رفتارگرایی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Poorya.davachi (بحث | مشارکت‌ها)
برچسب: نیازمند بازبینی
مهرنگار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
'''رفتارگرایی'''، مکتبی در [[روان‌شناسی]] است که اعتقاد دارد برایِ شناختِ یک موجودِ زنده، نیازی به بررسی حالت‌هایِ درونیِ او (مثلِ فکر کردن) نیست و تنها بررسیِ محرک‌های خارجی و رفتارهایِ بیرونیِ آن موجود (همانندِ گریه کردن) کافی است. این مکتب، در نیمه‌یِ ابتداییِ قرنِ ۲۰م، یکی از تاثیرگذارترین قطب‌هایِ روان‌شناسیِ جهان بود و علاوه بر آن، بر [[فلسفه ذهن|فلسفهٔ ذهن]]، [[زبان‌شناسی]] و [[فلسفه علم|فلسفهٔ علمِ]] آن دوران نیز تاثیریتأثیری بسیار عمیق و ژرف گذاشته بود.<ref>{{یادکرد-ویکی |پیوند=http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Behaviorism&oldid=466290606 |عنوان=Behaviorism |زبان=انگلیسی |بازیابی=۱۷ دسامبر ۲۰۱۱}}</ref>
 
== تعریف رفتارگرایی ==
رفتارگرایی، گرایشی در فلسفه‌است که تمایل دارد همیشه، به جایِ آن‌که فکرها و حالت‌هایِ ذهنیِ ما را بررسی کند، آن رفتارهایی را بررسی کند که به دنبالِ فکرهایِ ما می‌آیند. از دیدگاهِ این گرایش، نمی‌توان بینِ دو فکرِ مختلف، تفاوتی قائل شد، مگر آن‌که در رفتاری که به دنبالِ آن فکرها می‌آید، تفاوتی وجود داشته باشد. در تعریفِ دقیق‌تر، رفتارگرایانِ سه ادعایِ زیر را دربارهٔ حالت‌هایِ ذهنی، پیشنهاد می‌کنند:<ref>جرج، گراهام؛ «[http://plato.stanford.edu/entries/behaviorism Behaviorism]»، دانشنامهٔ فلسفیِ استنفورد؛ ویرایشِ ۲۰۱۰</ref>:
# روان‌شناسی، علمِ رفتار است. روان‌شناسی علمِ ذهن (و حالت‌هایِ ذهنی) نیست.
# تمامِ رفتارهایِ ما را می‌توان کاملاً توضیح داد و تشریح نمود، بدونِ آن‌که به حالت‌هایِ ذهنی (تفکرها) و حالت‌هایِ درونیِ ما، هیچ اشاره‌ای صورت بگیرد. به عبارتی، منشاءِ رفتارهایِ ما بیرونی (محیط) است نه درونی (تفکرهایِ ما).
# واژه‌هایِ مربوط به حالت‌هایِ ذهنی، که در جمله‌هایِ روان‌شناسی وجود دارد یا باید آ) حذف شود و با واژه‌هایِ رفتاری جایگزین شود.شود؛ و یا ب) به مفهوم‌هایِ رفتاری، ترجمه شود.
این سه گزاره، سه ادعایِ به لحاظِ جداگانه‌اند که هر کدام، یکی از شاخه‌هایِ رفتارگرایی را شکل می‌دهند. ادعایِ اول مربوط به رفتارگرایانِ روش‌شناختی است. گزارهٔ دوم مربوط به رفتارگرایانِ روان‌شناختی است و گزارهٔ سوم دیدگاهِ رفتارگرایانِ منطقی (یا تحلیلی) را نشان می‌دهد.
 
== حالت‌های ذهنی ==
{{اصلی|حالت‌های ذهنی}}
از آن‌جایی که رفتارگرایی، نظریه‌ای دربارهٔ حالت‌هایِ ذهنی است، برایِ شناختِ آن، نخست لازم است که تفاوتِ این حالت‌هایِ ذهنی، با حالت‌هایِ غیرذهنیِ دیگر مشخص شود. منظور از حالت هایحالت‌های ذهنی برداشتی از یک مفهوم یا رفتار در ذهن می باشدمی‌باشد که معیار فهم فرد از ان رفتار می باشدمی‌باشد.
 
=== گونه‌های مختلف حالت‌های ذهنی ===
حالت‌هایِ ذهنی، به دو دستهٔ مهم تقسیم می‌شوند: نخست، [[کیفیت ذهنی|کیفیت‌هایِ ذهنی]] یا کوالیا و دوم [[گرایش‌های گزاره‌ای|گرایش‌هایِ گزاره‌ای]].{{سخ}}
کوالیا، به آن حالت‌هایِ ذهنی‌ای گفته می‌شود که روی دادنِ آن‌ها، به ما حسِ خاصی می‌دهد یا به تعبیرِ نیگل، کوالیا، آن حالت‌هایِ ذهنی‌ای است که بودنِ در آن‌ها، ''یک‌جورِ خاصی است''. به عنوانِ مثال، درد داشتن یک حالتِ ذهنی است که در این شاخه قرار می‌گیرد، چرا که درد داشتن، ''یک‌جورِ خاصی است''. نکتهٔ مهم دربارهٔ این دسته از حالت‌هایِ ذهنی، آن است که انتقال دادنِ آن‌ها به دیگران، کارِ دشوار (یا شاید غیرممکنی) است. فقط کسی که دارایِ این حالت است، می‌تواند درک کند که داشتنِ آن، ''چه جوری'' است.{{سخ}}
[[گرایش‌های گزاره‌ای]]، دستهٔ دیگری از حالت‌هایِ ذهنی است که دربارهٔ یک چیزِ دیگر است. به عنوانِ مثال، حالتِ ذهنیِ من، ممکن است این باشد که: "«آرزو دارم که باران ببارد."» این حالت، یک گرایشِ گزاره‌ای است چرا که قرار داشتن در این حالتِ ذهنی، دربارهٔ چیزِ دیگری، یعنی "«باریدنِ باران"» بحث می‌کند. ویژگیِ مهم این دسته از حالت‌هایِ ذهنی، آن است که انتقال دادنِ آن‌ها به دیگران کاملاً امکان‌پذیر است.
تمامیِ حالت‌هایِ ذهنیِ ما، یا به یکی از این دو دسته، یا به ترکیبی از آن‌ها، قابلِ فروکاهش‌اند.
 
خط ۳۰:
 
=== رفتارگرایی منطقی ===
از جمله طرفدارانِ رفتارگراییِ منطقی در فلسفه توسطِ [[گیلبرت رایل|ژیلبرت رایل]] و [[لودویگ ویتگنشتاین]]، آغاز شد. ریشه‌هایِ این شاخه، به جنبشِ فلسفیِ [[پوزیتیویسم منطقی|پوزیتیویسمِ منطقی]] باز می‌گردد. پوزیتیویسمِ منطقی، جنبشی بود که ادعا می‌کرد، معنایِ یک گزاره به وسیلهٔ شرایطِ صدقِ آن گزاره تعیین می‌شود. مثلاً معنایِ گزارهٔ "«آسمان آبی است."»، می‌تواند تمامِ آن موقعیت‌هایی در جهانِ خارج باشد که در آن موقعیت‌ها، گزاره برقرار است و آسمان واقعاً آبی است. به این ترتیب، به کار بردنِ تزِ پوزیتیویسمِ منطقی، برایِ گزاره‌هایِ روان‌شناختی، به این نتیجه منتهی می‌شود که هر گزاره دربارهٔ حالت‌هایِ ذهنی، برایِ آن‌که معنا داشته باشد، باید شرایطِ صدقی داشته باشد و شرایطِ صدقی که به آن گزاره‌ها معنا می‌دهد، رفتارهایی است که ما با داشتنِ آن حالت‌هایِ ذهنی، تمایل داریم که از خود نشان دهیم.{{سخ}}
به این دلیل، فیلسوفانِ ذهن، به سمتِ رفتارگراییِ منطقی کشیده شدند که این نظریه، می‌توانست از نظریهٔ [[دوگانه‌انگاری|دوگانه‌انگاریِ در جوهر]] جلوگیری کند. دوگانه‌انگاریِ در جوهر، برایِ اینکه توضیح دهد که حالت‌هایِ ذهنیِ ما چیستند و چگونه به وجود می‌آیند، به یک روحِ غیرفیزیکی متوسل می‌شود، روحی که محدودیت‌هایِ فضایی و زمانی ندارد و مسئولیتِ فکرهای ما را برعهده دارد. اما رفتارگراییِ منطقی، در توضیحِ حالت‌هایِ ذهنی، برایِ آن‌که به این روح متوسل نشود، حالت‌هایِ ذهنیِ ما را به وسیلهٔ رفتارهایِ بیرونی توضیح می‌دهد. به این معنا که این حالت‌هایِ ذهنی، هیچ چیزِ نیستند بلکه تمایلِ فرد برایِ انجامِ رفتاری خاص -و این تمایل را می‌توان به وسیلهٔ ترشحِ هورمون‌ها، غریزه و... توضیح داد. -
 
خط ۴۰:
رفتارگراییِ روش‌شناختی، در اصل ریشه در کارهایِ [[جان بروداس واتسون]] دارد.
 
== تاثیرتأثیر رفتارگرایی ==
{{بخش-خرد}}