زمانی برای مستی اسب‌ها: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Rezabot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات:افزودن الگو ناوباکس {{حسین علیزاده}}+تمیز (۸.۸)
جز ربات:حذف الگو: خطر لوث شدن
خط ۲۴:
 
== خلاصهٔ داستان ==
 
{{خطر لوث شدن}}
ایوب، که در میان قاچاقچیان مرزی [[ایران]] و [[عراق]]، در روستایی کردنشین نزدیک مرز عراق زندگی می کند، با مرگ پدر، مجبور به مراقبت و نگهداری از سه خواهر و برادر بیمارش «مهدی» است. مهدی(که در فیلم "مادی" تلفظ می‌شود) از یک بیماری مادرزادی رنج می‌برد، در پانزده سالگی، جثه یک کودک را دارد. روژین خواهر بزرگ‌تر و نیز آمنه خواهر دیگر ایوب، در غیاب او، از مهدی نگهداری می کنند. پزشک روستا به ایوب می گوید که دیگر هیچ دارویی نمی‌تواند مهدی را درمان کند و اگر عمل جراحی نشود تا سه یا چهار هفته دیگر می میرد و البته پس از انجام عمل جراحی نیز تا هفت یا هشت ماه دیگر بیشتر زنده نخواهد ماند. ایوب ماجرا را به روژین می گوید ولی در ضمن تأکید می‌کند که برای به دست آوردن هزینه عمل جراحی تلاش بیشتری خواهد کرد. کاک کریم، عموی ایوب با کاک یاسین که با قاطر، جنس قاچاق رد و بدل می‌کند درباره ایوب صحبت می‌کند و قرار می‌شود ایوب هر روز صبح جنس‌های قاچاق را به آن سوی مرز [[عراق]] ببرد. کاروانی از قاطرهایی که بر پشت آنها محموله‌های قاچاق نهاده شده به سوی مرز [[عراق]] می‌روند. در مقصد، به ایوب و دیگران گفته می‌شود که پول باربری به آنها داده نمی‌شود و آنها می بایست پول را از صاحب کارشان می‌گرفتند. پس از گذشت دو ماه، ایوب نمی‌تواند پولی برای عمل جراحی مهدی به دست آورد. وقتی کاک کریم به دلیل شکستن دستش دیگر قادر به کار نیست، قاطرش را به ایوب می‌دهد تا با آن کار کند. حمل بارهای قاچاق با وجود برف و هوای سرد و راه‌های پرپیچ و خم همیشه با مشکلاتی روبروست. در غیاب ایوب، برای روژین خواستگاری از روستایی آن طرف مرز می آید و پدر داماد قول می‌دهد مادی را با خود برای عمل جراحی به عراق ببرند. روژین که از این وصلت ناراحت است،به ایوب می گوید به خاطر عمل جراحی مادی جواب مثبت داده است. کاروان عروس که مهدی نیز در میان آنهاست به سوی مرز [[عراق]] روانه می‌شود. در نزدیکی مرز مادر داماد که همراه با دیگران به استقبال عروس آمده، با دیدن مهدی از تحویل گرفتن او خودداری می‌کند و در عوض یک قاطر به عنوان شیربها به خانواده عروس می‌دهد. ایوب همراه با مهدی و قاطر به روستایش مراجعت می‌کند و امیدوار است با فروش قاطر، پول عمل برادرش را به دست آورد.در نهایت ایوب همراه کاروان قاچاق به سوی عراق عازم میشوند. در قسمتی از مسیر کاروان توسط نیروهای مرزی [[ایران]] غافلگیر میشود و همه پا به فرار میگذارند. در این میان ایوب به همراه مهدی از مرز می گذرد.
{{پایان خطر لوث شدن}}