هانس یناس: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
گسترش
Rezabot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات ردهٔ همسنگ (۲۶) +املا+مرتب+تمیز (۱۱.۵ core): + رده:زیست‌اخلاق‌شناسان
خط ۱:
[[هانس یناس|هانس یوناس]] (10 مه 1903 - 1993 فوریه 5) یک فیلسوف پدیدارشناس آلمانی از شاگردان [[مارتین هایدگر]] بود. آثار یوناس که به انگلیسىانگلیسی ترجمه شده به این شرح است:
 
دین گنوسىگنوسی (،۱۹۵۸ ۱۹۶۳) این کتاب که از مهمترین آثار یوناس است و اثرىاثری کلاسیک محسوب مىمی شود تألیفش در اواخر دهه ۱۹۲۰ آغاز و در اواسط دهه ۱۹۵۰ به پایان رسید،
 
پدیده زندگىزندگی : به سوىسوی یک زیست شناسىشناسی فلسفىفلسفی (،۱۹۶۳ ،۱۹۶۶ ۱۹۸۲)
 
مقالات فلسفىفلسفی : از عقاید و اصول کهن تا انسان تکنولوژیک (،۱۹۷۴ ۱۹۸۰)
 
در باره ایمان ، عقل و مسؤولیت : شش رساله (۱۹۷۸ ، ۱۹۸۱)
 
دستور معطوف به مسؤولیت : در جست وجوىجستجوی اخلاق براىبرای عصر تکنولوژیک (۱۹۸۴) این کتاب را یاسر خوشنویس به فارسی ترجمه کرده است.
 
او از جمله اندیشمندانىاندیشمندانی است که بر بعد اخلاقىاخلاقی زندگىزندگی آدمىآدمی بسیار تأکید مىمی ورزید و فلسفه را فارغ از بعد عملىعملی و اخلاقىاخلاقی نمىنمی دانست. این ، موضوعىموضوعی بود که تا پایان زندگىزندگی اش او را رها نکرد. در ۲۵ مه ۱۹۹۲ در مونیخ، در سخنرانىسخنرانی اىای که «فلسفه در پایان قرن» نام داشت باز بر اهمیت بعد اخلاقىاخلاقی فلسفه و به طور کلىکلی زندگىزندگی پاىپای فشرد.
 
== آرای یوناس ==
او در «اندیشه‌های گنوسی و روح جهان باستان پسین» تفسیری مانوی و گنوسی از اندیشه‌های [[هایدگر]] ارائه داد. در مقابل این دیدگاه، شاگرد دیگر [[هایدگر]] یعنی [[کارل لویت]] در دهه ۱۹۴۰ انتقادی بر این گونه اندیشه نگاشت که سعی در عرضه قرائتی دینی و عرفانی بر مبنای اندیشه‌های هایدگر دارد.<ref>[[مهدی فدایی مهربانی]]، ایستادن در آن سوی مرگ: پاسخ‌های کربن به هایدگر از منظر فلسفه شیعی، تهران، نشر نی، 1391: 85</ref> یوناس در کنار کارل لوویت، هربرت مارکوزه، هانا آرنت و امانوئل لویناس از شاگردان برجسته مارتین هایدگر بود که دکترایش را در سال ۱۹۳۰ دردانشگاه ماربورگ زیرنظر هایدگر دریافت کرد.
 
'''== دفاع از دوگانه انگاری''' ==
 
یکی از کتاب های مهم یوناس ، پدیده زندگىزندگی (۱۹۶۳) این نظر را مطرح مىمی کند که درمرکز فلسفه معاصر ازجمله «اگزیستانسیالیسم» هایدگر مىمی توان یک الگوىالگوی گنوسىگنوسی از اندیشه یافت. یوناس استدلال مىمی کند که دوگانه انگارىانگاری متافیزیکىمتافیزیکی در دوره معاصر ، تفکر راجع به طبیعت، حتىحتی طبیعت انسانىانسانی را به عنوان چیزىچیزی فراتر از بهره برداریهاىبرداریهای تکنولوژیک، کار بسیار دشوارىدشواری ساخته است. یوناس براىبرای نجات از نیست انگارىانگاری (nihilism) نگرشىنگرشی به طبیعت ارائه کرد که بیشتر با روح فلسفه ارسطو هماهنگ بود تا با فلسفه ثنویت گراىگرای دکارت و در عین حال با علم جدید سازگارىسازگاری داشت. آخرین اثر عمده یوناس کتاب دستور معطوف به مسؤولیت : در جست وجوىجستجوی اخلاق براىبرای عصر تکنولوژیک است که تأملات وىوی در باره طبیعت را به قلمرو اخلاق پیوند مىمی زند. یوناس براین عقیده است که ما باید طبیعت را داراىدارای ارزش و یکىیکی از منابع ارزشىارزشی محسوب کنیم و نه یک منبع صرف براىبرای تأمین علایق مان. و جز در این صورت قادر نخواهیم بود به اهمیت محدودیت هاىهای دخل و تصرف تکنولوژیک در طبیعت باور داشته باشیم. طبیعت صرفاً منبعىمنبعی براىبرای بهره بردارىبرداری و دخل و تصرف تکنولوژیک نیست بلکه خود یکىیکی از منابع ارزش و مرتبط با اخلاق است. دستور معطوف به مسؤولیت تأثیرمهمىتأثیرمهمی بر «جنبش سبز» در آلمان داشت و نزدیک به دویست هزار نسخه از آن در آلمان به فروش رسید. این کتاب همچنین در سال ۱۹۸۷ جایزه صلح انجمن کتابفروشان آلمان و در سال ۱۹۹۲ جایزه معتبر Premio Nonino را در ایتالیا به عنوان بهترین کتابىکتابی که در آن سال به ایتالیایىایتالیایی ترجمه شد به خود اختصاص داد. علاوه براین ، مقالات بسیار یوناس و مصاحبه هاىهای رادیویىرادیویی اش در باره مباحث مربوط به اخلاق پزشکىپزشکی و اخلاق زیست محیطىمحیطی نیز بر شهرت وىوی افزود.
 
ا'''خلاقیات'''
 
وی در باب اخلاق مىمی گوید: «دومین نکته موردنظرم مربوط است به عمل هایدگر در سال ۱۹۳۳ [یعنىیعنی همکارىهمکاری و ارتباط با حزب نازىنازی]. آیا آن عمل هیچ ربطىربطی به فلسفه دارد؟ به گمان من بله ، ربط دارد. از نخستین روزگاران، فلسفه – برخلاف سایر شاخه هاىهای دانش – هم معطوف به کسب معرفت بود و هم به عمل و کردار نظر داشت، عمل و کردارىکرداری که بویژه در خدمت خیر (the Good) است. این خیر، غایت و هدف معرفت بوده است. مدارس و مکاتب فلسفه شاگردانشان را به گونه اىای تعلیم مىمی دادند و ارزش هایىهایی را به آنان مىمی آموختند که آنان را از فروغلتیدن در ذهنیت عامه حفظ مىمی کرد. نمونه سقراط – که از همان آغاز نشانه بارزىبارزی در فلسفه بوده است – اعتقاد به پیوند میان معرفت و عمل را چنان نیرو و شرافتىشرافتی بخشید که همواره مانع از آن شده که این اعتقاد در بوته فراموشىفراموشی افتد. بنابراین، وقتىوقتی عمیق ترین متفکر زمانم با پیشروىپیشروی تند و پرخشونت ارتش هیتلر همنوا شد، این صرفاً مایه سرخوردگىسرخوردگی و نومیدىنومیدی ام نشد بلکه به دید من سقوطىسقوطی براىبرای فلسفه بود. خود فلسفه و نه یک فرد، اعلام افلاس کرده بود… نمونه مقابل آن ، که باید در اینجا ذکر کنم پرسش جدیدىجدیدی به میان مىمی آورد: یکىیکی از استادانم به نام یولیوس ابینگهاوس که یک کانتىکانتی راسخ و البته از جهت مقام و اهمیت علمىعلمی ، غیرقابل مقایسه با هایدگر بود . او در آن شرایط سخت سربلند از آزمون گذشت و این ، درسىدرسی براىبرای من بود. در ماربورگ در سال ۱۹۴۵ براىبرای اداىادای احترام و قدردانىقدردانی به ملاقاتش رفتم. او با آن عقیده مطلق و آتشین قدیمىقدیمی اش به چشمانم نگاه کرد و گفت: «مىمی دونىدونی چیه یوناس؟ من بدون کانت قادر به آن کار نبودم.» ناگهان عمیقاً پىپی بردم که در اینجا نظر و زندگىزندگی یک چیز است. اما فلسفه در دستان کدام یک از این دو مرد ، وضع بهترىبهتری دارد؟ در دست نابغه خلاقىخلاقی که اندیشه ژرف اش حفظش نکرد و مانع از آن نشد که در هنگام تصمیم گیرىگیری ، ایمان را زیر پا نگذارد یا در دست همکار معمولىمعمولی اما شرافتمندش که پاک ماند؟ تا به امروز گمان نمى کنمنمی‌کنم جواب این سؤال را یافته باشم اما معتقدم که این سؤال – سؤال بىبی پاسخ – مربوط است به نگاهىنگاهی مجدد و دقیق به فلسفه در این قرن.»<ref>Mortality and morality , A search for the Good after Auschwitz , Hans Jonas, Edited and with a introduction by Lawrence vogel, Northwestern university press, Evanstion, Illinois, 1996</ref> لورنس وگل مقدمه خوب و مفصلىمفصلی براین کتاب یوناس که از جمله آخرین آثارش به شمار مىمی رود نوشته است.
 
یوناس طىطی چنددهه گذشته تا هنگام مرگش در سال ۱۹۹۳ نسبت به «خلأ اخلاقىاخلاقی » در قلب فرهنگ مدرن هشدار داد، خلأیىخلأیی که به دید وىوی هم اخلاق سنتىسنتی و هم علم تجربىتجربی مدرن علت آن بودند. به عقیده یوناس تکنولوژى،تکنولوژی، امروزه طبیعت رفتار آدمىآدمی را دگرگون کرده است. تکنولوژىتکنولوژی با فراهم کردن این امکان که انسان بر طبیعت درون و بیرون خود اثر بگذارد و در آنها دخل و تصرف کند عملاً موجب تغییر و دگرگونىدگرگونی کردار انسانها شده است . این روند در مقیاسىمقیاسی بسیار وسیع، غیرقابل بازگشت و جهانىجهانی دارد و پیوسته رو به گسترش است. به دید یوناس اخلاق سنتىسنتی این قضیه را مفروض و مسلم مىمی گیرد که اثرات اعمال و رفتار ما بسیار محدود است . دراین نوع نگاه سنتىسنتی ، امور اخلاقىاخلاقی به روابط میان انسانها تعلق دارد نه به نسبت میان انسانها و طبیعت. خیر و شر اعمال اخلاقىاخلاقی به نوعىنوعی در دست آدمىآدمی بود اما پیامدها و نتایج دوردست آنها به صدفه و اتفاق یا به تقدیر یا مشیت ارجاع داده مىمی شد. یوناس تصریح مىمی کند که همه این امور با ظهور و گسترش تکنولوژىتکنولوژی مدرن تغییر کرد و اخلاق مرسوم، اکنون قادر نیست در دنیایىدنیایی چنین تغییر یافته و آمیخته به تجهیزات و ابزار آلات تکنولوژیک ، زمینه مسؤولیت پذیرىپذیری را – وقتىوقتی آینده بشریت در خطر است – آماده سازد. به دید یوناس این خلأ اخلاقىاخلاقی ، با غلبه یافتن نوعىنوعی نگرش علمىعلمی به طبیعت در دوره مدرن شدت پیدا کرده است ، نوعىنوعی ماتریالیسم فروکاهنده که برطبق آن، طبیعت یک «ماشین بزرگ» است و مبناىمبنای هیچ گونه ارزش اخلاقىاخلاقی و نمایانگر هیچ غایتمندىغایتمندی نیست. دراین نگرش این نظر که طبیعت غایاتىغایاتی دارد به عنوان یک استعاره انسان انگارانه (anthropomorphic) رد مىمی شود. طبیعت بیرون از انسان، اعتنا و التفاتىالتفاتی به انسان ندارد. انسانها در اعمال خود غایات و مقاصدىمقاصدی دارند اما سایر موجودات زنده و ارگانیسم هاىهای غیرانسانىغیرانسانی ، شىءشیء محض هستند: ماده در حال حرکت. به زعم هانس یوناس در اینجا عمیق ترین ریشه هاىهای بحران فرهنگىفرهنگی عصر حاضر نهفته است یعنىیعنی نیست انگارىانگاری (nihilism ):.
 
فقدان ملاک و مبنایىمبنایی براىبرای داورىداوری در باره خوبىخوبی و خیر طبیعت و عارىعاری بودن طبیعت از هرگونه وجه انسانىانسانی که بتوان با آن ارتباط حرمت آمیز داشت، پاسخ دادن به چالش اخلاقىاخلاقی بنیادینىبنیادینی را که قدرت هاىهای جدید انسان امروز در برابرش قرار داده، غیرممکن ( و یا بسیار دشوار ) ساخته است: چالش هایىهایی از این قبیل که انسان امروز چرا باید به فکر زمین و انسانهاىانسانهای آینده باشد؟ چرا انسان امروز باید به طبیعت به عنوان چیزىچیزی فراتر از منبعىمنبعی صرف براىبرای بهره بردارىبرداری تکنولوژیک بنگرد و در حفظ آن بکوشد. لورنس وگل معتقد است که یوناس یگانه راه پاسخ دادن به بحران فرهنگىفرهنگی ریشه گرفته در فرهنگ مدرن را نقد فلسفىفلسفی نیست انگارىانگاری مىمی داند کارىکاری که خود وىوی در بسیارىبسیاری از آثارش بدان پرداخته است.
 
'''== نقد فلسفىفلسفی نیست انگارىانگاری معاصر''' ==
 
بخشىبخشی از نقد فلسفىفلسفی یوناس متوجه فلسفه اگزیستانسیالیسم است که اطلاعات گسترده اش در مورد آیین گنوسىگنوسی در این راه بسیار به او کمک کرد. بنابر الهیات گنوسىگنوسی خدا به غایت متعالىمتعالی است و با دنیاىدنیای مادىمادی بسیار فاصله دارد. خود دنیاىدنیای مادىمادی نیز زیر سلطه یک دمیورژ (صانع) شر قرار دارد. بر طبق آیین گنوسىگنوسی وظیفه انسان این است که به معرفت (gnosis) دست یابد. چنین معرفتىمعرفتی این امکان را فراهم مىمی کند که روح انسان پس از مرگ از همه امور دنیوىدنیوی خلاص شود و به وصال با خدا برسد. نکته مهم اینجاست که در این نوع نگرش ، ثنویت و دوگانه انگارىانگاری قاطعىقاطعی میان خدا و طبیعت وجود دارد و نیز میان اخلاق و انسان از یک سو و طبیعت از سوىسوی دیگر. یوناس این دوگانه انگارىانگاری را چنانکه اشاره شد ریشه نیهیلیسم (نیست انگارىانگاری) مىمی داند و آن را در نقد فلسفىفلسفی خویش به کار مىمی برد. به دید او اگزیستانسیالیسم معاصر نیز این پیشفرض اثبات نشده را پذیرفته است. یوناس اگزیستانسیالیسم را در تحلیل نهایى،کاملنهایی،کامل ترین جلوه خلأ اخلاقىاخلاقی مىمی داند و علت آن را در دو پیشفرض اساسىاساسی فلسفه اگزیستانسیالیسم جست وجوجستجو مىمی کند: ۱ – نخست این عقیده که مفهوم تعهد اخلاقىاخلاقی یک ابداع انسانىانسانی است و نه کشفىکشفی که مبتنىمبتنی بر وجود عینىعینی خود خیر باشد ۲ – و دوم هم اینکه بقیه قلمرو وجود و سایر موجودات اعتنایىاعتنایی به تجربه و درک ما از مفهوم تعهد ندارند. یوناس به عقیده وگل جلوه این دو مفهوم را در فلسفه اگزیستانسیالیسم هایدگر مىمی جست اما ظاهراً باید آن را به شکل بارز در بخش عمده اگزیستانسیالیسم سارتر جست وجوجستجو کرد. در هرحال، یوناس آیین گنوسىگنوسی و اگزیستانسیالیسم را داراىدارای دو وجه اشتراک اساسىاساسی مىمی داند: ۱ – نفىنفی اینکه کیهان نظمىنظمی اخلاقىاخلاقی دارد و ۲ – عقیده به متعالىمتعالی بودن کامل «خود» یا «روح – غیرکیهانىغیرکیهانی »که مىمی توان از آن به وجود غیرمادىغیرمادی یاد کرد. فرد صاحب اصالت در فلسفه اگزیستانسیالیسم (الحادىالحادی ) همچون pneumaticos ( افراد معنوىمعنوی ) فراتر از هرگونه قانون یا nomos اخلاقىاخلاقی قرار دارد. اما بدون اعتقاد به خدایىخدایی متعالىمتعالی ، فرد صاحب اصالت «آزاد» است که برمبناىبرمبنای دیدگاه خودش و «فراسوىفراسوی خیر وشر» آفریننده ارزشها باشد. او در این حال ، به آینده اىای گشوده نظر دارد اما فاقد هرگونه جهت گیرىگیری به طرف یک مقیاس و معیار سرمدىسرمدی که به زمان حال و وضعیت حال حاضر ثبات ببخشد است.
 
آیا یوناس یک فیلسوف است یا یک متخصص الهیات که از منتقدان فلسفه هاىهای اگزیستانسیالیسم (دست کم شاخه الحادىالحادی آن ) و نیز از منتقدان صنعت گسترىگستری و تکنولوژىتکنولوژی گرایىگرایی بىبی حد ومرز و نیز منتقد دیدگاههاىدیدگاههای مادىمادی باورانه و فروکاهنده به شمار مىمی رود؟ خود او در عین حال که دلمشغولىدلمشغولی بسیار به الهیات داشت منتقد آن نیز بود و همواره مىمی خواست در مقام یک فیلسوف شناخته شود . او در اهمیت اخلاق و در ستایش طبیعت و زندگىزندگی بسیار سخن گفت ، زندگىزندگی و جوشش حیات که به دید او حتىحتی در ساده ترین موجودات زنده وجود دارد . شناخت اندیشه هاىهای او در باره طبیعت و اخلاق بسیار مهمتر از گنجاندن وىوی در قالب هاىهای به عادت درآمده است.
 
{{پانویس}}
خط ۴۴:
[[رده:درگذشتگان ۱۹۹۳ (میلادی)]]
[[رده:زادگان ۱۹۰۳ (میلادی)]]
[[رده:زیست‌اخلاق‌شناسان]]
[[رده:فیلسوفان اهل آلمان]]
[[رده:فیلسوفان سده ۲۰ (میلادی)]]