جان: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
سعید خوش روش (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
سعید خوش روش (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶۳:
== نقد روح ==
روح مسلماً آنگونه که باورمندان امروزی به آن معتقد هستند ماهیتی فیزیکی و طبیعی ندارد و مسئلهای ماوراء طبیعت است و تنها فراطبیعتگرایان میتوانند به وجود چنین چیزی اعتقاد داشته باشند.(جناب آقاي مصباح میفرمايد: «اجمالاً از قرآن بر میآيد که در آدمی، جز بدن چيزي بسيار شريف نيز وجود دارد، ولي مخلوق خدا است، نه جزئي از خدا و تا آن چيز شريف در انسان وجود نيابد، آدمي؛ انسان نمیگردد و چون در حضرت آدم به وجود آمد، شأني يافت که بايد فرشتگان در برابر او خضوع کنند<ref>http://www.mesbahyazdi.ir/node/1045</ref>). یعنی از دید کسانیکه طبیعتگرا هستند روح تنها به دلیل ماوراءطبیعی بودنش از هیچگونه ارزش علمی و فلسفی برخوردار نخواهد بود. اما مسئلهای که باید به آن توجه کرد این است که باورمندان از طرفی معتقدند روح پدیده ای غیر مادی است و از طرف دیگر معتقدند روح در بدن انسان است<ref>آية الله مصباح يزدى، آموزش عقايد (دوره سه جلدى در يك مجلد)چاپ هفدهم: بهار 1384 مبحث تجرد روح، صفحه ۳۵۵-شابك: 1-080-304-964</ref>. یعنی برای روح مکان و جایی را تعریف میکنند و این تناقضی آشکار است<ref>سوره مومنون، آیه 12-14</ref>. روح یادگاری از دوران باستان است. در آن دوران انسانها شناخت و علم کمی نسبت به دنیای اطراف خود داشتند. مثلاً گمان میکردند که آگاهی که یکی از عوامل اصلی رفتارهای ماست چون نادیدنی است، بنابراین برپایه علتی سوای خود طبیعت است (یعنی متافیزیکی است) نه اینکه بر پایه میلیاردها میلیارد فعل و انفعلات فیزیکی و شیمیایی که در سلولهای مغزی و عصبی ماو همچنین در محیط اطراف ما در جریان است (به دلیل شناخت کم آگاهی را یک کل غیرقابل تجزیه میدانستند که از طبیعت سرچشمه نمیگیرد).<ref>دانشنامهٔ بریتانیکا</ref> به عبارت دیگر مردمان باستان چون با زندگی پیشینیان خود و نحوه کارکرد جهان اطراف خود آشنا نمیشدند گمان میکردند که مثلاً سخن گفتن منحصر به انسانها است پس باید منشأیی غیرطبیعی داشته باشد که روح نامیده میشود و چون علل بوجودآورنده آن به ظاهر با چشم دیده نمیشوند (یا تا آن زمان ناشناخته بودند) باید عللی فوق طبیعی داشته باشند.<ref>دانشنامهٔ بریتانیکا</ref>
امروزه دانش [[زیستشناسی]] و رفتارشناسی نشان دادهاند که بسیاری از حیوانات از زبان خاصی برای ارتباط با یکدیگر بهره میگیرند و زبان پدیدهای منحصر به انسان نیست اما چون مغز انسان نسبت به اندازه اش بزرگتر از سایر موجودات زمین است، به نوعی باهوشترین آنها است که به او توانایی ساختن زبانی پیچده و گسترده میدهد. به دلیل همین هوش سرشار، میزان پیشرفت انسانها در شناسایی محیط اطراف و ذخیره کردن [[دادههای حسی]] و تجزیه وتحلیل آنها از سایر موجودات زمینی بیشتر است. انسان به کمک تخیل و شناخت محیط اطراف و آزمایش ایدهها، ابزار (که یکی از آنها هم زبان است) میسازد. با استفاده از این ابزارها زندگی برایش راحتتر و شناخت جهان برایش آسانتر میشود. انسان هم خالی از ضعف نیست اما با ثبت کردن تجربهها و ایدههای شخصی اش و به اشتراک گذاری آنه با بقیه همنوعانش توانسته است به فرمانروای [[کره زمین]] مبدل شود.<ref>دانشنامهٔ انکارتا</ref>
|