|نمایش زادکشور=<--واژهٔ «اختیاری» یا «اجباری» را بنویسید-->
|مرگروز=۱۳
|مرگماه=مارس
|مرگسال=۱۹۳۹}}
}} [[فیلسوف]] و [[انسانشناس]] [[مردم فرانسوی|فرانسوی]] بود. وی به خاطر پژوهشهای گسترده در مورد چیزی که [[ذهنیت ابتدایی]] مینامد، بسیار نامدار است.<ref name=YM>{{یادکرد▼
|مرگشهر=
|پیوند مرگشهر=
|مرگکشور=
|پیوند مرگکشور=
|نمایش مرگکشور=<--واژهٔ «اختیاری» یا «اجباری» را بنویسید-->
▲}} [[فیلسوف]] و [[انسانشناس]] [[مردم فرانسوی|فرانسوی]] بود. وی به خاطر پژوهشهای گسترده در مورد چیزی که [[ذهنیت ابتدایی]] مینامد، بسیار نامدار است.<ref name=YM>{{یادکرد
|کتاب=[[کارکردهای ذهنی در جوامع عقبمانده]]|نویسنده =لوسین لوی-برول|ترجمه=[[یدالله موقن]]|ناشر =هرمس|چاپ=نخست|شهر=تهران|صفحه=۳|سال=|شابک=
|نویسنده =لوسین لوی-برول
|ترجمه=[[یدالله موقن]]
|ناشر =هرمس
|چاپ=نخست
|شهر=تهران
|کوشش=
|ویرایش=
|صفحه=۳
|سال=
|شابک=
}}</ref>
== زندگی ==
لوی-برول در [[پاریس]] متولد شد و دکترای خود را از دانشکدهٔ [[نورمال سوپریور]] دریافت کرد و وارد شغل درخشانمحیط دانشگاهی شد که او را در سال ۱۹۰۴ به استادی کرسی تاریخ فلسفهٔ جدید در [[سوربن]] رساند. درسهای او در سوربن پایهٔ نگارش کتابهای چون ''یاکوبی'' (۱۸۹۴) و ''آگوست کنت'' (۱۹۰۰) شدند. اما آثار دوران ساز او عبارت اند از: ''اخلاق مرسوم و علم اخلاق'' (۱۹۰۳) و به ویژه شش جلد کتابی که به پژوهش دربارهٔ آن چیزی اختصاص یافتهاند که او [[ذهنیت ابتدایی]] مینامید. موضوعهای مطروحه در آثار لوی-برول کاملاً نو و اصیلاند؛ از این رو ارزیابی تأثیراتی که دیگران بر تفکر او داشتهاند دشوار است. شاید تأکید لوی-برول بر نقش عواطف در زندگی روانی انسان متأثر از [[یاکوبی]] (فیلسوف آلمانی ۱۸۱۹–۱۷۴۳) باشد، در جامعهشناسی نیز تحت تأثیر اندیشههای [[امیل دورکمدورکیم]] (فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی ۱۹۱۷–۱۸۵۸) قرار داشت. در آن زمان اندیشههای [[دورکم]]دورکیم بر [[مکتب جامعهشناسی فرانسوی]] غالب بودند.{{سخ}} اما لوی-برول بعضی از اندیشههای دورکمدورکیم را مردود دانست و وارد بحثهای پرشوری با او شد. لوی-برول نمیتوانست همهٔ پیامدهای [[خردگرایی]] دورکمدورکیم را بپذیرد. امااز کتاب ''قواعد روش جامعهشناسی'' او چیزهای بسیاری آموخت. به طور کلی میتوان گفت که لوی-برول بیشتر به معنای منفی تحت تأثیر دورکمدورکیم بود تا به معنای مثبت. او پیرو هیچ متفکری نبود. در حقیقت او اندیشههای خود را اغلب در تقابل با اندیشههای دیگران تعریف میکرد. مثلاً در تقابل با نظریهپردازان [[روحانگاری]] (animism) (یعنی [[فریزر]]، [[تایلور]] و [[اسپنسر]]). اما نسبت به انتقادهایی که از نظریاتش میشد بیتفاوت نبود و به ویژه ایرادهای جامعهشناسانی مانند [[دورکمدورکیم]]، [[موس]]، و انسانشناسانی مانند [[اوانز-پریچارد]] را مد نظر قرار میداد. پاسخهای او به این انتقادها سبب تغییراتی در سمتگیری اندیشهاش شدند. در تحول اندیشهٔ او سه مرحلهٔ اساسی را میتوان تمیز داد. نخستین مرحله را میتوان انتشار کتاب ''اخلاق مرسوم و علم اخلاق'' (La Morale et la Science des moeurs) (۱۹۰۳)، دومین مرحله را ارائهٔ تئوریهایش دربارهٔ [[ذهنیت ابتدایی]] و سومین مرحله را بازنگریها و تغییرهایی دانست که در تئوریهایشنظریههایش داده است.<ref name=YM />