده بودند، پرداخته‌است. بعد از کشته شدن [[محمدبن زید]]، ناصر الحق به دعوت از مردم پرداخته و خلق بسیاری از اهالی [[گیلان]] و [[دیلمان]] با وی بیعت کردند. مرعشی در این زمینه می‌نویسد: «مردمانی که از طریق [[زردشتی]] به یُمن انفاس متبرکه او به دین محمدی نقل کردند و مذهب او اختیار کردند و هزاربار هزار آدمی تقریباً بر او جمع شدند و در سنه سبع و ثمانین و مأتین [۲۸۷ هـ.] خروج کرد و با خلقی انبوه رو به [[آمل]] نهاد. در جنگ با [[سامانیان]]] سید منهزم گشت و دیالم بسیار کشته شدند... سیّد دیگرباره [در سال ۲۹۰ هـ.] روی به طبرستان نهاد... چهل شبانه روز حرب و ضرب بود، عاقبت سیّد مُظفّر گشته. سید بعد از چند ماه که در طبرستان بود، به علت شکست مجدد از سامانیان باز به گیلان رفت. سید ناصر مدت چهارده سال به [[اجتهاد]] و علم مشغول بود... تا وقتی که اهالی گیلان و دیلمان سیّد را به استخلاص طبرستان رغبت نمودند. سیّد متوجه طبرستان شد... و [در سال ۳۰۱ هـ. به آمل شد و به سرای [[حسن بن زید]] [داعی کبیر] نزول فرمود و با خلق طریقه انصاف و عدل پیش گرفت و گناه‌ها عفو فرمود... سید احکام پادشاهی و امر و نهی مُلک را به سید حسن بن قاسم که ابن عم [پسرعمو] بود، بازگذاشت و او را بر فرزندان صُلبی خود ترجیح داد... سیّد را پسری بود ابوالحسین احمد... و او امامی المذهب بود... حرص دنیا او را [حسن بن قاسم] از راه سلامت بگردانید... سید را گرفته و دست بسته به [[قلعه لارجان]] [[لاریجان]] ] فرستاد... و این چنین دستمزد ناصر اطروش را داد و معرفت را به کمال رسانید...».<ref>مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، صص ۲۱۶-۲۲۱.</ref>
تعدادی از سپاهیان حسن بن قاسم که این واقعه را دیدند، به خانه ناصر اطروش ریخته و به غارت اموال پرداخته، اهل و عیال ناصر اطروش را با خود بُردند. برخی از سپاهیان به حسن بن قاسم اعتراض کرده و حسن بن قاسم که اوضاع را وخیم یافت، به مقابله با شورشیان پرداخت، ولی در این حین مجروح گشت و خانه نشین شد. در این هنگام لیلی بن نعمان، نماینده سید ناصر در ساری با عجله خود را به آمل رسانده و اوضاع را به دست گرفت و سید ناصر را آزاد کرد. سید مردانگی را به اتمام رسانده و حسن بن قاسم را بخشید و بعد از چندی دخترش را به عقد حسن بن قاسم درآورد و حکومت [[گرگان]] را به وی سپرد. با شرایط پیش آمده ناصر کبیر سیاست را کنار گذاشته و به طاعت و تألیف مشغول گشت. مدرسه‌ای بنا نهاده و به تعلیم و تربیت شاگردان پرداخت. ناصرالحق با عمری تلاش در راه ترویج [[تشیع]] در سال ۳۰۴ هجری دار فانی را وداع گفت و دعوت حق را لبیک نموددرگذشت. مرقدآرامگاه وی از آن زمان تاکنون در آمل زیارتگاه عام و خاص است.<ref>احمد بن ابراهیم حسنی، المصابیح، صص ۶۰۲-۶۰۷؛ جنبش زیدیه در ایران، صص ۱۴۱-۱۵۵؛ ویلفرد مادلونگ، اخبار ائمه الزیدیه فی طبرستان و دیلمان و جیلان، صص ۲۴-۳۳و ۷۱-۷۵ و ۸۵-۱۰۱ و ۲۰۹-۲۴۱ و....</ref>
 
== مذهب و مسلک اطروش ==