دانائه: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ←شروع در آرگوس: سوال به سؤال، replaced: سوال ← سؤال با استفاده از AWB |
جز هی --> هٔ با استفاده از AWB |
||
خط ۳:
== شروع در آرگوس ==
''دانائه''، از زیباترین دختران سرزمین خود بود، اما شاه آکریسیوس از این که فرزند ذکوری نداشت، ناخرسند مینمود. روزی شاه به معبد [[دلفی]] رفت تا از [[آپولو (اساطیر یونان)|آپولو]] سؤال کند که آیا ممکن است وی روزی صاحب پسر شود یا خیر.
یک راه خلاص شدن از این مشکل، کشتن دخترش بود، ولی آکریسیوس قصد نداشت این کار را بکند. دانائه بچه نداشت و شاه برای این که وی را همچنان بدون فرزند نگه دارد، در دخمهای برنزی (مفرغی)در حیاط قصرش زندانی کرد و محافظانی برای مراقبت گماشت.
خط ۱۱:
دانائه دیربازی زاده شدن این پسر را از پادشاه پنهان داشت. پادشاه فقط از یک چیز مطمئن بود و آن این که زنده ماندن این پسر برای او خطرناک خواهد بود.
به هر حال شاه تصمیم نداشت که کودک را بکشد، مخصوصاً این که نوهاش فرزند زئوس شمرده میشد و با خدایان چنین رفتاری ممکن نبود و عواقب هولناک در پی میداشت. سرانجام پادشاه تصمیم گرفت که به طریقی دیگر عمل کند: وی دستور داد صندوقی بزرگ از چوب ساختند و آن دو را در آن جا دادند و صندوق را به دریا بردند و بر
== پولیدکتس و دانائه ==
وقتی که پرسئوس به سن بلوغ رسید، پولیدکتس عاشق مادر وی دانائه شد. روایتهای متفاوتی در این خصوص وجود دارد، یکی از آنها چنین میگوید: آکریسیوس رد دختر و نوهاش را دنبال کرد و فهمید که آنها در
بنا به یک روایت دیگر، پرسئوس پادشاه جزیره را فرد محترم و شرافتمندی نمیدانست و به همین علت در صدد برآمد از مادرش در برابر وی محافظت کند، ضمن این که مادرش هم علاقه و تمایلی نسبت به پادشاه از خود نشان نمیداد. در نتیجه پولیدکتس با بیمهری توطئه کرد تا پرسئوس را از خود و مادرش دور سازد و بدین ترتیب بتواند به غایت خود برسد. وی ضیافت بزرگی ترتیب داد و
== بازگشت پرسئوس و نجات دانائه ==
پرسئوس، به کمک زره [[آتنا]]، صندلهای بالدار [[هرمس]] و قدرت نامرئی شدن [[هادس]]، از مدوسا در امان ماند و سرش را از بدن جدا کرد.
علاوه بر این، او به هنگام بازگشت، در سرزمین [[اتیوپیا]]، [[آندرومدا]] را نجات داد و سپس به
هنگامی که وی به سریفوس رسید، متوجه شد که در غیاب او، مادرش مورد آزار و اذیتهای گستاخانه و حتی [[تجاوز به عنف]] از سوی پولیدکتس قرارگرفته و مجبور شده که به معبدی پناهنده شود. پرسئوس که با شنیدن این خبر از کوره دررفتهبود، بهسرعت به دربار پولیدکتس رفت، پولیدکتس و درباریان در آن هنگام جلسه تشکیل دادهبودند، پولیدکتس با دیدن قهرمان ماجرا بسیار تعجب کرد و از پذیرفتن این که پرسئوس توانستهاست مأموریتش را با موفقیت به پایان برساند، امتناع نمود. پرسئوس اذعان کرد که بهراستی گورگون مدوسا را به قتل رساندهاست و سر را برای ثابت نمودن ادعای خود به همه نشان داد. شاه و درباریانش با حیرت به سر خیره شدند و به سنگ تبدیل گشتند.
خط ۵۵:
== منابع ==
* ویکیپدیای انگلیسی
* همیلتون، ادیت، سیری در [[اساطیر یونان]] و روم،
{{دادههای کتابخانهای}}
|