لنینیسم: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ←‏top: تمیزکاری با استفاده از AWB
جز مسأله --> مسئله وپ:همزه با استفاده از AWB
خط ۱:
{{بهبود منبع}}
{{مفاهیم مارکسیسم-لنینیسم}}
[[پرونده:Lenin 1920.jpg|بندانگشتی|چپ|200px|]]
 
'''لنینیسم''' در [[فلسفه مارکس|فلسفۀ مارکسیستی]]، بدنۀ نظریۀ سیاسی برای سازمان سیاسی [[حزب پیشتاز]] انقلابی و دستیابی به [[دیکتاتوری پرولتاریا]]، به عنوان پیش درآمد سیاسی تأسیس سوسیالیسم است. لنینیسم که توسط ولادیمیر لنین انقلابی روس و رهبر شوروی توسعه داده شد و به نام وی نیز نامیده شد، تئوری های سیاسی و اقتصاد سوسیالیستی را شامل می شود که از مارکسیسم و نیز تفاسیر لنین از تئوری مارکسیستی برای کاربرد عملی آن با شرایط اجتماعی-سیاسی روسیۀ دهقانی در اوایل سدۀ بیستم بسط پیدا کرد. در فوریۀ ۱۹۱۷ به مدت ۵ سال، لنینیسم برنامۀ روسی اقتصاد مارکسیستی و فلسفۀ سیاسی بود که از سوی حزب بلشویک، حزب پیشتازی که مبارزه برای استقلال سیاسی طبقۀ کارگر را رهبری می کرد، به اجرا درمی آمد.
خط ۲۳:
منتقدان لنین انحراف‌های اصلی او از بنیادهای فکری مارکس را در مسائل زیر می‌دانند:
 
;فراهم نبودن شرایط انقلاب کارگری در روسیه
 
به زعم عده ای، [[کارل مارکس|مارکس]] عقیده داشت که انقلاب سوسیالیستی تنها در پیشرفته‌ترین جوامع سرمایه داری و به دست یک طبقه کارگر آگاه انجام می‌گیرد. بسیاری از متفکران مارکسیست معاصر لنین مانند [[برنشتاین]] و [[کائوتسکی]] در [[اروپای غربی]] و متفکر بزرگی مانند [[پلخانوف]] در [[روسیه]] عقیده داشتند که روسیه هنوز جامعه‌ای فئودالی است، فاقد طبقه کارگر پیشرفته‌است، و تا مرحله انقلاب کارگری راه درازی در پیش دارد. روشنفکران روسیه نخست باید به پیدایش و رشد [[پرولتاریا|پرولتاریای]] صنعتی در این کشور یاری برسانند.
خط ۲۹:
منتقدان لنین می‌گویند او باید متوجه فراهم نبودن شرایط یک انقلاب سوسیالیستی در روسیه می‌بود.
 
;انقلاب در یک کشور واحد
 
به زعم عده ای، مارکس به خیزش و رهایی [[پرولتریا]] تنها در زنجیره‌ای از انقلابات سوسیالیستی اعتقاد داشت. عده‌ای از اندیشه مارکس اینگونه برداشت می‌کنند که به نظر او انقلاب در رشته‌ای از کشورهای پیشرفته روی می‌دهد و جنبه بین‌المللی دارد و انقلاب در یک کشور یگانه یا به آسانی سرکوب می‌شود، و یا به انحراف می‌رود.
 
منتقدان می‌گویند که اقدام لنین با این اصول مغایرت داشته‌است.
 
؛ بی اعتقادی به دموکراسی و آزادی‌های دموکراتیک
 
لنین هر نوع حکومتی را اعمال نوعی از سلطه طبقاتی می‌دانست. او به [[دموکراسی]] به عنوان یک فرم و آئین سیاسی مدرن اعتقادی نداشت و آن را سرپوشی بر اختناق و سرکوب طبقاتی بورژوازی می‌دانست. او عقیده داشت که حکومت کارگری باید آشکارا ''دیکتاتوری پرولتاریاً'' را برپا سازد و طبقات استثمارگر را سرکوب کند.
خط ۴۲:
 
=== دیدگاه رزا لوکزامبورگ ===
[[پرونده:Rosa Luxemburg.jpg|بندانگشتی|چپ|165px|]]
 
[[رزا لوکزامبورگ]]، انقلابی [[کمونیست]] [[آلمان|آلمانی]]، همیشه در رابطه با لنین موضع داشت. در جریان [[انقلاب ۱۹۰۵]] به دفاع از لنین و حزب [[بلشویک]] پرداخت، و پس از به قدرت رسیدن نیز از [[بلشویک|بلشویک‌ها]] حمایت کرد و آن‌ها را «وفاداران همیشگی به سوسیالیسم بین‌المللی» نامید. البته به زعم او، بعد از قدرت‌گیری «دیکتاتورمابانهٔ» حزب [[بلشویک]]، رزا اختلافاتی با لنین و یارانش پیدا کرد. عمدهٔ این اختلافات بر سر نبود [[دموکراسی]] و [[آزادی بیان]] در [[شوروی]] پس از انقلاب و قرارداد صلح بلشویک‌ها با آلمان بود.
خط ۴۹:
 
;دیکتاتوری بلشویک‌ها و دیکتاتوری پرولتاریا
او پس از قدرت گرفتن حزب [[بلشویک]]، در حالی که خود در زندان بود، در کتاب «انقلاب روسیه» اذعان می‌کند که دیکتاتوری حزب [[بلشویک]]، دیکتاتوری [[پرولتاریا]]، به آن شکل که [[کارل مارکس|مارکس]] توضیح داده، نیست.
 
او می‌گوید:{{نقل قول|بله دیکتاتوری! اما این دیکتاتوری شامل نحوهٔ کاربرد دموکراسی و نه نابودسازی آن است. این دیکتاتوری شامل حملات جانانه و قاطع بر حقوق و روابط اقتصادی خوب محافظت شدهٔ جامعهٔ بورژوایی است که بدون یک تحول سوسیالیستی ناممکن است. اما این دیکتاتوری کار یک طبقه‌است نه یک اقلیت پیشاهنگ که به نام طبقه عمل می‌کند، بدین معنا که این دیکتاتوری می‌باید گام به گام از طریف مشارکت فعالانهٔ توده‌ها به پیش رود و زیر نفوذ مستقیم آن‌ها و تحت کنترل فعالیت عمومی باشد. چنین دیکتاتوری می‌بایست برخاسته از آموزش سیاسی رشد یابندهٔ توده‌های مردم باشد.}}
خط ۶۲:
 
=== دیدگاه گئورگ لوکاچ ===
[[پرونده:Lukács György.jpg|بندانگشتی|چپ|185px|]]
[[گئورگ لوکاچ]]، فیلسوف و انقلابی [[مجارستان|مجار]]، از مهم‌ترین نظریه‌پردازان [[مارکسیست]] در اوایل و اواسط قرن بیستم به حساب می‌آید.
 
خط ۷۴:
 
لوکاچ، با اذعان این که این انتقادات، به غلط، به مارکس هم وارد می‌شده، آن‌ها را با دلایل خودش رد می‌کند.
او لنین را تا حد مارکس بالا می‌برد و می‌گوید :«...لنین کاری در دوران ما کرد که مارکس در کل توسعهٔ سرمایه‌داری. لنین در مسایل توسعهٔ روسیهٔ مدرن هم‌واره مسالهٔمسئلهٔ قرن را در کلیت آن می‌دید:آغاز آخرین مرحلهٔ سرمایه‌داری و امکانات تغییر مبارزه نهایی اجتناب‌ناپذیر بورژوازی و پرولتاریا به نفع پرولتاریا – نجات بشریت.»
 
؛ هسته و مرکز تفکر لنین
خط ۹۷:
؛ میل به آموختن در لنین
خصوصیت دیگر لنین، که برای [[گئورگ لوکاچ]] تحسین برانگیز است، میل به آموختن است.
او می‌نویسد:«لنین در سراسر زندگی‌اش همیشه می‌آموخت. چه از منطق هگل و چه از عقیدهٔ کارگری دربارهٔ نان. » «خودآموزی مداوم، صداقتی مستمر در قبال درس‌های جدید تجربه، یکی از ابعاد اساسی ارجحیت مطلق عمل در حیات لنین است.»
 
؛ صورتی طراز نوین از نگرش به واقعیت