اسکندر شیخی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ←‏top: تمیزکاری با استفاده از AWB
جز اصلاح نویسه نادرست با استفاده از AWB
خط ۲۵:
 
=== در رکاب تیمور ===
اسکندر در به رکاب تیمور گورکانی درآمد و وی را به فتح [[تبرستان]] تحریک نمود. در حمله تیمور به مازندران، تحریکات اسکندر شیخی که پدر او به دست سادات کشته شده‎بود،شده‌بود، بسیار مؤثر بود. در این هنگام اسکندر شیخی به عنوان یکی از همراهان و سرداران تیمور محسوب می‌شد و همیشه در فکر براندازی حکومت مرعشیان در مازندران بود و در مشوق کردن ذهن تیمور و توجه او به مازندران همیشه سخنان تحریک‌آمیز به تیمور می‌گفت. سرانجام تیمور پس از چندی در سال ۷۹۲ هجری لشکر خود را متوجه [[خراسان]] کرد و از آنجا برای تصرف [[مازندران]] عزمش را جزم نمود.<ref name="دانشگاه اصفهان">{{یادکرد
|نویسنده=حسین میرجعفری
|مقاله=[http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=42011 حمله تیمور به مازندران و عوامل سقوط مرعشیان]
خط ۳۵:
}}</ref>
 
پس از آنکه [[سادات مرعشی]] اسیر تیمور شدند، [[اسکندر چلاوی]] نزد تیمور رفته و گفت:«این‌ها خونی من‌اند، پادشاه به من بسپارند تا [[قصاص]] بکنم.» تیمور نیز در پاسخ به وی گفت:«این‌ها تنها خونی تو نیستند، [[پادوسبانیان|ملک]] [[رویان]] را نیز اینان کشته‌اند. ملک طوس را نیز حاضر گردانید تا خونی او با او سپرده شود، تا قصاص بکند.» پس از حاضر شدن ملک طوس [[پادوسبانیان|پادوسبانی]] در این مجلس، تیمور از او خواست تا آنکس را که خونی اوست، قصاص نماید. <ref name="مجد ۱۴۶"/> ملک طوس، با این عمل مخالفت کرد<ref name="مجد ۱۴۶"/> و گفت:
{{نقل قول|ایشان هیچ‌کدامین مردم ما را قتل نکرده‌اند که بر ما قصاص لازم آید شرعاً، زیرا که در صف هیجاء تیری از نوکران ایشان برکسان ما آمده مرده‌اند و یا به شمشیری مجهول به شرف هلاک پیوسته باشند. عجب اگر این قتل را قصاص جایز باشد و دیگر آن که ایشان [[سید|سیداند]]، هر که ایشان را بکشد فردا روز قیامت یقین در پهلوی [[یزید بن معاویه|یزید لعین]] باید استادن و سؤال ایزدی را جواب دادن و مرا طاقت شرکت یزید نیست. باقی شما حاکمید.}}
[[امیر تیمور گورکانی]]، چون این سخنان را شنید، به ملک سعدالدوله گفت:
خط ۴۳:
=== دوران حکومت ===
[[پرونده:Chalav Government.png|250px|بندانگشتی|اسکندر تنها والی [[آمل]] بود و [[ساری]] را تیمور به شخص دیگری سپرد.]]
بسیاری از مردم [[آمل]] پس از قتل عام از این شهر گریختند و این شهر به «قحطی» دچار شد. اسکندر شیخی در این زمان برای آوردن غلات از [[گیلان]] کمک خواست. مقارن همین ایام وی [[مشهد میربزرگ]] را تخریب نمود. <ref>{{Harvnb|مجد|۱۳۸۸|p=۱۵۰}}</ref> سید عزالدین رکابی، داماد سید کمال‌الدین مرعشی، در جنگل‌ها کمین نمود و مدتی علیه اسکندر قیام نمود که در آخر اسکندر چلاوی با کمک قارن غوری، حاکم [[ساری]]، و [[خراسان|خراسانیان]] در خدمت او، عزالدین رکابی را شکست داد. <ref>{{Harvnb|ظهیرالدین|۱۳۶۸|p=۲۳۷-۲۳۹}}</ref>
 
اسکندر شیخی بعد از اندک مدتی با امیر تیمور عصیان نمود<ref name="مجد ۱۵۱">{{Harvnb|مجد|۱۳۸۸|p=۱۵۱-۱۵۲}}</ref>، سپاه وافر به سرداری امیرزاده رستم بن عمر شیخ بن امیر تیمور به مازندران آمدند. اسکندر با زن و دو پسر صغیر خود چارق پوشیدند و از جنگل رستمدار به طور مخفی به [[تنکابن]] رفتند. امیرزاده رستم از سیدهادی کیا بن امیر کیای ملاطی حاکم تنکابن وی را طلب کرد، وقتی به جستجوی وی پرداختند، زن و پسران او را با تحف و هدایا به امیرزاده رستم فرستاد و حکومت چلاویه در مازندران بدو منقرض شد. [[کلاویخو]] سفیر [[اسپانیا]]، اسکندر شیخی را یکی از سرداران تیمور نام برده که فرماندهی حصار [[فیروزکوه]] را به وی سپرد. اما تیمور به بعضی جهات بر وی خشم گرفت و شخصاً به دروازهٔ حصار آمد و سی روز گرداگرد حصار را محاصره کرد و سرانجام اسکندر به دست تیمور افتاد.<ref name="دانشگاه اصفهان"/>
خط ۶۱:
 
{{چلاویان}}
 
[[رده:افراد ایرانی‌تبار در سده ۱۴ (میلادی)]]
[[رده:افراد ایرانی‌تبار در سده ۱۵ (میلادی)]]