مارشال مک‌لوهان: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
ابرابزار!
Hamid Hassani (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۱۲:
|school_tradition = [[Media theory]], [[Toronto مدرسه تئوری ارتباطات تورونتو]]
|main_interests = [[رسانه|Media]], [[mass media]], [[sensorium]], [[نقد نو]]
|notable_ideas = [[رسانه پیام است]]، [[global village (term)|دهکدهٔ جهانی]]، [[Figure and ground (media)|Figure and ground media]], [[Tetrad of media effects]], [[#Hot and cool media|Hot and cool media]]
|influences = [[هارولد اینیس]]، [[Eric A. Havelock]], [[Thomas Nashe]], [[جی کی چسترتون]]، [[I. A. Richards]], [[F. R. Leavis]], [[ویندهام لوئیس]]، [[جیمز جویس]]، [[مارسل دوشان]]
|influenced = [[Walter J. Ong]], [[نیل پستمن]]، [[تیموتی لری]]، [[ترنس مک کنا]]، ''[[وایرد|Wired]]'', [[William Irwin Thompson]], [[Paul Levinson]], [[Douglas Rushkoff]], [[داگلاس کپلند]]، [[ژان بودریار]]، [[Abbie Hoffman]], [[ان نوسنتی]]
|signature =
}}
خط ۳۰:
 
=== کار و زندگی ===
هربرت مارشال مک لوهان، فرزند السی نا اومی و هربرت ارنست مک لوهان در ایالت ادمونتون آلبرتا به دنیا آمد. برادرش موریس دو سال از او کوچکتر بود. " «مارشال"» از نام خانوادگی مادربزرگ مادری اش گرفته شده بود. والدین او هر دو در کانادا متولد شده بودند. مادر او یک معلم تعمید دهنده بود و بعد از آن به حرفه بازیگری پرداخت. پدرش یک متدیست (یک مذهب مسیحی) بود و در ادمونتون معاملات ملکی انجام می‌داد. هنگامی که جنگ جهانی اول شروع شد پدر مک لوهان ورشکسته شد و به ارتش کانادا پیوست. پس از یک سال خدمت به آنفولانزا مبتلا شد و به دور از جبههٔ جنگ، در کانادا ماند. هنگامی که پدرش از ارتش مرخص شد، خانواده مک لوهان به وینیپگ منیتوبا نقل مکان کردند. جایی که مارشال بزرگ شد و به مدرسه رفت. ابتدا به مدرسه فنی کلوین رفت و سپس در سال ۱۹۲۸ در دانشگاه منیتوبا نام‌نویسی کرد.
 
در دانشگاه منیتوبا بود که مک لوهان به کشمکش درونی خود با مذهب پی برد و به ادبیات روی آورد تا «اشتیاق شدید روح خود به حقیقت و زیبایی را ارضا کند.» که بعدها به عنوان یک اگنوسیتیزم (تجاهل گرا) به این مرحله رسید. او پس از گذراندن یک سال به عنوان دانشجوی مهندسی، رشته اش را تغییر داد و مدرک کارشناسی خود را گرفت(۱۹۳۳). در همین سال مدال طلای خود را در هنر و علم دریافت کرد و سپس در سال ۱۹۳۴ کارشناسی ارشد خود را در رشته زبان انگلیسی از دانشگاه منیتوبا گرفت. او بسیار آرزو داشت که تحصیل خود را در آکسفورد ادامه دهد، با این حال نتوانست بورس تحصیلی رودز برای ورود به آکسفورد را حفظ کند و در دانشگاه کمبریج پذیرفته شد.
خط ۴۶:
در اوایل دهه ۱۹۵۰، مک لوهان سمینار ارتباطات و فرهنگ را که توسط بنیاد فورد پایه‌گذاری شده بود در دانشگاه تورنتو آغاز کرد. همین‌طور که اعتبار و آوازه مک لوهان بیشتر می‌شد، درخواست‌های بیشتری از دانشگاه‌های مختلف دریافت می‌کرد و دانشگاه تورنتو برای حفظ او، مرکز فرهنگ و تکنولوژی را در سال ۱۹۶۳ تأسیس کرد. او اولین کار عمده خود را در این مدت منتشر کرد «عروس مکانیکی»(۱۹۵۱) این کار آزمایشی دربارهٔ اثرات تبلیغات بر جامعه و فرهنگ بود. همچنین او در طول دهه ۱۹۵۰ نشریه‌ای مهم به نام «کاوش» را به همراه ادموند کارپنتر منتشر کرد. مک لوهان به همراه هارولد اینیس؛ اریک ای هالک، نورتروپ فرای و کارپنتر شاخصه و توصیف مدرسه نظریه‌های ارتباطات تورنتو بودند. در طول این دوره مک لوهان بر تز دکترای نویسندهٔ نو گرا «شیلا واتسون» دربارهٔ «ویندهام لوئیس» نظارت می‌کرد. مک لوهان تمام سال ۱۹۷۹ را در دانشگاه تورنتو باقی ماند و بیشتر مدت به عنوان رئیس مرکزش در زمینه فرهنگ و تکنولوژی فعالیت داشت. او برای کرسی استادی آلبرت شوارتز در علوم انسانی فراخوانده شد و یک سال را (۱۹۶۷–۶۸) در دانشگاه فوردهام برانکس نیویورک گذراند. در فوردهام تشخیص داده شد به تومور مغزی خوش‌خیم مبتلا شده که درمان موفقیت آمیزی داشت. سپس به تورنتو برگشت؛ جایی که تا آخر عمر در دانشگاهش به تدریس پرداخت و در ویچوود پارک، منطقه‌ای روستایی محصور در تپه‌هایی که به مرکز شهر مشرف هستند، در همساگی آناتول راپوپوت زندگی کرد. در سال ۱۹۷۰ مک لوهان به مقام مصاحب(companion) در دستور کانادا (Canada order) رسید. از آپریل تا می ۱۹۷۵ او مهمان کرسی مک درموت در دانشگاه دالاس بود.
 
مارشال و کورین مک لوهان ۶ فرزند داشتند: اریک، مری و ترزای دوقلو، استفانی، الیزابت و مایکل. خرج ومخارج زیاد و مکرر یک خانوادهٔ بزرگ عاقبت مک لوهان ر وادار به کارهای تبلیغاتی و پذیرفتن پی در پی مشاوره و سخنرانی‌های کاری برای شرکت‌های بزرگ از جمله آی بی ام و ای تی اند تی کرد. مک لوهان در سپتامبر ۱۹۷۹ ضربه‌ای خورد که بر توانایی سخنوری اش تأثیر منفی گذاشت. کمی بعد گروه مطالعات دانشگاه تورنتو تلاش کرد که مرکز تحقیقاتی مک لوهان را ببندد اما جلوی این کار توسط معترضان مهم و قابل توجهی مانند وودی آلن که یکی از مهمترین آنها بود گرفته شد. در فیلم سینمایی برندهٔ اسکار آنی هال به کارگردانی وودی آلن، مک لوهان در صحنه کوتاهی در نقش خودش بازی می‌کند: یک بحث آکادمیک پرشکوه با آلن در صف سینما که با این جمله ناگهانی مک لوهان که می‌گوید " تو هیچ چیز دربارهٔ آثار من نمی دانی ..." به سکوت می‌انجامد. این یکی از پرکاربردترین عباراتی بود که مک لوهان دربارهٔ و در جواب کسانی که با او مخالفت می‌کردند می گفتمی‌گفت.
مک لوهان هیچ وقت پس از آن ضربه به طور کامل سلامت خود را بازنیافت و در ۳۱ دسامبر ۱۹۸۰ در بستر خود جان باخت.
 
خط ۵۸:
 
مک لوهان همچنین انتشار مجله کاوش را با یک انسان‌شناس به نام ادموند تد کارپنتر آغاز کرد. مک لوهان در نامه‌ای که در تاریخ ۳۱ می ۱۹۵۳ به والتر آونگ نوشته اطلاع داده است که از طرف بنیاد فورد اعانه‌ای دو ساله به مبلغ ۴۳ هزار دلار دریافت کرده تا یک پروژه ارتباطی در دانشگاه تورنتو بر پا کند که اساتید دانشگاهی با دیسیپلین‌های متفاوت در آن شرکت می‌کنند، و این امر باعث ایجاد مجله شد.
تام ولف اظهار می‌کند که کارهای مک لوهان تأثیراتی پنهانی از فیلسوف کاتولیک تیل هارد دچاردین گرفته است که نظراتش دربارهٔ ایده‌های مک لوهان مخصوصاً ایده تکامل تدریجی ذهن بشر به " «نوزفر"» سابقه بیشتری دارد. ولف اینچنین استدلال می‌کند که مک لوهان تصور می‌کرد که وابستگی او به یک متخصص الاهیات کاتولیک ولو موقوف به کلیسای رم، ممکن است باعث شود مخاطبان روشنفکری که سعی در جذب آنها داشت مطالبش را رد کنند پس در کتابهای منتشر شده اش همهٔ ارجاع‌ها به چاردین را حذف کرد. در حالیکه به صورت خصوصی به این تأثیرات اعتراف داشت.
 
==== عروس مکانیکی (۱۹۵۳) ====
کتاب اول مک لوهان، عروس مکانیکی : سنتهای انسان صنعتی (۱۹۵۱)، مطالعه‌ای ست پیشگام در زمینه‌ای که امروز به فرهنگ عامه مشهور است. علاقهٔ او به مطالعه انتقادی فرهنگ عامه تحت تأثیر کتاب " «فرهنگ و محیط"» نوشتهٔ اف آر لیویس و دنیس تامپسون که در سال ۱۹۳۳ منتشر شد شکل گرفت و عنوان عروس مکانیکی از یکی از قطعه‌های ادبی هنرمند دادائیست مارسل دوشان گرفته شده است.
مانند کتاب ۱۹۶۲ او، کهکشان گوتنبرگ، " «عروس مکانیکی"» مرکب است از تعدادی مقاله که می‌شود با هر ترتیبی آنها را خواند. این روش نوشتن کتاب را مک لوهان روش موزائیکی می‌نامید. هر مقاله با یک گفتار یا تبلیغ از یک مجله یا روزنامه شروع می‌شود و بعد مک لوهان آن را تحلیل و تفسیر می‌کند. آنالیزها هم از نظر زیبایی شناسی و هم از نظر مفهوم و دلالت متون و تصاویر و اشکال است.
مک لوهان دو هدف برای انتخاب مقالات و تبلیغاتی که در کتابهایش دربارهٔ آنها بحث می‌کند دارد. اول اینکه توجه مخاطب را به نشانه پردازی‌ها و مفاهیمی که شرکت‌های مستقل در تبلیغات به وجود آورده‌اند و به وسیله تبلیغات منتشر می‌کنند جلب کند و دوم برای اینکه مخاطب را عمیقاً به فکر بیندازد که چنین تبلیغاتی چه چیزی را به صورت ضمنی دربارهٔ جامعه گسترده‌تری که هدفشان است بیان می‌کنند.
 
خط ۶۹:
مک لوهان در سراسر کتاب تلاش زیادی می‌کند تا نشان دهد که چگونه تکنولوژی ارتباطی (نوشتن به وسیله حروف لفبا، چاپ و رسانه‌های الکترونیک) بر سازماندهی شناختی اثر می‌گذارند و آن هم به نوبه خود انشعابات عمیقی در سازمانهای اجتماعی دارد.
 
«اگر تکنولوژی جدید یکی یا چند تا از حس‌های ما را به جهان اجتماعی خارج از ما امتداد می‌دهد، در هر فرهنگ خاصی، نسبتهای جدیدی میان هرکدام از حس‌های ما به وجود می‌آید. درست مثل زمانی که یک نت جدید به یک ملودی اضافه شود و وقتی نسبت حس‌ها دگرگون شود چیزی که قبلاقبلاً به نظر شفاف می‌آمد ناگهان کدر می‌شود، و چیزی که مبهم یا کدر بود نیمه شفاف می‌نماید»
 
تاریخ ضمنی او از دوران زندگی قبیله‌ای بشر پیش از اختراع خط شروع می‌شود و خواننده را به دوران الکترونیک می‌برد. بر اساس گفتهٔ مک لوهان، اختراع نوع قابل انتقال رسانه به صورت عمده باعث سرعت یافتن، تشدید شدن و در نهایت عملی شدن تغییرات فرهنگی و علمی شد که قبلاً در زمان اختراع و استفاده از الفبا: خط واجی، اتفاق افتاده بود (مک لوهان مراقب است تا بین الفبای واجی با سیستم‌های نوشتار نظیر لوگوگرافی مثل هیروگلیف یا مفهوم نگاری تمایز قائل شود)