جهانگیرخان صور اسرافیل: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ←‏جایگزینی با [[وپ:اشتباه|اشتباه‌یاب]]: خواندهاید⟸خوانده‌اید، صورسرافیل⟸صوراسرافیل
خط ۴۱:
میرزا جهانگیر خان در دوران مشروطه در انجمن‌های سری ([[انجمن باغ میکده]]) و مجامع ایرانیان راه یافت. او با سرمایه [[میرزا قاسم خان تبریزی]] و همکاری [[میرزا علی‌اکبر خان قزوینی]] (دهخدا) روزنامه‌ای به نام [[صور اسرافیل (روزنامه)|صور اسرافیل]] چاپ کرد. [[روزنامه صور اسرافیل]] با مشکلاتی روبرو شد؛ از آن میان این که چندین بار نویسنده آن را تکفیر کردند و چند بار دفتر روزنامه‌اش را ویران کردند.<ref>محمد باقر مؤمنی، صوراسرافیل، مجله: «نامه انجمن کتابداران ایران» دوره هفتم، بهار ۱۳۵۳ - شماره ۱، برگ‌های ۱۱ و ۱۲</ref>
 
نام میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل به همراه [[جمال‌الدین واعظ اصفهانی|سید جمال الدین واعظ]]، [[ملک‌المتکلمین]] و [[سید محمدرضا مساوات]] در فهرست چهار نفری بود که محمدعلی شاه پیش از به توپ بستن مجلس، درخواست تبعید آنها را از ایران کرده بود،<ref>[[مهدی ملک‌زاده|ملک‌زاده م]]، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران. ۱۳۷۱.[[انتشارات علمی]]. ص ۷۰۵ و ۸۲۱ شابک =۹۶۴–۳۷۲-۰۹۲–۶۹۶۴–۳۷۲–۰۹۲–۶</ref> که با ایستادگی مجلس روبرو شد. پس از [[به توپ بستن مجلس]] به همراه گروهی دیگر از مشروطه‌خواهان دستگیر شد و به دستور [[محمدعلی‌شاه]] در روز چهارشنبه ۲ تیر/۲۴ جمای الاولی ۱۳۲۶ به همراه [[ملک‌المتکلمین]] و [[قاضی ارداقی]] در [[باغشاه تهران|باغ‌شاه]] پس از شکنجه در برابر محمدعلی شاه کشته شد.<ref>تاریخ مشروطه، [[احمد کسروی|کسروی]] ص 658</ref><ref name="maktoom">{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = نبوی رضوی| نام =سید مقداد | پیوند نویسنده =سید مقداد نبوی رضوی| فصل = زندگانی ملک المتکلمین| عنوان = تاریخ مکتوم| سال =1393| ناشر = پردیس دانش| مکان =تهران | زبان = فارسی| شابک = ISBN 976-600-300-060-5| صفحه = 268| صفحات =333}}</ref> عمه زاده او، اسدالله خان جهانگیر نیز در روز به توپ بستن مجلس پس از دلاوری‌های بسیار کشته شد.<ref>مهدی ملک‌زاده، زندگانی ملک المتکلمین، انتشارات شرکت نسبی علی اکبر علمی و شرکاء، تهران، اردیبهشت ماه ۱۳۲۵، برگ ۲۶۰</ref>
 
== باورها و عقاید ==
گفته می‌شود که میرزا جهانگیر خان شیرازی باورهای [[ازلی]] داشته است.<ref>[http://books.google.com/books?id=bhOzoUClsCoC&pg=PA22&dq=yahya+dowlat+abadi+babi&hl=en&sa=X&ei=qRm5UMvqH5Ou8QSrtoG4DA&ved=0CC0Q6AEwAA#v%23v=onepage&q&f=false Iran: Religion, Politics, and Society : Collected Essays By Nikki R. Keddie, P.22]</ref>
[[پرونده:دستخطی از عباس افندی در خصوص ملک المتکلمین و جهانگیرخان صور اسرافیل.gif|وسط|بندانگشتی|150px|سند دستخطی از عباس افندی [[عبدالبهاء]] که در آن به [[ازلی]]‌ها (امت یحیای بی وفا) تاخته و [[ملک‌المتکلمین]] و '''میرزا جهانگیرخان شیرازی''' را (ملک الخرمین) و (صور و ناقور) نام داده است.<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = نبوی رضوی| نام =سید مقداد | پیوند نویسنده =سید مقداد نبوی رضوی| فصل = تصاویر و اسناد| عنوان = تاریخ مکتوم| سال =1393| ناشر = پردیس دانش| مکان =تهران | زبان = فارسی| شابک = ISBN 976-600-300-060-5| صفحه = 310| صفحات =333}}</ref>]]
 
== نظرات [[نیکی کدی]] و [[ادوارد براون]] ==
 
<blockquote>
بهائیان به اصول و مبانی غربی گرایش داشتند و بخشی از جنبش غرب گرایی را تشکیل می‌دادند. لیکن در دوران انقلاب مشروطیت، شرکت در سیاست را تقبیح کرده و به منظور جذب تحمل و مدارا برای آیین شان، وفاداری خود را به شاه قجر پنهان نمی‌کردند. بخش کوچکی از بهاییان طرفدار [[یحیی صبح ازل]] (برادر ناتنی [[بهاءالله]] و جانشین منصوب باب) بودند که «ازلی» خوانده می‌شدند.
 
فشار ایذا و اذّیت، منجر شد که ازلی‌ها بیش از بهاییان به فعالیت زیرزمینی روی بیاورند و تظاهر کنند که مسلماند. این پنهان کاری به حدی رسید که برخی در کسوت ملایی، به عنوان علمای اسلام، وعاظ و آموزگاران و غیره در آمدنددرآمدند.
 
به مثابه برچسب کمونیست در آمریکا، عبارت «بابی» دستاویزی به منظور تهییج مسلمانان برای مخالفت با رفرم و مدرنیسم شده بود. سرانجام هم منجر شد به انکاری همه‌جانبه در مورد شرکت برجسته بابیان در نهضت مشروطیت. به عنوان نمونه، ادوارد براون، ِ که با بسیای از برجسته‌ترین ازلی‌ها از دور و نزدیک در تماس بود، در کتاب «انقلاب ایرانی»،<ref>http://www.worldcat.org/title/persian-revolution-of-1905-1909/oclc/408875</ref>، اشاره‌ای به اینکه کدامیک از آن فعالین ازلی بودند، نمی‌کند و این در حالیست که بسیاری از آنان در قید حیات نبودند و امکان آزار و اذیتشان فراهم نبود.
 
براون در کتاب دیگرش، با فرنام «داده‌هایی برای مطالعه آئین باب»، <ref>http://www.worldcat.org/title/materials-for-the-study-of-the-babi-religion/oclc/253540</ref>که سال‌ها بعد نوشته شد، از دلبستگی ازلی‌ها به انقلاب مشروطه سخن گفته و [[ملک‌المتکلمین | حاجی میرزا نصرالله ملک المتکلمین]] و میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل را به عنوان دو تن از ازلی‌ها نام می‌برد. این مطلب، با اطلاعات مستقلی که از منابع خبر رسان معتبر خودم در ایران دارم همخوانی دارد. به این مجموعه باید میرزا یحیی دولت‌آبادی را هم در کنار تعدادی از فعالین نه چندان مشهور، افزود. نا گفته نماند که [[جمال‌الدین واعظ اصفهانی | سید جمال الدین اصفهانی]] رفتاری دوستانه با بابی‌ها داشت...<ref> نیکی کدی، «مجموعه مقالات در باب ایران، مذهب، سیاست و جامعه»، بخش پیشگفتار، برگ بیست و دوم</ref><ref>[https://books.google.com/books?id=5vnIBQAAQBAJ&pg=PT24&dq=Iran+Religion,+Politics+and+Society+Collected+Essays+jahangir&hl=en&sa=X&ved=0CB4Q6AEwAGoVChMIgbj-8qiHxwIVBZyACh3XJABD#v%23v=onepage&q&f=false کتاب نیکی کدی ]</ref>
</blockquote>
 
== واجب القتل ==
بعد از چاپ مقاله‌ای توهین‌آمیز به مقدسات در آن نشریه، مرحوم طباطبایی به بهبهانی می‏ گویدمی‌گوید: «آقا شما مقاله صور اسرافیل را خوانده‏اید؟خوانده‌اید؟ بهبهانی با خونسردی جواب می‏دهدمی‌دهد: بلی. طباطبایی با عصبانیت می‏گویدمی‌گوید: نویسندگان این مقاله کافرند و به اسلام توهین کرده‏اندکرده‌اند و واجب‌القتل‌اند».<ref>مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطه ایران، کتاب دوم، برگ هایبرگ‌های ۴۳۸ و ۴۳۹</ref><ref>امیر سبزی پور و علی احمدی خواه، بررسی هفته نامه صور اسرافیل، مجله «تاریخ اسلام در آیینه پژوهش»، بهار ۱۳۸۸، شماره ۲۱، برگ ۱۲۵</ref>
 
بعد از چاپ مقاله‌ای توهین‌آمیز به مقدسات در آن نشریه، مرحوم طباطبایی به بهبهانی می‏ گوید: «آقا شما مقاله صور اسرافیل را خوانده‏اید؟ بهبهانی با خونسردی جواب می‏دهد: بلی. طباطبایی با عصبانیت می‏گوید: نویسندگان این مقاله کافرند و به اسلام توهین کرده‏اند و واجب‌القتل‌اند».<ref>مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطه ایران، کتاب دوم، برگ های ۴۳۸ و ۴۳۹</ref>
<ref>امیر سبزی پور و علی احمدی خواه، بررسی هفته نامه صور اسرافیل، مجله «تاریخ اسلام در آیینه پژوهش»، بهار ۱۳۸۸، شماره ۲۱، برگ‌ ۱۲۵</ref>
 
== روزنامه خاطرات عین السلطنه<ref>http://www.rijaldb.com/fa/11742/قهرمان+میرزا+سالور+عین+السلطنه</ref> ==
<blockquote>
این میرزا جهانگیر شیرازی یکی از آن لامذهب‌ها است، لاشی محض. تا به حال دو بار روزنامه‏روزنامه اش‏اش توقیف، سه مرتبه محاکمه شده. این توقیف و محاکمه هم مثل چوب خوردن و تبعید کردن‌های سابق باعث ترقی او شده... ؛ بالاخره موقوف یا توقیف ابدی خواهد شد. یا از مذهب بد می‏نویسدمی‌نویسد و یا از علما یا از شاه و محترمین... اول کاری که روزنامه ‏هاروزنامه‌ها کردند بعد از هزار و سیصد سال، دنبال مذهب افتاده و می‏خواهندمی‌خواهند مذهب تازه برای ما درست کنند. مثل اینکه همه چیز درست شده، فقط این یک کار ناقص مانده است!
 
 
چهارشنبه ۲۴ جمادی‌الاولی، صبح به اتفاق حاجی افخم‌الدوله باغ شاه رفتیم. لدی‌الورود مسموع شد که ملک‌المتکلمین بهشتی و میرزا جهانگیر مدیر صور اسرافیل را طناب انداختند. آن یکی واصل به جهنم، دیگری هم پی او انتظار نفخ صور را باید بکشد. این است سزا و جزای کسی که از خدا گرفته تا تمام انبیا و رسل را بد بگوید و هزارها بیت در کهنه‌پرستی و دین و مذهب و تربت حضرت سیدالشهدا مضمون و ناسزا کتابت کند. خدا منتقم حقیقی است و دست‌بردار نیست. برای سی و دو عدد روزنامه خودش را به کشتن داد. اما ملک پولی جمع کرد، افسوس که لذتی از آن نبرد. این دو نفر اگرچه بابی ازلی بودند؛ اما عقیدة بیشتر مردم در لامذهبی آنهاست... خداوند، همه را از سوء اعمال خود حفظ فرماید...<ref>عین السلطنه، روزنامه خاطرات، جلد سوم، برگ ۱۸۳۴</ref>
سطر ۷۳ ⟵ ۶۹:
 
== عضویت در انجمن آذربایجان و کمیته انقلاب ملی ==
 
آنچه مسلم است عضو فعال انجمن آذربایجان و از اینها بالاتر یکی از اعضای «حوزه مخفی [[اجتماعیون عامیون]] تهران» بوده است که وابسته به فرقهٔ اجتماعیون عامیون مسلمان‌های قفقاز است و با فرقهٔ اجتماعیون عامیون روسیه نیز ارتباط دارد.
 
میرزا جهانگیر خان در فعالیت‌های سوسیال دمکراتیک خود با [[حیدرخان عمواوغلی |حیدر عمو اوغلی]] ارتباط نزدیک دارد و از سازمان دهندگان فعال و آگاه است. هنگامی که محمد علی شاه برای آخرین بار سرکوبی مشروطیت را تدارک می‌بیند عده‌ای از اعضای فرقه اجتماعیون عامیون برای مقابله با او و بسیج مردم «کمیته انقلاب ملی» را تشکیل می‌دهند که در حقیقت مرکز تصمیم گیریتصمیم‌گیری سازمان‌های مشروطه خواه به حساب می‌آید و میرزا جهانگیر خان یکی از اعضای اصلی آن است...
 
جوانی ست پاکباز و برای دفع شر استبداد، گاه اندیشه‌هایی بی‌سابقه به خاطرش خطور می‌کند... میرزا جهانگیر خان به این خیال افتاد که برای راندن [[امیربهادر|امیر بهادر]] از دربار ایران، یکی از شب‌ها به طوری که او را نبینند به خانه امیر بهادر برود و خودش را بکشد و تصور می‌کرد قتل او را منسوب به امیر بهادر خواهند کرد و ملت امیر بهادر را قاتل او خواهد دانست و به ناچار محمد علی شاه مجبور خواهد شد یا او را تسلیم محاکمه کند یا به خارج فرارش دهد؛ ولی ملک المتکلمین و سید جمال الدین به قصد جهانگیر خان پی بردند و با هزار دلیل و برهان او را از این کار باز داشتندبازداشتند...<ref>محمد باقر مؤمنی، صوراسرافیل، مجله: «نامه انجمن کتابداران ایران» دوره هفتم، بهار ۱۳۵۳ - شماره ۱، برگ‌های ۴۲ و ۴۳</ref><ref>مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران ۱۳۲۷، ج ۳، برگ ۲۱۰</ref>
 
== یادبود ==
سطر ۹۳ ⟵ ۸۸:
امروز سعادت و اقبال فرزندان ایران، بسته به تکمیل معنی مشروطیت است، ولی فرزند «ام الخاقان» (لقب مادر محمد علی شاه، دختر میرزا تقی خان امیرکبیر) که ننگ تاج و تخت چند هزار ساله ایران است، برای استقلال کامروایی سبعانه خود، می‌خواهد این سعادت ما را به یک بدبختی و ذلّت دائمی مبدل نماید.
 
از دیروز تا به حال نقشه‌ای که ترسیم کرده آفتابی شد. فردا ما به فداکاری حاضر می‌شویم. اگر از پیش نبردیم و کشته شدیم و خبر مرگ من به شما رسید، غمگین نشوید و هول نکنید، زیرا که در راه آزادی ایران، یک افتخاری برای شما و فرزندان شما به یادگار گذاشتم. مُردن که از لوازم طبیعی است. آدم که باید بمیرد، چرا با درد و مرض مرده باشد و به جانبازی از تألم نشاة زندگی بد، در یک چشم بهم زدن نمیرد...<ref>تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، به قلم مهدی ملکزاده، چاپ تهران، ۱۳۲۷، جلد دوم</ref><ref>رکن الدین خسروی، نشریه چیستا، خرداد ۱۳۶۷، شماره ۵۰، برگ ۸۰۱</ref></blockquote>
</ref><ref>رکن الدین خسروی، نشریه چیستا، خرداد ۱۳۶۷، شماره ۵۰، برگ ۸۰۱</ref></blockquote>
 
== آخرین مقاله صور اسرافیل ==
سطر ۱۰۳ ⟵ ۹۷:
 
== اعدام جهانگیر خان ==
« مامونتوف » خبرنگار روس که در زمان اعدام جهانگیر خان در ایران بود، می نویسدمی‌نویسد:
 
<blockquote>سر گذشت این دو تن (میرزا جهانگیر خان و ملک المتکلمین) بسیار ساده بود. امروز ایشان را به باغ بردند و پهلوی فواره نگاه داشتند. دو دژخیم طناب به گردن ایشان انداختند. از دو سو کشیدند. خون از دهان ایشان آمد و این زمان، دژخیم سومی خنجر در دل هایدل‌های ایشان فرو کردفروکرد...<ref>رکن الدین خسروی، راه سواران آزادی، یادی از: جهانگیرخان صور اسرافیل، چیستا، خرداد ۱۳۶۷، شماره ۵۰، برگ ۸۱۴</ref> <ref>http://www.ensani.ir/storage/Files/20120426181559-5196-247.pdf</ref>
« مامونتوف » خبرنگار روس که در زمان اعدام جهانگیر خان در ایران بود، می نویسد:
<blockquote>سر گذشت این دو تن (میرزا جهانگیر خان و ملک المتکلمین) بسیار ساده بود. امروز ایشان را به باغ بردند و پهلوی فواره نگاه داشتند. دو دژخیم طناب به گردن ایشان انداختند. از دو سو کشیدند. خون از دهان ایشان آمد و این زمان، دژخیم سومی خنجر در دل های ایشان فرو کرد...<ref>رکن الدین خسروی، راه سواران آزادی، یادی از: جهانگیرخان صور اسرافیل، چیستا، خرداد ۱۳۶۷، شماره ۵۰، برگ ۸۱۴</ref> <ref>http://www.ensani.ir/storage/Files/20120426181559-5196-247.pdf</ref>
</blockquote>
 
سطر ۱۳۶ ⟵ ۱۲۹:
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:صور اسرافیل، جهانگیرخان}}
 
[[رده:اعدام‌شدگان اهل ایران در زمان انقلاب مشروطه]]
[[رده:افراد در انقلاب مشروطه]]