شیدا (فیلم): تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ویرایش 37.137.175.184 (بحث) به آخرین تغییری که Safibot انجام داده بود واگردانده شد
←‏خلاصه داستان: حذف بخش نالازم/نیازی به توضیح کل نیست
خط ۲۴:
 
فرهاد هرندی (با بازی [[پارسا پیروزفر]])، پسر منحصر به فرد خانواده‌ای مرفه، در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق مشمول سربازی شده‌است. پدرش ([[بهزاد فراهانی]]) با تلاش فراوان او را به پادگانی امن و حاشیه‌ای منتقل می‌کند تا از خط مقدم دور بماند. اما فرهاد پس از پایان دوره آموزشی، بدون اطلاع خانواده، داوطلب پست پیامرسانی می‌شود که مستلزم رفت و آمدهای فراوان به خط مقدم است. او در یکی از این رفت و آمدها از ناحیه دست، چشم و سینه مجروح می‌شود و در بیمارستانی جنگی بستری می‌شود.
در بیمارستان، پرستاری به نام شیدا فاطمی به سفارش مجروحی به نام رضا امانی ([[محمدرضا شریفی نیا]]) برای تسکین درد شدید فرهاد، برایش قرآن می‌خواند. قرائت شیدا ساده و بدون رعایت اصول ترتیل است با این حال درد فرهاد را تسکین می‌دهد. فرهاد که چشم‌هایش به دلیل جراحت بسته‌اند، به مرور به شیدا دل می‌بازد و برای باز شدن پانسمان چشم‌هایش و دیدن او لحظه‌شماری می‌کند. فرهاد عشقش را از طریق یادداشتی در صفحهٔ اول قرآنش به شیدا اعتراف می‌کند و از او می‌خواهد که اگر احساس مشابهی دارد، قرآن را به یادگار بردارد..
 
در بیمارستان، پرستاری به نام شیدا فاطمی به سفارش مجروحی به نام رضا امانی ([[محمدرضا شریفی نیا]]) برای تسکین درد شدید فرهاد، برایش قرآن می‌خواند. قرائت شیدا ساده و بدون رعایت اصول ترتیل است با این حال درد فرهاد را تسکین می‌دهد. فرهاد که چشم‌هایش به دلیل جراحت بسته‌اند، به مرور به شیدا دل می‌بازد و برای باز شدن پانسمان چشم‌هایش و دیدن او لحظه‌شماری می‌کند. فرهاد عشقش را از طریق یادداشتی در صفحهٔ اول قرآنش به شیدا اعتراف می‌کند و از او می‌خواهد که اگر احساس مشابهی دارد، قرآن را به یادگار بردارد.
 
سرانجام پانسمان چشمان فرهاد باز می‌شود اما شیدا ناچار برای سرزدن به مادر بیمارش به شهر برگشته و قرآن را نیز با خود برده است. فرهاد مرخص می‌شود و چند روز بعد، هنگامی که برای یافتن شیدا مراجعه می‌کند با بیمارستانی مخروبه مواجه می‌شود. پرونده شیدا نیمه‌سوخته‌است و فرهاد نمی‌تواند آدرس او را بخواند یا عکسش را ببیند. تلاش‌های فرهاد برای یافتن شیدا در سایر بیمارستان‌های جنگی به جایی نمی‌رسد. در همین حین پذیرش قطعنامه اعلام می‌شود و او ناچار به شهر برمی‌گردد.
 
در شهر، خانواده فرهاد اصرار دارند که او را به عقد دختر تاجری ثروتمند دربیاورند تا از این طریق به مشکلات مالی پدر خانواده پایان بدهند. فرهاد ابتدا مقاومت می‌کند اما پس از مدتی، هنگامی که از یافتن شیدا ناامید می‌شود و پدر را در خطر جلب می‌بیند، با اکراه می‌پذیرد. جشن عروسی او و سیما ([[کمند امیرسلیمانی]]) برگزار می‌شود و شیدا نیز همراه با مادرش که از دوستان مادر فرهاد است در این جشن شرکت دارد. او که از بی‌وفایی فرهاد بهت‌زده است خودش را معرفی نمی‌کند.
 
فرهاد به زودی برای یافتن کار دچار مشکل می‌شود. او حاضر نیست از مجروحیتش در جنگ به عنوان امتیازی برای شغل‌یابی استفاده کند. از سویی خانواده همسرش برای مهاجرت به کانادا به او فشار می‌آورند. او با آن‌ها دچار اختلاف می‌شود. در همین حین، عوارض مجروحیتش عود می‌کند. فرهاد به طور تصادفی رضا امانی را می‌بیند و از او سراغ شیدا را می‌گیرد. رضا آدرس بیمارستان محل کار شیدا را می‌دهد و فرهاد به آنجا می‌رود اما جلوی در بیمارستان به دلیل عوارض مجروحیت بی‌هوش می‌شود.
 
در بیمارستان بیماری فرهاد را پیشرفته و کشنده تشخیص می‌دهند. او به سیما که برای ملاقاتش آمده توصیه می‌کند که به تنهایی به کانادا برود. او ازدواج‌شان را اشتباه می‌خواند و سیما با گریه بیمارستان را ترک می‌کند. فرهاد از مادرش می‌خواهد که پرستاری به نام فاطمی را پیدا کند. مادر قول می‌دهد از طریق دختر دوستش این موضوع را پیگیری کند. او نمی‌داند که دختر دوستش همان شیداست. شیدا که از فرهاد رنجیده‌است حاضر به دیدار او نیست. فرهاد چند بار صدای او را از دور می‌شنود ولی موفق به دیدارش نمی‌شود. سرانجام رضا امانی به خواهش فرهاد به نزد شیدا می‌رود و به او می‌گوید که ازدواج فرهاد اجباری بوده. امانی تأکید می‌کند که چیزی به پایان عمر فرهاد نمانده و خواهش می‌کند که شیدا به دیدار او برود.
 
شیدا همچنان تعلل می‌کند. حال فرهاد بدتر می‌شود. دستگاه‌های پزشکی متصل به او بوق می‌زنند و عدم وجود علائم حیاتی را نشان می‌دهند. دکتر دستگاه‌ها را خاموش می‌کند. سرانجام شیدا با قرآن فرهاد به بالین او می‌آید و سوره مزمل را برایش قرائت می‌کند. دوربین نشان می‌دهد که انگشت کوچک فرهاد تکان مختصری می‌خورد.
 
== بازیگران ==