صفی‌علی‌شاه: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ←‏جایگزینی با [[وپ:اشتباه|اشتباه‌یاب]]: مشائخ⟸مشایخ، رحمتعلیشاه⟸رحمت علیشاه، آنطورکه⟸آنطور که
خط ۸:
وی در سن ۲۱ سالگی، و به سال ۱۲۷۲ هجری قمری به شیراز رفت و به میرزاکوچک [[رحمت علیشاه]] سر سپرد و جزو مریدان او گردید و به اصطلاح دراویش، به شرف توبه و تلقین از حضرتش مشرف گردید. وی همچنین در اوایل امر، علاوه بر شیراز، مدتی در کرمان و یزد نیز اقامت نمود و سپس به هندوستان رفت و برای چند سال در آن دیار اقامت نمود.<ref>شرح حال رجال ایران، اثر: مهدی بامداد، چاپ اول، جلد اول، صفحه: ۳۴۰</ref>
 
وی سپس از طرف هندوستان به حجاز رفت و آنطورکهآنطور که خود او در شرح حال خویش نوشته‌است، در این سفر با اغلب مشایخ ایران و هند و روم ملاقات کرد و از برخی مستفیض شد. وی بنابه گفتهٔ خود در هندوستان به تألیف زبدة الاسرار، که مثنوی منظومی در اسرار شهادت و تطبیق با سلوک الله‌است، پرداخت. هرچند که برخی با توجه به کمال و پختگی اشعار زبدة الاسرار، در نگارش این کتاب در جوانی صفیعلیشاه تردید کرده‌اند، و برخی نیز نوشته‌اند که وی در سالهای میانسالی خود و در موقع اقامت در کرمان، بنابه دستور استاد و مرشد خویش، رحمت علیشاه، تألیف و تصنیف کتاب زبدة الاسرار را آغاز نمود و آن را در هندوستان به انجام رسانید و در همان‌جا آن را به کمک یکی از ارادتمندانش که اهل بمبئی بود، به چاپ رسانید.<ref>جستجو در احوال و آثار صفی علیشاه، اثر: دکتر عطاکریم برق، چاپ اول، صفحه: ۱۲</ref>
 
در سال ۱۲۸۰ هجری قمری، وی از راه هند به زیارت [[بیت الله]] مصمم شد، و در مراجعت خویش، مجدداً در هندوستان توقف نمود و از محضر عرفاً و مشائخمشایخ آنجا استفاده کرد. وی سپس و در سال ۱۲۸۵ هجری قمری، به عزم [[ارض اقدس]] رضوی، از راه [[عتبات عالیات]]، به سمت شیراز و یزد مراجعت کرد و از آنجا به تهران آمد.<ref>جستجو در احوال و آثار صفی علیشاه، اثر: دکتر عطاکریم برق، چاپ اول، صفحه: ۱۱ و ۱۲</ref>
 
== مهاجرت به تهران ==
در سال ۱۲۸۸ هجری قمری، وی به سمت نمایندگی یا به اصطلاح دراویش، به عنوان شیخ مجاز در دستگیری، از طرف [[منورعلی‌شاه شیرازی|حاج آقا محمد منورعلیشاه]] (متوفی ۱۳۰۱ هجری قمری)، که بنا به وصیت رحمتعلیشاهرحمت علیشاه جانشین او (متوفی ۱۲۷۸ هجری قمری) بود، به تهران آمده و در آنجا اقامت گزید و بزودی بواسطه معلومات، تجربیات، [[مردم شناسی]] و زرنگی که داشت، بساطش رونق گرفت و عده‌ای از شاهزادگان و جمعی از بزرگان از هر طبقه، دور او را گرفته، و به وی گرویدند.
 
منورعلیشاه که مرشد او بود، چون اوضاع را چنین دید، خود در سال ۱۲۹۴ هجری قمری، از شیراز که مرکز ارشاد بود، به تهران آمد، که به قول [[مهدی بامداد]]، بساط و دستگاه درست شده توسط صفی علیشاه را خود بدست گیرد و یا مثلاً شیخ خود را تغییر داده، دیگری را به جای صفی علیشاه تعیین نماید. اما وی غافل از این بود که صفی علیشاه در مدت چند سال اقامت خود در تهران، جاده را کاملاً کوبیده و برای خویش صاف و هموار کرده بود و دیگر احتیاج به مرشد دیگری نبود؛ بنابراین از طرف شیخ به مرشد چندان اعتنایی نشد و بالطبع نزاع لفظی میان آنان درگرفت و مرشد مغلوبً و منکوبً به طرف شیراز عقب‌نشینی اختیار نمود و خود صفی علیشاه شاخص و مرشد گردید.<ref>شرح حال رجال ایران، اثر: مهدی بامداد، چاپ اول، جلد اول، صفحه: ۳۴۰</ref>
 
صفی علیشاه به دارالخلافه تهران آمد و در آنجا، چندی زندگانی کرد، ولی به علت نزاع قطبیت مابین مشایخ ''سلسله رحمت علی'' [مقصود لابد سلسله نعمت‌اللهی است که رحمتعلیشاهرحمت علیشاه قطب آن بود]، باز به دکن (حیدرآباد) رفت و خواست که باقی عمر خویش را در آنجا بگذراند، اما به این نیت توفیق نیافت و پس از چندی به تهران برگشت و در این شهر، تا پایان عمر خویش به کار تألیف و تصنیف و ارشاد پرداخت.<ref>جستجو در احوال و آثار صفی علیشاه، اثر: دکتر عطاکریم برق، چاپ اول، صفحه: ۱۲</ref>
 
هرچند که صفی علیشاه خود علت اقامت طولانی خویش در تهران را، در شرح حال خودنوشت خویش، امن تر بودن دارالخلافه برای امثال خود و همچنین حضور سلطان ناصرالدین شاه در این شهر و صاحب علم و هنر شدن و آداب انسانیت یافتن اغلب مردم در سایهٔ پادشاهی وی، ذکر کرده‌است.<ref>زبدةالاسرار (شرح حال خودنوشت صفی علیشاه در مقدمه کتاب)، اثر: صفی علیشاه، چاپ چهارم، صفحه: ۵</ref>