مارشال مک‌لوهان: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Motaharehedayati (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: افزودن پیوند بیرونی به جای ویکی‌پیوند
خط ۲۳:
 
مک لوهان در برخی نوشته‌ها و جملات مشهورش از [[مارکس]] الهام گرفته بود اما بخش عمده نظریه‌های خود را بر مبنای عقاید [[هارولد اینیس|اینیس]] بنا گذاشت که او هم از قضا کانادایی بود. [[هارولد اینیس|اینیس]] در واقع استاد مک‌لوهان بود و از همان ابتدا به عقاید شاگردش مک لوهان علاقه‌مند شد. هر دوی آن‌ها در [[دانشگاه تورنتو]] درس خواندند و استاد شدند. مک‌لوهان وقتی دید [[هارولد اینیس|اینیس]] یکی از کتاب‌های او را به عنوان منبع درسی برای دانشجویان سال چهارم اقتصاد معرفی کرده شگفت زده شد. یکی از دلایل اهمیت مک لوهان این است که او زمانی نظریات خود را اعلام کرد که نگرش‌های فرهنگ‌گرایانه و پارادایم اثرات محدود در اوج قدرت خود بودند و [[هارولد اینیس|اینیس]] هم با این‌که کم‌تر با فرهنگ‌گرایان درگیر بود، در همین فضا و علیه آن می‌نوشت.<ref>احسان شاه قاسمی (1391). فلسفهٔ رسانه از نگاه اینیس و مک لوهان. وب سایت مرکز آموزش‌های رسانه‌ای همشهری. http://www.hamshahritraining.ir/news-3660.aspx</ref>
 
==مارشال مک لوهان==
 
هربرت مارشال مک لوهان ( 21 جولای 1911 تا 31 دسامبر 1980) یک استاد کاناداییِ زبان انگلیسی ، فیلسوف نظریه پرداز تئوری های ارتباطی و یک روشنگر اجتماعی بود. کار او به نظر، یکی از سنگ بناهای مطالعه درباره نظریه های رسانه و همچنین داشتن استفاده عملی در حرفه تلویزیون و تبلیغات است. او دانش آموخته ی دانشگاه های منیتوبا و کمبریج است و حرفه ی آموزگاری خود را به عنوان استاد رشته زبان انگلیسی در دانشگاه های مختلف ایالات متحده و کانادا آغاز کرد. و سپس به دانشگاه تورنتو رفت و تا پایان عمر در آنجا به تدریس پرداخت.
 
مک لوهان به علت ابداع عبارت " رسانه پیام است" ، " دهکده جهانی " و برای پیش بینی شبکه جهانی وب – تقریبا سی سال پیش از ظهور آن – مشهور است. همچنین ، او یکی از پایه های همیشگی بحث راجع به رسانه در اواخر دهه 1960 بود . در سال های پس از مرگش او همچنان یکی از شخصیت های بحث برانگیز چرخه دانشگاهی محسوب می شد و با ظهور اینترنت علاقه به جنبه کاری و فکری او تجدید شد.
===کار و زندگی===
هربرت مارشال مک لوهان ، فرزند السی نا اومی و هربرت ارنست مک لوهان در ایالت ادمونتون آلبرتا به دنیا آمد. برادرش موریس دو سال از او کوچکتر بود. " مارشال" از نام خانوادگی مادربزرگ مادری اش گرفته شده بود. والدین او هر دو در کانادا متولد شده بودند. مادر او یک معلم تعمید دهنده بود و بعد از آن به حرفه بازیگری پرداخت. پدرش یک متدیست ( یک مذهب مسیحی) بود و در ادمونتون معاملات ملکی انجام می داد.هنگامی که جنگ جهانی اول شروع شد پدر مک لوهان ورشکسته شد و به ارتش کانادا پیوست.پس از یک سال خدمت به آنفولانزا مبتلا شد و به دور از جبهه ی جنگ، در کانادا ماند. هنگامی که پدرش از ارتش مرخص شد ، خانواده مک لوهان به وینیپگ منیتوبا نقل مکان کردند. جایی که مارشال بزرگ شد و به مدرسه رفت. ابتدا به مدرسه فنی کلوین رفت و سپس در سال 1928 در دانشگاه منیتوبا نام نویسی کرد.
 
در دانشگاه منیتوبا بود که مک لوهان به کشمکش درونی خود با مذهب پی برد و به ادبیات روی آورد تا " اشتیاق شدید روح خود به حقیقت و زیبایی را ارضا کند." که بعدها به عنوان یک اگنوسیتیزم( تجاهل گرا) به این مرحله رسید. او پس از گذراندن یک سال به عنوان دانشجوی مهندسی، رشته اش را تغییر داد و مدرک کارشناسی خود را گرفت(1933) . در همین سال مدال طلای خود را در هنر و علم دریافت کرد و سپس در سال 1934 کارشناسی ارشد خود را در رشته زبان انگلیسی از دانشگاه منیتوبا گرفت. او بسیار آرزو داشت که تحصیل خود را در آکسفورد ادامه دهد، با این حال نتوانست بورس تحصیلی رودز برای ورود به آکسفورد را حفظ کند و در دانشگاه کمبریج پذیرفته شد.
 
اگر چه مک لوهان قبلا یک مدرک کارشناسی و یک کارشناسی ارشد از دانشگاه منیتوبا داشت اما کمبریج از او خواست که به عنوان یک داوطلب وابسته، با تحصیلات غیر دانشگاهی ثبت نام کند و به جای سه سال یک سال برای گرفتن مدرک کارشناسی درس بخواند تا بتواند وارد دوره های دکتری شود. او بالاخره در پاییز 1934 به ترینیتی هال دانشگاه کمبریج وارد شد و زیر نظر اساتیدی چون آیور آرمسترانگ ریچاردز و فرانک ریموند لیویس به تحصیل پرداخت و از مکتب ادبی نقد نو ( نئو کریتیسیسم) تأثیر پذیرفت . بر اساس اندیشه سالهای پیش ، به علت تاکید بر " تعلیم و ادراک" و برخی مفاهیم مانند نظریه پیش خوراند ریچاردز ، او به اساتیدی از دانشگاه نسبت داده شد که بر مسیر کارهای بعدی اش تاثیر گذار بود. این مطالعه ها زیربنای مهمی را برای نظریه های بعدی او درباره فرمهای مختلف تکنولوژی ایجاد کرد. او مدرک لازم را در سال 1936 از کمبریج گرفت و وارد برنامه های فارغ التحصیلی آنها شد. بعدها برای پیدا کردن شغلی به عنوان دستیار آموزش می گشت که چون شغل مناسبی در این زمینه در کانادا نیافت در سال تحصیلی 1936-37 در دانشگاه ویسکانسن- مدیسن به کار مشغول شد.
 
مک لوهان در سال 1937 حین مطالعه درس های سه گانه( دستور زبان –منطق و معانی بیان) در کمبریج با خواندن مطالب جی.کی چسترتون، اولین گامها را به سوی تغییر مذهب آتی اش به کلیسای کاتولیک رم برداشت. مک لوهان در سال 1935 به مادرش اینچنین نوشت:" اگر با چسترتون برخورد نکرده بودم ، شاید حداقل برای سالهای سال تجاهل گرا باقی می ماندم" مک لوهان در پایان مارس 1937 فرآیند تدریجی اما جامع تغییر مذهب خود را کامل کرد و رسما مذهب کلیسای کاتولیک رم را پذیرفت. پدرش پس از مشورت با یک کشیش تصمیم او را برای تغییر مذهب پذیرفت اما مادرش احساس می کرد که این تغییر مذهب به حرفه ی پسرش لطمه خواهد زد و تسلی نمی یافت. مک لوهان در تمام طول زندگی فرد دینداری بود ولی مسئله ی مذهب را موضوعی خصوصی می دانست.او در طول عمر خود به عدد سه علاقه خاصی داشت: مثل درس های سه گانه، سه گانگی (تثلیث) و گاهی می گفت که مریم باکره از لحاظ فکری او را هدایت کرده است.
 
مک لوهان در ادامه فعالیت های شغلی اش، شروع به تدریس در مؤسسه آموزش عالی کلیسای کاتولیک رم کرد. در سالهای 1937 تا 1944 در دانشگاه سنت لوئیس زبان انگلیسی به تدریس پرداخت.( البته برای یک سال (1939-1940) به علت برگشت به کمبریج این روند متوقف شد) در سنت لوئیس او درس هایی درباره ویلیام شکسپیر را تدریس می کرد و استاد راهنما و دوست و همراه والتر جی اونگ ( 1912-2003) ، کسی که بعد ها تبدیل به یکی از صاحب نظران بنام عرصه ارتباطات و تکنولوژی شد، هم بود که به نوشتن رساله دکترایش در زمینه موضوعی که مک لوهان توجهش را به آن جلب کرده بود می پرداخت.
در سنت لوئیس مک لوهان همسر آینده اش را هم ملاقات کرد. در 4 آگوست 1939 با کورین وئیس (1912-2008) که یک معلم و بازیگر مشتاق از اهالی فورت وورث تگزاس بود ازدواج کرد.
 
آنها سال 1939 تا 1940 را با یکدیگر در کمبریج گذراندند ، جایی که مک لوهان مدرک کارشناسی ارشد خود را گرفت (در ژانویه 1940) و کار بر روی رساله دکترای خود درباره توماس نش و هنر کلامی را آغاز کرد. وقتی که مک لوهان در انگلستان بود ، جنگ در اروپا شروع شد. به همین سبب ، اجازه کامل کردن و ارائه دادن رساله خود در ایالات متحده را، بدون نیاز به برگشت به کمبریج برای دفاعیه شفاهی گرفت و راهی امریکا شد.
در 1940 مک لوهان و همسرش به سنت لوئیس برگشتند وبا ادامه تدریس در دانشگاه ،زندگی خانوادگی خود را آغاز کردند. او دکترای خود را در دسامبر1943 گرفت.پس از برگشت به کانادا از سال 1944 تا 46 در کالج اسامپشن دانشگاه ویندزور ایالت انتاریو به تدریس پرداخت. سپس در سال 1946 به تورنتو رفت و به اساتید کالج سنت میشلز که یکی از کالج های کاتولیک دانشگاه تورنتو است پیوست. هیوکز یکی از دانشجویان او و هارولد اینیس که یک اقتصاددان و محقق ارتباطات کانادایی بود از همکاران مک لوهان در دانشگاه بود که تاثیر زیادی بر کارها و افکار مک لوهان گذاشت. مک لوهان در سال 1946 این چنین نوشت : " خوشوقت می شوم وقتی که به کتاب خود " کهکشان گوتنبرگ" به عنوان شرحی بر مشاهدات اینیس درباره بحث دست آوردهای روانی اجتماعی : اول نوشتن و سپس چاپ ؛ می نگرم"
 
در اوایل دهه 1950 ، مک لوهان سمینار ارتباطات و فرهنگ را که توسط بنیاد فورد پایه گذاری شده بود در دانشگاه تورنتو آغاز کرد. همین طور که اعتبار و آوازه مک لوهان بیشتر می شد، درخواست های بیشتری از دانشگاههای مختلف دریافت می کرد و دانشگاه تورنتو برای حفظ او ، مرکز فرهنگ و تکنولوژی را در سال 1963 تاسیس کرد . او اولین کار عمده خود را در این مدت منتشر کرد" عروس مکانیکی"( 1951) این کار آزمایشی درباره اثرات تبلیغات بر جامعه و فرهنگ بود. همچنین او در طول دهه 1950 نشریه ای مهم به نام " کاوش" را به همراه ادموند کارپنتر منتشر کرد. مک لوهان به همراه هارولد اینیس؛ اریک ای هالک، نورتروپ فرای و کارپنتر شاخصه و توصیف مدرسه نظریه های ارتباطات تورنتو بودند. در طول این دوره مک لوهان بر تز دکترای نویسنده ی نو گرا " شیلا واتسون" درباره " ویندهام لوئیس" نظارت می کرد. مک لوهان تمام سال 1979 را در دانشگاه تورنتو باقی ماند و بیشتر مدت به عنوان رئیس مرکزش در زمینه فرهنگ و تکنولوژی فعالیت داشت. او برای کرسی استادی آلبرت شوارتز در علوم انسانی فراخوانده شد و یک سال را (1967-68) در دانشگاه فوردهام برانکس نیویورک گذراند.در فوردهام تشخیص داده شد به تومور مغزی خوش خیم مبتلا شده که درمان موفقیت آمیزی داشت. سپس به تورنتو برگشت؛ جایی که تا آخر عمر در دانشگاهش به تدریس پرداخت و در ویچوود پارک، منطقه ای روستایی محصور در تپه هایی که به مرکز شهر مشرف هستند، در همساگی آناتول راپوپوت زندگی کرد. در سال 1970 مک لوهان به مقام مصاحب(companion) در دستور کانادا (Canada order) رسید. از آپریل تا می 1975 او مهمان کرسی مک درموت در دانشگاه دالاس بود.
 
مارشال و کورین مک لوهان 6 فرزند داشتند : اریک، مری و ترزای دو قلو، استفانی، الیزابت و مایکل. خرج ومخارج زیاد و مکرر یک خانواده ی بزرگ عاقبت مک لوهان ر وادار به کارهای تبلیغاتی و پذیرفتن پی در پی مشاوره و سخنرانی های کاری برای شرکت های بزرگ از جمله آی بی ام و ای تی اند تی کرد. مک لوهان در سپتامبر 1979 ضربه ای خورد که بر توانایی سخنوری اش تاثیر منفی گذاشت. کمی بعد گروه مطالعات دانشگاه تورنتو تلاش کرد که مرکز تحقیقاتی مک لوهان را ببندد اما جلوی این کار توسط معترضان مهم و قابل توجهی مانند وودی آلن که یکی از مهمترین آنها بود گرفته شد.در فیلم سینمایی برنده ی اسکار آنی هال به کارگردانی وودی آلن ، مک لوهان در صحنه کوتاهی در نقش خودش بازی می کند: یک بحث آکادمیک پرشکوه با آلن در صف سینما که با این جمله ناگهانی مک لوهان که می گوید " تو هیچ چیز درباره آثار من نمی دانی ..." به سکوت می انجامد. این یکی از پرکاربردترین عباراتی بود که مک لوهان درباره و در جواب کسانی که با او مخالفت می کردند می گفت.
مک لوهان هیچ وقت پس از آن ضربه به طور کامل سلامت خود را بازنیافت و در 31 دسامبر 1980 در بستر خود جان باخت.
===فعالیت های عمده===
مک لوهان در طول سالهای حضور در دانشگاه سنت لوئیس، به طور همزمان بر دو پروژه کار می کرد: رساله دکترایش و دستنوشته ای به نام سنتهای انسان صنعتی که تنها شامل منتخبی حاکی از مطالبی که مک لوهان از پیش برای آن آماده کرده بود می شد، که عاقبت در سال 1951 با عنوان عروس مکانیکی چاپ شد.
 
رساله دکترای مک لوهان از دانشگاه کمبریج در سال 1942 تاریخچه هنرهای کلامی را بررسی میکند. دستور زبان ، منطق و معانی بیان (که جمعا به درسهای سه گانه شناخته میشود ) از دوران سیسرو تا زمان توماس نش.
منک لوهان در نوشتن آثار بعدی اش، در زمان های خاصی، از مفاهیم لاتین درس های سه گانه استفاده می کرد تا بتواند تصویری منظم و سیستماتیک از دوره زبانی خاصی درتاریخ فرهنگ غرب را بنمایاند. مک لوهان اظهار می دارد : به عنوان مثال، مشخصه قرون وسطی تاکید شدید بر مطالعه رسمی منطق بود. کلید پیشرفت که به رنسانس منجر شد در دوباره خوانی متون کهن نبود بلکه در تغییر جهت توجه از مطالعه ی رسمی منطق به معانی بیان و زبان بود. زندگی مدرن با مشخصه ظهور مجدد دستور زبان به عنوان خصیصه ای برجسته توصیف میشود؛ روندی که مک لوهان احساس می کرد در مکتب نقد نو (نئو کریتیسیسم) ریچارد لیویس با مثال نشان داده شده است.
 
در عروس مکانیکی ، مک لوهان جهت توجه خود را به سمت آنالیز و تفسیر تعداد زیادی مثال از اقناع در فرهنگ عامه معاصر می چرخاند. این در واقع به صورت طبیعی دنباله کار قبلی او در زمینه کارکرد منطق و معانی بیان درس های سه گانه کلاسیک در جهت اقناع بود. در این مرحله بود که توجه او به صورت چشمگیری به نکته دیگری جلب شد: مطالعه تاثیر رسانه های ارتباطی بدون در نظر گرفتن محتوای آنها . سخن کوتاه مشهور او " رسانه پیام است" ( که در کتاب درک رسانه ها : امتداد انسان ، چاپ شده در سال 1964 به طور کامل تشریح شده) توجه را به این تاثیر ذاتی رسانه های ارتباطی جلب میکند.
 
مک لوهان همچنین انتشار مجله کاوش را با یک انسان شناس به نام ادموند تد کارپنتر آغاز کرد. مک لوهان در نامه ای که در تاریخ 31 می 1953 به والتر اونگ نوشته اطلاع داده است که از طرف بنیاد فورد اعانه ای دو ساله به مبلغ 43 هزار دلار دریافت کرده تا یک پروژه ارتباطی در دانشگاه تورنتو بر پا کند که اساتید دانشگاهی با دیسیپلین های متفاوت در آن شرکت می کنند، و این امر باعث ایجاد مجله شد.
تام ولف اظهار می کند که کارهای مک لوهان تاثیراتی پنهانی از فیلسوف کاتولیک تیل هارد دچاردین گرفته است که نظراتش درباره ایده های مک لوهان مخصوصا ایده تکامل تدریجی ذهن بشر به " نوزفر" سابقه بیشتری دارد. ولف اینچنین استدلال می کند که مک لوهان تصور می کرد که وابستگی او به یک متخصص الاهیات کاتولیک ولو موقوف به کلیسای رم ، ممکن است باعث شود مخاطبان روشنفکری که سعی در جذب آنها داشت مطالبش را رد کنند پس در کتابهای منتشر شده اش همه ی ارجاع ها به چاردین را حذف کرد. در حالیکه به صورت خصوصی به این تاثیرات اعتراف داشت.
====عروس مکانیکی ( 1953)====
کتاب اول مک لوهان ، عروس مکانیکی : سنتهای انسان صنعتی (1951) ، مطالعه ای ست پیشگام در زمینه ای که امروز به فرهنگ عامه مشهور است. علاقه ی او به مطالعه انتقادی فرهنگ عامه تحت تاثیر کتاب " فرهنگ و محیط" نوشته ی اف آر لیویس و دنیس تامپسون که در سال 1933 منتشر شد شکل گرفت و عنوان عروس مکانیکی از یکی از قطعه های ادبی هنرمند دادائیست مارسل دوشان گرفته شده است.
مانند کتاب 1962 او ، کهکشان گوتنبرگ ، " عروس مکانیکی" مرکب است از تعدادی مقاله که می شود با هر ترتیبی آنها را خواند. این روش نوشتن کتاب را مک لوهان روش موزائیکی می نامید. هر مقاله با یک گفتار یا تبلیغ از یک مجله یا روزنامه شروع می شود و بعد مک لوهان آن را تحلیل و تفسیر میکند. آنالیز ها هم از نظر زیبایی شناسی و هم از نظر مفهوم و دلالت متون و تصاویر و اشکال است.
مک لوهان دو هدف برای انتخاب مقالات و تبلیغاتی که در کتابهایش درباره آنها بحث میکند دارد. اول اینکه توجه مخاطب را به نشانه پردازی ها و مفاهیمی که شرکت های مستقل در تبلیغات به وجود آورده اند و به وسیله تبلیغات منتشر می کنند جلب کند و دوم برای اینکه مخاطب را عمیقا به فکر بیندازد که چنین تبلیغاتی چه چیزی را به صورت ضمنی درباره جامعه گسترده تری که هدفشان است بیان میکنند.
====کهکشان گوتنبرگ ( 1962)====
کتاب "کهکشان گوتنبرگ : شناخت انسان چاپی " مک لوهان ( که در سال 1961 نوشته شد و برای اولین بار در کانادا در سال 1962 توسط دانشگاه تورنتو به چاپ رسید ) مطالعه ای پیشگام در زمینه های فرهنگ شفاهی ، فرهنگ چاپی ، مطالعات فرهنگی و محیط شناسی رسانه است.
مک لوهان در سراسر کتاب تلاش زیادی میکند تا نشان دهد که چگونه تکنولوژی ارتباطی ( نوشتن به وسیله حروف لفبا ، چاپ و رسانه های الکترونیک ) بر سازماندهی شناختی اثر می گذارند و آن هم به نوبه خود انشعابات عمیقی در سازمانهای اجتماعی دارد.
 
" اگر تکنولوژی جدید یکی یا چند تا از حس های ما را به جهان اجتماعی خارج از ما امتداد می دهد ، در هر فرهنگ خاصی، نسبتهای جدیدی میان هرکدام از حس های ما به وجود می آید. درست مثل زمانی که یک نت جدید به یک ملودی اضافه شود و وقتی نسبت حس ها دگرگون شود چیزی که قبلا به نظر شفاف می آمد ناگهان کدر می شود، و چیزی که مبهم یا کدر بود نیمه شفاف می نماید"
 
تاریخ ضمنی او از دوران زندگی قبیله ای بشر پیش از اختراع خط شروع می شود و خواننده را به دوران الکترونیک می برد.بر اساس گفته ی مک لوهان ، اختراع نوع قابل انتقال رسانه به صورت عمده باعث سرعت یافتن، تشدید شدن و در نهایت عملی شدن تغییرات فرهنگی و علمی شد که قبلا در زمان اختراع و استفاده از الفبا: خط واجی ، اتفاق افتاده بود ( مک لوهان مراقب است تا بین الفبای واجی با سیستم های نوشتار نظیر لوگوگرافی مثل هیروگلیف یا مفهوم نگاری تمایز قائل شود)
 
فرهنگ چاپی ، که در اواسط قرن پانزدهم ماشین چاپ گوتنبرگ طلیعه ی آن بود، برای حس بینایی نسبت به حس شنوایی برتری فرهنگی آورد. مک لوهان از کتاب چاپ و ارتباطات تصویری با اجازه از ویلیام آیوینس ( نویسنده کتاب) نظراتی را درباره ماهیت عبارت چاپی نقل می کند:
"در این بخش کتاب ایوینس فقط به ثبت خطوط رنگی اجدادی یا عادتهای پی در پی نمی پردازد بلکه به یکسانسازی بصری تجربه های فرهنگ چاپی و سقوط فرهنگ شنوایی و فرستادن باقی احساسات پیچیده انسانی به پس زمینه اشاره دارد.....تکنولوژی و اثرات اجتماعی فن چاپ، ما را مستعد این میکند که از فعل و انفعالات در زندگی داخلی و بیرونی خود با عنوان علیت " قراردادی" خودداری کنیم .چاپ بر پایه خاصیت جدایی ایستای کارهاست و ذهنیتی را که به تدریج در مقابل هر گونه جدایی و تقسیم و تخصصی شدن مقاومت می کند پرورش میدهد."
 
مفهوم اصلی بجث مک لوهان ( که بعدها به خوبی آن را در عبارت" رسانه پیام است" خلاصه کرد) این است که تکنولوژی ها (مانند الفبا – ماشین چاپ و حتی بیان شفاهی به خودی خود) تاثیری گرانشی بر ادراک، اِعمال می کند، که به نوبه خود بر سازمانهای اجتماعی نیز تاثیر گذار است. مثلا تکنولوژی چاپ عادتهای ادراکی ما را تغییر داد ( " یکسان سازی بصری تجربه ها") که به نوبه خود بر فعل و انفعالات اجتماعی تاثیر گذار بود.(ذهنیتی که به تدریج در مقابل هر گونه جدایی و تقسیم و تخصصی شدن مقاومت می کند.) بر اساس گفته های مک لوهان؛ ظهور و ورود تکنولوژی چاپ بود که بیشتر تمایلات برجسته دوران مدرن جهان غرب را همراهی می کرد و ممکن ساخت. تمایلاتی مانند فردگرایی ، دموکراسی، اصلاحات مذهبی ، کاپیتالیسم و ملی گرایی . برای مک لوهان همه این تمایلات اصل تقسیم کار و عملکرد تکنولوژی چاپ و خاصیت بصری این تکنولوژی را منعکس می کند.<ref>[https://en.wikipedia.org/wiki/Marshall_McLuhan ارجاع به ویکی انگلیسی]
 
 
== جستارهای وابسته ==